بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز مبارزه با مسیح
رمز داوینچی یکی از جنجال برانگیزترین فیلم های چند سال اخیر است؛ فیلمی با محتوای کاملاً متفاوت با انگاره های رسمی کلیسای جامع. پیش از این، دیگر فیلم مِل گیبسون ـ مصایب مسیح ـ دعواهای بسیاری در آمریکا بر پا کرد، جهان مذهبی را تکان داد و احساسات ضد یهودی را کمی قلقلک داد. امروز نیز فیلم ران هوارد بیان می کند که یهودیان حامیان واقعی خون مسیح و جام مقدس هستند. جالب است و تأمل برانگیز؛ چه اساساً یهودیان، مسیح را جعلی و دروغین می پندارند. فیلم ران هوارد بسیار جذاب و گیراست و در عین حال که در بسیاری لحظات، با غافلگیری، مخاطب را دچار حیرت می کند و ساختار خوب و سنجیده اش را به رخ می کشد، محتوا و هدف خود را فراموش نمی کند و به نحوی بسیار دقیق و هوش ربا، مقاصد و اهدافش را دنبال می کند. بدین لحاظ، فیلم چه از جهت محتوا و چه فرم، بسیار دقیق و تحسین برانگیز است. از این بابت، فقط می توان گفت این فیلم قابلیت آن را دارد که شاخص و معیار درک سینمایی منسجم و مقبول به شمار آید؛ ولی این نوشتار به توضیح و تبیین مفروضات و انگاره های این اثر میپردازد و آن را با نگاهی مبتنی بر تئولوژی و الهیات مسیحی تحلیل خواهد کرد و در نهایت، به برخی تلقی های فرامتنی هم خواهد پرداخت.
· آیین مسیحیت حاوی تناقضاتی این گونه است که نمی توان به راحتی آنها را توجیه و تفسیر کرد. به زعم کاتولیک ها، مسیح یک نیمهخدای قاهر و قدرتمند است که توان عفو و بخشش بشر را دارد و به راحتی می تواند گناهان او را بازخرید کند. پروتستانتیزم[1] به دلیل اعتبار قایل شدن برای تأویل و پذیرفتن قوۀ خرد، با تعدیل هایی کوشید خداگونگی مسیح را با اسطوره زدایی از شخصیت او و تأویل استعاره هایی که دربارۀ او شده است، رفع و رجوع کند. از همینجا بود که اعتبار کلیسا با ظهور پروتستانتیزم، به نحو شدیدی تنزل کرد و از کانون حیات دینی به حاشیه رانده شد و متن، جای آن را گرفت[2]. یکی دیگر از مباحث مرتبط با این دعوا، ظهور کسانی بود که به پیروی از مانویت ایرانی، بر آن بودند که نمی توان به انسان بودن و تولد مسیح از یک باکره ایمان داشت؛ چرا که این اعتقاد منجر به این می شود که ما مسیح را زمینی بدانیم؛ در حالی که اصل و بنیاد دنیا جز گناه و آلودگی نیست و مسیح نمی تواند آلوده به امور دنیوی باشد. اینان به گنوستیک ها مشهور شدند. در مقابل این گروه، نسطوری ها سر بر آوردند که بر جنبۀ انسانی مسیح تأکید داشتند و معتقد بودند که مسیح انسانی است در شمار دیگر انسان ها و ما حق نداریم مرتبه ای مافوق مراتب انسانیت برای او تعریف کنیم. در کشاکش این هرج و مرج بنیان برانداز، کنستانتین ظهور کرد؛ امپراطوری که در اوج قدرت، به مسیحیت تمایل نشان داد و آن را به عنوان دین رسمی کشور اعتبار و رسمیت بخشید. او شورایی تشکیل داد تا حکیمان و اندیشمندان مسیحی گرد هم آیند و تکلیف این عقاید گوناگون را روشن کنند. نتیجۀ بحث ها و دعواهای پاپ ها و متفکران، تنظیم اعتقادنامه ای[3] بود که به اعتقادنامۀ نیقیه معروف شد و بعدها به همراه اعتقادنامۀ کالسدون، مبنا و منبع مسیحیت راست دین یا ارتدکس شناسانده شد. صورت امروزی مسیحیت بیش و پیش از هر چیز، مرهون این اعتقادنامه ها است. در هر دو اعتقادنامه، کانون دعواها شخصیت مسیح بوده است. در شورای نیقیه، جایگاه مسیح در تثلیث اقدس مورد بحث قرار گرفت و در شورای کالسدون، دعواهای شورای اول با اضافات و تصریحات جدیدی تأیید شد. بدینسان، مسیحیت اصول و چارچوب های مشخص خود را یافت و ساختاری منسجم پیدا کرد.
این مقدمه از آن رو نقل شد که روشن شود مسیحیت گرفتار مسائل و مباحثی است که هنوز هم می تواند چونان نقاط فتنه برانگیز، مورد سوءاستفاده قرار گیرد. القصه، فیلم ران هوارد با همین دعواها سر و کار دارد. البته نباید متن دقیق و هوشمندانۀ نویسندۀ مطلع کتاب رمز داوینچی، دن براون را نادیده گرفت.
· اینک به برخی از مفروضات فیلم اشاره میکنیم و آنگاه تحلیل هایی در خصوص فیلم، ارائه میدهیم.
1. شخصیت مریم مجدلیه که در فرهنگ مسیحی، زانیه معرفی شده، یک شخصیت سازی دروغین از جانب کلیسا بوده است تا از آن طریق، چهرۀ خود مسیح را مخدوش سازند.
2. جام مقدس وجود نداشته است و همۀ جلال و قدرت مسیح معطوف به انسان و قوای او بوده است که تجسد عینی و ملموس آن ابتدا خود او و سپس همخون های او هستند؛ وجهی نژاد پرستانه و معنادار.
3. مسیح انسانی است با توان و نیروی یک انسان و نباید وی را بزرگتر یا بیشتر از آنچه هست نشان داد. مسیح باید با منظری اسطورهزداییشده ترسیم گردد.
4. مسیح مجرد نبود، بلکه مخفیانه ازدواج کرد و دختری هم داشته است که مریم مجدلیه، همسر مسیح از هراس به خطر افتادن جان خود و فرزندش، از بیت المقدس کوچ کرده است.
5. نسل مسیح توسط یک دختر ادامه و استمرار یافته است.
6. باید میان مسیحیت راستین و مسیحیتی که کلیسا بعدها با اعتبار بخشیدن به برخی از متون و روایات تاریخی به وجود آورد، تمایز قایل شد. مسیحیت رسمی اعتبار چندانی ندارد.
7. در پشت پردۀ کلیسا، لابی هایی مشغول فعالیت هستند که به دنبال حفظ وضع سنتیاند و برای بقای اعتقادات نادرست و غلط خود، دست به جنایت می زنند. اینان در این راه، عقل های انسان های ساده را منحرف میکنند، آنان را می فریبند و در مسیر عقاید خود، از آنها بهرۀ غیر مشروع می برند.
8. فتواهای دینی پاپها نه تنها دینی نیست، بلكه صبغه ای دنیا طلبانه دارد و به قصد کتمان حقیقت، صورت میپذیرد.
9. فرزندان مسیح به مثابه کانون قدرت خدا و جلال و جبروت او، در دنیای معاصر حضور دارند و در میان ما زیست می کنند.
اینها و بسیاری مسائل دیگر مفروضاتی است که فیلم تعقیب می کند و به واقع، ملغمه و معجونی است سرشار از ایده های التقاطی که در ادامه، به برخی از آنها اشاره میشود.
برخی از مفروضات فیلم، مسلماً متأثر از دیدگاه های شیعی و باطنیگرایانه است که از قضای روزگار، در جهان غرب، تألیفات و تحقیقات زیادی در آن زمینه، صورت پذیرفته است. برای نمونه، سیلاس که نقش یک قاتل ترسناک را ایفا می کند، شخصیتی است با مشخصات کسانی که در تاریخ، به نام فداییان اسماعیلی یا حشاشین ـ در اصطلاح غربی ها ـ شناخته میشوند. او در مدتی که به جرم قتل پدر، زندانی است، در حالتی خلسه گونه و گیج وار، کشیش را روایت می کند که در حال خوراندن خوراک و لطف و مهربانی نسبت به اوست. درست مانند تشرف به فداییگری اسماعیلی که همراه با شرب حشیش و ایجاد خلسه بوده است یا تأکید بر حضور همخون مسیح در میان مردم که تکرار ایدۀ حضور امام غایب یا نایب او در میان مسلمانان و به ویژه شیعیان ـ چه اثنی عشری و چه اسماعیلی ـ است. در مسیحیت و یهودیت، سابقۀ چنین اندیشههایی را نمیتوان سراغ کرد. فرض قابل تأمل دیگر در نسل بر جا مانده از مسیح است که یک زن بوده است. مسیح فرزند پسر نداشت، بلکه خون او از طریق دخترش تکثیر شده و مشابهت آن با گسترش نسل رسول مکرم اسلام (ص) از طریق دخت گرامی و ارجمندش، هویدا و آشکار است. البته گوشه چشمی به جلب نظر فمینیست های معاصر نیز دارد.
از این مباحث که بگذریم، حمله و هجمۀ اساسی فیلم به ارکان مسیحیت، بسیار تأملبرانگیز و جدی است. ارائۀ چهره ای کاملاً زمینی از مسیح، دقیقاً مخالف ایده هایی است که غالب فرق مسیحی ـ به جز نسطوری ها و برخی فرقه های کوچک دیگرـ به آن اعتقاد دارند. فیلم دعوای مسیحیان و ادعای آنها را بر محوری متفاوت بنا مینهد. بازخرید گناه، نفی ایمان توسط پطرس، تجسد مجدد مسیح، تثلیث اقدس، اعجازهای مختلف عیسی، تماثیل عجیب و خارق العادۀ او در مقام ارائۀ مثالی از عطوفت و مهربانی پدر و بسیاری دیگر از مسایل عمیق مسیحیت، در فیلم لاپوشانی می شوند و یک دعوای مهمل جای آن همه محسنات و امور موجه را می گیرد. کلیسا با کتمان همسر و فرزند مسیح، تاریخ را به نحوی نوشت که راضی کنندۀ اغراض خود اوست؛ ولی بسیاری سؤال ها نه طرح می شود و نه پاسخی می یابد؛ اینکه آیا حواریون مسیح هم در کتمان حقیقت دست داشته اند؟ اگر این گونه بوده است، چرا مسیح این همه لطف و احترام به آنها روا می داشته و به آنها عشق می ورزیده است؟ چرا یهودیان حامیان جلال خدا معرفی می شوند؛ در حالی که ایشان به کلی منکر وجود شخصیت عیسای ناصری، به مثابه کسی هستند که رسالت الهی را بر دوش داشته است و تعالیم و دستورات او را قبول ندارند، چه رسد به فرزندان او؟ چرا مسیحیت یک سویه و ناجوانمردانه ارائه می شود؛ در حالی که در تاریخ کلیسا و مسیحیت، بسیاری از بزرگان و وارستگان بودهاند که از مفاخر بشریت به شمار می روند؟ چرا تنها و تنها به مسئلۀ مریم مجدلیه و ارتباطش با مسیح، به عنوان کانون دعوا توجه می شود ـ همان دعوایی که پیش از این، کازانتزاکیس در آخرین وسوسۀ مسیح، به آن پرداخته بود؛ اما این کجا و آن کجا؟ مگر دعواها و نقاط ضعف دیگری وجود ندارد؟ و سؤالات فراوان دیگری که قابل طرح و بررسی اند.
به نظر می رسد نویسندۀ رمان رمز داوینچی در پی تغییر گفتمان جاری در حوزۀ فرهنگ الهیات مسیحی است و هالیوود نیز با تصویرسازی آن، به نوعی به آن اعتبار می بخشد. البته فیلم ران هوارد و متن داستان دن براون مبتنی بر آرا و اندیشه های متکلمان مختلف و متنوعی است که هر یک به سهم خود، کوشیدند مسیحیت را با هجمه های علمی گونهگونی که جهان را تکان می داد، هماهنگ کنند. در این راه، قدوسیت تعالیم الهی مسیح و شخصیت او تحلیل رفت و این فیلم نمایه و نشانه ای است از بروز بحرانی که امروز در حوزۀ الهیات و دین مسیحی، بار دیگر رخ نموده است. در یک طیف این بحران، نص گرایی افراطی محافظه کاران و بنیادگرایان مسیحی قرار دارد و در سوی دیگر، جریانی که در پرتو ظهور علم جدید و پیشرفت فوق تصور دانش بشری، نمی تواند برای بسیاری از عناصر سنتی دین، وجهی بیابد تا بدان ها ایمان بیاورد. البته نمی خواهم آموزه های موجود در فیلم را یکسر انکار کنم. کاستی های بسیاری در تاریخ مسیحیت وجود دارد که با هیچ لاپوشانی و تاریخ سازی ای قابل جبران نیست و این فیلم به برخی از آنها، مانند کشتار ساحران اشاره می کند.
نکتۀ قابل تأمل نهایی دربارۀ فیلم، باز می گردد به نظری که پیش از این، در خصوص مصایب مسیح ابراز شد و فیلم را حرکتی بر ضد مصایب مسیح و دعواهای حاشیه ای آن تلقی کردیم. تأکید عجیب و غریب انتهای فیلم مصایب مسیح در قالب قطرۀ اشکی از آسمان، به مثابه نظارۀ خدا بر رنج و مصیبت فرزندش مسیح، نشان از توجه خاص گیبسون به رابطۀ فراانسانی مسیح با خدا داشت و با تصویر دهشت بار و خشنی که از یهودیان متعصب نشان داده می شد، گویی بر حرمتشکنی آنها در حق فرزند انسان، با صراحتی مثال زدنی تأکید می گردید. ارائۀ چنین چهرهای از یهودیان، پاسخ قاطع خود را در رمز داوینچی یافت که افزون بر اینکه مرگ مسیح را امری فرعی تلقی می کند، دیر صهیون، فراماسونری و... را که بسیاری از یهودیان در زمرۀ آنان هستند، به مثابه حامیان وارث مسیح تلقی می کند و در این میان، خود مسیح را در هزارتوی رؤیا و حادثه، به محاق فراموشی می سپارد.
در اینجا، جای مسیح را سوفی نوو می گیرد و لانگدون مبدل به حواری مسیح می شود. این بازتعریف جایگاه شخصیت ها نشانۀ نوعی گذر از مسیحیت سنتی به مسیحیتی بی ریشه و هویت تاریخی است. در واقع، فیلم مسیحیت را به این صورت، به راحتی تخطئه میکند و آن را به امری بدون ارکان و اعتقادهای جزمی یا مانیفستی ارائه میدهد.
به واقع، دغدغۀ مسیحمحوری و تمامی آموزه های مرتبط با آن، یکسر انکار میشود و در عوض، نوعی نگاه کاملاً شخصی و غیرنهادمحور ـ در حوزۀ الهیات مسیحی، کلیسا به مثابه پیکر و جسم مسیح تلقی می شود و مقدسترین نهاد در این حوزه تعریف میگردد ـ جایگزین آن میگردد و با این کار، مسیحیت به روحی بدون پیکر بدل میشود.
حاصل آنکه
فیلم گیبسون انعکاسی از روح محافظهکارانه و بنیادگرایانه بود و فیلم ران هوارد تخطئۀ بنیاد محافظهکاری است. به حاشیه راندن مسیح، تعالیم و مواعظ او و تأکید بر مجادلات بی پایه و اساس، هدفی جز لرزه انداختن بر اندام مسیحیت ندارد و در این میان، پاپ مقدس به جای درک وخامت اوضاع و جلوگیری از اقدامات تخریبی آتی، نوک پیکان انتقادات را به سوی مسلمانان و نبی رحمت (ص) می گیرد! جالب است و تعجب برانگیز. وا اسفا بر این پاپ و بصیرت دینی او و تأسف بیشتر بر جهانی که به راحتی، ساحت های قدسی را این چنین با سخره و تخطئه، از دنیای ما بیرون می راند.
نویسنده : مصطفی مرشدلو
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفتم و هشتم
Ps147
1. پروتستان ها پیرو ظهور صنعت چاپ و تعالیم مبتنی بر ترجمۀ کتاب مقدس به زبان بومی و غیر لاتین یا یونانی و... ظهور کردند و به جز در برخی مسایل نه چندان حاد، با کاتولیک ها اختلاف پیدا کردند و میانشان مشاجراتی در گرفت؛ ولی به هر روی، هر دو فرقه به متن کتاب مقدس و نقش کلیسا و بسیاری تعالیم مسیح، اعتقاد راسخ داشته و دارند. برای اطلاع بیشتر دربارۀ ریشه های ظهور پروتستانتیزم، به كتب زیر رجوع كنید:
جریان های بزرگ اندیشه در غرب، فرانکلین لوفان بومر، حسین بشیریه، مرکز بازشناسی اسلام و ایران؛
علم و دین، ایان باربور، بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی؛
تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 6؛