بسم الله الرحمن الرحیم
رسانه و موجبیت تكنولوژی
موضوع سخن رسانه و موجبیت تکنولوژیاش است. چرا رسانه؟ زیرا رسانه به مثابه یك تکنولوژی، تأثیرات عمیقی بر جوامع دارد. در این میان، به سكولاریسم نیز خواهیم پرداخت. اما چرا سكولاریسم؟ چون امروزه سکولاریسم بُعد مهمی از جهان را تشكیل داده است.
هولنسکی در کتابی به نام سیر جوامع بشری، به بررسی رسانه به منزلة یک تكنولوژی تأثیرگذار بر جوامع پرداخته است. نخستین نکته این است که دین با خود فرهنگ میآورد. فرهنگ نیز ارتباطات را به همراه دارد. چنین فرمولی از ابتدای خلقت انسان، در تمامی جوامع بشری بوده است. دین برای گسترش خود و برای مطرح شدن در جوامع، فرهنگ خویش را ایجاد کرده که آن هم تابع زندگی است. همة ادیان در پی آنند که پهنۀ زندگی یک جامعه را خوب شناسایی کنند و در نتیجه، فرهنگ خود را تولید کنند. اگر دین وارد زندگی مردم نشود، از بین خواهد رفت. به همین دلیل، دین همواره از زندگی مردم تأثیر میپذیرد. آیة و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم بیانگر همین است. دین خود را در تشت زندگی مردم میاندازد. پیامبر از خود مردم است. او میگوید:
... انما انا بشر مثلکم یوحی الیَّ
من بشری مانند شما هستم. مثل شما در خیابان راه میروم، غذا میخورم و زندگی میکنم. از این رو، آنچه در ادیان مورد توجه قرار میگیرد، زندگی است. فرهنگ هم ابزار زندگی است. پس اگر دین میخواهد وارد زندگی شود، باید خود را وارد ابزار زندگی، یعنی فرهنگ مردم کند. اگر دین می خواهد آن فرهنگ را پویایی بخشد، باید ارتباطات را ایجاد کند و اگر نتواند ارتباطات متناسب با آن فرهنگ را شکل دهد، آن دین از بین رفتنی است. به همین دلیل، ادیان همیشه در قدم نخست، با زبان همراه میشوند. در طول تاریخ، دینی یافت نمیشود که با زبان خاصی همراه نباشد. برای مثال، اگر کسی بخواهد دربارة مسیحیت مطالعه کند، باید زبان لاتین رومی را بلد باشد. اگر کسی میخواهد دربارة یهودیت تحقیق کند، باید زبان عبری و یونانی را یاد بگیرد؛ زیرا این دو زبان به هم پیوسته اند. بعد از اینکه بخت النصر به کشتار یهودیان پرداخت، گروهی از یهودیان به یونان مهاجرت کردند. در واقع، اگر زبان عبری نبود، هرگز زبان یونانی شکل نمیگرفت و در نتیجه، فلسفه نیز به وجود نمیآمد ـ این سخن آقای خدامهر در کتاب آغاز فلسفه است ـ از این روست که یهودیت با فلسفة یونانی ممزوج است. پس آنانی که میخواهند فلسفه، به ویژه فلسفة یونان را مطالعه کنند، باید با زبان عبری آشنا باشند.
زبان اصلی اسلام عربی است؛ امّا در برخی مجامع بزرگ جهانی که سالانه، دست كم بیست و دو دکترای اسلامشناسی از آنجا فارغ التحصیل میشوند، چهار زبانه كار می كنند؛ ترکی، فارسی، عربی و اردو؛ زیرا امروزه به هر چهار زبان، اسلامشناس وجود دارد. در حالی كه زبان اصلی اسلام عربی است و هر کس میخواهد اسلام را یاد بگیرد، باید عربی بداند.
زبان به همراه مذهب، هویت تولید میکند و این فرمول هویت است. بیشتر کسانی که به زبان ایتالیک، یعنی فرانسوی، بلژیکی، پرتغالی و اسپانیولی صحبت میکنند، مذهبشان کاتولیک است. به همین دلیل، زبان ایتالیک و کاتولیک با یكدیگر ممزوج میشوند و هویت این کشورها را تولید میکنند. فوتبالیستهای آمریکای لاتین به کشورهای پروتستان نمیروند و به کشورهای ایتالیک میروند؛ چرا که آنها زبان های چرنیک دارند. مذهب پروتستان با زبان ژرمنی تلاقی دارد. از آلمان تا کشورهای اسکاندیناوی و انگلوساكسونی که زبانشان انگلیسی است، بیشتر آنان پروتستاناند.
مذهب سیستم ارتباطی خود را به وسیلة زبان شکل میدهد. زبان هم در رسانههای متفاوت، خود را به عنوان وسیلهای ارتباطی شکل میدهد. امروزه زبان فارسی دارد به زبان شیعه بدل میشود؛ زبان مشترکی میان همة شیعیان! حتی در جنوب لبنان، عدة زیادی به زبان فارسی صحبت میکنند. حتی در عراق نیز چنین شده است. برای شکلگیری فضای شیعی در عراق، زبان فارسی باید در آنجا رواج یابد. در افغانستان و پاکستان هم همین طور است و حتی در شیعهنشین هند و ... ؛ اما متأسفانه در کشورما، در این مورد هم سیاستگذاری دقیقی انجام نشده است. زبان فارسی باید زبان شیعه باشد. بسیاری از اهل تسنن حتی در کشورهای اردو زبان، محور زبانشان عربی است و بر آن بسیار تأکید هم میکنند.
بر همین اساس، میتوان ادعا کرد که توحید ارتباطات خاص خود را دارد و شرک نیز همین طور. تاریخ ادیان را نیز میتوان در طول زندگی بشر، این گونه تقسیم کرد. قرآن میفرماید پیامبران به توحید فرامیخوانند. پس از چندی، مسائلی در جامعه پیش میآید که تبدیل به شرک میشود. آنگاه پیامبر بعدی میآید و آنان را به توحید میخواند و آنها دوباره مشرک میشوند.
در تاریخ، توحید و شرك ارتباطات خاص خود را شکل داده اند. هدف پیامبران نیز ایجاد همین ارتباطات است. جالب آنكه هر یك از پیامبران، سیستم ارتباطی ویژۀ خود را داشته اند. سیستم ارتباطی حضرت مسیح(ع)، حضرت موسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) با یكدیگر متفاوت بوده است. سیستم ارتباطی بودا و هندوئیسم نیز با اینکه هر دو در حوزة هند و چین هستند، متفاوت است. پس به دست آوردن نظام ارتباطی توحید در اسلام که بیش از همه دم از توحید میزند، بسیار مهم است.
اسلام اوج توحید است. شیعیان به مدد امامان خویش، به این اوج رسیده اند. امامان انسانهایی کامل هستند که خود مظهر توحید بوده اند و توحید را به ما آموخته اند. سخنان اشعری ها كه از خدای مجسم سخن می گوید، پر از شرک است؛ چون ارتباطشان با قرآن و تفسیر حقیقی و درست آن قطع شده است؛ زیرا از امامان بی بهره ماندهاند و از نقطة اوج توحید فاصله گرفتهاند.
نظام ارتباطی توحید بر حقیقت نمایی استوار گردیده است. نظام ارتباطی شرک نیز بر اساس ارتباطات تصویری بنا شده است که بت هم نوعی از این ارتباط تصویری است. قرآن در خطاب های سرزنشآمیزش به مشركان، همواره می گوید:
چرا چیزی را که خود ساختهاید، میپرستید؟
چرا غالب بتها زن هستند و مرد نیستند؟ خدایان هند همه زن هستند. خدایان هند همه به شکل زناند. لات و عزّی نیز این گونه بوده اند. این مسئله، نوعی زیبایی شناسی نهفته است. خدا زیباست و خدایان همیشه در زن تجلّی یافته اند. اوّلین الهههای پیش از تاریخ بشریت نیز زن بوده اند؛ چون خدا و زن شباهتهای زیادی دارند و زیباییشناسی آن دو به یكدیگر شباهت دارد؛ باروری و خلاقیت در كنار زیبایی و جمال.
وقتی دیدگاه زیباییشناسانۀ انسان به تصویر درمیآید، بت میشود. این گونه است که شرک نوعی تصویرنمایی است که در بت تجلی پیدا میکند. شرک بدون زیباییشناسی نیست؛ به ویژه زیباییشناسی تصویری که مسیحیت و یهودیت مملو از آن است.
زیباییشناسی بسیار مهم است؛ اما متأسفانه از آن غفلت شده است. تنها در عرفان، اندکی بحث شده است؛ ولی متأسفانه ناقص است و کسی بحث تلفیقی آن را دنبال نکرده است. البته علامه محمدتقی جعفری می خواست به این بحثها نزدیک شود که مرگ به او مهلت نداد.
پس ارتباطات توحیدی در پی آنند که حقیقت را بنمایانند، نه تصویر حقیقت را. هیچ تصویری از حقیقت که خود خداست، در مذهب ما پسندیده نیست. نه تنها خدا، بلکه حتّی از انسان کامل هم نتوانستهایم تصویری داشته باشیم. این کار حرام نیست؛ ولی هیچ گاه آن را حلال هم ندانستهاند؛ چون اگر به تصویر درآید، حقیقت محدود خواهد شد.
در بیان سیر تاریخ ارتباطی بشر، نخستین نوع ارتباطات حقیقت نمایی است. اندک اندک، به دلیل گناه، رفاه و فسادهایی که به راه میافتد، حقیقت جای خود را به تصویر میدهد و ارتباطات تصویری شکل میگیرد؛ زیرا دین به دلیل حقیقت نمایی، رشد فکری به وجود میآورد و در هر جا كه پیدا شود، معرفت عمومی شدیدی پدید میآورد. آنگاه فرهنگ و سپس تمدن پدید میآید. تمدن رفاه به همراه دارد و به دنبال آن، فساد می آید. سپس تصویر جای حقیقت را میگیرد و حقیقت جای خود را به تصویر میدهد که این با گناه جور درمیآید و میشود تصویر نمایی حقیقت. در تصوف، زیباشناسی الهی این گونه بوده است كه پسرهای زیبا را گرد میآوردند و میگفتند هر که به اینها نگاه کند، به یاد خدا میافتد! کمکم چهرههای تصویری پدید آمد و زن را مظهر خدا میدانستند. به پسر، زن یا دختر، از نگاهی شهوتآلود نگریسته می شد؛ ولی به آن بُعد معرفتی می دادند و می گفتند که اینها تصویر خداوند است. به تدریج، زیبایی شناسی جنسی میشود. زبان عرفانی که در آثار ادبی دیده می شود، در قرآن وجود ندارد. در كتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، نوشتۀ سیروس شمیسا و سیمای زن در فرهنگ ایران، نوشتة جلال ستاری، این مسئله به خوبی روشن می شود. بدین سان، تمدن به گناه تصویرگرایی و شرک گرایی روی می آورد.
این یک روند است كه تمدنها در ابتدا، با حقیقت به وجود میآیند و در آخر، به تصویر می گرایند؛ اوّل با تقوا و در پایان، با گناه و سپس نابود میشوند. در قرآن نیز این سخنان فراوان است؛ آنجا كه می گوید: ما به آنان نعمت دادیم؛ اما آنان نافرمانی کردند و ما نابودشان کردیم. اگر میخواهید باور کنید، در زمین، سیر و سیاحت كنید. شما در مساکنی نشستهاید که از آن ظالمان بوده و امروزه اثری از آنان نیست.
روند چرخشی که ابنخلدون بیان می كند، اوّلش عصبیّت یعنی ایمان و اخلاق است كه در آخر، به دلیل فساد، این عصبیّت از بین میرود و انسانها سست میشوند. در پایان، یک نیروی خارجی به آنها حمله میکند و نابود میشوند. بزرگترین نمونۀ تاریخی آن حکومت اسلامی بغداد بود که به وسیلة یک مغول نابود شد. به گفتة ابنخلدون، آنها یکجا نشین بودند. بغدادیها، مسلمانان و مغولها کوچنشین بودند. کوچنشینها به یکجا نشینها حمله کردند و آنها را از بین بردند. آنگاه مغولها در ایران، یکجا نشین و متمدن شدند. سپس کوچنشینان انگلیس که در دریا حرکت میکردند، به صورت کوچنشین، به هند، ایران و جاهای دیگر حمله کردند و استعمار فعلی را شکل دادند. امروزه غرب یکجا نشین شدهاست. کوچنشینانی مانند ایرانیان و آفریقاییها از سر و دیوار غرب بالا میروند. اینان مهاجران غرب هستند و از درون، پوست غرب را میکنند. نتیجه اش همین اتفاقاتی است كه هر از چندگاه، در حاشیههای لندن، پاریس، نیویورک و جاهای دیگر، رخ میدهد. كسانی که واقعة 11 سپتامبر را به وجود آوردند، کوچنشینانی بودند که به یکجا نشینان در برجها حمله کردند. ادیان تمدنها را به وجود میآورند و تمدنها خودشان ضد دین عمل میکنند. آنگاه دین بعدی میآید. در شیعه، این روند وجود ندارد. در شیعه، جنگ و صلح هم پر از لطافت است؛ چون این جریان سیری رو به آینده دارد:
سنریهم آیاتنا فیالافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه حق.
در کتاب مهدی موعود، نوشتۀ مرحوم علی دوانی، آمده است كه پس از صلح امام حسن(ع)، سه گروه به او حملهور میشوند. یک گروه خوارج هستند كه حتی می خواستند ایشان را به قتل برسانند. گروه دیگر مردم عاصی و دنیاطلبند که میگویند نجنگید. گروه سوم خواص هستند. مانند حجر بن عدی که به شدت به امام حسن(ع) اعتراض میکند. امام خوارج را کشت و با مردم عادی صلح کرد؛ اما خواص را جمع کرد و به آنان فرمود: آخرین مقصد ما ظهور امام زمان است. من به دلیل ظهور امام زمان صلح کردم. شما در مسیر ظهورید. سیستم ارتباطی ما توجه نمی كند كه ما آینده داریم. ظهور امام زمان در جهت آینده است. همة حرکتهای ما در همین جهت است. حتی انقلاب اسلامی ایران نیز چنین بوده است. به گفتۀ امام:
سالها میگذرد، حادثهها میآید انتظار فرج از نیمة خرداد کشم
امام که از 15 خرداد 42 شروع کرد، معلوم بود مقصدش انتظار فرج بوده است. جنگ و صلح ما نیز انتظار برای فرج است. هیچ استراتژی بالاتر از این نیست. این چهارچوب ارتباطی شیعه است که باید روی آن خیلی کار کرد. تمدن غرب نظام یك ارتباطی همخوان با تکنولوژی خاص خودش درست كرده كه برگرفته از یک تمدن فرودست است. در طول تاریخ، کار غرب این بوده که همه چیز را تقلیل دهد؛ دین را، انسان را و خدا را. همۀ هدف غرب این بوده كه بر همه چیز، از طبیعت تا خدا، مسلط شود و آنها را به نفع خود به كار گیرد. در این ساختار تقلیل دهنده، انسان را از نفس و روح تا سطح ذهن پایین آوردند. آنگاه گفتند: فکر میکنم، پس هستم یا فکر میکنم، پس نیستم.
به این ترتیب، وجود انسان تابع ذهنش شد. حال می شد روی این انسان ذهنی شده کار كرد. انسان را روانشناسی میکنند تا بتوانند به ذهن او راه یابند و بر او مسلط شوند. آنان همۀ فرمولهایی را که برای راه یافتن به تو در توی انسان به کار می بردند، از سگ به دست آوردند؛ سگ پاوولف. به او گوشت را نشان می دادند و بزاق دهانش ترشح میکرد. گفتند: انسان را هم میتوان با این سیستم محرک و پاسخ تربیت كرد. پس انسان را هم مهندسی کنیم؛ مهندسی جسمانی، روحانی و... . این نوع نگاه به انسان سوغات تفكر غربی است. این تفكر نیز زاییدۀ تمدنی است كه همۀ کارش تقلیل دادن، قابل محاسبه كردن و مهندسی كردن است.
امروز معرفت مسلط در غرب، علم و تکنولوژی است. فلسفة تحلیلی غربی به قول خودشان، فلسفة تکنیکی است؛ تکنیک تحلیل. اعتبار علوم تجربی به تکرار است؛ یعنی هر چه تجربه تکرار شود، اعتبار آن بیشتر میشود. اگر صد بار آب را در دمای صد درجه به جوش آوردیم، معنای آن این است كه دمای جوش آب صد درجه است. اعتبار این نظریه به تكرار است. پس کار علم نوآوری نیست، تکرار است. همۀ زندگی غربی این گونه است كه سر وقت، به سر کار میروند و سر ساعت، برمیگردند. به نظر منظم می آیند؛ ولی از دور چنین است. وقتی وارد زندگی آنان می شوید، می بینید اگر سر ثانیه به ایستگاه نرسند، ماشین رفته و خیلی طول میکشد تا با پای پیاده، به محل كارشان برسند. در طول سی سال عمر كاری، باید هر روز صبح، سر ساعت شش آنجا باشند. این تکراری است و در آن، هیچ اثری از خلاقیت دیده نمی شود. این یعنی همان عقلانیت ابزاری که مارکس به آن اشاره میکند و خود غربیها از آن انتقاد میکنند که این نوع عقلانیت انسانها را از خود بیگانه میکند. در رسانههایشان نیز همین گونه است. به همین دلیل، امروزه در غرب، خلاقیت در حال از بین رفتن است. خلاقیت فقط برای کسانی است که در جامعه، هنجارشکن و مجرمند و سلوك و راه و رسم زندگیشان ضدفرهنگی و خلافآمد است؛ مانند پانك ها، رپ ها و... . در جامعۀ غربی، اینها خلّاقند. چرا؟ چون دیگران تکراریاند و از خود بیگانگی و تكرار در همۀ زندگیشان جریان دارد. در انگلستان، از بچهها پرسیدند: نخست وزیرتان کیست؟ آنها نخستوزیر یازده سال پیش را نام بردند. مردم غرب در سیاست دخالت ندارند و معمولاً در رأیگیریها، جوانان حضور ندارند. تنها پیرزنان و پیرمردانی رأی میدهند که حزبی هستند. هر فرد مستقلی هم وارد گود شود و جزو دسته جات سیاسی نباشد، شکست میخورد؛ زیرا زندگی برای آنان تکراری شده و رأی دادن معنایی ندارد. همه چیز یك بازی حزبی است.
علم و تکنولوژی در غرب، بر اساس تکرار است. تکرار در تمام تار و پود زندگی آنان دیده میشود. مانند آنچه در فیلم عصر جدیدِ چارلی چاپلین ترسیم شده است. تکرار همیشه بیمعنایی به وجود میآورد. اگر چیزی تکرار شود، مردم دیگر نگاهش نمیکنند و هیچ احساسی نسبت به آن ندارند. مثلاً شما مسیری كه هر روزه از آن میگذرید، هیچ گاه نگاه نمی كنید که آسفالت آنجا چه طوری است؛ زیرا برایتان تکراری شده است. غرب هم این گونه است. آنقدر در رسانهها، تکرار وجود دارد که مردم به رسانه هم زیاد توجه نمیکنند. ارتباطات آنان فقط تصویری است. چون تصویرها تکرار میشود و دیگر معنایی در ورای آن نیست. در اروپا و آمریکا، بسیاری از مردم تلویزیونها را كنار گذاشته اند.
بهترین چیز برای بیرون رفتن از این همه تكرار، الکل، مواد مخدر و پورنو است. هر جا پیشرفتهتر است، مشروب و مواد مخدر در آنجا بیشتر مصرف میشود. به همین دلیل است که جوانان میخواهند زندگیشان را از تکرار درآورند. تازه در هر یك از این اعمال ضداخلاقی، وقتی به تكرار می رسند، دست به خلاقیت می زنند تا از تكرار در اینها نیز بیرون بیایند. همجنسبازی و تازه های مواد مخدر از كرك تا كریستال و ده ها مادۀ مخدر شیمیایی دیگر به همین دلیل رواج یافته است. اخیراً اکثر شبکههای پورنوگرافی در ترکیه، فرانسه و آمریکا، همجنسبازی زنان را نشان میدهند. اكنون صنعت پورنوگرافی كودكان به راه افتاده است یا برخی به برقراری رابطۀ جنسی با حیوانات روی آوردهاند؛ چون تنها راه شكستن تکرار همین است. البته اینها همه زاییدۀ فرهنگ سكولار است. از این رو، در برابر فرهنگِ دیگران، میكوشند به هر شكلی، فرهنگ خود را غالب كنند. از مواردی که همواره كنوانسیون حقوق بشر به ایران اعلام جرم میکند، این است که همجنسبازی در اینجا آزاد نیست و باید آزاد شود. در كشوری چون آمریکا، برای ورود چند ورزشكار یا تبعۀ آسیایی بسیار سخت می گیرند؛ ولی ورود همجنسبازان آزاد است. در پاریس، به دو گروه اجازۀ همکاری میدهند؛ یهودیان و همجنسبازان!
همۀ اینها برمی گردد به اینكه فرهنگ غرب تصویری است. آنان از تصویر لذت می برند. تلویزیونزدگی و سینمازدگی غرب از اینجا روشن می شود که به سینما اهمیت زیادی میدهند یا جایزة اُسکار برایشان این همه مهم است. رمان نیز ادبیات تصویری است. آنان از شعر میگذرند تا به رمان برسند. وقتی رمان میخوانید، با تخیل خودتان تصویر میسازید. همان رمانها هم بعدها تبدیل به فیلم میشوند. پس غرب تنها با تصویر کار می کند. ریشة این امر در تصویرگرایی دینی آنهاست. یهودیان نیز می خواستند خدا را به صورت گوسالة سامری ببینند. مذهب یا معرفت تصویری از آن یهودیان است. این اندیشه مسیحیت را نیز مبتلا ساخته است. بعد از مسیح، پولس میآید و مفهومی جعلی به نام پسر خدا را مطرح میکند. اینجاست که تصویر در مسیحیت رواج می یابد. سوپر پروتستانتیزم بیشتر به معنای تصویرسازی در مسیحیت است. بدین سان، پس از رنسانس، کلیسا را از تصویر پر میکنند و فرشتگان، حضرت مریم و ... را به صورت عریان میکشند. کلیسا به نقاشان بزرگی چون رافائل، میکل آنژ و ... پول میداد که این نقاشیها را بکشند تا مذهب تصویری شود. ابتدا نقاشی بود، بعد عکاسی پدید آمد، بعد سینما، پس از آن تلویزیون و امروز هم کامپیوتر. اگر به این سیر تصویری شدن دقت کنید، درمییابید كه امروز رسانه تصویریتر شده است. مهمترین نکتة تصویر هم پورنو است؛ زیرا در تصویر، نوعی زیبایی شناسی مادی وجود دارد که برای استخراج آن، به پورنوگرافی رو میآورند. در پاریس، كتابخانه ای نیست كه در آن، اثری از پورنو نباشد. در آنجا، حتماً باید عکس های عریان زن و مرد را به نام هنر و ادبیات نشان دهند. گاه عکس چند زن برهنه را کنار خیابان قرار میدهند و آن را زیباییشناسی مینامند. اگر مذهب و فرهنگ، تصویری شود، تنها چیزی که به آن معنا میبخشد، پورنو است.
سکولاریسم نیز به معنای تصویری شدن رسانهها، تکرار تصویر، بیمعنایی، شکستن بیمعنایی و پورنو است. پروتستانتیزم همگان را به سوی تصویری كردن مذهب می کشاند. متأسفانه مذهب های تصویری زیادی ایجاد شده است. حتی منبرها هم تصویری شده است. وقتی مجالس مذهبی به سمت مداحی های آن چنانی پیش می رود، قالب مذهب تصویری میشود؛ آن هم مداحیای كه روی پاشنۀ سرمایه می چرخد و برای آوردن یک مداح هزینة بالایی صرف میشود. سرمایه یعنی عرضه و تقاضا. نشانة دیگر تصویری شدن مذهب، شمایل سازی از امام حسین(ع) و دیگر معصومان است. در ورای این هیاهوها، پول و سرمایه نهفته است. هر كدام از این عكس ها دویست تومان به فروش میرسید. این یعنی اقتصاد و عرضه و تقاضا. باید پذیرفت كه همۀ این رفتارها بر اساس فرهنگ عرضه و تقاضای کالاست. فرهنگ، ارتباطات، رسانه و همه چیز کالا شده است. به عبارت دیگر، تصویرها ساخته می شوند تا خرید و فروش شوند. رابطة تصویر با اقتصاد نیز روشن میشود. پس اگر دم از پروتستانتیزم شیعی یا اسلامی بزنیم، دقیقاً به سمت یهودیسازی شیعه و تصویرسازی دین خواهیم رفت.
اینكه میگوییم در جهان، جامعة مجازی به وجود میآید، یعنی همین که همه چیز رنگ و بوی تصویر می گیرد. جنگهای کنونی هم دیگر مانند گذشته نیست، بلکه زد و خورد تصویری است. امریکا با سلاح تصویر، به عراق حمله کرد. جنگ عراق و آمریکا جنگ تصویر بود؛ نوعی جنگ روانی. مناقشۀ اتمی ایران و آمریکا نیز از این جنس است. معنای جامعة مجازی یا اطلاعاتی یا تصویری همین است. مهم نیست که واقعیت یا حقیقت چیست. تصویری که ارائه میشود، مهم است. کسی كه بتواند تصاویر بیشتر و بهتری بسازد، قدرتمندتر است. آمریکا چون شبکه ای از بهترین رسانه های جهان را دارد، میتواند تصویری از عراق ارائه دهد که حتی ایرانیان نیز غافل شدهاند. ما حتی افغانستان را از نزدیک نمیشناسیم. ایرانیان افغانستان را از راه تصویرهای رسانههای خارجی میشناسند. من نُه نفر از دانشجویانم را به افغانستان فرستادم. آنان عکسهایی برایم آوردند كه باور آن برای من دشوار بود. اكنون صدا و سیما نه تنها کلیشههای رسانه های بیگانه را نشان می دهد كه خودش هم کلیشههای آنها را باز تولید میکند. خبرنگاران ما در افغانستان و عراق، عین کلیشههای BBC را تولید میکنند.
این فاجعه در جامعۀ خودمان نیز در جریان است. ما در ایران، خود را از دیدگاه غرب میشناسیم. آینة بزرگی به نام غرب رو به روی خویشتن نهاده ایم؛ اما به خودمان نگاه نمیکنیم، به آن می نگریم تا خودمان را در آن ببینیم. اكنون به دانشجویان ما فشار می آورند كه برای مجلۀ ISR مقاله بنویسند. خروجی های دانشگاه ها برای یك مجلۀ خارجی تنظیم می شوند. این یعنی باز تولید کشور در آینۀ معرفتی غرب. چرا؟ چون از این طریق، دانشگاه های ما جزو چند دانشگاه معتبر جهان خواهد شد. چه کسی این افتخار را به ما میدهد؟ آمریکا! مجلة ISR در فلوریدا است. موسسة تامسونگ که اینها را تعیین میکند، مقر آن در آمریکاست. آیا دانشمندان انرژی اتمی یا آنها كه برای ما موشك می سازند، همه ISR دارند؟ یكی از مقاله هایی كه برای مؤسسات معتبر خارجی فرستاده شد، دربارۀ این موضوع مهم بود كه تا سیسال آینده، جمعیت ایران چه اندازه خواهد شد. از آن جمعیت، چه تعداد جوان هستند، چه تعداد زن و چند نفر مرد. می بینید و تایید می كنید كه چه اطلاعات مهمی را برای آمریکا فرستاده ایم؟ اطلاعاتی كه برای امنیت و میلیتاریسم آمریكا، در برنامه ریزی های آینده اش، بسیار مهم است. این همان جامعة مجازی است. تمامی استادان دانشگاه تهران را پشت کامپیوتر نشاندهاند تا از طریق اینترنت، برای بیگانگان مقاله بفرستند. برای چه؟ برای اینكه استادان را ارتقا دهند. یک مقالة ISR که سه صفحه اطلاعات به آنها میدهد، هشتـ هفتم نمره میشود. در حالی كه بهترین کتاب سیصد صفحهای دوازده ـ هفتم تا چهارده ـ هفتم نمره دارد. كدام آدم عاقلی برای 12 نمره، یك كتاب سیصد صفحه ای مینویسد؟ ما را به کجا دارند میبرند؟ جامعة ارتباطاتی دنیا، چنین است. برای آنكه عقب نمانید، باید هر چه دارید به غرب بفرستید تا تأیید شود. غرب هم یعنی امریكا. بیشتر مراكز ارتباطی و علمی دنیا در آنجاست.
در اقتصاد هم از روی دست كشور عقب مانده ای چون امارات و شهر توریستیـ اقتصادی دُبی مشق می کنیم. از این رو، کیش و چابهار درست میکنیم. یک استاد برجستة آمریکایی به کیش آمده بود. از او پرسیدیم: کیش چگونه بود؟ گفت: همۀ ایرانیها شدهاند قاطر!؟ همه در صف اجناس، از سر و کول هم بالا می رفتند و تلویزیون، رادیو، یخچال و... بار میزدند!
در تبلیغات هم دارد به حریم خصوصی ما كه تا اندازه ای، از بلای غربی شدن و مجازی شدن در امان بوده، تجاوز می شود. در آگهی های تلویزیونی نشان می دهند كه اگر شما تلویزیون سامسونگ بخرید، دنیای دیگری را خواهید دید. یا وقتی توپ را شوت می كنند، از قاب می افتد در بغل آنها كه رو به روی تلویزیون نشسته اند. این یعنی مرز واقعیت و مجاز به هم میریزد.
این ها مشخصه های جامعۀ شیطانی است؛ زیرا کار شیطان تصویرگری است. او دنیا را برای انسان تزیین میکند. دنیا زیبا نیست؛ ولی شیطان آن را به گونه ای تزیین میکند که همگان سرسپردۀ جامعۀ تصویری میشوند. بهترین جا برای تصویرگری شیطان عالَم خیال است. شرک نیز در عالم خیال رخ میدهد. اخلاص که در برابر عمل شیطان است، ذهنی است. اخلاص در قلمرو نیت است و نیت تصویری نیست تا شیطان بتواند کاری کند. هر چه جامعه تصویریتر باشد، گناه و شرک نیز در آن بیشتر خواهد بود.
جامعة مجازی و تصویری را سرمایهداری ایجاد میکند تا خرید و فروش را زیادتر کند. اگر مهدویکیا را در هامبورگ نگه میدارند، برای آن است كه او نقطة اتصال ایرانیان مقیم هامبورگ با جامعة آلمان است. هر چه او تبلیغ کند و پای هر کالایی عکس و امضای او بنشیند، ایرانیان مقیم هامبورگ آن را می خرند. پس او میتواند چرخة اقتصاد را در جامعة ایرانیان مقیم آنجا، به نفع آلمان بچرخاند. همه عکس و تصویر است. انسانها هم تصویر میشوند. مهم بازی مهدویکیا نیست، بلکه تصویرش اهمیت دارد. وقتی یک سیستم را با ارتباطات تصویری آن پذیرفتید، گناه و شرک هم در آن هست. اگر هندوییسم، بوداییسم، مذهبهای تصویری دیگر و عرفان های مجازی و دروغین در ایران در حال رشد است، به این دلیل است که سیستم جامعه انسان را به تصویری شدن عادت می دهد. وقتی همۀ زندگی بیننده تصویری شد، دینش هم باید این گونه باشد.
البته سخنان من در نفی مطلق تصویر نیست. در فرهنگ تشیع، تصویرگری در جای خود، ارج و قربی دارد. عاشورا واقعه ای است كه تصویر خوبی از آن به دست خواهد آمد. اگر کسی بتواند عاشورا را تصویر کند، بسیار عالی خواهد شد. می توان ر