گفتند:
«خورشید خوبی
رفته کناری بخوابد
شاید که دیگر نخواهد
در کوچه ما بتابد.»
گفتند:
«دیگر امیدی
در قلب گلها نمانده
شب روح پروانهها
را از کوچه ما پرانده.»
اما تو یک روز زیبا
از شرق باید بیایی
باید شب کوچهها را
یک روز، روشن نمایی
هر چند دور از تو، اما
گویی کنار تو هستیم
وقتش رسیده، کجایی؟
در انتظار تو هستیم
شب رفته از کوچة ما
آسمان شب صاف و آبی
خورشید خوبی، به پا خیز
باید بتابی، بتابی!