بسم الله الرحمن الرحیم
گرگ ها و میش ها
برخی علمای بلاد به من نامه می نویسند و خود با تمام قوا، از این جمعیت حمایت می كنند و حتی وجوهات شرعیۀ خویش را در اختیار ایشان می گذارند. هنوز به من فشار می آورند كه از ایشان حمایت كنم؛ لیكن من آنها را یك جماعت منحرف و گمراه می دانم و به هیچ وجه، نمی توانم آنها را حمایت و تقویت كنم. من خطر اینها را برای اسلام، از ماركسیستها بیشتر می دانم. امام خمینی(ره) [1]
درآمد
وقتی برنامه ای از رسانه پخش می شود و داعیۀ آن چیزی غیر از سرگرم كردن بیننده است یا به عبارتی، در تلاش است به هدف مهمی چون روشنگری دست یابد، برخورد و مواجهه با آن در سطح نقدهای نوشتاری و شفاهی، متفاوت با آن چیزی است كه دربارۀ سریال های نمایشی یا فیلم های تلویزیونی دنبال میشود.
یكی از انواع برنامه هایی كه گاه و بیگاه و به مناسبت فرا رسیدن مناسبتی تقویمی ساخته و پخش میگردد ـ كه از قاعدۀ برنامه های روشنگرانه تبعیت می كنند ـ مستندهای سیاسی ـ تاریخی است. وجود مناسبات بی شمار سیاسی و تاریخی در تقویم ایران كه با وقوع انقلاب شكوهمند اسلامی، به رهبری امام خمینی(ره) غنیتر هم شده است، این نوع برنامه سازی را ناگزیر كرده است. شاید نیاز باشد در مجالی بهتر و به طور دقیق تر، آسیب شناسی عمیقی از ساخت و پخش این گونه مستندها انجام شود تا میزان تأثیرگذاری آنها بر بینندگان، به ویژه جوانان، روشن شود.
مستند های سیاسی ـ تاریخی، گرچه در صورت ساخت زیبا و هنرمندانه و به جهت زنده كردن خاطرات گذشته، می توانند بیننده را سرگرم كنند؛ اما مهمترین هدفشان بیان حقایقی است كه سازنده و سفارش دهندۀ مستند از دل رخدادهای تاریخی بیرون می كشد. در مواجهه با این جنس آثار، همواره باید افزون بر نقد ساختاری آنها ـ چه به لحاظ بهره بردن از زیبایی شناسی هنری ساخت یك مستند ـ به نقد محتوای آن و تلاش روشنگرانة سازندگان آن نیز پرداخت. گاه نوشتن چنین نقدی به یك پژوهش گسترده نیازمند است؛ پژوهشی كه پخش مستند بهانه ای جهت بررسی وضعیت ساخت و پخش آثار مستند سیاسی ـ تاریخی در رسانة ملی است و می تواند بر گزارههای زیر استوار باشد:
1. مقایسة هنری و محتوایی مستندهای موفق سیاسی ـ تاریخی ایران، با نمونه های موفق آن در رسانه های جهان؛
2. بررسی بازتاب پخش مستند در میان مخاطبان اصلی آن. بی شك، این روزها، بخش مهمی از بینندگان هدف رسانه را نسل جوان تشكیل می دهند؛
3. بررسی بازتاب آن در میان نخبگان هر كشور، به مثابه آگاهان اصلی و پیران عرصة سیاست و تاریخ؛
4. برنامهریزی جهت سامان دادن به مستندهای بعدی، بر اساس آسیب شناسی مستندهای پخش شده.
البته این نوشتار در پی به ثمر رساندن همة این گونه گزاره های پژوهشی نیست؛ زیرا دست یافتن به بسیاری از این گزاره ها نیازمند اطلاع دقیق از آمار استقبال بینندگان رسانة ملی از این مستندها و نیز آگاهی عمیق نویسنده از تاریخ سیاسی ایران است كه هر دو در مجال کنونی منتفی است ـ اما پخش مستند گرگ ها یا رؤیای گرگ ها در نیمة نخست تیر ماه سال 86 از شبكة اول سیما، همزمان با ایام انفجار هفت تیر، به همراه پخش نشست پژوهشی نقد آن از شبكة سوم سیما كه یك هفته پس از پایان نمایش آن صورت پذیرفت، بهانه ای است برای پرداختن به محتوا و ساختار چنین مستندی كه می تواند در آینده، الگویی باشد برای سفارش، ساخت و پخش دیگر مستندهای سیاسی ـ تاریخی.
بی تردید، اتفاق مبارك پخش چنین مستندی ـ كه ردپای نهادهای امنیتی در تجهیز و تأمین نرم افزار تصویری آن مشاهده میشود ـ نیازمند تحلیل دقیقتری است؛ اما پس از تماشای این مستند، جای خالی پخش چنین مستندهایی در رسانة ملی، بیش از پیش احساس میشود؛ مستندهایی كه سالهاست روی پخش از رسانة ملی را به خود ندیده اند و تصاویرشان در آرشیوهای رسانه ای، قرین غبار گشته اند.
در این مجال، تنها به یادآوری نكاتی كوتاه و كاربردی دربارۀ این مستند خواهیم پرداخت.
· هنگامی كه قرار است مستندی سیاسی ـ تاریخی دربارة گروه یا نحلۀ خاصی ساخته شود، مهمترین پرسشی كه در همان ابتدا، به ذهن خطور می كند، آن است كه:
آیا پرداختن به آن جریان سیاسی، ارزش ساخت یك مستند را دارد؟
پاسخ به این پرسش نیازمند پژوهش دربارۀ جایگاه آن سازمان یا گروه در ادبیات سیاسی ایران است. نتایج این پژوهش، حتی می تواند شبكۀ نمایش دهندۀ آن را نیز معین كند.[2]
دربارۀ موضوع مستند مورد بحث، یعنی گروهك منافقین، با توجه به اهمیت ایشان در فعالیت های جاسوسی علیه نظام جمهوری اسلامی و حمایت ایشان از سوی آمریكا ـ حتی پس از سقوط صدام ـ و همكاری ایشان با اعضای القاعده یا تروریست های سلفی در عراق، این هدف گیری با ارزش و قانع كننده تلقی می شود. افزون بر آن، این گروهك همچنان در زمینه های جاسوسی فعال هستند و سعی بر نیروگیری از میان جوانان ایرانی دارند. اکنون كه قرار است این جریان فكری با آن سابقة چهل سالة مبارزاتی تخطئه شود، باید با دقت، دربارة آن، برنامههای مستند ساخته شود.
مستند رؤیای گرگ ها بی شك، با در نظر داشتن دو هدف پخش شده است:
1. تجدید خاطرة جمعی:
اگر این هدف مد نظر سازندگان و سفارش دهندگان برنامه بوده باشد، به آن دست یافته اند؛ زیرا نسل پیشین با پوست و خون خویش، سایة وحشت ترورهای كور خیابانی این گروهك را درك كرده بود و این مستند ایشان را به یاد روزهایی انداخت كه بر سر هر كوی و برزنی، حجلة مردمانی را میدیدند كه توسط عوامل این گروهك به شهادت رسیده بودند. گاه در زنده كردن خاطرات، بهترین حجت ها نهفته است كه رسانه را از نمایش صدها برنامة تصویری، جهت اثبات خباثث چنین گروهك هایی بی نیاز می كند؛ زیرا ادله در وجود تك تك بینندگان رسانه هست و تنها باید آن را برانگیخت. باقی مسیر تا محكوم كردن چنین خائنانی را خود بیننده خواهد پیمود. این مسیر را می توان در بحث هایی دید كه پس از پایان پخش این برنامه، در گپ و گفتهای شبانه و روزانۀ مردم به راه می افتد. در حقیقت، این رخداد نوعی تعامل مردم با رسانه است.
