بسم الله الرحمن الرحیم
نگاهی دیگر
درآمد
یکی از برنامههای تولیدی صدا و سیما که از قضا ریاست سازمان نیز در آن حضور دارند، پخش سلسله نشست هایی است که تعداد قابل توجهی از اساتید و کارشناسان حوزههای علوم انسانی، رسانه و هنر، دیدگاه های خود را دربارۀ صدا و سیما بیان میکنند. معمولاً در این نشست ها به جز ریاست سازمان، برخی معاونین و مدیرانی که نسبت به دیگر دستاندرکاران رسانۀ ملی دارای مطالعات، فعالیتها و دغدغههای علمی ـ نظری بیشتری هستند، حضور می یابند.
اولین جلسهای که با نام نشست صمیمانه برگزار شد به متخصصین رسانه و اساتید علوم ارتباطات اختصاص داشت. همچنین جلسۀ دوم از این نشست ها به گردهمایی جمعی از دوبلورهای رادیو ـ تلویزیون اختصاص داشت. میهمانان جلسۀ سوم نیز جمعی از اساتید روان شناسی و علوم تربیتی بودند. در چهارمین جلسه كه آخرین نشست پخش شده از سیما نیز هست، اساتید علوم اجتماعی شركت جسته بودند.[1]
نکتۀ مهم، بهره ای است كه رسانۀ ملی از نشستهای مذکور می برد؛ یعنی بیشتر زمان مفید این نشست های نسبتاً طولانی از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود. پس این نشست ها را می شود از دو جهت بررسی نمود:
1. از جهت دیدگاه هایی كه مدعوین دربارۀ صدا و سیما و با خطاب قراردادن ریاست سازمان بیان می كنند.
2. از جهت یک برنامۀ تلویزیونی در کنار دیگر برنامهها با آثار اجتماعی ـ فرهنگی خودش که قرار است مردم بینندگان آن باشند.
هدف اصلی مقالۀ پیشرو پرداختن به وجه اول و گونهشناسی مباحثی است که مدعوین بیان کردهاند ولی به جهت اهمیت وجه دوم این نشستها و اینکه معمولاً بیشتر نگاه های تحلیلی به این نوع برنامهها از جهت اول است، لازم میبینم که پیش از ورود به بحث اصلی، مطالبی را از جهت دوم هر چند به شكلی گذرا و مختصر، بیان کنم.
· شاید یکی از اهداف پخش این جلسات از سیما، ارائۀ انگارهای علمی ـ کارشناسی از مدیریت کلان رسانۀ ملی برای بینندۀ ایرانی باشد. به نظر میرسد امکان این که چند اختلال ارتباطی ـ که به آن ها اشاره خواهد شد ـ به گونه ای جدی، مانع شکل گیری چنین هدفی شوند، وجود دارد:
1. بسیاری از گفتارهای انتقادی بیان شده از سوی مدعوین، بخش زیادی از بینندگان برنامه را به مجموعۀ مدیریتی سازمان، بدبین میکند و به افزایش سطح توقعات و در نتیجه انتقادات ایشان از رسانۀ ملی می انجامد.
2. عدم پاسخگویی رئیس یا مدیران سازمان به انتقادات بیان شده و یا نمایش ندادن پاسخ های گفته شده، گزارة حرفی برای گفتن نداشتند را در ذهن بیننده تقویت میکند.
3. ممکن است بخشی از بینندگان این برنامه احساس کنند، دایم برای کنترل افکار و احساسات آن ها برنامهریزی میشود و صدا و سیما سعی میکند هر چه بیشتر بر ذهن و دل آنها چیره شود.
4. در برخی انتقادات از بسیاری از عملکردهای رسانهای و فرهنگی صدا و سیما رمزگشایی میشود و به اصطلاح، دست صدا و سیما رو میشود و بینندگان متوجه میشوند که هدف از یک برنامه که قبلاً پخش شده یا در حال پخش است، چه بوده است. به همین دلیل این بینندگان در آینده به راحتی تحت تأثیر گونه های مشابه، قرار نخواهند گرفت.
· حتی اگر با کمترین اختلال ارتباطی مانند آن چه بیان شد، تصویر نسبتاً کارشناسی از مدیریت کلان سازمان در ذهن بینندگان نقش بندد، آیا این انگاره کاملاً مفید خواهد بود یا احتمال این که موجب آسیبهایی باشد، میرود؟ آسیبهایی مانند:
الف) شاید عدهای از بینندگان تصور کنند نوعی مدیریت حساب شده و زیر نظر افراد آگاه و دلسوز، همۀ جریان تولید و پخش رسانه ای را هدایت میکند. بنابراین نباید خیلی نگران آسیبهای برنامهها بود چون تا جایی که امکان داشته نکات ایمنی رعایت شده است و بیشتر ظرفیت کارشناسی کشور در خدمت صدا و سیما هستند. این برداشت ممکن است به كاهش سطح سواد رسانهای بینندگان بینجامد.
ب) پخش جلساتی که همة مدعوین به گونه ای جدی و همهجانبه با یک نفر ـ ریاست سازمان ـ در حال گفت و گو هستند، این گرایش را در میان بینندگان تقویت میکند که هدایت امور در اختیار ریاست سازمان است و اگر این گونه نبود کارشناسان با جدیتی این چنین با ایشان به گفت و گو نمینشستند. این تلقی، نه تنها از این پس ریاست سازمان را مورد توجه و تمرکز جدی بینندگان قرار خواهد داد و درخواست های رسانهای ایشان را بالا خواهد برد، بلکه با واقعیتهای صدا و سیما نیز منطبق نیست. امروزه رادیوـ تلویزیون آن اندازه گستردگی اداری و تشکیلاتی یافته است و نیروهای انسانی فعال و حوزههای مسؤولیتی مختلف آن به اندازه ای زیاد شده اند که نظارت مدیریتی مطلق به این مجموعۀ گسترده از توان یك تَن بیرون است. البته چنین تسلطی مطلوب یک مدیریت هنری و فرهنگی هم نیست. چنان چه ریاست سازمان نیز به دنبال حاکمیتی این چنین نمی باشند. بنابراین القاء انگارهای از ریاست سازمان که گویی همه چیز در دستان اوست، میتواند آسیبهای بزرگی در بر داشته باشد و توقعات غیر واقعی را برانگیزاند. در این حالت هر چقدر به انگارة کارشناسی و تخصصی دامن بزنیم، آسیب بالا را تشدید کردهایم. به بیان دیگر وقتی انگارة نظارت مطلوب در کنار انگارة تخصص مطلوب قرار گرفت این پرسش پیش میآید که چرا وضع رادیوـ تلویزیون این اندازه انتقاد برانگیز است؟ و این مشکلاتی که اساتید بیان میکنند قرار است چه زمانی حل شوند؟
پ) اصولاً مدیریتهای رسانهای در جهان، همیشه از یک چیز فرار کردهاند و آن، رسانهای شدن است. بر اساس یک قانون حاکم، ولی نانوشتۀ ارتباطی، همه چیز میتواند ـ بخوانید باید ـ رسانهای شود غیر از خود رسانه!
تمام مزیت رسانه، تمرکز دادن افکار و اذهان بینندگانش به سوی وقایعی است که بنا به دلایلی میپسندد و وقتی این قدرت تمرکز بخشی را در مورد خود به کار گرفت، در نهایت خلع سلاح شده است. دقیقاً به همین دلیل است که مدیریتهای ارشد رسانهای میل چندانی به حضور در رسانه حتی رسانههای خودشان ندارند و از تبدیل شدن به موضوعی برای صحبتها و گپ های عمومی بینندگان پرهیز میکنند. حتی اگر برآیند گفتمان های شکل گرفته در میان بینندگان به نفع آن ها باشد.
جالب است که در میان این همه شخصیتها و چهرههای مختلف که در رسانههای دنیا نمایش داده میشوند، کمترین تصاویر به گردانندگان رسانهها اختصاص دارد. شاید بینندگان تلویزیون در ایران و حتی مدیران آن، برای یک بار هم که شده تصویر مدیر شبکۀ CNN، الجزیره، العربیه، فاکس نیوز، NHK و... را ندیده باشند. غفلت اساسی در این جاست که برنامهریزان صدا و سیما تصور میکنند که پخش تصاویر، اگر باعث شكل گیری تصوری خوب در ذهن بینندگان شود، بدون اشکال است. اما ایشان به این نکته توجه نمیکنند که نفس رسانهای شدن خود رسانه و مدیران آن دارای آسیبهایی مهم است. زیرا آن چه در ذهن بیننده دارای ماندگاری بیشتری است، خود تصویر است و نگرش مثبت یا منفی وی به سرعت می تواند تغییر کند.
درست است که اولین انگارهها در بستر نگرشی مثبت شکل گرفته اند ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که عوامل و شرایط گوناگون، بیننده را در جریان بستری دیگر قرار ندهد. اگر کسی برای اولین بار خواندن را با کمک یک کتاب مقدس آغاز کرد، لزوماً تا آخر عمر آن کتاب را نخواهد خواند و چه بسا به سراغ کتب انحرافی دیگری کشیده شود!
ت) مشاهدة مسؤولانی که بیشتر زمان حضورشان در میان اساتید و کارشناسان به شنیدن میگذرد و تقریباً سخن، طرح پرسش، توضیحات و پاسخ جدی از ایشان دیده یا شنیده نمیشود، میتواند انگارة تخصصی آن ها در نزد بیننده را تا حد متخصص در شنیدن بودن كاهش دهد.
به بیان دیگر تخصص در رسانۀ ملی یعنی توانایی بهره مندی از متخصصان نه این که خود دستاندرکاران دارای ایده، دیدگاه و برداشت های تخصصی باشند. این انگارة نه چندان کامل وقتی تقویت میشود که بدانیم تقریباً هیچ یک از کارشناسان سخنگوی جلسه، جزو بدنۀ سازمان محسوب نمیشوند. گویا سازمان صدا و سیما همیشه باید منتظر نظراتی تخصصی باشد كه در طول سال از دستیابی به آن ها محروم است. بنابراین تصویر کارشناسیِ مدیریتِ کلانِ سازمان، نزد بینندگان به نوعی انگارة انفصالی دامن میزند.[2] باید توجه داشت که آسیب انگارة انفصالی بالا با تزریق انگارهای علاقمند و پذیرا از مدیریت سازمان به عقول منفصلِ خارج از آن از بین نمیرود. برجسته کردن قوة سامعۀ سازمان نباید به بهای نفی نسبی قوة ناطقه آن در نزد مخاطبانش صورت گیرد؛ در حالی که چه ریاست سازمان و چه بدنة آن حرف های زیادی برای گفتن دارند.
علاوه بر مطالب بالا مواردِ دیگری را نیز میتوان در چارچوب نگاه برنامه محور به جلسات ریاست سازمان و کارشناسان اضافه کرد که از مجال این مقال خارج است. ولی همین مختصر نیز میتواند به گونه ای مورد بررسی و تحقیق بیشتر قرار بگیرد. انگارة مدیریت کلان یک سازمان رسانهای در نزد بینندگان آن، یکی از مهم ترین و حساس ترین مسایل یک رسانه است که بسیاری از مسایل، تأثیرات قوی و ضعیف، اختلال ها و توفیقات ارتباطاتی رسانه به آن وابسته است. مقدمات بالا شاید در بیان اهمیت مذکور مؤثر افتد.
اما جدای از تأثیرات بیرونی پخش این برنامهها، محتواها و مطالب ارائه شده از سوی کارشناسان دربارۀ صدا و سیما نیز خود شایسته بررسی است. چه این که تاکنون بخش قابل توجهی از اساتید ارتباطات، علوم اجتماعی، روانشناسی و علوم تربیتی که رشتۀ تخصصی ایشان دارای ارتباط مستقیم با امور مربوط به رسانه است به بیان دیدگاه های خویش پرداختهاند؛ بنابراین مطالعۀ گفتارهای بیان شده در این جلسات میتواند به گونه ای، بیانگر اجمالی از توان کارشناسی کشور در حوزههای مهمی از مطالعات میان رشته ای نسبت رسانهها و علوم انسانی باشد.
البته نوع خاص فرآیند حضور کارشناسان در جلسه از دعوت تا صحبت، میتواند به اتقان محتوایی و علمیت کلام ایشان آسیبهایی وارد کند. بنابراین مواردی از این دست شایستۀ اصلاح و بازنگری است.
معمولاً از زمان اطلاع اساتید تا زمان حضور آن ها در سازمان، مدت زیادی نمی گذرد و به همین دلیل ایشان تقریباً بدون یک آمادگی مناسب علمی و فکری وارد بحث میشوند. چه بسا اگر چند ماه قبل از نشست با ریاست سازمان خبر آن به اطلاع مدعوین برسد، ایشان با ورزیدگی نظری بیشتری حاضر شوند.
بیشتر اساتید دعوت شده، پژوهش، تدریس یا دغدغۀ مستقیمی دربارۀ رادیو ـ تلویزیون نداشتهاند و تفکرات عمیقی را دربارۀ برنامهها، آثار یا سیاست گذاری آن تجربه نکردهاند. دربارۀ برخی از ایشان شاید جدیترین تأملات یا مباحث دربارۀ صدا و سیما به چند ساعت پیش از تشكیل جلسه و خود جلسه محدود شود. بدین ترتیب طبیعی است که گاهی موضع ایشان از اتخاذ رویکردی علمی ـ تخصصی به مجموعۀ صدا و سیما تا بیان نظرات بیننده ای معمولی با دیدگاه ها و تمایلات محدود و با تجربیاتی کاملاً سازمان یافته(كانالیزه) از تماشای برنامههای مورد علاقۀ شخصی، كاهش یابد. در این حالت حک عنوان کارشناس در زیر تصویر ایشان نمیتواند خلاء نظرات کارشناسی را پر کند.
تعداد زیادی از دانشجویان دوره های کارشناسی ارشد یا دکترا که پایاننامههای خود را با موضوعات مختلفی دربارۀ صدا و سیما دفاع کردهاند، قطعاً دارای ایدهها، راهکارها و دیدگاه های نسبتاً واقعی تر و با علمیت بیشتری دربارۀ دغدغههای مدیران سازمان هستند که نداشتن برچسب استادی، آن ها را از ورود به اتاق جلسات ریاست سازمان، محروم کرده است. بسیاری از این پایاننامهها در خود دانشکدۀ صدا و سیما دفاع شده است ولی هم چنان در کتابخانۀ این دانشکده بدون استفاده باقی مانده است. شاید برگزاری جلسات پیگیر ریاست سازمان در مقاطعی یک ساله یا شش ماهه با صاحبان این آثار و ملاحظۀ چکیدۀ دیدگاه های ایشان در همایش یک روزه تا دو روزه، کمک بزرگی به ریاست محترم سازمان باشد.
دیدگاه های خیل زیاد منتقدان مطبوعاتی رادیو ـ تلویزیون که آثار نوشتاری آن ها در سال شاید از حجم یک یا دو کتاب مفصل فراتر رود، سرمایۀ ارزشمندی برای رصد جهت گیری های فرهنگی سازمان و آسیب های کوچک و بزرگی باشد که در گوشه و کنار حجم بالای ساخته ها و تصمیم گیری های حساس مدیران رسانه رخ میدهد. بسیاری از این منتقدین در تاریخ رادیو ـ تلویزیون ده سالۀ اخیر ایران، هیچ نشستی را با رئیس و مدیران رده بالای سازمان تجربه نکردهاند و این از غفلت های بزرگ فرآیند مدیریت و سیاست گذاری صدا و سیما است.
به جرأت میتوان گفت بسیاری از نظرات عمیق و دقیق کارشناسی دربارۀ رسانه را باید در درون خود این رسانه جست و جو کرد. حقیقتاً تعداد زیادی از کارشناسان و دستاندرکاران معمولی سازمان جزو بهترین و مجرب ترین متخصصان رادیو ـ تلویزیون ایران هستند. ناتوانی ها و سستیهای فرهنگی ـ ارتباطی گوناگون صدا و سیما نباید این گزاره را در اذهان مدیریتی آن تقویت کند که اگر بدنۀ کارشناسی سازمان توانایی بیشتر از این می داشت قطعاً اعمال شده بود؛ چه این که بسیاری از ایدهها و دیدگاه های گران سنگ، به دلیل ضعف ارتباط با تصمیم سازان و تصمیمگیران، ناشناخته باقی مانده است. همان گونه که بسیاری از تحولات و حرکت های مثبت مدیریت های سازمان، محصول ارتباطات مستمر و استفاده از نظریات کارشناسان خود صدا و سیما است. به نظر میرسد در هنگامه های زیادی از تصمیمگیری و سیاست گذاری سازمانی، ارتباط صاحب نظران خارج از سازمان با مدیران به نسبت صاحب نظران داخلی با سهولت بیشتری صورت میپذیرد. نشستهای پیگیرانۀ ریاست سازمان با بدنۀ کارشناسی غیر مدیریتی سازمان میتواند کانون شکوفایی و درخشش بسیاری از صاحب نظرانی باشد که تا پیش از آن صاحب نظر تلقی نمیشدند.
غیر از نکاتی که دربارۀ فرآیند حضور مدعوین و تأثیرات آن در محتوای سخنان ایشان وجود دارد، اینک میتوان با دقت بیشتری وارد مباحث محتوایی مدعوین شد. بالاخره پس از تمامی فعل و انفعالات و مقدمات، اساتید و کارشناسان مباحث زیادی را مطرح کردهاند که پرداختن به آن ها فرصت و مجال زیادی را میطلبد. این مطالب بسیار متنوع و با رویکردهای گوناگونی بیان شدهاند. بنابراین به دست آوردن تحلیلی فراگیر و گونهشناسانه از آن ها خود مقولهای تحقیقاتی است و باید به عنوان یک برنامۀ مستقل پژوهشی در دستور کار قرار گیرد. پس در بخش پایانی مقاله سعی خواهم داشت با تفکیک دو چشمانداز مطالعاتی دربارۀ رسانهها یعنی چشمانداز محتوایی و چشمانداز تولیدی از میان بسیاری از نکاتی که میتواند مورد بحث واقع شوند، فقط به یک آسیب نسبتاً همهگیر در نحوة نگاه به رسانه که متأسفانه در نوع رویکرد کارشناسان مدعو نیز فراوان به چشم میخورد، اشاره کنم.
به طور کلی در تحلیل نقش وسایل ارتباط جمعی خصوصاً تلویزیون در عرصۀ اجتماع دو رویکرد عمده وجود دارد:[3]
توجه به فرآیند تولید محصولات رسانهای[4]
در این رویکرد به مسایلی مثل نسبت نهادهای اقتصادی و رسانه[5] نسبت نهادهای سیاسی و رسانه[6] نسبت نهاد دین و رسانه و در آخر نحوة تعامل سازمان های رسانهای با نیروهای بیرون رسانه[7] پرداخته می شود.
توجه به محتوای این محصولات تولید شده[8]
در این رویکرد به مسایلی مثل گونهشناسی کمّی برنامهها از لحاظ موضوعات، بررسی گفتمان های معنایی موجود در رسانهها، نشانهشناسی موقعیتها، شخصیتها، وقایع رسانهای، روند پژوهشی تغییرات محتواهای برنامهها پرداخته می شود. این مطالعات میتوانند بر روی مواردی مثل سریال های تلویزیون، برنامههای خبری، تبلیغات بازرگانی، برنامههای مذهبی،گفت و گوهای تخصصی و کارشناسی، جُنگ های سرگرم کننده و تفریحی، برنامههای ورزشی، فیلمهای داستانی یا سینمایی، برنامههای آموزشی و ترویجی، برنامههای مخصوص کودکان و نوجوانان و... انجام گیرد.
به عبارت دیگر جهت رمزگشایی از اینکه محصولات رسانهای حاوی چه محتوا، پیام، ساختار، تأثیر و دنبال کنندة کدام یک از اهداف خاص در رویکردهای کلی مذهبی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... هستند و اینکه علت آن چیست به دو گونه میتوان عمل کرد:
یا به بررسی محتوای رسانهها پرداخته، از خلال ساختار محتوایی پی به نیات، تأثیرات، گتفمان های معنایی و اهداف و نقش اجتماعی آنها برد و یا با تمرکز بر فرآیند تولید و تولد آنها محصول نهایی و محتوا را در پرتو این تمرکز، معنا کرد و دریافت.
تقسیمبندی دوگانۀ بیان شده محصول یک بازنگری جدی در نگرش به رسانهها است. هنگامی که بسیاری از تحلیل گران و متخصصان مطالعات ارتباطی که عمدتاً از طریق تحلیل محتوایی قصد فهم تأثیرات فرهنگی، کارکردهای اجتماعی و ساختارهای هنری محصولات رسانهای و علل آنها را داشتند به این نتیجه رسیدند که رویکرد مذکور پاسخگوی بسیاری از ابهامات و اتفاقات موجود نیست و تنها تحلیل محتوایی نمیتواند واقعیت امر رسانهای را توضیح دهد، بلکه اگر از دلایل، علل و فرآیند تولید یک محصول، اطلاع داشته باشیم، درخواهیم یافت که بسیاری از مباحث در خصوص محتوای تولید شده از اساس باطل است. یکی از مصادیق آشكار این اختلاف دیدگاه، هنگامی پیش میآید که ساز و کارها، اهداف و الزامات تولید رسانهای کاملاً از اقتصاد تاثیر پذیرفته باشند و سازنده، تنها به این دلیل دست به ساخت اثر بزند که سودی اقتصادی به دست آورد؛ آن گاه تحلیل گران بدون توجه به این هدف و الزاماتی که به شكل قطعی در تولید رسانهای آنها خواهد داشت به تحلیل صرفاً فرهنگی و دقیق در چیستی پیام فرهنگی چنین تولیدِ واقعاً اقتصادیی دست بزنند.
برای نمونه تهیه کنندهای به دنبال کسب درآمد است و سعی میکند با بهرهگیری از ژانر پر بینندۀ پلیسی، دست به ساخت سریالی بزند که هم نظر بینندگان را به خود جلب کند و هم از فیلترهای رسانهای صدا و سیما راحت تر عبور كرده و مورد تصویب قرار گیرد. دست آخر این كه کلیات فیلم نامه تصویب میشود و تهیه کننده تلاش دارد با كمترین بودجه، کار ساخت و تدوین را به پایان برساند. حال به دلیل خسّت تهیه کننده یا تصویب بودجه ای کمتر از حد استاندارد، وی یا اصلاً بودجهای به مطالعات و تحقیقات فرهنگی در باب تعاملات، آداب، عرف و هنجارهای پلیسی ـ که لازمۀ نزدیک کردن جزئیات فیلم نامه و شخصیتهای مثبت و منفی سریال به واقعیتهای اجتماعی است ـ اختصاص نمیدهد و یا با تزریق مبلغی بسیار ناچیز به راحتی از کنار آن عبور میکند. در نتیجه جزئیات سریال بر اساس تصورات و کلیشههای کلی موجود در ذهنیت کارگردان و بازیگران از فضای زندگی فردی، اجتماعی و حرفهای یک پلیس شکل میگیرد. در نتیجه سریال به شدت از واقعیتهای زندگی پلیس و تبهکاران دور میشود. اکنون تصور کنید که سریال از تلویزیون پخش شده است و قرار است در برنامهای با حضور عدهای منتقد این اثر بررسی شود. یکی از انتقادات وارده به این کار، غیر عادی بودن شخصیتها و غیر منطبق بودن داستان با واقعیتها خواهد بود. در پاسخ به این اشکال ممکن است گفت و شنودهایی چون این در بگیرد:
مگر وظیفۀ رسانه بازسازی همان واقعیتی است که در حال رخ دادن است؟...آیا رسانه باید دنباله رو جامعه باشد؟...پس وظیفۀ روشنگری و نشان دادن ایدهآل ها توسط رسانه چه میشود؟...چرا همیشه میخواهیم به ذهنیتهای کلیشهای دربارۀ پلیس بسنده کنیم؟...چرا به خود جرأت نمیدهیم به سوی انگارههای جدیدتری از پلیس حرکت کنیم؟ و...
گفت و شنودهایی از این دست میتوانند مدت ها منتقدان و مخاطبان را به خود مشغول کند، بدون این که از واقعیت امر آگاه باشند؛ واقعیتی که عنصر تعیین کنندۀ آن اقتصاد و اندازۀ بودجهای است که برای مطالعات فرهنگ پلیسی سریال در نظر گرفته شده است. به همین دلیل بسیاری از دانشمندان ارتباطی به جای رویکردِ از پایین به بالا[9] رمزگشایی معانی سریال را از بالا به پایین[10] انجام میدهند.
با وجود این که مطالعات محتوایی نیز در بسیاری از حوزهها کارآمد و استفاده از آنها کاملاً به جا است ولی در موارد بسیاری نیز تکیۀ تنها بر محتوا نمیتواند الزامات غیر فرهنگی و غیر هنری یک محصول رسانهای و تأثیرات آن را بر محتوا، ساختار و عناصر فرهنگی پیام توضیح دهد. بنابراین همگی توضیحات بالا نمیخواهد یکی از این دو رویکرد را به سود دیگری کنار بزند، بلکه قصد دارد بر جایگاه شایستۀ هر یک از آنها در فرآیند سیاست گذاری رسانهای تأکید ورزد.
اصولاً پس از طی مراحل گوناگونی چون ایدهپردازی، بیان مسأله، مطالعات نظری، تصمیمگیری و... تا رسیدن به یک سیاست رسانهای، در مرحلۀ بعد نوبت به اجرای آن سیاست میرسد. مرحلۀ پس از اجرا، ارزیابی و مرحلۀ پس از ارزیابی، بازنگری در سیاست در پیش گرفته شده است. اگر بخواهیم بطور كوتاه بیان کنیم، جایگاه مطالعات و رویکردهای محتوا محور کاملاً در مرحلۀ ارزیابی سیاست های رسانهای است و جایگاه رویکرد تولید محور کاملاً به مرحلۀ بازنگری مربوط است.
به بیان دیگر تحلیل محتوایی میتواند نشان دهد سازمان رسانهای در پیگیری و عملیاتی کردن سیاست های خود به شکل برنامهها و محتواهای تولید، چه اندازه موفق و به چه اندازه ناکام بوده است. برای نمونه چه اندازه برای بینندگان، مشکلات زندگی یک پلیس را به تصویر کشیده و یا خطرات كارهای مجرمانۀ جدید را به بینندگان خود گوشزد کرده است. ولی باید توجه داشت نتایج مطالعات محتوا محور نمیتواند دستور العمل هایی مستقیم برای اصلاح سیاست های رسانهای باشد. برای نمونه اگر در یک تحقیق به این نتیجه رسیدیم که چهرة پلیس در یک سریال در ژانر پلیسی خشن نمایش داده شده است، نمیتوان نتیجه گرفت پس باید دستور العملی صادر شود که از این پس در سریال ها پلیس برخورد