بخواب ای کودک شش ماهه ی من !
شکسته می گذرم از کنار نام شما
شکسته است مگر حرمت امام شما
هنوز در غمتان بی قرار می سوزم
از آتشی که گرفته است در خیام شما
سلام حضرت بانو!شکسته تر شده اید!
کسی نداده مگر پاسخ سلام شما؟
همین که عطر حضورت گذشت از سر دشت
به پا شدند درختان به احترام شما
چقدر کودکتان تشنه و شما بی تاب
مرا ببخش مگر هاجر است نام شما؟
چه دیده اید مگر پشت خیمه ها بانو؟!
که تلخ شد همه ی آب ها به کام شما!!
غزل نخواست به پایان ماجرا برسد...
به احترام غزل های نا تمام شما.....