بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش های اصلی
ظهور مدرنیته در قرون اخیر در مغرب زمین حامل آثار و تحولات شگرفی در زندگی و تمدن جوامع بشری بوده كه یکی از مهمترین آثار آن بروز و رشد سکولاریسم یا عرفی گرایی در جوامع غربی بوده است.
بدنبال قرون وسطی[1] و حاکمیت کلیسا بر شئون گوناگون مغرب زمین و بروز علل و زمینه هایی از جمله :
· فساد و تبا هی در ادارۀ جامعه
· استبداد و خودکامگی
· رشد اختناق و تفتیش عقاید
· علم گریزی و ضدیت با دانشمندان
· ثروت اندوزی حاکمان و بی عدالتی
پدیده ای اجتماعی شکل گرفت که از آن به سکولاریزاسیون[2] یا فرآیند عرفی شدن تعبیر گردید. این اصطلاح در لسان جامعه شناسانی نظیر آگوست کِنت به فرآیندی تعبیر شد که طی آن نهادهای اجتماعی به تدریج از یکدیگر متمایز و هر روز از قید مفروضات و اصول دینی رها می گردیدند. لذا در این فرآیند با تمایز ساختاری نهادهای اجتماعی، نهاد دین در کنار دیگر نهادهای اجتماعی قرار می گیرد و آن نهادهای دیگر از سیطره و نفوذ دین و ارزشهای دینی آزاد می شوند. پیامد منطقی چنین پدیدۀ اجتماعی ای، تکوین و رشد اندیشۀ سکولاریسم بود. بنابراین آنچه در غرب صورت گرفت، در ابتدا به صورت یک پدیدار و فرآیند اجتماعی نمایان شد ـ سکولاریزاسیون ـ و به تدریج شکل یک ایدئولوژی رسمی ـ سکولاریسم ـ را به خود گرفت.
البته باید توجه داشت در کنار عوامل اجتماعی پیش گفته علل و عوامل دیگری نیز در تکوین اندیشۀ سکولاریسم دخالت داشته اند. رشد فلسفۀ حسی و پوزیتیویستی، خلل و رخنه های عقلی در بنیان کلام مسیحی ـ از جمله موضوع تثلیث و گناه جبلّی ـ ضعف مسیحیت در حوزۀ تقنین و تشریع و فقدان نظام حقوقی ـ فقهی و سیاسی اجتماعی در مسیحیت، نهضت اصلاح دینی و بروز اختلافات و جنگهای مذهبی میان پروتستان ها و کاتولیک ها چه به عنوان علل موجِده و چه به عنوان زمینه و علل معِدّه در سرعت بخشیدن به پدیدۀ اجتماعی سکولاریزاسیون و بالتبع تحکیم پایه های تفکر و ایدئولوژی سکولاریسم ایفای نقش نموده اند.
به طور خلاصه ارکان تفکر سکولاریسم را می توان به صورت زیر فهرست کرد:
· نفی امر قدسی و قداست زدایی از عالم و آدم
· سیانتیسم:[3] اصالت علم
· پوزیتویسم:[4] اصالت تجربه و حس
· اومانیسم:[5] اصالت انسان
· اندیویدوالیسم:[6] اصالت فرد
· راسیونالیسم:[7] اصالت عقل ابزاری
· لیبرالیسم:[8] اصالت آزادی
· دموکراسی[9]
هستۀ اصلی مفهوم سکولاریسم را می توان در این معنا یافت که سکولاریسم عبارتست از چشم پوشیدن از آسمان و فرو دوختن آن به زمین، تفکیک میان دین و دنیا و تقلیل کارکرد دین به ساحات خصوصی زندگی بشر. در واقع در ایدئولوژی سکولاریسم نوعی تجزیه گرایی و قول به تفکیک میان ساحات وجود مطرح است. رابطۀ میان متافیزیک و عالم طبیعت گسسته می شود و در نگاه فلسفی قائلان به این مکتب، آن منظومۀ هما هنگ فلسفی انتولوژیک میان ساحات مختلف وجود، فرو می ریزد و نوعی تقلیل گرایی[10] در عالم وجود و در تفسیر موجودات دیده می شود. برای نمونه، در تئوری داروین، با انكار نفخۀ روح الهی در وجود انسان و با نگاهی تقلیلگرایانه، انسان تنها به یك میمون تحول یافته فرو كاسته میشود و اثری از تعالی، اجتباء و خلافت الهی در این موجود به چشم نمیخورد. در نتیجۀ تحلیلهای فیزیكالیستی و مكانیستی، برخی دیگر از دانشمندان پدیدۀ مهم حیات را به یك سلسله فعل و انفعالات شیمیایی تحویل نمودند و فیزیكدانها موجود زنده را به یك ماشین پیچیده شبیه دانستند.
نگاه اسلام به سکولاریسم
بدیهی است كه چنین رویكردی با نگاه تعالیجویانه و دینباورانۀ یك فیلسوف الهی در شرق كاملاً در تضاد است. از نگاه یك فیلسوف الهی مشرق زمین ربط وثیق و طولی میان عوالم لاهوت و ملكوت و ناسوت برقرار است و نمیتوان در تبیین عالم وجود همه چیز را در حد ماده و متعلقات حس و تجربۀ حسی تقلیل داد و به نوعی سكولاریسم فلسفی قائل شد. آنچه در مغرب زمین و در عصر پس از رنسانس در عالم فلسفه رخ نمود عملاً پررنگ شدن و غلبۀ نگاه فلسفی سكولار بود كه در تبیین عالم وجود و سلسله علل، رابطۀ طولی میان عوامل مادی و علل متافیزیكی را قطع نمود و این دو دسته علل را در عرض هم نشاند. به طوری كه هر گاه در علم جدید در تبیین مادی پدیدهها كشف جدیدی صورت میگرفت و عوامل مادی موثر در بروز پدیده ها شناسایی میشدند آن نقش از علل ماورایی و در راس آن، ذات ربوبی حذف و به عوامل مادی سپرده میشد و به تعبیر آگوست كنت علم، پدر طبیعت و كائنات را از شغل خود منفصل و او را به انزوا سوق داد و در حالی كه از خدمات موقت او اظهار قدردانی كرد او را تا سر حد عظمتش هدایت نمود.
اینكه چرا دانشمندان علوم تجربی و به طور کلی علم جدید علیرغم آن كه هر روز بیش از گذشته به رازهای پیچیدۀ عالم خلقت پی می برند در عین حال هیچ خضوعی را در درون خود نسبت به خالق هستی احساس نمی کنند و یا به دانشجویان این علوم چنین احساسی را منتقل نمی کنند همگی برمیگردد به این نوع نگاه سكولاریسم فلسفی.
در شرایطی که سکولاریسم در نوسان میان دو سر یک طیف، از یک سو در حد جدا انگاری دین و دنیا و فروکاستن نقش دین به ساحات خصوصی و فردی زندگی انسان و از سوی دیگر در چهرۀ نفی اساس دین و خدا به صورت ایدئولوژی مسلط و مذهب حاکم در مغرب زمین درآمده است ما در شرق عالم در پرتو مکتب و دینی زندگی می کنیم که می گوید ظرفیت و حقیقت این حیات محدود دنیایی در یک حیات لایزال اُخروی متجلی و منعکس می شود و لذا هیچ قلمرو و بخشی از حیات دنیوی ما نمی تواند صبغه و بهرۀ غیر دینی داشته باشد. همۀ ساحات زندگی ما دینی است:
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
عبودیت جوهرۀ حیات و زندگی انسان در دنیاست. رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند:
العبودیه جوهره کنهه الربوبیه.
آیا یک معنای این فرمودۀ رسول اعظم نمی تواند این باشد که عبودیت به مثابۀ مغز و لُبِّ دیانت، تربیت و پرورش ابعاد مختلف حیات و زندگی ما انسانها را شکل می دهد! یعنی انسان با عبودیتش خود را می سازد و سپس بر دیگر افراد و ساحات وجود تاثیر تربیتی و ربوبی می گذارد تا بدانجا که در امر ربوبیت آیتی از حق تعالی می شود.
اسلام از دین به گونه ای اراده میكند كه در برگیرندۀ همۀ جهات و جوانب زندگی انسان است و هیچ امری خارج از حوزۀ شمول و اطلاق آن نیست. در نگرش اسلامی هیچ امر غیر دینی و هیچ چیزی كه از قلمرو دین مقرر شده و مقدر شده از جانب باری تعالی بیرون باشد، وجود ندارد.
بر اساس تعالیم اسلام، ما انسانها باید به گونهای زندگی كنیم كه به نوعی توحید غایی در كلیۀ افعال، رفتارها و حتی نیّاتمان نائل شویم یعنی همۀ آنها همگرا و هم افزا در جهت غایت خلقت ما یعنی عبودیت و قرب حق باشدند.
جدای از ابعاد اجتماعی سكولاریسم، یك پرسش اساسیِ پیش روی ما مسلمانها، این است كه ما در قلمرو فردی خود تا چه اندازه سكولار هستیم؟ كدام بخش از زیست ما در نگرش ما دینی تلقی شده و در مسیر عبودیت است و كدامیك غیر دینی فرض شده و در خارج از این طریق قرار دارد؟
در آیین اسلام و بر اساس آموزههای قرآنی، زندگی یک انسان موحد تنها به اعتقاد به توحید ذاتی، صفاتی و افعالی ذات حق محدود نمیشود بلكه تجلی عینی چنین اعتقاد توحیدی در توحید غایی افعال و نیّات خود او نیز بروز و ظهور دارد. شاید در ظاهرِ سلوك و رفتار چنین انسان موحدی با سلوك و رفتار دیگر انسانها تفاوت محسوسی به چشم نخورد؛ هر دو برخوردار از خور و خواب و تفریح و لذت و كار و تلاش هستند اما در باطن و در عمق جانِ این دو نوع انسان، تفاوتی ماهوی و سیر و سلوكی كاملاً متمایز در جریان است. انسان موحد حتی آن گاه كه به حیوانیترین مراتب زیست خود نیز مشغول است در عمق نگاه و توجه خود فِلِشی را متوجه حق تعالی كرده و خود را در راستای عبودیت و دستیابی به قرب او قرار داده است ـ این از اوصاف بندگان صالح و مخلص خداوند است ـ یعنی ما در اسلام، حتی تفریح برای تفریح، خور و خواب برای خور و خواب نداریم. همۀ اینها میباید در حكم مقدمات تهیوّئی برای دین ورزی، عبودیت و قرب حق باشند.
به طور كلی میتوان گفت بنا به تفاوت افراد عادی و تفاوت در مراتب اخلاص آنها، تفاوت در مراتب سكولار بودن آنها وجود دارد. تنها مومن و موحد حقیقی كه همۀ رفتارهایش، فكر و اندیشه و نیتش در مسیر عبودیت باشد، از آفت سكولار بودن بر كنار است. بقیۀ افراد در وجهی از وجوه زندگی و یا در اوقاتی از ایام حیات خود سكولار میاندیشند و سكولار میزیند و نكتۀ ظریف دیگر اینكه ما نه تنها با پدیدۀ متدین سكولار رو به رو هستیم بلكه با پدیدۀ دین سكولار نیز مواجهیم.
دین سكولار یعنی آن برداشت و تفسیری از دین كه آن را به ساحات خاصی از زندگی و حیات انسانی محدود میداند و از این شدیدتر اینكه دین را در حاقِّ نگاه خود، خادم دنیای ما بداند و نه بالعكس؛ رگههایی از این نوع تفسیر در برخی نگاههای متجددانه به دین به چشم میخورد.
رسانه و سکولاریسم
حال بر اساس مقدمۀ بالا و توضیحاتی كه عرض شد، دغدغۀ اصلی و مهم این است كه جامعۀ ایران امروز كه پس از طلوع انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) بیش از سه دهه است طرح برپایی حكومت و جامعۀ دینی را صَلا داده است آیا با آفات و خطراتی مشابه آنچه در غرب رخ داده است رو به رو است یا رو به رو خواهد شد؟ آیا فرآیند عرفی شدن و یا عرفی سازی، آن را تهدید میكند؟ نقش رسانۀ تاثیرگذاری چون رادیو و تلویزیون در این امر چیست و چگونه است؟
البته ما در این بحث تا حدی از نگاه دقیق و موشکافانۀ بالا که حتی افراد متدین و برخوردار از نگاه دینی را نیز به دور از آفت سکولار بودن نمی داند فاصله می گیریم و به حدود معنایی متعارف سکولاریسم باز می گردیم و ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سکولاریسم را مورد توجه قرار می دهیم و در همین تراز، نسبت رسانۀ تلویزیون با سکولاریسم را بررسی می کنیم.
عدم اثبات ذات سکولار برای تلویزیون
در اینجا یک بحث مبنایی وجود دارد که آیا رسانۀ تلویزیون که فرآورده ای تکنولوژیک از فرهنگ و تمدن غرب است به حسب ماهیت و ذات خود اقتضایی جز آنچه که در بستر آن روییده ـ یعنی فرهنگ سکولار غربی ـ دارد؟ آیا ضرورتاً میان این تکنولوژی و متن فرهنگی، تمدنی و سکولار آن پیوند محتوایی وجود دارد؟ و یا اینکه چنین ذات و ماهیتی اساساً برای این فناوری قابل اثبات نیست؟
به طور مشخص برخی معتقدند تلویزیون به عنوان یک تکنولوژی برخاسته از تمدن و فرهنگ سکولار غربی، حامل و تحمیل کنندۀ آن فرهنگ است و در هر حوزۀ فرهنگی و تمدنی دیگر که مورد استفاده قرار بگیرد نیز خروجی و پیام سکولار خواهد داشت.
پاسخ ما به این نگرش، با توجه به كُبرای استنتاج ـ تكنولوژی، حامل فرهنگ و تمدن برخاسته از آن است ـ پاسخ نقضی و نفی ملازمه است. صنعت چاپ به عنوان تكنولوژیی كه در بطن چنین تمدنی شكل گرفت و به دیگر مناطق راه یافت، از جمله موارد نقض این استنتاج است. گر چه به مدد صنعت چاپ، زمینۀ اشاعۀ آرا و افكار سكولار و الحادی فراهم شد، ولی در عین حال، مانعی در برابر این تكنولوژی برای بیان دیگر فرهنگها وجود ندارد. این مطلب دربارۀ تلفن، دستگاه ضبط و پخش صوت به عنوان صورتهای دیگر تكنولوژی نیز صدق میكند.
البته باید توجه داشت که هر فن آوری به سهم خود محدودیتها و فرصتهایی را فراهم می آورد ولی نقش مهمتر به فضا، بستر فرهنگی، شیوۀ زندگی، هنجارها و ارزشهای حاکم بر جامعه و نیز کاربران آن تکنولوژی برمی گردد که معنا و جهت خاصی را به آن تکنولوژی می دهدند. پیچیدگی و هوشمندی انسان به اندازه ای است که بعد از دورۀ اولیۀ استعجاب و شیفتگی در برخورد با یک تکنولوژی جدید راههای خاص خود را برای تحمیل فرهنگ و منویات خود بر آن تکنولوژی پیدا می کند.
در حال حاضر به دلیل حرکت های قابل توجه ضد سکولاریسم در سطح جهان و به طور خاص در جوامع غربی، ما شاهد ظهور کانال های تلویزیونی مذهبی فراوانی هستیم که اگر رسانه پیام است و آن پیام سکولار، پس کانالهای دینی شکل گرفته چیستند؟ مگر نه اینکه النقیضان لا یجتمعان!
لذا این انسان هوشمند و هدفمند است که ارادۀ خود را بر ابزار و فن آوری تحمیل می کند. البته ابعادی از موضوع وجود دارد که بعضاً ما به تسامح نقش انسان را به ابزار نسبت می دهیم.
28 سال از طلوع انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی می گذرد. همان گونه که این انقلاب و نظام برآمده از آن در زمینه های گوناگون دارای بداعت، خَرق عادت و نو آوری بود در عرصۀ رسانه ها نیز حرکت جدیدی در کشور ما شکل گرفت. رادیو، تلویزیون ملی ایران به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. این تبدیل و تبدل تنها جنبۀ صوری و مدیریتی نداشت بلکه در کارکردهای آن، در محتوا و جهت گیری های برنامه ها، در قالب و ساختار و ژانرهای تولید نیز نوآوری های فراوانی صورت گرفت. در عرصۀ تلویزیون عمومی[11] ما توانستیم به باز تولید و مدیریت پیام دینی بپردازیم و این رسانه را تبدیل به رسانه ای با آهنگ و مضامین دینی نماییم. بداعت کار در این جاست که در دنیایی که نوعاً رادیو و تلویزیون کارکردی سکولار داشته است، اگر كاركرد تلویزیون تا پیش از این نوعاً سرگرمی بوده است، در نظام اسلامی، نقش مدیریت فكر و فرهنگ جامعه را برعهده دارد. گسترش هنجارهای دینی و پایههای نظام اسلامی، همبستگی مردم و رهبران جامعه و گرایش مردم به حضور در صحنههای دفاع از نظام، انقلاب و اسلام، از جمله كاركردهای ویژه و بیبدیل تلویزیون در طول این سالهاست. در حالی كه اگر تلویزیون ماهیتی سكولار میداشت، بسیج عمومی در راستای تحكیم حاكمیت دینی در جامعه به صورتی که در طول این سالها شاهد آن بوده ایم از آن به دست نمیآمد. همچنین تلویزیون به عنوان یك منبر و ساختار جدید، برای تبلیغ و اشاعۀ ارزشها و مفاهیم دینی ایفای نقش كرده و در جامعه حضور تاثیرگذار دارد.
دلیل نقضی دیگر اینکه با توجه به حجم تهاجم فرهنگی و حضور رسانه های رقیب چنانچه رسانۀ ملی وجود نمی داشت، وضعیت نظام دینی و افکار عمومی و ارزشهای معنوی و اخلاقی در جامعه به چه صورتی در می آمد!؟ مجموعۀ این نكات، نشان دهندۀ عدم ثبوت یك ذات تخطی ناپذیر برای تلویزیون است. به تعبیر فلسفی، هر نوع تكنولوژی از جمله تلویزیون، در حكم مادهای است كه صورت یك فرهنگ، شیوههای زندگی و ارزشهای كاربران و برنامهریزان، نقش دینی یا سكولار آن را تعیین و تعریف میكند و به آن تكنولوژی هویت میبخشد.
در یک جمع بندی، رسانۀ ملی توانسته به عنوان نمونه ای از یک رسانۀ غیر سکولار عمل کند، هر چند امکان دارد ما روی برنامه هایی انگشت بگذاریم و نشان دهیم که فلان برنامه به نوعی با هنجارها و ارزشهای دینی ما مغایرت داشته است ولی با قطع نظر از این موارد این قضاوت، قضاوتی کاملاً منصفانه است.
البته بحث ما در این مجال این نیست که به آسیب شناسی برنامه های خاص رادیو و تلویزیون علیرغم این برآیند کلی بپردازیم. بحث ما در اینجا کاملاً یک بحث نظری و تخصصی و از نوع نگاه آینده نگرانه است.
زمینه های نفوذ سکولاریسم در رسانه ملی
با این حال این پرسش همچنان وجود دارد که آیا به صرف اینکه ما در این باره توفیقاتی داشته ایم در آینده هم خواهیم داشت؟ چند نكته در اینجا قابل دقت و محل بروز خطر است:
1.تلویزیون به دلیل ذات خنثی و بیجهت آن می تواند زمینههایی برای نفوذ اندیشهها و حركتهای سكولار داشته باشد. به ویژه آنكه آرایش رسانهای داخل، در برابر و به تناسب آرایش رسانهای خارج كشور شكل گرفته و در این جنگ رسانهای، نیازمندی به تولید انبوه و پوشش سلیقهها و نیازهای گوناگون اجتماعی میتواند آستانۀ آسیبپذیری را بالا ببرد.
2.جانشینی تلویزیون در ایفای نقش دینی و مذهبی به جای نهادهای دینی، نگرانی عمدهای است كه شاید نتوان پاسخ صریح و روشنی به آن داد. البته پیشبینی آن دور از انتظار نیست كه اگر به تناسب تغییراتی كه در زیست بوم فرهنگی و اجتماعی ما صورت میگیرد و پا به پای این تغییرات، نهادهای سنتی و دینی ما تحولات لازم را پیدا نكنند و جاذبههای خود را از دست بدهند، این نگرانی صورت تحقق به خود بگیرد و از حضور اجتماعی دین و مظاهر اجتماعی تعظیم شعائر دینی كاسته شود.
3.یكی از شاخصهای برنامهسازی در رسانۀ ملی، انطباق برنامهها با میل و انتظار مخاطب است. از طرفی، به دلیل حضور رسانههای رقیب در سپهر فرهنگی و اجتماعی كشور ما، ذائقه و سلایق مردم ممکن است دچار انحراف شود که این امر می تواند به نوبۀ خود بستری برای انحراف در خطوط برنامهسازی رسانه ایجاد کند. این تأثیرات می تواند در بخش موسیقی، برنامه های نمایشی، لباس و مُد، آداب زندگی و به طور کلی برنامه هایی که سبک زندگی را به مردم می آموزند، صورت بگیرد.
4.میتوان فرض كرد كه هنجارهای حاكم بر اندیشه و عمل برخی از اصحاب هنر و تولید تلویزیونی، هنجارهایی به نسبت رقیق شده و تقلیل یافته از هنجارهای مورد قبول جامعۀ دینی و سیاستگذاران رسانۀ ملی باشد. از آنجا كه برنامههای تولیدی، نوعاً بازتاب فرهنگ برنامهسازان است، این شكاف میتواند زمینه ای را در جهت فرو كاستن هویت ارزشی و دینی برنامههای رسانه ملی تشكیل دهد.
5.در آرایش و جنگ رسانه ای امروز، رسانه های رقیب شرایطی را بر یکدیگر تحمیل می کنند که بعضاً گریز ناپذیر است. مثلاً پخش برنامۀ 24 ساعته که با آداب و شیوۀ زندگی مؤمنانه ـ که باید انسان شب هنگام زودتر استراحت کند تا فرصت سحر خیزی و مناجات و تهجد را از دست ندهد