بسم الله الرحمن الرحیم
سریال جابر بن حیان
زالی:[1] بهتر است پرسش نخست را از جایی آغاز كنم كه می توان آن را دلیل اصلی نگارش فیلم نامۀ سریال جابر بن حیان قلمداد كرد. چرا جابر بن حیان؟..در وجود این شخصیت تاریخ اسلام چه نكته ای یا گوهری دیدید كه روی او سرمایه گذاری كردید؟..با توجه به پرسش، انتظار داریم تهیه كنندۀ گرامی پاسخگو باشند.
انصاری:[2] من در ابتدا از فضای دوران امام صادق(ع) آغاز می كنم. ایشان در حقیقت یك جنبش را آغاز كردند. چرا؟ چون ائمۀ قبلی زیر فشار قرار داشتند. امیرالمومنین(ع) اگر چه در مسند خلافت بودند ولی باید یک جنگ بزرگ را هدایت می کردند. پس از آن در زمان امام حسن(ع) هم جریان هایی را راه انداختند. این مشكلات تا زمان امام حسین(ع) وجود داشت. پس از حماسۀ عاشورا، امام سجاد(ع) نیز در حبس و زیر مراقبت ویژه بودند. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در یک زمان محدودی فرصتی برای تربیت شاگرد و ارسال به جاهای گوناگون برای هدایت مردم پیدا کردند. در آن زمان مباحث متعددی وجود داشت. از جمله ترجمۀ کتاب های علمی که کار بسیار جدی و پایه ای بود. دربارۀ این ها تا كنون هیچ كار درستی انجام نشده است. پس ما آمدیم و گفتیم، اگر آب دریا را نتوان کشید، به اندازۀ تشنگی باید چشید. بر این پایه، شاگردی از شاگردان امام صادق(ع) را برگزیدیم. این شخصیت دانشمندی است که علاوه بر فلسفه، کلام و فقه در همۀ علوم طبیعی زبردست و توانا است. از طرفی در کتاب های علمی نوشته شده، در هر پانزده صفحه، یک بار از امام صادق(ع) شاهد مثالی می آورده است. بر این پایه این شخصیت را برگزیدیم و جلو آمدیم. در این جا لازم است بیان كنم ساخت فیلم و از همه بیشتر سریال سازی کاری بسیار زمان بر و سخت است. انسان برای این که بتواند دستاورد خوبی ارائه دهد، باید خستگی ناپذیر باشد. به هر حال وقتی به ویژگی جابر بن حیان دست یافتیم، با خود گفتیم با همین امکانات كم، این شخصیت را کار کنیم. از طرفی این گونه فیلم های تاریخی، دارای سه رکن مهم هستند. یكی قصۀ اثر است. دیگر این که باید از اسناد تاریخی استفاده شود و رکن دیگر مذهبی بودن آن ها است. حالا پرسش مهم این است که این سه رکن را چگونه باید كنار هم آورد؟ آیا قصه باید رکن اصلی قرار گیرد و ارکان دیگر در خدمت آن باشند؟
یک نكتۀ دیگر این است که ما چه روشی را برگزینیم تا بتوانیم این فیلم تاریخی ـ مذهبی را کار کنیم. واقعیت این است که ما در این سریال، شخصیت جابر را بررسی کردیم. اما در ورای داستان های فرعی می خواستیم بگوییم شخصیت مهمی مانند امام صادق(ع) شاگردان زیادی تربیت کردند و به جاهای گوناگونی فرستادند تا تشكیلات وکالت را شکل دهند. در این تشكیلات، اهرم هایی را کار گذاشتند که پس از این اگر ائمه زیر فشار قرار گرفتند، آن تشكیلات وکالت بتواند کارایی خود را داشته باشد. همۀ هدف ما از ساخت اثر، نمایش تصویر این كوشش و تلاش امام(ع) بوده است كه در شخصیت جابر نمایش داده شد. البته ما نمی توانیم تنها نقل تاریخ کنیم و پیام ها را خیلی مستقیم بدهیم. ولی در لایه های زیرین اثر سعی داشتیم این معنا در بیاید. به همین دلیل در روند فیلم، شما نزد چوپان می روید، از مولا(ع) صحبت می کند. به کاخ حاکم می روید، از امام(ع) می گوید. نزد زرارة بن اعین می روید او هم به امام صادق(ع) ارجاع می دهد. توجه می کنید که همه جا سخن از جعفر بن محمد(ع) است. یعنی بحث اصلی ما امام و نظام وکالتی است كه ایشان شکل داده اند. حتی در پایان به كمك نریشن، شاگردان امام(ع) را نام می بریم و می گوییم که این نظام وکالت به چه نیتی بنیان نهاده شد. این نظام در حقیقت در برابر ترفند بنی عباس که قصد داشتند ائمه را یکی پس از دیگری از بین ببرند آماده شده بود. امامان، قصۀ امام عصر(عج) را می دانستند و می خواستند این اتفاق نیفتد. به همین دلیل امام صادق(ع) در زمان خودش پایه ای استوار را بنا گذاشت. همان تشكیلات وكالت؛ این بحث اساسی و ریشه ای بود كه ما به دنبال بیان آن در این سریال بودیم و بر این پایه، داستان و درام شکل گرفت.
ما سعی داشتیم به گونه ای قصه را شکل دهیم که هم برای بیننده دیدنی باشد و هم جرمی انجام ندهیم. در حقیقت در برابر این وسوسه كه آیا چون بینندۀ ما عام است، باید از همۀ ابزارها استفاده کنیم قرار گرفته بودیم.
در قصۀ سریال ما بیشتر با آدم هایی آشنا می شویم که یا مثبت هستند یا نیستند. این نکته گفتنی است که شخصیت های منفی، معمولاً در داستان ها خیلی دیدنی می شوند. چرا؟...چون دست نویسنده و سازنده باز است. همه کاری می توانند برای آن آدم انجام دهند. ولی وقتی می خواهید شخصیت های مثبت را محبوب کنید، مخصوصاً اگر دارای وجهۀ تاریخی باشند، زحمت بیشتری می طلبد. برای نمونه معاویه، عمروعاص و ولید، خیلی محبوب می شوند و بیننده آن ها را دوست دارد. ما تلاش کردیم اگر خواستیم از این وجه استفاده کنیم،آن آدم ها یا باید خوب باشند یا آن ها را به سوی خوبی ببریم. این خوب شدن ها مرحله به مرحله، تدریجی و توسط فردی باید انجام شود كه خود طیّ الی المطلوب می کند. پس در این راه، دست این آدم ها را می گیرد و به سوی مقصد می برد.
زالی: دریافت من از سخنان شما این است که در واقع هدف شما از این سریال داستان سرایی دربارۀ سازمان وکالتی امام صادق(ع) بوده است. تشكیلاتی كه می خواسته و البته توانسته زمینه ای برای عصر غیبت باشد. جناب آقای یوسف زاده به نظر شما این سریال تا چه اندازه موفق بوده گام به گام به این نتیجه گیری دست پیدا كند؟
یوسف زاده:[3] من در آغاز به سازندگان سریال، به ویژه جناب آقای انصاری خسته نباشید می گویم. ایشان جلودار دوستان طلبه ای هستند که می خواهند وارد کار تهیه كنندگی در تلویزیون شوند. تجربیات ایشان می تواند ارزشمند باشد. اما بعد...
من فکر می كنم این سریال از جهت جذب بیننده موفق بوده است. دلیل آن هم می تواند یک درام قوی و پرکشش باشد که جناب آقای علی بُرزی با یک بازنویسی به آن سر و شكل فعلی را بخشیده اند. در کنار یک درام حادثه ای، لحظاتی را نیز به گفتن حرف و سخن هایی اختصاص می دهد. ولی پرسش مهم این است كه آیا متن داستان می تواند از آن نریشن مورد اشارۀ آقای انصاری حکایت کند؟ آیا این نریشن پایانی تبدیل به درام شده است؟ این جای تردید است. در واقع آن حرف باید به درام تبدیل شود، نه این که در کنار داستان حرف هایی زده شود. منظورم این است که درام، جای تحلیل تاریخی دوران بنی عباس نیست.
برزی:[4] دربارۀ این سخن كه نریشن با درام تناسب ندارد، باید عرض کنم، قرار نیست آن چه همه دارند ما در اثرمان داشته باشیم. اگر این در جای دیگری مصداق داشته باشد، حداقل در یک کار نمایشی این گونه نیست. ما یک کار نمایشی داریم که تاریخ، مذهب و درام در آن رخ می دهد. تلفیق این ها کار مشکلی است. دربارۀ نریشن هم توضیحی خدمتتان عرض می کنم. برای اقتباس از تاریخ کافی است منبع را بخوانید و آن چه را كه در ذهنتان می ماند، بنویسید. در این جا هم چنین چیزی نمی تواند رخ دهد. به ویژه در تاریخی که مقدس است و کلمه ها در آن بار مفهومی دارند. در حقیقت اگر قرار است در کاری ما از امام صادق(ع) گفتاری داشته باشیم، اگر اندکی کم و زیاد کنیم مشکلات زیادی به وجود می آید. این را همۀ دوستان می دانند. بنابراین اقتباس در کاری تاریخی به آن روش ممکن نیست. ما از تاریخ اقتباس می کنیم و بعد اگر بخواهیم آن را با درام تطبیق دهیم، قاعدتاً آن درام هم باید یک موقعیت ویژه داشته باشد. بنابراین تاریخ به اضافۀ مذهب به اضافۀ درام ـ که ویژگی های خاص خودش را دارد ـ محدودیت ایجاد می کند. هر چه قدر به سمت این خصایص برویم محدودیت ها برای بیان مسائل بیشتر می شود. ما به عنوان سازنده باید به آن ها توجه داشته باشیم. به ویژه می دانیم این تاریخ مذهبی که با درام آمیخته شده است برای بیننده موضوع آشنایی است. همه نسبت به امام صادق(ع) و اصحاب ایشان حساسیت دارند. تعداد زیادی از مردم، جابر را می شناسند و می خواهند بدانند دربارۀ او چه حرف هایی زده خواهد شد. بنابراین این محدودیت ها باعث می شود اهداف ما متناسب با آن چه می خواهیم بگوییم در نظر گرفته شوند.
هدف اولیۀ ما آن چیزی است که در نریشن گفته شد. آقای انصاری هم فرمودند كه اشاره به تعدادی از شاگردان امام صادق(ع) و پرداختن به آن ها و در ورای نمایش، القای این مفهوم به بیننده که امام صادق(ع) ساز و كارهایی پیش بینی كرده بودند که در آینده به اتفاقی که در زمان غیبت صغری روی داد، ختم شد. یعنی وقتی امام حسن عسگری(ع) از دنیا رفتند، بنی عباس قصد داشتند جانشین ایشان را پیدا کرده و از بین ببرند. آن اتفاق نیفتاد و تشكیلات به خوبی عمل کرد. تشكیلات، آن اندازه قوی و پیچیده بود که تا امروز نتیجه اش را می بینیم. پس هدف، بزرگ است ولی در یک کار نمایشی، چهار چوبی وجود دارد كه برای ما محدودیت ایجاد می كند. با این همه ما می خواهیم به هدف نیز بپردازیم. پس اگر بخواهیم نشان دهیم سازمان رسالت از کجا ریشه گرفته و پایه اش را چه کسی گذاشته است، باید از کجا شروع کنیم؟
این را باید بدانیم که آغاز این موضوع در زمان امام صادق(ع) نبوده است. بلکه الفبای سازمان از زمان امام سجاد(ع) شروع شد. وقتی امام سجاد(ع) در ظاهر خانه نشین شدند، یک سری فعالیت هایی را آغاز کردند. امام سعی کردند در ظاهر وارد درگیری های سیاسی نشود. درست بر خلاف آن چه نظام بنی عباس می خواست. ایشان دوستان محدودی برگزیدند. با آن ها ارتباط بسیار محدودی برقرار می كردند. تا جایی كه دشمن گمان كند همین رابطۀ كم هم رابطۀ استاد و شاگردی است. با این همه این سازمان در زمان امام باقر(ع) گسترش پیدا کرد و به زمان امام صادق(ع) رسید و به شکلی در آمد که وقتی به تاریخ نگاه می کنیم، می بینیم امام صادق(ع) حدود 3000 شاگرد داشتند و از بین این شاگردان چند تن مثل جابر را برگزیدند تا رسالت ایشان در هدایت انسانها را در همه جا گسترش دهند. وقتی ما داریم کاری را به گونۀ نمایشی انجام می دهیم، محدود هستیم. ولی در هنگام نوشتن یك کتاب، راحت می شود به همۀ این مضامین پرداخت. در نمایش که زمان خاص خودش را دارد، جذابیت باید به گونه ای باشد که به بیننده، اجازۀ تعویض کانال را ندهد. این محدودیت ها باعث می شود که ما از خیلی موضوعاتی که در ذهنمان هست، کم کنیم. مثالی می زنم. وقتی یک مادۀ غذایی برای بدنمان مفید است، ما تلاش می کنیم همۀ وعده هایمان را به آن ماده اختصاص دهیم. ولی وقتی آن ماده در یک کپسول، فشرده شود فقط با یک بار استفاده می توان سود لازم را برد. اگر پیام نیز گاهی اوقات باید فشرده ولی موثر باشد. ما تلاش خودمان را کردیم و تا اندازه ای توانستیم آن را به بیننده منتقل کنیم. البته آثار این تلاش را در نظر سنجی سازمان نیز مشاهده کردیم.
زالی: فکر می کنم بهتر است پرسش را کلی تر بیان کنیم. سریال بر اساس چه ساختاری شكل گرفته است؟
انصاری: این که ما در داستان موضوعی را به شكل مستقیم بگوییم و سپس دربارۀ اندازۀ موفقیت آن نظر سنجی کنیم، بحثی است که شاید با شکل داستان جور در نیاید! به طور مستقیم یا غیر مستقیم این قصه تنها برای جابر نیست. وقتی جابر، فرّخ را می فرستد به سوی موسی بن عبدالله قمی موسی هم او را به یک وکیل دیگر ارجاع می دهد. در قسمت های بعدی می بینیم که وقتی وجوهاتی را برای یكی از وكلا می آورند او آورنده را به كس دیگری در اهواز ارجاع می دهد تا به او بدهد. آن شخص هم وجوهات را برای ساختن مکتب خانه و پل به كار می بندد. شخصیت های دیگری مانند زراره نیز این کار را انجام می دهند. پس در دل داستان به صورتی ناخودگاه و گاه روشن هدف ما بیان می شود. نمی توان همیشه به صورت صریح این مطالب را بیان کرد. این اشاره كردن های پنهانی در بسیاری از جاهای سریال دیده می شود. مانند اشاراتی كه به ابوحنیفه داریم. در آن جا هم نشان می دهیم او شاگرد امام بوده است و هم این كه اشتباه فكری او را آشكار می كنیم. آن جا كه جابر به او تذکر می دهد قیاسی را که شما به طرفش رفتی، چیزی نیست که توسط مولایمان امام صادق(ع) از منابع، استنباط شده باشد. بیان این مطالب آهسته و پیوسته انجام می شود.
ما ابتدا تحقیق کردیم. چیزی درحدود پنج جلد تحقیقات منضبط و منظم داشتیم كه بعد همگی آن ها را نوشتیم و تقسیم بندی کردیم. بحث سیاسی زمان امام صادق(ع) به صورت مستقل، شاگردان ایشان به صورت یک کتاب مستقل، مناظرات امام صادق(ع) نیز همین طور؛ ما هر کدام از این موارد را از یک جلد کتاب استخراج کردیم و بعد طرح فیلم نامه را بر پایۀ آن چه در تاریخ وجود داشت چیدیم. حالا باید برای آن قصه ای درست می کردیم که بیننده آن را دنبال کند. چه بینندۀ عام باشد چه خاص؛ نه می خواستیم عوامانه برخورد کنیم و نه کاری ارائه دهیم که تنها برای خواص باشد. من همیشه مثال کاملی در ذهنم هست و دوست دارم کارهایم به آن روش پیش بروند. این مثال در خود قرآن وجود دارد. کسی که ترجمۀ قرآن را نگاه کند، برای نمونه داستان نوح را این قصه برایش یعنی برای خوانندۀ عوام، جذاب است. در كنار بینندۀ عوام، بیننده خاص هم بهرۀ خودش را می برد. ما باید داستانی می گفتیم که در عین سادگی، پیچیدگی خاص خودش را نیز داشته باشد. اگر از اول مستقیم قصۀ سازمان وکالت را بیان می كردیم، خسته کننده می شد. پس قصه را به گونه ای گفتیم که در دل آن، قصۀ سازمان وکالت بیاید. حالا ممکن است یک بخشی آن پایان را متوجه نشوند و آن قصه در ناخودآگاهشان شکل بگیرد. یک چیزهایی را از جابر و بعضی را از زراره یاد بگیرند. این برای ما بس است. این که امام صادق(ع) سازمانی را بنا کرد که در همه جا صحبت از جعفر بن محمد(ع) است واقعیت دارد. شما بیینید حرف ابراهیمِ امام که اساس روی کار آمدن عباسیان است، از همین مطلب ناشی می شود که به ابومسلم خراسانی نامه ای می نویسد که هر کس عربی بلد است او را بکشید. این ها مطالبی است که ما نمی توانستیم همه را در داستان بیاوریم.
