بسم الله الرحمن الرحیم
حقيقت و وسوسه
(نقد فیلم سینمایی چهار شنبه سوری)
بي ترديد و با اجماع، چهارشنبه سوري مي تواند نمونه كاملي باشد از آنچه در تصور ما به نام سينماي ملّي نقش بسته است. هويت زن و مرد و شهر ايراني، گفتار و رفتاري باورشدني و مهم تر از همه، روايت تجربه اي غيرتصنعي و غيرروشن فكرانه و احتمالا خاطره انگيز، نتايج فيلم نامه اي دقيق و با جزئيات، كارگردان وسواسي، بازيگران بي محابا كه از شكستن كليشه خود نمي ترسند، تدوين با حوصله و دقيق است. اقبال مخاطبان، نظر منتقدان و دورنماي خوش جشنواره هاي خارجي، نشانه هاي اين موفقيت اند. آنچه بيش از همه چهارشنبه سوري را برجسته مي كند، وجود اين موفقيت ها باوجود موضوع ملتهب آن؛ يعني شك و خيانت است.
چهارشنبه سوري به سادگي مي توانست به ملودرامي سطحي بدل يا آنكه در تصورها و اوهام روشن فكري دچار تأويل هاي غير ملزوم شود، ولي تعلق اصغر فرهادي به سينماي مستقل و دل بستگي او به شيوه هاي آرام و انساني اين نوع سينما، اين احتمال ها را از بين برد و چهارشنبه سوري به آنچه انتظار مي رفت، تبديل شد. همه جزئيات در اين فيلم، موضوع هاي مهمي حتي براي بحث هاي اجتماعي فرهنگي و سينمايي هستند. مثلا كاركرد سه عنصر فندك، عطر و دستگاه نمايشگر شماره تلفن علاوه بر شك آفريني و رفع شك در داستان و نيز معرفي جنبه هاي شخصيت هاي فيلم مي توانند موضوع هايي براي تحليل روابط اجتماعي و فرهنگي جامعه معاصر باشند. اين جزئيات كوچك، افزون بر اينكه لذت فيلم ديدن را دو چندان مي كند، درس هايي بر سينماي ما نيز هست، ولي به لحاظ سينماتيك، تقريباً هيچ عنصري در فيلم بي استفاده نمانده و مي توان براي هر سكانسي، شرح مفصلي از جزئيات دراماتيك اين عناصر را بيان كرد. يكي از عناصر حساسي كه امكان بيهودگي و سستي فراوان در آن وجود دارد، صحنه هاي تنش ميان مژده و مرتضي است؛ چه از نظر گفتوگوها و چه از نظر ميزانسن و حركت هاي دوربيني و تدوين. معمولا طراحي و اجراي تند سينماي ايران يا در دام كليشه و تقليد از مدل هاي فرنگي گرفتار مي شود يا آنكه تصنعي و زجرآور است. در بگو مگوي اول فيلم، ضمن آنكه مژده و مرتضي با هم دعوا مي كنند، بيننده دقيقاً نمي فهمد مشكل اصلي آنها چيست، ولي همه حرف هايي را كه بينشان رد و بدل مي شود، خوب مي شنود. مژده وقتي تلفن را كنترل مي كند، متوجه موضوعي (تلفن دوباره سيمين به مرتضي) مي شود. به آمدن خدمت كار (روحي) ايراد مي گيرد و از سفر فردا اعلام انصراف ميكند. مرتضي به توافق ديشب اشاره مي كند. مژده مي گويد از حرفي كه زده، برگشته است. مرتضي به رنگ كردن خانه و سفر دوبي كه خواسته مژده بود، اشاره مي كند. مژده داد مي زند و مي گويد ديگر تحمل ندارد. مرتضي كه نمي خواهد همسايه ها از دعواي آنها باخبر شوند، مي كوشد با جلب رضايت مژده، او را آرام كند. در اين صحنه، هر دو نفر با آنكه از تصريح به چيزي فرار مي كنند، با حرف هاي بي ربط، ولي در عين حال قابل توجه، مخاطب را به تدريج وارد ماجرا مي كنند.
نمونه ديگر اين دقت را در شيوه شك كردن مژده به مرتضي و جوسازي مرتضي براي رفع شك و در پايان، كشف ضمني حقيقت به وسيله مژده مي توان ديد. گوش چسباندن به هواكش حمام، كنترل نمايشگر شماره تلفن، استشمام, بوي عطر غريبه، راه هاي زنانه اي است كه در نظر اول ساده نشان مي دهد، ولي كاركردي جدي و اثرگذار در فيلم داشته است. بليت سفر دوبي، چادر روحي، فندك عطر و حتي نوع ساختمان مجتمع و دكور داخلي آپارتمان آنها در كشف و پنهان كردن حقيقت، نقشي جدي يافته اند، ولي با اين همه، چهارشنبه سوري، داستان كيست؟
با آنكه زاويه ديد فيلم، داناي كل است، ولي به نظر مي رسد داستان از ديدگاه فرد خاصي روايت مي شود. مرتضي و مژده، زن و شوهر فيلم كه در شك و جدال با يكديگرند، بهره چنداني در روايت خود به مخاطب نمي دهند. سيمين نيز زني تكراري در فيلم هاي اين چند سال است؛ بيوه اي كه در جدال كسب هويت و معشوق بودن مردد است.
اين سه نفر با آنكه قصه را بر دوش خود دارند و جدال ها و آشتي ها و روابط فيلم در مثلث بين آنها مي گذرد، ولي نه موضوع متفاوتي در شخصيت خود براي مخاطب دارند و نه آنكه فرجام داستان، نكته تازه اي در ماجراي آنها به وجود مي آورد. در حقيقت، چهارشنبه سوري، داستان روحي (ترانه علي دوستي) است. دختر خدمت كاري كه براي كسب چند هزار تومان هزينه مراسم عقدش، براي نظافت آخر سال به آپارتمان مژده و مرتضي مي رود و ناخواسته شاهد درس عجيبي از زندگي است.
البته او با شيطنت دخترانه اي، به سرعت، در زندگي آدم هاي فيلم وارد مي شود و به دلخواه خود در يك سوم پاياني فيلم، ماجرا را به ميل خود پيش مي برد. تخيل، حضور ذهن و حاضر جوابي او و رفتار جدي اش، بيشتر به نمايش يك بازيگر تئاتر براي درمان بيماران شباهت دارد.
روحي در اوج تنش ها حضور دارد و همه حرف ها و جدال هاي مژده و مرتضي را مي بيند و مي شنود، فرصتي براي دخالت مي يابد و براي جاسوسي ميان دو زن رقيب, نقش بازي مي كند. سرانجام نيز در لحظه هايي با خود درباره آنچه ديده و شنيده، مي انديشد. اين سه موقعيت مشابه، موقعيت هاي مخاطب است و مخاطب فقط اندكي بيش از روحي، ماجراهاي مژده و مرتضي را مي بيند. پس خود را در جايگاه روحي مي بيند و قضاوت و عمل او را مي پذيرد و اين رمز توفيق از منظر مخاطبان است. البته سكانس هاي معدودي كه روحي از رخدادها، بي خبر است، پاشنه آشيل چهارشنبه سوري نيز شده است. سكانس ديدار مرتضي و سيمين با وجود باوري كه در سكانس پيشين مبني بر نبودن رابطه آنها به وجود آمده بود برخلاف انتظار مخاطب، داستان را به مرز سطحي شدن مي برد. صحبت هاي خسته كننده و كشداري كه قرار است عاشقانه هم باشند و سرانجام به بيوفايي هم بيانجامند، فقط بر خط كشي كليشه اي تأكيد مي كند. اگر اين سكانس حذف مي شد و مخاطب نيز همراه روحي در بازي شيرين غيبت طولاني مرتضي و رفتار عصبي او و بوي عطر آشنا و فندك خاطره انگيز، حقيقت را كشف مي كرد، قضاوت درباره رفتار روحي برايش آسان بود.
فيلم، مرزهاي ديگري را نيز ميپيمايد تا جدال دروني فيلم، عميق تر و پراحساس تر نشان داده شود. مي توان موضوع مهم تر چهارشنبه سوري را وسوسه دانست كه به نوعي در همه شخصيت هاي فيلم وجود دارد. علاوه بر مرتضي و سيمين، مژده نيز دچار وسوسه كشف چيزهايي است كه نمي داند. روحي وسوسه شيطنت باري دارد كه در زندگي آدم هاي مختلف مجتمع سرك بكشد و دست آخر راز زندگي آنها را افشا نكند. خانم رحيمي و زن سرايدار نيز وسوسه هايي براي فضولي در زندگي مژده و مرتضي دارند. حتي وسوسه پسر همسايه براي سيگار كشيدن و نگراني او از افشاي رازش به دست مرتضي و وسوسه مدير مدرسه براي روشن كردن ترقه هايي كه از كيف بچه ها كشف كرده، به گونه اي، كاريكاتوري از موضوع دولبه فيلم شده اند كه فرهادي با دقت توانسته است در روايت آن موفق شود.
نویسنده : حميدرضابيات
منبع : ماهنامه رواق اندیشه ،شماره یک
Ps147