بسم الله الرحمن الرحیم
دین و عرفی شدن
دربارۀ نسبت رسانه و سكولاریزم، به نظر می رسد مقصود همان عرفی شدن یا سکولاریزیشن[1] تلویزیون است؛ زیرا سکولاریسم به مثابه ایدئولوژی، نسبت چندانی با تلویزیون ندارد؛ جز اینکه تلویزیون را منبر و سخنگوی یک ایدئولوژی خاص بدانیم که در این فرض، رسانة ملی ما چنین کارکردی ندارد. در حقیقت، پرسش قابل تأمل این است؛ تلویزیون به مثابه یک رسانه، چگونه می تواند ناخواسته و نادانسته، در مسیر عرفی سازی یا عرفی شدن جامعه واقع شود؟
بهره بردن از عبارت سكولاریسم در كنار رسانه، شاید تنها به دلیل عبارت پردازی مناسب یا آشنایی بیشتر عموم با این لغت، صورت گرفته باشد. اگر علت این كاربرد ـ رسانة تلویزیون و سكولاریسم ـ را همین معنا بدانیم، ایرادی وارد نخواهد بود؛ ولی اگر گمان داریم كه محتوای سکولاریسم به منزلة یك ایدئولوژی، به طور دقیق، می تواند نسبتی با تلویزیون داشته باشد، چنین چیزی در حیطۀ رسانه مطرح نیست.[2]
دین چیست؟
به نظر می رسد از طرح بحث رسانه و سكولاریسم، این معنا قصد شده باشد كه چون رسانه در گستره ای وسیع، با انسان ها درگیر است، می تواند ناخواسته[3] آنها را به سوی عرفی شدن سوق دهد.
عرفی شدن یا عرفی نشدن فرد یا جامعه، تنها نتیجۀ عملکرد تلویزیون نیست. عوامل و مسیرهای بسیار گسترده و متنوعی برای این عرفی شدگی وجود دارند که یکی از آنها تلویزیون و برنامه های آن است.
سخن در این نیست كه تلویزیون همة عوامل و مسیرهای عرفی شدگی را بر روی خویش مسدود كند یا اینكه اگر برنامه ریز یا مسئولی در تلویزیون، در انجام اعمالش دچار خطا شد، به این نتیجه برسیم كه جامعه دچار عرفی شدگی است. هدف قرار دادن رسانه در این بحث، بیشتر به علت گسترۀ تأثیرگذاری آن است و اهمیتی كه می تواند در برنامه ریزی های كلان كشوری داشته باشد.
عرفی شدن یک مفهوم عام یا یک پدیدة عام و جهان شمول نیست؛ جهان شمول بدین معنا که تعریف یا مشخصات عام جهانی ندارد. تعریف عرفی شدن، به شدت تابع دین و جامعة مورد نظر است. شاید بتوان برای آن، عناصر كلیای بیان کرد؛ اما این مفهوم نمیتواند ما را به سمت مصادیقی رهنمون كند كه تصمیم گیری را آسان میسازد. رسیدن به چنین كاربردی[4] نیازمند ارائة تعریف های دقیق تری از مفهوم عرفی شدن و دین است. به همین دلیل، ابتدا باید به تعریفی پسندیده از دین دست یافت تا در پرتو آن، بتوان به مشخصه های عرفی شدن رسید.
تعریف میکوشد بیانی شامل و عام از یک پدیده ارائه دهد. البته هنگام تلاش برای رسیدن به یك تعریف در حوزه های دینی، دو مشكل فراروی ماست:
1. هیچ تعریفی نیست که از اعتقادات تعریف کننده اش تأثیر نپذیرد. این مسئله، به ویژه در حوزۀ مباحث دینی، بیشتر رخ مینماید؛ زیرا تعریف كننده تحت تأثیر آموزهها و تجربههای دینی خویش است.
2. تعریف باید نزدیک به واقع باشد؛ نه آنکه همة ادیان را زیر چتر خویش قرار دهد. تعریف، هر اندازه دارای شمولیت و عمومیت بیشتری در این باب باشد، ما را در بازشناسی مفهوم عرفی شدن، به ورطۀ مشکلات بیشتری خواهد انداخت.[5]
معمولاً دو نوع تعریف از دین ارائه شده است:
1. تعاریفی كه در ازای پرسش دین چه می کند، ارائه می شوند. البته تعاریف به دست آمده از این فرآیند، از شمولیت بیشتری برخوردارند؛ به گونه ای كه شبهدینها را نیز در بر می گیرند.
2. تعاریف جوهری كه از پرسش دین چیست، به دست می آیند. تعاریف جوهری در پی آنند که ذاتی ترین و جوهری ترین ویژگی ای که بتواند شمول و عمومیت بیشتری در ادیان و گونه های مختلف دینی داشته باشند را کشف کنند و آن را وجه ممیز یا عنصر ممیز دین معرفی کنند.
به عقیدة نگارنده، دین چیزی نیست جز فرا رَوی یا رفعت جویی که در معنای استعلا، از آن یاد میشود. این تعریف هم اسلام را در بر می گیرد و هم ادیانی نظیر بودیسم و مسیحیت را. نوعی تعالی جویی و رفعت جویی در هر دوی این سنخ از ادیان وجود دارد؛ هم ادیان جامعهگرا و هم فردگرا؛ هم ادیان دنیاپذیر را در بر میگیرد و هم ادیان دنیاگریز را؛ یعنی شمولیت کافی دارد. البته ادیان ابتدایی را به دشواری، بتوان در این تعریف داخل كرد.
اما دربارۀ تعریف دین به فرا روی؛ پرسش مهم این است كه فرا روی از چه. به نظر نگارنده، فرا روی از این سه عنصر، به تعریف ما عینیت و شمولیت خاصی می بخشد:
1. فرا روی از فردیت؛ دین آمده است تا در قالب توصیه های اخلاقی و برنامه های عملی خود، انسان را از فردیت، خودخواهی و خود محوری، استعلا بخشد. در تمامی ادیان، این گونه توصیه ها و برنامه ها وجود دارد.
2. فرا روی از مادیت؛ هیچ دینی انسان را به تمناهای مادی سوق نمیدهد یا او را در بخش مادی وجودش محصور نمیسازد. این فرا روی از مادیت را نیز می توان در تمامی ادیان، با شیوه های بیانی مختلف دید.
3. فرا روی از موقعیت؛ شاید این عنصر بسیار تعیینکننده باشد. دو بخش نخست بدیهی به نظر می رسیدند؛ لیکن این عنصر تعیین کننده تر است. موقعیت یعنی متوقف ماندن در اینجا و اکنون. ادیان، انسانها و پیروان خود را به گذر، پرواز و فرا رفتن از جنس مادون كه درگیر تن است، تشویق می كنند[6]، نه به ماندن و ایستایی. بیان مشخصی که در ادیان وجود دارد، جدا کردن وجود انسانی از حصار این کالبَد مادی است. جدا کردن انسان از محدودیت های مادی، به شیوه های مختلف، در ادیان توصیه شده است. دین به این معنا، یعنی پیمودن فاصله میان کف وجود انسانی تا سقف وجود.
این تعریف هم با مبانی ماهیت گرایان انطباق دارد و هم با مبانی وجود گرایان. این تعریف در سخنان بسیاری از اندیشمندان دیده میشود. این تلقی از دین، مبتنی بر این باور است كه انسان دارای نقصان وجودی است و برای جبران آن، در تلاش است. به تعبیر دیگر، انسان، گمگشته ای دارد و از آنچه که هست و از آنچه دارد، همواره ناراضی است. این ویژگی همة انسانهاست؛ حتی آنان که به دین نمیاندیشند و خویشتن را دیندار نمی دانند، این ویژگی را می توان در آنها دید. این حس نشانگر آن است كه انسان چیزی را میطلبد كه در او نیست و فراتر از وجود اوست.[7] این همه شِکوهها که از قفس، بند، زندان، چاه، ماندن، بن بست و این گونه امور در ادیان می شود، همگی بیانگر این معناست كه انسان میل به کشف، جا به جایی، کَندن و رفتن دارد.
اکنون می توان گفت كه عنصر اصلی و حیاتی دین، فرا روی و رفعت جویی است. اگر به این عنصر توجه شود، زندگی انسان دگرگون می گردد. اگر فرا رَوی مورد نظر قرار گیرد و از حواشی آن چشم پوشی شود و ذات این مفهوم به درستی، مورد توجه برنامه ریزان رسانه ای قرار گیرد، زندگی انسان ها دگرگون می شود.
با توجه به چنین تعریفی از دین، عرفی شدن را نیز می توان تعریف كرد. عرفی شدن یعنی دست شستن انسان از میل به فرا روی و اکتفا به سطح نازل وجود و به هر آنچه نزدیکتر و دم دستتر است؛ یعنی دل خوش كردن به چیزهای سهل الوصول تر، عمومی تر و عادی تر.
حال، تلویزیون چگونه می تواند دچار چنین وضعیتی شود یا از میل رفعتطلبی انسان بکاهد یا آن را منحرف سازد؟[8] می توان مسئله را سادهتر نیز بیان کرد؛ به نحوی که دنیای کنونی را متلاطم نسازد و ما را نگران نکند یا با سیاست های جاری تلویزیون تعارض پیدا نکند؛ ولی نسلهای آینده ناظر پیامدها و آثار فرآیندی خواهند بود كه امروز، به شكلگیری و رواج آن کم توجهی نشان دادهایم.
رسانۀ ملی و ویژگیها
تلویزیون در جامعة ما، دارای ویژگی خاص و متفاوت با دیگر جوامع است. امروزه، در بسیاری از کشورها، رسانة ملی موضوعیت خود را از دست داده است. رسانة ملی یا دیگر وجود ندارد یا تحت الشعاع قدرت و توان رسانه های دیگر است؛ ولی در جامعۀ ایرانی، رسانة ملی همچنان موضوعیت دارد و هنوز فعال است. البته اینکه تا چه زمانی این وضع ادامه خواهد داشت، مسئلة دیگری است. این وضعیت خاص و تا حدی منحصر، سطح انتظارات را از رسانه، افزایش می دهد. مردم خواهند گفت، اکنون که ما را از داشتن گزینه های مختلف محروم ساختید، باید در این عرصه، توانمندتر وارد شوید.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی برای خویشتن، رسالت فرهنگی و دینی قائل است. اگر این وجه دوم نبود، کار چندان دشوار نبود. هم تمرکز رسانهای و هم رسالت فرهنگی و دینی کار را بسیار دشوار می کند. اگر رسانه متمرکز نبود، شاید اربابان رسانه می توانستند بگویند كه این حرف ماست؛ اگر خواستید، انتخاب كنید و اگر نمی پسندید، به سراغ هر شبكهای كه دوست دارید، بروید؛ لیکن اینجا حق انتخابی وجود ندارد[9]. از سویی، در همین گزینه نیز مدعی هستیم و میکوشیم به بینندگان رسانه، دین را منتقل سازیم. حال اگر به هر دلیلی، در این انتقال، اشتباهی صورت پذیرد یا چیزی منتقل شود كه درست نباشد، آنگاه می توان گفت، انحرافی كه از آن بر حذر بوده ایم، رخ داده است.
