در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
پنجشنبه

۱۸ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42041

رسانه و موجبیت تكنولوژی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

رسانه و موجبیت تكنولوژی                         

موضوع سخن رسانه و موجبیت تکنولوژی­اش است. چرا رسانه؟ زیرا رسانه به مثابه یك تکنولوژی، تأثیرات عمیقی بر جوامع دارد. در این میان، به سكولاریسم نیز خواهیم پرداخت. اما چرا سكولاریسم؟ چون امروزه سکولاریسم بُعد مهمی از جهان را تشكیل داده است.

هولنسکی در کتابی به نام سیر جوامع بشری، به بررسی رسانه به منزلة یک تكنولوژی تأثیرگذار بر جوامع پرداخته است. نخستین نکته این است که دین با خود فرهنگ می­آورد. فرهنگ نیز ارتباطات را به همراه دارد. چنین فرمولی از ابتدای خلقت انسان، در تمامی جوامع بشری بوده است. دین برای گسترش خود و برای مطرح شدن در جوامع، فرهنگ خویش را ایجاد کرده که آن هم تابع زندگی است. همة ادیان در پی آنند که پهنۀ زندگی یک جامعه را خوب شناسایی کنند و در نتیجه، فرهنگ خود را تولید کنند. اگر دین وارد زندگی مردم نشود، از بین خواهد رفت. به همین دلیل، دین همواره از زندگی مردم تأثیر می­پذیرد. آیة و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم بیانگر همین است. دین خود را در تشت زندگی مردم می­اندازد. پیامبر از خود مردم است. او می­گوید:

... انما انا بشر مثلکم یوحی الیَّ

من بشری مانند شما هستم. مثل شما در خیابان راه می­روم، غذا می­خورم و زندگی می­کنم. از این رو، آنچه در ادیان مورد توجه قرار می­گیرد، زندگی است. فرهنگ هم ابزار زندگی است. پس اگر دین می­خواهد وارد زندگی شود، باید خود را وارد ابزار زندگی، یعنی فرهنگ مردم کند. اگر دین می خواهد آن فرهنگ را پویایی بخشد، باید ارتباطات را ایجاد کند و اگر نتواند ارتباطات متناسب با آن فرهنگ را شکل دهد، آن دین از بین رفتنی است. به همین دلیل، ادیان همیشه در قدم نخست، با زبان همراه می­شوند. در طول تاریخ، دینی یافت نمی­شود که با زبان خاصی همراه نباشد. برای مثال، اگر کسی بخواهد دربارة مسیحیت مطالعه کند، باید زبان لاتین رومی را بلد باشد. اگر کسی می­خواهد دربارة یهودیت تحقیق کند، باید زبان عبری و یونانی را یاد بگیرد؛ زیرا این دو زبان به هم پیوسته اند. بعد از اینکه بخت النصر به کشتار یهودیان پرداخت، گروهی از یهودیان به یونان مهاجرت کردند. در واقع، اگر زبان عبری نبود، هرگز زبان یونانی شکل نمی­گرفت و در نتیجه، فلسفه نیز به وجود نمی­آمد ـ این سخن آقای خدامهر در کتاب آغاز فلسفه­ است ـ از این روست که یهودیت با فلسفة یونانی ممزوج است. پس آنانی که می­خواهند فلسفه، به ویژه فلسفة یونان را مطالعه کنند، باید با زبان عبری آشنا باشند.

زبان اصلی اسلام عربی است؛ امّا در برخی مجامع بزرگ جهانی که سالانه، دست كم بیست و دو دکترای اسلام­شناسی از آنجا فارغ التحصیل می­شوند، چهار زبانه كار می كنند؛ ترکی، فارسی، عربی و اردو؛ زیرا امروزه به هر چهار زبان، اسلام­شناس وجود دارد. در حالی كه زبان اصلی اسلام عربی است و هر کس می­خواهد اسلام را یاد بگیرد، باید عربی بداند.

زبان به همراه مذهب، هویت تولید می­کند و این فرمول هویت است. بیشتر کسانی که به زبان ایتالیک، یعنی فرانسوی، بلژیکی، پرتغالی و اسپانیولی صحبت می­کنند، مذهبشان کاتولیک است. به همین دلیل، زبان ایتالیک و کاتولیک با یكدیگر ممزوج می­شوند و هویت این کشورها را تولید می­کنند. فوتبالیست­های آمریکای لاتین به کشورهای پروتستان نمی­روند و به کشورهای ایتالیک می­روند؛ چرا که آنها زبان های چرنیک دارند. مذهب پروتستان با زبان ژرمنی تلاقی دارد. از آلمان تا کشورهای اسکاندیناوی و انگلوساكسونی که زبانشان انگلیسی است، بیشتر آنان پروتستان­اند.

مذهب سیستم ارتباطی خود را به وسیلة زبان شکل می­دهد. زبان هم در رسانه­های متفاوت، خود را به عنوان وسیله­ای ارتباطی شکل می­دهد. امروزه زبان فارسی دارد به زبان شیعه بدل می­شود؛ زبان مشترکی میان همة شیعیان! حتی در جنوب لبنان، عدة زیادی به زبان فارسی صحبت می­کنند. حتی در عراق نیز چنین شده است. برای شکل­گیری فضای شیعی­ در عراق، زبان فارسی باید در آنجا رواج یابد. در افغانستان و پاکستان هم همین طور است و حتی در شیعه­نشین هند و ... ؛ اما متأسفانه در کشورما، در این مورد هم سیاستگذاری دقیقی انجام نشده است. زبان فارسی باید زبان شیعه باشد. بسیاری از اهل تسنن حتی در کشورهای اردو زبان، محور زبانشان عربی است و بر آن بسیار تأکید هم می­کنند.

بر همین اساس، می­توان ادعا کرد که توحید ارتباطات خاص خود را دارد و شرک نیز همین طور. تاریخ ادیان را نیز می­توان در طول زندگی بشر، این گونه تقسیم کرد. قرآن می­فرماید پیامبران به توحید فرامی­خوانند. پس از چندی، مسائلی در جامعه پیش می­آید که تبدیل به شرک می­شود. آن­گاه پیامبر بعدی می­آید و آنان را به توحید می­خواند و آنها دوباره مشرک می­شوند.

در تاریخ، توحید و شرك ارتباطات خاص خود را شکل داده اند. هدف پیامبران نیز ایجاد همین ارتباطات است. جالب آنكه هر یك از پیامبران، سیستم ارتباطی ویژۀ خود را داشته اند. سیستم ارتباطی حضرت مسیح(ع)، حضرت موسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) با یكدیگر متفاوت بوده است. سیستم ارتباطی بودا و هندوئیسم نیز با اینکه هر دو در حوزة هند و چین هستند، متفاوت است. پس به دست آوردن نظام ارتباطی توحید در اسلام که بیش از همه دم از توحید می­زند، بسیار مهم است.

اسلام اوج توحید است. شیعیان به مدد امامان خویش، به این اوج رسیده اند. امامان انسان­هایی کامل هستند که خود مظهر توحید بوده اند و توحید را به ما آموخته اند. سخنان اشعری ها كه از خدای مجسم سخن می گوید، پر از شرک است؛ چون ارتباطشان با قرآن و تفسیر حقیقی و درست آن قطع شده است؛ زیرا از امامان بی بهره مانده­اند و از نقطة اوج توحید فاصله گرفته­اند.

نظام ارتباطی توحید­ بر حقیقت نمایی استوار گردیده است. نظام ارتباطی شرک نیز بر اساس ارتباطات تصویری بنا شده است که بت هم نوعی از این ارتباط تصویری است. قرآن در خطاب های سرزنش­آمیزش به مشركان، همواره می گوید:

چرا چیزی را که خود ساخته­اید، می­پرستید؟

چرا غالب بت­ها زن هستند و مرد نیستند؟ خدایان هند همه زن هستند. خدایان هند همه به شکل زن­اند. لات و عزّی نیز این گونه بوده اند. این مسئله، نوعی زیبایی شناسی نهفته است. خدا زیباست و خدایان همیشه در زن تجلّی یافته اند. اوّلین الهه­های پیش از تاریخ بشریت نیز زن بوده اند؛ چون خدا و زن شباهت­های زیادی دارند و زیبایی­شناسی آن دو به یكدیگر شباهت دارد؛ باروری و خلاقیت در كنار زیبایی و جمال.

وقتی دیدگاه زیبایی­شناسانۀ انسان به تصویر درمی­آید، بت می­شود. این گونه است که شرک نوعی تصویرنمایی است که در بت تجلی پیدا می­کند. شرک بدون زیبایی­شناسی نیست؛ به ویژه زیبایی­شناسی تصویری که مسیحیت و یهودیت مملو از آن است.

زیبایی­شناسی بسیار مهم است؛ اما متأسفانه از آن غفلت شده است. تنها در عرفان، اندکی بحث شده است؛ ولی متأسفانه ناقص است و کسی بحث تلفیقی آن را دنبال نکرده است. البته علامه محمدتقی جعفری می خواست به این بحث­ها نزدیک شود که مرگ به او مهلت نداد.

پس ارتباطات توحیدی در پی آنند که حقیقت را بنمایانند، نه تصویر حقیقت را. هیچ تصویری از حقیقت که خود خداست، در مذهب ما پسندیده نیست. نه تنها خدا، بلکه حتّی از انسان کامل هم نتوانسته­ایم تصویری داشته باشیم. این کار حرام نیست؛ ولی هیچ گاه آن را حلال هم ندانسته­اند؛ چون اگر به تصویر درآید، حقیقت محدود خواهد شد.

در بیان سیر تاریخ ارتباطی بشر، نخستین نوع ارتباطات حقیقت نمایی است. اندک اندک، به دلیل گناه، رفاه و فسادهایی که به راه می­افتد، حقیقت جای خود را به تصویر می­دهد و ارتباطات تصویری شکل می­گیرد؛ زیرا دین به دلیل حقیقت نمایی، رشد فکری به وجود می­آورد و در هر جا كه پیدا شود، معرفت عمومی شدیدی پدید می­آورد. آن­گاه فرهنگ و سپس تمدن پدید می­آید. تمدن رفاه به همراه دارد و به دنبال آن، فساد می آید. سپس تصویر جای حقیقت را می­گیرد و حقیقت جای خود را به تصویر می­دهد که این با گناه جور درمی­آید و می­شود تصویر نمایی حقیقت. در تصوف، زیباشناسی الهی این گونه بوده است كه پسرهای زیبا را گرد می­آوردند و می­گفتند هر که به اینها نگاه کند، به یاد خدا می­افتد! کم­کم چهره­های تصویری پدید آمد و زن را مظهر خدا می­دانستند. به پسر، زن یا دختر، از نگاهی شهوت­آلود نگریسته می شد؛ ولی به آن بُعد معرفتی می دادند و می گفتند که اینها تصویر خداوند است. به تدریج، زیبایی شناسی جنسی می­شود. زبان عرفانی که در آثار ادبی دیده می شود، در قرآن وجود ندارد. در كتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، نوشتۀ سیروس شمیسا و سیمای زن در فرهنگ ایران، نوشتة جلال ستاری، این مسئله به خوبی روشن می شود. بدین سان، تمدن به گناه تصویرگرایی و شرک گرایی روی می آورد.

این یک روند است كه تمدن­ها در ابتدا، با حقیقت به وجود می­آیند و در آخر، به تصویر می گرایند؛ اوّل با تقوا و در پایان، با گناه و سپس نابود می­شوند. در قرآن نیز این سخنان فراوان است؛ آنجا كه می گوید: ما به آنان نعمت دادیم؛ اما آنان نافرمانی کردند و ما نابودشان کردیم. اگر می­خواهید باور کنید، در زمین، سیر و سیاحت كنید. شما در مساکنی نشسته­اید که از آن ظالمان بوده و امروزه اثری از آنان نیست.

روند چرخشی که ابن­خلدون بیان می كند، اوّلش عصبیّت یعنی ایمان و اخلاق است كه در آخر، به دلیل فساد، این عصبیّت از بین می­رود و انسان­ها سست می­شوند. در پایان، یک نیروی خارجی به آنها حمله می­کند و نابود می­شوند. بزرگ­ترین نمونۀ تاریخی آن حکومت اسلامی بغداد بود که به وسیلة یک مغول نابود شد. به گفتة ابن­خلدون، آنها یک­جا نشین بودند. بغدادی­ها، مسلمانان و مغول­ها کوچ­نشین بودند. کوچ­نشین­ها به یک­جا نشین­ها حمله کردند و آنها را از بین بردند. آن­گاه مغول­ها در ایران، یک­جا نشین و متمدن شدند. سپس کوچ­نشینان انگلیس که در دریا حرکت می­کردند، به صورت کوچ­نشین، به هند، ایران و جاهای دیگر حمله کردند و استعمار فعلی را شکل دادند. امروزه غرب یک­جا نشین شده­است. کوچ­نشینانی مانند ایرانیان و آفریقایی­ها از سر و دیوار غرب بالا می­روند. اینان مهاجران غرب هستند و از درون، پوست غرب را می­کنند. نتیجه اش همین اتفاقاتی است كه هر از چندگاه، در حاشیه­های لندن، پاریس، نیویورک و جاهای دیگر، رخ می­دهد. كسانی که واقعة 11 سپتامبر را به وجود آوردند، کوچ­نشینانی بودند که به یک­جا نشینان در برج­ها حمله کردند. ادیان تمدن­ها را به وجود می­آورند و تمدن­ها خودشان ضد دین عمل می­کنند. آن­گاه دین بعدی می­آید. در شیعه، این روند وجود ندارد. در شیعه، جنگ و صلح هم پر از لطافت است؛ چون این جریان سیری رو به آینده دارد:

سنریهم آیاتنا فی­الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه حق.

در کتاب مهدی موعود، نوشتۀ مرحوم علی دوانی، آمده است كه پس از صلح امام حسن(ع)، سه گروه به او حمله­ور می­شوند. یک گروه خوارج هستند كه حتی می خواستند ایشان را به قتل برسانند. گروه دیگر مردم عاصی­ و دنیاطلبند که می­گویند نجنگید. گروه سوم خواص­ هستند. مانند حجر بن عدی که به شدت به امام حسن(ع) اعتراض می­کند. امام خوارج را کشت و با مردم عادی صلح کرد؛ اما خواص را جمع کرد و به آنان فرمود: آخرین مقصد ما ظهور امام زمان است. من به دلیل ظهور امام زمان صلح کردم. شما در مسیر ظهورید. سیستم ارتباطی ما توجه نمی كند كه ما آینده داریم. ظهور امام زمان در جهت آینده است. همة حرکت­های ما در همین جهت است. حتی انقلاب اسلامی ایران نیز چنین بوده است. به گفتۀ امام:

سال­ها می­گذرد، حادثه­ها می­آید                  انتظار فرج از نیمة خرداد کشم

امام که از 15 خرداد 42 شروع کرد، معلوم بود مقصدش انتظار فرج بوده است. جنگ و صلح ما نیز انتظار برای فرج است. هیچ استراتژی بالاتر از این نیست. این چهارچوب ارتباطی شیعه است که باید روی آن خیلی کار کرد. تمدن غرب نظام یك ارتباطی هم­خوان با تکنولوژی خاص خودش درست كرده كه برگرفته از یک تمدن فرودست است. در طول تاریخ، کار غرب این بوده که همه­ چیز را تقلیل دهد؛ دین را، انسان را و خدا را. همۀ هدف غرب این بوده كه بر همه چیز، از طبیعت تا خدا، مسلط شود و آنها را به نفع خود به كار گیرد. در این ساختار تقلیل دهنده، انسان را از نفس و روح تا سطح ذهن پایین آوردند. آن­گاه گفتند: فکر می­کنم، پس هستم یا فکر می­کنم، پس نیستم.

به این ترتیب، وجود انسان تابع ذهنش شد. حال می شد روی این انسان ذهنی شده کار كرد. انسان را روان­شناسی می­کنند تا بتوانند به ذهن او راه یابند و بر او مسلط شوند. آنان همۀ فرمول­هایی را که برای راه یافتن به تو در توی انسان به کار می بردند، از سگ به دست آوردند؛ سگ پاوولف. به او گوشت را نشان می دادند و بزاق دهانش ترشح می­کرد. گفتند: انسان را هم می­توان با این سیستم محرک و پاسخ تربیت كرد. پس انسان را هم مهندسی کنیم؛ مهندسی جسمانی، روحانی و... . این نوع نگاه به انسان سوغات تفكر غربی است. این تفكر نیز زاییدۀ تمدنی است كه همۀ کارش تقلیل دادن، قابل محاسبه كردن و مهندسی كردن است.

امروز معرفت مسلط در غرب، علم و تکنولوژی است. فلسفة تحلیلی غربی به قول خودشان، فلسفة تکنیکی است؛ تکنیک تحلیل. اعتبار علوم تجربی به تکرار است؛ یعنی هر چه تجربه تکرار شود، اعتبار آن بیشتر می­شود. اگر صد بار آب را در دمای صد درجه به جوش آوردیم، معنای آن این است كه دمای جوش آب صد درجه است. اعتبار این نظریه به تكرار است. پس کار علم نوآوری نیست، تکرار است. همۀ زندگی غربی این گونه است كه سر وقت، به سر کار می­روند و سر ساعت، برمی­گردند. به نظر منظم می آیند؛ ولی از دور چنین است. وقتی وارد زندگی آنان می شوید، می بینید اگر سر ثانیه به ایستگاه نرسند، ماشین رفته و خیلی طول می­کشد تا با پای پیاده، به محل كارشان برسند. در طول سی سال عمر كاری، باید هر روز صبح، سر ساعت شش آنجا باشند. این تکراری است و در آن، هیچ اثری از خلاقیت دیده نمی شود. این یعنی همان عقلانیت ابزاری که مارکس به آن اشاره می­کند و خود غربی­ها از آن انتقاد می­کنند که این نوع عقلانیت انسان­ها را از خود بیگانه می­کند. در رسانه­هایشان نیز همین گونه است. به همین دلیل، امروزه در غرب، خلاقیت در حال از بین رفتن است. خلاقیت فقط برای کسانی است که در جامعه، هنجارشکن و مجرمند و سلوك و راه و رسم زندگی­شان ضدفرهنگی و خلاف­آمد است؛ مانند پانك ها، رپ ها و... . در جامعۀ غربی، اینها خلّاقند. چرا؟ چون دیگران تکراری­اند و از خود بیگانگی و تكرار در همۀ زندگی­شان جریان دارد. در انگلستان، از بچه­ها پرسیدند: نخست وزیرتان کیست؟ آنها نخست­وزیر یازده سال پیش را نام بردند. مردم غرب در سیاست دخالت ندارند و معمولاً در رأی­گیری­ها، جوانان حضور ندارند. تنها پیرزنان و پیرمردانی رأی می­دهند که حزبی هستند. هر فرد مستقلی هم وارد گود شود و جزو دسته جات سیاسی نباشد، شکست می­خورد؛ زیرا زندگی برای آنان تکراری شده و رأی دادن معنایی ندارد. همه چیز یك بازی حزبی است.

علم و تکنولوژی در غرب، بر اساس تکرار است. تکرار در تمام تار و پود زندگی­ آنان دیده می­شود. مانند آنچه در فیلم عصر جدیدِ چارلی چاپلین ترسیم شده است. تکرار همیشه بی­معنایی به وجود می­آورد. اگر چیزی تکرار شود، مردم دیگر نگاهش نمی­کنند و هیچ احساسی نسبت به آن ندارند. مثلاً شما مسیری كه هر روزه از آن می­گذرید، هیچ گاه نگاه نمی كنید که آسفالت آنجا چه طوری است؛ زیرا برایتان تکراری ­شده است. غرب هم این گونه است. آنقدر در رسانه­ها، تکرار وجود دارد که مردم به رسانه هم زیاد توجه نمی­کنند. ارتباطات آنان فقط تصویری است. چون تصویرها تکرار می­شود و دیگر معنایی در ورای آن نیست. در اروپا و آمریکا، بسیاری از مردم تلویزیون­ها را كنار گذاشته اند.

بهترین چیز برای بیرون رفتن از این همه تكرار، الکل، مواد مخدر و پورنو است. هر جا پیشرفته­تر است، مشروب و مواد مخدر در آنجا بیشتر مصرف می­شود. به همین دلیل است که جوانان می­خواهند زندگی­شان را از تکرار درآورند. تازه در هر یك از این اعمال ضداخلاقی، وقتی به تكرار می رسند، دست به خلاقیت می زنند تا از تكرار در اینها نیز بیرون بیایند. هم­جنس­بازی و تازه های مواد مخدر از كرك تا كریستال و ده ها مادۀ مخدر شیمیایی دیگر به همین دلیل رواج یافته است. اخیراً اکثر شبکه­های پورنوگرافی در ترکیه، فرانسه و آمریکا، همجنس­بازی زنان را نشان می­دهند. اكنون صنعت پورنوگرافی كودكان به راه افتاده است یا برخی به برقراری رابطۀ جنسی با حیوانات روی آورده­اند؛ چون تنها راه شكستن تکرار همین است. البته اینها همه زاییدۀ فرهنگ سكولار است. از این رو، در برابر فرهنگِ دیگران، می­كوشند به هر شكلی، فرهنگ خود را غالب كنند. از مواردی که همواره كنوانسیون حقوق بشر به ایران اعلام جرم می­کند، این است که همجنس­بازی در اینجا آزاد نیست و باید آزاد شود. در كشوری چون آمریکا، برای ورود چند ورزشكار یا تبعۀ آسیایی بسیار سخت می گیرند؛ ولی ورود هم­جنس­بازان آزاد است. در پاریس، به دو گروه اجازۀ همکاری می­دهند؛ یهودیان و هم­جنس­بازان!

همۀ اینها برمی گردد به اینكه فرهنگ غرب تصویری است. آنان از تصویر لذت می برند. تلویزیون­زدگی و سینمازدگی غرب از اینجا روشن می شود که به سینما اهمیت زیادی می­دهند یا جایزة اُسکار برایشان این همه مهم است. رمان نیز ادبیات تصویری است. آنان از شعر می­گذرند تا به رمان برسند. وقتی رمان می­خوانید، با تخیل خودتان تصویر می­سازید. همان رمان­ها هم بعدها تبدیل به فیلم می­شوند. پس غرب تنها با تصویر کار می کند. ریشة این امر در تصویرگرایی دینی آنهاست. یهودیان نیز می خواستند خدا را به صورت گوسالة سامری ببینند. مذهب یا معرفت تصویری از آن یهودیان است. این اندیشه مسیحیت را نیز مبتلا ساخته است. بعد از مسیح، پولس می­­آید و مفهومی جعلی به نام پسر خدا را مطرح می­کند. اینجاست که تصویر در مسیحیت رواج می یابد. سوپر پروتستانتیزم بیشتر به معنای تصویرسازی در مسیحیت است. بدین سان، پس از رنسانس، کلیسا را از تصویر پر می­کنند و فرشتگان، حضرت مریم و ... را به صورت عریان می­کشند. کلیسا به نقاشان بزرگی چون رافائل، میکل آنژ و ... پول می­داد که این نقاشی­ها را بکشند تا مذهب تصویری شود. ابتدا نقاشی بود، بعد عکاسی پدید آمد، بعد سینما، پس از آن تلویزیون و امروز هم کامپیوتر. اگر به این سیر تصویری شدن دقت کنید، درمی­یابید كه امروز رسانه تصویری­تر شده است. مهم­ترین نکتة تصویر هم پورنو است؛ زیرا در تصویر، نوعی زیبایی شناسی مادی وجود دارد که برای استخراج آن، به پورنوگرافی رو می­آورند. در پاریس، كتاب­خانه ای نیست كه در آن، اثری از پورنو نباشد. در آنجا، حتماً باید عکس های عریان زن و مرد را به نام هنر و ادبیات نشان دهند. گاه عکس چند زن برهنه را کنار خیابان قرار می­دهند و آن را زیبایی­شناسی می­نامند. اگر مذهب و فرهنگ، تصویری شود، تنها چیزی که به آن معنا می­بخشد، پورنو است.

سکولاریسم نیز به معنای تصویری شدن رسانه­ها، تکرار تصویر، بی­معنایی، شکستن بی­معنایی و پورنو است. پروتستانتیزم همگان را به سوی تصویری كردن مذهب می کشاند. متأسفانه مذهب های تصویری زیادی ایجاد شده است. حتی منبرها هم تصویری شده است. وقتی مجالس مذهبی به سمت مداحی های آن چنانی پیش می رود، قالب مذهب تصویری می­شود؛ آن هم مداحی­ای كه روی پاشنۀ سرمایه می چرخد و برای آوردن یک مداح هزینة بالایی صرف می­شود. سرمایه یعنی عرضه و تقاضا. نشانة دیگر تصویری شدن مذهب، شمایل سازی از امام حسین(ع) و دیگر معصومان است. در ورای این هیاهوها، پول و سرمایه نهفته است. هر كدام از این عكس ها دویست تومان به فروش می­رسید. این یعنی اقتصاد و عرضه و تقاضا. باید پذیرفت كه همۀ این­ رفتارها بر اساس فرهنگ عرضه و تقاضای کالاست. فرهنگ، ارتباطات، رسانه و همه چیز کالا شده است. به عبارت دیگر، تصویرها ساخته می شوند تا خرید و فروش ­شوند. رابطة­ تصویر با اقتصاد نیز روشن می­شود. پس اگر دم از پروتستانتیزم شیعی یا اسلامی بزنیم، دقیقاً به سمت یهودی­سازی شیعه و تصویرسازی دین خواهیم رفت.

اینكه می­گوییم در جهان، جامعة مجازی به وجود می­آید، یعنی همین که همه­ چیز رنگ و بوی تصویر می گیرد. جنگ­های کنونی هم دیگر مانند گذشته نیست، بلکه زد و خورد تصویری است. امریکا با سلاح تصویر، به عراق حمله کرد. جنگ عراق و آمریکا جنگ تصویر بود؛ نوعی جنگ روانی. مناقشۀ اتمی ایران و آمریکا نیز از این جنس است. معنای جامعة مجازی یا اطلاعاتی یا تصویری همین است. مهم نیست که واقعیت یا حقیقت چیست. تصویری که ارائه می­شود، مهم است. کسی كه بتواند تصاویر بیشتر و بهتری بسازد، قدرتمندتر است. آمریکا چون شبکه ای از بهترین رسانه های جهان را دارد، می­تواند تصویری از عراق ارائه دهد که حتی ایرانیان نیز غافل شده­اند. ما حتی افغانستان را از نزدیک نمی­شناسیم. ایرانیان افغانستان را از راه تصویرهای رسانه­های خارجی می­شناسند. من نُه نفر از دانشجویانم را به افغانستان فرستادم. آنان عکس­هایی برایم آوردند كه باور آن برای من دشوار بود. اكنون صدا و سیما نه تنها کلیشه­های رسانه های بیگانه را نشان می دهد كه خودش هم کلیشه­های آنها را باز تولید می­کند. خبرنگاران ما در افغانستان و عراق، عین کلیشه­های BBC را تولید می­کنند.

این فاجعه در جامعۀ خودمان نیز در جریان است. ما در ایران، خود را از دیدگاه غرب می­شناسیم. آینة بزرگی به نام غرب رو به روی خویشتن نهاده ایم؛ اما به خودمان نگاه نمی­کنیم، به آن می نگریم تا خودمان را در آن ببینیم. اكنون به دانشجویان ما فشار می آورند كه برای مجلۀ ISR مقاله بنویسند. خروجی های دانشگاه ها برای یك مجلۀ خارجی تنظیم می شوند. این یعنی باز تولید کشور در آینۀ معرفتی غرب. چرا؟ چون از این طریق، دانشگاه های ما جزو چند دانشگاه معتبر جهان خواهد شد. چه کسی این افتخار را به ما می­دهد؟ آمریکا! مجلة ISR در فلوریدا است. موسسة تامسونگ که اینها را تعیین می­کند، مقر آن در آمریکاست. آیا دانشمندان انرژی اتمی یا آنها كه برای ما موشك می سازند، همه ISR دارند؟ یكی از مقاله هایی كه برای مؤسسات معتبر خارجی فرستاده ­شد، دربارۀ این موضوع مهم بود كه تا سی­سال آینده، جمعیت ایران چه اندازه خواهد شد. از آن جمعیت، چه تعداد جوان هستند، چه تعداد زن و چند نفر مرد. می بینید و تایید می كنید كه چه اطلاعات مهمی را برای آمریکا فرستاده ایم؟ اطلاعاتی كه برای امنیت و میلیتاریسم آمریكا، در برنامه ریزی های آینده اش، بسیار مهم است. این همان جامعة مجازی است. تمامی استادان دانشگاه تهران را پشت کامپیوتر نشانده­اند تا از طریق اینترنت، برای بیگانگان مقاله بفرستند. برای چه؟ برای اینكه استادان را ارتقا دهند. یک مقالة ISR که سه صفحه اطلاعات به آنها می­دهد، هشتـ هفتم نمره می­شود. در حالی كه بهترین کتاب سیصد صفحه­ای دوازده ـ هفتم تا چهارده ـ هفتم نمره دارد. كدام آدم عاقلی برای 12 نمره، یك كتاب سیصد صفحه ای می­نویسد؟ ما را به کجا دارند می­برند؟ جامعة ارتباطاتی دنیا، چنین است. برای آنكه عقب نمانید، باید هر چه دارید به غرب بفرستید تا تأیید شود. غرب هم یعنی امریكا. بیشتر مراكز ارتباطی و علمی دنیا در آنجاست.

در اقتصاد هم از روی دست كشور عقب مانده ای چون امارات و شهر توریستی­ـ اقتصادی دُبی­ مشق می کنیم. از این رو، کیش و چابهار درست می­کنیم. یک استاد برجستة آمریکایی به کیش آمده بود. از او پرسیدیم: کیش چگونه بود؟ گفت: همۀ ایرانی­ها شده­اند قاطر!؟ همه در صف اجناس، از سر و کول هم بالا می رفتند و تلویزیون، رادیو، یخچال و... بار می­زدند!

در تبلیغات هم دارد به حریم خصوصی ما كه تا اندازه ای، از بلای غربی شدن و مجازی شدن در امان بوده، تجاوز می شود. در آگهی های تلویزیونی نشان می دهند كه اگر شما تلویزیون سامسونگ بخرید، دنیای دیگری را خواهید دید. یا وقتی توپ را شوت می كنند، از قاب می افتد در بغل آنها كه رو به روی تلویزیون نشسته اند. این یعنی مرز واقعیت و مجاز به هم می­ریزد.

این ها مشخصه های جامعۀ شیطانی است؛ زیرا کار شیطان تصویرگری است. او دنیا را برای انسان تزیین می­کند. دنیا زیبا نیست؛ ولی شیطان آن را به گونه ای تزیین می­کند که همگان سرسپردۀ جامعۀ تصویری می­شوند. بهترین جا برای تصویرگری شیطان عالَم خیال است. شرک نیز در عالم خیال رخ می­دهد. اخلاص که در برابر عمل شیطان است، ذهنی است. اخلاص در قلمرو نیت است و نیت تصویری نیست تا شیطان بتواند کاری کند. هر چه جامعه تصویری­تر باشد، گناه و شرک نیز در آن بیشتر خواهد بود.

جامعة مجازی و تصویری را سرمایه­داری ایجاد می­کند تا خرید و فروش را زیادتر کند. اگر مهدوی­کیا را در هامبورگ نگه می­دارند، برای آن است كه او نقطة اتصال ایرانیان مقیم هامبورگ با جامعة آلمان است. هر چه او تبلیغ کند و پای هر کالایی عکس و امضای او بنشیند، ایرانیان مقیم هامبورگ آن را می خرند. پس او می­تواند چرخة اقتصاد را در جامعة ایرانیان مقیم آنجا، به نفع آلمان بچرخاند. همه عکس و تصویر است. انسان­ها هم تصویر می­شوند. مهم بازی مهدوی­کیا نیست، بلکه تصویرش اهمیت دارد. وقتی یک سیستم را با ارتباطات تصویری آن پذیرفتید، گناه و شرک هم در آن هست. اگر هندوییسم، بوداییسم، مذهب­های تصویری دیگر و عرفان های مجازی و دروغین در ایران در حال رشد است، به این دلیل است که سیستم جامعه انسان را به تصویری شدن عادت می دهد. وقتی همۀ زندگی بیننده تصویری شد، دینش هم باید این گونه باشد.

البته سخنان من در نفی مطلق تصویر نیست. در فرهنگ تشیع، تصویرگری در جای خود، ارج و قربی دارد. عاشورا واقعه ای است كه تصویر خوبی از آن به دست خواهد آمد. اگر کسی بتواند عاشورا را تصویر کند، بسیار عالی خواهد شد. می توان ر

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد