بسم الله الرحمن الرحیم
ذكر هنرمند
درآمد
سخن از سرچشمۀ اثر هنری و به دست دادن تعریفی از هنر و چند و چون در زوایای آن، فارغ از جهان نگری و نحوۀ حیات فرهنگی و اجتماعی آن شخص كه دل مشغول هنر است، میسور نیست. گاه در جهان نگری یک اندیشمند، هنر وسیلهای برای رهزنی اخلاق و ایمان خلق و گاه سبك و سیاق شرط زندگی و زمانی هم هنر ذكر هنرمند است.
دكتر حبیب الله آیت اللهی از جمله اندیشمندانی است كه هنر را ابزاری در خدمت حقیقت خواهی و حقیقت جویی انسان می داند و معتقد است كه پیدایش هنر جنبهای ماورایی و متافیزیكی دارد. ایشان معتقد است از زمانی كه آدمی بر روی كرۀ خاكی، خود را باز یافت، کوشید تا در حد توان، تصویرگر آن حقیقت نادیدنی باشد.
هر چند در بسیاری موارد، هنر او شركآلود گشته؛ اما این پیجویی حقیقت در همۀ این قرون و اعصار، در متن بطن جان او، چونان چشمهای جوشیده و در همه حال، او را مشتاق ابداع و آفرینش اثر هنری نگاه داشته و سیراب كرده است.
دكتر آیت اللهی از كسانی است كه سالیان متمادی، در ساحت هنر سیر می كنند. ایشان هم اهل خلق اثر هنری است و هم بسیار به هنر اندیشیده است. نكتۀ جالب در رویكرد ایشان به هنر، توجه به آیات قرآن و بهره گیری از منابع الهی، برای بحث دربارۀ هنر است. آثار و نوشته های ایشان شاهدی بر این مدعاست.
فرصتی دست داد تا در دانشكدۀ هنر دانشگاه شاهد، با ایشان دربارۀ هنر، همصحبت شویم. حال حاصل این هم كلامی تقدیم محضر ارباب معرفت می شود. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
نگاهی به زندگی دكتر حبیبالله آیتاللهی
فرزند آیت الله حاج شیخ محمد جواد آیت اللهی
متولد سال 1313شهر شیراز
تحصیلات:كارشناسی نقاشی از دانشكدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان شاگرد اول (1338)
كارشناسی ارشد نقاشی از مدرسۀ عالی هنرهای زیبای پاریس(E.N.S.B.A) كارگاه پروفسور لوگو (1342)
كارشناسی ارشد آذین گری (دكوراسیون) از مدرسۀ عالی هنرهای تزیینی پاریس (E.N.S.A.D) كارگاه پروفسور پار و پروفسور ماستوراكیس(1370)
تخصص در رشته های نقاشی دیواری روی ساروج آهكی از مدرسۀ عالی هنرهای زیبای پاریس، كارگاه پروفسور اوژم (1345)
تخصص در رشته های نقاشی دیواری مدرن، معماری داخلی، پیكره سازی تزیینی از مدرسۀ عالی هنرهای زیبای پاریس (1348-1345)
كارشناسی ارشد در رشتۀ زیبایی شناسی و دانش هنر از دانشگاه پاریس(سوربن) زیر نظر پروفسور برنارد تِسِدر(1354)
دكترا در رشتۀ تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر از دانشگاه پاریس زیر نظر پروفسور ژان دهی(1347)
دكترا در رشتۀ هنرهای تجسمی(علمی وعملی) از دانشگاه پاریس(سوربن) زیرنظر پروفسور ژان لود(1354)
دانش نامه تحصیلات ژرف شده(D.E.A) در رشتۀ شهر سازی و گزینش شهری از دانشگاه پاریس(1355)
تالیفات:مبانی هنرهای تجسمی. انتشارات سَمت(1384)
مسئولیت ها:استادیار دانشكدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران(گروه هنرهای تجسمی) از سال 1349
دانشیار دانشگاه تهران(1366- 1358)
مدرس دانشگاه تربیت مدرس از سال 1367
عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد از بدو تاسیس تا كنون
عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس تا كنون
عضو و مسئول كمیتۀ واژه گزینی هنرهای تجسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
مسئول بخش هنر جشنوارۀ بین المللی خوارزمی
طراح، دبیر و داور دو سالانه های هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
موسس دانشكدۀ هنر دانشگاه های سیستان و بلوچستان، پردیس زاهدان، یزد
عضو موسس دانشكدۀ هنر دانشگاه شاهد تهران
موسس رشتۀ نقاشی دانشكدۀ هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مركزی
راهنمایی بیش از صدها پایان نامۀ مقاطع تحصیلی كارشناسی، كارشناسی ارشد و دكترای دانشگاه های سراسر كشور؛
عناوین:استاد راهنمای نمونۀ پایان نامۀ كارشناسی ارشد (1383)
استاد راهنمای نمونۀ پایان نامۀ دكترا (1354)
و چهرۀ ماندگار هنرهای تجسمی ایران(1383)
بحث را با پرسشی مهم آغاز میکنیم؛ سرچشمة آثار هنری یا به تعبیری، خاستگاه آثار هنری کجاست؟
خاستگاه آثار هنری را باید در سرآغاز زندگی بشر جستوجو کنیم. از وقتی بشر به وجود آمد، آثار هنری هم ساخته شده است. بر در و دیوار غارها، می توان نقاشی هایی را دید که نمونه ای اولیه از همین آثار هنری است. همین طراحی ها بودند كه بعدها، به خطوط بدل شدند و از دل آنها، خط ابداع شد. در حقیقت، خطوط ـ به جز خط عربی که زاییدة خط فنیقی است ـ از همین تصاویر پدید آمده اند. آنها سر گاوی را می کشیدند و با چرخش آن، حرف انگلیسی A را میساختهاند و مانند آن ... . بشر همواره در برابر نابسامانی ها و ناملایمات روزگار، کوشیده خود را التیام بخشد و در پی حقیقتی بوده که او را آرام کند و بر اساس توان و تصور خود از آن حقیقت، نمادهایی را میکشیده است. برای مثال، از دیدن رعد و برق و صدای مهیب و قدرت سوزانندگی آن شگفتزده شده است. او می دانست که رعد و برق زاییدۀ وجودی است كه آن را آفریده است. در نتیجه، پدید آورندة این نیروی قدرتمند را در حد توان خود، به تصویر می کشیده است. بت پرستی از همین جا ناشی می شود که بشر همیشه میخواسته از آن حقیقت والا، برای خود نمادی بسازد. در سورة نوح، اسم 5 بت آمده است. اینها اسامی افرادی مؤمن است که در میان مردم، منشأ خیر و برکت بوده اند. بعد از فقدان ایشان، مردم از نام ایشان طلب خیر و بركت می كردند. شیطان به صورت هنرمند تجلی کرد و گفت: من از آن افراد، برای شما همانندی می سازم تا از آنها خیر و بركت بخواهید. بدین سان، بت پرستی آغاز شد. آن شکل و شمایل ها تنوع یافت و به انواع و اقسام بت ها بدل گردید. می توان گفت، حس کنجکاوی و البته نیاز انسان به شناخت نیروهای ماورای طبیعت و بالاتر از قدرت و درک بشر، موجب روی آوردن او به تصویرگری شد. هر بشری، بسته به میزان دانش و توان درک خود از آن حقیقت مطلوب، در تصویرگری خویش نکاتی را آورده است. آنگاه خداوند برای هدایت بشر به حقیقت صحیح، پیامبران را فرستاد تا بشر را از پی جویی حقیقت در اشیا و ماده رهایی بخشد. البته بعثت انبیا مانع از کنجکاوی بشر در حقیقت عالم و ایجاد اشکال بر اساس یافته های کنجکاوانه اش نشد. اگر به هر انسانی گِل بدهید، میکوشد آن را به صورتی درآورد که از دید او، بهترین و کاملترین شکل است. در بسیاری از جشنواره هایی که برگزار می شود، وقتی به افراد گِل می دهیم یا مصالح می دهیم تا از آنها مجسمه ای بیافرینند، تمایل زیادی دارند تا اشکال و پیكره های انسانی بیافرینند. در تاریخ هنر، آمده است که در قرن 17 مسیحی، هنرمندان اروپا به جای آنکه بدن کامل و برهنة انسان را بسازند، بخشی از بدن او را نقاشی کنند تا همین بخش باقیمانده قوۀ تخیل بشر را برای درک باقی بدن و حقیقت آن فعّال کند. آن جسم نیمهکاره یا نیمتنه راهی است برای دست یافتن بشر به بخش ناپیدا. زیباترین رنگ برای بشر، رنگ بدن انسان است. آنها گفتند: دیدن رنگ بدن انسان بر نیمتنهها یا نقاشی بخشی از بدن، می تواند او را به جستوجو در باقی حقیقت بشر تحریک کند.
از این رو، خاستگاه اولیة آثار هنری میل انسان به ستایش نیروهای فرا انسانی بوده که تلاش كرده آنها را به گونه ای مادی، مجسّم کند. این مسئله البته در هنر مسیحی، بیشتر نمود دارد. مسیحیّت وقتی به این عقیده رسید که خداوند روح خود را بر پیکر حضرت مسیح (ع) دمیده است و این مسیح (ع) است که در روز قیامت، حساب و کتاب ابنای بشر را انجام می دهد، از مسیح (ع) برای خود، شخصیتی فرا زمینی ساختند، به او لقب پسر خداوند دادند و خدا را در جایگاه پدر نشاندند. از همین جا، نقطة انحراف مسیحیّت آغاز شد؛ زیرا کوشیدند حقیقت فرا انسانی و فرا مادی الهی را در وجود مادی حضرت مسیح (ع) متجلّی کنند و به عبارتی، زمینی کردن مفاهیم ماورایی را آغاز کردند.
شاید همین عقیده موجب شد که یوحنّای دمشقی در برابر شمایل شكنان بگوید: آنچه می بینیم، بیشتر قابل پرستش است؟
این سخنی است که واقعگراهای فرانسوی نیز می گفتند. این یک ضعف اعتقادی بود که وقتی تبدیل به باور شد، در همة زمینه های فکری مغرب زمین، به مثابه محل اصلی بلوغ و ترویج مسیحیّت، تأثیر گذاشت؛ از جمله در هنر. انسان تاکنون نتوانسته است، حقیقت وجودی خویش را انکار کند. حتی كمونیست ها نیز این گونه بوده اند. تعابیر آنان از این حقیقت وجودی، مختلف و گوناگون است؛ ولی حقیقت بشر را انکار نکرده اند. كمونیست ها هر چه دربارة آفرینش بحث کردند، در نهایت، رسیدند به آن انفجار بزرگ و بعد، از خود می پرسیدند: چگونه و با چه قدرتی، آن انفجار بزرگ رخ داد. اینشتین نیز که سرآمد علم فیزیک بود، حقیقت وجودی بشر را چیزی معرفی میکند که قابل درک است؛ ولی قابل لمس نیست.
چنان که گذشت، انسان به دلیل کنجکاوی ذاتی خود در حقیقت عالم، میکوشد بر اساس آنچه درمییابد، مسائل را در قالب تصویر، به دیگران منتقل کند. این از همان لحظة پیدایش بشر روی کرۀ زمین، با او همراه بوده است و این را می توان سرچشمة زایش آثار هنری دانست.
آیا می توان گفت، هنر ذکر و راه خداجویی هنرمند است؟
بله! تصویرگران می خواستند با تصویر كردن جهان، خداوند را درک کنند. آنان می خواستند دریابند که خداوند چگونه دنیا را آفریده است. از این رو، در هنر، اصطلاح آفرینش به كار می رود.
در اینجا، مقصود از ابداع چه خواهد بود؟
ابداع نیز هست؛ ولی مرحله ای پایین تر از آفرینش است؛ زیرا آفرینش یعنی پدید آوردن چیزی از نیستی یا همان خلق در بیان عربی؛ ولی ابداع یعنی ساختن چیزی بر اساس مصالح موجود که حاصل آن تغییر در مصالح نخستین است. پس در ابداع، از نیستی، هستی آفریده نمیشود. البته آفرینش در نزد هنرمند، پایین تر از آفرینش خداوندی است؛ زیرا در نهایت، وقتی نقاش چیزی را می آفریند، مصالح خام اولیة آن وجود دارد. مانند رنگ یا پارچة بوم یا مجسمه ساز که گِل و سنگ آماده داشته است. پس او نیز نمی تواند به مرتبة آفرینندگی خداوند دست یابد که انسان و کل جهان را از هیچ آفرید.
با سخنی که شما گفتید، به نظر می رسد، شما با این عقیدة افلاطون که هنر را محاکات حقیقت می داند، مخالف هستید؟
من با هر چه فیلسوف است، مخالفم! جز آنچه در قرآن آمده و به حکمت تعبیر شده، بقیه برای من بیمعناست؛...هو العزیز الحکیم... فلسفه، حوزۀ تفکّر انسانی است و کار آن جستوجو در علل معلولات است؛ ولی حکمت، کار خداوند متعال است. در قرآن آمده که از اسمای الهی، حکیم است. ویکتور هوگو، نویسندة بزرگ فرانسوی قرن 18 دربارة هنر، دو تعبیر دارد:
نخست اینکه هنر به معنای آفرینش انسان به دست خویش است؛ یعنی انسان می کوشد در وجود خود، جست و جو کند و آنگاه حاصل درک خود را که می شود انسان فهمیده شده توسط یک انسان، به تصویر بکشد؛ حال یا در قالب مجسمه یا در قالب نقاشی یا در قالب های دیگر. بدین سان، می توان اثر هنری را تجلّی هویت هنرمند در اثر هنری دانست.
دوم اینکه آفرینش هنری برای انسان، همچون آفرینش زمین و آسمان برای خداوند است؛ یعنی بشر میکوشد هنگام آفرینش اثر هنری، به خداوند اقتدا کند و اثری بی نقص و بی کم و کاست بیافریند. مانند خداوند که در آفرینش عالم، این گونه عمل کرد. البته میدانیم که خداوند آفرینش را از نیستی مطلق انجام داد؛ ولی بشر از نیستی نسبی!
در قرآن، این تعبیر هم آمده که...الله بدیع السموات و الارض...آیا این یعنی خداوند بدیع بودن را به خود نسبت داده است؟
خداوند نخست می آفریند و سپس ابداع می كند؛...و زینا السماء الدنیا بمصابیح...؛ یعنی ابتدا آسمان را آفرید و سپس به مدد ستارگان، آن را زینت بخشید. یكی از معجزات خداوند در قرآن، آیۀ پایانی سورۀ طلاق است. ترجمه های مختلفی از این آیه شده است که به گمان من، صحیح ترین ترجمه این است که خداوند همان گونه که آسمان های متعددّ آفرید، زمین را هم آن گونه آفرید؛...الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن...برخی مترجمان آن را این گونه ترجمه كرده اند كه گویا خداوند زمین را به صورت طبقاتی آفریده است؛ در حالی كه چنین نیست و اگر خداوند چنین خلقتی داشت، در آیه می آورد كه:..و من الارض سبع طبقات...
از حضرت علی (ع) نقل است که از ایشان پرسیدند: آیا در ستاره ها هم انسان هست؟ ایشان فرمودند: بلی! و در میان آنها، امر ولایت ما گرامی تر از انسان های روی زمین است. از سیاق... لتعلموا...در این آیه، می توان فهمید که اگر کسی توانست به آن زمین های دیگر برود، خواهد فهمید كه خداوند بر هر چیزی تواناست و دانش او بر همه چیز گسترده است. اگر انسان در این طبقات زمین، جستوجو و آنها را کشف کند، می تواند امر و قدرت خداوند را درک کند.
کار انسان جستوجوی آثار الهی در جهان آفرینش و گشتوگذار در اسمای الهی است. البته انسان با آموختن اسمای الهی، بندگیش رفع نمی شود؛ ولی آثار آن در نسل انسان متجلّی خواهد شد.
با مطالبی كه فرمودید، از چه زمان می توان گفت که اثر هنری تحققّ یافته است؟
در باستان شناسی، اصطلاح هنر را به هر چه از انسان باقی مانده است، اطلاق می کنند. چرا؟ چون انسان هوشمند بوده است. پس چیزی را می ساخته که هم کاربرد داشته باشد و هم خلاّقانه باشد. پس اساس این تفکّر که اثری به دست انسان ساخته شود و در قلمرو هنر باشد، حضور خلاّقیت است.
با این تعبیر، آیا می توان همة آثار باقی مانده از انسان را اثر هنری خواند؛ چرا که انسان به دلیل تنگناهای اقتصادی و نیازهای مادی، همیشه چیزهایی را میآفریند که کاربرد داشته باشد؟
سزار براندی هنرمندی ایتالیایی است که کتاب وی دربارة مرمت آثار هنری و مجسمهها، در موزۀ لوور فرانسه، ترجمه و تدریس میشود؛ در میان فرانسوی هایی که در این گونه مباحث، ادّعاها دارند. او در مقدمة کتابش، می گوید كه محصولات ساختۀ دست بشر دو گونه است:
گونة نخست فقط هدفش لذت بردن است. او این را هنر می نامد. اگر قرار باشد از چیزی فقط لذت ببریم، باید خوشایند گوش و چشم و حواس انسانی باشد. پس سازندة آن ناچار از طی کردن دوره ای از فهم زیبایی شناسی بشر است. او خالق زیبایی است. پس همچون خداوند که خالق زیبایی است، او را نیز می توان هنرمند نامید.
گونة دوم تنها برای رفع نیاز بشر ساخته می شود. این البته هنر نیست، بلکه صنعت هنری است؛ چون می تواند زیبا باشد؛ ولی عمل و فایده اش برای زیبایی تنها نیست، بلکه به قصد کاربردش در زندگی بشری، خلق شده است.
پس از همین نکته استفاده می کنم و می گویم که اصطلاح صنایع دستی اصطلاحی نادرست است. اصطلاح هنر سنتّی نیز چنین است. هنرهای صناعی همان تخنه است. حال اگر این هنرهای صناعی از حالت تک عنصری بودن خارج شوند و پس از آفرینش اولیه، تکرار شوند، می توان آنها را صنعت نامید. اینجاست که می توان گفت: صنایع هنری.
پس اساس هنر برای ایجاد زیبایی است و صد البته، لذت بردن. زیبایی هنر یعنی هر آنچه خوشایند طبع بشر است. در زمینة موسیقی، آخرین فتوای امام (ره) این بود كه هر صدایی كه مطرب باشد، حرام است. صدای مطرب آن است که انسان را از حالت انسانی خارج کند. به یقین، چنین موسیقیای زیبا نیست و دارای اشکال شرعی است. در حالی که موسیقی هایی وجود دارد که سازندة آن، چنان بر اساس حس زیبایی شناسی بشری، نُت ها را آفریده که انسان را نه تنها از حالت انسانی خارج نمی کند، بلکه به احساسی از زیبایی می رساند که قابل توصیف نیست؛ امّا برای آن شنونده قابل درک است.
آیا می توان همین تلقی دربارة ساخته های مصنوع بشری را دربارة مخلوقات خداوند نیز داشت که برخی از آنها تنها به جهت ظهور امری زیبا آفریده شده اند؟
بله! مانند بسیاری از گل هایی که تنها چند روز کوتاه عمر دارند و به نظر نمی رسد كاربردی جز زیبایی داشته باشند.
شاید تلقی ما از زیبایی موجب شده که آنها را زیبا بپنداریم. شاید خداوند همان گل ها را نیز برای کاربردی جز زیبایی آفریده باشد؛ ولی هنوز علم بشر به آن آگاهی نیافته است. مانند بسیاری از گیاهان دارویی. آیا می توان برای اثبات وجود خداوند متعال، در کنار براهین عقلی مانند برهان عدل و نظم، از برهان زیبایی هم سود جست؟
بله! هر چه در زیبایی ها غور و تفحص کنیم، به این نتیجه می رسیم که خداوندی هست.
این استدلال برای یک موحّد است. آیا استدلالی وجود دارد که غیر موحّد را هم قانع کند؟
اصولاً غیر موحّد وجود ندارد. مشرک هم به نوعی موحّد است. او نیز پرستش می کند؛ حتی بیش از ما. او به جای یکی، دو تا را می پرستد. ایراد او این است که درکش در مادیات متوقف مانده است. از این رو، افراد مشرک نیز به زیبایی دنیا پی خواهند برد؛ ولی با برداشت های خودشان. پس می توان با برهان زیبایی، برای ایشان نیز استدلال کرد.
بگذارید بحث را از زاویه ای دیگر دنبال کنیم. نیت مولّف چقدر در اثر هنری نمود مییابد؟
بستگی به مهارت هنرمند دارد و اینکه چگونه بتواند برای مُدرَکات خود، چیزی خلق کند که گویا باشد. البته همه چیز در مهارت خلاصه نمی شود. این امور شهودی هم هست.
این تقسیم بندی که هنر می تواند خدایی یا شیطانی باشد، تا چه اندازه درست است؟
در این زمینه، خودم مقاله ای دارم که چاپ نشده است. سامری مجسمه ساز مشهوری است. البته او اهل سومر بود و بعدها به دربار فرعون وارد می شود و به مقام بت ساز مخصوص او ارتقا مییابد. همین فرعون که به تعبیر قرآن، می گفت:...انا ربکم الاعلی...در خفا بت می پرستید و بت مخصوص او را سامری می ساخته است. وی در دربار فرعون، جایگاهی داشته است و البته از رهگذر حضور در میان مردم، جاسوسی بنی اسرائیل را نیز می کرده است.
پس از واقعة رود نیل و غرق شدن فرعونیان، می رسیم به داستان گوسالة سامری؛ حضرت موسی(ع) ده روز بیشتر از قرار سی روزه، در طور سینا توقف كرد و پس از چهل روز، نزد قومش بازگشت. در دنیا سراغ نداریم کسی بتواند ظرف کمتر از دو ماه، مجسمة مجوّف بسازد؛ یعنی مجسمه ای که درون آن خالی باشد. این کار دست کم، دو ماه زمان می برد؛ ولی سامری که پس از غرق شدن فرعون و بر چیده شدن بساط فرعونیان، دیگر آن برو و بیا و شوکت گذشته را نداشت، از غیبت ده روزۀ موسی (ع) استفاده کرد و ظرف آن ده روز، توانست آن گوسالة سخنگو را بسازد تا مردم را فریب دهد. موسی (ع) پس از بازگشت و رو به رو شدن با آن وضعیت، از سامری میپرسد:
چگونه توانستی چنین مجسمه ای را برای انحراف مردم بسازی؟
او پاسخ می دهد:
بَصرتُ بما لَم یَبصُروا...؛ من چیزی را دیدم که دیگران ندیدند.
از همین جا می توان دریافت که بینش هنرمند، ولو هنرمندی شیطانی مانند سامری، با بینش مردم عادی متفاوت و البته دقیق تر و ژرف تر است. در ادامه می گوید:
فَقَبَضتُ قَبضَةً مِن اثر الرسول فَنَبذتُها؛ آنگاه با خود گفتم: عصای موسی که به خودی خود، توانی ندارد. اگر اژدها می شود، از اثر نفس پیامبر خداوند است. پس بخشی از اثر وجود تو را ـ که به گمانم، باید خاک زیر پای موسی (ع) باشد ـ برداشتم و در آن گوساله ریختم.
البته برخی آورده اند كه خاك زیر پای جبرئیل(ع) را برداشته است؛ اما جبرئیل(ع) را جز پیامبر، هیچ بشری نمی تواند ببیند.
سرانجام می گوید:
و کذلک سَوَّلََت لی نفسی.
این داستان در سورة طه، آیة 16، آمده است که در پایان، سامری می گوید: همة این هنرمندی ها و ظرافت کاری ها را انجام دادم تا نفس سرکش خویش را آرام کنم؛ همان نفسی که پس از غرق شدن فرعونیان و برچیده شدن بساط بت پرستی قوم بنی اسرائیل، تحقیر شده بود. پس هنرمند شیطانی هم وجود دارد؛ یعنی هنرمندی که به نفس خودش توجه میکند، نه به مافوق خودش و همة مهارت ها را برای اطفای نفس شیطانی خویش می طلبد.
آیا شما نیّت هنرمند را در این تقسیم بندی، معیار می دانید؟
بله! نیت هنر