این مقاله در دسامبر سال 1964 از سوی نیویورك تایمز به باراكا سفارش داده شد اما سردبیران نشریه با این استدلال كه نمیتوانند چیزی از مقاله بفهمند آن را رد كردند. نشریهی ویلیچ وویس هم از انتشار این مقاله خودداری كرد. “تاتر انقلابی” نخستین بار در نشریهی بلك دایلوگ انتشار یافت.
تئاتر انقلابی باید به زور تغییر كند، باید متحول شود (همه صورتشان رابه طرف چراغها بر میگردانند و شما به افسون كاكا سیاه بودنشان میپردازید و زشتی را از چهرههاشان میزدایید و اگر خودشان را زیبا تصور كنند عاشق خودشان خواهند بود.) ما آنها را بار دیگر به تقوا دعوت میكنیم اما با چیزی كه به معنای حالاست، چیزی كه سودمندترین استفاده از جهان به نظر میرسد.
تئاتر انقلابی باید نمایش بدهد. باید درون این آدمها را نشان دهد و به ذات كله سیاها بپردازد. چون قرار بوده كه از آنها متنفر باشند. تئاتر انقلابی باید مرگهایشان را به آنها یاد بدهد و چهرهشان را با فغان آدمهای بدبخت رو به رو كند. تئاتر انقلاب باید سكوت را به آنها یاد بدهد و حقیقتی را كه در سكوت جای گرفته است. تئاتر انقلابی باید به جنون صحت، توهین، موعظه و به سیخ كشیدن جهانی ضربه وارد كند مگر جنونی كه در منطقیترین لحظاتمان به ما آموخته میشود. مردم باید یاد بگیرند كه دانشمندان را باور كنند (آگاهان، محققان، نوابغ) و اینكه تقدس زندگی به امكان مداوم گسترش آگاهی است. تاتر انقلابی باید هر چیزی كه میتوان متهم كرد و مورد حمله قرار داد را متهم كند و به آن حمله ور شود. تاتر انقلابی باید متهم كند و حمله ور شود چون تاتر قربانیان است. تاتر انقلابی با چشمان قربانیان به آسمان مینگرد و قربانیان را وا میدارد تا با ذهن و چشمشان به این نیرو چشم بدوزند.
كلی در نمایش “مرد آلمانی” ری در نمایش “مستراح”، واكر در نمایش “برده” همگی قربانی هستند. در مفهوم غربی آنها میتوانند قهرمان باشند. اما تاتر انقلابی، حتا اگر غربی باشد باید ضد غربی باشد. تاتر انقلابی باید جذابیت وحشتناك فرو ریختن جهان غرب را در آینده نشان دهد. لیبرالهای ساختگی را نمایش بدهیم كه زیر انفجارهای واقعی میمیرند و برای افكتهای صوتی، از جیغهای وحشیانه شادی مردم سراسر جهان استفاده كنیم. تاتر انقلابی باید رویاها را به واقعیت تبدیل كند و حلقههای تاریخی و آیینی واقعیتها را جدا سازد. باید برای همهی آدمهایی كه گرسنه هستند غذا باشد و پروپاگاندایی بیپروا برای زیبایی ذهن بشر باشد. اما این تاتر، سیاسی و اسلحهای است برای كمك به سلاخی این شكم گندههای احمق سفیدپوست كه اعتقاد ندارد بقیه دنیا در اختیارشان است تا بهشان تف كنند. تاتر انقلاب، باید تاتر روح جهان باشد. جایی كه روح میتواند به عنوان كارآمدترین نیروی جهان باشد. نیرو، روح، احساس، زبان تاتر انقلاب متعلق به همه خواهد بود اما با استواری شاعران تحكیم میشود و حتا این زبان باید واقعیتهای موجود در این حماسهی آگاهی (آنچه اتفاق افتد) را نشان دهد. ما دربارهی جهان حرف میزنیم و دقتی كه با آن قادر هستیم جهان را فرا بخوانیم، هنر ماست. هنر، شیوه است. و هنر “مثل هر زیر سیگاری یا سناتور” در جهان باقی میماند. ویتكنشتاین گفته بود كه اخلاق و زیباییشناسی یكی هستند. من به این گفته معتقدم. بنابراین تاتر برادوی تاتری واكنشی است كه نظام اخلاقیاش همچون نظام زیباییشناسی اش، ارزشهای روحانی جامعهای شیطانی را بازتاب میدهد كه تیكههای جوان را از سراسر دنیا میفرستد تا سر رنگین پوستها را نفله كند. (در بعضی از این شهرهای غربی آنها حتا میزنند پسر محبوب مهاجرین را ناكار میكنند. میخواهد مایكل شوارنر باشد یا جان اف كندی.)
تئاتر انقلابی توسط جهان شكل میگیرد و با استفاده از نیرویش به عنوان نیروی طبیعی و جنبش همیشگی ذهن جهان را دوباره شكل میدهد. ما تاریخ و آرزو هستیم. چیزی كه هستیم و چیزی كه هر تجربهای ما را به آن تبدیل میكند.
تئاتر انقلابی، تاتری اجتماعی است. اما همهی تئاترها، تئاتر اجتماعی است اما ما اتاقهای نشیمن را به مكانهایی تبدیل میكنیم كه در آنجا دربارهی جهانی واقعی، چیزهای واقعی گفته میشود و یا اینكه آنجا را به اتاقهای پردودی تبدیل میسازد كه نابودی واشنگتن در آنجا طراحی شود. بنابراین همین كه پردهی پایانی فرو افتاد مغزها بر فراز صندلیها و كف سالن پاشیده میشوند و راهبههای خون آلود باید با دندانهای طلایی به بلژیكیها پیام كمك مخابره كنند.
تئاتر ما، قربانیان را به نمایش خواهد گذاشت. بنابراین برادران ما - اگر برادر خوانده قلمداد شوند - در بین تماشاگران بهتر میتوانند بفهمند كه آنها برادران قربانیان هستند و اینكه خودشان نیز قربانی هستند.
و چیزی كه ما نمایش میدهیم باید سبب شود كه خون به چهره بدود و خلق و خوی پیش از انقلاب در این خون حمام خواهد گرفت و سبب خواهد شد كه عمیقترین روحها را به حركت وادارد تا خود را منقبض شده و مشتهاشان را گره شده بیابند حتا آمادهی مردن باشند برای چیزی كه بهشان آموخته شده است. ما فریاد میكشیم گریه میكنیم، مرتكب قتل میشویم با زجر خیابانها را گز میكنیم اگر به این طریق چند نفری به سوی فهم زندگی واقعی حركت كنند و بكوشند درك كنند جهان چیست و چه طور باید باشد. ما دیگران را به تقوا و احساس و دركی فطری از خود دعوت میكنیم، همهی آدمها در جهان زندگی میكنند و این جهان باید مكانی برای زندگی كردن باشد.
چیزی كه تخیل نامیده میشود حاملی سودمند از جان است. تخیل همه اطلاعات را ذخیره میكند و میتوان برای حل همهی مشكلات به آن مراجعه كرد. تخیل برجستگی گذشته ما، درك ما از خودمان به عنوان یك“چیز” است. تخیل (تصویر) امكان بالقوه است چرا كه از تصویر، انرژی محدود شده در درون و استفاده از آن (ایده) امكانپذیر است و این چنین استفاده از تصویر در جهان آغاز میشود. امكان بالقوه، چیزی است كه ما را به حركت وامیدارد. نمایشهای محبوب سفیدپوستان، همچون رمانهای محبوب سفیدپوستان زندگی كسل كننده سفیدپوستان و مشكلات خوردن شكر سفید را نشان میدهد یا در حالتی دیگر بلوندها را همچون الماسهای تقلبی روی صحنههای بزرگ گرد هم میآورد و این باور را شكل میدهد كه آنها دارند میرقصند یا آواز میخوانند.
تاجرین سفیدپوست جهان، آیا واقعا میخواهید آدمها را در حال رقصیدن و یا آواز خواندن ببینید؟!! همهی شما به خیابان هارلم میروید و خودتان را به كشتن میدهید. آنجا رقص و آواز واقعی خواهد بود (در نمایش “برده” بلك وسلز انقلابی سیاهپوست لباس رزم را كه نشان ارتش مهاجم است به تن میكند. یك خوانندهی دورهگرد با لبان قرمز شده كه مثل دیوانهها میخندد).
مخالفت مرد سفیدپوست لیبرال با تاتر انقلابی زمینههای زیبایی شناختی دارد. اكثر هنرمندان سفیدپوست غربی اصرار دارند كه نیازی نمیبینند سیاسی باشند. اما چه خودشان آگاه باشند چه نباشند آنها كاملا با نیروهای اجتماعی سركوب شده در جهان امروز همدردی میكنند.
فاشیستهای كبوترباز جوانتری هم هستند كه امروزه در غرب بیشتر با نقاب هنرمند ظاهر میشوند تا با چهرهی فاشیست (این كلمهی فاشیست و همینطور فاشیسم دقیقا از كلمهی آمریكا و آمریكایی گرایی ساخته شده است. هنرمند آمریكایی معمولا همچون ابر بورژوایی است كه در نهایت همهی چیزی كه او باید در اقامت كوتاهش در جهان نشان دهد تجربهای بهتر از بورژوازی است كه در بسیاری از موارد این هم نیست.
آمریكاییها از تاتر انقلابی متنفرند چون این تاتر آنها را نابود خواهد كرد و هر چیزی كه آنها به آن اعتقاد دارند واقعی است. پلیس آمریكا سعی خواهد كرد تاترهای انقلابی را بندد جایی كه عریانی روح انسانی عرض اندام میكند. تهیه كنندگان آمریكایی خواهند گفت كه نمایشهای انقلابی، فاسد است چون با زندگی انسانی چنان كه واقعا اتفاق افتاده است برخورد میكنند. كارگردانهای آمریكایی خواهند گفت كه سفیدپوستان در این نمایشها بیش از اندازه انتزاعی و بزدل هستند (اشتباه نكنید از نظر زیبایی شناسی میگویم.)
منبع:www.cloob.com
تئاتر انقلابی باید به زور تغییر كند، باید متحول شود (همه صورتشان رابه طرف چراغها بر میگردانند و شما به افسون كاكا سیاه بودنشان میپردازید و زشتی را از چهرههاشان میزدایید و اگر خودشان را زیبا تصور كنند عاشق خودشان خواهند بود.) ما آنها را بار دیگر به تقوا دعوت میكنیم اما با چیزی كه به معنای حالاست، چیزی كه سودمندترین استفاده از جهان به نظر میرسد.
تئاتر انقلابی باید نمایش بدهد. باید درون این آدمها را نشان دهد و به ذات كله سیاها بپردازد. چون قرار بوده كه از آنها متنفر باشند. تئاتر انقلابی باید مرگهایشان را به آنها یاد بدهد و چهرهشان را با فغان آدمهای بدبخت رو به رو كند. تئاتر انقلاب باید سكوت را به آنها یاد بدهد و حقیقتی را كه در سكوت جای گرفته است. تئاتر انقلابی باید به جنون صحت، توهین، موعظه و به سیخ كشیدن جهانی ضربه وارد كند مگر جنونی كه در منطقیترین لحظاتمان به ما آموخته میشود. مردم باید یاد بگیرند كه دانشمندان را باور كنند (آگاهان، محققان، نوابغ) و اینكه تقدس زندگی به امكان مداوم گسترش آگاهی است. تاتر انقلابی باید هر چیزی كه میتوان متهم كرد و مورد حمله قرار داد را متهم كند و به آن حمله ور شود. تاتر انقلابی باید متهم كند و حمله ور شود چون تاتر قربانیان است. تاتر انقلابی با چشمان قربانیان به آسمان مینگرد و قربانیان را وا میدارد تا با ذهن و چشمشان به این نیرو چشم بدوزند.
كلی در نمایش “مرد آلمانی” ری در نمایش “مستراح”، واكر در نمایش “برده” همگی قربانی هستند. در مفهوم غربی آنها میتوانند قهرمان باشند. اما تاتر انقلابی، حتا اگر غربی باشد باید ضد غربی باشد. تاتر انقلابی باید جذابیت وحشتناك فرو ریختن جهان غرب را در آینده نشان دهد. لیبرالهای ساختگی را نمایش بدهیم كه زیر انفجارهای واقعی میمیرند و برای افكتهای صوتی، از جیغهای وحشیانه شادی مردم سراسر جهان استفاده كنیم. تاتر انقلابی باید رویاها را به واقعیت تبدیل كند و حلقههای تاریخی و آیینی واقعیتها را جدا سازد. باید برای همهی آدمهایی كه گرسنه هستند غذا باشد و پروپاگاندایی بیپروا برای زیبایی ذهن بشر باشد. اما این تاتر، سیاسی و اسلحهای است برای كمك به سلاخی این شكم گندههای احمق سفیدپوست كه اعتقاد ندارد بقیه دنیا در اختیارشان است تا بهشان تف كنند. تاتر انقلاب، باید تاتر روح جهان باشد. جایی كه روح میتواند به عنوان كارآمدترین نیروی جهان باشد. نیرو، روح، احساس، زبان تاتر انقلاب متعلق به همه خواهد بود اما با استواری شاعران تحكیم میشود و حتا این زبان باید واقعیتهای موجود در این حماسهی آگاهی (آنچه اتفاق افتد) را نشان دهد. ما دربارهی جهان حرف میزنیم و دقتی كه با آن قادر هستیم جهان را فرا بخوانیم، هنر ماست. هنر، شیوه است. و هنر “مثل هر زیر سیگاری یا سناتور” در جهان باقی میماند. ویتكنشتاین گفته بود كه اخلاق و زیباییشناسی یكی هستند. من به این گفته معتقدم. بنابراین تاتر برادوی تاتری واكنشی است كه نظام اخلاقیاش همچون نظام زیباییشناسی اش، ارزشهای روحانی جامعهای شیطانی را بازتاب میدهد كه تیكههای جوان را از سراسر دنیا میفرستد تا سر رنگین پوستها را نفله كند. (در بعضی از این شهرهای غربی آنها حتا میزنند پسر محبوب مهاجرین را ناكار میكنند. میخواهد مایكل شوارنر باشد یا جان اف كندی.)
تئاتر انقلابی توسط جهان شكل میگیرد و با استفاده از نیرویش به عنوان نیروی طبیعی و جنبش همیشگی ذهن جهان را دوباره شكل میدهد. ما تاریخ و آرزو هستیم. چیزی كه هستیم و چیزی كه هر تجربهای ما را به آن تبدیل میكند.
تئاتر انقلابی، تاتری اجتماعی است. اما همهی تئاترها، تئاتر اجتماعی است اما ما اتاقهای نشیمن را به مكانهایی تبدیل میكنیم كه در آنجا دربارهی جهانی واقعی، چیزهای واقعی گفته میشود و یا اینكه آنجا را به اتاقهای پردودی تبدیل میسازد كه نابودی واشنگتن در آنجا طراحی شود. بنابراین همین كه پردهی پایانی فرو افتاد مغزها بر فراز صندلیها و كف سالن پاشیده میشوند و راهبههای خون آلود باید با دندانهای طلایی به بلژیكیها پیام كمك مخابره كنند.
تئاتر ما، قربانیان را به نمایش خواهد گذاشت. بنابراین برادران ما - اگر برادر خوانده قلمداد شوند - در بین تماشاگران بهتر میتوانند بفهمند كه آنها برادران قربانیان هستند و اینكه خودشان نیز قربانی هستند.
و چیزی كه ما نمایش میدهیم باید سبب شود كه خون به چهره بدود و خلق و خوی پیش از انقلاب در این خون حمام خواهد گرفت و سبب خواهد شد كه عمیقترین روحها را به حركت وادارد تا خود را منقبض شده و مشتهاشان را گره شده بیابند حتا آمادهی مردن باشند برای چیزی كه بهشان آموخته شده است. ما فریاد میكشیم گریه میكنیم، مرتكب قتل میشویم با زجر خیابانها را گز میكنیم اگر به این طریق چند نفری به سوی فهم زندگی واقعی حركت كنند و بكوشند درك كنند جهان چیست و چه طور باید باشد. ما دیگران را به تقوا و احساس و دركی فطری از خود دعوت میكنیم، همهی آدمها در جهان زندگی میكنند و این جهان باید مكانی برای زندگی كردن باشد.
چیزی كه تخیل نامیده میشود حاملی سودمند از جان است. تخیل همه اطلاعات را ذخیره میكند و میتوان برای حل همهی مشكلات به آن مراجعه كرد. تخیل برجستگی گذشته ما، درك ما از خودمان به عنوان یك“چیز” است. تخیل (تصویر) امكان بالقوه است چرا كه از تصویر، انرژی محدود شده در درون و استفاده از آن (ایده) امكانپذیر است و این چنین استفاده از تصویر در جهان آغاز میشود. امكان بالقوه، چیزی است كه ما را به حركت وامیدارد. نمایشهای محبوب سفیدپوستان، همچون رمانهای محبوب سفیدپوستان زندگی كسل كننده سفیدپوستان و مشكلات خوردن شكر سفید را نشان میدهد یا در حالتی دیگر بلوندها را همچون الماسهای تقلبی روی صحنههای بزرگ گرد هم میآورد و این باور را شكل میدهد كه آنها دارند میرقصند یا آواز میخوانند.
تاجرین سفیدپوست جهان، آیا واقعا میخواهید آدمها را در حال رقصیدن و یا آواز خواندن ببینید؟!! همهی شما به خیابان هارلم میروید و خودتان را به كشتن میدهید. آنجا رقص و آواز واقعی خواهد بود (در نمایش “برده” بلك وسلز انقلابی سیاهپوست لباس رزم را كه نشان ارتش مهاجم است به تن میكند. یك خوانندهی دورهگرد با لبان قرمز شده كه مثل دیوانهها میخندد).
مخالفت مرد سفیدپوست لیبرال با تاتر انقلابی زمینههای زیبایی شناختی دارد. اكثر هنرمندان سفیدپوست غربی اصرار دارند كه نیازی نمیبینند سیاسی باشند. اما چه خودشان آگاه باشند چه نباشند آنها كاملا با نیروهای اجتماعی سركوب شده در جهان امروز همدردی میكنند.
فاشیستهای كبوترباز جوانتری هم هستند كه امروزه در غرب بیشتر با نقاب هنرمند ظاهر میشوند تا با چهرهی فاشیست (این كلمهی فاشیست و همینطور فاشیسم دقیقا از كلمهی آمریكا و آمریكایی گرایی ساخته شده است. هنرمند آمریكایی معمولا همچون ابر بورژوایی است كه در نهایت همهی چیزی كه او باید در اقامت كوتاهش در جهان نشان دهد تجربهای بهتر از بورژوازی است كه در بسیاری از موارد این هم نیست.
آمریكاییها از تاتر انقلابی متنفرند چون این تاتر آنها را نابود خواهد كرد و هر چیزی كه آنها به آن اعتقاد دارند واقعی است. پلیس آمریكا سعی خواهد كرد تاترهای انقلابی را بندد جایی كه عریانی روح انسانی عرض اندام میكند. تهیه كنندگان آمریكایی خواهند گفت كه نمایشهای انقلابی، فاسد است چون با زندگی انسانی چنان كه واقعا اتفاق افتاده است برخورد میكنند. كارگردانهای آمریكایی خواهند گفت كه سفیدپوستان در این نمایشها بیش از اندازه انتزاعی و بزدل هستند (اشتباه نكنید از نظر زیبایی شناسی میگویم.)
منبع:www.cloob.com