تمرکز رسانه ای موجب شده که رسانۀ ملی سهم بسیار بالایی در فرهنگ سازی و الگو پردازی جامعه ایفا کند. این وضعیت هم می تواند مفید باشد و هم می تواند خطرناک باشد. اگر توجه کافی به ارزیابی برنامه های رسانه ای نشود، بینندۀ ایرانی با اعتماد و اطمینانی كه به این رسانه دارد، در برابر سیل مهاجم افکار و برنامه های نادرست، تنها خواهد ماند. به ویژه اینکه عمدۀ بینندگان رسانه را بخش متوسط جامعه تشکیل می دهند كه تأثیرپذیریشان نیز بیشتر است. آثار نامطلوب برنامه های نادرست رسانه ای سالها بعد، در نسل پس از ما نمایان خواهد شد. تلویزیون به ما زندگی می آموزد. برنامه های دینی رسانه نباید تنها به پخش دعای كمیل و در مناسبات شاد، مولودیخوانی و در مصیبت ها، عزاداری منحصر گردد، بلكه همان گونه كه در تعریف دین بیان شد، باید بر تمامی برنامه ها، فضای رفعت طلبی حاكم باشد.
در نهایت آنكه
تلویزیون همچنان که به مرکز پژوهش ها نیازمند است تا در آن، برای محتوای برنامهها برنامه ریزی شود، نیاز به بخشی نیز دارد که به رصد برنامههای رسانه بپردازد؛ اما نه دربارة استقبال بینندگان از فلان برنامه، بلكه از نظر میزان مطابقت برنامه های رسانه ای با مفهوم و تعریف درست دین؛ یعنی تلاش برای دور کردن مردم از مسیر عرفی شدن خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته. این مهم به یک مركز دقیق ارزیابی و رصد نیاز دارد. اهمیت این مركز در آن است كه هیچ گاه نمی توان حكومت یا جریان زندگی دنیوی مردم را متوقف كرد، با این انگیزه كه ایرادهای آن برطرف گردد و بعد، دوباره ادامه داده شود. كشتی دنیا در حال حركت است و توقف ندارد. ما نیز موظفیم ایرادها را در حال حركت دریابیم و برطرف كنیم تا غرق نشویم. مركزی كه به رصد برنامه های رسانه ای می پردازد، چنین كاركرد استراتژیكی دارد.
نویسنده: دكتر علیرضا شجاعی زند
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره سیزدهم
Ps147
2. البته بهتر است در گزینش لغات، برای همایش های علمی با ویژگی هایی چون این همایش ها نیز دقت بیشتری صورت گیرد.
3. ناگفته پیداست كه از كلمۀ ناخواسته، بیشتر تلویزیون جمهوری اسلامی را قصد می كنیم؛ چرا كه در جمهوری اسلامی، همگی در پی حاكم كردن دین در همۀ شئون هستند و اگر در مسیر درست گام برندارند، این احتمال وجود دارد كه ناخواسته، پدیدۀ دین دچار مشكلاتی، از جمله عرفی شدن گردد. به بیان دیگر، هنگامی كه كلیت نظام در مظانّ اتهام عرفی شدگی هست، یك جزء آن، یعنی نهادی چون تلویزیون نیز می تواند در مظانّ این اتهام باشد.
4. می توان این گونه فرض كرد كه قرار است در پرتو دست یابی به یك تعریف دقیق از عرفی شدن، مانع بروز مصادیق آن در برنامه ریزی یا برنامه سازیهای رسانه ای شد. با نظر به حصول چنین كاربردی، فایدۀ بحث نیز مشخص خواهد شد.
5. لذا اگر برخی از ویژگی های خاص، بر تعریف بنده از دین جاری است، این را یك نقطه ضعف به شمار نیاورید. اگرچه وجود عمومیت و شمولیت برای یك تعریف، نقطۀ مثبتی به شمار میآید؛ اما در اینجا، اصراری بر ارائة تعریف عام ندارم.
6. فرا رفتن از جنس مادون، یعنی گذر به تمام معنا، از بخش نازل وجودی انسان که درگیر تن است، به سوی فصل اعلای آن.
7. با این تعابیر، میکوشم این مطلب را بیان کنم كه چنین تعریفی، درون دینی یا تحت تأثیر آموزه های دین اسلام نیست، بلكه تعریفی است كه می تواند همۀ ابنای بشر را در بر گیرد.