در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
شنبه

۱۳ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
41717

خيلي دور، کمي نزديک

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خيلي دور، کمي نزديک                                        

 (به بهانة نمايش فيلم سينمايي ابراهيم خليل‌الله)

 

پس بگو قصه ها را؛ شايد به فکر آيند.

(اعراف ـ 176)

درآمد

چه بايد کرد؟

اين سؤالي بود که شهيد بزرگوار، آويني گاه از خود و به بيان ديگر، از مخاطبان سخنان خويش مي پرسيد و گويي امروز در اين مجال اندکِ نقد، بايد از چه بايد کرد و چه نبايد کرد، سخن گفت. بهانة اين نوشتار، نمايش اثري ديني يا تاريخي‌ـ قصدمان پاسخ گويي به همين يا مي باشد! ـ به نام ابراهيم خليل‌الله است که در کنار ساير آثار تلويزيوني، چون سريال هاي صاحبدلان (محمد حسين لطيفيآخرين گناه (حسين سهيلي زادهزيرزمين (علي‌رضا افخمي) و بوي خوش زندگي (علي شاه‌حاتمي) که در ماه مبارک رمضان به نمايش در آمدند، کهکشاني از فيلم هاي موضوعاً ديني را تشکيل مي دادند که در عرض کمتر از سي روز، چشم و ذهن مخاطب ايراني را در اختيار داشتند.

اينکه کل سال را رها کنيم و فقط در کمتر از يک ماه ـ آن هم ماه رمضان که به دليل افزايش برنامه هاي مذهبي در سطح شهرها، داراي فضايي ديني است ـ به بهانة روزه‌داري، مخاطبان خويش را در خانه ها و سالن هاي سينما، بمباران معرفتي! کنيم، خود سؤالي است که پاسخ دادنش بر عهدة مديران و سياست گذاران سيما و سينما است؛ کساني که عرصة فرهنگ و هنر در دست آنان قرار گرفته است و مي بايست به اين دغدغة مهم اهل هنر و پژوهش پاسخ دهند که:

آيا از تکرار، ملال نخيزد!؟

قبل از ورود به بحث، پيرامون فيلم سينمايي ابراهيم خليل‌الله، مي بايست به نکات مهم‌تري اشاره کنيم که بيان آنها، علل انتخاب اين فيلم سينمايي را براي نقد در اين مجال، روشن مي سازد. شايد پس از طرح بخش نخستين اين نوشتار، خواننده، خود پاسخ سؤال هاي خويش را ناخودآگاه بيابد و در فرض بهتر، خود گنجينه اي از سؤالات شود دربارة چرايي ساخت چنين آثاري.

و اينجاست که يک نقد، خود واسطة شکل گيري هزاران ذهن پرسشگر و نقّاد ديگر مي‌شود و حقيقتاً به ثمر مي نشيند. فتأمل!

 

چه نبايد کرد؟

سؤال اساسي و مهمي که در اين نوشتار، در پي پاسخ به آن هستيم يا بهتر بگوييم، تنها در پي طرح خود سؤال هستيم، اين است:

آيا بايد داستان هاي پيامبران را تصويري کرد!؟

به بيان ديگر، چه وجه رجحاني وجود دارد که ما را وا مي دارد در برنامه ريزي هاي فرهنگي و هنريِ سيمايي و سينمايي، بودجه اي براي ساخت سريال ها و فيلم هايي در مورد زندگي پيامبران، امامان و اولياي دين در نظر بگيريم.

با نگاه به زندگي پيامبران الهي، توان مالي ساختار فرهنگي و هنري کشور و توان سخت افزاري صنعت تصويرسازي ايران ـ چه در سيما و چه در سينما ـ به گزاره هاي مهمي مي رسيم:

·   آيا تصوير ساختن از متون مقدس يا زندگي انبيا، امري محتوم است؟

· در فرضي که بپذيريم ساخت يک اثر نمايشي از زندگي يک پيامبر، بر نشر افکار و زندگي او از طريق کتاب و نوشتار ترجيح دارد، مديوم يا قالب مطلوب براي نمايش زندگي آنان چيست؟ تئاتر، سينما يا تلويزيون؟ کدام يک و چرا؟

· با توجه به محدوديت هاي شرعي و مادّي در کشور، ساخت اثري نمايشي از زندگاني يک پيامبر، با چه محدوديت هايي مواجه مي شود؟ آيا اين تحديدها و تهديدها ناقض و رافع ارزش هاي الهي موجود در زندگي يک انسان کامل نيست؟

· فرق بين سريال، فيلم يا نمايش ديني، با سريال، فيلم يا نمايش تاريخي چيست؟ آيا اين نوع تقسيم بندي، اصالتاً درست است؟

يافتن پاسخ براي همين چهار سؤال که از حوصلة اين نوشتار ـ که فقط درصدد بيان يک دغدغه به بهانة نمايش يک اثر تاريخي است ـ خارج است، مي تواند به طور کلي و زير بنايي، نگاه ما به مقولة ساخت و ساز سريال هاي ديني يا تاريخي را دگرگون کند. اينک به طور اجمال و به شکل مصداقي، بر اساس داستان زندگي حضرت ابراهيم(ع) به بيان پاسخ ـ هر چند نارسا ـ اين پرسش ها مي پردازيم:

1. با نگاهي دقيق به زندگي حضرت ابراهيم(ع)، فراز و نشيب ها، مصايب و امتحاناتي که آن وجود مقدس در سراسر زندگي خويش با آن دست در گريبان بودند، با مقادير قابل اعتنايي از معارف ديني و موقعيت هاي دراماتيک ارزشمند رو به رو مي‌شويم که حذف هر يک ـ به هر بهانه اي، از جمله سختي پرداخت نمايشي آن، نبود جلوه هاي ويژة مورد نياز، کمبود بودجه، مشکل شرعي نمايش برخي سکانس‌ها ـ ضربه اي هولناک به پيکرة يک‌پارچة زندگي يک پيامبر الهي وارد مي‌کند. براي مثال، بيشترين جلوة اطمينان، يقين و ايمان، در ماجراي برخاستن پرندگاني که به امر الهي و به خواست حضرت ابراهيم (ع) مثله شده و بر سر کوه ها رها شده بودند، به نمايش در مي آيد که پرداخت سخت افزارانة آن، به دليل محدوديت هاي تکنولوژيک سينما و سيماي ايران ممکن نيست و حذف اين مقوله از زندگي حضرت ابراهيم(ع) به معناي محروم کردن تماشاگر از ديدن و فهم يکي از مهم ترين بزنگاه هاي معرفتي دين است. گذشته از اين، بايد دانست آيا اصلاً تصويري کردن اين نوع موضوعات، صحيح است يا خير؟ پاسخ به اين سؤال جديد، در واقع، وارد شدن به يک حوزة پر چالش است؛ آنجا که بايد مشخص شود معرفت شناسي تصوير و کلمه چيست و چرا خداوند، کتاب هاي خود را در قالب لوح و نوشتار فرو مي فرستد. (پاسخ به اين مسئله را به نوشتاري ديگر موکول مي کنيم). جالب آنکه خود کارگردان نيز به وجود اين تقدّس در متن و نه در تصوير، اشاره دارد:        

داستان شقه کردن حيوانات را اصلاً نياورديم؛ چرا که فکر مي کرديم پيام اصلي در بطن ماجرا وجود دارد.[1]

2. اصولاً با توجه به وسعت رويدادهايي که در زندگي حضرت ابراهيم(ع) رخ داده است که تعداد آنها از انگشتان دو دست تجاوز مي کنند، به عدم مطلوب بودن قالب سينما براي بيان زندگي اين پيامبر، دست مي يابيم. اگر هدف مهم تري از ساخت يک اثر نمايشي دربارة زندگي يک پيامبر، داشته باشيم، مهم ترين قالب براي طرح و نمايش آن سرگذشت، قالب سريال هاي تلويزيوني است.

 در فيلم سينمايي الرساله، ساختة مشهور و قابل توجه مرحوم مصطفي عقاد اگر چه در مدت زماني حدود سه ساعت، کل زندگي پيامبر را به تصوير مي کشد؛ اما به دليل تفاوت مديوم سينما با سيما اصولاً جز مشتي جنگ و نبرد و يک موسيقي خاطره انگيز، چيزي از معارف نبوي را به مخاطب اصلي خويش ـ مسلمانان ـ و مخاطب فرعي خود ـ غير مسلمانان ـ منتقل نمي کند. بايد پذيرفت که سينما ـ در دو وجه تجاري و هنري خود ـ با يک سري قواعد، همنشين است که رعايت آنها به از بين رفتن برخي ظرافت هاي معرفتي منجر مي شود. لزوم جذب مخاطب که حاصل آن دست يازيدن به مهم ترين عوامل جذابيت تصويري چون خشونت، سکس و عشق است، موجب مي شود اين سه عنصر در نگاه به زندگي هر شخصيت الهي، مورد توجه باشند. در سريال امام علي (ع) حضور پر رنگ قطام؛ در فيلم سينمايي محمد رسول‌الله، جنگ هاي بدر و اُحُد که از قضا پرشورترين صحنه هاي آن فيلم سينمايي است؛ در داستان زندگي حضرت يوسف(ع) عشق نامشروع و در زندگي حضرت عيسي(ع) ـ مانند آنچه در مصائب مسيح آمده است ـ خشونت، مهم‌ترين عوامل جذابيتي هستند که موجب مي شود يک اثر سينمايي شکل بگيرد و مورد اقبال مخاطب قرار گيرد.

به اينها اضافه کنيد محدوديت هاي سيما و سينماي ايران را در بعد مالي و تکنولوژيک که موجب مي شود صدمات جبران ناپذيري از حيث پرداخت دراماتيک، به اثر وارد شود. از طرفي، شناخت مخاطب هم ملاک است. در کشورهاي غربي، نشستن در سينما و ديدن يک اثر نمايشي سه ساعته، کاري عادي و ملموس است؛ اما در ايران، طولاني ترين اثر نمايشي که مورد استقبال قرار گرفته است، شايد فيلم سينمايي سگ کشي، ساختة بهرام بيضايي باشد که مدت زماني در حدود دو ساعت و نيم داشت ـ و البته دعواها و کشاکش ميان تهيه کنندگان فيلم، دربارة کوتاه کردن زمان آن را به خاطر داريم ـ و همين امر و تنبلي ذائقة مخاطب ايراني، سازندگان را وادار مي کند دست به تلخيص ـ و به عبارت بهتر، تخريب ـ اثر نمايشي خود بزنند:

فيلم سينمايي ابراهيم خليل الله ابتدا فيلمي با زماني بيش از دو ساعت و نيم بوده است؛ دقيقاً صد و شصت دقيقه. فيلم‌نامة آن هم سينمايي بود، نه سريالي. در ابتدا، تحت تأثير زمان فيلم محمد رسول الله (ص) بودم که سه ساعت بود. اکثر فيلم هاي مذهبي يا تاريخي، زماني طولاني دارند؛ اما پس از ساخته شدن فيلم، دريافتم که ذائقة تماشاگر ايراني تحمل يک فيلم دو ساعت و نيمه را ندارد. منتقدان هم از ريتم کُند آن شکايت مي کردند. فيلم را براي نمايش در جشنواره، تا صد و بيست و دو دقيقه کوتاه کردم. پس از جشنواره و به توصية تعدادي از کارشناسان، فيلم را کوتاه تر کردم تا به زمان صد و سه دقيقه رسيد[2].

اين کوتاه کردن ها ـ اگر بپذيريم موجب تند شدن ريتم کُند اثر شده است ـ مطمئناً در جاهايي، به حذف بخش هايي از زندگي پيامبر نيز انجاميده است:

داستان سه فرشته ـ فرشته هاي عذاب قوم لوط هستند که بر ابراهيم (ع) وارد مي شوند ـ که در نسخة اصلي موجود است، اميدوارم با پخش از صدا و سيما، ديده شود.[3]

پذيرش بهتر بودن سيما و قالب سريال، نسبت به سينما، در همين نقل قول سازندة اثر مشهود است. حال، خود پيدا کنيد آموزه هايي را که قرار است از صافي پردة نقره اي يا جعبة جادو، به مخاطب منتقل شوند. مگر آنکه به اين گفته معتقد شويم که اصولاً ساخت يک اثر نمايشي از زندگي يک پيامبر يا امام، روايت تاريخ است براي تلنگر زدن به ذهن مخاطب، جهت واداشتن او به غور و تفحص در زندگي شخصيت هاي ديني؛                                                           

3. شناخت مخاطب، بسيار مهم است. متأسفانه هنرمندان و برنامه ريزان عرصة فرهنگ و هنر کمترين توجه را به شناسايي مخاطب ايراني و غير ايراني دارند. بايد به اين فهم رسيد که اگر اثري تاريخي بر اساس زندگي يک پيامبر، در غرب موفق است، ساخت آن اثر در ايران، با همان شکل و شمايل ـ مانند فيلم کتاب آفرينش، اثر جان هيوستون يا فيلم ده فرمان، دربارۀ زندگي حضرت موسي(ع) ساختة سيسيل ب. دوميل ـ خطاست. در کشوري که در مساجد، سيما، مدارس و بسياري از مراکز جمعي، معارف ديني و تاريخي به طور شفاهي يا مکتوب نقل مي شوند، ساخت يک اثر تاريخي بدون کمترين ظرافت، تخيل، پيچش و خلاقيتي که تنها بيانگر زندگي يک پيامبر باشد، ملال آور خواهد بود. کوچک‌ترين افراد خانواده هاي ايراني به مدد کتاب هاي مصور کودکانه و قصه هاي پدران و مادران خود، داستان زندگي حضرت ابراهيم(ع) و مهم ترين وقايع زندگي ايشان، از جمله گلستان شدن آتش بر ايشان، جوشيدن چشمه از زير پاي حضرت اسماعيل(ع) و ساخت کعبه توسط ابراهيم و اسماعيل را مي دانند. پس براي اين مخاطب آگاه که قرار است در سينما بنشيند و اثري را ببيند، بايستي طرحي نو در انداخت. کمک گرفتن از جلوه هاي ويژة خيره کننده، بازي بازيگران محبوب، نمايش چهرة پيامبر بر پرده، وارد کردن عناصر درام، استفاده از ديالوگ هاي به ياد ماندني و تأثير گذار يا پرداختي خلاق از روايتي قديمي، چيزهايي است که تماشاگر ايراني را مجذوب اين داستان تکراري و قديمي مي کند. در غير اين صورت، روايت تصويري همان داستان هاي کهنه و پرداخت وفادارانة خط به خط کتب تاريخي، بي آنکه رد پايي از جسارت و خلاقيت در تغيير خط داستان، تعريف داستان و پرداخت شخصيت ها در آن ديده شود، جز ملال حاصل ديگري نخواهد داشت.

تماشاگر آشنا با سرنوشت پيامبران و امامان، تنها در چند سکانس اول، به طمع ديدن تصوير بزرگاني که تنها داستان مکتوب آنها را خوانده بود، پاي گيرنده هاي تلويزيون يا روبه‌روي پردة نقره اي سينما مي نشيند. بعد از آنکه از اين جهت ارضا شد و هيچ انگيزة ديگري توسط کارگردان و نويسنده، براي برانگيختن مجدد اين حرص و طمع ديداري و شنيداري بيننده ارائه نشد، عطاي ديدن آن اثر نمايشي را به لقاي آن خواهد بخشيد ـ همانند اتفاقي که در سالن سينما، براي نگارنده پيش آمد و شاهد ترک سالن نمايش فيلم ابراهيم خليل الله توسط عده اي از تماشاگران فهيم بود ـ و بدين‌سان، اثر در نطفه ابتر خواهد شد.

4. اما نکتة مهمي که هميشه مغفول مي ماند، آن است که روايت يک برهه از تاريخ ـ اگر چه در آن قسمت از تاريخ، پيامبري زيسته باشد ـ با ساخت اثري ديني، بسيار متفاوت است. آن چه يک روايت تاريخي را از روايتي ديني متفاوت مي کند، معرفتي است که در تک‌تک سکانس ها، ديالوگ ها و حرکات بازيگران يک اثر نمايشي به بيننده منتقل مي شود و اين معرفت، حاصل مجموعة تحقيقات تيم نويسنده و پژوهنده اي است که در پشت سر آن کار ارزشمند تاريخي ايستاده اند. تمامي تلاش ها و مجاهدت هاي پيامبران، امامان يا صحابه که در کل زندگي چند ده ساله‌شان رخ داده، حال در مقابل ديدگان نويسندة ماست. نويسنده بايد بداند ارتباط برقرار کردن با مخاطب ـ مردم ـ و نشاندن او پاي نمايش، کاري دشوار است و حال که اين مهم تحقق يافته است، نبايست خود را در چهارچوب تنگ روايت تاريخ محصور کند. بايد معارف الهي را که در زندگي آن بزرگواران تکثّر و انتشار داشته است، در سراسر يک اثر نمايشي دو يا سه ساعته، به نحوي خلاقانه ـ نه افراطي و نه تفريطي ـ به وحدت روايي درآورده و به مخاطب تزريق کند.

حرکات بازيگر نقش ابراهيم(ع) و گفت‌و‌گوهاي او با اطرافيان، ديگر نمي تواند صرفاً کارکرد دراماتيک داشته باشد يا براي پر کردن زمان پخش باشد. در ايران، حتي زمينه آماده تر و صد البته دشوارتر است. آماده تر، چون در پيرامون نام هر پيامبر يا امام يا صحابه اي، هاله اي از تقدس وجود دارد. پس تماشاگر او را با همة افعالش مي پذيرد و لازم نيست نويسندة فيلم‌نامه، وقت بسيار زيادي براي جا انداختن شخصيت او بکند؛ اما همين پذيرش قبلي شخصيت ها توسط مردم، کار را براي نويسنده دشوار مي کند؛ چون مي بايست از همين دريچه که در قلب و ذهن مردم باز شده است، معارف مورد نظر را منتقل کند. ديالوگ ها بايد حاوي انديشه باشند. رفتار آدم ها در مقابل آن وجودهاي مقدس ـ از باب تقرير فعل معصوم ـ و خود فعل معصوم بايستي براي تماشاگر سؤال برانگيز باشد تا رفتار خويش در زندگي روزمره را با آنچه مي بيند، در تضاد، تقابل يا ترادف بيابد.

البته سؤالي هميشه مطرح است که صحت نوشتار بالا منوط به رسيدن قطعي، صريح و صادقانه به جواب اين سؤال است:

آيا به راستي، هدف ما از ساخت اثري نمايشي پيرامون زندگي بزرگان دين، روايت تاريخي ـ بي کم و کاست ـ زندگي آنهاست يا ساخت اثري معرفتي؟

معمولاً پاسخ دادن به اين سؤال به درستي صورت نمي گيرد که اگر بگيرد، مشخص مي شود جايگاه اثر ساخته شده همچون کتاب تاريخ است يا تفسير قرآن!؟

گاهي در بررسي آثار ديني ساخته شده و پخش شده از سيما و سينماي ايران، بينندة دقيق مي پندارد کتاب تاريخ را خط به خط تصوير کرده اند و در هنگام اعتراض، با اين جواب روبرو مي شود که روايت تاريخ انبيا، خود اثري با مفهوم و محتواي ديني است و هيچ تفاوتي با يک اثر ديني صرف ندارد. تو گويي فراموش کرده اند که در کتب تاريخ آموزش و پرورش هم زندگي انبيا، از آدم (ع) تا محمد (ص) آمده است؛ اما هيچ‌گاه آن را منبع کافي براي نشر دين و حقايق نمي دانند. پس در کنار تمام دروس تاريخ، کتب ديني قرار دارند که فعل، تقرير و قول معصوم را روايت مي کنند.

نگارنده، ضمن پذيرش اصل اين سؤال، در مقام پاسخ به اين پرسش نيست؛ اما معتقد است که فهم درست از يک روايت تاريخي منجر به بارور شدن شخصيت ها، ديالوگ ها و کنش هاي دراماتيک آن مي شود و لازمة رسيدن به اين فهم، بيرون آمدن از حصار تنگ تاريخ، دغدغه هاي دراماتيک صرف و جهل مرکب نويسندگان ماست.

