بسم الله الرحمن الرحیم
تقویم بی شماره
یکی از مهم ترین عوامل شکل دهنده به ساختارهای فرهنگی و ارتباطی در جامعۀ ایرانی، تقویم است. زمان بندی های از پیش تعیین شده، برنامه های تعریف شده برای هر یک از برهه ها، آیین های گوناگون پیش بینی شده در گرامی داشت مناسبت ها، هنجارهای شادی آفرین یا حزن مدار و استمرار تمام این ها در طول صدها سال تاریخ، تقویم را به سوزنبان قطار زندگی ایرانی تبدیل کرده است. اگر چه پرداختن به جایگاه و کارکرد تقویم در فرهنگ تشیع، خود فصل جداگانه و فربهی می طلبد. آن چه در این نوشتار به دنبال آن هستیم، تأثیرات همه جانبۀ تقویم بر برنامه ریزی رسانه ها به ویژه رسانۀ ملی است. طبیعی است رسانه ای كه مهم ترین كاركردش خدمت به فرهنگ است، نمی تواند در چهارچوب زمان بندی ملت حرکت نکند. چرا كه هر گونه بی تفاوتی به رویدادهای مذهبی، تاریخی و انقلابی ـ حماسی مردم، نشانۀ بی توجهی رسانه به هویت مردم به شمار آمده و با بی اعتباری و سلب مشروعیت فرهنگی از این نهاد بزرگ مساوی خواهد بود. از قضا یکی از جدی ترین مؤلفه های تمایز تلویزیون ایران با بیشتر تلویزیون های جهان نسبت بسیار نزدیک آن با تقویم شیعی ـ ایرانی ماست. ویژگی مهمی که در کمتر رسانه ای به اندازۀ رسانۀ ما یافت می شود. اگر چه این شرایط ویژه از یک سو باعث گسترش فضاهای برنامه سازی رسانه ای می شود و به بیان دیگر برای تنفس رسانه ای فرصتی نیكو فراهم می كند ولی از سوی دیگر نیازمند سیاست گذاری های دور اندیشانه، همه جانبه و مدیریت های تقویمی دقیق و کیفی بالایی است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تقویم، بزرگ ترین عامل تنظیم کنندۀ برنامه ریزی های بلند مدت و كوتاه مدت صدا و سیمای جمهوری اسلامی بوده است. اگر چه تأثیر همۀ متغیر های غیر تقویمی به اندازۀ آن نبوده ولی در همۀ این سال ها توجه مدیریت کلان و سیاست گذاران ارشد سازمان به متغیرهای دیگر، بیشتر از آن بوده است. با وجود پافشاری های ریاست سازمان در دوران جدید به تلاش بیشتر در پرداخت به مناسبت ها از راه برنامه ریزی های دراز مدت و آسیب شناسی های پیگیر ولی هنوز به حاشیه رانده شدن تقویم فرهنگی ما در جهت گیری های اصلی سازمان آشکارتر از آن است که بتوان آن را انکار نمود. بیان دغدغه های بالا به معنی دخالت ندادن تقویم در سیاست گذاری های سازمان صدا و سیما یا بی توجهی مطلق به آن نیست. چه این که بخش زیادی از فرآیند ساخت و پخش برنامه های رسانۀ ملی بر اساس همین اصل تنظیم می شود ولی ادعای خدشه ناپذیر این است که بیشتر برنامه های تقویمی سازمان به صورت اضطراری و با كمترین مدیریت هنری و ارتباطی و هم چنین بدون رعایت كمترین استانداردهای مطالعات فرهنگی ـ اجتماعی، ساخته شده و پخش می شوند.
بعد از گذشت بیست و پنج سال از انقلاب اسلامی هنوز بیشتر برنامه های تلویزیون ما در رده های جیم و دال قرار دارند. به ندرت می توان در مناسبت ها برنامه هایی در سطح الف و ب دید. نبود یك سیاست ویژۀ رسانه ای در ورود و خروج از مناسبت ها وضعیتی ناشایست به پرداخت مناسبت ها در تلویزیون داده است. بینندگان تلویزیون در ایران به هنگام آغاز مناسبت های حزن انگیز با قطع ناگهانی همۀ برنامه های عادی تلویزیون چون موسیقی های معمولی، انیمیشن ها، آگهی ها و سریال های روزمره و پخش ناگهانی همۀ آن ها درست دقایقی پس از پایان مناسبت ـ پس از پایان روز شرعی یعنی پس از اذان مغرب و عشاـ به خوبی آشنایی دارند. ادامه یافتن چنین وضعیت هایی گونه ای انتظار منفی را نه تنها در بینندگان بلکه در دست اندرکاران رسانۀ ملّی برای گذر فوری و سرسری از مناسبت ها به وجود آورده است. بهبود این وضعیت منفی با تغییرهای سال به سال زمان مناسبت ها و به وجود آمدن ترکیب های جدید مناسبتی به دلیل تفاوت تاریخ شمسی و قمری پیچیده تر می شود. تلاقی همیشه در حال تغییر مناسبت های ملّی، مذهبی و جدید باعث ترکیب های بدیعی از مناسبت ها گردیده است که با وجود پدید آوردن فرصت های فرهنگی و رسانه ای بسیار ویژه و یكتا، به دلیل نداشتن برنامه ریزی رسانه ای و دور اندیشی به چالش هایی بغرنج تبدیل می شوند. در همین مجال اندك جای چند پرسش مهم است. پرسش هایی كه می توانند رویدادهای نیازمند به برنامه ریزی تقویمی را به مدیران برنامه ساز و برنامه ریز رسانه گوشزد نمایند:
ü به راستی برنامه ها و گفتمان های صدا و سیما در دهۀ فجر 1384و 1385 که با دهۀ محرم همراه بودند چه تفاوتی با دهه های فجر سال های پیش از آن داشته است؟
ü در سال آینده و سال های پس از آن که تقویم قمری عقب تر خواهد آمد چه تفاوت هایی با امسال خواهد کرد؟
ü آیا برنامه های صدا و سیما در هفتۀ وحدت امسال که از سوی رهبر معظم انقلاب، سال وحدت ملّی و انسجام اسلامی نام گرفته است با سال گذشته که سال پیامبر اعظم بود تفاوتی داشته اند؟
ü سیاست صدا و سیما برای گذر از شهادت امام حسن عسگری(ع) به فردای آن که سالروز آغاز ولایت حضرت مهدی(عج) بود چگونه سامان یافت؟
ü صدا و سیما چگونه از یک حزن به شادی گذر می کند و از شادی به حزن وارد می شود؟
ü آیا توانسته ایم در هنگام حزن، نشاط را نیز در رویکرد برنامه سازی خود بگنجانیم؟
ü برنامه های رسانۀ ملی در 29 اسفندماه، سالروز ملّی شدن صنعت نفت، با سال های پیش از آن که کشور به گونه ای جدی برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای تلاش نمی كرد، چه تفاوتی داشت؟ چه اندازه برای برجسته سازی ایستادگی ملت در دستیابی به انرژی هسته ای و ملی کردن صنعت نفت برنامه ریزی شده بود؟
ü برای سال هایی كه ماه مبارک رمضان با تابستان و روزهای گرم و طولانیش، شب های کوتاه و ایام فراغت از تحصیل دانش آموزان همراه می شود، چه برنامه ریزی هایی انجام شده است؟
ü بهترین مناسبت مذهبی یا ملّی برای برگزاری همایش چهره های ماندگار کدام است؟ آیا دوست داریم این همایش بزرگ را در اوقات غیر تقویمی برگزار کنیم؟
ü آیا سازماندهی بخشی از گروه های برنامه ساز صدا و سیما بر اساس مناسبت های مهم که همیشه در حال تکرار است، مناسب به نظر نمی رسد؟ برای نمونه گروه مناسبت های عاشورایی، گروه مناسبت های شادی بخش اسلامی، گروه دهۀ فجر و...
ü به تلاقی ایام فاطمیه با نوروز و دهۀ مبارکۀ فجر سال های آینده فکر کرده ایم؟ به همزمانی این ایام با سالروز وفات امام خمینی(ره) و روز قیام 15 خرداد چه طور؟ پانزده خرداد از یک سو آغاز خیزش انقلابی ملت ایران در سال42 و از سوی دیگر سالروز آغاز ولایت رهبر معظم انقلاب است. از ظرفیت فرهنگی این همراهی بزرگ چه بهره ای برده ایم؟
كوتاه سخن این كه در هنگام نوشتن برنامۀ چشم انداز رسانۀ ملّی که در راستای چشم انداز بیست سالۀ جمهوری اسلامی نوشته می شود، تقویم باید به عنوان اولویت نخست مد نظر قرار گیرد.
در گونه شناسی رویدادهای تاریخی ملّت ایران، رخدادهای مربوط به دوران انقلاب اسلامی سهم بسیار بالایی را به خود اختصاص می دهند که دهۀ فجر از 12 تا 22 بهمن ماه هر سال به نماد تقویمی اصلی آن تبدیل شده است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی تا همیشۀ حضور خود نمی تواند نسبت به دهۀ فجر بی تفاوت بماند و نخواهد ماند. این عزم، یک اصل شفاف و بدیهی فرهنگی را پیش پای رسانۀ ما می گذارد. این عزم، چیزی جز حرکت به سوی نوشتن برنامه های دراز مدت در مدیریت ساخت و پخش محصولات صوتی و تصویری در ایام دهۀ مبارکۀ فجر نیست. طبیعی است که دست یابی به این اصل مهم نیازمند فراهم آوردن لوازم و شرایط اصلی آن است که یکی از مهم ترین آن ها آغاز سلسله مطالعات فرهنگی و مردم شناختی دربارۀ همۀ عناصر مادی و معنوی زندگی مردم ایران در دوران آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی است. از ارتباطات کلامی (مانند نوع گفتار، گویش های محلی، منطقه ای، شهری و روستایی، تکیه کلام ها، ضرب المثل ها، لطیفه ها، جوک ها، زخم زبان ها مسخره کردن ها و...) گرفته تا ارتباطات غیر کلامی (مانند نوع پوشش، آرایش، خنده ها و گریه ها، حرکت های بدنی و ...) و هم چنین فرهنگ شهری، زندگی روستایی، ارتباط سازمانی و اداری، وضعیت نظامی و انتظامی، سفرهای شهری، بین شهری، خارجی، وضعیت ورزش، نحوۀ انجام مراسم های مذهبی، نوع سرودها و مدیحه ها، آداب و رسوم ملّی و محلی، سبک زندگی(خواب، خوراک، ازدواج، روابط خانوادگی و ...) ارتباط با علما و روحانیت، فرهنگ مدرسه ای و دانشگاهی، فرهنگ بازار و خرید و فروش، فرهنگ کارگری، فرهنگ ارباب و رعیتی و ... همه و همه باید مورد مداقه و مطالعه قرار گیرند. طبیعی است بدون چنین سطحی از مطالعات علمی نمی توان تصاویری واقعی، قابل پذیرش و اثر بخش، به ویژه در سریال سازی های مناسبتی مربوط به دوران انقلاب ارائه کرد. هم چنین نسل متولد شدۀ پس از انقلاب در حال جایگزینی با نسل های پیش از خود است و ثبت نكردن و حفظ ننمودن واقعیت های زندگی مردم در دوران انقلاب به نوعی گسست تاریخی با دوران شکوهمند مبارزات ملّت ایران منجر خواهد شد. واقعیت انقلاب باید همان گونه که بوده است به تصویر كشیده شود و هر نوع تصویر سازی تخیلی از آن بدون شك باعث آسیب های فرهنگی و شکاف های هویتی و تاریخی خواهد شد و به پیچ و خم های راه دشوار انتقال میراث فرهنگی یک ملّت به آیندگان خواهد افزود.
انقلاب ما دارای نقاط تاریک بدون توجیه، ناچسب، غیر منطقی و نا مشروع نبوده است که برای توجیه یا تکریم آن به عناصر بیانی تخیلی یا جذابیت های مصنوعی نیاز داشته باشد. ذات انقلاب اسلامی بر خلاف بسیاری از حرکت های دگرگون کنندۀ جهان معاصر در بستری از عقلانیت مشروع و با چاشنی عواطف حماسی تك تك اعضای یک ملّت شیعه شکل گرفته است و وجود این ویژگی های اصیل و یكتا برای جذابیّت ابدی آن کافی است. یک کارگردان یا تهیه کنندۀ تلویزیون نباید انقلاب را آن گونه که در ذهن خویش تخیل کرده است یا دوست دارد که آن گونه باشد، جلوی دوربین ببرد.
جوانه های چنین آسیب های بزرگی در سریال سازی های اخیر صدا و سیما در دهۀ فجر به روشنی دیده شد. با وجودی که جدیت و تلاش سازمان را در توجه به ساخته های فرعی حکایت کنندۀ انقلاب باید ستود ولی همگان بیان می کنند که همۀ شخصیت ها، نشانه ها، دیالوگ ها، داستان ها، رویدادها و خرده فرهنگ های ارائه شده در این ساخته ها نمونۀ فرهنگی بیرونی ندارند و با واقعیت های تاریخی انقلاب همخوانی ندارند. به این گونه هر اندازه توانسته باشیم بیننده را پای گیرنده ها بنشانیم، او را بیشتر از واقعیت انقلاب دور کرده ایم!
این اِشکال را بیش از همه آن هایی در می یابند که در لحظه لحظۀ دوران مبارزه حضور داشته اند و شاید پس از ایشان کسانی که علاقه مند به تاریخ شفاهی و نوشتاری انقلاب اسلامی بوده اند نیز بتوانند سره را از ناسره جدا سازند. در این میان نسلی که نه در انقلاب حضور داشته و نه مطالعات چندانی دربارۀ آن داشته است آن چه از رسانۀ ملی می بیند را برابر با آن چه رخ داده است به شمار می آورد.
لازمۀ برنامه ریزی فراگیر برای چشم انداز آتی رسانۀ ملی در دهه های فجر بیست سال آینده، تلاش گسترده برای دریافت و ثبت مردم نگاری ها، تک نگاری ها، گردآوری و نگارش خاطرات مردمی و مبارزین، جمع آوری تصاویر به جای مانده، ثبت و تصویر برداری دقیق از مبلمان های شهری و همۀ آن چیزهایی است که در سطور پیشین به آن ها اشاره شد. امروزه حتی به تصویر کشیدن یک تعقیب و گریز سادۀ خیابانی نیازمند در اختیار داشتن بسیاری از ابزارهای نقلیه ای است که دیگر اندک می توان اثری از آن ها در خیابان های شلوغ شهرهای بزرگ یافت. شاید دیگر نتوان خیابانی یافت که ساختمان ها و مبلمانی بکر و دست نخورده از سال های دهۀ پنجاه داشته باشد. این امر به راحتی سندیت و فخامت یک اثر انقلابی را زیر سؤال خواهد برد.
بی تردید صدا و سیما به یک شهرک سینمایی انقلاب اسلامی با ساختمان ها، نماها، مراکز خرید، تفریح، مدارس و وسایل نقلیه ای از نوع دهۀ پنجاه نیازمند است. هم چنین داشتن آرشیوی از لباس ها، الگوها، پارچه ها و تزیینات از نوع همان ها که مردم در آن سال ها به تن داشتند برای رسانۀ ملی ضروری است.
ساخت آهنگ ها و سرودهایی با گرایش انقلابی، به روز کردن آرشیو صوتی و تصویری سازمان که به زندگی و مبارزات ملت ایران و واکنش دشمنان انقلاب مربوط می شود نیز از جمله كارهایی است كه می بایست دست اندركاران سازمان در فراهم كردن آن ها كوشا باشند. این همه برای آن است که با فراهم شدن این ابزارهای در دسترس بتوان سریال ها یا برنامه هایی مستندتر و جذاب تر ساخت. در این حرکت فرهنگی بیست ساله، هماهنگی و همراهی با دیگر نهادها و جریان ها در گردآوری تاریخ انقلاب مانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد وزارت اطلاعات، پژوهشکده ها و مجلات معتبر تاریخ معاصر ایران، هم چنین بهره گیری از مراکز تولیدات ادبی و هنری نوشتاری مانند انتشارات سروش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انتشارات مهم حوزۀ قصه و رمان لازم است. دانشکده های علوم اجتماعی و به ویژه اساتید و دانشجویان رشته های مردم شناسی، فرهنگ شناسی، ارتباطات اجتماعی، جامعه شناسی نقش بسیار مؤثری در مردم نگاری دهه های 40، 50 و 60 زندگی ایرانیان خواهند داشت. به نظر می رسد در این راستا تأسیس مرکز مطالعات انقلاب اسلامی و فرهنگ عامه یک ضرورت تاریخی است تا انحرافات تولیدات سر پایی دو سال اخیر صدا و سیما را به آثاری فاخر، ماندگار و هویت بخش تبدیل کنند.
در ادامه به بررسی یکی از سریال های تلویزیونی پخش شده در دهۀ فجر سال 1385 با نام تا صبح خواهیم پرداخت تا عمق آسیب های فرهنگی ساخته های بدون مطالعه یا کم بنیۀ رسانه از منظر پژوهشی و ضرورت توجه به بایسته های یک ساختۀ ارزشمند هنری رسانه دربارۀ انقلاب را بیش از پیش دریابیم. چنان چه پیش تر نیز بیان شد یکی از مهم ترین معیارها در تشخیص اندازۀ فخامت سریال های تاریخی، اندازۀ همخوانی آن با واقعیت های دورانی است که به روایت آن می پردازند. از رهگذر بررسی و نقد سریال تا صبح به كارگردانی قاسم جعفری، سعی خواهد شد جایگاه این اثر در همخوانی مطلوب تا عدم همخوانی با جریاناتی که می خواهد شرحی از آن را برای ما به تصویر بکشد، مشخص گردد.
· در این سریال گونه ای سیطرۀ گفتمان عشق و عاشقی بر همۀ حوادث سیاسی ـ اجتماعی و فردی داستان دیده می شود. به بیان دیگر نیرویی که داستان را به پیش می برد و مرکز ثقل رویدادهای داستانی است، رابطۀ عاشقانۀ میان دختر و پسر داستان است. کانونی بودن این چاشنی مجازی به طور طبیعی حال و هوای انقلاب را در نزد بینندۀ بی خبر از دنیای انقلابی گری، رمانتیک، نرم، فردی و پر از اضطراب ها، هیجان ها و انتظارهای دو جنس مخالف جلوه گر می کند. گویا سال1357سال عشق بازی ها و دلدادگی ها بوده است. این یک برجسته سازی افراطی و البته انحرافی رسانه است. پرسش اصلی این است که آیا این اندازه از غلظت عشق مجازی در انقلاب، نمونۀ بیرونی فرهنگی دارد یا خیر؟ به بیان دیگر چند درصد از انقلاب ما به كمك عشق مجازی پیش رفته است و نیروی محركۀ چند درصد از افرادی که در این انقلاب تلاش و فداکاری کردند، به خیابان ها آمدند و گلوله خوردند، عشق مجازی بوده است؟
نگارنده در همۀ مطالعات نسبتاً گستردۀ شخصی كه دربارۀ انقلاب داشته ام و هم چنین در میان مجموعۀ خاطرات بسیاری از مبارزین کوچک و بزرگ انقلاب که از قضا بسیاری از آن ها را در برنامه های خاطره گویی مناسبتی خود صدا و سیما شنیده ام، اثری از عشق مجازی و نقش تاثیرگذار آن در حركت رهایی بخش مردم ایران نمی بینم. بله! عشق بوده است ولی نیروی پیش برندۀ اصلی این انقلاب نبوده است. این در حالی است که در این سریال نه تنها ابزار پیش برندۀ داستان و جذب بیننده همین عشق است بلکه آن نیروی اصلی که قهرمان داستان را وارد انقلاب می کند، یک عشق مجازی بیش نیست. گویا این قهرمان، هیچ دلیل دیگری برای به دست آوردن روحیۀ انقلابی نداشته است. نه گرایش دینی نه تفکرات سیاسی ـ اجتماعی، نه ظلم ها و استبداد رژیم پهلوی، نه سیطرۀ استکبار جهانی و نه هیچ چیز دیگری به جز دلدادگی به دختری انقلابی، چشم و گوش قهرمان سریال را باز نکرد. این وضعیت، یک شکاف بزرگ بین فرهنگ انقلابی و فرهنگ رسانه ای ایجاد می کند حتی اگر آن عشق، بیننده را پای تلویزیون نگاه دارد. در چنین شرایطی، طبیعی است که بیننده هر اندازه بیشتر با گیرنده همراه شود با انقلاب غریبه تر خواهد شد.
· پرداخت شخصیتی نیروهای امنیتی یا نظامی رژیم پهلوی بسیار غیر واقعی و کارتونی درآمده است. در بسیاری از این سریال ها به ویژه در سریال تا صبح، خانواده و یا اطرافیان یك مامور ساواك، علاقه مند به انقلاب نشان داده می شوند و حتی در پاره ای از زمان ها می بینیم كه به راحتی و با جسارت کامل به شخص اول مملکت بد و بیراه می گویند. اینان از حکومت بیزارند، به انقلابی ها کمک می کنند و با آن ها رفت وآمد دارند. حتی خود ساواکی ها یا پسران آن ها به دنبال رسیدن به دختران انقلابی هستند! آیا آن چه رخ داده، این گونه بوده است؟
از سوی دیگر عملکرد سازمانی و امنیتی ساواک نیز بسیار ابلهانه، ضعیف، با نا هماهنگی و آشفتگی نمایش داده می شود و در قسمت های گوناگون سریال هیچ نشانی از ابهت امنیتی، رعب و وحشت همه گیر، نظم و کارآمدی ساواک در دستگیری و کشف انقلابیون به چشم نمی خورد. دست كم می شد با نمایش شكنجه های مامورین ساواك گوشه ای از تاریخ حقیقی انقلاب را روایت كرد ولی در بهترین حالت برخورد یك مامور ساواك با یك جوان انقلابی چیزی در مایه های چند مشت یا سیلی است که به گونه یا صورت او نواخته می شود و وی را کمی کبود و رنجور می سازد.
· در این سریال ردی از شهادت به چشم نمی خورد. هیچ کس چه در خیابان و چه در زندان یا در تعقیب و گریز کوچه به کوچه و حتی در شکنجه گاه ها شهید نمی شود. وضعیت زندان و زندانیان نیز بسیار جالب و طنز آلود بود. فضای زندان آرام، مرتب و تمیز نمایش داده می شود. دستگیر شدگان در هوای معتدل زندان آزادانه با یکدیگر مراوده و مطایبه می كردند. ایشان دور از چشم زندانبان ها به راحتی می توانستند یكدیگر را به قتل برسانند. این تصاویر می تواند این احساس را در بیننده ایجاد کند كه گویا انقلاب آن طورها هم که می گویند هزینۀ زیادی برای مردم نداشته است و خیلی هم با دشواری به دست نیامده است! یا این پرسش بزرگ که اگر پایه ها و نیروهای رژیم پهلوی تا این اندازه سست بود چرا فرآیند سرنگونی آن این همه به درازا کشید!؟ شاید انقلابی ها ناتوان، نا آشنا و یا بی انگیزه بوده اند!؟
· مسألۀ مهمی كه در سریال هایی از این دست دیده می شود، برجسته شدن مبارزات انقلابی، درون ساختمان ها و گذر كردن از کنار مبارزات خیابانی، تظاهرات، تعقیب و گریز های کوچه به کوچه، دیوار نویسی ها و... است. همان فعالیت هایی كه بخش بیشتر مردم ایران را به خود مشغول ساخته و به بیان دیگر نماد انقلاب همگانی مردم ما بود. در سریال، چیزی از تحولات دانشگاه ها، مساجد، هیأت ها و... دیده نمی شود. هر چه می گذرد در خانه ها است و اگر خیابان یا فضای بیرونی نشان داده می شود، بسیار آرام است. جالب این که انقلابیون نیز به راحتی در کوچه و خیابان راه می روند و هیچ کس مزاحمشان نمی شود!
