بسم الله الرحمن الرحیم
ريخت شناسي قصه هاي پريان
كتاب ريخت شناسي قصه هاي پريان نوشته ولاديمير پراپ،[1] فولكلورشناس و دانشمند صورت گراي[2]روسي، ترجمه دكتر فريدون بدره اي، اثري بسيار مهم در زمينه تحليل ساختاري داستان قصه هاي پريان است.
كتاب قصه هاي پريان دو مقدمه دارد كه در مقدمه مترجم، ديدگاه ساختاري توضيح داده مي شود. در اين كتاب، نويسنده حدود صد يا صد و پنجاه قصه را از كتاب نويسنده اي روسي به نام افاناسيف كه قصه هاي عاميانه را دسته بندي كرده، بيرون كشيده و به تحليل ساختاري اين داستان ها در كتاب خويش پرداخته است. نويسنده از تعبير ساختار استفاده مي كند، ولي خود اذعان مي دارد كه كارش در اين كتاب، ريخت شناسي است. همان گونه كه فرماليست ها به ريخت شناسي آثار ادبي مي پردازند.
نويسنده مي گويد ريخت شناسي ابتدا در گياه شناسي به كار مي رفته و به معناي بررسي شناخت اجزا است و بعد ارتباط اجزا با يكديگر بررسي مي شود. مثلاً رابطه برگ و ساقه و بعد ارتباط اجزا با كل گياه. ريخت شناسي در اينجا به معناي ساختمان گياه است، ساختار گياه. حالا ريخت شناسي قصه به اين صورت است كه اجزاي قصه، سپس ارتباط اجزا با هم و بعد ارتباط اجزا با كل مشخص كنيم.
بنابراين، در كتاب قصه هاي پريان، اجزا و قصه را مشخص مي كند و اينكه اجزا چگونه به دنبال هم آمده و قصه پريان شكل گرفته است. كاري كه پراپ به عنوان ريخت شناسي انجام داده، قدم اول در بحث هاي ساختارگرايي يا تحليل ساختاري است. اساساً ساختارگرايان حيطه كاري وسيع تري دارند و مراحل ديگري نيز در كار آنها دنبال مي شود كه وي در اينجا انجام نداده است و از اين نظر به او مي توان ايراد گرفت.
فريدون بدرهاي در مقدمه مي گويد:
نكته مهم در تحليل ساختاري اين است كه كوچك ترين جزء را پيدا كنيم. كار بزرگ پراپ در قصه پريان اين است كه توانسته واحدها را پيدا كند و تعيين اين واحدها مبنا مي خواهد. بنابراين، تعريف شناخت، تعريف كوچك ترين واحدهاست. قدم بعدي، تجزيه و تحليل ساختاري روابط متقابل اين واحدهاست. به اين معنا كه واحدها با يكديگر چه ارتباطي دارند و چگونه بر هم اثر مي گذارند. همچنين راه هاي تركيب آنها چيست؟ البته منظور از تركيب، تركيب نحوي است؛ يعني مهم نيست كه اين جزء چيست، بلكه بايد ديد پس از اينكه با جزء ديگر تركيب شده، به چه صورتي درمي آيد. در تعبير ساختاري پراپ، تركيب نحوي مهم است.
پراپ در اين كتاب، سه قدم را برداشته است. او كوچك ترين واحد قصه پريان را خويش كاري[3] معنا كرده است. وي خويش كاري را در قالب مثال تعريف مي كند. او از چند داستان، چند رويداد را نقل مي كند:
تزار، عقابي به قهرمان قصه مي دهد، عقاب، قهرمان را به سرزمين ديگري مي برد. پيرمردي به سوچنكو اسبي مي دهد. اسب، سوچنكو را به سرزمين ديگري مي برد. ساحرهاي به ايوان، قايق كوچكي مي دهد. قايق، ايوان را به سرزمين ديگري مي برد؛ شاه زاده خانمي به ايوان يك انگشتري مي دهد، جوانان از ميان انگشتري ظاهر مي شوند و او را به سرزمين ديگري مي برند و مانند اينها.
حال وي مي گويد در اين مثال ها عناصر ثابت و متغيري وجود دارد. عناصر متغير: تزار، ساحره، پيرمرد و شاه زاده خانم، عقاب و اسب است كه در تحليل ساختاري چندان مهم نيست. آنچه مهم است, پراپ كوچك ترين جزء سازماني قصه هاي پريان را خويش كاري مي نامد و خويش كاري را به عمل و كار يك شخصيت از نقطه نظر اهميتش در پيشبرد قصه تعريف مي كند. كارها يا خويشكاري آنهاست. كاركردها يا نقش ها تغيير نمي كنند و ثابت است و در واقع نامها تغيير كرده است.
به گفته پراپ، مي توان بر اساس كاركردهاي قهرمانان قصه و خويشكاري آنها به تحليل قصه و روايت پرداخت. او كاركرد را اين گونه تعريف مي كند:
عمل شخصيتي از اشخاص قصه كه از نظر اهميتي كه در جريان قصه دارد، تعريف مي شود؛ يعني كاركرد عمل شخصيت هاست يا از اين نظر كه در جريان عمليات قصه چه اهميتي دارد. پس بر خلاف عمل، به جريان قصه نظر دارد.
خويش كاري يا كاركردهاي قصه، عناصر ثابت و پايدار را در يك قصه تشكيل مي دهند. آنها سازه هاي بنيادي يك قصه هستند. پراپ مي گويد:
شمارههاي اين كاركردها در قصه پريان محدود است. اين پرسش كه اشخاص يك قصه چه كاري انجام مي دهند و چگونه آن كار انجام مي پذيرد، به حيطه كارهاي فرعي تعلق دارد. آنچه مهم است اين است كه كاركرد اين بخش در داستان چيست؟
وي مي گويد:
تعريف خويش كاري بيشتر اوقات به صورت اسمي است كه عملي را بيان مي كند.
مسئله ديگري كه پراپ بيان مي كند، اين است كه كاركردها و خويشكاريها هميشه يكسان هستند، هرچند از نظر شخصيت ها و چگونگي فعل متفاوتند. ادعاي چهارمي كه مي كند اين است كه همه قصه هاي پريان از نظر ساختار از يك نوع هستند و يك ساختار دارند. ايرادي كه در اينجا به او وارد مي شود، اين است كه براي رسيدن وي به يك ساختار واحد، داستان ها را كوتاه و از بعضي رخدادها صرف نظر مي كند. براي رسيدن به اشتراك، بعضي زوايد حذف مي شود.
وي مي گويد كه تحليل ساختاري و شناخت اجزا بايد با فرهنگ نسبتي داشته باشد. پس بر اين باور است كه هدف تحليل ساختاري، بررسي نيست، بلكه هدف، شناخت بهتر طبيعت و سرشت انسان يا دست كم شناخت بهتر و بيشتر يك جامعه خاص انساني؛ يعني دانش، بينش و ايمان آگاهي مي دهد. به تعبير ديگر، تجزيه و تحليل ساختاري بدون تعبير و تفسير نتايج حاصل آن يا به عبارتي، ربط دادن كل يافته ها به ساختار فرهنگي و اجتماعي ارزش چنداني ندارد. ساختارگرايي، يعني از جلوه ها و نمودهايي كه در قصه پريان است، زيرساخت هاي فرهنگي و به تعبيري، ايدئولوژيك استخراج شود. وقتي صد قصه را بررسي مي كنيم و همه اين گونه تمام مي شود كه اين مرد بايد به اين زن برسد و با او ازدواج كند، نشانه اين است كه مقوله ازدواج در فرهنگ روسي يك عامل فرجام دهنده مهم است. شايد يك فرد عادي با خواندن اين قصه ها به اين نتيجه نرسد، ولي با تحليل ساختاري به اين نتيجه مي رسيم. در واقع، ما قصه را به آرمان و جهان بيني قوم مربوطه ارتباط مي دهيم.
پراپ در سال 1938 كتابي به نام ريشه هاي تاريخي قصه هاي عاميانه مي نويسد. وي با رويكرد تاريخي به اصل و منشأ اين قصه ها مي پردازد و به قصه هاي هند و اروپايي نيز نگاهي دارد.
در جريان هاي سياسي پس از جنگ جهاني دوم در روسيه، جنگي عليه جهان گرايي بي ريشه، به وجود آمد و كتاب ريشه هاي تاريخي قصه هاي پريان، چاپلوسي و ريزخواري از خوان غرب تلقي شد.
در زمان استالين،در مقاله ضدليبراليسم بورژوايي در بررسي ادبيات به پراپ ايرادي گرفته مي شود به اين مضمون كه وي بدون نقد و بررسي، نظريه هاي خويش را بر پايه فولكلورشناسان و آثار مردم شناسان خارجي بنا نهاده است و قصه هاي پريان را كه براي ما بسي عزيز است، از همه ويژگي هاي هنري، آرماني و ملي آنها پيراسته است. چنان كه اين قصه ها نه تنها به شكل همه قصه هاي اروپايي، بلكه استراليايي، پوليپونزي و غيره درآمده است. وي خون از تن قصه هاي روسي كشيده و آنها را از روحشان جدا ساخته است. در زير قلم او، قصه هاي پريان، مشخصات تاريخي و طبقاتي خويش را از دست داده اند؛ زيرا وي تمام تصويرها و موتيف هاي آنها را به پيش از تاريخ نسبت داده است.
پراپ در كتابي كه در سال 1946 چاپ مي كند، به نوعي اين انتقادها ماركسيستي را مي پذيرد و توبه مي كند. خودش مي گويد:
من هنگامي كه داشتم واپسين كتابم، يعني ريشه هاي تاريخي قصه هاي پريان را مي نوشتم، خوشحال بودم كه دارم يك اثر اصيل ماركسيستي را مي آفرينمغ زيرا نمودهاي روحي و معنوي را با ارجاع به بنيادهاي اجتماعي و اقتصادي بدبين مي كردم. نمونه هاي معنوي؛ يعني همين چيزهايي كه در ظاهر است و در سطح روايت قصه ديده مي شود. نشانه ها به بنيادهاي اجتماعي و اقتصادي مي رسيد.
توجه او به بنيادهاي اجتماعي و اقتصادي به دليل بينش ماركسيستي حاكم در روسيه بوده است. پراپ به انتقاد از خود مي پردازد و مي گويد:
چون كتاب به پايان آمد، نوميدي و اندوه دامن گيرم شد؛ زيرا دريافتم كه كتاب، مهم ترين عنصر؛ يعني مردم را ندارد. بحث توده ها و مسلك ها و مبارزاتشان، چنان كه بايسته است، در كتاب مطرح نمي شود.
او مي گويد:
من مانند اسطوره شناسان ريشه هاي قصه هاي پريان را به گذشته هاي دور پيش از تاريخ رسانده ام. مانند مكتب تاريخي، پيام و ارگانيزم مهندسي قصه را ناديده گرفته ام و آنها را مانند اسناد باستان شناسي بررسي كرده ام؛ يعني مي گويد به پيام اينها كاري نداشته ام. پيام هم با جهان بيني و بنياد سر و كار دارد.
در كتاب او چنين اتفاقي نيفتاده است. او ادامه مي دهد:
به همين دليل در برابر اتهاماتي كه منتقدانم (منتقدان ماركسيست) بر من وارد ساخته اند، به راستي دفاعي ندارم. همه اتهامات و ايرادات رفيق دمنتيف وارد و منصفانه است.
كتاب پراپ يك كتاب ساختارگراي كامل نيست. اساساً نمي توان به آن، كتاب ساختار لقب داد. هم پراپ و هم ساختارگراها و هم فرماليسم ها معتقدند كه شخصيت مهم نيست و اگر از شخصيت هم بحث مي كند، از نظر كاركرد آن است. بنابراين، از نظر فرماليست ها، شخصيت مهم نيست، بلكه كاركرد شخصيت مهم است. تحليل كاركرد مهم است، نه شخصيت؛ چون براي آن ها مهم اين است كه چه كاري انجام مي شود. ويژگي هاي شخصيت مهم نيست، مهم كاركرد اوست. مثلاً مي گويد:
رباخوار ربا مي دهد، اين ربا دادن مهم است، نه شخص ربا دهنده.
در بحث روش نيز آلن دان دس در مقدمه كتاب مي گويد:
در ساختارگرايي، دو روش براي تحليل ساختاري وجود دارد: روش زنجيره اي كه بر اساس ساختار خطي زماني متن را تحليل مي كنند كه كار پراپ نمونه برجسته آن است؛ يعني مي گويد داستان با اين كاركردها از اينجا شروع مي شود تا به پايان برسد. روش دوم كه سردمدار آن استرادس است، روش نحوي است كه مؤلفه هايي را در نظر مي گيرد.
بعد متن را از نظر آن مؤلفه ها تجزيه و تحليل مي كند. مثلاً زن و مرد، زندگي، مرگ؛ بنابراين، ترتيب زنجيري وجود ندارد. يكي از تفاوت هاي موجود اين است كه در تجزيه و تحليل زنجيري، به بافت اهميت داده نمي شود. روش پراپ، زنجيري است. روشي كه تحليل ساختاري با جهان به معناي گسترده آن، جنبه هاي فرهنگي جهان بيني و غيره ارتباط ندارد، ولي در تجزيه ساختاري نحوي به بافت فرهنگي توجه شده است.
گفته مي شود كه پراپ، هيچ كوششي به خرج نداده است كه ريخت شناسي فوق العاده خود را به فرهنگ روسي يا نوعاً به اروپايي به عنوان يك كل ربط بدهد. وي صورت فولكلوريك يا تجزيه و تحليل ساختاري صورت را به ما نشان مي دهد. براي مثال، ازدواج و عروسي را كاركرد آخر در قصه مي داند. آيا اين مسئله ازدواج به فرهنگ روسي ربط دارد؟
در سينما، پيتر وولن، كسي است كه به تحليل ساختاري نحوي مي پردازد؛ يعني زيرساخت هاي فرهنگي، جهان بيني و ايدئولوژيك را بررسي مي كند.
درباره شخصيت قصه و شخصيت هاي قصه را بر اساس كاركردها تقسيم مي كند. او هفت حوزه عملياتي را دسته بندي و بعد كاركرد هر حوزه را تعيين مي كند. اولين حوزه، حوزه عملياتي شرير است. در اين حوزه، همه نمونه هاي شرارت، يعني جنگ يا هر نوع كشمكش با قهرمان و تعقيب وگريز، وجود دارد يا در حوزه عمليات بخشنده، انتقال شيء و دادن يك عامل جادويي به قهرمان وجود دارد.
پراپ پس از بيان عناصر اصلي قصه، به اين مطلب مي رسد كه يك قصه از نظر ريخت شناسي چگونه آغاز مي شود و چگونه ادامه و پايان مي يابد؟ وي از اصطلاح حركت استفاده مي كند. خط سير داستان از حركت ها آغاز مي شود و با گذشت از كاركردهاي ميانجي به ازدواج ختم مي شود يا به خويشكاري ديگري به عنوان سرانجام پايان مي يابد. يك قصه مي تواند چند حركت داشته باشد. ترتيب حركت ها ممكن است به چند صورت باشد. يك حركت مستقيم، حركت ديگري را به دنبال دارد. البته حركت هاي ياد شده هميشه به صورت زنجيره اي نيست. گاهي حركت اول هنوز تمام نشده است كه حركت بعدي آغاز مي شود. حركتها مثل سنجاق هايي كه با حالت آهن ربايي به هم وصل هستند، نيست. مثل زنجير است كه هنوز حلقه زنجير تمام نشده، حلقه دوم در آن گره مي خورد. در مواردي مي گويد اين دو حلقه با هم است. دو حركت با هم مي روند و حركت سوم پس از پايان اين دو صورت مي گيرد. با تشخيص حركت تعيين مي كنيم كه قصه، قصه اي واحد است. پراپ چند مورد را بيان مي كند:
1. اگر تمام قصه از يك حركت تشكيل شده باشد، يك قصه است.
2. اگر از دو حركت تشكيل شده باشد كه يكي ابتدايش مثبت و ديگري منفي باشد؛ يعني مثلاً زن پدر، نادخترش را از خانه بيرون مي راند. پدر دختر را مي برد. دختر با هدايا باز مي گردد. اين يك قصه است. مثال براي حركت دوم: زن پدر، دختران خود را گسيل مي دارد و پدر آنها را با خود مي برد. دختران تنبيه شده باز مي گردند. اين جا دو حركت وجود دارد. در صورتي كه همه حركت ها سهگانه شود، يعني سه چيز باشد: اژدهايي دختر را مي ربايد، برادران بزرگ تر دختر به نوبت به جستوجو برمي خيزند، ولي خود گرفتار مي شوند و برادر كوچك تر براي رهايي خواهر تلاش مي كند. اينها حركات سه گانه است. سه عامل كار مي كند، سه تا برادرند كه او و برادرش را نجات مي دهند.
نتيجه آنكه ساختارگرايي براي بررسي جنبه هاي معنايي در اختيار تحليل گر اثر قرار مي دهد. تجزيه و تحليل پراپ محدود به قصه هاي روسي نيست. مي توان آن را در غير قصه هاي پريان نيز به كار بست. بر اساس نظر پراپ، الگوهاي فرهنگي، خود را در انواع مواد فرهنگي نشان مي دهند. مي توان از تجزيه و تحليل پراپ در تحليل ساختار صورت هاي ادبي مانند نوول و نمايش نامه نيز استفاده كرد.
نویسنده: سيد حميد ميرخندان
منبع: ماهنامه رواق اندیشه ،شماره یک
Ps147