بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه مراقبه و تمركز در عرفان و هنر
درآمد
از دیر باز، میان عرفان و هنر در ادیان سامی و غیر سامی، رابطه و تعاملی عمیق و ژرف وجود داشت و عرفان و هنر با یكدیگر پیگیری میشد. بزرگترین هنرمندان در فرهنگ شرقی دارای گرایشهای عرفانی بودند وگرهخوردگی میان عرفان و هنر در سرزمینهای بینالنهرین آنچنان عمیق بود كه به هیچوجه تاریخ این دو معرفت را نمیتوان از هم جدا كرد. این امر بدین خاطر است كه عرفان و هنر در نزد پیروان ادیان شرقی تا حدی از روششناسی یكسان برخوردار است. از طرفی عرفان برای رسیدن به كشف، شهود و تجربههای حضوری خداوند، مسیری جز سلوك و ریاضتهای روحی و مراقبه ندارد و نگاهی به متون مقدس در ادیان هندی گویای این است كه مسئلۀ مراقبه و تمركز نیز جایگاه خاصی در همگی مذاهب و مكتبهای عرفانی هند دارد. در كتابهای مقدسی همچون وداها، مهابهاراتا، بهگودگیتا، اوپانیشادها و دیگر متون مقدس هندوییسم، بودیسم و جینیسم فراوان یاد شده، كه رسیدن به تجربههای عرفانی، شدیداً وابسته به ممارست در تمرینهای روحی و درونی است و دیانه[1] در هندوییسم و بودیسم ـ به معنای نظارۀ درونی یا مراقبه ـ یكی از عناصر كلیدی است كه قلب با آن برای دریافت حقیقت مستعد میشود.[2] به طوری كه اگر مراقبه نباشد، مراحل بالای تمركز[3] و شهود حاصل نمیگردد.[4] از طرف دیگر رسیدن به خلاقیت در هنر ادیان وابسته به تمركز و مراقبۀ قلبی در اثر هنری است. در هنر ادیان اعتقاد بر این است كه هنرمند بر اثر پالایش روح خویش اثر هنری را از عالم ملكوت دریافت میكند، از این رو روح او باید آمادۀ این دریافت باطنی باشد. آناندا كومارا سوآمی دربارۀ نقش عالم ملكوت در فعالیتهای هنری به ویژه بنا بر اعتقاد ادیان هندی میگوید:
ذهن، این صورت را گویی از فاصلهای بس دور برای خود پدید میآورد یا رسم میكند ( آكرشتی) یعنی مبدأ بعیدِ آن ملكوت است، جایی كه انواع عالیهای كه مصدر صورتهای هنرند، وجود دارد و مبدأ بلافصل آن، مكانی در اندرون دل است...در آنجا یگانه تجربۀ ممكنِ حقیقت روی میدهد.[5]
همچنین تاریخ هنر مقدس در كشورهای اسلامی و غیر اسلامی تاییدی بر این مسئله است كه در ادیان همیشه میان سلوك عرفانی و سلوك هنری وحدت وجود داشته و هنر ثمرۀ كشف و شهود عرفانی تلقی میشده است، برای نمونه در شعر، هنرهای تزیینی و خطاطی كه نتیجۀ لطافت و شفافیت روح عارف تلقی میشدند، بیشتر هنرمندان بزرگ ایران، به گونهای با عرفان مرتبط بودهاند و جهانیترین اشعار فارسی، اشعار عرفانیاند. در هنر مقدس كه برای اهداف متعالی و آسمانی است، بدون توجه به ویژگیهای عصری و سبكهای هنری، به عناصر ملكوتی و روحانی پرداخته میشود و در آن، زمان مطرح نیست، به تعبیر دیگر هنر عرفانی فراتر از زمان و مكان دارای منزلتی جاودانه است، كه در آن عناصر ملكوتی، الوهی و روحانی به چشم میخورند. به تعبیر دیگر در هنر قدسی، زمان به بیزمانی و ابدیت تبدیل میگردد و در آن بر خلاف هنر دنیوی كه انسان برای تنوعطلبی و لذتجویی به سوی هنر كشیده میشود، به دنبال كشف حقیقت است. به تعبیر سید حسین نصر در هنر دنیوی، ما با هبوط روح به بهانۀ حضور انسان در دورۀ معاصر، مواجه هستیم.[6] ولی در هنر مقدس كه با عرفان و عالم معنا سروكار دارد، ریشههای حكمت و حقیقتجویی به چشم میخورد. به همین خاطر جاودانهترین حقایق عرفانی و دینی در شكل هنری در طول تاریخ باقی مانده است و پایدارترین آثار هنری متعلق به خلاقیتهای عرفانی و دینی عارفان است.
بسیاری از دینپژوهان معتقدند كه تجربۀ زیباییشناسی و تجربۀ دینی، دارای عناصر مشترك هستند و شهودات عرفانی و زیباییشناسی را دریافتی الهامی، غیر تعقلی و غیر قابل استدلال تلقی میكنند. آلفرد مارتین در این باره میگوید:
هر دو جنبههایی از درك و بیان حقیقت هستند...بصیرت یا شهود دینی و زیباییشناسی، دریافتی غیر تعقلی و مستقیم از حقیقت فراهم میآورند كه وابسته به الهام، نبوغ و یا دیگر استعدادهای خدادادی هستند. هر دو پدیدآورندۀ ساختها، اهداف و فعالیتهایی هستند كه مبین ژرفبینی ویژه از حقیقت است ولی غالباً استدلالناپذیرند.[7]
به همین جهت پارهای از اندیشمندان معتقدند كه هنرمند بیش از آنكه به خلق دست بزند و در خلق آثار هنری موثر و فعال باشد، خود منفعل و متاثر است و از زیباییها تاثیر میپذیرد و تنها او باید روح جاوید خود را آماده و مستعد پذیرش این صورتهای زیبا و ازلی سازد، در واقع مراقبه و تمركز به روح او توانایی و قابلیت پذیرش این زیباییها را میدهد تا نور طبیعت، در آینۀ وجود او انعكاس یابد، نقاش آمریكایی، جرجیا اوكیف معتقد است:
در برابر مناظر و گلها و استخوانهای خشكیده، با دنیایی سرشار از تامل روبروییم كه موجود انسانی به صورت ناظری اندیشمند و جویا در مقابل شكوه طبیعت ایستاده است.[8]
یا برانكوزی كه خود هنرمند است، میگوید:
من دیگر متعلق به این جهان نیستم، از خود به دور افتادهام، دیگر بخشی از وجودم نیستم، در درون ذات اشیا جا دارم.[9]
بشر در نگرش ادیان، دارای منزلتی خداگونه و اهورایی است و با هیچ موجود دیگر قابل مقایسه نیست. تیواری كدارنات میگوید:
انسان نه تنها عالیترین مخلوق عالم بلكه اغلب همشأن با خداوند شناخته میشود. مفهوم نار نارایانا[10] (خدا ـ بشر) در دین هندویی بارها به مقام خداگونگی كه به بشر اعطا شده، اشاره میكند و اینكه شانكارا فرد بشر را با برهمن همذات میپندارد، گواه همین حقیقت است.[11]
بنا به اعتقاد ادیان سامی و غیرسامی، طبیعت و سرشت انسانی فرامادی و از عالم برین به سوی زمین كشانده شده است و باید در تحت شرایط حیات زمینی به رشد و بالندگی برسد، بنابراین فكر، هندوها معتقدند، طبیعت اصلی انسان روحانی است، جنبۀ جسمانی بشر فقط ظاهری و سطحی است، انسان در وجود درونی و ذاتی خود دارای روح است، این روح در بشر فناناپذیر است، هیچ چیز نمیتواند آن را نابود كند و پس از مرگ جسمانی، زنده میماند، از این رو چون بشر دارای روحی آسمانی است، بنابراین، الهامات و پیامهای آسمانی در روح انسان جلوهگر میشود و بارقۀ الهی در درون وی متجلی میگردد.[12] از این رو برای رسیدن به این پیامها و راز و رمزهای الوهی، نیاز به تلطیف روح، تمركز و مراقبۀ وجودی است و باید از یك نظم روحی بهرهمند شد.
معنای لغوی و اصطلاحی مراقبه و تمركز
منظور از مراقبه توجه و احاطۀ كامل بر افكار، اعضا، جوارح و نفس انسانی است، كه این امر همراه با انقطاع از غیر خود، اشیا و موجودات پیرامون و هرگونه توهمات و خیالات پریشان است، به طوری كه انسان بر اثر این توجه و مراقبت درونی به یك حالت تمركز و آرامش درونی میرسد و میتواند روح و ذهن خویش را بر یك مسئله (در آثار هنری) یا یك موجود برتر (در عرفان) و یا هر پدیدهای متمركز سازد.
در روانشناسی، تمركز و دقت به این معنا است كه انسان با توجه به یك پدیده، غیر آن را، هر چند كه جلوی چشم او باشد، نمیبیند، مانند اینكه مادر بالای سر فرزند مجروح خویش، از دهها نفر كه به دور او حلقه زدهاند، غافل است، یا شخصی با تمام توجه در حال صحبت با كسی است و صدای فردی را كه بارها او را صدا میزند، نمیشنود.[13]
در نسبت میان مراقبه با تمركز و ارتباط آن دو با یكدیگر در بودیسم، اعتقاد بر این است كه بر اثر مراقبه حالت تمركز یا یكدلی حاصل میشود و بر اثر آن در مرحلۀ بعد نوعی بصیرت و روشنایی درونی برای سالك به وجود میآید. در دانشنامۀ ادیان شرقی در تعریف این دو اصطلاح این چنین آمده است:
مراقبه (دیانه) عاملی است كه به وسیلۀ آن تمركز (سمادی)، حاصل میگردد، بدون مراقبه مراحل متعالی شهود به دست آورده نمیشود.[14]
همچنین مایكل كریدرز در كتاب بودا میگوید:
مراقبه تلاشی است كه آدمی برای بازداشتن حواس خود از بیاخلاقی و برای آفرینش چهارچوبههای ذهنی خوب و سالم انجام میدهد...در مقابل یك چنین زمینهای، آن مهارتی كه در ابتدا لازم است، تمركزی است كه با آرامش و متانت همراه باشد و این مهارت یا انضباط در مراقبه...حكم پایهای برای مراقبۀ بصیرت پیدا میكند.[15]
وی میگوید:
راهب نه هیچ حالت روانی یا جسمانیای را در ذهنش میسازد و نه هیچ اراده میكند تا چنان چیزی را پدید آورد، بدینسان...به سوی هیچ چیزی چنگ نمیاندازد و نگران نیست، پس در درون خود كاملاً آرام است.[16]
همچنین در عرفان اسلامی، مراقبه معنای خاص خود را دارد. در فرهنگ اصطلاحات عرفانی، این چنین تعریف شده است:
مراقبه نزد اهل سلوك، محافظت قلب از كارهای پست است، بعضی گویند، مراقبه این است كه بدانی خدا بر همه چیز قادرست.[17]
عبدالرزاق كاشانی در تعریف مراقبه میگوید:
مراقبه نزد عارفان، دوام ملاحظۀ مقصود است، خداوند به حضرت رسول امر فرمود كه مراقب تایید و منتظر نصرت حق تعالی باشد.[18]
وی مراقبه را از افعال قلب و دارای سه معنا میداند كه عبارتند از:
الف) مراقبۀ مرید، به اینكه بنده در برابر عظمت خداوند، خاضع باشد؛
ب) مرحلۀ توجه خداوند به بنده یعنی بنده صلاحیت این را یافته باشد كه خداوند اورا محل عنایت و نظر خود قرار دهد و این مستلزم دوام حضور قلب بنده و فانی دانستن خود در حق است؛
ج) مرحلۀ خلاصی از محدودیت مراقبه و پا فراگذاردن از آن.[19]
از معانی سه گانۀ مذكور، آنچه مورد توجه ما در این مقاله است، معنای الف و ب است؛ یعنی حالت انقطاع و توجه قلبی خاصی كه عارف در هنگام رویارویی با خداوند دارد به طوری كه قلب او آمادۀ دریافت واردات و الهامات الهی است، به تعبیر عارفان هر چه مراقبه شدیدتر باشد، واردات قلبی هم لطیفتر و عمیقتر خواهد بود. در این راستا استاد حسنزاده آملی میگوید:
پوشیده نماند كه هر چه مراقبه قویتر باشد، اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی كه پیش میآید، صافیتر است.[20]
مراقبه و تمركز در تجربه های عرفانی
در عرفان، دریافت حقیقت و تجلی آن در درون مومنان صورت میپذیرد، به میزانی كه درون صافتر و آراستهتر باشد، تجلی حقیقت، زلالتر و صافتر میگردد، به همین جهت، مراقبه و تمركز یا محاسبه از شروط رسیدن به حقیقت تلقی میگردد. همانطور كه در هنر تمركز و انقطاع در كار هنری، هنرمند را مستعد الهامات درونی و خلاقیتهای هنری میكند، همچنین در عرفان نیز سالك برای دریافت تجلیات باطنی و شهودی و رسیدن به حال و مقام باید، دائماً مراقبه را قرین كار خویش سازد.
بسیاری از عارفان پس از رسیدن به مقام كمال، به وسیلۀ هنر و ادبیات روحیات و اندیشههای خویش را به ظهور میرسانند، از این رو بزرگترین آثار هنری در تمدن اسلامی، چین، ژاپن و هند، متعلق به كسانی است كه رویكرد عرفانی داشتهاند. بزرگان عرفان دربارۀ مراقبه به تفصیل سخن گفتهاند و حتی بابی را با این عنوان در آثار خود ذكر نمودهاند. ابوالقاسم قشیری در باب بیست و چهارم از رسالۀ قشیریه با نام مراقبت، این چنین میگوید:
هر كه حاكم نكند میان خویش و میان خدای، تقوی را و مراقبت را، به كشف مشاهده نرسد.[21]
همچنین میگوید:
خدای را مراقبت كند، خدای، جوارح او نگاه دارد.[22]
جعفر بن نصیر گوید:
مراقبت مراعات سرّ بود بنگریستن با حق اندر هر خطرتی.[23]
پارهای از صوفیه، مراقبه را در میان تمامی طاعتها، با فضیلتتر دانستهاند:
از ابن عطا پرسیدند از طاعتها، كدام فاضلتر است؟ گفت: مراقبت حق بر دوام اوقات.[24]
یا ابوعثمان مغربی میگوید:
فاضلترین چیزی كه مرد آن را ملازمت كند، اندرین طریقت، محاسبۀ خویش است و مراقبت و نگاه داشتن كارها به علم.[25]
سید شریف جرجانی در كتاب تعریفات در تعریف مراقبه میگوید:
المراقبة استدامة علم العبد باطلاع الرب فی جمیع احواله
یعنی یقین انسان است به اینكه خداوند در جمیع احوال، عالِم بر قلب و ضمیر و مطَّلع بر رازهای درونی اوست.
مراقبه بنا به نظر عبد الرزاق كاشانی، عاملی است كه انسان بتواند خود را فراموش كند و به شهود خداوند برسد، به طوری كه اگر بندۀ سالك، ذرهای توجه به خویشتن داشته باشد، نمیتواند خداوند را شهود كند، از این رو مراقبه موجب میشود كه انسان متوجه حضرت حق گردد و آمادگی فناء در وی پیدا شود:
فلایصح هذا الشهود الا بغیبتك عنك، حتی تتهیأ للفناء و هذه المراقبة الشهودیة بمعنی التهیؤ للفناء[26]
یعنی شهود برای تو حاصل نمیشود مگر آنكه خود را فراموش كنی و برای فنا آماده شوی و این مراقبه برای شهود به معنای آماده شدن برای فنا است. در نظر عبدالرزاق كاشانی، مراقبه راه مناسب و بسیار لازم برای رسیدن به فنا و تحصیل كمال است و بدون آن سلوك و رسیدن به عرفان تحقق نمییابد.
از این رو بر اثر مراقبه، تمركز، توجه درونی و تسلط بر افكار، اوهام، اعضا و جوارح، حالت آرامش و طمانینهای در وجود انسان حاصل میگردد كه قلب سالك خالی از اوهام و افكار پریشان میگردد و انسان میتواند در این حالت با كمترین انرژی و توجه، ذهن و روح خویش را متمركز سازد. از این رو در ادیان شرقی، مراقبه نزد یك سالك موجب اعتدلال و آرامش درونی است و هیچگونه التهاب، اضطراب و خواستی كه برآمده از امیال درونی باشد، در فرد به چشم نمیخورد.
تمركز و مراقبه نزد اهل هنر
هنر در تمدنهای شرقی، مقام صفات اخلاقی و كرامت ذاتی است، در فرهنگ لغت، هنر را این چنین تعریف كردهاند:
آن درجه از كمال آدمی است كه هشیاری و فراست و فضل را در بردارد.[27]
در كلیه و دمنه آمده است:
هر كه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهرهمند شد و بر كسب هنر مواظبت نمود، نیكبخت گردید.[28]
در مجموعهتعریفهایی كه از هنر و زیبایی شده است، بخشی از آنها مبتنی بر شهودات درونی است، همچون تعریف كروچه و كالینگوود كه هنر را نوعی شهود درونی میدانند. بندتو كروچه میگوید:
دانش به دو وسیله پیدا میشود، یكی شهود و مكاشفه و دیگری استدلال و تعقل، آن اولی مخصوص زیباییشناسی است و حسی است كه به واسطۀ آن شناخت فرد حاصل میشود و دومی وسیلۀ عقلی و استفاده از مفهومهاست كه راه شناخت كلی معقول است.[29]
بزرگترین هنرمندان در فرهنگ شرقی، دارای رویكرد عرفانی بودهاند، نگاهی به زندگی هنرمندان شرقی، بیانگر این است كه، آنان بیش از آنكه دارای خلاقیتهای هنری باشند، عارف بوده و گرایشات درونی و عرفانی داشتهاند و هنر نزد آنها ابزاری جهت بیان جذبهها و شور و حال درونی و وسیلۀ ارتباط با خداوند، طبیعت و تلطیف روح بوده است. اگر یك نگارگر به نگارگری میپرداخت، میخواست علائق باطنی و معنوی خویش را ترسیم كند و در انتخاب رنگ، شكل، حجم، تناسب و تركیببندی توجه به مفاهیم متافیزیكی و دینی داشته است و در معماری، مجسمهسازی و نقاشی ادیان شرقی چنین امری به روشنی دیده میشود.
از منظر هنر دینی، هنرمند برای رسیدن به خلاقیت هنری، نیازمند مراقبه و صیقل دادن درون خویش است و تنها از این راه میتواند به مقام خلق آثار هنری برسد. خلاقیت در آثار هنری بیش از آنكه یك امر ارادی باشد، برخاسته از ضمیر ناهوشیار و زاییدۀ روح و معنویت هنرمند است و بر اثر تمركز درونی و مراقبه، صور الهی در ذهن او نقش میبندد. به تعبیر كومارا سوآمی:
همۀ هنرها از منشأ الهی سرچشمه گرفتهاند و از آسمان بر زمین عرضه یا نازل شدهاند.[30]
وی معتقد است روح هنرمند در خلق اثر هنری با عالم ملكوت ارتباط برقرار میكند:
گاهی هنرمند چنان انگاشته میشود كه گویی به ملكوت رفته و در آنجا صورتهایی از فرشتگان یا آثار معماری دیده تا بر روی زمین آنها را از نو پدید آورد.[31]
هنرمند برای خلق اثر هنری باید یك نشئه و حال دیگری را پیدا كند كه به دست آوردن آن فضا تا حدی دست خود هنرمند نیست و خود اقرار میكند كه نمیداند چه زمان و كجا آمادۀ خلق یك اثر هنری میشود، همانطور كه یك عارف نمیداند كه چه وقتی برخوردار از شهودات و مكاشفات خواهد شد و چه در هنر و چه در عرفان این امر قابل پیشبینی و برنامهریزی نیست ولی آنچه مورد اتفاق نظر است، فراهم نمودن مقدمات و تمهیدات این خلاقیتها و دریافتهای شهودی است.
بنا به نظر هنرپژوهان، از جملۀ این تمهیدات روحی به وجود آوردن حالت مراقبه و تمركز در خود است. انسان در حالت تمركز و مراقبۀ درونی، از هویت و فردیت خویش خالی میگردد و هویتی آسمانی به خود میگیرد:
بدین گونه جذبه در واق