در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42318

هنر دورۀ اسلامي

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

بسم الله الرحمن الرحیم

هنر دورۀ اسلامي

برای ورود به بحث هنر اسلامی و كلیات هنری كه با نام هنر اسلامی با آن آشناییم، مقدمه‌ای خیلی كوتاه لازم است و آن مقدمه به موقعیت و جایگاهی ارتباط پیدا می‌كند كه اساسا شریعت اسلام، تفكر اسلامی و دیانت اسلام از آن‌جا آغاز شد و به سرزمین‌های دیگر ورود پیدا كرد و به مرور زمان رشد نمود و تمدنی را پدید آورد كه یكی از عظیم‌ترین تمدن‌های بشری است؛ یعنی تمدن اسلامی. جایگاه پیدایش و آغاز این تمدن، شبه‌جزیرۀ حجاز بود كه به لحاظ فرهنگ و تمدن، پیشینۀ روشن و شناخته‌شده‌ای نداشت، سرزمینی بود خشك، بی‌آب و علف و بدون پیشینۀ تاریخی چشمگیر. سرزمینی كه در اختیار اعراب بَدَوی بود و ایشان از بركة آبی به بركه‌ای دیگر در حال كوچ بودند. در این سرزمین، دیانت اسلام شروع شد و در فاصلۀ زمانی نه‌چندان زیادی به سرعت قلمروی وسیع را در برگرفت. این تمدن، این اندیشه، این فرهنگ چگونه هنر را پدید آورد و چگونه این هنر كه پدید آمد بر آن نام هنر اسلامی اطلاق شد؟ آیا الگویی را همراه آن اندیشه و دیانت به مردمان سرزمین‌هایی كه اسلام را پذیرفتند، ارائه كرد یا مباحث تئوری و نظری را؟

اعراب حجاز به جز در ادبیات و آن هم در زمینۀ خاصی از ادبیات یعنی شعر، آثار هنری، مهارت‌ها و تكنیك‌هایی نداشتند كه به عنوان الگو و مدل بخواهند به دیگرانی ارائه كنند كه هر كدام از آن‌ها پیشینه‌ای بسیار گسترده در انواع تكنیك‌ها، صنایع و فنون هنری از خودشان به جای گذاشته بودند. بخش عمدۀ سرزمین‌هایی كه اسلام در آن‌جاها نفوذ و گسترش پیدا كرد ایران بود. تمدن ایرانی با پیشینۀ چند هزار ساله و در غرب تمدن روم (رومی كه خودش میراث‌دار تمدن بسیار پیشرفته‌ای در باب هنر بود یعنی یونان باستان) هر كدام از این سرزمین‌ها كه فی‌الواقع پیكرۀ اصلی جهان اسلام را تشكیل می‌دادند، در انواع هنرها دارای پیشینه‌ای بودند.

دوره‌های تاریخی پیش از اسلام را می‌شناسیم؛ وقتی هر كدام از این دوره‌ها را بررسی می‌كنیم، می‌بینیم كه دوره‌هایی از شكوفایی را پشت سر گذاشته‌اند چه در معماری، چه در هنرهای تجسمی و... سبك‌های مختلفی پدید آمدند. هنر دورۀ هخامنشی را با ویژگی‌های اختصاصی‌اش می‌شناسیم. همان گونه كه هنر اشكانی یا هنر ساسانی را. در غرب هم روم میراث‌دار كاملا شناخته‌شدۀ یونان باستان است. اندیشۀ اسلامی، تفكر اسلامی و دیانت و شریعت اسلام در این سرزمین‌ها با انواع تكنیك‌های هنری برخورد كرد.

اساس هنر چیست؟ عده‌ای قائل هستند به این‌كه هر واژه باید برای درك بهتر تعریف مشخصی داشته باشد. عده‌ای هم می‌گویند نه، برخی واژه‌ها را نیاز نیست در قالب كلمات تعریف كنیم؛ شاید هنر بیان احساس است. شاید بیان محسوس نامحسوس است و یا هر تعریف دیگری... در تعریف هنر، آن‌چه مشاهده می‌كنیم خودِ تعریف واژۀ هنر نیست بلكه اثر هنری است. همۀ گفته‌های ما عموما اشاره به آثار هنری دارند نه خود اصل هنری؛ به هر حال در این تعریف‌ها با دو عنصر یا با دو اصل روبه‌رو می‌شویم كه اثر هنری در آن دو نكته متجلّی است. بخشی از اثر هنری بیانگر مهارت و تكنیك است و بخشی از آن نشان‌دهندۀ حس درونی هنرمند؛ حسی كه هنرمند توانسته با مدد مهارت و تكنیك آن را بیان كند. وقتی حسی در شما شكل می‌گیرد، تمایل دارید آن را بیان كنید؛ چرا می‌خواهد بیان كند؟ چون برای دیگران قابل درك باشد، قابل حس باشد. مخاطب هنرمند به هر صورت با حواس خودش درك می‌كند. حالا حواس پنج‌گانه، شش‌گانه یا هر چیز دیگر... آن حس وقتی در درون هنرمند هست برای دیگران قابل درك نیست، می‌خواهد بیان كند كه دیگران هم درك كنند. برای بیانش نیاز به مهارت دارد. نیاز دارد با تكنیك‌ها آشنا باشد. یك وقت حس را با رنگ و قلم‌مو و روی بوم بیان می‌كند. یك وقت حسش را با قرار دادن آجر روی آجر و گچ بیان می‌كند و... پس این هنرمند برای بیان حس خود نیاز به یك مهارت و تكنیك دارد. پس بدون استثناء دو عنصر در هر اثر هنری دخیل است. هم تكنیك و هم خلاقیت و حس درونی كه به هنرمند اختصاص دارد. هنرمندان مهارت خودشان را می‌آموزند؛ از طریق استاد، از طریق تجربه و مشاهدۀ پیرامون خودشان، تكنیك‌های مختلف را می‌بینند و فرا می‌گیرند. این تكنیك‌ها در سرزمین‌های مختلف متفاوت است؛ چرا متفاوت؟ چون عوامل تأثیرگذار در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. یكی از مهم‌ترین عوامل عامل اقلیم است، شرایط اقلیمی و جغرافیایی. در هنرهای مختلف شما به روشنی تأثیر شرایط اقلیمی را می‌بینید. شرایط اقلیمی ایران، یعنی سرزمین تقریبا خشك، آفتاب گرم سوزان، عدم دسترسی به تنوع مواد و مصالح ساختمانی مختلف، نوع خاصی از معماری را پدید می‌آورد. نوعی معماری مبتنی بر خشت و آجر. عظیم‌ترین مجموعۀ خشتی جهان كجاست؟ ارگ بم. خیلی طبیعی است كه عظیم‌ترین مجموعۀ خشتی جهان در ایران یا نقطۀ مشابهی با ایران شكل بگیرد. گاه شرایط اقلیمی تكنیك‌ها و مهارت‌های خاصی را ایجاب می‌كند. این شرایط یك عنصر تعیین‌كننده است. نكتۀ دیگر كه بر نوع تكنیك‌ها و مهارت‌ها تأثیرگذار است، عامل پشتیبانی و حامی است. هنرمندی كه می‌خواهد حس خودش را بیان كند نیاز به یك سلسله‌عوامل دارد؛ برای نمونه ابزار. همیشه ابزار به راحتی توسط خود هنرمند قابل دستیابی و فراهم شدن نبوده است. همۀ آثار هنری صرفا در خلوت هنرمند و به تنهایی قابل شكل‌گیری نیست. خلق یك اثر عظیم معماری، عوامل فراوانی را می‌طلبد كه این عوامل تهیه‌اش از عهدة هنرمند خارج است.

پس اندیشة اسلامی و تفكر اسلامی از شبه‌جزیرۀ حجاز، بدون سابقه و پیشینۀ تمدنی و فرهنگی پیشرفته به سرزمین‌های دیگر تسری پیدا كرد. سرزمین‌هایی كه مركز ثقل‌اش در شرق، ایران بود و در غرب، روم؛ با مظاهر بسیار پیشرفته‌ای از تكنیك‌های مختلف. اندیشۀ اسلامی با این مظاهر تمدن و پیشرفت چگونه برخورد كرد؟ بدیهی است جامعۀ اسلامی‌ای كه به تدریج در حال شكل‌گیری است، نیازمندی‌هایی دارد. در حوزۀ معماری به ساخت مسجد و مدرسه نیازمند است. آن وقت آن نیاز را متناسب با شرایط اقلیمی آن دیار برطرف می‌كردند. پس تكنیك موجودِ پیش از اسلام را به كار می‌گیرد و بعد با خلاقیتی كه زاییدۀ تفكر اسلامی است درهم می‌آمیزد و با بیان خاصِّ تفكر اسلامی اثری خلق می‌شود. به این ترتیب معماری‌ای پدید آمد كه ما آن را معماری اسلامی می‌نامیم. چون حال و هوای‌اش متناسب با تفكر اسلامی است؛ گرچه در بُعد تكنیك از تكنیك‌های پیش از انقلاب استفاده كند. گاه می‌گوییم معماری اسلامی هند یا معماری اسلامی آفریقا؛ كاربرد این پسوندها نشان‌دهندۀ وجود تكنیك بومی آن منطقه است كه با خلاقیت تفكر اسلامی آمیخته شده و به تولید یك بنا یا اثر ختم شده است.

