بسم الله الرحمن الرحیم
برخورد گفتمانی
درآمد
معمولاً پس از پخش سریال های تلویزیونی، خصوصاً در چند سال اخیر، مباحثات مختلفی در مورد آن به وقوع میپیوندد. این مباحثات بر خلاف گفتوگوهای هنگام پخش عمومِ مخاطبان درگیر، عمدتاً از سوی متخصصان، خواص، منتقدان، نویسندگان تلویزیون، مسؤولان تلویزیون و سازندگان سریال پی گرفته میشود. در میان خیل بحث های گوناگون پس از پخش، میتوان دو دسته گفتمان اصلی را شناسایی کرد:
1. گفتمان رضایت
2. گفتمان شکایت
| گفتمان رضایت | گفتمان شکایت |
بهوجود آورنده | 1- دستاندرکاران سریال 2- مسؤولان تلویزیون 3- بخش عمدهای از مطبوعات وابسته به صدا و سیما | 1- منتقدان تلویزیون و مطبوعات مستقل 2- برخی کارشناسان امور رسانهای و فرهنگی دانشگاهی و حوزوی 3- برخی مطبوعات وابسته به صدا و سیما |
استنادات | 1- نظرسنجیهای مرکز تحقیقات صدا و سیما 2- مواجهة شخصی سازندگان سریال با مردم 3- مصاحبههای تلویزیونی با مردم در خصوص سریال | 1- صحنهها یا قسمتهایی از سریال 2- مشاهدات از برخی آثار اجتماعی سریال 3- تجربیات قبلی سریالسازی یا مطالعات نظری ایرانی یا غیر ایرانی در این خصوص |
| گفتمان رضایت | گفتمان شکایت |
استدلالات | 1- جذب مخاطبان فراوان و سرگرم کردن مردم 2- نیت خیر و تلاش زیاد دستاندرکاران سریال 3- پیام های مثبت مندرج در سریال 4- وجود نسبت قابل قبولی از استانداردهای زیبایی شناختی و تولید تلویزیونی | 1- نسبت نداشتن روح کلی سریال با واقعیتهای زندگی روزمرة ایرانیان و نیازهای واقعی ایشان 2- نسبت نداشتن روح کلی سریال با آرمانهای اسلامی و انقلابی ملت ایران 3- استفاده از شخصیتها، نقشها، پیام ها و داستانهای تکراری کلیشهای، مانند کشمکشهای خانوادگی، عشقهای مثلثی و اغراق در شکاف نسلی |
سیاق بحث | شکلی ـ زیباییشناختی ـ هنری ـ مخاطبشناختی | محتوایی ـ فرهنگی ـ تربیتی ـ پیامشناختی |
نتایج | 1- تلاشها قابل تقدیراست؛ زیرا هر سریال یک گام به پیش است. 2- دقت و توجه بیشتری در برخی امور لازم است. | 1- همة تلاشها قابل تقدیر نیست؛ زیرا هر سریال لزوماً یک گام به پیش نیست. 2- باید به سوی تجدید نظر بنیادین در ایدهپردازی و نگارش فیلمنامة سریال ها حرکت کرد. |
تقابل گفتمانی مذکور در سریال های مذهبی و شبه مذهبی، به بالاترین حد خود میرسد؛ چرا که موضوعات و مسائل از حساسیت ویژهای برخوردار است. جالب اینکه در خصوص این سریال ها، هر دو گفتمان از ویژگی مذهبی جهت تقویت مواضع خود بهره میبرند. مثلاً گفتمان رضایت با این استدلال که پرداختن به امور مذهبی در شکل سریال تلویزیونی، مشکلات خاص خود را دارد و نمیتوان ادعا کرد ورود به این حوزه بدون اشکال است و البته به دلیل اشکالات احتمالی و حتی قطعی نیز نباید میدان را خالی کرد نتیجه میگیرند که هر کار مذهبی یک گام به پیش تلقی میشود ـ بخوانید: باید تلقی شود ـ و بدین ترتیب، به نسبت بسیار زیاد، از زیر بار مسئولیت پاسخگویی شانه خالی میکنند؛ به ویژه اگر برای اقدام خود، به تأییدات کلی یا تشویقهای برخی شخصیتهای دینی استناد کنند. در مقابل، گفتمان شکایت با تأکید بر حساسیت و قداست مفاهیم و حقایق دینی، پرداخت تلویزیونی بیپروا به آنها را نه تنها موجد هیچ مزیتی نمیداند که چه بسا آنها را عامل بسیاری از کج فهمیهای مذهبی و آسیبهای فرهنگی نیز میانگارد. در این رویکرد، توقعات فرهنگی ـ ارتباطی حداکثری از این برنامهها، بر انتظارات حداقلی برتری مییابد. جالب اینکه بهرغم گذشت مدت زیادی از مباحثات مذکور، چه در جریان کلی سریالسازی سیما و چه در خصوص نمونههای مذهبی و شبه مذهبی آنها، هیچ نشانهای از تأثیرات متقابل این دو گفتمان بر یکدیگر مشاهده نمیشود.
به عبارت دیگر، صرف انبوهی از انرژیهای فکری و انسانی و وقت صاحبنظران در میزگردهای انتقادی و سمینارهای تخصصی و پر شدن صفحات بیشمار مطبوعات، هیچ تأثیر قابل ملاحظهای بر روند سریالسازی مذهبی سیما نگذاشته است. در عین حال، صاحبان گفتمان شکایت نیز همچنان بر رفع نشدن اشکالات و ابهامات طرح شده پافشاری میکنند.
این وضعیت دوگانه به هیچ وجه مطلوب نیست و از عملکرد بدون مسئولیت و پاسخگویی تصمیمگیران سریال های سیما حکایت میکند. در حالی که هنوز هیچ پاسخ روشن و قانع کنندهای در خصوص اشکالات مطرح شده از سوی گفتمان شکایت شنیده نشده و جمعبندی فرهنگی ـ ارتباطی خاصی در باب فرآیند سریالسازی چند سال اخیر به دست نیامده است، معلوم نیست تلویزیون با اتکا به کدام مدلولات نظری و به مدد چه اعتماد به نفسی است که روز به روز، به حیطههای پیچیدهتر ذهنی ـ فرهنگی ـ تربیتی و در نهایت، مذهبی وارد میشود؟! شگفتانگیزتر اینکه رفتن تلویزیون به مسیر آزمون و خطا موجب نمیشود تا از حداقل مزایای این مسیر که همانا بهرهگیری از تجربیات قبلی در ارتقاء تولیدات جدید است، استفاده شود. حتی گاه پس از پخش یک سریال و به رغم وجود انتقادات فراوان بدون پاسخ، همان سازندگان پیشین بلافاصله مجوز مجموعهای جدید را دریافت میکنند. برای مثال، رئیس سازمان صدا و سیما در بازدید از پشت صحنة سریال شبهای برره، در مصاحبهای تلویزیونی اعلام کرد که:
به رغم تلاش مجموعة همکاران تلویزیون و حصول برخی موفقیتها، هنوز به الگوی مطلوب طنز تلویزیونی دست نیافتهایم(نقل به مضمون).
بیان این مطلب میتواند امیدواریهای بسیاری را در بین اهالی فرهنگ و هنر و دغدغهمندان فرهنگی برانگیزاند که مدیریت تلویزیون ایران با وجود تلاش در راستای دستیابی به اهداف بلند، منکر ضعفهای خود در تولید نیست. بدین سان، میتوان توقع داشت این تلویزیون روز به روز، پلههای ترقی بیشتری را بپیماید؛ اما چند ماه پس از این بازدید، مجموعة طنز باغ مظفر با همان مضامین، شخصیتها و رویکرد و بدون حداقلی از نشانههای ارتقا، بر صفحة تلویزیون ایران نقش بست. چنین رویدادهایی متأسفانه هیچ نشانهای از وجود روحیة ارتقا و تعالی در برندارد. بنابراین، جملات زیبا و معقول سیاست گذاران نیز هیچ امیدی را برنمیانگیزاند.
اینک و پس از گذشت چندین سال از فضای دو قطبی مذکور، شاید لازم باشد مباحثات گذشته در سطوح عمیقتری پیگرفته شود. به نظر نمیرسد ادامة روند موجود فقط ناشی از تعلل مدیریتی و تهیدستی دستاندرکاران و تصمیمگیران سیما از سواد رسانهای و بیتوجهی یا بیتفاوتی نسبت به مؤلفههای گفتمان شکایت باشد. ادعای ما این است که بخش مهمی از ریشههای روند کنونی تلویزیون را باید در استحکام برخی مبانی نظری خاص در حوزة رسانه جستوجو کرد که بر ذهنیت ارتباطی تصمیمگیران سیما مستولی است؛ ذهنیتی که نه تنها بیپایه نیست، بلکه بخشی از ادبیات علوم ارتباطات را اشغال کرده است و در میان صاحبنظران ارتباطی دنیا طرفدارانی دارد. ریشة اعتماد به نفس عجیب تلویزیون در ادامة راه پر نقد و نظرش، باید از چنین ذهنیتی نشئت گرفته باشد.
مقالة پیش رو با اشاره به سریال های شبه مذهبی مناسبتی تلویزیون و با تمرکز خاص بر تصویر روحانی و روحانیت در آن، قصد دارد به یک رمزگشایی نظری از ذهنیت رسانهای دستاندرکاران و تصمیمگیران این سریال ها دست زند و برخی مؤلفههای آن را برشمرد. رمزگشایی مذکور بر محوریت نقش روحانی سریال روز رفتن، آخرین محصول شبه مذهبی تلویزیون، صورت خواهد گرفت.
در ابتدا، مابهازای علمی هر یک از مؤلفههای ذهنی حاکم بر نظر و عمل سیاست گذاران توضیح داده میشود و سپس با استفاده از سریال روز رفتن به اثبات موارد ادعایی خواهیم پرداخت.
چهارچوب نظری؛ چهار تلقّی رسانهای
· تصور از تلویزیون به عنوان وسیلهای با تأثیرات بسیار قدرتمند
یکی از حوزههای اصلی مطالعات ارتباطی، بررسی آثار وسایل ارتباط جمعی است. از همان مدل اولیة هارولد لاسول در مطالعة فرآیند ارتباط (چه کسی، چه چیزی، به چه کسی، چگونه و با چه تأثیری میگوید) تا امروز، بار درک بخشی از حقیقت فرآیند ارتباط، به دوش تأثیر پژوهشی نهاده شده است.
در طول این مدت طولانی مطالعات ارتباطی، نظریات مختلفی در این حوزه ارائه شده است که میتوان به نظریة گلولهای یا تزریقی، الگوی اثرهای محدود، الگوی دو مرحلهای ارتباط، نظریة کاشت، مارپیچ سکوت، نظریههای مربوط به خشونت و تلویزیون، کودکان و تلویزیون، سلطة رسانهها، نظریة وابستگی و ... اشاره کرد. در یک گونهشناسی کلی، میتوان مجموعة این نظرات را چنین دستهبندی کرد:[1]
1- نظریات تبیین کنندة اثرات قدرتمند رسانهها
این دسته از نظریات در دو مرحله طرح شدند و مقبولیت عمومی یافتند. دورة اول همهگیر شدن تصور قدرتمند از رسانهها به سالهای 1930 باز میگردد؛ هنگامی که رشد روزافزون نفوذ و سیطرة مطبوعات و سینما با تولد رادیو همراه گشت. در آن سالها، به علت محبوبیت بالای این وسایل و در نتیجه، استفادة وسیع و جدی از آنها در راستای اهداف نظامی و جنگ روانی، از هر دو طرف درگیر جنگ جهانی دوم، خصوصاً دستگاه پروپاگاندای هیتلری، قایل شدن به تأثیرات بسیار قدرتمند رسانهها طبیعی بود. بدین جهت، برخی، اثر رسانهها را با اثر آنی تزریقات پزشکی مقایسه میکنند یا پیام های آنها را به گلولههایی تشبیه میکنند که بلافاصله پس از برخورد با مخاطب هدف، تأثیرات خود را برجای میگذارد. البته تسلط چنین دیدگاه هایی بر اذهان عموم و خواص، از پژوهشهای علمی و مطالعات نظری نشئت نمیگرفت، بلکه عمدتاً بر مشاهدات عینی از واقعیتهای اجتماعی ـ سیاسی استوار بود.
مرحلة دوم طرح این دسته از نظریات، به دهههای پنجاه و شصت میلادی باز میگردد که تلویزیون به مثابه رسانهای نوین وارد سپهر رسانهای ارتباط جمعی شد. این وسیله جذابیتی بسیار افزونتر از اسلاف خود داشت و طبیعی بود که تمایل به نظریات قدرتمند را تشدید کند. احیای تفکرات چپ جدید در دهة شصت، مبنی بر تأثیرات قوی رسانهها بر مشروعیت بخشی و کنترل افکار در راستای منافع سرمایهداری نیز بر پذیرش دیدگاه های مذکور تأثیر داشت.
2- نظریات تبیین کنندة اثرات محدود رسانهها
این دسته از نظریات، همزمان با آغاز تحقیقات و آزمایش ادعاهای بیشمار در باب تأثیرات قدرتمند رسانهها مطرح شد. نتایج مطالعات نشان داد که تأثیرات رسانهها بستگی به عوامل متعدد محیطی، فرهنگی، اجتماعی و ... دارد و نمیتواند به خودی خود اعمال شود. بدین ترتیب، نقش ارتباطات میان فردی، رهبران فکری، نگرشهای قبلی مخاطبان به عنوان حلقههای واسط و مفسران پیام های رسانهای، بسیار پر رنگ گشت و به کمرنگ شدن تلقیهای قدرتمند از رسانهها منجر شد.
3- نظریات میانه
امروزه با تفکیک سطوح و انواع تأثیر از یک طرف و گونهشناسی فرآیندهای تأثیر رسانهها از طرف دیگر، سعی میشود در عین فرار از تعمیم ناشیانة الگوهای خاص بر موارد متعدد، مدلهای جامعی از کلیات فرآیند تأثیر وسایل ارتباط جمعی، خصوصاً تلویزیون ترسیم شود. این مدلهای کلی دستمایة تحقیقات بیشمار مورد پژوهشی است که انواع آثار خاص هر نوع برنامة تلویزیونی را در شرایط ویژه و بر مخاطبان خاص و از طریق شبکههای خاص بررسی میکند. در این مطالعات موردیِ، تأثیرات ممکن است گاهی بسیار قدرتمند، گاهی تقریباً ناچیز و گاهی متوسط ارزیابی شود.
از میان سه نظریة فوق، آنچه بیش از همه در کانون توجه گفتمان رضایت قرار دارد، الگوهای تأثیرات قدرتمند رسانهها و خصوصاً تلویزیون است. معمولاً هیچ گاه از مسئولین صدا و سیما جمله یا جملاتی شنیده نمیشود که حاکی از تأثیرات ضعیف تلویزیون باشد. آنها همیشه از قدرتمند بودن و اهمیت بالای تلویزیون سخن میگویند و فکر میکنند با آن میتوان همه کاری انجام داد.
· تصور از تلویزیون به مثابه تربیون یا حاملی برای اطلاعات و عقاید تا آینه یا پنجرهای رو به واقعیت
در خصوص نقش و جایگاه رسانهها در جامعه دیدگاه های مختلفی وجود دارد که به دست آوردن یک تصور و تلقی نسبتاً یکسان از این امر را بسیار دشوار ساخته است. مشکل فوق برخی از صاحبنظران ارتباطی را بر آن داشته است که با کوشش در نزدیک کردن دیدگاه های مختلف، نظریة جامعی در این خصوص به دست دهند. طبیعتاً رجوع به اشتراکات در گفتمانهای هر یک از نظریهها لازمة چنین امری است؛ الزامی که اتفاقاً حالتی کلی به نظریات مذکور میدهد. یکی از معروفترین حرکتها برای حصول نگرشی جامع به جایگاه رسانهها در اجتماع، از سوی دنیس مک کویل صورت پذیرفته است. نظریة مک کویل که با استعارة میانجیگری رسانهها[2] همراه است، بیان میدارد که همة نظریات مربوط به رسانهها در جامعه، به رغم اختلافات بسیار، در این نکات مشترکند که:
1. نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادها یا مرجعهای معنادار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارد و در این میان، با سایر مراجع معرفتساز اجتماعی، مانند دین، علم، هنر و آموزش دارای تفاوتهای زیادی است. مثلاً:
- رسانهها در انتشار معرفت، بسیار متنوع عمل میکنند. لذا وارد حیطة سایر نهادهای معرفت ساز نیز میشوند.
- انتشارات ایشان در حوزة عمومی است. لذا در دسترس همگان به صورت داوطلبانه و کم هزینه قرار دارد.
- رسانه در مقایسه با سایر نهادها، هم بر تعداد بیشتری اثر میکند و هم زمینة بیشتری را به خود اختصاص میدهد. از این رو، از تأثیرات اولیة والدین، دین و غیر آن پیشی میگیرد.
بدین سان، اگر چه هر فرد یا گروه، دنیایی منحصر به فرد از دریافتها و تجربهها دارد، اما پیششرط یک زندگی اجتماعی سازمان یافته، درجهای از وحدت در ادراک واقعیت است و شاید رسانههای جمعی بیشتر از سایر نهادها، به طور روزمره و مستمر، به چنین امر خطیری مدد میرسانند. اگر چه ممکن است تأثیر آنها بسیار تدریجی بوده و آگاهانه احساس نشود.
2. رسانهها نقش میانجی را بین واقعیت عینی اجتماعی و تجربة فردی ایفا میکنند. این امر دارای چند وجه است:
- میان ما (به عنوان دریافت کننده) و آن بخش از تجربة بالقوهای که در خارج از ادراک یا تماس مستقیم ماست؛
- میان ما و سایر نهادهای اجتماعی (قانون، دولت، ورزش، صنعت و ...)؛
- میان خود نهادهای اجتماعی؛
- میان ما و دیگران و میان دیگران و ما.
مک کویل پس از بیان اشتراکات فوق، ادامه میدهد که نظریات مختلف در باب تبیین ماهیت ایفای نقش میانجیگری به صورتهای مختلف عمل میکنند که استعارههای ذیل نمونههایی از آنهاست. پس رسانهها:
-