5. پرسش اساسي و مهمي وجود دارد که اگر چه آن را در انتهاي ابتداي اين نوشتار مي آوريم، اما اگر بخواهيم از حيث اهميت با آن روبرو شويم، بايد گفت در ابتداي هر نوشته اي پيرامون آثار نمايشي ديني و تاريخي، جاي مي گيرد و آن اينکه آيا اصولاً ساخت يک اثر نمايشي از يک واقعة ديني ـ تاريخي لازم است؟ آيا وقتي خداوند متعال بهترين و آخرين معجزه اش را در قالب کلام نوشتاري عرضه کرده است، اين نشان دهندة برتري متن مکتوب بر متن تصويري نيست؟ آيا در کشوري چون ايران، با همة محدوديت هاي تکنولوژيکي ـ جلوه هاي ويژه، تدوين، فيلم برداري  و محدوديت هاي شرعي و عرفي مانند نمايش چهرة بزرگان دين، به تصوير درآوردن مفاسد مشرکان، روابط زنان و مردان و... ـ مي توان همان گونه که واقعه اي در دل تاريخ رخ داده است، آن را از متن جدا کرد و به تصوير رسانيد؟

... و پاسخ به اين سؤال خود نيازمند نوشتاري ديگر است.

 

خيلي دور، کمي نزديک

فيلم سينمايي ابراهيم خليل الله ساختة محمد رضا ورزي است که در سال 1384در جشنوارة فيلم فجر به نمايش در آمد. وي نويسندگي و کارگرداني اين اثر را بر عهده داشته است و در بيلبوردهاي تبليغاتي فيلم، نام تهيه کننده ـ شبکة دوم سيماي جمهوري اسلامي ايران ـ  و پخش کننده اي ـ سازمان توسعة سينمايي سوره ـ را مي بينيم که ديدن نام آنها در پاي هر اثري، مي بايست ما را اميدوار کند به ديدن فيلمي حرفه اي يا حداقل کم نقص؛ اما ...

اما حاصل رؤيت نگارنده، چيزي جز تأسف براي بدنة پژوهنده و سازندة سيما و سينماي ايران نيست.

در برخورد با اين آثار که انگيزه و هدفي ديني را دنبال مي کنند، بيننده و منتقد در يک خواست حداقلي، مي خواهد که اگر سازندگان و پخش کنندگان، دعوي و انگيزة  افزايش سطح شعور و فهم مخاطب را ندارند، هيچ گاه به ساخت اثري که به تخريب ذهنيت بيننده مي پردازد، دست نيازند. از همه مهم تر اينکه اگر خود را در مقام پاسخ گويي و حل مشکلات معرفتي و پرسش هاي بي شمار کلامي بينندة ايراني نمي دانند ـ که البته به اعتقاد نگارنده، امري غلط است ـ حداقل بر شبهه ها و پرسش هاي آنان نيفزايند.

ساخت اثري پيرامون زندگي حضرت ابراهيم (ع) همة آن چيز هايي را که يک سيمايي و سينماييِ اهل، لازم مي داند، با خود به همراه دارد:

الف) قابليت هاي دراماتيک:

1. قابليت نمايش چهرة پيامبر که مهم‌ترين منع نمايشي براي اهالي سيما و سينماست؛

2. زندگي پر از کشش و حادثه که هر فيلم‌نامه نويسي را تحريص و تحريک مي کند؛

3. قرآني و مستند بودن بسياري از وقايع زندگي حضرت ابراهيم(ع) که حتي سنديت آنها را بي نياز از روايات و اخبار آحاد مي کند؛

4. جمع الجمع بودن اين پيامبر ميان اديان الهيِ اسلام، يهوديت و مسيحيت که حتي اثر را ذاتاً در مقياس جهاني مطرح مي نمايد؛

5. وجود پيچش هاي عقيدتي و تاريخي در اثر که مهم‌ترين بزنگاه هاي ورود پژوهشگران عرصة دين در وادي سينما، براي انتقال عقايد صحيح به مخاطب است. مانند درگيري هاجر و ساره، امتحان الهي بر قرباني کردن اسماعيل(ع)، بحث ايمان، يقين و اطمينان حضرت ابراهيم(ع)، بحث قوم لوط و... .

ب) قابليت هاي توليدي؛

1. وجود تهيه کننده و پخش کنندة قوي که حضورشان در هر اثري که ته مايه اي از هنر داشته باشد، آن را موفق خواهد ساخت...؛ البته نه هميشه!

2. زمان پخش مناسب که در ماه مبارک رمضان و بعد از ساعات افطار صورت مي گرفت؛

3. امکان بهره مندي از بازيگران حرفه اي امتحان پس داده در آثار تاريخي، براي جايگزيني نقش هاي مهم اثر که در بدنة سيما و سينماي ايران حضور دارند؛

4. آشنايي مخاطبان ايراني با کوچک‌ترين زواياي تاريخي زندگي حضرت ابراهيم(ع) که همين امر آنان را براي ديدن نسخة تصويري آنچه سال ها در کتاب ها خوانده بودند، تحريک مي کند؛

5. وجود تجارب قبلي در زمينة آثار ديني ـ تاريخي، مانند سريال ها و فيلم هاي امام علي (ع)، تنهاترين سردار، ولايت عشق، روايت عشق، ايوب پيامبر، معصوميت از دست رفته، خورشيد بر خاک، مريم مقدس و...که از باقي ماندن دکورهاي آنها گرفته تا وجود تجربه هاي گران‌بها در امر جذب مخاطب و ساخت و پرداخت نهايي اثر، همگي مي توانست در خدمت ساخت اثري جديد در آيد.

....اما حاصل اين همه قابليت، اثري مي شود که از همان ابتدا ـ در تيتراژ ـ محل نزاع و ايراد است. در پايان اين نوشتار به طور خلاصه، عمدة ايرادات موجود در اين اثر که موجب سقوط آن از يک اثر ناب و ماندگار تاريخي به يک پردة نمايشي قهوه خانه اي شده است، بيان مي گردد:

· در تيتراژ ابتدايي فيلم، عنوان اثر به زبان فارسي ـ ابراهيم خليل الله ـ و انگليسي ـ Abraham the Messenger ـ  آمده است. استفاده از صفت خليل الله براي ابراهيم (ع) در نام فيلم، عمل نيکويي است؛ اما از همين نقطه، دو ايراد بزرگ بر فيلم وارد مي شود:

1. ترجمة انگليسي صورت گرفته، هيچ تطابقي با نام اصلي فيلم ندارد. وجه خليل اللهي حضرت ابراهيم(ع) نمي تواند با کلمة Messenger  رسانيده شود که تنها بيانگر پيامبري حضرت ابراهيم (ع) است. حال آنکه خليل الله بودن او که معرفتي اسلامي است، مد نظر نويسنده و کارگردان بوده که از آن در عنوان بندي استفاده شده است؛ اگر نه، پيامبري حضرت ابراهيم(ع) که فرياد کردن ندارد و در همة اديان، پذيرفته شده است. اين ترجمة نارسا از آن معناي بلند، خود گوياي ميزان پژوهش و دقتي است که در اثر صورت گرفته است!

2. نام هر فيلم يا خود برانگيزانندة مخاطب است براي ديدن فيلم يا در کنار کليت فيلم، منتقل کنندة يک معناست. در انتخاب نام فيلم هاـ اگر نخواهيم مانند لوييس بونوئل در انتخاب نام سگ آندلسي براي فيلم خود که هيچ ربطي به محتواي آن نداشت، سورئاليستي برخورد کنيم ـ هميشه اين دقت نظر وجود دارد که نام فيلم، بيانگر محتواي اثر باشد يا حداقل در يک نگاه ديگر، محتواي فيلم مؤيد عنوان فيلم باشد. در فيلم ابراهيم خليل الله، هيچ اثري از خليل اللهي ابراهيم ديده نمي شود. خليل بود

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد