بسم الله الرحمن الرحیم
چرا/آيا همه خواب بودند؟
فيلم سينمايي وقتي همه خواب بودند در پي آن است تا تجربه اي از بيداري معنوي را ـ آنجا که همه خوابند ـ روايت کند؛ روايت سفري بزرگ که در دو ساحت جاري است. سفر نخست در ساحت آفاقي است که مسافران در ابتداي فيلم، از دل روستا مي آغازند و تا انتهاي فيلم در گذار از معبرها کشيده مي شوند. سفر دوم در ساحت انفسي است که قرار است از کنش ها و اتفاقات بيروني، سفري شگفت و معنوي در دل و جان شخصيت ها به وقوع پيوندد. با اين اوصاف، وقتي همه خواب بودند مي خواهد حکايت سفري باشد از ميانۀ درّۀ خواب زدگان تا به فراسوي قلۀ صفاي جان.
فريدون حسن پور، کارگردان اين فيلم، فيلمسازي است که فارغ از پيچيدگي هاي تصنعي، در پي نوعي سادگي است که حاصل آن صميميتي دلنشين است. او بومي، فيلم مي سازد و فيلم ها و سريال هاي وي گواه آن است. وقتي همه خواب بودند نيز از اين قاعده مستثني نيست. او ايدۀ اين فيلم را بر آمده از زندگي شخصي خود ذکر کرده است؛ آرزوي بر دل ماندۀ حج مادرش؛ چنان که در اين فيلم نيز مادري در تمناي کعبه، به سفري معنوي و دروني ميرود.
فيلم داراي ايدهاي نيرومند و پر انرژي است و در عين حال، خط اصلي داستاني آن ساده و صميمي است. ماجرا از آنجا آغاز مي شود که پيرزني که همه بي بي اش مي خوانند، در اشتياق انجام سفر حج است و خود را براي رفتن آماده مي کند؛ ليکن در اين هنگام، به دليل مشکلات پزشکي، سازمان حج و زيارت لغو سفر حج را به وي اطلاع ميدهد. رساندن اين خبر به بي بي که عمري در آرزوي زيارت خانۀ خدا سپري کرده است، براي اهالي روستا، بسيار دشوار است. بچه هاي روستا که با او ميانۀ خوبي دارند، جهت حل اين مشکل، دست به ابتکاري کودکانه مي زنند و با توجه به کم شنوايي و سوي اندک چشمان بي بي، حجي مجازي براي او ترتيب مي دهند؛ حجي که نه در مکه، مدينه و در منطقۀ عربستان، بلکه در پيچاپيچ جنگل هاي شمال و به واقع، در دل و ذهن بي بي بايد به انجام رسد.
سوژۀ اداي فريضۀ حج و زيارت معنوي خانۀ خدا در جايي غير از عربستان، سابقۀ زيادي در متون ادبي و حکايات ديني و فولکلور دارد. در برخي حکايات آمده است که مسلماني به دليل ياري نيازمندي، از توفيق حج بازميماند و خود در حسرت زيارت ميسوزد. در ايام حج، ديگر حجگزاران تمناي دروني وي را براي طواف کعبه و سعي صفا و مروه به عيان مي بينند؛ در حالي که او به ظاهر، امکان حضور نيافته بود. در حکايتي ديگر، تمناي زيارت مقابر اولياي الهي در دل مؤمني جوانه مي زند؛ ليکن به سبب موانع و محذورات، امکان زيارت جسماني برايش فراهم نمي گردد؛ اما در عالم حقيقت، به زيارت دست مي يازد و توفيق تشرف حضوري مي يابد.
در متون ديني و عرفاني، نمونه هاي فراواني از اين گونه روايات و حکايات نقل شده و در افواه و بيان عمومي مردم، مساجد و تکايا، جاري بوده است. اين منقولات و روايات البته با فروعات مختلف و نقاط تأکيد متفاوت و رويکردهاي تماتيک گوناگون نقل شده و در طول تاريخ فرهنگي و مذهبي، بدان پرداخته شده که مجموعهاي غني از تجربه هاي معنوي، اخلاقي و عرفاني، در انبان لطيف مؤمنان اندوخته شده است.
وقتي همه خواب بودند در پي تصوير يکي از اين مأثورات و حکايات است که البته رويکردي ويژه دارد و زاويۀ نگاه آن از چشم اندازي خاص است.
با توجه به عنوان فيلم و با مرور خطوط داستاني آن، در سطوح مختلف معنايي فيلم، دو عنوان تماتيک برجسته مي شود و با توجه به سير روايي و نوع شخصيت پردازي، بر اين دو مسئله به عنوان دو نقطۀ مرکزي فيلم، تأکيد مي گردد:
1. ايمان، گوهري است که در عمق جان انسان آشيانه دارد و مناسک و آيين ها نيز در همين ساحت دروني انسان به ثمر مي نشينند. از اين رو، اگر بي بي موفق به گزاردن حج با آن آيين خاص نگرديد، در وطن خود بدان دست يازيد و توفيق زيارت يافت.
2. همواره ميان اهل ظاهر و آنان که به گوهر اعمال و آيين ها رسيده اند، تقابل هست. ظاهرگرايان بر پوسته اي از دين اصرار دارند؛ اما اهل باطن در پي معنا و حقيقت متعالي آن مي باشند.
در اين نگاشته، به دنبال بررسي اين ديدگاه ها و اين دو نگرش نيستيم و آن را به کارشناسان عرصۀ علوم ديني و عرفاني وا مي گذاريم؛ چرا که معتقديم نقد فيلم قبل از هر چيز، بايد به حيثيت ماهوي متن فيلم و نسبت آن با معاني اش بپردازد، نه نقد انديشه هاي محض. اگر بحثي هم دربارۀ پيام و انديشه هاي مطرح در فيلم پيش مي آيد، بايد بيشترين توجه بر چگونگي بيان آن در خود فيلم تمرکز يابد. البته شايد به اقتضاي وضعيت اجتماعي و فکري مخاطبان، اشاراتي به وجه انديشگي آن نيز بشود؛ ليکن در حوزۀ نقد، توجه به متن فيلم و نسبت کيفيت بياني آن با رويکردهاي تماتيک فيلم، اصالت دارد.
چنان که بيان شد، در فيلم، بر دو عنصر مفهومي تأکيد شده است. فارغ از بحث دربارۀ اين دو آموزه، بايد روشن شود که آيا متن فيلم در پرداخت اين رويکردها، توفيقي داشته است يا نه. فيلم آن گاه موفق ارزيابي مي شود که در سير روايي، شخصيت پردازي و پرداخت فضاي دروني خود، بتواند معاني خود را عيني بکند.
آيا فيلم وقتي همه خواب بودند توانسته است در روايت، شخصيت پردازي، ميزانسن، موسيقي و ... معاني مورد اهتمام خود را بازآفريني کند؟
نقطۀ مرکزي فيلم و عنصر پيش برندۀ روايت آن، اشتياق شورمندانۀ بي بي براي زيارت خانۀ خداست. کريم، شخصيت مقابل بي بي نيز مي کوشد هر چه زودتر، به توفيق سفر نايل گردد. در محيط روستا نيز سفر حج جايگاهي برجسته دارد و پيرمردها و پيرزناني که در فيلم، سخني از آنان به ميان مي آيد، شوق اين سفر بزرگ را داشته اند. فيلم در ايجاد اين فضاي روايتي براي سفر، تا حدودي موفق عمل کرده است؛ اما مسئلۀ اساسي چرايي اين شوق شورمندانه و اين آرزوي ديرين شخصيت ها ـ از جمله شخصيت اصلي ـ است که اين همه اصرار و اشتياق براي سفر حج دارند. تماشاگر بايد تا حدودي، حسّ نيرومند بي بي نسبت به حج را دريابد و آن را در خود تجربه نمايد.
آيين حج بايد چنان به تجربۀ تماشاگر بنشيند که کنش ها و عواطف سرشاري که شخصيت ها بدان ابراز مي کنند و همۀ حوادث فيلم را پيش مي آورند، براي مخاطب فيلم، قابل قبول و باورپذير گردد. باورپذيري انگيزۀ شخصيت اصلي، از ارکان اصلي سامان دادن به روايت فيلم است.
فيلم در نمايشي کردن اين انگيزه و باوراندن آن به تماشاگر، هيچ توفيقي ندارد. در حالي که با پذيرش انگيزه است که مخاطب با شخصيت همراهي مي کند. به ويژه در فيلم هايي مانند وقتي همه خواب بودند که در پي القاي ساحتي متعالي است. اين يک فيلم ماجرايي يا معمايي صرف نيست که تماشاگر با فرض انگيزه، تنها ماجراها را دنبال نمايد. به تعبير فني، فيلم هاي معنوي يا شخصيت محور با فرض انگيزه يا مک گافين، نمي توانند حس هم ذات پنداري مخاطب را برانگيزند. بنابراين، چنين فيلم هايي تأثيرگذاري حسي و فکري نخواهند داشت. در اين فيلم، در موارد زيادي از آرزوي بي بي براي زيارت خانۀ خدا سخن به ميان مي آيد؛ اما تماشاگر از انگيزۀ او و دليل اهميت حج براي وي، هيچ نکته اي در نمي يابد و تنها عکسي بزرگ از مسجد الحرام و کعبه بر ديوار اتاقش ديده مي شود. اين تأکيد نيز حسي ناخوشايند و خلاف ذوق بر مي انگيزد، زيرا اين پوستر بر ديوار چنان خانه اي، ناهمگون و زمخت مي نمايد چون از جنس ديگر اثاث آن منزل نيست و با حس يک خانۀ روستايي هماهنگ نمي باشد. در اينجا، طراحي صحنه نه تنها کمکي به پرداخت شخصيت نمي کند، بلکه به ورطۀ شعارزدگي در مي غلتد.
نکتۀ مهم تر اين است که عدم توجيه انگيزشي بي بي دربارۀ سفر حج، چنان ضربه اي به اين شخصيت مي زند که بي بي را نه در حد شخصيت، بلکه در قوارۀ يک تيپ معرفي مي کند و اين كمبود بزرگي است که شخصيت اصلي فيلم به حد و اندازۀ تيپ تنزّل کند.
از عواملي که مي توانست نقص شخصيت پردازي شخصيت اصلي ـ بي بي ـ را تا حدودي جبران سازد، بازي بازيگر آن نقش است. به رغم استفاده از بازيگر خوبي مانند خانم گلاب آدينه براي ايفاي اين نقش، متأسفانه عدم تناسب بازي و ميميک صورت، اين شخصيت را بيشتر دچار کاستي کرده است. حرکت هاي سريع و چابک بازيگر، شخصيت پير زني چون بي بي را مخدوش گردانده و حرکات جوانانۀ او با گريم سنگين صورت پر چروکش در تضاد است و اين حس باورپذيري تماشاگر را بيش از پيش، دچار خلل کرده است. افزون بر آن، گريم سنگين صورت پر چروک وي سبب شده که شخصيت شيرين و مليح بي بي که داراي لطافت روحي و انس با بچه ها نيز هست، عيني نگردد. در حالي که فرم صورت او به خودي خود، قابليت انتقال اين ظرافت را داشته است؛ اما گريم سنگين، اين امکان موجود را نيز بي استفاده کرده است. ناقص بودن پرداخت شخصيت اصلي، فيلم را در پروراندن سطوح معنايي، به شدت ناتوان ساخته است و اين نارسايي تماتيک، فيلم را از جايگاهي که مي توانست پيدا کند، باز مي دارد.
شخصيت مهم ديگري که در تقابل با شخصيت اصلي فيلم است، کريم تنها شخصيت منفي فيلم است. کريم با بهره گيري از همۀ امکانات فيلم، انساني بد ترسيم شده و بعد از بروز يک مانع طبيعي که همان نامۀ سازمان حج مبني بر ناممکن بودن سفر حج بي بي است، کريم به مانع اصلي روايت بدل مي شود و کشمکش هاي دراماتيک تا حدود زيادي بر وي تمرکز مي يابد. کريم را در همان سکانس اول فيلم مي بينيم، در حالي که سوار کاميوني بزرگ است. اين ماشين که خراب است، از همان ابتدا و سپس در ادامۀ فيلم، تبديل به يک پراپ مي شود و چونان شخصيتي، کارکرد معنايي پيدا مي کند.
در سکانس هاي نخست، ماشين روشن نمي شود و کريم با چهره اي عبوس ، پشت فرمان نشسته و زن و بچه ها آن را هل مي دهند. با اين همه، کريم، سر زن و بچه هايش داد مي کشد و با منت، عتابشان مي کند که:
حيف ناني که به شما مي دهم.
اين ماشين متعلق به عهد بوق که غبار گذشته و در راه ماندگي، بر آن نشسته است، در حقيقت بازتاب شخصيت خود کريم است. اين ماشين نيز مانند کريم، غير قابل تحمل و هميشه خراب است و در هيچ کار خير و درستي، نمي توان از آن استفاده کرد. ماشين کريم وسيله اي است که نامۀ شوم لغو سفر حج بي بي، به آن تحويل داده مي شود و باز به وسيلۀ اين ماشين، دوباره به سازمان حج مي روند و خبر تأييد لغو سفر را مي آورند. وقتي بچه ها مي خواهند براي سفر مجازي حج، مقداري از راه را با آن بروند، باز اين ماشين به کار نمي آيد.
در جاي جاي فيلم، بر منفي بودن شخصيت کريم تأکيد مي شود؛ اما اين وجه شخصيتي وي ـ هم چون شخصيت بي بي ـ تعليل نمي گردد. تماشاگر فقط از ديالوگ ها و تصاوير فيلم، تکرار بي دليل بد بودن کريم را مشاهده مي کند؛ اما نمي فهمد که چرا اين آدم، بد به نمايش درميآيد.
بد بودن کريم آن قدر مورد توجه فيلمساز بوده است که حتي آن را براي وي، ويژگي ذاتي قلمداد مي کند؛ آنجا که از زبان بي بي مي شنويم که کريم حين تولد، مادرش را آزرده است و در بزرگسالي نيز ننه فاطمه با او قهر بوده است. بي بي به عنوان شخصيت خوب فيلم، تأکيد مي ورزد که:
حرف هاي کريم شنيدن ندارد.
اسب، كريم را به دليل نيت بدش براي بازداشتن بي بي و دخترش از سفر حج مجازي، بر زمين مي کوبد. متصدي تله کابين به دليل گند و لجن بودن وي، نمي خواهد به او اجازۀ سوار شدن دهد. در مکاشفهاي که بي بي خود را در حج مي بيند، مادر کريم را نيز مجاور حرم مي يابد که با پسرش قهر است و با او صحبت نمي کند. ميميک صورت بازيگر نقش کريم و حالات چشم و صورتش اين بد بودن را مضاعف نشان مي دهد. مواردي از اين دست که نشانگر بدي کريم است، در فيلم فراوان است.
با وجود تأکيد مداوم فيلم بر بدي کريم، تماشاگر با توجه به وجوه شخصيتي او، خصوصيات منفي وي را ملاحظه نمي کند. در واقع، شخصيت کريم پيچيده نيست، بلکه متناقض است. مسئله اي که فيلم با دستاويز قرار دادن آن، مي خواهد شخصيت کريم را منفي جلوه دهد، مخالفت وي با ازدواج دخترش، گلنار با جواني سفيه، خل وضع و شيرين عقل است. نصير، جوان خل وضع اصرار دارد که با گلنار ازدواج کند؛ اما از طرف گلنار، رغبتي به اين وصلت مشاهده نمي شود. از سوي ديگر، عشق نصير نيز بسيار خام مطرح شده است. اين عشق صرفاً تمنايي است معمولي که ويژگي خاصي ندارد؛ اما به صورتي خام، به عنوان گرانشگاه و نقطه اي تأثيرگذار در پيشبرد داستان فيلم اتخاذ شده تا جايي که تحول پاياني فيلم نيز بدان وابسته شده است. اين عشق، علاوه بر اهميت روايي، از طرف فيلمساز، يکي از تم هاي اصلي فيلم تلقي شده است و با توجه به سطوح معاني فيلم، واجد اهميت فراواني است.
بنا بر اقتضائات روان شناختي و نيز جريان منطقي عرف مردم و بر اساس قانون و حکم شرع و تأکيد عقل، هر دو طرف ازدواج بايد به لحاظ شئونات و سلايق، باهم نزديک و متوافق باشند. در غير اين صورت، آن وصلت به سرانجامي ناخوشايند مي انجامد؛ مگر اين که در يکي از دو طرف، ويژگي خاصي باشد که اين مسئله را تحت الشعاع قرار دهد. حال بايد دانست آيا حداقل عشق نصير به گلنار ـ و حتي نه عشق دو طرفۀ گلنار و نصير ـ داراي خصوصيتي است که اين اختلاف بزرگ را بپوشاند يا نه؟ اگر خصوصيتي در فيلم نشان داده مي شد، مخاطب نيز مي پذيرفت و بنيان داستان را بر آن قبول مي نمود؛ ليکن فيلم هيچ گونه ويژگي خاصي براي اين عشق نشان نداده و حاصل آن عشقي است سطحي که هم به لحاظ دنيوي و هم به لحاظ معنوي، ناموجه مينمايد.
با توجه به اين عشق ناموجه، تماشاگر نمي تواند با تأکيدات فيلمساز بر بد بودن کريم، با او هم عقيده شود و آن را بپذيرد؛ زيرا به کريم حق مي دهد که با اين ازدواج بد فرجام و ناموجه، مخالفت کند.
گلنار يکي از شخصيت هاي فرعي است که به دليل شخصيت پردازي ضعيف، به روند روايي فيلم ضربه زده است. نصير، پسر شيرين عقل روستا عاشق گلنار است و اين عشق پس از همراهي با کاروان حج بي بي، پررنگ تر مي شود؛ اما واکنش گلنار به اين عشق در فيلم ديده نمي شود. آيا گلنار عشق او را رد مي کند؟ در سکانس اختلاف برادر گلنار با نصير در اواخر فيلم، به نظر مي رسد که گلنار او را به دليل کم عقلي، نپذيرفته است و از برادرش دفاع مي کند.
در بخش هايي از فيلم، به ويژه بخش پاياني آن، اين تلقي احتمال داده مي شود که گلنار عشق نصير را پذيرفته است. حتي با اين فرض، باز هم اين سؤال اساسي بي پاسخ ميماند که چرا گلنار اين عشق ناموجه را ميپذيرد. آنچه در فيلم، به گلنار تشخّص ميبخشد، حضور وي در کاروان سفر حج مجازي بي بي است. اين سفر، ابتکار بچه هاست. بچه ها و نصير چندان تجربه اي ندارند و با خيال خام خود، مي خواهند با استفاده از نارسايي چشم و گوش بي بي، او را به يک سفر مجازي حج دلخوش سازند. از اولين لحظات، بي تجربگي، ناپختگي و بي ساماني نقشۀ بچه ها رخ مي نمايد؛ آنان وسيله اي درست براي سفر پيشبيني نکردهاند، نارسايي جسمي بي بي را در نظر نگرفته اند، حتي قرص هاي قلب بي بي را نياورده اند و ...
تماشاگر با توجه به اين معضلات، هرگز نمي پذيرد که دختر جواني مانند گلنار، بدون توجه به خطرهاي موجود و فراهم نبودن شرايط سفر، آن را بپذيرد و مانعشان نشود؛ چه رسد به همراهي، آن هم همراهي بي چون و چرا. خصوصاً اينکه گلنار مي داند پدرش يقيناً به اين سفر، حساس است و هرگز همراهي وي با نصير را برنميتابد.
خلاصه اينکه حضور گلنار به هيچ گونه، تمهيد نشده و انگيرش علّي براي کنش هاي وي، در سير فيلم نهاده نشده است. افزون بر اين، اساساً گلنار چنان بي دليل در فيلم قرار داده شده که نه پرداخت شخصيتي دارد و نه کارکرد تيپيک. او کسي است که به فيلم تحميل شده و در نهايت، موجب نارس ماندن فيلم گرديده است.
يکي ديگر از ويژگي هاي کريم که فيلم مي خواهد آن را مطرح و محکوم کند، ظاهر بيني اوست. کريم انسان ظاهرگرايي معرفي مي شود و در برابر، بي بي انساني است که به احکام شرعي تأکيد دارد. اين تأکيد بر ظاهرگرايي کريم، مانند ديگر وجوه فيلم در حد معرفي مي ماند و به باور تماشاگر راه نمي يابد. کريم کسي است که مي خواهد به سفر حج برود، خمس مالش را به موقع مي پردازد و ... . او به بي بي اعتراض مي کند که طواف و تبرک سنگ و صخره بدعت و خلاف شرع است.
بي بي در اواخر فيلم، به صخره اي مي رسد، لباس احرام مي پوشد و آن صخره را مانند کعبه تبرک و طواف مي کند. اين کنش، بسيار خام نمايش داده ميشود. از آنجا که اين کنش براي تماشاگر دروني نشده است، نمي تواند با اين صحنه مشارکت حسي بکند؛ زيرا براي تماشاگر نيز مانند کريم، آن صخره صرفاً توده اي سنگ است و بس و هيچ کنش معنوي به آن فضا، هويت جديد و متعالي نبخشيده است.
وقتي کريم به بي بي اعتراض مي کند که چرا آن توده سنگ را تبرک و طواف مي کني، در واقع، ديدگاه تماشاگر را نيز بيان مي کند؛ زيرا فيلمساز نتوانسته در چهارچوب کادر تصوير، به آن فضا حس استعلايي يا ديني ببخشد تا مخاطب با بي بي همدلي کند و سخن کريم را نابهجا انگارد. از اين جهت، کريم نيز سخن نادرستي نگفته است و نمي توان او را شخصيتي منفي انگاشت. مگر بي بي چه کنش معنوي و داراي باطن غني انجام مي دهد که مخالفت کريم بر ظاهرگرايي حمل شود. حتي به دليل عدم غناي کنش هاي معنوي در فيلم، شخصيت بي بي نيز به نوعي ظاهرگرايي نزديک مي شود؛ گر چه ظاهري از نوع ديگر.
اگر بخواهيم با رويکردي ساختارگرايانه، تقابل دوگانۀ شخصيت منفي و مثبت فيلم را که در بيبي و کريم متجلي است، بررسي کنيم، تقابل دو گانۀ ظاهر و باطن را نيز ملاحظه خواهيم کرد. با توجه به بررسي تفصيلياي که از نظر گذشت، اين نکته روشن مي شود که بي بي و کريم تقابل مثبت و منفي درستي را شکل نمي دهند؛ زيرا نه شخصيت بي بي آن لطافت و غناي لازم را دارد و نه کريم پيچيدگي و ويژگي هاي کاراکتري لازم را داراست. اين دو شخصيت به شدت ناقص و نارس مانده اند؛ طوري که هر دو شخصيت در سطح جريان دارند و نمي توانند شخصيت مثبت يا منفي يا خاکستري ارائه دهند. در نتيجه، تقابل ظاهر و باطن به مثابه يکي از محورهاي اصلي تماتيک فيلم حاصل نمي شود و تقابل دو گانۀ دو تيپ سطحي ظاهرانگار و ظاهرپندار نمود مي يابد که به جهت پرداخت معنايي نيز از عمقي درخور، بهره ندارد.
نصير با اينکه شخصيت اصلي فيلم نيست، اما شخصيتي است که بسيار مهم است و هم از جهت روايت و هم از جهت مفاهيم و معاني مورد نظر فيلم، نقش قابل توجهي دارد. اينکه کارگردان براي ايفاي اين نقش از محمدرضا فروتن استفاده کرده، دليل جايگاه اين کاراکتر در فيلم است. نصير با اينکه اهل همين روستاست و با توجه به اشارات فيلم، روابط گسترده اي با اهالي دارد و حتي ميدانيم که بي بي او را به دنيا آورده است اما از او پيشينهاي را شاهد نيستيم. او از ويژگي هاي شخصيتي اندکي برخوردار است و بيش از همه، سعي بر آن بوده که تيپ انساني عقب مانده از او تصوير شود. با اينکه فروتن کوشيده بازي متفاوتي ارائه کند، ليکن نتوانسته نقش متفاوت و تأثيرگذاري به نمايش بگذارد.
بيشتر اشکالات و ضعف هاي نقش گلنار بر شخصيت کريم نيز وارد است، مانند مسئلۀ عشق کور آنها که به تفصيل بيان شد.
در سال هاي اخير، گرايش زيادي وجود دارد که عرفان و معنويت به شخصيت هاي دور از اجتماع، سادهلوح و حتي کمعقل نسبت داده شود. در برخي روايات و احاديث ديني هم اشاره هاي کوتاهي بر اهل دل بودن برخي از اين گونه افراد وجود دارد؛ ليکن اين گسترش بيش از اندازه، چندان موجه به نظر نمي رسد.
در پرداخت چنين شخصيت هايي، بايد اين هشدار را نيز در نظر داشت که آنچه گاهي در متون مقدس ديني، مورد عنايت واقع شده است، انسان هاي خلوضع و کم عقل نيست، بلکه بيشترين تأکيد احاديث بر انسان هاي ساده دلي است که به اقتضائات عقلِ سوداگرِ معاش انديش، آلوده نشده اند و از منطق مادي جامعۀ خود دل کنده اند. اين گونه آدم ها، هر چند پيچيدگي اجتماعي جامعۀ خود را ندارند و هم از اين رو ساده دل خوانده ميشوند، اما در دل و جان خود سلوکي دارند و به عالمي لطيف تعلق دارند که از نوعي پيچيدگي انساني و معنوي برخوردار است. در پرداخت شخصيت اين آدم ها، فيلمسازان مي پندارند که چون اين آدم ها آن پيچيدگي اجتماعي را ندارند، پرداخت سطحي آنها کفايت مي کند؛ در حالي که بايد با کوششي بيشتر، وجوه نامکشوف اين شخصيت ها را عيني کنند و آن سلوک لطيف را با بياني ظريف، نمايش دهند.
با اينکه كارگردان به درستي، نقش اصلي را به نصير واگذار نکرده است؛ اما با توجه اندک به اين شخصيت، بيان سينمايي فيلم را ناقص گذاشته است.
بر اثر عدم پرداخت کافي شخصيت نصير و نمايشي نشدن سلوک دروني وي ـ با اين که او نقشي مؤثر در فيلم دارد و همراه تأثيرگذار بي بي در سفر مجازي حج است ـ بيان معاني ساده دلي پرورده نشده است و با اينکه نصير ساده دل و بچه هاي معصوم در سفر بي بي و در کليت فيلم، نقش پر رنگي دارند، ليکن نارسايي شخصيت پردازي نصير سبب نارس ماندن تم ساده دلي گرديده است.
گاهي به نظر مي رسد فيلمساز با طرح شخصيت نصير، مي خواهد به مفهوم پرداختۀ جنون و تقابل عقل و عشق، در تناظر با تقابل ظاهر و باطن بپردازد. برخي نشانه ها و اشاره هاي فيلم نيز مي تواند مؤيد اين رويکرد باشد؛ اما فقر شخصيتي نصير و عدم غناي پرداخت آن، فيلم را در ميانۀ اين رويکردهاي متضاد، سرگردان نهاده و از بيان سينمايي هر دو رويکرد، باز مانده است و اين مهم مي ماند براي مجالي ديگر...
نویسنده: حجت الاسلام سيد علي آتش زر
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه،شماره پنجم
Ps147