2. اقناع اذهان عمومی:
با توجه به جوان بودن بخش زیادی از نسل حاضر، اصلی ترین كاربرد چنین مستندهایی بیشتر به چشم خواهد آمد و آن اقناع اذهان عمومی برای طرد افكار و تبلیغات گروههای معاندی چون منافقین است. این اقناع در دو سطح رخ خواهد داد:
الف) بیان دقیق علل انحطاط عقیدتی و اخلاقی این گروه ها؛
ب) نمایش تصاویری كه بی واسطه، بیننده را با بخشی از جنایات و انحرافات ایشان آشنا كند.
آیا این مستند توانسته به این دو مهم دست یابد؟
دربارۀ سطح نخست، باید گفت که گرچه مستند رؤیای گرگ ها توانست تا حدودی، به این اهداف دست یابد؛ اما با دقت در تصاویر پخش شده و سر و شكل كار، می توان مدعی شد سفارش دهندگان و سازندگان این اثر آن را بر پایة قراردادهایی كه با بیننده بسته بودند، به پایان رسانیده اند؛ قراردادهایی كه در آن، فرض شده بینندۀ ایرانی سازمان مجاهدین خلق را به خوبی می شناسد، از جنایات ایشان آگاه است و حال، تنها لازم است اسناد جدیدی كه از حمایت های رژیم بعث عراق از فعالیتهای این گروه به دست آمده است را به آنان نشان داد[3]؛ در حالی كه ما با حقیقتی مسلم و بزرگ مواجهیم و آن اینكه نسل جدید بیشترین بینندة رسانة ملی را تشکیل میدهند و ایشان ـ جز دستة قلیلی كه دارای مطالعات سیاسی و ژورنالیستی هستند ـ كمترین آگاهی از تاریخ سیاسی پس از انقلاب ندارند؛ چه رسد به پیش از انقلاب.
با بیان این مهم، یعنی نا آگاهی نسل جدید از وقایع انقلاب، به این نتیجة مهمتر می رسیم كه مستندهایی چون رؤیای گرگ ها با چنین سر و شكلی، تنها می توانند به كنجكاوی بیشتر بینندگان جوان رسانه منجر شوند؛ اگر چه در دادن اطلاعات مختصر و مفید به ایشان نیز مؤثر هستند. اگر اقناع اذهان عمومی در اولویت های سفارش دهندگان و سازندگان چنین مستندهایی باشد، باید یادآور شد این مستندها نیازمند ارائة تصاویر و ادلۀ بیشتری هستند تا راه هر گونه شبهه افكنی را ببندند.
هنگامی كه قرار است گروهی سیاسی به طور كامل، از فرهنگ سیاسی و مبارزاتی ملتی محو شوند، باید به الزامات مسئله تن داد و به هیچ وجه، برای آن گروه یا نحلة فكری، راه دفاع از خویش باقی نگذاشت. باید با سرك كشیدن در هزارتوهای فكری، رفتاری و مبارزاتی ایشان، نشانه های انحراف را جست و به زبان تصویر، به سرکوب ایشان پرداخت. با این پیشفرض قطعی، بایست در ساخت مستند دربارة گروهك منافقین ـ كه به اعتراف مسئولان ارشد كشور، در حال حاضر، قوی ترین گروه جاسوسی را در ایران دارند و ردپای آنها در افشاگری های هسته ای علیه ایران، به وضوح دیده میشود ـ دقت بیشتری به عمل می آمد.
هدف بیان تصویری خاطرات سیاسی چنین گروهك هایی، نمایش انحطاط اخلاقی و عقیدتی ایشان است. آیا در این مستند، به جز بحث بر سر نحوۀ ازدواج مریم قجر عضدانلو، مشهور به مریم رجوی با مسعود رجوی، چیزی از رسوایی های اخلاقی این گروهك به نمایش درآمد؟ البته درست است که نباید به بهانة مستندسازی، به پردهدری اجتماعی دست زد؛ اما تلنگر اجتماعی لازم است. به ویژه وقتی بینندۀ جوان با گروهكی مواجه می شود كه زنان عضو آن بسیار فعال[4] و محجبه هستند[5]، ممكن است این باور به او منتقل شود كه ایشان تنها گروهی مذهبی با رفتارهای تند سیاسی هستند. گاه نیز ممکن است از رهزن پوشش اعضای این گروه به نتایجی برسند که به وهن حجاب منجر شود؛ در حالی كه به خوبی می دانیم در زیر این پوششها، فساد اخلاقی شدیدی در جریان است كه از پیش از انقلاب، در میان اعضای این گروهك وجود داشته است. برای نمونه، بهتر بود این برنامه اشاراتی مختصر به زندگی وحید افراخته، بهرام آرام یا منیژه اشرفزاده كرمانی می داشت كه گویا نام او را بر پادگان اشرف عراق نهاده اند[6].
دربارة تغییر مواضع ایدئولوژیك منافقین در پیش از انقلاب و بازتاب آن در میان مردم[7] و ضربه ای كه از آن ناحیه، به سیر مبارزاتی انقلابیون با رژیم شاه وارد شد نیز چیزی دیده نشد. البته این برنامه به خوبی توانست اوج خیانت های گروهك مدعی نجات ایران را در قالب دریافت پول از رژیم بعث، به عنوان كشوری بیگانه و در حال جنگ با ایران، نمایش دهد. همچنین بررسی علل انحطاط عقیدتی این گروهك را می توان مهمترین كار كرد این مستند دانست. نکتهای كه در نشست بررسی این برنامه، به آن بیشتر از خود برنامه پرداخته شد. بررسی علّی این انحطاط همان هدف غاییای است كه سازندگان این گونه برنامهها، به جهت بافت جوان ایران، به دنبال آن هستند؛ رسیدن به نوعی سیاست پیشگیرانه، برای جلوگیری از فریب جوانان توسط گروه های سیاسی التقاطی.
بی تردید، با پخش رؤیای گرگ ها، این مهم به طور صد در صد محقق نشده است؛ زیرا سیاق مستند نمایش داده شده نشان می داد که تنها در پی تخریب چهرۀ اعضای رده بالای این گروهك است. ساخت و پخش نشستی با حضور آقایان شایان فر، محمد زاده و كوشكی نیز نشانگر آن است كه این برنامه نیازمند تبیین مواضع و آگاهی بخشی بیشتری بود كه با نمایش خود آن، به دست نیامده بود.
از سویی، در سطح دوم نیز سازندگان این برنامه می توانستند با دست و دلبازی بیشتر و با بهره گیری از آرشیو غنی رسانۀ ملی، بینندگان را هرچه بیشتر، در جریان وقایع تاریخی بگذارند. برای نمونه، نمایش تصاویری از درگیریهای اسفند 59 میان هواداران بنی صدر و مسعود رجوی با نیروهای مذهبی، رژه های مسلحانة اعضای این گروهك در خیابان های تهران، اعترافات اعضای این گروهك ـ به ویژه خسرو زرندی و جنایات او در شكنجه و قتل فجیعانة سه پاسدار ـ یا قربانیان ترورهای وحشیانة آنان در میان اهالی كوچه و بازار، می توانست راهگشا باشد.
كمك گرفتن از این دو سطح به معنای بهرهبرداری توأمان از حس و عقل بیننده است كه مهمترین كاركرد مستندهای سیاسی ـ اجتماعی است. تحریك احساسات میهن پرستانة بینندة ایرانی از راه نمایش مستندهایی از خیانت های اعضای این سازمان، به همراه تبیین دقیق چرایی انحراف ایشان، میتوانست عقل و احساس بینندة جوان را به یكدیگر گره بزند و سفارش دهندگان مستند را به هدف اصلی خویش که اقناع جامعة ایرانی برای برخورد امنیتی و نظامی با چنین گروههایی است، برساند.
· در ساختار هنری و فنی یك مستند، دو چیز از اهمیت بالقوه برخوردار است:
1. كارگردانی؛
2.تدوین.
اهمیت این دو تا بدانجاست كه می توان ضرب آهنگ و جذابیت یك مستند را بعد از موضوع آن، به میزان استقامت، تجربه و زیبایی شناسی كارگردان یا تدوینگر آن نسبت داد.
مستند گرگها می توانست به مراتب، جذاب تر از این به نمایش درآید؛ به شرط آنكه هنگام پرداخت رسانه ای آن، دقت و حوصلۀ بیشتری مبذول می شد. آنچه برنامة مستند و تحلیلی هویت را به شهرت و مقبولیت رسانید ـ گذشته از انتقادهایی كه در مجامع فكری و سیاسی، به محتوای آن وارد شد ـ وقت و دقتی بود كه صرف ساخت و پرداخت آن گردید؛ مهمی كه رؤیای گرگها فاقد آن بود. به یقین، در چنین مستندی كه تلاش كارگردان برای شكار تصاویر، در مقایسه با دیگر نمونه های مستند، اهمیت و نقش كمتری دارد[8]؛ تدوین، انتخاب گفتارهای متن و میان نوشته های مورد نیاز و انتخاب موسیقی مناسب می توانست از این مستند، چیزی فراتر از مجموعه ای از تصاویر به هم چسبانیدۀ فعلی بسازد.[9]
حال چرا حاصل، چنین بی رمق از کار درمیآید؟
گمانه زنی ها ما را به دو گمانه می رساند:
1. اگر مستند را ثبت و ضبط رخدادهای واقعی، به همان صورت، بر نوار سلولوییدی یا حافظة دیجیتالی دوربین ها تعریف كنیم، آنگاه در مواجه با مستندهایی كه گاه و بی گاه از رسانة ملی پخش می شوند، به یك تقسیم بندی از انواع این مستندها دست خواهیم یافت:
1. مستندهای گزارشی؛
2. مستندهای نمایشی.
شاید این تقسیم بندی آكادمیك نباشد؛ اما در برابر نحوة ساخت و پخش مستندها، این تقسیم بندی كاربردی است.
در تعریف این دو گونه، باید گفت در اولی، یعنی مستندهای گزارشی، تنها تصاویر واقعی، بدون كمترین حضور زیبایی شناسانة كارگردان، تدوینگر و فیلمبردار ـ سه عضو اصلی ساختار یك مستند ـ به نمایش درمیآیند. چرایی ساخت و پخش این مستندها را باید در ضرورت هایی جست كه فرارسانه ای و فراهنری هستند. به بیان دیگر، آنها تنها گزارش هایی تصویری از وقایعی هستند كه لازم است رسانه به سرعت و در كمترین زمان ممكن، در برابرشان موضع گیری كند. از این رو، فرصت زیادی وجود ندارد تا تصاویر برداشته شده ـ كه برخی از آنها، از دوربین های مخفی هستند ـ به دست یك كارگردان یا تدوینگر مجرب داده شود تا او بر اساس حس هنری یا زیبایی شناسی خاص خود، در ترتیب چیدمان آنها، حس آمیزی خاصی لحاظ كند. مستندهای سیاسی زیادی از این دست را می توان نام برد. مستندهایی كه در ایام 18 تیر سال 78، از رسانة ملی پخش شد، مستندهایی كه دربارة كنفرانس برلین نمایش داده شد یا مستندهایی كه هر از چندگاه، دربارة وقایع اجتماعی یا سیاسی خاص روز پخش می شوند ـ مانند سفرهای رهبر، سفرهای استانی رئیس جمهور یا تصاویری از روزهای انقلاب ـ از این دست مستندها هستند. در حقیقت، اینها بیشتر دارای محتوایی هستند كه قرار است از طریق تصویر، به بیننده منتقل شوند و ارزش بحث های ساختاری هنری را ندارند.
اما دربارة قالب دوم، یعنی مستندهای نمایشی، ماجرا به طور كامل فرق می كند. اینها مستندهایی هستند كه در پس آن، می توان مغز متفكری را یافت كه بر اساس هدف و مشی خاصی، تصاویر را برمیگزیند ـ ولو تصاویر از پیش موجود و آرشیوی را ـ و در تركیب آن با موسیقی و با تدوینی مناسب، مستندی خلق می كند كه افزون بر محتوای خاص خود، دارای ارزش های هنری ضعیف تا قوی است كه آن را قابل بحث می سازد؛ مانند مستند برای آزادی كه دربارة انقلاب ساخته شده یا مستندهایی دربارة رحلت امام (ره) یا مستندهای مشهوری چون هویت، حباب و سراب. این نمونه مستندها در حقیقت، دارای سازنده هستند و می توان با رجوع به شناسنامة سازندگان، دربارة آن آثار به كنكاش و بحث پرداخت.
غرض از بیان این تقسیم بندی، توجه دادن به این مهم بود كه گرچه نمی توان توقع داشت همة مستندهای نمایش داده شده از رسانه، از نوع نمایشی باشند ـ چرا كه گاه لازم است رسانه به مثابه جزئی از حاكمیت، در برابر برخی پدیدهها، به سرعت موضع گیری كند و لازمة این سرعت كوتاه كردن هر چه بیشتر فرآیند تهیۀ مستند است كه خواه نا خواه، آن را به مستندی گزارشی تقلیل می دهد ـ اما توقع به جایی وجود دارد كه در مواجهۀ دوستان رسانه ای با موضوعی كه نیازمند هیچ گونه شتابی نیست، قالب نمایشی را بر قالب گزارشی برتری دهند. به بیان دیگر، هنگامی كه می توان دربارة موضوعی، با سرعت و البته دقت، مستندی بهتر ساخت ـ كه وجوه هنری آن به فهم و تأثیر محتوای آن كمك كندـ نباید به چیدن صرف تصاویر مستند در كنار یكدیگر بسنده کرد. قصة سازمان مجاهدین خلق از جنس قصههایی است كه لازم است مستند آن در قالب نمایشی ساخته شود؛ یعنی به دلیل اینكه اكنون كشور درگیر بحران ایشان نیست یا مردم ضرورت مقابله با آنها را حس نمی كنند ـ به خلاف موضوعاتی مانند طرح ارتقای امنیت اجتماعی یا سهمیه بندی بنزین ـ لزومی به شتاب در ساختن مستندی برای افشاگری علیه ایشان نیست.
2. سفارش دهندگان این مستند پا را فراتر از حوزة تخصصّی خویش گذارده، خود اقدام به تهیة فیلمی كرده اند كه اگر ساخت آن را به اهل فن سپرده بودند،[10] مستندی فاخر و تأثیرگذارتر به دست می آمد كه تأثیر دو چندانی بر مخاطب خود می نهاد. از یاد نبریم که اگر در تصاویر آرشیوی به دست آمده از استخبارات عراق، محدودیت وجود داشته است، در تصاویر آرشیوی از رخدادهای ابتدای انقلاب یا برنامه های پخش شده از رادیوی منافقین یا برنامه های تلویزیونی همسو با آنها، محدودیتی وجود نداشته و ندارد و همین می توانست این امكان بالقوه را در اختیار متخصصان مستندساز رسانه بگذارد كه بتوانند مجموعه ای غنی تر برای مخاطب ایرانی فراهم كنند. بی شك، دغدغه های امنیتی و فرارسانه ای در گردآوری این مستند، بسیار قویتر از نمایش یك مستند سیاسی بوده است. این دغدغه ها قابل احترام و پذیرفتنی است؛ امّا بهتر است به این حیطه نیز، جدا از همة حساسیت ها و التهاب هایش، به صورت تخصصی و از منظر یك قالب نمایشی رسانه ای نگریسته شود تا حاصل گرد هم آوردن چنین تصاویر ناب و كمتر دیده شدۀ امنیتی، به همراه تبحّر سازندگان متخصص، مستندی تأثیرگذارتر در ردۀ مستندهای سیاسی ـ اجتماعیای چون سراب، حباب یا هویت شود. مستندهایی كه در خاطرة جمعی اهالی رسانه، سیاست و فرهنگ به یادگار مانده اند. نگاهی به آن مستندها نشان می دهد چینش تصاویر در كنار یكدیگر، به همراه انتخاب موسیقی های دلنشین و هدایت خوب كارگردانان آن مستندها، در انتقال پیام مد نظر سازندگانشان، مؤثر واقع شده بود.
فارغ از هر دوی این گمانه ها، باید گفت مستند رؤیای گرگ ها این توان را داشت كه به برنامهای خاطره انگیز و به یاد ماندنی در اذهان تبدیل شود؛ برنامه ای كه می توانست هر سخنران یا منتقد سیاسی را در سرکوب یا نقد مواضع گروهك منافقین و همراهانشان یاری كند و زحمات نسل گذشته را كه در انقلاب و جنگ نقش داشتند و خط مقدم مبارزه با این گروهك ها بودند، برای نسل جدید موجه سازد.
رؤیای گرگ ها از نظر ساختار هنری، فاقد ارزش های ساختاری و زیبایی شناسی است كه معمولاً در مواجهه با یك مستند دیده می شوند. نداشتن عنوان بندی متناسب با اثر، عدم وجود یك موسیقی مناسب و همچنین كوتاه بودن زمان آن، در برابر پرسش های بی شمار بینندگان دربارۀ این گروهك و فعالیت هایشان[11] كه اثر را بیشتر به یك گزارش تصویری فشرده از وضعیت گذشتۀ این گروهك شبیه ساخته بود، موجب می شود از نظر ساختاری یا فنی، این مستند حرفی برای گفتن نداشته باشد. درست برخلاف سه مستند مورد اشاره كه در میان سازندگانشان، نام هایی چون نادر طالب زاده یا شهید سید مرتضی آوینی به چشم میخورد كه زیبایی شناسی و تلقی خاص ایشان از آن مستندها مشهود است.
توصیة لازم به تهیه كنندگان این گونه مستندها و برنامه ریزان رسانه ای ـ كه می توان انتظار داشت با توجه به زمینه های سیاسی و اجتماعی ایران، در آینده ای نه چندان دور، موارد دیگری از آنها را شاهد باشیم ـ این است كه در چنین حیطه هایی، تخصص و صبوری پیشه كنند تا مستندها همان طور كه از نامشان پیداست، به مستند تبدیل شوند؛ یعنی تصاویر قابل استناد برای تمامی مناظرات سیاسی و اجتماعی كه حول موضوعاتی مشابه با موضوع چنین مستندهایی شكل می گیرند.
· انتخاب ساعت پر بینندة 30/9 شب ـ درست پس از پخش پر بیننده ترین بخش خبری سیما، خبر ساعت 21 شبكة اول ـ برای نمایش این مستند، قابل تحسین است. ای كاش این روال دربارة سایر مستندهای مهم سیاسی ـ اجتماعی نیز طی شود. نمونه های چنین اهتمامی در شبكة سوم سیما نیز دیده میشود. مانند نمایش مستندهایی به تهیه كنندگی و كارگردانی وحید چاووش كه برای م