در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
سه‌شنبه

۱۶ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
41927

بن مایه های عاشورایی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بن مایه های عاشورایی

یوسف زاده: امروز می خواهیم دربارۀ بن مایه های عاشورایی سخن بگوییم. یكی از منابع مهم تغذیۀ فرهنگ شیعه، حماسۀ عاشورا است. هر فرهنگی برای خودش الگوهایی دارد كه به آن ها رجوع می كند. برای نمونه در اروپا بیشتر به فرهنگ یونانی و یا در آمریكا به فرهنگ رم باستان رجوع می شود. نكتۀ مهم رخنه كردن این فرهنگ های رومی و یونانی به آثار درام اروپایی و آمریكایی است. برای نمونه خشونت ذاتی فیلم های آمریكایی را می توان برگرفته از فرهنگ خشن رومی دانست. همان روحیۀ خشنی كه رومیان را وادار می ساخت مدام به فكر جهان گشایی باشند. همان میلی كه اكنون در سیاستمدارن آمریكایی دیده می شود. در حالی كه در آثار نمایشی اروپا بیشتر با حضور شكاكیت فكری و نگاهی فلسفی به جهان رو به رو هستیم.

اكنون پرسش اساسی این است كه چه چیزی این وحدت فكری را شكل داده است؟

یكی از پاسخ ها تكرار گزاره هایی است كه بهره مندی مكرر از آن ها، در ایجاد شباهت، موثر بوده است. برای نمونه بهره مندی از جنگاوری و خشونت در فرهنگ روم بسیار رخ داده است كه همین را می توان در آثار نمایشی آمریكایی دید. در فرهنگ یونانی برهنگی، شكاكیت فكری و دغدغه های فلسفی بسیار دیده می شود كه همین نیز در آثار نمایشی اروپایی وجود دارد. بیان این نكته برای رسیدن به یك الگوی مهم در جهت اعتلای فرهنگ خویش در راستای فرهنگ شیعه است. به بیان دیگر ما بایست با شناخت درست از الگوهای فرهنگی خویش و تكرار آن ها در آثار هنری به یك هنر سرشار از معرفت شیعی دست پیدا كنیم. 

 میرخندان: به طور خاص تاریخ عاشورا به آن هدفی که شما بیان كردید، نزدیک است. در روایات هم امده است كه حماسۀ عاشورا یک جریان تکرار شونده است. برای نمونه در شعر داریم كه:

کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا

در حقیقت بحث موتیف و تکرارشوندگی را که شما بیان كردید، در این روایات می شود دید. حالا باید این برهۀ تاریخی را باز کرد.

یوسف زاده: بله!..فرهنگ شیعی بسیار از قصۀ عاشورا تغذیه كرده است. این تغزیه هم از راه بهره بردن مكرر از عاشورا در قالب آیین های عاشورایی بوده است كه هر ساله تكرار می شوند. این تكرارها عاشورا و فرهنگك آن را وارد زندگی ایرانی كرده است. البته باید گفت این فرهنگ آن اندازه كه در زندگی ما دیده می شود در هنر ما حضور ندارد. این مجال برای این است كه دربارۀ بن مایه های عاشورایی سخن بگوییم و آن ها را شناسایی كنیم. بی شك بهره بردن آگاهانه از آن ها ما را در دست یابی به یك فرهنگ پویا یاری می كند. برای آغاز بحث، پرسش من این است كه چه نكته ای در عاشورا وجود دارد كه می تواند نقطۀ ورود ما به این مهم باشد؟

میرخندان: برای پاسخ به پرسش شما باید بگویم كه در بحث تاریخ یکی از بزرگان سخنی می گفت که به نظر من خیلی راهگشا است. ایشان اشاره به نگاه تطبیقی دربارۀ تاریخ داشت به این شكل که برهه ای از تاریخ را با زندگی امروز خود مقایسه كنیم و ببینیم که این برهۀ تاریخی حرفی برای گفتن دارد یا نه! ایشان کار مفیدی کرد و به معرفی شخصیت هایی پرداخت که در کاروان امام حسین(ع) بودند. در حقیقت به بررسی علل قبول یا رد دعوت امام از سوی افراد پرداخته شد. این كه چرا فلانی دعوت امام را پذیرفت ولی دیگری خیر. در صورتی که هم اکنون ما این چنین نمی کنیم. شاید به این دلیل كه برای ما فهم كنار گذاشتن امام معصوم از سوی شماری از افراد در آن زمان سخت است. نمی توانیم یا شاید نمی خواهیم آن ها را درك كنیم. همین نداشتن نگاه تحلیلی، باعث می شود در نگاه دراماتیك ما چیزی رخ ندهد. این نگاه های تطبیقی ایرادات ما را مشخص می کنند و باعث می شوند که تاریخ را زنده ببینیم. زنده دیدن تاریخ، گویی كه اكنون در حال رخ دادن است بهترین راه برای نگارش دوبارۀ تاریخ به زبان درام است. این گونه برای نسل هر زمان تاریخ نو به نو نوشته می شود.

ابراهیم زاده: به نظر بنده پیش از بیان هر نكته ای مسالۀ شناخت، تحلیل و قضاوت رفتار افراد حاضر در عاشورا یكی از این بن مایه ها است. وقتی حرکت یک امامی مانند امام حسین(ع) می خواهد بررسی شود، نگاه های گوناگونی پیش می آید. گونه ای نگاه تاریخی صرف؛ باید بیشتر نیازهای معرفتی امام و جایگاه دین در این حرکت شناخته شوند و سپس بر آن اساس بررسی و قضاوت انجام شود. نکتۀ دیگر این که افق زمانی حرکت نیز دیده شود. یعنی مقدمه چینی هایی که برای برقراری حرکت گذاشته می شوند، تا افق زمانی حرکت در نظر گرفته شوند. به بیان دیگر حرکت را در آن برهۀ خاص نبینیم. نباید تنها بگوییم یزید و معاویه ای بوده است و چه گفته و چه کرده ا ند. اگر چه این مسائل هم تأثیر گذار هستند ولی دربارۀ درگیری حق و باطل، امام حسین(ع) قصد انجام کاری را دارند که یکی از نقطه های اوج و شاخص سجلّی حق در برابر باطل است. ایشان می خواهند این حركت و نگاهی كه در آن وجود دارد به نگاهی ماندگار در سراسر تاریخ تبدیل شود که به بحث انتظار منتهی گردد. در دنیایی که هزار جور دكان دین داری باز شده است، بحث عاشورا باید عالِم شیعه را تغذیه کند و در این بین ادعاهای رنگارنگ در برابر حق خودنمایی می کند و این تا زمانی است که تجلی کامل كه همان دوران ظهور است، فرا برسد. پیش از ظهور اگر کسی بخواهد حافظ جریان عاشورا باشد، باید به بستر زمانی هم نگاهی داشته باشد. ببیند که عاشورا چه کاری را انجام داده است. در عاشورا، امام در حقیقت گاه گاهی ابلیس را به زمین می زند. جایی که ابلیس می خواهد جشن سرور برگزار کند، امام بستری را فراهم می کند که ابلیس بعدها متوجه می شود که عاشورا چه بوده و چه کرده است و امام حسین در آن چه  نقشی داشته است. بنابراین برای بررسی و بهره بردن از موتیف ها بیشتر زمینه های معرفتی و دینی نیاز است. بحث بعدی که تحلیل حرکت و استفاده از موتیف هاست، بهره برداری امامان بعدی از این حرکت است که متأسفانه گاهی اوقات بر گریه و مظلوم نمایی حمل می شود. این اشتباهی است که کار شیعه هاست وکار اهل بیت نیست. اهل بیت می گویند که اصل قیام تکرار شونده نیست. حالا می خواهیم بگوییم در این حرکت ابعاد مختلفی وجود دارد. بلکه آن بعدی را نیز که در دروان غیبت برای آن فرهنگ سازی شده را در بر می گیرد. موضوعی که در فرهنگ سازی اهل بیت و امام حسین(ع) وجود دارد و باید مطالعه شود این است كه اهل بیت بعدی روی چه چیز تاکید کردند و این ها به تدریج باید در فرهنگ شیعه نهادینه شوند.

میرخندان: در همین جا پرسشی به ذهن من رسید كه آیا ما می توانیم از این جریان، ساختاری در بیاوریم و بر اساس این ساختار وارد عمل شویم؟ بهتر است كمی دربارۀ مقصود خودم بیشتر توضیح بدهم. دو سنت فیلم سازی، یکی ساختار روایی و دیگری رزمی (هنگ کنگی) در هندوستان وجود دارد. در نخستین سنت روایی شخصیت آن قدر مورد ظلم واقع می شود تا بالاخره ورق بر گردد. برای نمونه در درام های خانوادگی، فضا این گونه است که پدر و مادری بنا به هر علتی در دو خانواده نزد فرزندانشان به صورت جدا زندگی می کنند. هر کدام این ها از سوی بچه هایشان مورد امر و نهی ویا بی احترامی قرار می گیرند تا این که ادامۀ زندگی برایشان غیر ممکن می شود. هر چند اهانت هایی که به آن ها می شود منطق محکمی ندارد. به هر حال بر پایۀ هر منطقی، بیننده آرزو می کند که هر چه زودتر این ها از این وضعیت نجات پیدا کنند. این یک نوع سنت و ساختار روایی داستان گویی در سینمای هند است. ولی در فیلم هایی رزمی مانند فیلم های بروس لی، سنت به این شکل است که در آغاز فیلم به شخصیت اصلی اجازۀ حضور داده نمی شود و از نگاه بیننده او به صورت فردی ناتوان نمایش داده می شود ولی در قسمتی از فیلم شخصیت اصلی وارد می شود و بیننده که به این موضوع پی برده، هر لحظه انتظار ظهور شخصیت مورد نظر را می کشد. این هم نوعی ساختار روایی به شمار می آید. حالا با این حرف ها، ما می توانیم نگاهی متفاوت به محرم داشته باشیم.

پهلوانیان: بنده فکر می کنم جریان عاشورا از مدینه، مکه، کربلا و شام یک جریانی است که جزء جزء آن هم از لحاظ محتوایی و هم از لحاظ ساختاری می تواند به ما الگو بدهد. یعنی به هر جزء آن که نگاه کنید، الگویی را ارائه می دهد که قابل تکرار نیست. یكی از این الگوها، ریزش و رویشی است كه در طی راه كارون اما حسین(ع) رخ می دهد. شماری به ایشان می پیوندند و بعضی از ایشان دوری می كنند. جذب و دفع هایی که رخ می دهند، بعضی ها که قصد رفتن دارند و حضرت به روش های متفاوتی آن ها را جذب می کنند همۀ این ها برای خودشان یک الگو به شمار می آیند. اگر بحث علم امام را کنار بگذاریم، افق جدیدی را جلوی چشم انسان باز می کند. برای نمونه داستان پیوستن حبیب بن مظاهر خودش یک الگو است. از همین الگوها در سینمای خودمان بهره برداری شده است. فیلم روز واقعه یک نمونۀ بسیار ناقص از پیوستن افراد در این جریان است که آقای بیضایی از این فضا الگو برداری کرده است. این فیلم نوعی حقانیت بخشیدن به مسیحیت در کنار اسلام است. الگوی دیگری که می توان به آن اشاره داشت بیرون آمدن ایشان از مناسک حج به خاطر حرمت مكه است. الگوی دیگر آن جایی است که زمان عاشورا فرا می رسد. داستان حرّ و بازگشت او نیز یك الگو است. همۀ شخصیت هایی که حضور دارند جای کار دارند و یک الگو به شمار می روند. به بیان دیگر ما هفتاد و دو الگو داریم؛ از حر گرفته تا علی اصغر همه الگوهایی هستند كه توان پرورش آن ها وجود دارد. از سوی دیگر شمر و عمر بن سعد الگوهای دیگری هستند که با وجود داشتن یک هدف ولی هر کدام کنش ویژۀ خود را دارند و در جایی با هم تلاقی پیدا می کنند. برای نمونه مردم انزجار خود را از صدام، با گفتن صدام یزید كافر بیان می کردند. در آیین های عاشورا به افراد آب می دهند و از الفاظ ساقی کربلا و به یاد سقای کربلا بهره می برند. این یک نوع تطبیق دادن است. کنش هایی که بین این آدم ها رخ می دهد، در کلیت داستان بسیار پیچیده می شوند و همزمان در یك اثر دیده نمی شوند. در کنار هم قرار گرفتن دو تن از این آدم ها، ایجاد رابطۀ جدید می کند. برای نمونه ارتباط شمر با عباس که امان نامه می آورد و ایجاد یک موقعیت جدید می کند یا موقعیتی که شمر می خواهد جای عمر بن سعد را بگیرد و در این بین رقابتی بین این دو ایجاد می شود و عمر بن سعد تحریک شده به جلو می آید. شاید اگر شمر نمی آمد، عمر تا این حد مشتاق نمی شد تا اعمالی را انجام دهد که از شمر عقب نیفتد. در قسمتی از تاریخ می خواندم که عمر بن سعد در لحظۀ شهادت امام حسین(ع) گریه می کند. البته سپس به او نهیب می زنند که پسر فاطمه کشته می شود و تو تماشا می کنی و او رویش را برمی گرداند و می گوید که کار را تمام کنند. حالا اگر این موقعیت را کنار شمر بگذارید متوجه می شوید که شمر چه اندازه متفاوت بوده است.

میرخندان: موتیف می تواند ساختاری هم باشد. از نظر مضمونی بحث رو در رویی حق و باطل است و بیشتر هم رو در رویی حق و باطل در حیطۀ سیاسی آن هم فرهنگ وحی است. بر اساس این تعریف، عاشورا رو در رویی حق و باطل در حیطۀ سیاسی بوده است. یك رو در رویی میان امام یعنی کسی که شأن امامت و ولایت دارد با حکومت طاغوت؛ بهتر است در عرصه ای گسترده تر ما این رو در رویی را میان اسلام و كفر به شمار بیاوریم. اگر این منطق را بپذیریم که معاویه و یزید هیچ گاه نمی خواستند اسلام حتی در اندازۀ نام هم حضور داشته باشد، پذیرش این گونه از رو در رویی ساده خواهد شد. در تاریخ آمده است كه شخصی از نزد معاویه ناراحت به خانه برگشت. وقتی پسرش علت ناراحتی اش را جویا شد، آن شخص گفت: نزد معاویه بودم و او سخنی گفت که من متأثر شدم. او می گفت اسم پیامبر هر روز چند بار بر مأذنه ها تکرار می شود و من نمی خواهم که تكرار شود.

در حقیقت بر خلاف عباسی ها که می خواستند به نام دین حکومت کنند این ها حتی به نام دین هم نمی خواهند حکومت کنند. می خواهند دین نباشد. اگر این گونه به تاریخ نگاه کنیم آن گاه می پذیریم كه از دید امام، عاشورا هنگامه ای بوده است تا اصل دین نگهبانی شود. در حقیقت درگیری حق و باطل در این سطح خود می تواند یک تم باشد. تم دیگر که کاربرد زیادی در عاشورا دارد، مسالۀ دنیا است. البته این را باید در جبهۀ کسانی که امام حسین را رها کردند، جست و جو کرد. وقتی این افراد ایشان را رها می کنند، حضرت جملۀ معروفی دارند که می فرمایند:

الناس عبید الدنیا و الدین علی السنتهم

یعنی مردم بندۀ دنیا هستند و دین لقلقۀ زبانشان است. حماسۀ عاشورا بزنگاه رو در رویی دنیا طلبی و حق طلبی است. این فرهنگ در خیلی جاها موثر واقع می شود.

یوسف زاده: خوب است كه به بحث شخصیت ها نیز بپردازیم و بهره ای كه می توان از این شخصیت ها در فرهنگ خودمان ببریم. از امام حسین(ع) به عنوان یک الگوی حماسی، قهرمانی و نیز انقلابی كه در برابر ظلم و ستم می ایستد در زمان هایی که افراد هیچ امیدی ندارند بهره برداری می شود. از جمله شخصیت های دیگری که می توان نام برد، شخصیت حضرت زینب(س) است که در حقیقت الگوی صبر به شمار می آیند. در فرهنگ ما به این الگوها رجوع می شود. برای نمونه گفتاری از حضرت امام خمینی(ره) هست که می فرمایند من می خواهم کار حسینی انجام دهم. از جمله شخصیت های دیگر عمر بن سعد است. کسی که در برابر وسوسۀ دنیا نمی تواند بایستد و به سوی دنیا کشیده می شود. در حقیقت فرهنگ شیعه به صحنۀ عاشورا مراجعه می کند چون تابلویی بسیار گسترده و گوناگون است. گویی جریان اسلام و رو در رویی آن با كفر در آن جا تبلور پیدا کرده است. به همین دلیل است كه مردم آن را زنده نگاه می دارند. ما از عاشورا درس می گیریم و به اجزاء آن در جهت تطبیق دادن خود با سیاهی ها و سفیدی های آن مراجعه می کنیم. این گونه مردم و حتی خواص جهت گیری خودشان را به وسیلۀ این خط کشِ اندازه گیری، مشخص می کنند و می فهمند که برای نمونه در جهت شمر حرکت می کنند و یا در جهت جبهۀ امام حسین(ع)؛

پهلوانیان: این مطلب را که شما می گویید حتی در زیبایی شناسی هم آمده است. برای نمونه دربارۀ رنگ، رنگ هایی مانند سرخ و سبز به عنوان یک نماد معرفی می شوند. اگرچه اکنون کارهایی بر خلاف آن انجام می شود. برای نمونه در فیلم مرد عنكبوتی، شخصیت منفی فیلم سبز می پوشد و شخصیت مثبت سرخ می پوشد. این موضوعات حتی در زیبایی شناسی و بحث های هنری و معماری نیز دیده شده است.

بنده علاقۀ حسی زیادی به عبدالله بن حسن دارم و کتابی نیز راجع به ایشان نوشته ام. زندگی ایشان یک درام بسیار عجیب و جذاب است. هر چند همۀ قسمت های آن در دسترس ما نیست ولی با بازپردازی تخیلی می توانیم به آن پی ببریم. او جزء شهیدان یکی مانده به آخر است. یعنی قبل از امام حسین(ع) شهید می شود. موقعیت دیگر، فاطمه بنت حسین دختر نوجوانی است كه با همۀ نقش آفرینی اش وقتی در كنار امام حسین(ع) قرار می گیرد دیده نمی شود. وقتی خوب نگاه می کنیم، درمی یابیم که ایشان چه شخصیت عجیبی بوده است. خیلی جاها خطبه خوانده و مجلس به هم زده است. به نظر بنده هر کدام از این شخصیت ها و رو در رویی هایشان با یکدیگر یک موقعیت جدید می سازد. آن الگوهایی که شما فرمودید، مثل صبر، الگوهای مفهومی و رفتاری هستند که بیشتر ترتیبی به شمار می آیند و به عنوان الگوی دراماتیک بهره برداری نمی شوند. به نظر بنده بر اساس کنشی که صورت می گیرد، حضرت زینب(س) الگوی صبر نیست، بلکه الگوی مبارزه است. درست است که در جاهایی صبر می کنند ولی کنش اصلی، مبارزه است. جاهایی از امام حسین(ع) و جنگ پشتیبانی می کنند.

 

یوسف زاده: منظور من از الگو، همان بنای هنری خودش است. یعنی در فرهنگ ما حضرت زینب(س) نمونۀ آشكار صبر کردن و مصیبت دیدن است.

پهلوانیان: توجه کنید که اگر تنها برش زمانی صبح تا شام را در نظر بگیرید، بعضی از دقایق کنش حضرت زینب(س) می تواند سرمایۀ یک فیلم فوق العاده موفق باشد. برای نمونه دقیقۀ به میدان فرستادن امام حسین(ع) و رفتار حضرت زینب(س) که فوق العاده است. همچنین رفتاری که حضرت زینب(س) نسبت به فرزندان خود و نسبت به حضرت علی اکبر(ع) داشتند. هر چند به همۀ شخصیت حضرت زینب(س) نمی توان نزدیک شد. همان فرمودۀ معروف ایشان که:     

ما رأیت اّلاجمیلا  

یک شخص در آن موقعیت وقتی این جمله را می گوید خیلی حرف است. ما وقتی حضرت زینب(س) را می بینیم، به علت شخصیت بزرگ ایشان، نورانیت این کلام و تأثیرش برایمان مشخص نمی شود ولی وقتی زنی را در چنین موقعیت درامی به تصویر بكشیم، این کلام، اوج این درام خواهد بود.

میرخندان: این جریان یک تم مرکزی دارد یا بهتر است بگوییم تابلوی رنگارنگی است که دارای عناصر گوناگونی از جمله علی اصغر(ع) تا حضرت عباس(ع) است. همان طور که می بینید در طیف های مختلف مردم، عشق خاص به ائمه زیاد است و ارادات آن ها بر حسب همراه شدنشان با هر یک متفاوت است. یکی ارادت به حضرت ابوالفضل(ع) دارد و یا در قشر بانوان ارادت به حضرت رقیه(ع) و حضرت زینب(س) به چشم می خورد. ما می توانیم این ساختار را به صورت امروزی روایت کنیم و اگر روی شخصیت ها، نگاه تفصیلی داشته باشیم، می توانیم با تمرکز روی آن ها الگوسازی کنیم یا برای نمونه ارتباط بین دو شخصیت را در نظر بگیریم. ارتباط عمر بن سعد با امام حسین(ع) که می دانید این دو در کودکی هم بازی بوده اند. حالا می خواهیم از این موضوع برای عمر بن سعد یک تراژدی بسازیم.

ابراهیم زاده: در فرهنگ عرفی و اجتماعی عاشورا دو نوع شخصیت داریم. یکی بنی هاشم و دیگری غیر بنی هاشم؛ در بحث موقعیت ها و درگیری ها این دو در می آیند. در سفری که به شوشتر داشتم، برگزاری مراسم ده شب محرم برایم جالب بود. در هر کدام از این ده شب یکی از شخصیت های عاشورایی مطرح می شدند و دربارۀ آن ها سخن گفته می شد. یك شب از حر حرف می زدند و شب دیگر از حبیب تا شب عاشورا كه تنها درآن شب مقتل خوانی می کردند. احساس می شود در این موتیف های تکرار شونده شخصیت های غیر معصوم و غیر بنی هاشم در زندگی خودمان بیشتر رسوخ کرده اند. اگر چه در سطح متعالی مشخص است که معصومیت اثر موثر دارد. در بحث موقعیت ها، پرسش این جاست که آیا رنگ خاکستری در شخصیت های عاشورایی می تواند باشد؟

در نگاهی کلی بحث حق و باطل از نگاه دین، سیاه و سفید است ولی درجۀ سیاهی ممکن است مختلف باشد. امام حسین(ع) در شب عاشورا فرمودند اگر یاریم می کنید، بمانید ولی اگر یاریم نمی کنید، دست كم جایی بروید که صدایم را نشنوید. این جا می شود یک رنگ خاکستری را در نظر گرفت. شما می توانید، سه جور آدم داشته باشید؛ شخصیت های سیاه و سفید و آدم هایی که اگر سفید نبودند ولی در اوج سیاهی هم قرار نگرفتند. تقریباً خاکستری متمایل به سیاه؛ این جا می توان انواع و اقسام موقعیت ها را در سه، چهار تیپ در نظر گرفت و براساس آن، موقعیت ساخت. آدم هایی را دارید که به راحتی می توانید قصه ها و حکایت هایشان را داشته باشید. همان طورکه در تعزیه ها استفاده می شود ولی ناقص است.

یوسف زاده: ما دو جور شخصیت نیک بخت و شوربخت داریم. کسانی مثل حر، با یک تحول از جایگاه خود به اوج سفیدی می رسند و کسانی مثل عمر بن سعد، به خاطر اعمالی که انجام می دهند به اوج بدبختی و ذلت می افتند. صحنۀ عاشورا به این جهت در فرهنگ ما حضور دارد که عرصه ای است برای شخصیت ها تا هر آن چه در درونشان هست عرضه کنند. در واقع به خاطر فشاری که در آن موقعیت خاص روی شخصیت ها وارد می آید، تصمیماتی می گیرند که به نحوی مورد ابتلا قرار می گیرد.

ابراهیم زاده: در سطوح مختلف هم هستند. البته نمی خواهیم درجات و مناقب آن ها را بگوییم یا همان مقایسه ای که آقای پهلوانیان بین عمر بن سعد و شمر انجام  داد را انجام دهیم. می خواهیم بگوییم بروز آن سیاهی در موقعیت ها نشان داده می شود. وقتی امام حسین(ع) از مدینه به مکه می روند، در کوفه چند نفر یاور دارد. این ها بر حسب استعداد خودشان می خواهند امام را یاری کنند اما بر اساس توانایی یا استعدادی که دارند وارد عمل می شوند. نمونۀ بارز این ها شخصیت حبیب بن مظاهر است که بعد از روز چهارم به امام می پیوندد. او تا روز چهارم در کوفه می ماند. یعنی نهایت تلاش خویش را در کوفه انجام می دهد. نمونۀ دیگر بُریر است که می خواهد برای امام کاری کند و می گوید من نمی توانم در کوفه برای امام کاری انجام دهم. راه طولانی هزار  کیلومتری را به جان می خرد و از کوفه به مکه می رود و در کنار امام می ماند و یا پیرمردی از صحابه هم هست كه ساکن کوفه بوده و به کربلا می رود. به طور کلی در حادثۀ کربلا، انواع درجه بندی ها بر اساس توانایی ها دیده می شود.

یوسف زاده: گمان می كنم این بحث تا این جا درآمد خوبی بود برای ورود به دنیایی كه در آن هزاران الگو و موقعیت دراماتیك ناب خوابیده است. دنیایی كه نیازمند كشفی دوباره است. در جلسات آینده بیشتر دربارۀ این حماسۀ پر شور و شعور سخن خواهیم گفت.

 

نشست پژوهشی

منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره دهم

Ps147

 

 

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد