خداوند ارحم الراحمین، پیش از آفرینش آسمان و زمین، بر دوش من بار رسالتی نشانده است به غایت سنگین و به اندازه سنگینیاش، شیرین و بدان به یقین که حضور تو و مساعدت و همراهیات، هم از سنگینی اینبار میکاهد و هم بر حلاوتش میافزاید.
عباسم!عباس همراه و همسفرم
من آن امامم که بار رسالت انبیاء را بر دوش میکشم. من آن طبیبم که در به در دنبال بیمار میروم. من آن آستانم که ایستادن را نمی توانم. خودم را به میان مردم میکشانم تا مگر آنان را از جهالت و غفلت برهانم.
عباس مهربانم! برادر دل و جانم
تو کم و بیش میزان احاطه مرا نسبت به زمین و زمان میدانی. من با همان نگاهی که تو از آن آگاهی، گذشته و آینده را درنوردیدهام و همه کائنات را زیر و رو کردهام و برای همراهی در رسالت سنگینی که بر دوش گرفتهام از تو شایستهتر نیافتهام. شایستگی به مفهوم مطلق و از همه ابعاد و جهات. یعنی بصیرتر در نگاه، نافذتر در بصیرت، استوارتر در ایمان، محکمتر در پیمان، عمیقتر در یقین، فهیمتر در اندیشه، فقیهتر در دین، دلیرتر در نبرد، لطیفتر در مهر و عاطفه، شیرینتر در رفاقت، صبورتر و وزینتر در مصیبت، قابل اتکاتر در حرکت و شفیقتر در یاری و مساعدت و... خلاصه از تو برادرتر نیافتهام.
حساب عباس اما از حساب عالم و آدم جداست. عالم عباس برتر از حساب و کتاب و ما فیهاست. ما از عباس، بیعت خواستیم، او دست داد. ما قول طلب کردیم او سر نهاد.
عباس پیمانش را پیش از تولد بست و پیمانهاش را پیش از ورود به بغل گرفت.
او به محض شنیدن دعوت، چنان بی قرار دیدار جانان شد و چنان دل از کف داد که تا موعد ضیافت نایستاد و چشم و نگاهش را پیش فرستاد.