بسم الله الرحمن الرحیم
ما، سیصد و باقی قضایا
فیلم 300 یكی از مناقشه برانگیزترین فیلمهای دهۀ اخیر كمپانیهای بزرگ سینمایی هالیوود به شمار میرود؛ چه با مستمسك قرار دادن داستانی جعلی و پرداخت تصویری تهوعآمیزش، نژاد و هویت فرهنگی یكی از دیرپاترین تمدنهای فرهنگساز جهان را به تمسخر و اهانت مستقیم گرفته است. فارغ از اینكه 300 دومین نمونه از فیلمهایی است كه در آن جهان كارتون با جهان واقع، به تلفیقی جذاب و چشمنواز دست مییابند و فارغ از اینكه تدوین و تروكاژهای تصویری بسیار خوب در فیلم جای گرفتهاند، فیلم اثری رقتانگیز است و مخاطبان، به ویژه مخاطبان ایرانی را به شدت رنج میدهد.
هدف نوشتار حاضر، پرداختن به ساختار فنی فیلم نیست، بلكه بیشتر ایدههایی را مطرح میكند كه برآورندۀ اهداف سیاستگذاران فرهنگی آمریكاست.
كمك به هویت یابی آمریكایی
پایان جنگ سرد برای ایالات متحده، فارغ از اینكه پیروزی سیاسی به شمار میآمد، نواخته شدن زنگ خطری جدید بود و آن اینكه در نبود نیروی ارعاب آوری چون شوروی كمونیست، كدام نیروی تهدید كنندهای میتواند در ایجاد وحدت و وفاق ملی و هویتیابی آمریكایی نقش مؤثری ایفا كند و مردم ایالات متحده را در جهت اهداف و راهبردهای سیاسی سردمدارانش، بسیج و سازماندهی كند.
ایالات متحده در پی حوادث تروریستی دهة نود، در مركز تجارت جهانی، خلأ نیروی متخاصم با اعراب را به نحوی جدی و پیگیرانه پر كرد؛ هرچند پیش از آن در فیلمهایی چون شبكه، دربارة اعراب و نفوذ آنان در ایالات متحده، گاه و بیگاه هشدار می داد. از این پس، اعراب با ایفای نقش تروریست و عنصر بنیادگرا، جهان آزاد را هدف حملات خود قرار میدادند و با عملیات انتحاری، انتقام خود را از جهان آزاد میگرفتند. فیلم محاصره در فاصلهای بسیار كوتاه از بمبگذاری در مركز تجارت جهانی ساخته میشود و در آن، اعرابِ غرق در فقر و فلاكت را عناصری بر ضد مصالح جهان سرمایهداری معرفی میكند و با تأكید بر نقش بنیادگرایانۀ آنان، خطر آنها را برای مخاطبان گوشزد میكند.
طرح مقولۀ حملة انتحاری هواپیماها به برجهای مركز تجارت جهانی ـ فارغ از اینكه به واقع، استراتژیستهای كاخ سفید در پس آن بوده اند یا نه ـ ثمرة خود را به نحو بسیار مطلوبی به بار داده و زمینة روانی لازم برای اهداف استراتژیك سیاستمداران حاكم بر آمریكا را برای ایشان فراهم كرده است.
در این دوره، رسانههای آمریكایی با طرح شخصیتی چون اسامه بن لادن و بزرگنمایی او، سیاستهای توسعهطلبانۀ خود را دنبال میكنند. در این دوره، فیلمهای چون سه سلطان، پادشاهی ملكوت یا یونایتد 93 میكوشند تصویری بیگانهساز و رعبآور از اعراب بسازند و آن برداشت ها را هر چه بیشتر در اذهان نهادینه كنند.
با طرح مقولۀ انرژی هستهای و انكار هولوكاست توسط دولت ایران و رویارویی جدی و چشمگیر دولت ایران با سیاستهای آمریكا، به تدریج ایالات متحده و سردمداران آن سویۀ غیریّتخواهانه خود را از جانب اعراب، به سوی ایران برمیگردانند.
در آمریكا، هویت ملی بدون وجود دیگری امری بر باد رفته است و ایرانِ امروز در حال پر كردن خلأ اصلی دیگری ترسآور برای آمریكا و استراتژیست های آن است. دولت ایالات متحده با بزرگنمایی قدرت ایران و هستهای شدن آن و تلاش در جهت القای این اندیشه كه نیروی ایران تهدیدی جدی برای كشورهای خاورمیانه و حتی اروپاست، میكوشد برای ایران جایگاهی مانند شوروی سابق دست و پا كند و همان بازی های تسلیحاتی را با ایران از سر بگیرد. فیلم 300 میتواند انعكاس این استراتژی خطرناك ایالات متحده تلقی شود و نشانههای خوبی برای اثبات این ادعا، در خود فیلم وجود دارد:
1. در این اثر، ضد قهرمان هیولایی بدپیكر و عفریت چهره است. موجوداتی از جنس هیولای فیلم ارباب حلقهها، برای تسخیر خاك یونان بسیج شدهاند و توسط خشایار شاه رهبری میشوند. این جانوران هیچ ما به ازای خارجی ندارند و كاملاً غیر انسانیاند و لاجرم، هیچ همدلیای بر نمیانگیزند. افزون بر این، پیكهای خشایار شاه و فرماندهان او نیز جذابیتی برای مخاطب ندارند و بیشتر به آدمهایی بیفرهنگ و كلهشق میمانند كه حرف، حرف خودشان است و به مخاطب خود هیچ احترامی نمی گذارند. در بقیة موارد نیز با آدمهایی روبهرو می شویم كه دستارهای دور سر آنان تمام صورتشان را پوشانده و فقط چشمانشان در منظر ماست. در واقع، فیلم هویت ضد قهرمانان خود را به كلی انكار و مخفی میكند و چیزی كاملاً واژگون و هیولاگونه و مهیب از آنان نمایش میدهد. بدین سان، زمینۀ هرگونه همدلی از مخاطب گرفته میشود و وی نسبت به یك دشمن غیرخودی و حیوانصفت، شرطی و متمركز میگردد.
2. در این فیلم، ضد قهرمانان انسانهایی احمق و بیمحابا نسبت به مرگ تجسم میشوند. در سكانسهای درگیری و نبرد، به خوبی مشهود است كه بدون استراتژی به دشمن حملهور میشوند و اسپارتی ها آنان را گوسفندوار سلاخی میكنند. گویی ایشان تنها گوشتهای دم تیغند و هیچ ارزش و اعتباری برای خود قائل نیستند و لزوماً برای كشته شدنی بی هدف، وارد معركۀ كارزار شدهاند.
3. ضد قهرمانان فیلم به زن با نگاهی همراه با تحقیر مینگرند و از ایشان، تنها در جهت ارضای غرایز جنسی بهرهبرداری می كنند و حتی از هم كلامی با ایشان پرهیز دارند؛ رویكردی مشابه آنچه حیوان نر نسبت به ماده دارد.
4. نوع گفتمان به كار گرفته شده از سوی دو طیف قهرمان و ضد قهرمان فیلم نیز بسیار سؤال برانگیز است. ایرانیان به مثابه ضد قهرمان، به جای استفاده از واژههایی چون عدالت، آزادی، حریت و غیره، لغات و واژگانی چون به بردگی گرفتن زنان، تسخیر آب و خاك، انهدام و ویرانی از دهانشان خارج میشود. گویی در قاموس واژگان آنان، لغات دیگری وجود ندارد.
اینها كه تنها بخشی از تصاویر جعلی این فیلم است، همه و همه در پی ارائۀ تصویری دیگر از ایرانیان هستند تا از این طریق، ذهن مخاطبان آمریكایی و اروپایی خود را علیه فرهنگ و تمدن ایران و بزرگ نمایاندن نیرو و خطر آن آماده سازند. در این فیلم، ایرانیان این گونه معرفی می شوند:
آنان دشمن آزادی و عدالتند؛ خود را نمایندة خدا و دیگران را خادم خود میپندارند؛ زنان را موجوداتی پست میدانند و بیشتر در پی بهرهكشی جنسی از آنان هستند. ایرانیان مردمانی بیفكر و نادانند كه به راحتی از جان میگذرند و خود را به دم تیغ دشمن میسپارند و اساساً منطق گفت و گو با آنان، منطق زور و شمشیر است كه اگر با اتحاد و همدلی تمام نیروها همراه باشد، صد در صد به زانو درمیآیند.
اسطورهسازی برای نسل جدید
چند سال پیش، دولت اشغالگر صهیونیستی برای شناخت عوامل پایداری شیعه، جلسهای در شهر تل آویو برگزار كردند. در آن جلسه، دو نتیجۀ كلی به دست آمد كه واقعۀ عاشورا و اعتقاد به ظهور مهدی موعود(عج) دو محرك اصلی شیعه در طول تاریخ به شمار می روند. فیلم 300 با ارائۀ فضایی مانند صحنة كربلا كه نیرویی اندك در برابر خیل كثیری از سپاهیان سراپا مسلح صف كشیدند و تا دم مرگ، از میدان مبارزه پا پس نكشیدند، میكوشد برای نسل جدید بی اسطورۀ خویش، اسطوره ای جعلی بیافریند؛ قهرمانی كه بدون تردید، تمامی پیشنهادات وسوسه انگیز خشایارشاه را با كمال شجاعت و صداقت رد می كند و حاضر به مصالحه نمی شود و مرگ در میدان كارزار را بر زندگی در سایة حاكمی غیر خودی ـ هر چند دارای مكنت و ثروت ـ ترجیح می دهد و نتیجة این انتخاب باران تیرهایی است كه به سوی او پرتاب می شوند و او را در بر می گیرند. صحنة كشته شدن یكی از قهرمانان فیلم نیز بسیار گویاست. پسری در برابر چشمان پدرش، به گونه ای كاملاً ناجوانمردانه و از پشت، هدف شمشیر یكی از اشقیای ایرانی قرار میگیرد و سرش از بدن جدا می شود. این نوع مرگ كاملاً شبیه مرگ قهرمانان حادثة كربلاست. اسطوره سازی های جعلی و پوشالی یكی از اهداف جدیدی است كه از سوی استراتژیست های ایالات متحده دنبال می شود. در بحبوحۀ جنگ سرد، آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه خالق اسطوره هایی بودند كه با بهره برداری از سلاح های پیشرفته و اندام ورزیدۀ خود، نیروهای متخاصم را سر جای خود می نشاندند. امروز قهرمانی چون لئونیداس كه برای عدالت، آزادی و حریت خویش، تمامی بلاها و مصایب را به جان می خرد، از زن و فرزند درمیگذرد و برای نجات شهر و كشور، خود را در محاق نیروهای اهریمنی خشایارشاه می اندازد، قرار است جای خالی این قهرمانان پیر و از كار افتاده را پر كند.
و این چنین است كه داستانی كم رنگ در تاریخ، تا بدانجا بزرگ می شود كه هزاران هزار نیروی نظامی خشایارشاه در برابر 300 نفر نظامی كار كشتة اسپارت قرار می گیرند و قهرمانان اسپارتی تا دم مرگ، از شرف و كیان خود دفاع می كنند و چونان قهرمانی افسانه ای می میرند. به یاد آوریم گفتة راوی را كه می گوید: این قهرمانان از تبار هركول ـ اسطورة قدرت و نیرو در اساطیر یونان ـ بوده اند. به هر روی، لئونیداس و 300 تن از یاران او اسطوره های امروزند كه قرار است جای قهرمانان تاریخ مصرف گذشته را پر كنند.
تمسخر اعتقادات ملی
در فیلم 300 اتفاق دیگری هم رخ داده است و آن اینكه در دیالوگ های فیلم، هر جا نامی از خشایارشاه برده میشود، به همراه آن، عباراتی حاكی از تقدس شخصیت وی نیز به میان می آید. مثلاً خشایارشاه مقدس یا خدای خدایان، خشایارشاه. خود شاه نیز هنگام مذاكره با لئونیداس، بیمی ندارد از اینكه قدرت خود را قدرتی خدایی بداند و از تأییدات الهی سخن بگوید كه از اریكة قدرت او حمایت می كنند؛ اعتقاداتی كه در برابر منطق یونانیان و فلسفة آنان ـ توسط خشایارشاه ـ برتری داده می شود و به نوعی القا می گردد كه گویا شاه ایران، افزون بر اینكه هیچ تمایلی به فلسفه و منطق و علم یونانیان ندارد، بلكه بیشتر خواهان آن است كه دیگران و افراد تحت حكومتش به او كرنش كنند و در برابر قدرتِ ـ به ادعای خودش ـ الهی او سر تعظیم و تمكین فرو آورند. البته این اعتقادات دینی و مقدس بیشتر از سر ترس و تطمیع است تا خلوص عقیده و اعتقاد. فیلم در تمامیت خود، در پی القای این توهم به مخاطبان است كه حاكم ایران ـ و به طور عام تر، ولی فقیه كه توجیهی قدسی در پس آن است ـ بدون هیچ مبنای محكم و متقن و بدون هیچ توجیه علمی و منطقی، نوعی جایگاه مقدس برای خود تراشیده و برای استمرار و بقای خویش، حاضر به مصالحه با علم و منطق نیست. مردم ایران نیز ـ آن گونه كه در فیلم القا می شود ـ گوسفندوار و بی چون و چرا و بدون هیچ گونه نشانه ای از خرد و اندیشه، از او پیروی می كنند و حتی خود را رو در روی او قرار نمی دهند و او همواره در جایگاه بالاتری از آنان قرار دارد و از موضعی فرادستانه، به فرودستان خود می نگرد.
این تلقی به نحوی بسیار جدی، به معنای مقابله با اعتقادات امروز ایرانیان و توهین مستقیم به آنان است كه هیچ سنخیت و نسبتی با خرد و اندیشه ندارند و بدون هیچ مبنای عقلانی، به جایگاهی فرازمینی برای حاكمان خود معتقدند و به خود جرأت هیچ چون و چرایی نمی دهند و بدون تفكر، از آنان فرمان میبرند.
عنوان بندی هم چون پیامی سیاسی
فیلم كنستانتین را به یاد دارید؟ آرم كمپانی برادران وارنر را در ابتدای آن به یاد می آورید؟ در آنجا، آرم برادران وارنر در انبوهی از آتش و لهیب سوزان آن می سوخت و در فیلم 300 نیز بار دیگر، آرم كمپانی در اثر شراره های آتش و لهیب آن، حالتی مشابه با فیلم كنستانتین دارد. این عنوان بندی ساده ذهن مخاطب را كه با فیلم مذكور شرطی شده، به راحتی با خود همراه میسازد و این گونه القا می كند كه داستان فیلم 300 نیز مانند فیلم كنستانتین، معطوف به مبارزة نیروهای خیر با اهریمنانی است كه تمام تلاش و همتشان ویران سازی حیات بر روی زمین و تسخیر فضاهای حیاتی انسان های دیگر است. نیروی شر در فیلم كنستانتین، فرزند شیطان بود و در فیلم 300، این موجود انتزاعی مصداق عینی خود را در سپاه ایرانیان می یابد؛ اهریمنانی با موجودات مهیب و انواع و اقسام نیروهای عجیب و غریب كه همۀ كوششان برای انتقام از بشریت، تخریب شهرها و سلاخی انسان هاست. در این میان، وظیفة یكایك شهروندان جهان آزاد است كه بدون هیچ گونه درنگ و تأخیری، خود را برای مبارزه با این نیروی ویرانگر تجهیز و آماده سازند. مجازات و سزای هر گونه مذاكره و احترام به طرف اهریمنی، تنها و تنها مرگ است و در این طریق، نباید هیچ اهمال و كوتاهی صورت گیرد،؛ چرا كه هر اجازه ای برای ابراز وجود این نیروها، به معنای در خطر انداختن جان و ناموس شهروندان جهان آزاد، عدالت و برابری است.
فیلم با روایت كودكی لئونیداس شروع می شود و در این بخش، به تذكر داستانی اقدام می كند. قهرمان فیلم برای ورود به جرگة مردان، باید مدتی در كوه و كمر به سر برد و در برابر حیوانات وحشی از خود دفاع كند. در این میان، او خود را ناگزیر از مقابله با یك گرگ می بیند و در این مبارزه، خود را درون گلوگاهی كوچك در میان كوه ها مخفی می كند و در فرصتی كه گرگ در آن مغاك گرفتار می آید، با فرو بردن نیزة خود بر گلوی او، وی را میكشد. عین همین داستان، بار دیگر در اوج مبارزة لئونیداس با خشایارشاه تكرار می شود و این بار، خشایارشاه است كه در مغاك، همان گونه گرفتار لئونیداس و افراد جنگاورش می شود و به راحتی شكست می خورد و تنها با خیانت یك موجود كریه، موفق به غلبه بر اسپارت ها می شود. این بخش فیلم اشارهای صریح به همان صحنۀ نبرد لئونیداس با گرگ دارد و به مخاطب القا می كند كه نیروهای ایرانی درست مانند همان گرگ ددمنش هستند كه منطقی جز تجاوز و سلاخی نمی شناسند و هیچ عطوفتی نسبت به آنها روا نیست و نباید به ایشان مجال اقدام و عمل داد.
به هر روی، فیلم هایی از قبیل اسكندر، پادشاهی ملكوت، رمز داوینچی یا 300 قرار نیست استنادهای متقن تاریخی داشته باشند و به واقعیتی عینی اشاره كنند، بلكه در این گونه موارد، بازسازی تاریخ به نفع اغراض و اهدافی كه استراتژیست های سیاسی تدوین می كنند، دارای اهمیت و اعتبار است و ما مخاطبان جدی این گونه آثار نباید خود را اسیر مباحث حاشیه ای سازیم و از مباحث و مقولات جدی تر و بنیانی تر غافل گردیم.
از یاد نبریم كه فیلم 300 فیلمی بدون پشتوانه و ادامه نخواهد بود. پرداختن به ایران و مسائل آن امروز در كانون توجه استراتژیست های بزرگ كاخ سفید است و این رشته سر دراز دارد.
پرسش مهم این است كه در این میان، وظیفة ما در برابر این گونه آثار چیست؟ شرح و بررسی این وظایف، خود مجال و مقالی دیگر می طلبد كه در بضاعت این نوشتار نیست و می ماند برای زمانی دیگر و شاید سیصدی دیگر!!!
فیلم شناسی
كارگردان: زاك اسنایدر
نویسندگان: زاك اسنایدر، كورت جانستاد
بازگران: جرارد باتلر(پادشاه لئونیداس) رودریگو سانتورو(خشایارشا) لینا هدی(ملكه) دومینیك وست(ترون)
نمایش: همزمان در آمریكا، یونان، و انگلستان از مارس 2007
هزینۀ ساخت: 60 میلیون دلار
مدت زمان نمایش: 117 دقیقه
نویسنده: مصطفی مرشدلو
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره یازدهم
Ps147