بسم الله الرحمن الرحیم
گروههاي فيلم وسريال تلويزيون در تسخير اسب هاي ترواي فرهنگي
درآمد
چند سالي است که سيماي جمهوري اسلامي در برخي مناسبت هاي مذهبي، به ويژه ماه مبارک رمضان و محرّم، اقدام به پخش سريال هايي مرتبط با برخي مفاهيم و نشانه هاي ديني مي کند. به موازات اين پخش تلويزيوني، بحث هاي گوناگوني نيز در حوزه هاي فرهنگي، اجتماعي و مذهبي کشور، در حال انجام است که به نظر مي رسد برآيند مجموعه گفتمانهاي موجود کشور در خصوص اين سريال ها ـ که طيفي از تعريف و تمجيدهاي بي پروا و عوامانه تا انتقادهاي دلسوزانه و عالمانه را در بر مي گيرد ـ براي تصميم گيران و سياستگذاران تلويزيون، دلخوشي و اتکا به گفتمانهاي بي حساب و کتابِ تقدير و تحسين است.
تعميم اين دست از توليدات نوظهور به کلّ ايام سال ـ مانند سريال در حال پخش روز رفتن ـ در حالي انجام مي گيرد که نه جمع بندي مشخصي در خصوص اشکالات و ناهنجاري هاي مربوط به فرآيند توليد آنها، در مجموعة تصميم گيران سازمان وجود دارد و نه توضيحات قانع کننده اي از ايشان دربارة آسيب هاي اعتقادي، رفتاري، فرهنگي و اجتماعيِ پس از فرآيند پخش، شنيده شده است. اين پديده، نشانگر تسلط و استحکام گام به گام يک جريان ناشناختة فرهنگي ـ رسانه اي، بر مهم ترين وسيلة ارتباط جمعي نظام جمهوري اسلامي است که دير يا زود، موجب حساسيت شامة فرهنگي بخش هايي از جامعه، به خصوص بدنة جدي متدينان و متخصصان دلسوز فرهنگ و ارتباطات کشور خواهد شد. هدف از اين نوشتار، تحريک به موقع اين شامّه است تا قبل از واقعه، علاج آن صورت گيرد.
· به طور کلي، در بررسي نقش وسايل ارتباط جمعي، به ويژه تلويزيون، در عرصة اجتماع، دو رويکرد عمده ديده مي شود:
الف ـ توجه به فرآيند توليد محصولات رسانه اي؛
ب ـ تمرکز بر محتواي محصولات توليد شده؛
به عبارت ديگر، جهت رمزگشايي از اينکه محصولات رسانه اي حاوي چه پيام، ساختار و تأثيري است و دنبال کنندة کدام يک از اهداف مذهبي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و... است و علت آن هدف گيري چيست، به دو نحو مي توان عمل کرد:
يا بايد به بررسي محتواي آنها پرداخت و از خلال ساختار محتوايي، به نيات، تأثيرات و نقش آنها پي برد يا با تمرکز بر فرآيند توليد آنها، محصول نهايي و محتوا را در پرتو اين تمرکز معنا کرد و دريافت.
تقسيم بندي دوگانة مذکور، محصول يک بازنگري جدي در نگرش به رسانه هاست. بسياري از تحليلگران و متخصصان مطالعات ارتباطي که عمدتاً از طريق تحليل محتوايي[1]، قصد فهم تأثيرات فرهنگي و کارکردهاي اجتماعي رسانه ها و علل اين تأثيرات را داشتهاند، به اين نتيجه رسيدند که رويکرد مذکور پاسخگوي بسياري از ابهامات و اتفاقات موجود نيست و صرف تحليل محتوايي نمي تواند واقعيت امر رسانه اي را توضيح دهد، بلکه اگر از دلايل، علل و فرآيند توليد يک محصول اطلاع داشته باشيم، متوجه مي شويم که بسياري مباحث در خصوص محتواي توليد شده، از اساس باطل است. يکي از مصاديق عمدة اين اختلاف ديدگاه، هنگامي پيش مي آيد که ساز و کارها، اهداف و الزامات توليد رسانه اي کاملاً متأثر از اقتصاد باشد و سازندة اثر صرفاً بدين دليل دست به توليد بزند که سودي اقتصادي کسب کند؛ آنگاه تحليلگران بدون توجه بدين قصد و الزامات قطعي و عملي آن، به تحليل صرفاً فرهنگي محتوا دست نزنند. روشن است که تکية صرف به محتواي ظاهراً فرهنگي نمي تواند الزامات اقتصادي اين محصول و تأثيرات آن را بر محتوا، ساختار و عناصر فرهنگي پيام توضيح دهد.
به نظر مي رسد يکي از آسيب هاي عمده در نگرش به سريال هاي مناسبتي مذکور ـ که اکنون در غير مناسبتي ها نيز ديده مي شود ـ غفلت از فرآيند توليد آنها، در بستر انگيزه ها و اهداف تهيه کنندگان و کارگردانان و اولويت هاي سياست گذاران و مديران گروههاي فيلم و سريال سيماست.
· يکي از عوامل اصلي دامن زننده به رويکرد محتوا محور[2]، در مقابل رويکرد توليد محور[3]، برنامه هايي است که بلافاصله پس از پخش اين دست از سريال ها چه با عنوان نقد و بررسي و چه با عناوين ديگر، با حمايت و هدايت همين تصميم سازان و تصميم گيران، به صورت متعدد، در پر بينندهترين زمان هاي تلويزيون، پخش مي شوند. در اين برنامه ها، چند تسلط گفتماني کاملاً همسو وجود دارد:
1- تسلط گفتمان تحسين سازندگان بر گفتمان انتقاد از ايشان؛
2- تسلط گفتمان تشکر از مديران بر گفتمان پاسخ گويي ايشان؛
3- تسلط گفتمان ميزان بينندگان برگفتمان کيفيت بينندگي؛
4- تسلط گفتمان حداقل مشاورة مذهبي بر گفتمان حداکثر مشاورة مذهبي؛
5- تسلط گفتمان چهرة بازيگران بر گفتمان وجهة متخصصان و منتقدان.
مجموعة گفتمانهاي همسوي موجود، سطح مباحث و نتايج را به آنچه پخش شده محدود ميگرداند و اجازه نمي دهد که مباحثي در خصوص فرآيند توليد اثر مذکور، از تولّد ايده، شخصيت پردازي داستان، نوشتن فيلمنامه، تحقيقات و مطالعات نظري، مذهبي، مردم شناختي، جامعه شناختي، تأييد و تصويب گرفته تا فيلم برداري، تدوين و نظارت حين ضبط و... مطرح شود. گويا تمام مراحل مذکور، در يک حد نسبتاً مطلوب، طي شده است و يک اثر قابل دفاع و داراي مؤلفه هاي فرهنگي، ارتباطي، هنري و مذهبي قابل قبول ارائه شده است و اينک نوبت تکميل تلقّيات و بررسي برخي اشکالات و نکات از قلم افتادة ناخودآگاه، در توليد است که معمولاً پس از پخش مشخص مي شود!
به عبارت ديگر، برنامه هاي نقد و بررسي مذکور که با اصرار و تکرار تعجب آميزي، بهترين زمان هاي پخش تلويزيون را براي مدت مديدي پس از پخش اين سريال ها، به خود اختصاص داده است، در نقش پرده اي عمل مي کند که قرار است آنچه در پشت پرده است ـ بخوانيد فرآيند توليد ـ را بپوشاند؛ جايي که رمز گشايي واقعي سريال ها بايد در آنجا صورت پذيرد.
· در يک تقسيم کار حرفه اي، رسانه اي و فرهنگي، تفاوت آشکاري، ميان توليد کننده و منتقد وجود دارد. هيچ ذهنيت حرفه اي انتظار نقد و بررسي يک اثر را از توليد کنندة آن ندارد، بلکه حيطة وظيفة توليد کننده حداکثر تا آغاز پخش است و بعد از آن، وظيفة حرفه اي منتقدان آغاز مي شود. بدين معنا که اگر برنامه ساز قرار بود کاري انجام دهد، آن کار انجام شده است و بعد از اين کاري مربوط به حوزة تخصصي او وجود ندارد که قرار بر انجامش باشد. با اين حال، ممکن است يک برنامه ساز، خود آزادانه و از روي اختيار، وارد اين حوزه شده باشد؛ ولي توجه داشته باشيم که از او، اين انتظار حرفه اي نمي رود. تذکر اين نکته نيز لازم است که اگر برنامه ساز با ارادة خويش، تصميم به ورود به حوزة نقد و بررسي گرفت، نبايد جاي منتقد بنشيند، بلکه رويکرد اصلي او رفع ابهامات و پاسخگويي به سؤالات منتقدان است. دربارة سياستگذار و مدير فرهنگيـ رسانه اي، اين امر کاملاً برعکس است و آغاز پخش، شروع مرحلة مسئوليّت وي در الزام به پاسخگويي و بر عهده گرفتن تبعات يک تصميم و سياست توليد است.
دقت شود که نقد و بررسي يک اثر توليدي، غير از پاسخگويي به تصميمات و سياستگذاريهاست. بنابراين، همانگونه که برنامه ساز نبايد جاي منتقد را بگيرد، سياستگذار و مدير فرهنگي نيز نمي تواند موضع منتقدانه داشته باشد، بلکه وظيفه اش پاسخگويي به ابهامات، اشکالات و تبعات آثار اين تصميم فرهنگي است. با اين تفاوت که از نظر حرفه اي، انتظار پاسخگويي از سياستگذار، کاملاً جدي و الزامي است و همين انتظار در خصوص برنامه ساز، با غلظت بسيار کمتر و عمدتاً در خصوص مؤلفه هاي هنري و جزئي است.
با اين وجود، در برنامه هاي نقد و بررسي مذکور، نه تنها سياستگذاران و مديران،حضور بسيار کمرنگي دارند و عمدتاً اين مسوليت را به عهدة برنامه سازان و در موارد زيادي، بازيگران! گذاشته اند، بلکه ورود ايشان نيز نه با رويکرد پاسخگويي، بلکه از منظر يک منتقد و کارشناس هنري و فرهنگي ـ به زير نويس معرفي مسئولان فرهنگي صدا و سيما در اين برنامه ها توجه شود ـ با گفتمان تحسين کل اثر و توجيه اشکالات وارده و اساسي است.
· اصولاً اگر برنامه ساز يا سياستگذار در تعقيب آثار اجتماعي ـ فرهنگي ـ رواني مد نظر خود، ساخت يک اثر توليدي را با همة دشواري ها و ظرايف پي گيرد و در اين راه، زحمات زيادي متحمل شود، اجازه نمي دهد که با عيان و بيان شدن اهداف، روش ها، ناکاميها و کاميابيهاي هنري ـ حرفه ايِ فرآيند توليد، از راه هشيارسازي و خودآگاه کردن مخاطب نسبت به تکنيک هاي اثر گذارش، خود را خلع سلاح حرفه اي و رسانه اي کند. شايد بيان اين اتفاقات، خاطرات، نيات، انگيزه ها و احساسات در مدت زمان هاي بسيار دور از پخش برنامه، در بررسي، تحليل و امکان پيشرفت توليدات بعدي مؤثر باشد؛ ولي وقوع چنين پديده اي بلافاصله پس از پخش، بسيار تأمل برانگيز است. تصور کنيد فرماندهان نظامي کشور، بيدرنگ پس از انجام يک عمليات نظامي، تمام فرآيندهاي هدف گذاري، تصميم گيري، سازماندهي و...خود را افشا کنند. متأسفانه اين اتفاق پس از پخش هر سريال در سيماي جمهوري اسلامي، جلوي چشم تمام مخاطبان اتفاق مي افتد و البته اوج آن در سريال هاي پس از افطار ماه رمضان امسال بود.
آنچه تعجب و تأمل را دوچندان مي کند، نوع توليداتي است که اين اتفاق در مورد آنها رخ مي دهد؛ يعني توليدات نمايشي و به ويژه سريال هاي تلويزيوني؛ توليداتي که کارکرد ارتباطي آنها دقيقاً به تصوير کشيدن واقعيت هاي زندگيِ اجتماعي مردم است. شايد اگر اين دسته از برنامه هاي خلع سلاح کنندة پس از پخش! در مورد انواع ديگري از برنامه ها ساخته مي شد، اين تأمل دو چندان نبود؛ اما در زمينة سريال، که بالاترين مزيت و کانوني ترين علت تأثير آن، تصوير يک واقعة رسانه اي ـ داستاني است، بيشتر شبيه يک فاجعة تلويزيوني است. به عبارتي، پيام اصلي اين دست از برنامه ها به مخاطبان سريال ها، اين است که :
آنچه تا کنون برايتان تصوير کرده ايم، همه يک بازي بود و تمام شد. واقعيت همين است که مي بينيد!
جالب اينکه نکتة مذکور به وسيلة يکي از متخصّصان علوم تربيتي، در ديدار اساتيد روانشناسي و علوم تربيتي با رئيس سازمان صدا و سيما که از تلويزيون نيز پخش شد، مطرح گرديد؛ ولي متأسفانه پخش اين برنامه ها پس از ديدار مذکور، بيشتر شده است!
· مشاهدة اين پديدة ارتباطي عجيب در شب هاي متوالي و برنامه هاي متعدد، در اواخر ماه مبارک رمضان امسال و چند شب پس از آن، مي تواند دست ماية يک رمزگشايي بزرگ و حُزن انگيز از وضعيت سياستگذاري و مديرت فرهنگي ـ ارتباطي در گروه هاي فيلم و سريال تلويزيون ايران باشد. به نظر مي رسد کارکرد اصلي برنامه هاي مذکور، معنابخشي به سريال هايي باشد که به رغم همة توجيهات و حمايت هاي سازماني، نتوانسته اند معناي مُتقَن و قابل درکي در عرصة عمومي مخاطبان داشته باشند. تلاش جانانه براي مشروعيت بخشي ادراکي به توليداتي که به واسطة اخلال هاي آشکار نشانه شناختي و معني شناختي، نه تنها بار فرهنگي مطلوب را ندارند، که حتي از قدرت ارتباطي چنداني با مخاطب نيز برخوردار نيستند. در برنامه هاي مذکور، کاملاً مشهود است که خلأ رمزگذاري انجام نشده در مرحلة توليد، بايد پس از پخش و از طريق چنين برنامه هايي جبران شود يا حتي اختلال هاي ارتباطي فراوان ـ بخوانيد تناقض ها و اغراق هاي حاصل از در کنار هم قرار گرفتن مسائل بي ارتباط و بي معنا بودن بسياري از ترکيبات نشانه اي ـ که در مخاطب به وجود آمده است، توضيح داده شود.
شايد اين گونه گفتمان هاي توجيهگر، به صورت موقت، مسکّن دردها و عوارض ادراکي، فرهنگي و ارتباطي سريال ها باشند؛ ولي در آينده اي نه چندان دور، همه چيز براي مخاطبان روشن خواهد شد.
· دقيقاً برخلاف جلسات نقد و بررسي سريال هاي مناسبتي تلويزيون که رمزگذاري توليدي در مرحلة پس از پخش صورت مي پذيرد، در جلسات نقد و بررسي فيلم هاي غربي و آمريکايي که در برنامه هايي چون سينما ماوراء و سينما يک پخش مي شود، به صورت رمز گشايي جانبدارانة پس از پخش، در حال انجام است. بدين معنا که در اين برنامه ها، قرار است پس از پخش يک فيلم سطح بالاي حرفه اي و هنري و داراي يک رمز گذاري کاملاً همگرا، هدفمند و مؤثر در کلاس جهاني سينما و البته مبتني بر آموزه ها و گزاره هاي سکولاريستي آمريکايي، عده اي منتقد بر اساس ديدگاه هاي خودشان ـ ولو ضد آمريکايي ـ نوعي رمز گشايي جانبدارانه از اين فيلم صورت دهند، با اين تصور که مخاطب همانطور که ما مي گوييم، فيلم را خواهد فهميد. غافل از اينکه قبل از بررسي و نقد شفاهي ما، مواجهة اولية فيلم و مخاطب صورت گرفته است و چه بسا تأثيرات بسياري بر ذهن و فکر او مستولي شده باشد. شايد هم بينندة ايرانيِ فيلمِ آمريکايي، عادت دارد که با ديدن تيتراژ پاياني فيلم ها، ماجرا را تمام شده تلقي کند و با رمز گشايي حاصل شده از ديدن فيلم، قبل از پخشِ جلسة منتقدان، تلويزيون را خاموش کند يا از جلوي آن برخيزد يا رمز گشايي مورد نظر منتقدان را نپذيرد يا هزار اتفاق ديگر بيفتد!
سؤال اصلي دربارة چنين برنامه هايي، اين است که آيا واقعاً يک رمز گشايي شفاهي مبتني بر قدرت بيان منتقدان و صاحب نظران حاضر در برنامه، ياراي برابري با رمز گذاري کاملاً حساب شدة تصويري و نشانه شناختي ـ با چاشني آخرين تکنيک هاي حرفه اي و هنري ـ سينما را خواهد داشت! اگر پاسخ اين سؤال در منظر تصميم گيران پخش چنين برنامه هايي مثبت است، ديگر چه نيازي به داشتن صنعت سينما و فيلم بومي از يک طرف و هراس از سينماي غربي و آمريکايي است!؟ چون با همين بيانِ تکنيک هاي رسانه اي و هنري مورد استفاده ايشان مي توان بر آنها فايق آمد و جامعه را در برابر ايشان واکسينه کرد.
اشتباه بزرگ اين است که با يک رويکرد ارتباطي ابتدايي انتقالي در وسايل ارتباط جمعي، به مواجهه با پيچيده ترين رويکردهاي ارتباطي در حوزة دريافت و تبادل معنا مي رويم و تصور مي کنيم که موفق بوده ايم! در حالي که تصور موفقيت در هشيارسازي و اقناع مخاطب، شايد يک توهم بزرگ باشد!
وجود توهم مذکور، از سويي، موجب غفلت از نفوذ حرفه اي ترين، جدي ترين و تأثير گذارترين محصولات فرهنگي تمدن غرب در تلويزيون نظام اسلامي شده است و از طرف ديگر، لوازم و مقدمات توجيه تهي دستي بسياري از سريال هاي مناسبتي اخير تلويزيون را از حداقل معاني فرهنگي و کارآمدي ارتباطي فراهم آورده است. به نظر مي رسد اين دو رويکرد سياستگذارانه، در آيندة فرهنگ و ارتباطات تلويزيوني ايران، بهسان دو تيغ يک قيچي عمل خواهند کرد.
نویسنده:علی جعفری
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره چهارم
Ps147