بسم الله الرحمن الرحیم
يك روي سكه
سريال ها به علت جذابيت و پويايي بصري و منحصر به فرد خود، به ويژه اگر با داستان و فيلمنامه اي عامه پسند نيز همراه باشند، همواره مي توانند مخاطب خود را بيابند و به هدف خواسته يا ناخواستة خود دست يابند؛ ولي در برهه اي از زمان، عناصري پيدا مي شوند كه مي توانند دست يابي به اهداف را تسريع و موفقيت احتمالي را تضمين كنند . نرگس هم از اين دسته آثار محسوب مي شود. براي اولين بار است كه سريالي چون نرگس با موضوعي اجتماعي و جدي، جايگزين طنز هاي نود قسمتي شبانه شده است؛ فيلمي كه به صورتي جدي، بدون مسخره كردن افراد و البته شايد با صرف هزينه هايي بسيار پايين تر، تلاشي در جهت افزايش آگاهي هاي اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي انجام مي دهد و به آساني پيام مورد نظر را انتقال مي دهد و مخاطب را مجبور نمي كند که به هر قيمتي بخندد؛ بي آنكه بداند اين خندة تلخ و گزنده به خاطر چيست ؟ اين مسئله به معناي شروع مقدماتي و ابتدايي حركتي فرهنگي است كه البته مسيري طولاني و بس ناهموار را بايد دنبال كند و اين دغدغة تحسين برانگيز مسئولان و سياستگذاران را بايد ستود .
دست مايه قرار دادن موضوعي اجتماعي كه تقريباً با طرح مسايل و مشكلات خانواده ها گره خورده است، شايد بتواند در چند قسمت ابتدايي، مخاطبان را به خود جذب كند؛ ولي شايد همين موضوع ساده و سطحي نتواند تا پايان، مخاطب را با خود همراه كند؛ اما سريال نرگس با مضموني اجتماعي، مزايايي داشت كه در ظاهر، توانست مخاطب را تا پايان با خود همراه كند .
غير قابل پيش بيني بودن حوادث داستان، غافلگيري مخاطب، هيجان، اضطراب، پرداختن همزمان به موضوعات مختلف آميخته با زير ژانر حادثه اي و البته كشمكش و چالش ميان قهرمان زن و ضد قهرمان مرد عواملي بودند كه آمار 84 درصدي مخاطب را براي اين سريال به همراه داشته است و توجه منتقدان و صاحبان انديشه و نظر، مطبوعات و ... را به خود معطوف داشت؛ اما شايد راز اصلي موفقيت و جذابيت اين سريال را بتوان در زمان پخش آن دانست. سريال نرگس در فصل تابستان، همزمان با اوقات فراغت و در ساعات گردهمايي اعضاي خانواده و مهماني هاي شبانه و از رسانه اي چون تلويزيون پخش مي شد. بايد به اين واقعيت توجه داشت كه اكنون در جامعة ما، تلويزيون به مهم ترين عضو خانواده بدل شده است؛ عضوي كه بيشترين توجه را به خود جلب مي كند؛ در روابط، از همه فعال تر است؛ جايگزين ارتباطات مستقيم و رو در روي افراد گشته و به ركني گريزناپذير در ارتباطات ميان فردي و گاه ميان فرهنگي افراد تبديل شده است و در عين حال رابطة غالب يك طرفه اي دارد كه اين رابطه از هيچ يك از اعضاي خانواده تاثير نمي پذيرد .
داستان سريال نرگس در تعدد و تكثر شخصيت ها سپري مي شود .در اين ميان، شخصيت هاي متعددي به بهانه هاي داستاني مختلف يا براي جذابيت بيشتر ژانر ملودرام و گاه حتي براي مضامين نيمه سياسي و نيمه فرهنگي گنجانده شده در فيلم، وارد داستان مي شوند و گاه به سرعت محو مي شوند. همين پيچش ها و تداخل موضوعات به جاي ايجاد روايتي منسجم و قابل باور، در هفتاد قسمت، به سوي داستان هاي موزائيكي سوق پيدا مي کند كه از هر چيزي مي توان نكته اي يافت و به جايي متصل شد.
