رسم عاشقی عظیم موسوی نیز سعی بر آن دارد تا نقبی بر عاشقی بزند و انسان امروز را از این منظر حسی و عاطفی مورد کنکاش قرار دهد. البته عشق بیان شده از سوی نویسنده "رسم عاشقی" فرقهای عمدهای با نحوه نگارش و پرداخت قصههای عاشقانه عامیانه و ملودرام دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
عشق در عشق
حاج محسن (با بازی عبدالرضا فریدزاده) در مرکز این بده بستان عاطفی است. او پیرمردی شوریده و عارف مسلک است که با وجود از دست دادن همسرش همچنان قبراق زندگی میکند. او به خانواده پسرش اسدالله (با بازی محمود راسخفر) که دچار ورشکستگی شده است، پناه میدهد. این پیرمرد هر سال یک کاروان زیارتی را به مقصد مشهد راهبری میکند؛ امسال هم مسافران که از همسایهها و نزدیکان هستند، یکی یکی به خانهاش میآیند تا ثبتنام کنند. داستان رسم عاشقی داستان ارتباط است و دلدادگی چنانچه خود حاج محسن هم در جوانی عاشقانه به در خانه پدرزنش میرود و با شیرینزبانی و اعتماد به نفس همسرش را خواستگاری میکند. فیلم این خواستگاری به شکل سیاه و سفید و از منظر مادر اسدالله ( با بازی یلدا قشقایی) روایت میشود. این فیلم هم در نوع خود بر شیرینی روابط میافزاید و نقطه عطفی است برای ورود بر مدخل عشق و عاشقی!
دو مادر و پسر هم از مسافران کاروان هستند تا به زیارت آقا و امام خود بشتابند، بی آنکه از ماجرای این نامنویسی هر دو با خبر باشند. تا اینکه پسر دلباخته نوه حاج محسن میشود و حاج محسن هم دلباخته گلبانو و مادر مسعود ( با بازی عصمت رضاپور). حالا این دلدادگی دو جانبه، مسیر یکی شدن را بر هر دو زوج جوان و پیر هموار میکند. شاید همین در هم شدن عشقهاست که بر ابعاد وجودی متن با تکیه بر موضوعی بزرگ و انسانی میافزاید. در هر صورت معنای حقیقی انسان نیز در داشتن و نداشتن عشق است که مفهوم والای خود را مییابد. در این نمایش نیز حاج محسن پیوسته از عشق میگوید و البته جماعتی از عاشقان نیز پیرامونش را گرفتهاند و سفر زیارتی شامل زوجهایی است که تازگی ازدواج کردهاند و یا مانند اسدالله و همسرش به تازگی آشتی کردهاند.
ملودرام شسته رفته
این مسیر نه بیانگر تراژدی است و نه کمدی. وقتی مسائل خانوادگی با رنگ و لعاب عشق و ازدواج و پایان خوش درمیآمیزد، مفهوم سیاق ملودرام است. ملودرامی که شسته رفته است و همین خود مانع جاذبه ظاهری بسیار بالا در آن و بخشی از آن به اشک ریختن تماشاگر برمیگردد. روی این اصل عظیم موسوی در تدارک یک متن حقیقیتر بوده و ناخواسته از اصول متعارف ملودرام تخطی کرده است. شاید بعد مذهبی اثر که هدف پرداختن به آن با پرهیز از کلیشهها بوده است، چنین نگرشی را پیش روی موسوی قرار داده تا ابعاد حقیقی اثر را بیشتر لحاظ کرده و از نگاه سانتیمانتال اجتناب کند.
عدم حضور بازیگران
به هر تقدیر متن با آن که زیاد عمیق نیست، بدون عمق هم نیست. داشتههایی در عمق آن احساس میشود که اعتباری است برای دیدن آن.
شاید اساسیترین عیب اثر در کممایگی حضور بازیگران است. همین که متن بعد مذهبی پیدا میکند، ـ این نکته در اکثر مواقع دیده شده است ـ بازیگران دیگر نیازی به حضور جدی و پرانرژی در صحنه نمیکنند. اگر همین گروه بخواهند با انرژی حداکثری خود فضا را باور کنند، و بعد مشتاقانه و با ذوق و قریحه در صحنه باشند، تمام آن چیزهایی که امروز در پس زمینه اجرا باقی میماند در اختیار تماشاگر قرار میگرفت و باورمندانه سالن را ترک میگفت. متاسفانه این بیروحیه بودن بازیگران باعث میشود که تماشاگر به اشتباه استنباط کند که یا انتخاب بازیگران اشکال دارد یا بازیگران فقط ضعیف بازی میکنند. در صورتی که بازیگران به قاعده انتخاب شدهاند و در اکثر مواقع به درستی هدایت شده و میزانسنها هم گویای مطلب است. این نمایش میتواند مخاطبش را دگرگون کند و این اتفاق از طریق یک اجرای جاندار و محرک ممکن خواهد شد چراکه در نگاه اول تداعیگر یک سری امور تکراری در جامعه است. به همین ترتیب حضور فعال و موثر بازیگران برای ایجاد یک نمایش تاثیرگذار مجددا تاکید میشود. بازیگران به تناسب بازی فعلی باید بین دو تا 10 برابر این وضعیت بر میزان انرژی حضورشان در زمان اجرا بیفزایند. این فضای عاشقانه در لمس و درک عشق توسط آنان است که رنگ و بوی حقیقی عشق را پژواک خواهد داد. وگرنه در حال حاضر همه فقط از عشق میگویند بیآنکه احساسی از آن وجود داشته باشد.
طراحی پر زحمت
طراحی صحنه هم با آن که زحمت زیادی را برای انجامش متحمل شدهاند، اما هنوز با فضایی که بتواند جاذبه داشته باشد فاصه دارد. دیوارهای بلند، پنجرههای بزرگ و درهای درندشت دیگر در طراحی صحنه امروز کاراِییِ خود را از دست داده است. باید فکر متمرکز بر ابزار، اثاثیه و رنگ و فرمهایی باشد که در پی القای فضا و مفاهیم و ارتباط بایستهتر با دنیای درام باشد. این دیوارها اصلا کاربردی نداشتند. به خصوص در اجرای "رسم عاشقی" که همه به شیوه فاصلهگذارانه به صحنه میآمدند و بر پایه قرارداد، بازی خود را پیش میبردند. در اینجا طراحی صحنه نیز میتواند با ارائه یک قرارداد محکم و از طریق بازیگران در خدمت اجرا و در دسترس تماشاگران قرار بگیرد. استفاده از اسلاید و فیلم هم به قاعده است؛ چراکه انجام یک نقاشی از اعضای یک گروه زیارتی و پردهخوانی پیش از سفر توسط حاج محسن بر اساس همین پرده خود به اندازه کافی سخت مینماید. فیلم زمان خواستگاری حاج محسن در جوانی هم مستقلا یک فیلم کوتاه در خور تامل است که با چند نما و یک تیتراژ این استقلال را اعلام میکند. بازیها در این فیلم آنقدر جاندار است که این خود مبین حس و حال داشتن بازیگران در صحنه با چنین رویهای است.
شنیدن موسیقی کرمانجی با آواز سهراب محمدی که از سرآمدگان موسیقی خطه خراسان شمالی است، در جای جای اجرا جاذبه عجیبی را ایجاد میکند و انتخابش در مسیر درست متن و اجراست. البته موسوی در بخشهایی از اجرا نیز موسیقی و آیین مازندرانی را هم به فضا میافزاید که آن هم معرف بخشی از اثر است که در چند لایه شدن اجرا نقش مطلوبی دارد.
منبع:ایران تئاتر