بر اساس آماری که مرکز سنجش برنامه ای صدا و سیما اعلام کرده است، این سریال دارای 79% بیننده بوده است. یعنی برابر کارهای کذایی طنز تلویزیون؛ این خیلی خوب است و من این توقع را نداشتم و فکر می کنم روشی است که هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ محتوایی باید اصلاح شود. این همه با توجه به مشکلات زیادی كه در تولید داشتیم به دست آمده است. درحقیقت به دلیل كمبود امکانات، نمی توانستیم كاری عظیم را كلید بزنیم.
برزی: ما دغدغه هایی داشتیم که با آقایان انصاری و افشار مطرح کردیم. آن دغدغه ها این بودکه خیلی طرف مسائل علمی یا تاریخی نرویم که داستانمان از جذابیت بیفتد.
زالی: این که آقای انصاری فرمودند برای نگارش فیلم نامه تحقیقات مفصلی صورت گرفته، خیلی خوب است. ولی این که چه اندازه در فیلم نامه نمود پیدا کرده و در ساختمان درام موثر افتاده است پرسشی است كه می خواهم از جناب آقای یوسف زاده پاسخ آن را بخواهم.
یوسف زاده: عرض شود که من صحبت های آقای انصاری را می پذیرم و به نظر می رسد که این هدف در کار هست و نشانه هایش هم دیده می شود. ولی یک مقداری از این نشانه ها نیاز به توضیح ایشان داشت. همان طوری که نیاز به نریشن پایانی داشت و چنان كه آقایان انصاری و برزی توضیح دادند من تازه متوجه شدم که این ها هم در کار بوده است. من به عنوان تماشاگر از اول باید این را متوجه می شدم. در واقع درام تاریخی و مذهبی یک چیز واحد است، سه چیز نیست که بخواهیم آن ها را تلفیق کنیم. این روشی که سازندگان نام می برند، روش خوبی است و در عین حال آسان که می شود از آن الگو گرفت. ولی به نظر می رسد تمام هدف نیست. آن درامی که ما در نظر می گیریم همان باید به داستان تبدیل شود، نه این که داستان چیزی دیگری باشد و موضوع چیز دیگری؛ منظور من این است که اگر بخواهیم نگاه کلی به کار داشته باشیم از لحاظ طراحی داستان، دو خط داستانی وجود دارد. یکی خط داستانی تعقیب و گریزی جابر است که از خراسان تا بصره می انجامد. او در آن جا با حاکم بصره داستانی جدید پیدا می كند. این داستان با خط داستانی اول تدوین می شود. خط داستانی اول در خدمت هدف است ولی دومی بر خط داستانی اول یرتری داده می شود و در اصل تبدیل به خط اصلی داستان می شود. یکی از نشانه های این تبدیل آن است که داستان به واسطۀ پایان یافتن همین خط داستانی خاتمه می یابد. یعنی در سکانس پایانی ما می بینیم که زبیر به هر عاقبتی که دچار می شود ولی در نهایت با او داستان پایان می یابد. ما برای این خط داستانی، ابتدا، میانه و پایان داریم. یعنی در ابتدا از آشنایی شروع شده و تنفری که به خاطر دزدی زبیر به وجود می آید، نشان داده می شود و سپس ر فع تنفر می شود. بعد به جایی می رسد که مانعی برای ازدواج نیست. خط داستانی پر و پیمانی است و درست پیاده شده است. من فکر می کنم این موضوع یک خط داستانی فرعی بوده و بدون این که نویسنده بخواهد به خط داستانی اصلی تبدیل شده است. از جهت ساختمانی هم اگر توجه کنید در واقع یک مثلت عشقی بین زبیر،حاکم بصره و جابر ایجاد می شود. هر کدام بنا به هدفی خواستار زلفا هستند. حاکم بصره مانند زبیر توهم این را دارد که جابر نیز به زلفا علاقه دارد. در حقیقت ما می بینیم که اَرکان داستان روی یک موضوع عشقی سوار شده است. البته مثلت عشقی اشکالی ندارد ولی منظورم این است كه این دیگر یك درام تاریخی و مذهبی نیست. بلكه درامی خانوادگی است. درامی احساسی وعشقی است. شخصیت هایی که بیشتر بروز می کنند، همین زبیر و زلفا هستند که ته نشین می شوند و در ذهن بیننده باقی می مانند.
زالی: این بحث، شاخه ای از بحث عوامل جذابیتی است که در این سریال به کار رفته است. از آقای افشار می خواهم که به عنوان كارگردان اثر، عوامل جذابیتی را بیان کنند که متناسب با یك سریال تاریخی و مذهبی در سریال می توانند باشند.
برزی: چون پاسخگویی به این پرسش در حیطۀ اختیارات نویسندگان درام است، پس بگذارید من پاسختان را بدهم. قبل از آن به موضوعی اشاره می کنم. در این که داستان ها را چگونه باید تعریف کنیم، اختلاف سلیقه وجود دارد. هیچ قانون نانوشته و نوشته ای وجود ندارد که ما اسم داستان را خانوادگی، مذهبی یا عشقی بنامیم. یک داستان در آنِ واحد می تواند به همۀ این موضوعات بپردازد. پرداختن به اینکه درام، تاریخی،مذهبی، عشقی یا خانوادگی است به اختلاف سلیقه ای بر می گردد که شاید بنده با آقای یوسف زاده داشته باشم. ولی خب آقای یوسف زاده فرمودند درام تاریخی نیست ولی در تعریفی که کردند، دو نوع داستان را نام بردند. یکی داستان جابر که حرکت می کند و سرنوشت هایی دارد و دیگری داستان زبیر و زلفاست که در فیلم شاهد آن هستیم. پس این جا دو داستان داریم كه با هم تلفیق شده اند. به دلیل این که دربارۀ یک شخصیت تاریخی صحبت می کند، تاریخی است و چون آدم ها، مذهبی هستند پس می تواند مذهبی هم باشد. زبیری که داستان عشقی دارد و زلفایی که در یک ماجرای عشقی حضور دارد هر دو آدم های مذهبی هستند! پس داستان می تواند مذهبی باشد. خود جابر مذهبی است و روند داستان در یک بستر تاریخی شکل می گیرد. از مولفۀ عشق هم استفاده میکند پس عشقی است. این مولفه در بستر خانواده روی می دهد. پس خانوادگی هم هست. اختلاف اساسی نداریم و این ها الفاظ است. من فکر می کنم این داستان تاریخی و مذهبی از تِم هایی که برای درام لازم بوده، برخوردار است و فکر می کنم این داستان، یك درام تاریخی و مذهبی است. اما این که می فرمایند جابر، کم رنگ شده و بحث زلفا و زبیر پر رنگ شده است، بحث دیگری است. شاید تعمداً باید پررنگ می شد. شاید در اوایل فیلم این ها را جدا می بینیم، ولی وقتی ماجراها با هم تلفیق می شود، دیگر داستان زلفا و زبیر نیست؛ داستان جابر، زلفا، عمران و زبیر است. به دلیل این که وقتی پایان داستان عشقی را می بینیم، بدون حضور جابر پایانی وجود ندارد. نمی توانیم در قسمت های پنجم به بعد، جابر را پاک کنیم و تنها به دنبال زبیر و زلفا باشیم. اصلاً اگر وجه تاریخی و مذهبی پاک شود، داستان از بین می رود. این که چه اندازه ما از این داستان عشقی استفاده کردیم، خودش بحث دیگری است. اگر ما این را کنار می گذاشتیم و تنها به مسائل تاریخی می پرداختیم که جابر در آن ها نقش دارد، شاید به نظر بینندۀ خاص خیلی خوب بود، ولی بینندۀ عام از ما یک داستان قابل پیگیری می خواهد. اگر شما به پایان هم نگاه کنید در واقع ما به بیننده القا می کنیم که داستان خیلی هم عشقی نبوده و این هدف برای ما اهمیتی نداشته است. در حقیقت هدف این بوده که آن ها به امام برسند و خواسته هایشان را پیگیری کنند. ازدواج آن ها دیگر اهمیتی ندارد و بیننده مختار است این موضوع را باور کند.
زالی: من روشن تر سوال می کنم. یا زلفا و زبیر هستند که باعث جذب شدن بیننده می شوند یا شخصیت جابر؟
افشار:[5] باز هم پرسشتان دربارۀ فیلم نامه است. من گمان می كنم آن چه که بیننده را جذب می کند، مجموعه ای از ترکیب عناصر مختلف است. عناصر کار هم کاملاً مشخص است؛ کاراکتر قصه، موضوع قصه و ساختاری که تمامی عناصر را در خودش جای داده است. ما در این خصوص شخصیت های متعددی در داستان داشتیم. شخصیت اصلی جابر است. قرار است که در کنار معرفی این شخصیت به برخی از رویدادهای تاریخی هم بپردازیم. طبیعتاً از موضوعات دیگر برای ایجاد جذابیت استفاده شده است. یکی از عناصر قوی، عنصر عشق است. قرار است به وسیلۀ آن به یک هدف روشن برسیم و آن پرداختن به شخصیت های مهم تاریخی و سازمان وكالت امام صادق(ع) است. هم چنین رسیدن به این مهم كه در پایان بیننده با شخصیتی آشنا شود كه تا پیش از این سریال در لایه های تاریخ گم شده بود. یکی از موفقیت های قصه این است که توانسته چنین شخصیتی را به مردم معرفی کند. حالا در خصوص این هدف هر ابزاری که لازم بوده استفاده شده است. این رابطۀ عشقی هم از همین ابزار بوده، ولی خط اصلی داستان جابر است و تمامی این مسیرها برای معرفی این کاراکتر است. هیچ کوتاهی رخ نداده است. من فکر می کنم که تمامی فلِِش ها به سوی همین مسیر است.
برزی: یک وقتی است که ما داریم تاریخ می نویسیم و آن چه به بیننده القا می کنیم تنها باری تاریخی دارد. اما وقتی کاری تاریخی می نویسیم که قرار است به نمایش درآید، دیگر با نقل تاریخی متفاوت است. نباید انتظارات یک کتاب تاریخی را از آن داشته باشیم. پیش از این که ما به تاریخ پایبند باشیم، باید به این نكته توجه کنیم که اثر برای چه کسی ساخته می شود و به چه شکلی و در چه روزی و در چه ساعتی قرار است برای بیننده به نمایش در بیاید. الزامات خاص نمایش است كه به ما دیکته می کند، تاریخ را چگونه بیان کنیم. ما وقتی یک درام تاریخی می نویسیم حتماً باید الزامات آن مقولۀ دراماتیک، بیننده و هم چنین زمان پخش را در نظر بگیریم. آن زمان است كه به خودمان می قبولانیم، چقدر از تاریخ را به كمك دیالوگ، شرح صحنه و یا دیگر عناصر به بیننده منتقل کنیم. داستان با جابر شروع می شود و برای این که بتواند ادامه پیدا کند می توان از موضوع عشق در آن استفاده کرد. ولی هرگز نباید این موضوعات بر هدف غالب شوند. هدف ما شناساندن شاگردان امام صادق(ع) مانند جابر و چگونگی عمل سازمان وکالت بوده است. گویا این جا دریافت ها متفاوت است. یک بیننده ممکن است به عمق مساله ای پی ببرد و بینندۀ دیگر اصلاً موضوع جابر برایش اهمیت پیدا نکند و تنها داستان زلفا و زبیر را دنبال کند که ببیند بالاخره ازدواج می کنند یا خیر! ماجرا داستان جابری است که در کنار وسیله ای برای انتقال پیام قرار می گیرد و آن وسیله، داستانی عشقی است.
انصاری: من یک توضیحی می دهم. همان طورکه آقای برزی گفتند، برداشت های مختلفی ممکن است از یک درام تاریخی وجود داشته باشد. یک زمانی ما با دیدن یك فیلم به همۀ لایه هایش دست می یابیم و دیگر نیازی به بیان ندارد. گاهی هم یک فیلم به کاتالوگ نیازمند است. كاتالوگی كه با ارائۀ آن بسیاری از معانی آشكار می شوند. ما آمدیم و این کاتالوگ را ارائه کردیم تا متوجه شویم که اتفاقاتی در لایه های زیرین آن افتاده است. هر کس ممکن است یک تلقی خاص از یک فیلم یا کتاب داشته باشد. این خوب است كه ما کاری انجام می دهیم كه یک لایۀ رویی داشته باشد برای همه و یک بطنی برای عدۀ خاص و یک لایه هم برای گروهی خاص تر؛ برای نمونه چرا مسجد قُبا مطرح شد؟ چون كه مسجد ضراء در مقابل قبا است. مومنین در قبا جمع می شوند و منافقین در ضراء؛ این لایه نیاز به دقت و کاتالوگ دارد. پرسش من این است که چرا کتاب های مهم را بارها می خوانیم و در مورد آن حواشی متعدد می زنیم. مثل مكاسب شیخ انصاری که 130 سال پیش نوشته شده است و اکنون بر آن حاشیه زده می شود. چون لایه های درونی دارد و ما نیز باید به این سمت برویم. ممکن است راه های دیگری هم وجود داشته باشد. پرسش دیگری مطرح است و آن این كه آیا بهتر از این نیز می شد کار کرد؟ بله...قطعاً می شد و می شود. هیچ وقت نباید فکر کرد که ما در هر کاری اولین و آخرین هستیم. این بزرگ ترین اشتباه است. ما یک تجربه کردیم و آزمون و خطایی هم جلو نیامدیم. سال های متمادی از تجربیات سال های گذشته استفاده کردیم و بارها بازنویسی انجام دادیم. اشخاص مختلف آن را خواندند و نظر دادند. این نگارش تا روز آخر کار نیز ادامه داشت. اگر جابر را بعداً بخواهیم بسازیم، شک نکنید که تغییر خواهد کرد. می خواهم عرض کنم، ما یک روشی را رفتیم و تجربه کردیم كه بر اساس یک قالب علمی بود. ممکن است راه های بهتر و جدیدتری برای رسیدن به این هدف وجود داشته باشند. البته از کار هم دفاع می کنیم. چون که معتقدیم این جذابیت ها باید در کنار کار باشند. بهره بردن از این جذابیت ها تا جایی خواهد بود كه حرامی را مرتکب نشویم. این چهارچوبی است که برای خودمان در نظر می گیریم. این مسائل تاریخی است که چیده شده و قطعاً حلقه های مفقوده ای هم وجود دارند. شما در مورد تاریخ ولادت و شهادت ائمه نیز به نظر واحدی نمی رسید و هیچ کدام قطعی نیست. بنابراین کار کردن سخت است. هدف باید این باشد كه داستانی ساخته شود تا مردم ببینند و بفهمند.
زالی: این نشست ها برای این است که در کارهای بعدی شاهد پیشرفت باشیم. آقای یوسف زاده پردازش شخصیت جابر بن حیان چگونه بود؟
یوسف زاده: من می خواهم بپرسم که ماجرا داستان چه کسی است؟ البته به نظر من اثر کار موفقی بوده و روش به کار برده شده روش خوبی است. هر چند من بنا به سلیقه آن را به کار نبرم ولی کاربردی است. جناب علی برزی و بقیه دست اندرکاران، تجربۀ بیشتری دارند. حالا شاید من یک اندازه مدرسه ای خوانده باشم و به همین دلیل خشک بحث کنم. به نظر من محور درام، زلفا است. چون زبیر یک خط داستانی ایجاد می کند و به دنبال او می آید. حاکم زبیر را دستگیر می کند و این به خاطر عشق به زلفا است. حاکم بصره جابر را تعقیب می کند و باز پای عشق زلفا در میان است. حتی انگیزۀ اولیۀ حاکم برای دستگیری جابر، زلفا است. در واقع اگر زلفا را از ماجرا بیرون کنیم، قسمتی از درام از هم می پاشد. دست كم نیمی از آن؛ بنابراین محور درام، زل