بسم الله الرحمن الرحیم
زاویۀ دید
نگاه به رسانه از منظرهای مختلف ضروری است. به ویژه در این عصر که رسانه به مثابه عنصری بسیار مؤثر و فعال، در زندگی ما حضور دارد. پیشتر بحث هایی در مورد دین و رسانه میشد. اکنون رسانه های تصویری به صورت جدی، مسائل انسانی و جهانی را زیر پوشش قرار داده و به طور مستقیم، با زندگی انسان ها درگیر شده اند.
سخن من دربارة چهارچوب تئوریک و بحثهای کلی است تا مقدمه ای باشد برای ورود به اصل بحث. این یک مقاله و کار پژوهشی نیست، بلکه سطحی گسترده از بحث های مختلف مربوط به رسانه را پوشش می دهد. بنابراین، مباحثی که این جا مطرح می شود، زمینه ای برای طرح مباحث و اصول بعدی است که در برخورد با رسانه، چه باید کرد و با چه دیدگاهی باید به این رسانه نگریست و در این زمینه چه مشکلات، نظریات و روش های شناختی وجود دارد و رسانه از بعد فرهنگی و تولیدات فکری، چه رابطه ای با مسائل اجتماعی و زندگی انسانها دارد.
گاهی در بحث های روش تحقیق و پژوهش، ما خیلی موضوع محور و مسئله محور می شویم. معمولاً در روش موضوع محور، موضوعی را بررسی می کنیم که به نتایج مستقیم نمی رسد و در اصل موضوع بحث می کنیم. در روش مسئله محور، ابتدا باید مشکلات خویش را مطرح کنیم و مسئله را بیان کنیم که مثلاً چه مشکلی با رسانه و تلویزیون داریم. ما در پی مشکل خویشتن هستیم و میخواهیم رابطة خود را تعدیل کنیم. بنابراین، به دنبال یک یک پاسخ هستیم.
با این که در بحث رسانه، روش مسئله محور مطلوبیت بیشتری دارد؛ اما کافی نیست. روش موضوع محور نیز با این دیدگاه که خود مسئله و ابعاد آن را بررسی کنیم، اهمیت دارد. بنابراین، یکی از مسائل مهمی که در این زمینه باید مطرح شود، نگاه جامع موضوع محور و مسئله محور است. از این دیدگاه، بسیاری از مباحث، چه برای همایش ها و چه برای تحقیقات بعدی، باید از شمولیت خاصی برخوردار باشد. این خیلی مهم است که چگونگی نگاه و چگونگی بررسی مشخص باشد. در این بحث، تعاریفی وجود دارد که با موضوع رسانه مرتبط است. رسانه ها ابزارهای ارتباطی اند. در طول تاریخ، شکل های مختلف ارتباطی ابزارهای مختلفی تولید کرده است. در یک سطح کتاب، در یک سطح رادیو و تلویزیون و در یک سطح اینترنت و ماهواره. در سطوح مختلف، ابزارهای مختلفی برای رسانه ها بوده است. در سطح دیگر، ابزارهای سنتی مانند منبر، موعظه و مسجد در ادیان مختلف وجود دارد.
شاید بتوان گفت، انسان یک حیوان ارتباطی است. چند سال پیش، در مقاله ای نوشتم: انسان حیوان ناطق است تعریف خوبی است؛ اما اکنون باید نگاه جدیدتری داشت. انسان، موجودی دارای حیات است و می تواند ارتباط برقرار کند. ارتباط فقط میان انسان ها نیست. ارتباط با عالم ماده هم می تواند نوعی ارتباط باشد. انسان می تواند با عالم ماورا ارتباط برقرار کند. اگر انسان قدرت ارتباط نداشت، بسیاری از مسائل تمدنی و فرهنگی و حتی مسائل دینی به آن شکل ایجاد نمی شد و مسئولیتی برایش ایجاد نمی کرد و نمی توانست خالق فرهنگ و بسیاری از مسائل فکری شود. بنابراین، ارتباط، عامل بسیار مهمی در زایش فرهنگ و تمدن است. خود تکنولوژی رسانه به مثابه ابزار ارتباطی، شکل های مختلفی دارد.
در عصر امروز، فرهنگ و اندیشة انسان در حدی است که بتواند تکنولوژی تولید کند و به لحاظ قدرت تجربه و اندیشة انسانی، به مرحله ای برسد که در عالم ماده تصرف کند. درجاتی از این ماده به شکل بهتر، مؤثرتر و دقیقتر، حامل بخشی از اندیشه ها، پیام ها و مسائلی است که خود انسان میخواهد. تلویزیون حامل و مدیومی برای انتقال اندیشه ها و افکار است. یخچال هم تکنولوژی است؛ اما نمی تواند حامل فکر باشد. بنابراین، تکنولوژی میتواند محمل هایی داشته باشد و ارتباطاتی با انسان برقرار کند که بر اساس تعریف رسانه و تکنولوژی، برخی مزایا در خود این تکنولوژی تولید می شود که هم ماهیتاً در آن هست، یعنی قابلیت هایی هست و هم انسان می تواند بر آن ماده و تکنولوژی القا کند و تعریف جدیدی از تکنولوژی و ماده ایجاد کند. بنابراین، نگاهمان به تکنولوژی یک نگاه فرهنگگرا است؛ نگاهی که تعاملی است میان انسان و طبیعتی که می تواند اشکال مختلف داشته باشد. اگر این طبیعت قابلیت تغییر نداشته باشد، انسان نمی تواند بسیاری از تکنولوژی ها را ایجاد کند. بنابراین، هم انسان و هم ماده باید قابلیت های خاصی دارا باشند. این قابلیت ها در دوران مختلف، اشکال مختلف به خود گرفته است. در یک زمان، بحث ماشین است؛ در یک زمان بحث هواپیماست؛ یک زمان برق است و اکنون اینترنت و غیره. تولد هر تکنولوژی رابطه ای با انسان، تمدن، فرهنگ و اندیشة آن انسان دارد.
در عصر کتابت، اندیشه و نیاز انسان به گونهای بود که باید از ارتباط شفاهی می گذشت. تولیدات فکری به حدی بود که انسان محمل و مدیوم تازهای برای ارتباط دنبال می کرد و فکر می کرد این اندیشه باید برسد. آن گاه کتابت و چاپ پدید آمد. اکنون تولیدات فکری به حدی است که دیگر از کتاب و روزنامه گذشته است. انتقال، مکان و زمان کوچک شده و این دو با هم در حال انطباق هستند. شما می خواهید به سرعت با جهان آشنا شوید. طبیعی است که سخن از اینترنت به میان می آید. وقتی انسان بر اساس نیازی که دارد و فرهنگی که در آن زندگی می کند، تکنولوژی تولید می کند. بنابراین، باید گفت که این تکنولوژی، به یک معنا زاییدة آن تفکر است یا دست کم رابطه ای بین فکر و فرهنگ و تکنولوژی وجود دارد. اگر این طور باشد، مسجد و منبر حامل فرهنگ اسلامی می شوند و تلویزیون و رادیو که در غرب پدید آمده، حامل فرهنگ و اندیشة غرب خواهند بود.
اگر به این معادله این گونه نگریسته شود، باید رابطهای ایستا و غیرمنبسط با فرهنگ های دیگر باشد و تکنولوژی در همان جا ایستا باشد و آن تکنولوژی تنها می تواند برای همان جامعه مفید باشد. در حالی که هیچ گاه در مورد کتاب و کتابت چنین نبوده است.
وقتی گوتنبرگ چاپ را مطرح کرد، کشورهای اسلامی یا مسیحی یا یهودی یا هندوها و غیره موضع گیری خاصی دربارة چاپ نداشتند؛ در حالی که ماشین چاپ غربی بود؛ اما این تلازم و همبستگی میان اندیشه و فرهنگ، به شکلی که مثلاً چاپ مساوی اندیشة سکولاریستی غربی است، در هیچ جامعه ای این گونه تلقی نمی شد.
علت این است که چاپ نوعی تکنولوژی خفیف شده و تقلیل یافته است. انسان می تواند بیشتر بر چاپ مسلط شود. قدرت انسان بر قدرت تکنولوژی غلبه دارد. پس این معادله به این شکل تعریف نشده که انسان مسخر و زیر بار این تکنولوژی است، بلکه باید اندیشه اش از طریق آن تکنولوژی، به خودش و جامعه انتقال یابد.
در مورد تلویزیون و اینترنت، سکولاریسم چگونه به طور جدی مطرح شد؟ در مورد تکنولوژی های دیگر غربی، به هیچ وجه چنین اندیشه ای وجود ندارد؛ زیرا بخشی از نیازهای ما را تأمین می کند. ما به تکنولوژی مسلطیم؛ اما وقتی تلویزیون، رادیو، اینترنت و ماهواره می آیند، به لحاظ قدرت تکنولوژی، ترس انسان از تحمیل آن تکنولوژی بر اندیشه، موجب می شود که صفت ها، القاب و Consept های تازه به این تکنولوژی تحمیل کند. از آن جا که زادگاه این تکنولوژی در غرب است، اولین چیزی که به ذهن می آید، موضوع سکولاریزم است. بنابراین، مسئلة سکولاریزم تنها این نیست که رسانه ذاتاً سکولاریستی است. در این زمینه، برداشت های جنبی هم مؤثر هستند؛ یعنی ما از چه زاویه ای به این رسانه نگاه می کنیم؟ اگر کاملاً بر تلویزیون مسلط شویم و بتوانیم همة جوانب آن را تسخیر کنیم و قدرت انسانی غلبه کند، در آن جا سکولاریزم مطرح نخواهد شد. بنابراین، این فاصلة فکری میان این که رسانه سکولاریستی است و این که مسلمانان می خواهند از این تکنولوژی جدید استفاده کنند و صبغة انسانی و الهی به آن بدهند، یک فاصلة فکری و قدرتی است؛ یعنی قدرت انسان، چه از نظر اندیشه ای و چه تسخیر این تکنولوژی در آن جا، از جنبه های سکولاریستی و فرهنگی غلبه کرده و خود غربیان توانسته اند بسیاری از اندیشه ها را که ریشه در سکولاریسم غربی دارد، با آن ابزار و تکنولوژی به نمایش درآورند؛ اما ما هنوز در نیمة این راه هستیم. ما می خواهیم یک تفسیر و تعبیر از مسائل خودمان در این رسانه برقرار کنیم. این رابطة وجودی هنوز در حدی ایجاد نشده که بتوانیم از این رسانه به خوبی استقاده کنیم. در قرآن کریم آمده است:
و هم درجات عندالله
به شکل کلی، انسان ها درجاتی دارند و از نظر فلسفی و تکوینی، از نظر تقوایی و از منظرهای مختلف، دارای درجه هستند. هر انسانی در پلکان تکوین، درجهای دارد. تکنولوژی و مادیات نیز چنین است. هر عصری در هر شکلی، یک درجة وجودی، یک درجة ماهیتی و یک درجة فرهنگی مادی دارد که در خود این مادیات می بینیم که یک ماده بسیار ساده است. یک ماده صبغة دیگری پیدا می کند که خودش می تواند حامل یک پیام باشد.
مک لوهان میگوید:
رسانه همان پیام است.
او بحث پیام را بر خود تکنولوژی سوار کرده است. چرا در رسانههای دیگر این گونه نبوده است؟ چرا در عصر کتابت چنین نبوده است؟ چرا در ابزارهای دیگر این طور نیست؟ معمولاً رسانة مدرن و رسانه های جدید مورد نظر است. این رسانه و این تکنولوژی خودش پیام می شود. خودش القا کنندة حالتی است که قبلاً تکنولوژی های دیگر قادر به انجام آن نبوده اند. بنابراین، درجهای متکامل تر در سطح مادی و وجودی ماده ایجاد شده است؛ اما این ماده به خودی خود نمی توانست با قدرت انسان و قدرت های خدایی که به انسان داده شده و تسخیرکننده و جهت دهنده است، برابری کند. بنابراین، اگر بر همة عوامل و فاکتورهای مؤثر تلویزیون، از نظر مادی و تکنولوژی مسلط شویم، میتوانیم آن را بخوانیم و معیارها و ضوابط و مسائلی که در آن وجود دارد را به شکل دیگر، تسخیرکنیم. این قدرت تسخیری بسیار مهم است. در غرب، این تکنولوژی و این ماده فقط در اختیار یک عده از انسان ها نبوده، بلکه در اختیار تمامی انسان ها قرار داده شده است. غربیان توانستند این ماده را از منظر و دیدگاه خودشان تسخیر کنند. میتوان گفت آنان از منظر خودشان این چنین کردند و این تکنولوژی و این رسانه فقط حامل آن پیام است. ممکن است از نظر خلقت، حتی با اشکالات تکوینی روبرو شویم. ما باید چیز دیگری ایجاد کنیم. مثلاً بگوییم تلویزیون تنها و تنها محمل های سکولاریستی دارد و به هیج گونه نمی تواند حامل پیام های دیگر باشد. ما می توانیم کاملاً روی این ها مسلط باشیم؛ یعنی فرمول بندی کنیم. این مسئله ایجاد شده و ما نمی توانیم مسائل دیگر را از راه آن طراحی کنیم. البته ما در پی آنیم که درجة وجودی این تکنولوژی را دریابیم. آیا می توان محمل های دینی را نیز بر آن مترتب کرد؟ پیام های دینی با مسائل مادی تا کجا پیش می روند؟ آیا کتاب، کتابت و کاغذ می توانند مفاهیم وحیانی را به خوبی منتقل کنند؟ از آن جا که هیچ تصرفی در آن ها نیست، عین آن را منعکس می کنند. بنابراین، قابلیت دارند؛ ولی در تلویزیون، اگر بخواهیم بحث های دینی را مطرح کنیم مشكل پیش خواهد آمد. مشکل وقتی است که می خواهیم بسیاری از جزئیات و مفاهیم دینی را منتقل کنیم. تلویزیون محدودیت هایی دارد. همان گونه که کتاب، رادیو و کاغذ محدودیت دارند. رادیو می تواند بسیاری از مفاهیم را دقیق تر از تلویزیون منتقل کند؛ چرا که یک رسانة کور است؛ رسانه ای است که در آن تصویر و نشانه نیست که بتواند در معنا تأثیر کند.
برای انتقال معنا و مفهوم، چندین ابزار در اختیار است؛ یکی زبان که خود الفاظ است؛ برخی مسائل در کنار الفاظ و نشانه ها هستند، به شکل ها و تصویرهای مختلف؛ تصویر کسانی که سخن میگویند؛ نحوة صحبت و شکل های مختلف و انیمیشن های تلویزیونی مکمل معنا هستند. در رادیو این طور نیست و دقیقاً همان مفهوم منتقل میشود. قدرت تخیل فرد بر اساس پیام هایی که می رسد، معنا تولید می کند. به همین دلیل، در رادیو، این دشواری ها وجود ندارد. هنگامی که پای تصویر به میان می آید، تقلیل گرایی در معنا پیش میآید و با این مفاهیم، معنا تا حدودی تکمیل می شود. وقتی معنا تکمیل شد، مشکل ساز می شود. چه تصویری در کنار مفهوم ذاتی یک کلمه یا جمله می توان نهاد که مکمل باشد؟ مشکل اساسی این جاست. یک لفظ و مفهوم وقتی شفاهی گفته می شود، انتقال به طور مستقیم، با همان انطباق معنا با مفهومی که هست صورت می گیرد؛ اما در منبر، چه اتفاقی می افتد؟ کسی که سخنرانی می کند، حرکات دست و چهره و تُن صدایش فرا زبانی است. عوامل فرا زبانی در ایجاد و القای معنا بسیار مؤثر است. بنابراین، ارتباط میان فردی مستقیماً از خود فرد، به شکل جدی و مستقیم انتقال مییابد.
در منبر هم همین طور است. گاه کسی صحبتی علنی می کند؛ اما شکل، مسایل و نحوة گفتارش یا حتی ایمان و درونش با آن چه می گوید در تضاد است و اگر بدانید که زندگی اجتماعی اش کاملاً با سخنش مغایر است، تأثیر گفتارش تقلیل مییابد. بنابراین، تکمیل کنندة معنا به بسیاری از بحث های فرا زبانی و فرهنگی که از خود فرد و جامعه اش حرکات و کارهایش دیده می شود، کمک می کند.
در تلویزیون، تصویر وجود دارد که خودش مسئله ساز است. دربارة تصویر باید بدانیم چه تصویری و چه حرکتی مکمل معناست؛ چه مقدار از معنا با لفظ و چه مقدار با حرکت تکمیل میشود. چه توازنی میان این دو باید ایجاد شود.
اگر نگاهی جدی به انعطاف پذیری مفاهیم دینی بر جوانب مختلف زندگی نیفکنیم و جوانب مختلف معنایی فرهنگ را بررسی نکنیم، تصویر و حرکت در کنار معنا، تولید معنا نخواهند کرد. بدیهی است که به حرکت هایی فاصلهدار با معنا و لفظ رو به رو می شویم، با حرکت و معنا رو به رو می شویم، با لفظ و آن چه در تصویر است رو به رو می شویم. بنابراین، باید به دنبال انطباق این دو باشیم. این یک بحث کلی در زمینة رسانه و محمل های تكنولوژی برای رسانه است.
بحث بعدی دربارة سکولاریسم است. بعد در زمینة خود رسانه بحث میکنیم که تصویر و پیام رسانه ای تصویری چقدر میتواند بر معنا و مفهوم کامل یک لفظ یا یک معنای ذهنی یا یک پیام دینی که از جنبه های مختلف، کاملتر از پیام های دیگر است، منطبق باشد. این مسئله جوانب مختلفی را شامل می شود که گسترده است. این طور نیست که چیز بسیطی باشد که تنها یک مسئلة ساده را منتقل کند، نه مفاهیم عمیق فکری و اخلاقی را.
در بحث های دینی، وجوه مختلف معنایی است که ما با دشواری روبهرو می شویم. حتی در جهان مسیحیت نیز با این معضل رو به رو هستند. خودشان که خالق تلویزیون هستند، خودشان در نحوة استفادة دینی از تلویزیون، گاهی به شدت دچار مشکل میشوند؛ ولی ما تصور می کنیم چون دنیای آنان سکولاریستی است، مشکلاتشان حل شده است.
دین با بسیاری از نشانه ها سازگار نیست. اما برخی از وجوه این بحث های روحانی می تواند در ماده منعکس شود و شکل بگیرد. باید این وجوه مختلف را به دست آوریم تا بتوانیم از این تکنولوژی و رسانه استفاده کنیم. مسیحیت و یهودیت هم در مورد برخی Concepها و طراحی ها با مشکل مواجه میشوند. چنین نیست که آن ها به راحتی از طریق رسانه، پیام سکولاریستی می دهند و ما نمی توانیم مطالب دینی را از طریق تلویزیون منتقل کنیم. خود سکولاریسم هم سطوح مختلفی دارد؛ از سکولاریسم فلسفی کانت و بحث های اومانیستی و انسان گرایی تا بحث های سیاسی؛ در بحث رسانه، سکولاریسم تفکیک نشده است و معلوم نیست بحث سیاسی است یا نه.
در غرب، میان دولت و دین، روحانیون و دین و میان عرصه های دینی و عرصه های زندگی تفکیک پیوندی وجود ندارد. در آن جا، عرصه های دینی برای فرد است و عرصه های دیگر برای جامعه. این تفکیک های سیاسی بسیاری از بحث های سکولاریستی را نیز شامل شده است؛ ولی در این جا، سکولاریسم رسانه دارای ابهامی است که گویا بسیاری از محمل های سیاسی و فلسفی بر این مفهوم رسانه سوار شده است. در ایران و جهان اسلام، بسیاری از مفاهیم غربی تفسیر و تعریف می شوند که وقتی نزد متفکران غربی می گوییم که ما این گونه میاندیشیم، می گویند برداشت شما اشتباه است.
بنابراین، ما در بسیاری از مسائل، با غرب فاصلة معنایی داریم. آن چه در آن جا تولید شده، به لحاظ این که زاییدة آن فرهنگ است، با آن فرهنگ موافق است. طبیعی است برداشت ما الزاماً منطبق بر برداشت آنان نیست و گاه متفاوت است. در زمینة رسانه نیز چنین است. آن ها بر اساس فرهنگشان، از رسانه استفاده می کنند؛ اما آیا به این ترتیب، رسانه حامل هیچ پیام و اندیشة دیگری نمی تواند باشد؟ آیا رسانه هایی که در شرق پدید آمده اند، درغرب جایگاهی ندارند؟ مثلاً قبله نما برای شناخت جهت قبله تولید شد؛ اما پرتغالی ها از آن برای تشخیص شمال و جنوب استفاده کردند؛ یعنی برای هدفی دیگر، از این تکنولوژی استفاده کردند؛ اما گفته نمی شد که چون این تکنولوژی در دنیای دینی و برای هدفی دینی تولید شده، نمی تواند برای یک هدف غیر دینی به کار رود. هنگامی که زاویة دید عوض شد، این ابزار در اختیار تفکر جدید قرار گرفت و به خوبی نیز از آن استفاده شد. قبله نما یک بعد مسئله است و یک مفهوم بسیط را مطرح میکند. قدرت رسانه های جدید در آن است که چند بعدی هستند. به همین دلیل، ما نمی توانیم همة ابعاد این رسانه را تسخیر کنیم و چون نمی توانیم، از این رسانه میترسیم یا این که به سرعت، محمل های فرهنگی و محمل های دیگر را به آن می چسبانیم.
ما هنوز قدرت های رسانه ای را کشف نکرده ایم که چقدر می توانند دین و مفاهیم انسانی را منتقل کنند و تا کجا می توانند؟ این فاصله باید تعیین شود. از این ابزار تکنولوژی باید انتظار داشت که بتواند همین مقدار از معنا را منتقل کند؛ مفاهیم خاص سیاسی یا فلسفی، چه سکولاریسم، چه بی دینی، چه زمینی شدن و چه مسائل دیگر این جا کاملاً محو می شوند. قدرت انسان است که می تواند توسط این مدیوم منتقل شود.
بحث بعدی دربارة تکنولوژی و ادواری است که برای تکنولوژی مهم است. در تکنولوژی، شکل رسانه ای آن بسیار مهم است. تکنولوژی های مختلفی وجود دارد. ما ادوار مختلفی گذرانده ایم. هر دوره ای پیامی برای ما دارد. در یک عصر که به آن دورة انجماد اطلاعات می توان گفت، تکنولوژی با انسان رابطه ای خاص داشته است و اطلاعاتی صامت و ساکت که قابلیت انتقال نداشتند، به وجود آمد.
انسان، اطلاعاتی بسیار جزئی از طبیعت داشت و همان محدودة اطلاعات خودش را به اشکال مختلف مبادله می کرد؛ به شکل رو در رو یا به شکل انتقال صدا؛ اما با استفاده از بحث های فیزیکی، یعنی کوانتوم و ذرات و بارهای اطلاعاتی، به شکل جدی منتقل نمی شود.
اما نیاز طبیعی انسان و ارتباط گسترده با طبیعت نیازهای جدیدی پدید آورد. انسان به ارتباطات توجه جدی می کند. اختراع چرخ نیز به همین مسئله مربوط است. چرخ برای تأمین زندگی ایجاد شد. در عصر حاضر، اندیشة تسخیر فرهنگ ها و انسان ها مطرح میشود و اینترنت و ماهواره پدید میآیند. در یک عصر، انتقال فکر و اندیشه محدود است و امکانات وجودی تکنولوژی کتابت و ماشین چاپ ایجاد می شود. بنابراین، اطلاعات در یک دورة دیگر، با تولید و بازار رابطه برقرار می کند. از این رو، تولید و انتقال ارتباطات و انتقال مفاهیم اطلاعاتی از طریق صنعت است. پایة انقلاب تکنولوژی غرب بر اساس ارتباط میان اطلاعات و تولید است. وقتی از حجم بازار درونی، چه کشوری، چه منطقه ای و چه شهری خارج شد و تولید افزایش یافت، فرقی نمی کند این تولید در عرصة اندیشه باشد یا در عرصه های صنعتی و تولیدات تجاری یا تولید مادی. آنان افزون بر خودشان تولید کردند و به دنبال تسخیر بازارهای دیگر برآمدند. بعد از تسخیر بازارهای دیگر، باید راه های ارتباطی نیز ایجاد شود. بنابراین، صنعت به شکل جدی، با ابزارهای صنعتی متولد می شود. یعنی بر اساس نیازهای انسان از کارهایی که می خواهد انجام دهد، تکنولوژی متولد می شود. آن چه امروز در جهان مورد نیاز است، انتقال اندیشه، فکر، تصویر و... در مکان و زمان است. در آینده، ممکن است نیازهای دیگری تولید شود. تکنولوژی به نیازهای جدید انسان بستگی دارد.
همه چیز با ابزارها، تصویرها و اندیشه های گوناگون انتقال یافته ولی هنوز ارضا نشده است؛ چون متنوع و مختلف است و بخشی از آن مادی و بخشی روحانی است. هنوز خطی کلی و روشن از اهداف خلقت جهان و مسائل انسان وجود ندارد. این جاست که وقتی یک پیام خاص الهی مطرح می شود، هم از جهت رساندن آن به همه جا، خیلی ساده است و هم نیازی عمده ایجاد می شود؛ زیرا همة افکار و اندیشه ها، به وسیلة ابزار مختلف تصویری منتقل شده ولی هنوز انسان به تکامل نرسیده است. در این جا، آن نیازهای اصلی دوباره به فطرت بر می گردند که انسان در پی چیست. آنگاه انسان با استفاده از این فرصت ایجاد شده، به اندیشه ای والا میرسد و در این راه، تشنة آن نیاز حقیقی می شود. پس در این عصر، این نیاز مطرح شده و این تکامل ایجاد شده است. در عصرهای دیگر نیز نیازهایی دیگر به ایجاد شکلی دیگر از تکنولوژی خواهد پرداخت.
در انقلاب انفورماتیک و اطلاعاتی، نیاز انسان به ظاهر، همین انتقال سریع اطلاعات برای شکل دهی جوامع، فرهنگ ها و اقتصاد است. پس تکنولوژی، زاییدة نیاز و فرهنگ است. بین جامعه، فرهنگ، اندیشه و نیاز انسان رابطه وجود دارد. تکنولوژی چقدر می تواند با انسان رابطه برقرار کند؟ انسان چه درجة وجودی از این ماده را می تواند تسخیر کند تا در خدمت اهدافش قرار گیرد؟ در این زمینه، تئوری های مختلفی وجود دارند که مهم ترین آن ها بر جامعه، رسانه ها و فرهنگ های توده وار متکی است. در این جا بحث، شکل غربی پیدا می کند. فرهنگ توده ای یعنی مردمی. Mass communication از Mass گرفته شده و محمل ارزشی دیگری ندارد. در غرب، فرهنگ Mass communication ، Mass culture و رسانه های عمومی به شکل جدی مطرح است. درآن جا، برای هر ایده یا اندیشه ای یک مجله منشر میشود. برای بسیاری از گرایش ها یک کانال تلویزیونی وجود دارد. برای بسیاری از احزاب، گروه های اجتماعی و گروه های تخصصی علمی و مردمی یک رسانه وجود دارد. بنابراین، فرهنگ آنجا توده وار است .
در جامعة توده وار، فرهنگ، تکنولوژی و مردم بر همدیگر تأثیر میگذارند. میان این سه اهرم تعامل مستقیم وجود دارد. برخی برآنند که میان فرهنگ و تکنولوژی، جبر فناوری وجود دارد. درست است که تکنولوژی زاییدة انسان است؛ اما فرهنگ خاص خودش را تحمیل می کند. این جاست که بحث سکولاریسم پیش میآید و چون تکنولوژی زاییدة فرهنگ غرب است، این ابزار نمی تواند حامل پیام های دیگر باشد. تکنولوژی بر سازمانها، ساختارها و اندیشههای اجتماعی تأثیرگذار است.
مک لوهان این درجة کلی را به ادراک و حس افراد میرساند. وی میگوید:
رسانه بر فکر و احساس افراد خاص تأثیر مستقیم دارد و پیام ارسال می کند.
این یک پیام کلی عمومی نیست، بلکه بر اساس سازمان ها و اندیشه های عمومی، به لحاظ این که Mass communication برای توده هاست، برای همه است و افزون بر این، روی افراد هم پیامی خاص دارد. به عبارت دیگر، مک لوهان میان ندای اجتماعی رسانه و صدای فردی آن تفکیک قائل شد.
از بحث مک لوهان، به تدریج به این نتیجه می رسیم که پیام به خودی خود، دارای اهمیت است. رسانه خودش پیام است. اگر چنین باشد، فرهنگی که تکنولوژی حامل آن است، می تواند به همان شکل منتقل شود. بدین سان، ابعاد سکولاریستی، محصور می شوند.
مسئلة دیگر اقتصاد سیاسی یا Political Economy است. این کافی نیست که یک رسانه فقط بتواند یک مفهوم را در توده ها و افراد ایجاد کند. فرهنگ ها در وضعیت ها و صحنه های مختلف، در هر منطقه، جامعه و کشور متفاوت هستند. بنابراین، تعریف انسان از رسانه و محمل هایی که یک رسانه می تواند داشته باشد، باید با مسائل آن جامعه مرتبط باشد. در این جا، سخن از اقتصاد سیاسی به میان میآید. یک پیام می تواند همه را به صورت توده وار، به یک جهت ببرد. اکنون مسئلة جبر فناوری به آن شکل جامعة توده وار وجود ندارد.
ما متأسفانه یا خوشبختانه، تازه داریم به بسیاری از مسائل پی میبریم؛ ولی در غرب، مباحث مدرنیته و جهانی شدن کاملاً تغییر یافته است. پیشتر در بحث مدرنیته، مسائل خاصی وجود داشت؛ سنت باید از جامعه زدوده می شد و الگوهای جدید نوسازی غربی جایگزین میگردیدند؛ اما اینک حتی هانتینگتون بر بازگشت به سنت تأکید دارد. مذهب ژاپنی که بر تفکر مذهبی مخلوطی از کنفوسیوس و شینتو تأکید داشت، به احترام به خانواده و ایمان به سازمان های اجتماعی، کارخانه و فردی که در رأس شغل است، تبدیل شد. اندیشة دینی فقط به آخرت مربوط دانسته شد؛ ولی نحله های جدید ژاپنی در تفسیر مسائل معتقدند که زندگی انسانی در این دنیا نیز مؤثر است. باید اخلاق خاصی که در آخرت به دنبال آن هستید، در همین دنیا تحقق یابد. آنان بحث های عمیقی در این زمینه انجام دادند و دریافتند که در ورای این تمدن، یک منشأ اخلاقی دینی وجود دارد. بدین سان، در نگاه به سنت در دین، دگرگونی ایجاد شد.
در زمینة رسانه نیز اقتصاد سیاسی در جهان، به همین شکل حاکم است؛ لیکن ما هنوز اندکی عقب هستیم. در دهة هشتاد و نود، هنوز رسانه در جبر تاریخی است و فقط باورهای مک لوهان حاکم است در حالی که اینک بحث های جدید هابرماس و غیره که کنش های اجتماعی و مسائل دیگر را مطرح می کند، مسائل مختلف رسانه را دگرگون کرده است. سردمداران اقتصاد سیاسی در این زمینه، بحث های خوبی ارائه کرده اند. دربارة یکسان سازی اجتماعی که رسانه های جمعی مدعی آن هستند، زیگموند بامان ساختارشکنی می کند. او معتقد است وقتی رسانه پیام می دهد، چنین نیست که همگان بپذیرند، بلکه وابسته به بسیاری از عوامل دیگر است. وابستگی به خود تولید، بازار و اقتصاد؛ این یعنی جنبه های اقتصادی در ترکیبات ذهنی مؤثر هستند. وابستگی به سازمان، یعنی سازمان اقتصادی، سازمان فکری، حزبی، دولتی و غیره به این بستگی دارد که تعامل شما با رسانه چقدر است. تلقی یک محقق از رسانه، با تلقی یک فرد عادی کاملاً فرق می کند. این تلقی و تفاوت از کجاست؟ پیام، واحد است، رسانه واحد است؛ اما این تفاوت تلقیها از یک پیام، وابسته به درجة علم و تجربة افراد و س