در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
شنبه

۱۳ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
41729

فلسفه و سبک

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فلسفه و سبک                                                             

آنان که سبک ندارند، از روش متابعت می‌کنند (آلبرت کاموس)[1].

سبک یعنی دانستن اینکه شما که هستید، چه باید بگویید و اهمیتی ندهید (گور ویدال)[2].

ما در عصر نوشته‌های فلسفی نسبتاً خوشایندی زندگی می‌کنیم که نویسندة آنها ناشناس است؛ دورانی که میزبان کتب فلسفی‌ای است که هر ساله منتشر می‌شود و شباهت بسیاری به بیشتر ترانه‌هایی دارد که استودیوهای ضبط هر ساله منتشر می‌کنند؛ اصواتی دقیقاً‌ مانند یکدیگر؛ حرفه‌ای، رضایت بخش و غیر مهیج. جالب است که بپرسیم چرا چنین است و حتی جالب‌تر آنکه بیندیشیم آیا واقعاً می‌خواهیم اشیا چنین باشند. پیشنهاد من این است که در اینجا، به این دو پرسش بپردازیم. اکنون با پرسش نخست آغاز می‌کنیم.

قرن‌ها پیش، افلاطون بیان کرد که حقیقت در اشیای مرئی وجود ندارد. با تعمیم معنا، می‌توان گفت زیبایی حقیقی نیز چنین است. نخستین کار یک فیلسوف مشتاق این است که بیاموزد چگونه از متحیر شدن در جنبه‌های خارجی اشیا اجتناب کند و فراتر از جام، به شکل جام بودن را درک کند و فراتر از گلی زیبا، فرّ واقعی را درک کند. سقراط که قهرمان افلاطون است، از لایة خارجی وجود بهره می‌برد. برای نمونه، وی به پسران زیباروی عشق می‌ورزید؛ اما در مورد این عشق، قدری وارونه‌گویی شده است. این عشق همان چیزی نبود که به نظر می‌آمد؛ زیرا به قول خود افلاطون، سقراط وانمود می‌کرد که عاشق است. وی در واقع معشوق بود. او می‌توانست بدون پسران زیباروی موفق باشد؛ در حالی که آنها برای سعادت خود، به او وابسته بودند؛ زیرا آنان کسانی بودند که شیفته شده بودند.

من پی بردم که خلاصه کردن نقشی که این تصویر در شکل دادن به فعل فلسفی ما ایفا کرده، دشوار است. البته این هدفی نیست که من در اینجا، به دنبال آن باشم. همین بس که بگوییم بیشتر آن نقش، مثبت است و شاید به همان اندازه نیز غلو کردن [در مورد آن نقش] مشکل باشد. آنچه اکنون نظر مرا جلب کرده، تأثیر این دیدگاه بر سبک نوشتن فلسفی ماست. در اینجا، باید آفتی را شرح داد. صرف نظر از موضوع اصلی، همین مطلب می‌تواند در مورد نقش این دیدگاه، در قرار دادن زیبایی‌شناسی در جایگاه کنونی آن، در میان ترتیباتی که تحت نام فلسفه قرار می‌گیرند، صادق باشد.

بینش افلاطون که از جهت دیگری سزاوار تحسین است، ما را وامی‌دارد که زیبایی درونی و بیرونی را متضاد تلقی کنیم. در نتیجه، زیبایی بیرونی به این سو می‌رود که در مورد خطر هشدار دهد. هر چند برچسبی با خود دارد که می‌گوید:

                 توجه کنید! این ممکن است نمای سطحی باشد.

با بسط معنا، باید گفت به راحتی می‌توان کسی که می‌کوشد خوب بنویسد را کسی دانست که هدف نادرستی را نشانه رفته است. آری! قطعة نوشتاری، خواه فلسفی یا غیر فلسفی، به نحو اجتناب ناپذیری، دارای یک مؤلفة زیبایی‌شناختی است. یک متن، مجموع آن چیزی است که گفته می‌شود و شیوة بیانِ آن چیزی که گفته می‌شود کاملاً صحیح است؛ ولی باز هم بر این باوریم که نویسندگان هستند که حرفة آنها ایجاب می‌کند به هر دوی این دو جنبه عنایت داشته باشند.

و سرانجام اینکه ما فیلسوف هستیم و می‌خواهیم به صورت جدّی درک شویم. بدین سبب، باید نشان دهیم که یاد گرفته‌ایم چگونه به طور کامل، به تجارت بپردازیم؛ یعنی باید بر چیزی تمرکز کنیم که واقعاً اهمیت دارد؛ بر مضامین، ایده‌ها و استدلال‌ها. یک سبک نوشتن ناهنجار به نحو بسیار ساده‌تری مورد اغماض قرار می‌گیرد تا یک سبک پیراسته. یک متن صمیمی ممکن است موجب برانگیختن این تردید شود که این متن در نتیجة مدیریت نادرست منبع پدید آمده است. ما هرگز مطمئن نیستیم یک متن که خواندنش لذت بخش است، به مثابه فلسفة واقعی مورد قبول قرار گیرد.

این نکته‌ای در خور توجه است که ترس از اینکه در مورد توجه جدی قرار گرفتن موفق نشویم و خصومتی که در پی آن، در قبال تلاش‌های صورت گرفته برای به ظاهر، زیبا کردن فلسفه پدید می‌آید، از مبحث علوم ماورای طبیعی که موجب بروز این موارد شده، بیشتر دوام آورده است. امروزه افراد معدودی قلمرو معنویات و خداوند را باور دارند یا در مورد مسئلة اهمیت شیء مرئی سؤال می‌کنند. با این همه، بسیاری با باور مذکور یا بدون آن، اهمیت آنچه را یک متن فلسفی شبیه به آن به نظر می‌رسد، کم جلوه می‌دهند. تأکید می‌‌کنیم که تمامی آنچه برای ما اهمیت دارد، همان چیزی است که متن می‌گوید. اما آنچه پشتوانة این ترس و آن خصومت است، واقعاً چیست؟ آیا این امر متنی است که نمی‌تواند به نحوی، هم سرگرم کننده و هم ژرف باشد؟ به نظر من، چنین نتیجه‌ای به بار نخواهد آمد؛ زیرا اگر بر این باور باشیم که ژرفا ارتباطی با سبک ندارد و تحت تأثیر سبک روزمره نیست، پس چرا می‌ترسیم که گرفتار سبکی خوشایند شود؟

تا مدت‌هایی مدید، مردم بر این باور بودند که یک فیلم ژرف باید غم انگیز باشد. امروزه اکثر مردم این امر را تعصب تلقی می‌کنند. من معتقدم که اعتقاد ـ البته ضمنی ـ به اینکه یک متن فلسفی نباید در پی این باشد که بیش از حد، سرگرم کننده باشد تا یک متن جدی به شمار آید نیز به همان میزان تعصب آمیز است. آنچه اکنون زمان کنار گذاشتن آن فرارسیده، این است که:

این نه جدّیّت، بلکه ملال آور بودن است که در تضاد با سرگرم کنندگی و زیبایی است.

توجه داشته باشید که افلاطون که من او را به بنا نهادن این تعصب متهم می‌دانم، دست کم در عمل، خود دچار چنین تعصبی نبود. این امر موجب بروز چیزی شبیه یک ایراد تعصب آمیز و  احساساتی می‌شود؛ ایرادی که نمی‌گوید چرا افلاطون گل‌ها یا پسران زیبا را دوست می‌‌داشت، بلکه می‌گوید آیا خود افلاطون یک نویسندة جالب بود؛ زیرا اگر امر بیرونی واقعاً اهمیت نداشته باشد، پس چرا ما مراقب جنبة زیبایی‌شناختی گفت‌وگو هستیم؟ افلاطون آشکارا مراقب این جنبه بود. دقیقاً همین نکته در مورد اهمیت نداشتن شیء مرئی، نکته‌ای است که به زیبایی بیان شده است. سبک افلاطون ـ صرف نظر از اظهار نظر رسمی وی در مورد موضوع ـ تعهد عملی به ارزش بیرونی زیبایی را به صورت خلاصه بیان می‌کند.

اما ممکن است دلیلی با اندکی تفاوت در نوع، در پس نگرش ما قرار داشته باشد؛ دلیلی که ارتباط اندکی با میراث تاریخی و ارتباط فراوانی با بیان دلمشغولی‌های هر روزه دارد. شاید در نهایت، بتوان پذیرفت که همة ما از خوب نوشتن بهره‌مند هستیم. گمان می‌کنم که بیشتر ما فیلسوفان محبوبی داریم که خوب می‌نویسند ـ افلاطون، کی‌یِر کِگارد، نِگل، کاموس، تامپسون و مُرداک[3] در زمرة حکیمان محبوب من قرار دارند. مشکل این است که اگر کسی دست به کار رقابت با فیلسوفی شود که هم سرگرم کننده و هم ژرف است، به این معناست که خطر کرده و در هیچ یک از این دو جنبه، موفق نخواهد شد. این همان چیزی است که ما می‌خواهیم به هر قیمتی، از آن اجتناب کنیم. دوستی می‌گفت زمانی هوادار مرداک بوده؛ ولی او را به عنوان الگو، به کسی توصیه نکرده است. من کاملاً مطمئن نیستم که منظور او چه بود؛ ولی گمان می‌کنم منظور وی دقیقاً همین مطلب بود ـ تلاش برای تبدیل شدن به فیلسوفی از این نوع، کاری مخاطره آمیز است. افلاطون مسلماً گرفتار چنین ریسکی نبود؛ زیرا در زمان وی، هیچ معیاری برای آنچه فلسفه باید شبیه آن باشد، وجود نداشته است؛ معیاری نظیر آنچه نوشته‌های او می‌توانست پاسخ آنها بوده باشد؛ یعنی قطع نظر از همان نوشته‌های همسان، هیچ معیاری وجود نداشته است. مرداک و سایر همقطاران وی در فهرست من،‌ معیارگذار نبودند، بلکه صرفاً سری به فلسفه می‌زدند و بس. احتمال چندانی وجود ندارد که بسیاری از ما چنین کنیم؛ یعنی چنین نیست که بسیاری از ما تنها سری به فلسفه بزنیم و بس. اینجاست که دلیل ما که اندک تفاوتی در نوع داشت، خود را نشان می‌دهد؛ به عنوان یک فیلسوف جدی یا شاید به عنوان یک فیلسوف تلقی شدن، به اندازة کافی پیش نیاز بقای حرفه‌ای است، نه صرفاً پیش نیاز دوستانه پذیرفته شدن. موضوع بحث صرفاً میزان محبوبیت فرد در جامعه نیست، بلکه عبارت است از بلیط فرد برای یک صندلی فلسفی؛ اما این خطر نسبتاً بزرگی است. با قطعیت بیشتر، می‌توان گفت که پرداختن به فلسفه، البته به سبکی ملایم و با نویسندة ناشناس، برای بیشتر ما بهتر است از اینکه اصلاً به فلسفه نپردازیم. بنا بر این، انسان باید به خاطر همساز شدن با قواعد بازی بخشیده شود، نه به خاطر تلاش برای به کار بستن استراتژی‌هایی که شاید در واقع، او را قهرمان می‌کند؛ ولی همچنین ممکن است او را به مخاطره اندازد.

اکنون هدف من استدلال برای ردّ این مطلب نیست. نه به این دلیل که فکر می‌کنم شاید استدلال‌های ضد هابزی، در عمل کارگر بیفتند، بلکه آنچه می‌خواهم بیان کنم، مبادرت به شیوه‌ای در حد امکان، بی‌خطر و کمتر محنت‌زا و متفاوت است. به سادگی می‌توان قواعد بازی را اصلاح کرد. می‌توانیم بپذیریم که زیبایی متن یک ارزش است و بی‌شرمانه، به ترویج این ارزش اقدام کنیم. من فکر می‌کنم که این کار ارزشش را دارد. اگر قدری از موضوع اصلی فاصله بگیریم، به عنوان یک قاعده، به نظر می‌رسد که متون زیبایی‌شناسان بسیار بهتر از متون فیلسوفان سایر عرصه‌ها نوشته شده است. به گمان من، علت این امر یک فرض ضمنی با همین تأثیر است.

به باور من، تغییر در رویّه‌ها می تواند پیوندی نزدیک بین آنچه انجام می‌دهیم و آنچه می‌خواهیم انجام دهیم، برقرار کند؛ زیرا در یک سطح، می‌خواهیم نوشته‌های ما قدری ارزش زیبایی‌شناختی داشته باشند. تصور کنید که به تازگی، مقاله‌ای برای کنفرانس ارائه داده‌اید. امیدوارید که مردم دربارۀ آن، چه بگویند؟ گمان می‌کنم بسیار امیدوارید که چنین چیزی بشنوید:

                  آن مقاله یک بیان تخصصی عالی بود.

یا

                 آن مقاله واقعاً تخصصی به نظر می‌رسید.

شما قطعاً انتظار دارید مردم چنین فکر کنند؛ ولی به احتمال بیشتر، امیدوارید که چیزی شبیه این به شما بگویند:

                 من از مقالة شما لذت بردم.

شما چنین امیدی دارید، برای اینکه نمی‌خواهید مردم را خسته کنید و اهمیتی ندارد که موضوعی را که می‌خواهید در مورد آن، با آنها صحبت کنید، تا چه اندازه مهم تلقی می‌کنید.

ولی ما نمی‌خواهیم دیگران به هیچ وجه، ما را دچار ملالت کنند. این نکتة دومی است که بیان می‌کنم. صادقانه بگویم که برای افراد فریب خورده، زندگیِ توأم با انبوهی از فلسفه و اندکی سبک، نسبت به زندگی توأم با انبوهی سبک و اندکی فلسفه، ترجیح دارد. با این حال، اگر بیشتر نوشته‌هایی که به طور روزمره مرور می‌کنیم، تا حدی خوشایند باشند، روزهای ما با خوشی بیشتری خواهد گذشت. شما را نمی‌دانم؛ ولی اگر لازم باشد که من مقاله‌ای برای دانشجویان یا دوستان انتخاب کنم، می‌کوشم چیزی پیدا کنم که واقعاً جالب باشد. فکر می‌کنم اگر چنین کنم، سایرین آن را دوست خواهند داشت و امیدوارم آنها نیز به نوبة خود، همین کار را انجام دهند. از این روی، به نظر من، طعنه‌ آمیز است که تعداد معدودی از ما فیلسوفانی را به عنوان الگو می‌پذیریم که دوست داریم آثارشان را مطالعه کنیم. چرا چنین است؟ آیا علت این نیست که باورمان این است که خوانندگان ما انسان‌هایی مانند ما، دوستان ما یا دانشجویان ما نیستند؟ آیا احتمال نمی‌رود علتش این باشد که ما آنها را فیلسوفان واقعی تلقی نمی‌کنیم؛ یعنی فیلسوفانی که ظواهر سبک، آنها را به خود مشغول نمی‌کند؟

اکنون می‌خواهم از یک سوء برداشت جلوگیری کنم. به هیچ وجه در صدد این نیستم که سرگرم کننده بودن ـ مزیت بسیار کم اهمیت‌تری که قرار است به قیمت سایر مزایا ارتقا یابد ـ را به مثابه مزیت اصلی متن، ستایش کنم. چنین استراتژی‌ای احتمالاً نتیجة معکوس خواهد داد. برخی از اساتید به هنگام تدریس برای دانشجویان دورة لیسانس، به این روش یا چیزی شبیه آن عمل می‌کنند. من معتقدم که حاصل این کار برای دانشجویان آنها، این احساس است که خود اساتید به اندازة کافی سرگرم کننده هستند؛ ولی موضوع اصلی کسل کننده است.

آنچه در سر دارم، نوع خاصی از لذت ـ شعف ـ است. با تمام هوشیاری‌ای که مدعای بعدی می‌طلبد، بین استدلال کردن و قدرت نطق و بیان، نوعی پیوستگی وجود دارد. یک قطعة فلسفی خوب، دارای هر دو نوع مؤلفه است. اگرچه بی‌شک، مؤلفه‌های دستة نخست غلبه دارند. برخی از ایده‌های فلسفی در اذهان ما جای گرفته است و علت آن فیلسوفان خاصی هستند که در مورد آنها سخن گفته‌اند. نشان دادن اهمیت یک مسأله یا یک ایده به دیگران در فلسفه یا هر عرصة دیگری، به هیچ وجه یک موفقیت ناچیز نیست.

آخرین نکته‌ای که بیان می‌کنم این است که ارتباط بین فلسفة سودمند و سبک سودمند، چیزی است شبیه معتبر بودن. آیریس مورداک[4] می‌نویسد که پرداختن به فلسفه یعنی کشف سرشت خود و در عین حال، یعنی در پی حقیقت بودن. این مدعا بسیار به حقیقت نزدیک است. یک فیلسوف با درصد احتمال بیشتری، می‌تواند از طریق بیان خود و بیانی کاملاً سازگار با مضمونی که می‌خواهد تبیین کند، سایرین را متقاعد سازد و اهمیت موضوع مورد بحث را به آنان نشان دهد. یک سبک نوشتن خوب هم با نویسندة متن و هم با مضمون نوشته تناسب دارد. از دیگر سو، نوشتنِ بدون نویسنده حاصل تلاش برای همنوا ساختن خود نویسنده و ایده‌های او با داشته‌های شخص است که پیشاپیش، به عنوان یک سبک نوشتن مناسب تلقی شده است. تهور سخن گفتن با صدای خود، همواره با تهور اندیشیدن در مورد افکار خود، تلازم دارد. بنا بر این، نکتة خوشحال کننده این است که منبع زیبایی و بینش و ژرفای فلسفی می‌تواند در یک نقطه، همگرایی داشته باشند.

در مقام نتیجه گیری، باید گفت کاملاً اطمینان دارم که ـ آیا بهتر نیست بگویم شکر خدا!؟ ـ همواره کسانی وجود دارند که آنچه را بیشتر ما مایل به انجام آن هستیم، انجام می‌دهند؛ البته اگر قواعد بازی هیچ گاه آن گونه که اندکی پیش گفتم، تغییر نکند. این افراد روحیه‌های متهوری دارند. منظورم کسانی است که همة ما دوست داریم آثار آنها را بخوانیم. آنها مخاطب این مقاله نیستند. فکر می‌کنم اگر افراد بیشتری از میان ما، مطالب را از آنان بیاموزند، وضعیت بهتری خواهیم داشت؛ البته نه آموختن از طریق محدود کردن سبک آنها؛ زیرا ما باید خود را رشد دهیم. باید از آنان اتکا به نفس بیاموزیم تا بتوانیم به انبوه زنان و مردان با سلیقه‌ای ملحق شویم که می‌دانند چه کسی هستند. پس همان چیزی را بگویید که باید بگویید و اهمیتی ندهید.

 

نویسنده: ایسکرا فیلوا[5]

برگردان: محمدرضا امین

منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره ششم

Ps147

 

 



[1] . Albert Camus.

[2] . Gore Vidal.

[3] . Plato, Kierkegaard, Nagel, Camus, Thompson and Murdoch.

[4] . Iris Murdoch.

[5] . Iskra Fileva.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد