بسم الله الرحمن الرحیم
داشتن و نداشتن
درآمد
داستان سرایی، نقطۀ عطف نمایش و درام است. هیجان و وسوسۀ به دست آوردن داستانی جدید برای سرگرم ساختن توده ها بزرگترین دغدغۀ اهل نمایش و نوشتار است. در این بین ساختارهای ذهنی نویسنده و یا ایده پرداز جایگاه مهمی دارند. ساختارهایی كه نمی توان با دستور العمل و یا آیین نامه آنها را شكل داد. چرا كه اینها همگی ساختۀ فرهنگ و عقاید یك انسان و محیط اطراف وی است. تجربه ها، تلاشها، دیدنیها و شاید خطراتی كه یك فرد در طول زندگی خود با آن ها رو به رو بوده است با چاشنی خیال بافی ـ این عنصر همیشگی نوشتن ـ در هم می آمیزند و حاصلش می شود یك دیالوگ یا یك شرح صحنه؛ در واقع نقطۀ تعالی هنر در همین شخصی بودن آن است. شخصیت هر هنرمند یا اهل هنر به مثابه اصلی ترین عامل شكل دهندۀ یك اثر هنری است. عقاید او، فرهنگ ها و باورهای او زاویۀ نگاه او را به تمامی پدیده های اطرافش شكل می دهند. در واقع نقطۀ اصلی جدایی هنرمندان از یكدیگر همین جاست. اگر این تفاوت ها را به رسمیت نشناسیم هیچ گاه هنرمندان نخواهیم داشت و دنیای هنریمان تنها از واژۀ هنرمند پر خواهد شد. با پذیرش این اصل مهم بایستی به یك نكتۀ مهمتر رهنمون شویم و آن اینكه در ساختار مهندسی فرهنگی یك كشور فردیت ها اگرچه مهم هستند ولی كلیت است كه نظم دهنده و شكل دهندۀ آن جامعه خواهد بود. یعنی همان طور كه ما موظف هستیم فردیت هر هنرمند را[1] به عنوان یك اصل بپذیریم تا شالودۀ هنری جامعه حفظ شود بایستی توجه داشته باشیم كه در مدیریت فرهنگی و هنری یك كشور فردیت ها هیچ جایگاهی ندارند. برای نمونه هیچ گاه نباید به خاطر تعلق خاطر یك نویسنده به شخصیتی منفور در تاریخ ذهنیت جامعه ای را كه سالها از راه كتابهای تاریخ مدارسشان با نفرت به آن شخصیت چشم دوخته اند را به بازی گرفت چرا كه حاصل این فردیت به هم ریختن توازن فكری جامعه و بر هم زدن آرامش روانی خانواده ها است. در مهندسی فرهنگی، خانواده و آرمانهای آن مهم تر از فردیت یك هنرمند است.
در عصر حاضر كه می توان آن را عصر سلطۀ رسانه ها نامید، تلویزیون به عنوان رسانۀ برتر[2] نقش مهمی در مهندسی فرهنگی یك كشور ایفا می كند. مدیریت تزاحم عقاید یك هنرمند[3] با باورهای رسمی یك جامعه، مهمترین بزنگاه مدیریتی این رسانۀ همگانی و فراگیر است. در این مرحلۀ خطیر است كه باید مرز بین فردیت قابل احترام هنرمندانه و كلیت متعهدانۀ رسانه ای درك شود. مدیران برنامه ریز و برنامه ساز رسانۀ ملی باید در این نقطۀ حساس وارد عمل شوند و با بیان حساسیتهای جامعه و اهمیت رسانۀ ملی در ایجاد و حفظ تفاهم مردم با یكدیگر ضمن حفظ اصالت هنری یك هنرمند و بدون تنگ كردن دایرۀ قرمز بایدها و نبایدها به انسجام فكری جامعه كمك كنند. این مهمترین نشانۀ توان مدیریتی مدیران رسانۀ ملی است. اهمیت پژوهش و استفاده از دیدگاه های اهل نظر در همین جاست كه رخ می نمایاند. این نوع مدیریت كه در آن هم هنرمند ارج می یابد و هم جامعه در صدر می نشیند به مانند حركت بر روی بند می ماند.
الغرض، رسانۀ ملی در ایران با باورهای دینی مردمی رو به رو است. باورهایی كه سالهای متمادی، آمدن و رفتن حكومت ها در شكل دادن به آن مؤثر بوده است. باورهایی كه در میان آنها می توان ردپای عقاید خرافی را هم دید اما نمی توان بی توش و توان درست به مصاف آن عقاید رفت چه رسد به آنكه بخواهیم با عقاید و باورهای حتمی و پایه ای جامعه به بهانۀ بیان تصویری و نمایشی دیدگاه یك هنرمند در یك سریال برخورد كنیم. شاید بتوان در سینما با گفتن این نكته كه این فیلم بیانگر عقاید فیلمساز است بی آنكه مشمول برخورد قهری افكار جامعه شویم سر به سلامت بیرون بریم ولی در رسانۀ ملی این گونه نیست. پس حساس بودن روی ساخته های رسانه ای از اهمیت بالایی برخوردار است.[4] این نوشتار سعی دارد به یكی از این ساخته های رسانه ای كه با محوریت روحانیت شكل گرفته است بپردازد.
داشته ها
· نگاه خاص سریال به نقش نیروی انتظامی در كنار روحانیت از لطایف و دقایق قابل تحسین آن است[5]. باید توجه كنیم كه معلمان، روحانیت و نیروی انتظامی در حقیقت سه ضلع مثلثی هستند كه در تامین امنیت روانی و اعتقادی جامعه نقش اصلی را ایفا می كنند. در كنار هم قرار دادن این سه نهاد در قالب یك مجموعۀ نمایشی به همراه ویژگیهای دراماتیكی كه این چینش به همراه دارد برای مخاطب ایرانی لذت بخش خواهد بود.[6] به خصوص توجه كنیم این نوع چینش ها از جمله سیاست هایی است كه باید در مدیریت رسانه ای دنبال شوند. چرا كه در نگاهی كلان، آرامش جامعه وابسته به همراهی نیروهای ارزشی و كارایی چون نهاد روحانیت و نیروی انتظامی است. پرداخت جذاب این همكاری می تواند به گونه ای نا خودآگاه بی آنكه بینندۀ ایرانی متوجه آن شود او را همراه خود كند و در اصلاح ایده ها و دیده های او مؤثر باشد. در این بین پرداخت جزیی و تا حدودی قابل قبول شخصیت سروان پرتو با بازی خوب حسن پور شیرازی، قابل توجه است. در بسیاری از تولیدات رسانه ای دیده می شود كه نقش نیروی انتظامی یا اغراق شده به تصویر كشیده می شود و یا به عنوان نیروهایی كه در پایان به جمع سایر بازیگران اضافه می شوند! معرفی می گردند. نیروهایی كه همكاری و كار گروهی آنها در سریال های ایرانی در زیر سلطۀ قهرمان سازیهای كاذب ولی مردم پسند محو شده است. این نوع فیلم ساختن با فلسفۀ این نهاد نظامی كه به عنوان تركیبی از نیروهای آماده و متخصص به ایفای نقش امنیتی خود می پردازد در تعارض است. پرداخت انسانی و واقعی شخصیت های نظامی همیشه باید در اولویت های سیاستگذاری رسانۀ ملی باشد. در سریال روز رفتن اگرچه این مهم با جایگاه مطولبش فاصلۀ بسیار دارد ولی همین پرداخت هم قابل تامل است.
· پرداخت پركشش داستان سریال كه حاصل جمع دو داستان در هم تنیده شده بود از داشته های مثبت این سریال است. رعایت حال مخاطب ایرانی، در نظر گرفتن بایدها و نبایدهای رسانه ای و از همه مهمتر تواناییهای نمایشی اثر، همیشه چالش اساسی نویسندگان مجموعه های داستانی و سازندگان آن است. در هر صورت سریال روز رفتن از این جهت تا حدودی موفق عمل كرده است.
· پرداختن سریال به مقولۀ جرم و جنایت بر اساس واقعیت های جامعه بدون آنكه اسیر نفی و تكفیرهای عوامانه شود را می توان از قابلیتهای داستان پردازی آن دانست. به یقین انتظاری كه از رسانۀ ملی در این زمینه می رود همین پرداختن درست به ریشه ها و علل گرایش جامعه به سوی بزهكاری و تبهكاری است. بیان علل جرم بدون فاصله گرفتن از دنیای داستان گویی و بدون افتادن در ورطۀ شعار زدگی های عوامانه و بدون عمق را می توان از داشته های مثبت این سریال دانست. اگر چه در مقابل آنچه می توانست باشد اندك است. بیان علل انحراف انسانها به سوی تباهی از جمله زمینه هایی است كه می توان در پرداخت آنها به بیان هنرمندانه و فردیت او بها داد. بی شك هنرمندان و نویسندگان با توجه به دریافت های متفاوتشان از ریشه های تباهی انسانها می توانند در كنار هم بیانگر تصویری دقیق از جامعۀ ایرانی باشند. اگر چه توان سازندۀ اثر در انتقال درست بافته و یافتۀ ذهنیش نیز اهمیت بسیار دارد. در این بین از افتادن در دام مثبت انگاری های بی پشتوانه یا سیاه نمایی های غیر قابل قبول باید بر كنار بود. رعایت دقیق فاصلۀ بین سیاه نمایی با بیان واقعیت های جامعه در یك سریال مهمترین جلوۀ حضور مدیریت رسانه ای است.
نداشته ها
· پرداختن یك شخصیت روحانی برای فیلمنامهنویسان، همیشه یك چالش اساسی به شمار میرفته است. جایگاه قدسی این نهاد، پیوند عمیق مردم با روحانیت به عنوان اصلی ترین نهاد اعتقادی زندگی ایرانی به همراه نبود كشش های دراماتیك معمول زندگی عادی مردم در این نهاد، باعث شده بود پرداختن به این قشر در قالب های مختلف نمایشی سخت و در زمان هایی غیر قابل قبول تلقی شود. از این رو حضور روحانیت در قامت سیمایی و سینمایی را تنها در نقشهایی چون عاقد و یا پیش نماز مساجد می دیدیم. به مرور و به ویژه از فیلم سینمایی زیر نور ماه (رضا میرکریمی) به بعد، گویی این قفل شكسته شد و این شخصیت در دسترس قرار گرفت. تا اینجا می توان مدعی شد اتفاقی میمون رخ داده است؛ چرا كه با ورود شخصیت روحانی به میان جمع شخصیتهای نمایشی، مردم شناخت بیشتری از روحانیت پیدا میکنند و بهتر میتوانند با او ارتباط برقرار كنند. این سیاست رسانه ای اگر در آینده به خوبی و با دیدی باز[7] دنبال شود به یقین آثار مطلوبی به همراه خواهد داشت كه در تغییر دیدگاه انتقادی بخشی از مردم و روشنفكران مفید خواهد بود.
ولی این تمام ماجرا نیست. نویسندهای كه میخواهد در مورد این شخصیت بنویسد، باید به دو نكته توجه كند؛ اول آنكه آگاهی كاملی از شخصیت روحانی و چگونگی زندگی خصوصی او و ابعاد آن داشته باشد تا بتواند آن را بازسازی كند و دوم اینكه روحانی را آنچنان كه هست، بازنمایی و ارائه كند. نویسندة محترم فیلم نامة روز رفتن، سید سعید رحمانی در هر دو مسئله ناموفق است:
1. ایشان به رغم اطلاعاتی كه ظاهراً از مشاور مذهبی خود گرفته است، هنوز تصویر روشنی از روحانیت ندارد و با هنجارهای رایج در زندگی یك روحانی آشنا نیست.
2. نویسنده نتوانسته از وسوسة جذابیت سوژۀ بكر جابهجایی یك روحانی و دزد، چشم بپوشد و هنجارهایی را بدون مناسبت به شخصیت روحانی فیلم تحمیل میكند.[8]
البته ما نبایست انتظار یك روایت كامل و بدون نقص از زندگی روحانیت را داشته باشیم. همچنان كه ذكرش رفت وجود یك فاصلۀ تاریخی بین روحانیت و توده ها در به وجود آوردن بسیاری از سوء تفاهم ها و برداشت های غلط مؤثر بوده است و ما تازه در آغاز راه هستیم.
بیان غلط های املایی و انشایی این سریال تنها به منظور نشان دادن میزان دوری نویسنده و كارگردان این سریال از قشر روحانیت و لزوم اهتمام بیشتر رسانۀ ملی به دریافت درست از زندگی روزمره و شیوۀ سلوك روحانیت در ساخته های آیندۀ خود است. سكوت رسانه ای كه می تواند در پی اعتراضات عمومی یا خصوصی به این نوع پرداخت های اشتباه رسانه ای حاصل شود با سیاست های اصولی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در تضاد است. سیاست هایی كه لازم می آورد هر چه بیشتر فاصلۀ روحانیت با مردم به خصوص جوانان كاسته شود و این مهم با ساخت سریال هایی هدفمند ممكن است. پس ضمن تحسین جسارت رسانۀ ملی در آغاز این رویكرد جدید به قشر روحانی نكاتی را لازم به توضیح می دانیم كه در پی خواهند آمد:
· هنگام پرداختن به یك موضوع كه از دید جامعه تابو به حساب می آید یا اینكه بیان آن در بخش های زیادی از جامعۀ آماری ما ـكه می تواند خانواده، دانشگاه و یا یك شهر باشد ـ چالش برانگیز است باید سیاست های خود را مشخص كنیم. سیاستی كه ما از آن صحبت می كنیم، در واقع همان پاسخهایی است كه به پرسشهای زیر داده می شوند:
1. آیا زمان بیان آن موضوع فرا رسیده است؟ به بیان ساده تر آیا جامعه كشش درك اهمیت آن موضوع را دارد؟
2. اگر زمان برای بیان موضوع مناسب است، شكل(فُرمت) مناسب بیان آن چیست؟ سخنرانی..سینما..مناظره..روزنامه..سیما..تظاهرات..رفراندوم و...
3. قرار است در برابر بیان آن موضوع چه سودهایی و برای چه كسانی حاصل شود؟ نسبت سودهایی كه از بیان آن موضوع به دست می آیند در برابر زیان های بیان آن موضوع اقتصادی است؟ آیا این سودهای فرضی دراز مدت هستند؟ آیا گسترۀ كسانی كه از بیان آن موضوع بهره می برند بزرگ است یا كوچك؟
4. میزان توانایی ما در بیان مناسب آن موضوع چقدر است؟ آیا می توانیم حق مطلب را به درستی ادا كنیم یا اینكه در میانۀ راه از ادامۀ مسیر باز می مانیم؟
به بیان ساده، پاسخ دادن به همین تعداد اندك از پرسشهایی كه می تواند در برنامه ریزی درست آغاز هر برنامه ای، در ذهن انسان جریان پیدا كند، می شود همان سیاست گذاری معهود! این رویكرد كلان محور، خاص هنر نیست و اولین اصل عقلانی در تمامی عرصه های مدیریتی است. دقت داشته باشیم كه موضع بحث ما سریالی چون روز رفتن و مانند آن نیست. بسیاری از سریال های رسانۀ ملی داری آن درجه از اهمیت نیستند كه بخواهیم دربارۀ آنها بحث های سنگین علمی و فلسفی را مطرح كنیم. ولی مهم رسیدن به پاسخ این نكته است كه آیا در پس هر ساخت و ساز هنری با موضوعی خاص و با اهمیت سیاست مدونی وجود دارد؟ آیا ما نیز مانند رسانه های دیداری و شنیداری غربی باری به هر جهت در پی كسب رضایت بیننده بوده و از دست یازیدن به هر موضوع ملتهبی برای همراه كردن بیننده دریع نمی كنیم؟ این جاست كه تفاوت رسانه ای ما با رسانه های غربی و یا شرقی آشكار می شود. هنجارهای جاری در زندگی ما كه شكل گرفته از باورهای دینی و ملی ما هستند در بسیاری از برهه های زمانی و مكانی اجازۀ خودنمایی به ماـ مای هنرمند، مای برنامه ساز، مای سیاستمدار ـ را نمی دهند. روحانیت و زندگی آنها یكی از موضوعات ملتهب جامعۀ ما است. به همین دلیل نمی توان بدون داشتن مصالح لازم دست به ساختن عمارتی عظیم در شكل و شمایل یك سریال شبانه با موضوعیت زندگی یك روحانی زد بی آنكه به پرسشهای بالا به دقت پاسخ داده باشیم. برای نمونه برای بسیاری از مردم ما نحوۀ معاش و زندگی روحانیون به مانند یك راز می ماند. شاید خیلی از مردم ما از زندگی ساده و خالی از تكلف این قشر مطلع نباشند، پس نمی توان به ناگهان در یك سریال در نقش یك روحانی خیر و نیكوكار زندگی مجلّل او را نمایش داد. برای مردمی كه همیشه روحانیت را همراه و هم درد خود می دانند، دیدن و درك این نمایش ها سخت است. درست در همین زمان ها است كه نتایجی بر خلاف انتظار ما به دست می آیند. به بیان دیگر وظیفۀ نویسندۀ یك سریال پرداخت درست یك موقعیت یا ایدۀ دراماتیك جذاب است. او نمی تواند و شاید موظف نیست بخش زیادی از وقت و توان خود را ـ كه می بایست در خدمت بیان درست یك داستان برای بیننده باشد ـ به بررسی سیاست های رسانه ای بیان موضوعات ملتهبی چون زندگی یك روحانی معطوف كند. او یك نویسنده است و در دایرۀ شرح وظایف خود باید بهترین پرداخت را از ایده ها به ما ارائه كند. پس جهت گیری نقدها در حجم های بزرگ به سوی نویسندگان و یا سازندگان یك برنامه یا سریال امری غلط است كه البته این روزها به روشی متداول در برنامه های نقد ما تبدیل شده است. دقت داشته باشیم كه این اشتباه هم در نزد منتقدین رسانه ای وجود دارد و هم در میان منتقدین دانشگاهی ما؛ آنهایی كه ما ایشان را منتقد حرفه ای می نامیم.درست در سوی دیگر این داستان یك بی نظمی در انجام وظیفه رخ داده است. در نزد اربابان سیاست گذاری و مدیریت رسانۀ ملی؛ ایشان هستند كه باید با رعایت اختیارات یك هنرمند یا برنامه ساز بدون آنكه باعث ایجاد محدودیت های ضد خلاقیت برای ایشان شوند از ایجاد آسیب های اجتماعی یا فرهنگی كه می تواند ساخت یك برنامۀ رسانه ای در پی داشته باشد جلوگیری كنند. سریال روز رفتن بهانه ای برای بررسی این رویكرد نمایشی رسانۀ ملی به روحانیت است. دقت داشته باشیم هر گاه یك برنامۀ رسانه ای یك قشر را در داستان یك سریال به عنوان الگو مطرح می كند یا بینندۀ آن رسانه آن پرداخت رسانه ای را به عنوان یك الگو در می یابد، دیگر رسانۀ ما نمی تواند برای بیان داستان سریال های خویش به هر ترفند دراماتیكی كه نویسندگان آن برنامه خواستند گردن نهد. چرا كه ذهنیت بیننده در مورد آن قشر تا مدتها بر اساس نگرش رسانه ای تربیت می شود و این مهم به دلیل اقتدار رسانه در تربیت دیداری و شنیداری بینندگان خود است. بیان این نكته به جهت متوجه ساختن جامعۀ مدیریتی و حتی منتقدین ما به اهمیت برنامه ریزی در مورد موضوعات خاص است. موضوعاتی كه خاص شدن خود را از جامعۀ خویش وام می گیرند. همچنان كه شاید ساخت و پرداخت شخصیتی بد از یك كشیش در غرب، آنچنان مسئله ساز نباشد اما در این جا...
و اما بعد:
· نویسندۀ محترم سریال قبل از ورود رحیم به عنوان روحانی برای ایفای نقش كریم، از او تعریفی به دست میدهد كه بسیار مهم است. رحیم در این دوران، دارای ویژگیهای زیر است:
1. نام خانوادگی او سرپولكی است. نامی كه چندان خوشایند نیست.
2. با اینكه شرایط ازدواج برای او مهیا بوده، صرفاً به جهت وصیت مادر و بد آمدن استخاره، تاكنون ازدواج نكرده است كه امری غریب و نادرست است؛ چرا كه پرهیز از سنت رسول خدا (ص) به جهت استخاره، خلاف آموزههای شرع است.
3. رحیم، مردی منزوی است و در یک باغ، با كارگری افغانی دمخور است. ما هیچ گونه ارتباطی بین او و مردم نمیبینیم. او نه امام جماعت است، نه منبری و نه پاسخگوی مسائل شرعی مردم.[9] البته ما منكر وجود چنین شخصیت هایی نیستیم. اما هنگامی كه قرار است یك نهاد در قالب یك شخصیت روحانی به تصویر كشیده شود لازم است به نمونه های قابل قبول تر استناد بجوییم. نمونه هایی كه بتوانند بار سنگین نمایندگی یك نهاد را به دوش بكشند.
4. او برای حل معضلات خود و حتی برای استخاره، نیازمند رجوع به استاد خویش است.
5. او قرار است تا چند روز آینده فریبا را به عقد خود درآورد؛ در حالی كه به تازگی جوانی كه عاشق فریبا بوده و فریبا را به او ندادهاند، خودكشی كرده است. این بخش از داستان شاید برخورنده ترین شكل نمایش یك روحانی باشد. توجه داشته باشیم كه روحانیت به صفتی معروف و مشهور است كه به داشتن و حفظ آن در طول زندگی پر بار خود بالیده است و آن صفت، ورع و قناعت در عین نیاز و تمنا است. ازدواج رحیم با فریبا اگر چه منع شرعی ندارد ولی در عرف روحانیت امری نكوهیده است. همچنان كه با شناخت مردم از این قشر هم در تضاد است.
به این ترتیب تصویری كه از رحیم در لباس مقدس روحانیت به دست داده میشود، فردی نیست كه باید باشد. خواهیم دید که نویسنده تك تك این ویژگیها را آگاهانه و با توجه به طرح داستانی و تحولی كه رحیم با كنار گذاشتن لباس به آن خواهد رسید، انتخاب كرده است. و این انتخاب آگاهانه بیش از آنكه بیانگر وجود نیتی سوء در نزد نویسندۀ محترم باشد بیشتر ناشی از همان دوری و عدم همنشینی برای دریافت درست داشته های لازم برای روایت دراماتیك زندگی یك روحانی است.
· رحیم، قبل از بازی در نقش كریم، نزد استاد خود میرود و كسب تكلیف میكند. استاد میگوید:
حفظ خون بیگناهان واجب است و اگر بر دیگران واجب كفایی باشد، برای تو واجب عینی است؛ ولی شرط تو با آقایان، پرهیز از محرمات و توقف در شبهات باشد.
این صحنه به جهت توجیه ورود رحیم به ماجرا، بسیار مهم، كلیدی و قابل بررسی است. وقتی هنوز پلیس در ابتدای بازپرسی است، حكم به وجوب قدری بعید است. به علاوه، باید دید شرطی كه سید مطرح میكند، یعنی پرهیز از محرمات و توقف در شبهات، اجرا میشود یا نه.
در