سريال نرگس در تقابل هاي دو قطبي، در بستر چهار خانواده از سطوح مختلف اجتماعي روايت مي شود؛ خانوادة شوكت از طبقة مرفه جامعه، مدرن و تجملاتي، پدر محور و مرد سالار و البته مادي گرا؛ خانوادة نرگس از طبقة پايين جامعه، سنتي و معنويت گرا كه در مقابل پدر بهروز، مادر ناتوان نرگس قرار مي گيرد؛ خانوادة شقايق که خانواده اي ثروتمند و تك فرزند معرفي مي شود كه پدر و مادر، هر دو شاغل هستند و شقايق بيش از آنكه با پدر و مادر خود ارتباط عاطفي و صميمي داشته باشد و بتواند با راهنمايي آنها مشكلات خود را رفع كند، با دوست خود رابطه اي پدرانه و مادرانه ايجاد مي كند؛ در مقابل خانوادة شقايق، همسر سابق او، احسان قرار دارد. احسان، فردي است تحصيل كرده و منطقي كه مادر و خواهرش نقش پر رنگي در زندگي او دارند و البته بر خلاف خانوادة شقايق، سنتي و داراي روحيات معنوي هستند .
در مسير داستان، اين چهار خانواده ارتباط بسيار نزديك و پرتنشي با يكديگر بر قرار مي كنند و مشكلات و دردها و آرزوهاي هر يك از آنها به صورت سطحي بيان مي شود. همة اين شخصيت ها سعي دارند از تالم هاي روحي خود رها شوند؛ ولي هيچ يک مسير درست را نمي دانند. در سراسر فيلم، جز چند ديالوگ ساده و سطحي كه ميان شخصيت ها رد و بدل مي شود، نمي توان علل و ريشة اين ناهنجاري ها و اضطراب ها را يافت. فقط معلول ها بيان مي شوند. جز عدم تفاهم، علتي براي شكست زندگي شقايق و احسان گفته نمي شود. آيا نسرين اين همه ذلت و سختي را فقط براي دست يابي به رفاه بيشتر تحمل مي كند؟ چطور مي توان عشق هاي خياباني را در مسيري درست هدايت و كنترل كرد؟ بهروزي كه مي خواست خوب باشد، چرا نتوانست؟! اين پرسش ها و هزاران پرسش بي پاسخ ديگر همه در درگيري و تعقيب و گريز ميان نرگس و شوكت و البته نقشه هاي جالب، عامه پسند و ذائقه پسند شوكت رنگ مي بازند. ارمغاني كه در لايه هاي زيرين و دروني فيلم ارائه مي شود، اقتدار فرزندي است كه در مقابل مهر و محبت و عاطفه و احسان كوركورانة مادر رخ مي نماياند. اعظم به تهديد ها و كارهاي غير عقلاني و بچگانة بهروز، پاسخي احساسي مي دهد و با ازدواج بهروز و نسرين موافقت مي كند. بهروز، پسري مغرور و لجباز و خود خواه است كه علي رغم پدر محوري خانواده، معادلات را به نفع خود تغيير مي دهد. البته به عوامل اين غرور، خود خواهي و شخصيت منفي بهروز اشاره اي نمي شود. آيا ثروت پدر موجب شده بهروز چنين شخصيت منفي پيداكند يا غفلت پدر و مادر از تربيت او ؟
نسرين به اندازه اي بر عقايد خود در مقابل مادر پا فشاري مي كند كه در پاسخ، تنها با سكوت مادر و ناراحتي قلبي او به جاي يك مديريت عاقلانه مواجه مي شود و بدين سان، به آساني به خواستة خود دست مي يابد. مادر نسرين آنقدر در نقش خود خنثي عمل مي كند كه مخاطب حضور او را بر نمي تابد و به آساني مرگش را مي پذيرد و شايد از اين مرگ خوشحال و راضي هم باشد.