· شما در این سریال، اثری از رهبران انقلاب نمی بینید. روحانیت، دانشجویان مسلمان، بازاری های با نفوذ، شخصیت های با سابقه در مبارزه و... هیچ کدام وجود ندارند. انقلابیون بیشتر در شخصیت های جوانی خلاصه می شوند که نه رهبر دارند و نه به دنبال رهبر می گردند. همه خود به خود قیام کرده اند. فرآیند آشنایی آن ها با مبارزه و آرمان های انقلابی مشخص نیست. گویا امام، وجود خارجی نداشته است و انقلابیون یک شبه مانند قارچ از زمین روییده اند. حتی در جبهۀ مخالف انقلاب، یعنی طرفداران حکومت پهلوی نیز اثری از شخصیت های ذی نفوذ و مهره های اثر گذار رژیم نیست. طرفداران رژیم در شماری نظامی بی منطق، خشن و بی ادب خلاصه شده اند. این مشكل در دیگر سریال های انقلابی هم دیده می شود. برای نمونه در بسیاری از این آثار از مبارزین غیر مسلمان مانند فدائیان خلق، توده ای ها، مجاهدین خلق(منافقین)، ملی گراها، لیبرال ها و... چیزی دیده نمی شود. گفتمان های اعتقادی و فكری میان نیروهای انقلابی گوناگون به ویژه دسته های مبارز اسلامی طرفدار امام و جریانات انحرافی دیگر به دست فراموشی سپرده شده است. این فراموشی، زمینه های فرهنگی ـ اعتقادی انقلاب را فراموش شده باقی می گذارد و دلایل نظری و فلسفی انقلاب را بدون تبیین رها می کند. در این بین دیالوگ های موافق و مخالف به سر و صدایی بدون حاشیه تبدیل می شوند.
· دوران انقلاب و مبارزه به همان سال 56 و57 محدود شده است و حتی گریزهای محدود و مختصری نیز به رخدادهای پیش و پس از آن زده نمی شود. نمایش انقلاب به گونه ای است که گویی ناگهان در اثر یک نارضایتی بزرگ و ناگهانی مردم رخ داده است. هیچ گاه تأثیر پذیری شخصیت های انقلابی از رویدادهای تاریخی گذشته مانند 15خرداد 42 بیان نمی شود. مرور خاطرات، آرمان ها و فعالیت های شهدای گذشته در گفت و گوها و زندگی مبارزان دیده نمی شود. مبارزین هیچ ارتباطی با شهدا ندارند و هیچ خاطره ای از آن ها را به یاد نمی آورند.
· یک مسئلۀ بسیار مهم حاکمیت گفتمان تهران محور در سریال های انقلابی است. شهرستان ها و شهرهای دیگر در این سریال ها جایگاهی نداشته اند. قیام مردم قم، تبریز، مشهد، شیراز، اصفهان و مبارزات آن ها کاملاً ناگفته مانده است. مبارزات روستاییان و تلاش های نیروهای بیرون از کشور کمتر در قاب تصویر دیده می شود. به نظر می رسد اگر قرار است در آینده سریال های مناسبتی دیگری دربارۀ انقلاب ساخته شوند، بایست جایگاه مبارزاتی مردم دیگر شهرها نیز در آن آثار نمایشی در نظر گرفته شود.
شاید بتوان موارد بسیار زیادتری را نیز به مجموعه گفتمان های معنایی منفی سریال های مناسبتی صدا و سیما در دهۀ فجر اضافه کرد ولی همین اندك می تواند اهمیت پرداختن به مطالعات فرهنگی ـ تاریخی پیش از ساخت را به ویژه در حوزۀ مسائل انقلاب اسلامی گوشزد کند و انگیزۀ بیشتری را برای حرکت به سوی ایجاد لوازم یک جریان سالم نظری ـ علمی که به برخی مؤلفه های آن اشاره شد، ایجاد کند. بدون شك اولویت دادن به نقش تقویم در سیاست گذاری ارتباطی رادیو و تلویزیون ایران یکی از گام های بزرگ است.
نویسنده: علی جعفری
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره دهم
Ps147