در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
چهارشنبه

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

۲۰:۳۰:۰۰
39464

آن مرد، دیر آمد

سوار بر اسب در بيابان مي تاخت. مدام آن كلام غريبانه ي امام در يادش مي آمد كه گفته بود: «طرماح! زود برگرد!» و همان لحظه، فهميده بود كه مولايش چقدر تنها شده كه از او


سوار بر اسب در بیابان می تاخت. مدام آن کلام غریبانه ی امام در یادش می آمد که گفته بود: «طرماح! زود برگرد!» و همان لحظه، فهمیده بود که مولایش چقدر تنها شده که از او می خواهد زود برگردد. اما رفته بود.
باید آذوقه ای را که تهیه کرده بود، به خانواده اش می رساند. از امام اجازه گرفته بود و امام اجازه داده بود. اگر نمی خواست، می گفت: «طرماح نرو!» اما نگفته بود، و او ندانسته بود که این خاندان، کسی را به ماندن و نرفتن مجبور نمی کنند.
به امام گفته بود: «مولای من! تعداد شما خیلی کم است. همین لشکریان حر کافی هستند تا یاران شما را از پا درآورند. چه رسد به آن سپاه عظیمی که برای مقابله با شما، در کوفه گرد آمده اند. اگر صلاح می دانید، پیش از عزیمت به کوفه، به قریه ما بیایید. آنجا بیست هزار مرد جنگی در رکاب شما تدارک می بینم که تا زنده اند، گزندی به جان شما نرسد.» و امام از عهدش با مردم کوفه گفته بود و اینکه باید برود.
سوار بر اسب در بیابان می تاخت تا زودتر به سپاه کم تعداد امام ملحق شود و در رکابش شمشیر بزند. خبر نداشت که چند روزیست سر امام بر روی نیزه، قلب زینب را به درد می آورد.

 

__________________

بر اساس ماجرای «طرماح بن عدی» از یاران امام حسین علیه السلام که به حادثه عاشورا نرسید.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد