بسم الله الرحمن الرحیم
خطاهای ما
مشكل ما چیست؟
ما باید توضیح دهیم چرا پس از گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز داریم دربارۀ نسبت رسانه با سكولاریسم سخن می گوییم.
هنگامی كه در برابر نسبت سکولاریسم با تلویزیون قرار می گیریم، افراد به دو دستة افراطی و تفریطی تقسیم می شوند که احتمالاً هر دو هم راه را به خطا می روند. تصور می کنم نظراتی که دربارۀ مفهوم سکولاریسم و ذات تکنولوژی بیان می شود، دارای اندكی ساده انگاری است. سکولاریسم را نمی توان یک مکتب دانست و بعید است بتوان آن را مانند سوسیالیسم یا مکاتب دیگر تقسیم بندی كرد؛ به این معنا كه مکتبی را فرض کنیم که مؤسسی داشته و کسانی نظریه های آن را شکل داده اند. سکولاریسم ویژگی عمومی فرهنگ غرب است که شاید بتوان گفت بیش از آنكه در پی دنیوی ساختن نگاه مردم به زندگی باشد، حاوی چیز دیگری است كه برای رسیدن به آن، باید تاریخی را که غربیان توضیح می دهند، به گونه ای دیگر صورت بندی کرد؛ چرا كه آنان می گویند زمانی که عصر اسطوره ها بوده، بشر با اساطیر زندگی می كرده و از راه ساختن اسطوره ها، مبانی زندگی اش را پی می ریخته است. دورة بعد دورۀ دین است و به نظر آنان، دوره ای است که با ظهور ادیان، بشر اسطوره ها را کنار می نهد و به دین رجوع می کند. از دوران رنسانس، دانش جایگزین دین می شود؛ یعنی بشر دانش را به جای دین و اساطیر می گذارد. این تعریف غربیان از دوره های زندگی بشر روی كرۀ خاكی است.
بر اساس این تعریف، بشر جدید به دین ستیزی نمیپردازد، بلکه منش و نگاه جدیدی را اختیار می كند. به بیان دیگر، به جای دین محوری، عقل محوری جایگزین می شود. این گونه نیست که بشر در تاریخ جدید، به مبارزه با دین برخیزد. البته انكار نمیكنند كه ممکن است کسانی مشغول مبارزه با دین باشند؛ ولی رویکرد کلی بشر جدید این است که دین را از مرجعیت امور کنار می گذارد و ترجیح می دهد از منظر علمی به امور بپردازد و حتی دین را نیز از منظر علمی بررسی می کند. این پدیده موجب گسترش خصلتی می شود که سکولاریسم نامیده میشود. در حقیقت، ما با منشی تازه رو به رو هستیم كه دستاوردهایی با خود می آورد. از سویی، اكنون در نظام آموزشی، این گونه القا می شود كه بشر از ابتدای تاریخ، میکوشیده پیشرفت و ترقی کند و به توسعه دست یابد. این روند در سیری خطی، از ابتدای تاریخ بشر تا امروز طی شده و انسانهای امروز مترقیترین و پیشرفته ترین انسانهایی هستند که در این کره زندگی کرده اند. بنابراین، همة ما این دیدگاه را باور داریم که بسیاری از دستاوردهای ما، لزوماً دستاوردهای مترقی و با ارزشی هستند؛ یعنی به هر حال، نشانة پیشرفت بشرند. چرا؟ زیرا در دورانی زندگی می کنیم که دانش ارزش مسلط دنیاست و وقتی می گوییم اینترنت در کشور گسترش مییابد و سرعت آن بالا می رود، احساس پیشرفت می كنیم. اكنون اگر تکنولوژی جدیدی در غرب پدید آید و به آن دست یابیم، گمان می بریم به نوعی از پیشرفت دست یافته ایم. البته قصد ندارم به بررسی صحت و سقم این باور بپردازم؛ اما این گونه باورها كه در نظام آموزشی ما، نسل به نسل و سینه به سینه منتقل می شوند، تلقی غربیان از زندگی را ترویج می دهند. وقتی نگاه غربی را پذیرفتیم، دیگر دلیلی وجود ندارد که نپذیریم تكنولوژی دارای ذاتی است و ذات آن با سكولاریسم آمیخته است.
وقتی سکولاریسم و نگاه علمی حاکم شد، می گوید كه علم مرجع امور است. آنگاه علم نگاه مسلط بر جامعه خواهد بود، نه چیز دیگری چون دین. سکولاریسم نمی گوید دین بد است و باید کنار گذاشته شود، بلکه آن را مرجع قرار نمی دهد. آنان که دوست دارند نگاه دینی به امور داشته باشند، میتوانند داشته باشند؛ لیکن ما دین را دیدگاه مسلط جامعه قرار نمی دهیم. اگر این مبنا را بپذیریم، دیگر تلویزیون ذاتاً ایرادی ندارد و مباینتی با مبانی هیچ کس نخواهد داشت؛ زیرا ابزاری است علمی، در خدمت همۀ بشر، برای بیان هر نوع عقیده ای. این شامل همۀ تكنولوژی خواهد بود؛ زیرا اینها حاصل همان بسترند. این در حالی است که ما این بحثها را طرح می کنیم تا آن قواعد و دیدگاه ها را نپذیریم. معنای ذاتی انقلاب ما این است که نمی خواهیم این دیدگاه را بپذیریم. ما در دوره ای انقلاب کردیم و مبانی ای را برای شیوه های حکومت پیشنهاد دادیم که دنیای جدید مبانی دموکراسی غربی را پذیرفته بود. ما به ناگاه، شرایط را به هم زدیم و گفتیم می خواهیم حکومتی با مبانی متفاوت بر پا کنیم؛ مبانی ای که مرجع آن چیزی غیر از عقل بشر است و به هزار و چهارصد سال پیش بر می گردد؛ به مدینه ای که پیامبر ما تأسیس کرده است. از دیدگاه غربیان، این یک رجوع ارتجاعی است. هنگامی كه چنین چرخشی انجام می دهیم، دیگر نمیتوانیم آن را با مبانی غربیان توضیح دهیم.
تمدن امروز پیشرفته ترین تمدن بشر نیست، بلکه چیزی است که بشر امروز طلب کرده است. در اینجا، باید روشن شود که آیا روایت غربیان را می پذیریم كه تمدن امروز حداکثر دستاوردی است که بشر توانسته به آن برسد یا قضیه چیز دیگری است. خواستة بشر امروز دموکراسی و تکنولوژی بود که آن را به دست آورده است. می توان گفت بشر امروز اینها را طلب کرده و به آن رسیده است؛ اما به این دلیل، پیشرفته تر از تمامی اعصار نیست و به دلیل داشتن این چیزها، در نقطۀ بالاتری از دیگر ابنای بشر قرار نگرفته است. میتوان از دریچۀ دیگری به موضوع نگریست و گفت تمدن های قدیم، مانند مصر پنج هزار سال پیش، با توجه به مبانی و خواست بشر آن روز، ممکن است از اكنون ما نیز پیشرفته تر بوده باشند. اگر این نگاه را بپذیریم، به روشنی در مییابیم که دستاوردهایی مانند تلویزیون یا کل تکنولوژی، نسبت مشخصی دارند با آنچه هدف غرب بوده و می خواسته به آن برسد. آن هدف چگونه می تواند در ابزارهایش نباشد. زمانی که غرب خواسته هایی داشته، دوران جدیدی را با خواسته هایش موجودیت بخشیده است. حال این خواسته ها چگونه می تواند در رسانه ها و شیوه های پیشنهادی حکومت غرب و تکنولوژی مورد انتظار آن نباشد. این خواسته ها در رفتار غرب مستتر است. کافی نیست که با تلفن، هر پیامی را که دوست داریم منتقل کنیم، بلکه تلفن چیزی است که به این روزگار تعلق دارد و متناسب با نیاز بشر این روزگار پدید آمده است. تاریخ تحول تکنولوژیک غرب می خواهد ما را مجاب کند که انسانها، از دوران غارنشینی تا لحظه ای که گراهام بل فهمید می توان چیزی به نام تلفن ابداع کرد، در غفلت به سر می برده است و گراهام بل نخستین انسانی بود که موفق شد بفهمد که می توان تلفن را اختراع کرد؛ در حالی که لزوماً چنین نیست. انسان های پیشین نیز اگر نیاز به تلفن را احساس می کردند، میتوانستند آن را اختراع كنند؛ چنان كه به آتش نیاز داشتند و آن را كشف كردند؛ لیکن به تلفن احساس نیاز نکردند. آنها به گونۀ دیگری به دنیا می نگریستند. با تلفن كه ساختۀ غرب علم گراست، می توان بر ضد ایدئولوژی غربی سخن گفت و البته تلفن قطع نمی شود و پیام ما را منتقل می كند؛ اما آیا كاركرد تلفن در زندگی ما تغییری می كند؟ آیا تلویزیون تنها برای این است كه مردم را به راهپیمایی یا انتخابات دعوت كنیم؟ آیا با این كاربری، كاركرد این تكنولوژی غربی در زندگی ما دگرگون می شود؟ رسانه های غربی نیز با استفاده از تلویزیون، موفق می شوند مردم را به مشارکت سیاسی دعوت کنند. ما نیز اگر شیوه های آن را بیاموزیم و از آن استفاده کنیم، می توانیم به همین نسبت، کار خودمان را به سرانجام مطلوب برسانیم. تنها جهت گیری ها فرق می کند؛ ولی ماهیت عمل یكی است؛ یعنی تلویزیون همان عملی را انجام می دهد که برای آن اختراع شده است.
یکی از مهمترین کارکردهای رسانه، جلب افکار عمومی و همسان کردن آنهاست. این یکی از خاصیتهای رسانه است. در غرب و ایران، تنها جهت این همسان سازی و هدایت افكار فرق می كند؛ اما كاركردها مشابه است. آیا می توان ماهیت این امور را تغییر داد؟ آیا تأثیر تلویزیون بر عدم رشد ذهن کودکان، از هم گسیختگی روابط خانواده ها و سرد شدن روابط بشری، قابل اصلاح است؟
به هر روی، ماهیت واقعی تلویزیون در عصر جدید که وسیله ای برای تفریح و تفنن انسانهایی است که خسته از کار روزانه، به خانه می آیند و می خواهند اوقات فراغت خود را به شكلی بگذرانند و تفریح کنند، برآورده می كند. تغییر این ماهیت ناممکن نیست؛ ولی بسیار دشوار است؛ زیرا تلویزیون این ماهیت را با خود حمل می کند و انسان سالها در خدمت این ماهیت شکل گرفته و گسترش پیدا کرده است. معنی گفتار من این نیست كه امکان تغییر ماهیت رسانه وجود ندارد؛ ولی نمی توان موضوع را ساده انگاشت.
اتفاقی که تا امروز برای ما افتاده، این است كه با وجود گذشت سه دهه از انقلاب، هنوز در نظریه پردازی به نقطۀ مطلوبی نرسیده ایم که ناچاریم این سمینارها را برگزار کنیم؛ زیرا این مقوله را بسیار ساده تصور كرده ایم و آن را از مقولۀ ظرف و مظروف به شمار آورده ایم و کماکان، فکر می کنیم وسایلی مانند تلویزیون، اگر با اندکی تغییر، کارکرد آن را عوض کنیم تا آنچه دوست داریم را نمایش دهد، مشکل حل می شود و بر ماهیت آن غلبه می کنیم؛ در حالی که چنین نیست. این ماهیت پایدارتر از آن است كه می پنداریم.
نویسنده: حسین معززی نیا
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره سیزدهم
Ps147