اشاره شد كه در خلق آثار هنری سلسله‌عواملی دخیل هستند كه اولین عامل، خود هنرمند است كه تكنیكش را با حس خود، دیدگاه خود درمی‌آمیزد. بدیهی است اثر هنری در اولین مرتبه متاثر از خود هنرمند باشد. عامل جغرافیا هم بیشتر بر تكنیك، مهارت، فن و صنعت تأثیر می‌گذارد. عامل حامی و پشتیبان هم تاثیرگذار است. در بخشی از هنرها این عامل بسیار مهم است برای نمونه در سینما؛ در عظیم‌ترین آثار هنری اسلامی مانند مساجد این عامل حامی نمود دارد. این‌ها آثاری نیستند كه توسط یك فرد و یك شخص آن هم بدون حمایت شكل گرفته باشند. اكثر بناهای اسلامی اسمی دارند كه این اسم‌ها نام بانی یا حامی را بیان می‌كنند تا هنرمند را؛ برای نمونه مسجد جامع گوهرشاد مشهد اشاره دارد به بانی و سفارش‌دهندۀ آن. مسجد سیدعزیزالله و... عمدة آثاری كه امروز باقی مانده و از استحكام و جایگاه خاص برخوردار است، بانیان و سفارش‌دهندگانشان عمدتا حكومتی‌‌ها بوده‌اند. اساسا به همین دلیل هست كه اگر بخواهیم یك نگاه تاریخی به هنرهای اسلامی داشته باشیم نام حكومت‌ها به میان می‌آید. برای نمونه از قدیمی‌ترین‌ها مسجد جامع اندلس است. از آن جلوتر قُبه الصخره و یا مسجد جامع اموی دمشق كه با حمایت حكام اموی ساخته شدند. جالب آن‌كه وقتی عمر حكام اموی پایان می‌یابد مركز ثقل معماری دورۀ اسلامی از منطقۀ شامات به عراق و بغداد انتقال پیدا می‌كند. چون مركز حكومت عباسیان بغداد بوده است. دقیقا از همین زمان است كه آثار پدید‌‌آمده بیشتر مطابق الگوی معماری ایران است. این‌كه بیشتر مصادیق مورد اشاره از معماری است دلیل دارد؛ چون بسیاری معتقدند اصلی‌ترین هنر مسلمان‌ها، معماری است. ابن خلدون به عنوان یك صاحب‌نظر می‌گوید كه اصلی‌ترین هنر مسلمان‌ها معماری است و بسیاری از هنرهای دیگر وابسته به معماری هستند؛ حتی هنرهایی مانند خوشنویسی، نقاشی و هنرهای كاربردی‌تر یا صنعتی‌تر مانند هنرهای چوبی. این‌ها عمدتاً وابسته به معماری هستند و در خدمت ساخت آثاری قرار می‌گیرند كه آن آثار به نوعی ارتباط با معماری پیدا می‌كنند. به همین جهت هنرهای دیگر، هنرهای فرعی به حساب می‌آیند. پس معماری اصلی‌ترین هنر مسلمان‌هاست.

به هر حال اثر هنری‌ای كه پدید می‌آید در قلمرو گستردة جهان اسلام، توسط هنرمند و با حمایت و پشتیبانی حكومت اسلامی ساخته می‌شود. آیا این دلیل می‌شود تا آن را هنر اسلامی بنامیم؟ وقتی منابع تاریخ هنر را مطالعه می‌كنید و آثار هنری‌ای كه معروف‌شده به هنر اسلامی را تك‌تك مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهید، می‌بینید كه همۀ این‌ها الزاما معرِّف آن هنری كه بیانگر و بازتاب‌دهندۀ تفكر اسلامی و نوع نگاه یك مسلمان معتقد به دنیای اطرافش باشد، نیست. حتی ممكن است برخی از این آثار هنری با تفكر اسلامی منافات داشته باشد؛ برای نمونه در منطقۀ شامات زمانی كه حكومت در اختیار امویان بود، علاوه بر مساجد و ابنیۀ مذهبی، كاخ‌هایی ساخته شده كه نسبتی با دین و تفكر اسلامی ندارد. وقتی به این كاخ‌ها نگاه می‌كنیم، می‌بینیم كه الزاما بیانگر اندیشه و تفكر اسلامی نیست. در یكی از معروف‌ترین كاخ‌ها كه به لحاظ نوع تزییناتش اهمیت دارد، روی بخش‌هایی از دیوار‌هایش صحنه‌هایی از شنا كردن مردان و زنان به چشم می‌خورد كه با تكنیك و مهارت و فن نقاشی بیزانس یا روم شرقی اجرا شده است. البته این مسئله تنها مختص امویان نبوده بلكه در میان آثار برجای مانده از دورۀ عباسیان هم دیده شده است. زمانی كه متوكل پایتخت را از بغداد به سامرا انتقال می‌دهد، كاخ‌ها و بناهای مختلفی در آن‌جا ایجاد می‌كند. در كنار مسجد اعظم سامرا كاخ‌هایی وجود دارند كه در تزیینات آن تصاویر زنان رقاصه و صحنه‌های بزم وجود دارد. اگر آن نقاشی‌های دیواری را به عنوان بخشی از آثار هنری قرن چهارم و محصول مهارت و هنرمندی مسلمانان بدانیم كه با حمایت والی مسلمان درست شده است، آیا باز هم می‌توان آن را هنر اسلامی خواند؟

در اصفهان و در عصر صفویه مقابل مسجد شیخ لطف‌الله در میدان امام، كاخ عالی‌قاپو وجود دارد كه با نقاشی‌های دیواری‌ای تزیین شده بود كه اكنون نیست و از بین رفته است. پشت عالی‌قاپو با فاصلة كمی چهل‌ستون وجود دارد كه به عنوان یكی از شاخص‌ترین آثار هنر دورة صفوی تلقی می‌شود. در قسمت اصلی و اصطلاحا تالار شاه‌نشین كاخ چهل‌ستون، دو ردیف نقاشی وجود دارد كه در قسمت بالا با تابلوهای خیلی بزرگ و در قسمت پایین با تاقچه‌های كوچك‌تر و با نقاشی‌‌های خاصی تزیین شده است. به هر حال نمی‌توان همۀ این آثار را هنر اسلامی خواند. كتابی هست به نام تاریخ اصفهان، ری و همۀ جهان. نویسندۀ این كتاب فردی است به نام جابری انصاری كه آن را در دورۀ قاجار نوشته است. نویسندۀ كتاب چون انس و علاقۀ خاصی به شاهان صفوی داشته و آن‌ها را مسلمانانِ معتقد و پای‌بند به شریعت می‌دانسته وقتی با نقاشی‌های دیواری كاخ چهل‌ستون روبه‌رو می‌شود، مجبور شده كه آن‌ها را ملحقات پس از صفویه بخواند تا دامن شاهان را از آن‌ها پاك نگاه دارد.

وقتی حاكمی از هنر حمایت می‌كرده دنبال اهداف خاص خود بوده كه شاید این اهداف هیچ تناسبی با تفكر اسلامی نداشته است. نقاشی‌های كاخ چهل‌ستون اصفهان دقیقا یك كاركرد این شكلی دارند. وقتی تاریخ را مطالعه می‌كنیم، می‌بینیم كه حكومت صفویه با دو شعار روی كار آمد؛ یكی توجه به ملیت و دیگری تشیع؛ به همین دلیل در نقاشی‌های كاخ چهل‌ستون دنبال ابراز اقتدار و عظمت خود است. موضوع یكی از نقاشی‌های دیوارهای چهل‌ستون، دیدار همایون پادشاه گوركانی هند با شاه طهماسب صفوی است. وی كسی است كه پس از وقوع آشوب در هند به شاه صفوی پناه می‌آورد. در آن تابلو همایون با حالتی نزار و مستمندانه در برابر شاه طهماسب كه با جلال و جبروت تصویر شده نشسته است؛ یا در تابلوی دیگری كه در همین كاخ وجود دارد، صحنۀ پیروزی شاه صفوی بر ازبك‌ها نشان داده شده است.

یكی از شاخص‌ترین چهره‌های خوشنویسی ایران كسی نیست جز میرعماد؛ میرعماد به دستور شاه عباس صفوی كشته می‌شود. این نشان می‌دهد هم حمایت شاهان یك حمایت ارزشی و اعتقادی نیست و هم دشمنی آن‌ها. یكی از شاخص‌ترین چهره‌های معروف نقاشی، فردی است به نام رضا عباسی؛ آثار رضا عباسی را می‌توانید به سه دوره تقسیم كنید؛ دورۀ اول دوره‌ای است كه در دربار است. همیشه مشمول لطف و عنایت دربار و همه‌گونه حمایت بوده است. پس از مدتی و بنا به دلایلی مورد غضب واقع شده در نتیجه از دربار طرد می‌شود. هنگامی كه طرد شد باز به نقاشی و نگارگری می‌پردازد و آثاری محصولِ این دوره دارد. پس از مدتی دوباره شاه او را مورد توجه قرار داده و به دربار دعوت می‌كند. در همین دوران هم آثاری دیگر از وی ثبت شده است.  دقیقا این وضعیت، تجزیه و تحلیل آثار رضا عباسی و تقسیم آن‌ها به سه دوره، بیانگر تأثیر غیر قابل انكار حامی و پشتیبان است.

در كنار این عوامل برخورد فرهنگی مسلمانان هم از عوامل تاثیرگذار بر آثار هنری بوده است. هنگامی كه تاریخ اسلام را مطالعه می‌كنیم، می‌بینیم هیچ موقعی نبوده كه فرهنگ و تمدن اسلامی خودش را ایزوله كند و بگوید هیچ نسبتی با دیگر فرهنگ‌ها نداریم. به هر صورت مجوز ارتباط فرهنگی وجود داشته گرچه نوع ارتباط مهم بوده است. در قرآن بارها توصیه شده به این‌كه قُل سیروا فی الارض و آیات دیگری كه ما را توصیه می‌كنند به سیر و عبرت‌اندوزی. در زمینۀ هنر هم به دلیل همین ارتباط فرهنگی تأثیراتی پدید آمد، هم تأثیر گرفت و هم تأثیر گذاشت و این تأثیر و تأثرات بالاخره در یك جاهایی كمتر با اسلام نسبت داشته است و در جاهایی اصلا ارتباط نداشته است. در عصر صفوی ارتباطات فرهنگی گسترده‌ای با اروپاییان داشته‌ایم. یك نقاش خیلی معروف و بسیار بحث‌برانگیز در دورۀ صفوی وجود دارد به نام محمد زمان (اصالتا قمی بوده) كه شاه عباس دوم وی را در نوجوانی جهت آموختن تكنیك‌های هنری و نقاشی فرنگی به ایتالیا اعزام می‌كند. وی كه نوجوان بوده و هنوز وجوه اعتقادی و اخلاقی در وی شكل نگرفته بوده است پا به ایتالیا می‌گذارد و در آن‌جا مسیحی می‌شود و پس از فراگیری متون و تكنیك‌های نقاشی فرنگی به دلیل تغییر دین و مسیحی‌شدن به ایران برنمی‌گردد. وی به هند می‌رود و بعد از این‌كه شاه عباس دوم صفوی می‌میرد، وی فكر می‌كند كه داستانش فراموش شده است. پس برمی‌گردد و ادامۀ حیات می‌دهد و آثار هنری پدید می‌آورد. عده‌ای می‌گویند وقتی مسیحی شد، نام پائولو زمان را برای خودش انتخاب كرد. وی در اصفهان شروع می‌كند به كپی‌كردن نقاشی‌های فرنگی. شما در كارهای وی این نكته را به وضوح می‌بینید؛ یعنی در كارهای وی هم تكنیك فرنگی به كار رفته و هم مضامین آن فرهنگ. تابلوهایی دارد كه تصویر حضرت مریم(س) و حضرت عیسی(ع) را كار كرده است. همۀ این‌ها، در كلیتِ تاریخ هنر مورد توجه قرار می‌گیرند. به هر حال به این‌ها نمی‌توان گفت هنر اسلامی ولی می‌شود گفت هنر دورۀ اسلامی. مانند هنری كه متصف می‌شود به دورۀ هخامنشی یا ساسانی و...

هنر دورۀ اسلامی یعنی هنری كه محصول مهارت و توانایی هنرمندی است كه به احتمال بسیار زیاد مسلمان است، دارای اندیشه و تفكر اسلامی است ولی الزاما آن اثری كه ساخته و پرداخته معرف تفكرش نیست بلكه معرف سفارشی است كه به او داده شده است. حال این سفارش را حتی ممكن است از یك درباری دریافت كرده باشد.

با این تعریف و تعبیر آیا می‌توانیم بگوییم هر آنچه داریم هنر دورۀ اسلامی است و هنر اسلامی نداریم؟

عده‌ای معتقدند این نگاه درست‌تر است ولی عده‌ای دیگر می‌گویند بخشی از آثاری كه در این دوره دربارۀ آن‌ها بحث مي‌شود، دارای ویژگی‌های هستند كه می‌توانیم آن‌ها را هنر اسلامی قلمداد كنیم. این ویژگی‌ها چیستند؟

این دسته برای پاسخ به این سؤال می‌گویند ابتدا باید ببینیم اسلام دنبال چه بوده است؟ تفكر اسلامی به دنبال چیست؟ اسلام فلسفۀ وجودی‌اش چیست؟ همان‌ گونه كه اسلام خود را معرفی كرده، هدفش هدایت به سوی رستگاری است. قولوا لا اله الا الله تفلحوا. هدف اصلی اسلام هدایت انسان است به سوی رستگاری با تعاریف و تعابیری كه در شریعت و دیانت اسلام هست. اگر آثاری با تكنیك به كار رفته در آن‌ها، حجم، تریینات و كاربردشان در این مسیر قرار بگیرند می‌توان به آن‌ها اطلاق هنر اسلامی نمود. آیا آثاری كه این‌گونه باشند، وجود دارند؟

در پاسخ باید گفت، آثار فراوانی داریم كه با آن تعریف و تعبیر همخوانی دارند. برای نمونه معماری گرچه تشكیل شده از یك سلسله تكنیك‌ها ولی وقتی در فضای آثار معماری مختلف قرار می‌گیرید یك وضع و حال یكسانی به شما دست نمی‌دهد. در میدان نقش جهان اصفهان حسی كه از دو اثر مسجد شیخ لطف‌الله و كاخ عالی‌قاپو به شما دست می‌دهد، یكسان نیست. مسجد شیخ لطف‌الله به لحاظ نقشه غیراستاندارد است؛ اصلا ایوان ندارد. سردر مسجد باز است به داخل میدان. وقتی جلو می‌روی قدری فضا تاریك می‌شود، روشنایی پیرامون كم می‌شود. در ادامه فضای تاریك بیشتر می‌شود، نهایت با یك پیچ در دالانی قرار می‌گیرید كه این دالان با زاویه‌ای شما را به شبستان اصلی مسجد می‌رساند، شبستانی كه وقتی درآن فضا قرار می‌گیرید تقریبا از محیط بیرون مسجد جدا می‌شوید؛ یعنی معمار مسجد بسیار دقیق آن را طراحی كرده است تا شما آهسته‌آهسته از فضای خارج جدا شوید و به یك محیط معنوی وارد شوید. در نهایت این محیط معنوی توسط آیاتی كه به شكل كتیبه‌های بسیار زیبا با خط ثلث در زمینۀ خط كوفی است، تزیین شده است. از آن طرف وقتی می‌خواهید به كاخ عالی‌قاپو نزدیك شوید از دور به شما هشدار می‌دهد كه دارید وارد فضای كاملا دنیوی‌ای كه جایگاه شما نیست، می‌شوید. در گذشته مقابل كاخ ارابة توپی هم بود.

نهایت آن‌كه مجموعۀ هنرها و آثار هنری كه در قلمرو جهان اسلام با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، می‌تواند در دو قالب مورد بررسی قرار بگیرند: یك قالب به عنوان آثار هنری‌ای هستند كه معرف دورة اسلامی است و قالب دیگر آثار هنری‌ای است كه می‌توان بر آن‌ها نام هنر اسلامی اطلاق كرد. تمایز این دو نوع آثار در محتوا و پیام كلی آن‌هاست.

نویسنده:دكتر احمد تندی

منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی ام

Ps147

 

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد