امامزادهها در سراسر ايران، از جمله كانونهاي معنوي اسلام به شمار ميروند. اغلب اين امامزادهها، از سادات شيعه علوي بودند كه در پي اقتدار خلافت اموي تا پايان خلافت عباسي، در نبرد با دستگاه خلافت، براي برپايي عدالت آل علي(ع) به شهادت رسيدند. امروزه هزاران زن و مرد مسلمان در لحظههاي بيم و اميد و در اوقات فراغت خود، به اين زيارتگاهها و اماكن متبركه ميروند و به اميد گرهگشايي از مشكلات خود يا بستگان، به آنها توسل ميجويند. مزارهاي علويان در ايران با وجود اصرار برخي حكام، مبني بر حذف و محو آنها، در سراسر اين سرزمين بر جاي مانده است. البته نبايد از نظر دور داشت كه تحريفهاي تاريخي و سياسي كه با روي كارآمدن صفويان شدت گرفت، فرصتطلبان را به فكر انداخت كه به گونهاي خود را به سادات منتسب كنند و از مزاياي مادي و معنوي سيادت برخوردار شوند.
«دليل ساخت امامزادهها»
يكي از دلايل مهم در ساخت امامزادهها، افكار شيعي است كه كانون اصلي آن ايران بوده است. مردم ايران با توجه به سابقه طولاني در فرهنگ و تمدن، به روح اسلام توجه ويژهاي داشتهاند و ارادتشان نسبت به خاندان رسالت بسيار پايدار بوده است. به همين دليل تشيع با فرهنگ ايراني پيوند خورد، چرا كه خاندان پيامبر، مجري عدالت و مساوات بدون تعصب بودند. نفوذ شيعه آن چنان قوي بود كه شاخصهاي مقدس آن (بقاع متبركه) حتي از جانب حاكمان اهلسنت نيز محترم شمرده ميشد. با توجه به علاقه شيعيان به دفن شدن در كنار اين مزارها، روزبهروز بر اهميت و توسعه آنها افزوده شد. به زودي اين اماكن متبركه، به عنوان نماد تمايلات سياسي و مذهبي شيعيان كاربرد يافت. بنابراين هداياي فراواني به شكل نذورات نقدي، املاك و موقوفات به متوليات اين بقاع واگذار و افزايش جميعت نيز منجر به افزايش تعداد زواري كه به زيارت امامزادهها ميرفتند، شد. اين فزوني، تأثير مستقيمي بر زيارتگاهها داشت و نقش عمدهاي در زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي جامعه ايفا كرد.
اصولاً بقاع متبركه به گونهاي متفاوت از نقاط ديگر بافت شهري طراحي شدهاند. امروزه در اغلب شهرها و روستاها، بقعهاي كه نمايانگر مزار شيعهاي علوي است به چشم ميخورد. اين امر با فلسفه وجودي آنها به عنوان يك بنا يا يك مجموعه مذهبي مطابقت دارد. از جنبه فرهنگي، مقابر، نقش حساسي را در حفظ و انتقال باورها و آيينهاي اسلامي دارند؛ ضمن آنكه به عنوان يك بناي تاريخي، بازگوكننده گوشهاي از تاريخ شكلگيري آن نيز هستند. افزون بر آن،نقش آنها در ايجاد و شكلگيري مراكز فرهنگي، اقتصادي و حتي بافت شهري و روستايي به طور كامل مشهود است.
«معماي امامزادهها»
بناي امامزادهها در واقع بازتاب هنر مردم مسلمان ايران است، اما بايد به خاطر داشت كه در هر سرزميني، ساختمانهاي بقاع متبركه و به طور كلي آثار تاريخي آن، در ارتباط با وضع جغرافيايي، اوضاع جوي، موقعيت تاريخي و نيز دلايل ديگر تعريف ميشود و تفاوتهايي با هم دارند، بارندگيهاي فراوان، هواي بسيار مرطوب و درختان جنگلي متنوع، همواره آفتهاي بزرگ بناهاي تاريخي در شمال ايران بودهاند. خشت، در مناطق خشك ايران، يعني حاشيه كوير، صدها سال دوام ميآورد، اما آجر و سنگ در مناطق شمالي، عمر زيادي ندارند. در اين منطقه نبايد در جستجوي بناهاي پانصدساله بود. زيرا كمتر بنايي، هر قدر هم محكم، ميتواند در مقابل عوارض طبيعي و وضع اقليمي اين منطقه، پايدار بماند. در اين سرزمين، بناهاي دويست يا سيصدساله را بايد قديمي شمرد، چرا كه در گيلان و مازندران، به ويژه غرب مازندران و شرق گيلان، باران و رطوبتي دائمي، مصالح را نرم ميكند و ميپوساند. بناي نرم و پوسيده به مرور فرو ريخته، به تلي از خاك تبديل ميشود. مدتي نميگذرد كه بوتهها و حتي درختان، روي اين تل را ميگيرند و اثري جز برآمدگي مختصري بر جا نميگذارد، حتي بر بام خانههاي روستايي نيز گاه درختان مختلف جنگلي به ويژه انجير ميرويد.
اوضاع جوي و موقعيت اقليمي در طرح بناهاي تاريخي و مصالح به كار رفته در آنها بسيار مؤثر بوده، شكل آنها را دگرگون كرده است، تا آن جا كه شباهت كمتري بين بناهاي تاريخي و مذهبي اين منطقه با ساير نقاط ايران وجود دارد. از جنبه معماري مصالح اصلي بناي مسجد و بقاع متبركه در اين مناطق، گاهي تنها چوب بوده كه ماندگاري و استحكام آن در مناطق مرطوب زياد نيست. از گنبدهاي كاشيكاري و گلدستههاي مزين، در اين مناطق كمتر نشاني است. بناهاي تاريخي اين منطقه بسيار ساده است و بيشتر آنها به شكل مربع يا مستطيل ساخته شدهاند. براي مثال، با تفاوتهايي در اكثر مناطق تنكابن و رامسر، ديوار بقاع را به همان روش خانههاي روستايي، يعني با چوب و شاخ و برگ درختان و گل و گاهي هم آهك، ساختهاند. بام بقاع نيز مشابه همين خانهها ايجاد شده، گاه آن را با سفال و حلب و در مناطق ييلاقي با چوبهايي به نام لت ميپوشانند.
بلندي سقف خانهها نيز تفاوت چنداني با بقاع ندارد. فقط برخي خانهها در دو طبقه، ولي بقعهها در يك طبقه بنا شدهاند. در خانهها، معمولاً يك طرف ايوان وجود دارد، ولي در بقاع، اغلب اطراف اتاقك محل دفن امامزاده، به صورت ايوان ساخته شده تا امكان دور زدن زائران در اطراف قبر يا ساختمان وجود داشته باشد. عموماً قبر در وسط اتاق است و اين امر امكان طواف را فراهم ميكند. قبر شخص مدفون، داراي ضريح يا صندوقي است كه از يك محافظ، به همراه تزييناتي از چوب و در برخي موارد فلز، به صورت يك مكعب مستطيل ساخته شده و گاه قبر بدون ضريح و تنها سنگي ساده، داراي نوشته و يا حتي بدون نوشته است. اين ساختمانها عموماً بيش از يك در دارند. در مواردي نيز در چهار طرف آنها، در وجود دارد كه در روزها و مواقع عادي، يكي از آنها باز است. وجود اين چهار در براي آساني ورود و خروج و نيز طواف مزار است. اين درها به ايواني كه حدود يك تا دو متر عرض دارد، باز ميشوند. در آستانه، كوچتر از ساير درها ساخته ميشود، به گونهاي كه شخص هنگام وارد شدن، مجبور است سر خود را خم كند. شايد به آن سبب است كه اگر كسي تعظيم و تكريم را به هنگام داخل شدن فراموش كرد، با خم كردن سر به جلو به هنگام ورود، اداي احترام كند.
زيبايي بيشتر بقاع و امامزادهها در تنكابن و رامسر و به طور كلي شمال ايران، به درختان كهنسال و عظيمي است كه محوطه آنها وجود دارند. عمر بعضي از اين درختان از پيشينه بقعه يا تاريخ احداث ساختمان آن بيشتر است. برخي از آنها حتي پيش از ساختن بقعه وجود داشته، گاهي به تنهايي مورد احترام اهالي هستند. همانگونه كه گفته شد، اين بقاع تفاوت ويژهاي با خانههاي مردم منطقه ندارند، تنها از جنبه تزئينات و نقاشيهاي ديواري و اينكه غالباً رنگ تمامي بقاع سبز است، تفاوتهايي در آنها ديده ميشود.
در مواردي در بقاع، امامزاده و مسجدها رسوم باستاني ايران مشاهده ميشود، كه از جمله ميتوان به بازارهاي محلي در اطراف امامزادهها و نيز به كار بردن نوعي مصالح كه از تركيب شير و گل تهيه ميشود، در تعمير بناي مساجد نام برد. در ميان تعداد زياد زيارتگاههاي موجود در منطقه، تعداد كمي بر اثر شرايطي ويژه از ديگر اماكن متبركه قابل تفكيك هستند، از جمله:
1) قرار گرفتن در شهر يا بخش بزرگ
2) قرار گرفتن در كنار يك جاده پر رفت و آمد
3) قرار داشتن در نقاط مرتفع و كوهستاني كه علاوه بر زيارت، جنبه گردشگري و سياحت نيز به خود گرفته است
4) اهميت يا محبوبيت امامزاده و صاحب بقعه.
امامزاده محلي است كه فرهنگ عامه در آن پرورش يافته و شكل ميگيرد. زمينه مساعدي است براي زنده نگه داشتن باورهاي عامه مردم كه ديرتر از مكانهاي ديگر، دستخوش فراموشي و تحول ميشود. براي بقعه، علاوه بر مذهبي، ارزش فرهنگي نيز بايد قائل شد. در بقعه، همه كارها از جمله نظافت، تعمير، بازسازي، بهسازي، نگهداري و آباداني به همت اهالي بستگي دارد. چون بسياري از آمال و آرزوهاي خود را در آن ميجويند. بقاع، پناهگاه بيپناهان و نماد پاكي، زهد و تقوا به حساب ميآيند و از اين رو به آن عشق ورزيده، براي نذر كرده، از باب اينكه چه معجزاتي دارد، برايش تبليغ ميكنند.
خلاصه شده از مقاله امامزادههاي شمال ايران- مصطفي خلعتبري ليماكي- مجله هنر و مردم- شماره 10