سريال نرگس فارغ از تم اصلي خود، محملي براي روايت الگوها نيز گشته است؛ اما متاسفانه در معرفي الگوها يك طرفه قضاوت مي كند و تنها يك روي سكه را نشان مي دهد و از چرايي ها در مي گذرد .
محمود شوكت، پدري بسيار خبيث، لجباز و مرد سالار معرفي مي شود كه براي ارضاي هواهاي نفساني خويش، يک يك افراد خانواده اش را ابزار قرار مي دهد . جايگاه پدر به اندازه اي سياه نمايش داده مي شود كه همه سعي مي كنند مسايل را از او مخفي كنند و پنهان كاري به ركن اصلي خانوادة شوكت تبديل مي شود. حال اين مسئله چقدر مي تواند به واقعيت نزديك باشد؟ مگر چند درصد از مردان و پدران جامعه اين گونه اند؟ اين خصلت هاي منفي و ضد ارزشي از كجا سرچشمه مي گيرد؟ ثروت، قدرت، گذشتة سياه، خانواده و ... كدام؟ چرا فقط خباثت و روان پريشي و بيمارگونه بودن شوكت نمايش داده مي شود؛ ولي از كاركرد هاي ديگر حضور مرد و پدر در خانواده، چونان محبت، قواميت خانواده، عشق و مديريت سخني به ميان نمي آيد؟ البته شوكت بارها و بارها در طي فيلم، چون بيانيه اي اعلام مي كند كه قصد دارد خانوادة خود را حفظ كند و كراراً از اعظم درخواست بازگشت به خانه را مي كند؛ ولي در عمل هيچ گامي براي رسيدن به هدف برنمي دارد. اين نيز همان روي سكة فريب كاري است .
محمود شوكت، شخصيتي پارادوكسيكال است كه از سويي، همواره دم از خانواده دوستي مي زند و از سوي ديگر، در پايان سريال حتي حاضر نيست سند هاي مالي را براي جبران گذشته ها يا در سطحي نازل تر، براي عملي شدن شعارها، به نام همسر يا فرزندش كند! خانواده دوستي و خانواده پرستي به جاي يك پرداخت عميق و قوي، تنها به صورت شعاري رنگين و زيبا جلوه مي كند. حتي نام پر ابهت و با صلابت محمود شوكت كه مي توانست فطرت پاك و زيباي پدر را نشان دهد، تنها به صورت شعار نمايان مي شود. انساني غير قابل اعتماد و اعتنا كه ظاهر و باطن يكساني ندارد. آن گاه نتيجه چه مي شود؟ نمايش الگويي بد چهره و بد سيرت از يك پدر و تنزل جايگاه او .
در مقابل چهرة سياه محمود شوكت، خانوادة ايده آل، يعني چهرة سفيد نرگس محتشم و احسان سعيدي تصوير مي شود؛ ولي تنها يك وجه اين دو شخصيتِ همواره سفيدِ داستان، توصيف مي شود . نرگس محتشم بدل به اسطوره اي مي شود كه جامع همة فضايل و دانايي هاست. او بسيار منطقي، عقلاني، صبور و مقاوم جلوه مي كند كه گويا شكست ناپذير است و ذره اي از خصلت هاي انسان دنيايي در او ديده نمي شود. احسان نيز آنقدر بزرگوار و بزرگ منش نمايش داده مي شود كه در برابر پاره شدن تمام اطلاعات كاريش توسط شوكت، هيچ دفاعي انجام نمي دهد . اين دو شخصيت به قدري اغراق آميز از انسان هاي مادي و زميني متمايز نشان داده شدند كه مخاطب نمي تواند همذات پنداري كاملي با آنها انجام دهد. البته بگذريم از نام هاي هيمنه داري كه براي اين دو شخصيت انتخاب شده است. اگر چند صحنة نماز صبح نرگس – كه بعد از ازدواج، قطع مي شود – و معنويت كم رنگ موجود در سريال، به ويژه در وجود احسان و نرگس نشان داده نمي شد، به تدريج به عقلانيت اومانيستي هابرماس ايمان مي آورديم و فكر مي كرديم اين نيروي خارق العادة ذات نرگس و احسان است كه شوكت را به زمين خواهد زد. البته ناگفته نماند كه باز هم جمع صفات اسطورة نرگس براي مخاطب قابل هضم نمي باشد. چرا نرگس كه به اصول خانوادگي، ديني و اخلاقي نوشته يا نانوشته پايبند است، بدون اجازة شوهر و بدون اطلاع او و ديگران، به يك شهر مرزي سفر مي کند؟!
موضوع سريال نرگس در راستاي مضامين مورد علاقة سيروس مقدم است. مسائل و موضوعات روزمره، عامه پسند و اجتماعي با حوادثي غافلگير كننده و جذاب كه مي تواند مخاطب را براي ارضاي هيجانات زودگذر و گذران اوقات فراغت و سرگرمي به خود جذب كند. سريال نرگس با وجود امتياز هاي منحصر به فرد، در پرداخت شخصيت ها و انتقال مضامين و نكته ها و نشانه ها بسيار ضعيف عمل مي کند. حضور شخصيت هاي متناقض مهم ترين نقطه ضعف اين سريال به شمار مي آيد كه در برابر اين تناقض گويي ها يا هيچ ايده آلي معرفي نمي شود يا اگر هم الگويي نمايش داده مي شود، بسيار ضعيف و اغراق آميز است. در برابر محمود شوكت، پدر محوري داستان با شخصيتي بسيار سياه و دو چهره، هيچ الگويي از پدر منطبق با فرهنگ جامعة ايراني – اسلامي نشان داده نمي شود و حتي خلاهاي موجود در چهرة اين پدر با حضور شخصيتي در برابر او پوشانده نمي شود تا راه را بر برداشت هاي سطحي و عوامانة مخاطب ببندد. سريال نرگس از طرفي مي کوشد در متن و تم اصلي خود، تقابل ميان خير و شر و معنويت و ماديت را به تصوير بكشد؛ ولي از سويي، مذهب را در شخصيت احسان، امري سليقه اي و شخصي معرفي مي کند؛ احسان، فردي مذهبي است كه انتخاب او براي ازدواج اولش فردي چون شقايق بوده است. دختري كه بويي از احساسات مذهبي نبرده و ظاهرش به دختران بي دين و ايمان شبيه است. اين را مي شود از نحوة لباس پوشيدن، آرايش ظاهري و ... فهميد. از سوي ديگر، احسان براي ازدواج دوم خود، دختري چون نرگس را بر مي گزيند كه از هر نظر، با شقايق در تضاد است. احسان در امري چون دين و مذهب، بسيار سليقه اي و سطحي عمل مي كند. اگر احسان، فرد معتقدي است، چرا شقايق را براي ازدواج اول خود انتخاب کرده است؟ و اگر فرد دينداري نيست، چرا براي ازدواج دوم خود، در گردشي 180 درجه، فردي چون نرگس را كه با جلوه هاي تصويري نماز، دعا، چادر سفيد و ... نمايش داده مي شود، برمي گزيند؟ به نظر نمي رسد كه اين تناقض با توجيه تصميم گيري ساده و عجولانه براي ازدواج رفع و رجوع شود.
وجود اين تناقضات که هيچ تلاشي براي برطرف کردن آن ها نشده است به معناي چيست؟آيا وجود آن ها را بايد بر تعجيل سازندگان در ساخت سريال حمل کنيم- که با توجه به فرصت سه سالي گروه توليد، توجيه غريبي خواهد بود- يا عدم احساس مسئوليت براي منطقي کردن سير داستان و يا شايد بي اهميت بودن فهم مخاطب؟ در هر صورت، اميدواريم كه اين سريال هفتاد قسمتي، سرآغاز جرياني قوي و مدبرانه در عرصة فرهنگ سازي رسانه اي تلويزيون در جامعه باشد .
نویسنده :مريم آخوندي
منبع : ماهنامه رواق اندیشه ،شماره سه
Ps147