در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42326

اصول اخلاقی هنروری در آیین کنفوسیوس

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول اخلاقی هنروری در آیین کنفوسیوس

چگونه می‌توانم هر بار که دربارۀ رعایت آداب و رسوم آیینی سخن می‌گویم،

تنها به هدایای یشمی و ابریشمی اشاره کنم؟

چگونه می‌توانم هر بار که دربارۀ آهنگ‌سازی صحبت می‌کنم،

تنها از ناقوس‌ها و طبل‌ها بگویم؟[1]

غربی‌ها بر این باورند که اندیشة کنفوسیوس با پژوهش فلسفی عمیق ارتباطی ندارد. برای نمونه هگل[2] در Lectures on the History of Philosophy می‌گوید اصول اخلاقیِ مطرح در Analects [تنها] «پسندیده و صادقانه است، نه چیزی بیش از این». وانگهی در عرصة تحقیق فلسفی ژرف «از تعالیم وی [کنفوسیوس] چیزی عاید نمی‌شود».[3] ولی با روشن شدن این مطلب که ترجمه‌های اولیة آثار ادبی چینی مملو از دشواری‌ است، گرایش فزاینده‌ای به آیین کنفوسیوس پدید آمده است. ترجمه‌های دقیق‌تر، در مباحث جدیدِ پیرامون اخلاق فضیلت‌محور، اخلاق محیطی، نقش زبان و نیز زیبایی‌شناسی، مفید فایده بوده است. در این مقاله نقطة تلاقی هنر و اخلاق را از منظر کنفوسیوسی بررسی خواهم کرد. فلسفة کنفوسیوس این مسأله را ابتدا با تأکید بر پیشرفتی که باید هنرمندان در کسب هنرشان داشته باشند و سپس با تأکید بر توانایی هنری و سرانجام از طریق انگشت گذاردن بر روند انسان‌‌سازی مورد توجه قرار می‌دهد. پرداختن به هنر، از آن‌جا که متضمن دگرگون ساختن خود، یافتن جایگاهی در سنت و به نوعی مستلزم ورود به روابط معنادار با دیگران است، ضرورتاً یک مسألة اخلاقی خواهد بود. دیگر آن‌که آیین کنفوسیوس دربارۀ رابطة بین ارزش زیبایی‌شناختی و ارزش اخلاقی نیز سخن دارد. این آیین، آزادی اخلاقی آثار هنری را منکر شده و بر آن است که اشیاء هنری باید در خدمت منافع جوامع و کشورهایی باشند که در آن قرار دارند. نشان خواهم داد که این موضع مبتنی است بر باوری ضمنی دربارۀ هستی‌شناسی آثار هنری بصری. با انگشت گذاشتن بر هنر خطاطی چینی به عنوان تصویر، بحثی را دربارۀ رابطة بین هنر و آیین (اعم از مذهبی و اخلاقی) آغاز خواهم کرد [البته آیینی که افراد فراوانی بدان معتقد باشند]. سپس نقش‌هایی را شرح می‌دهم که این رویکرد در مباحث معاصر و ناظر به نقد اخلاقی آثار هنری ایفا می‌کنند.

 

 

 

آیین مذهبی و سکولاریزاسیونِ آن

اِی. سی. گراهام[4] متذکر می‌شود که کنفوسیوس (551 تا 479 پیش از میلاد) خود را حافظ و احیاگر یک فرهنگ رو به افول می‌دانست.[5] از نظر وی، سلسلة کهن زو[6] (1045 تا 479 پیش از میلاد) چگونگی دست‌یابی به هارمونی سیاسی و چگونگی شکوفایی فرهنگ را نشان داد. نهادهایی که در فرهنگ زو محوریت داشتند و کنفوسیوس نیز آن‌ها را ارج می‌نهاد، عبارت بودند از آداب و رسوم آن فرهنگ. بدین جهت، در جُنگ ادبی کنفوسیوس، هم برای آداب و رسوم آیینی و هم برای درک و انجام هنرهایی مانند موسیقی، شعر و تیراندازی اهمیت فراوانی در نظر گرفته شده است.[7]

پیوند هنر و آیین در سلسلة شانگ[8] (1766 تا 1122 پیش از میلاد) آغاز شد، یعنی هنگامی که کشتی‌های تشریفاتی با تصاویری از حیوانات تزیین‌شده و با استفاده از خطوط تصویری، نوشته‌هایی بر آن‌ها حک می‌شد؛ این خطوط تصویری، اسلاف کهن زبان نوشتاری هستند. در سلسلة زو، گذار از مرحلة استفاده از خطوط تصویری به مرحلة هجاهای کلمات (که مشخصة آن‌ها، حرکات روان و آرام بود) اتفاق افتاد و در کل، سبک و ترکیب کلی به نحو فزاینده‌ای مورد توجه قرار گرفت.[9] فاصله گرفتن از کاربرد مذهبی و نزدیک شدن به کاربرد صرفاً هنری، بعدها در تاریخ چین به اوج خود رسید ولی کنفوسیوس ـ که در عصر پس از سقوط سلسلة زو زندگی می‌کرد ـ در استمرار گرایش هنر و آیین به حالت سکولار نقش مؤثری داشت. هنرها و آیین‌هایی که پیش‌تر برای خدمت به خدایان مورد استفاده بودند، اکنون اموری مفید برای بشریت تلقی می‌شدند. آیین‌هایی مانند مراسم دفن، جشن‌های ازدواج و جشن‌هایی که اهمیت تقویم قمری را نشان می‌دادند، هنوز اجرا می‌شدند ولی آیین، مفهوم سکولارتر معاشرت درست یا حسن سلوک را به خود گرفت. در نهایت، کنفوسیوس آیین‌ها را در ضمن روابط سکولار گنجاند تا به ایده‌آل هارمونیِ اجتماعی ـ که در سلسلة زو تمثل یافته و هارمونی رئالیستی‌تری بود ـ دست یابد. از این رو، جُنگ ادبی کنفوسیوس می‌گوید:

نیل به هارمونی، ارزش‌مندترین کارکرد رعایت آداب و رسوم آیینی است. از نظر پادشاهان پیشین،[10] نیل به هارمونی آن‌ها را آراسته می‌کرد و ملاکی بود که در تمامی امور خُرد و کلان، راه را نشان می‌داد.[11]

این گذار پی‌آمدهای بسیار مهمی برای زیبایی‌شناسی و هنر چینی داشت. سلسلة زو از این جهت مورد احترام بود که آداب و رسوم آیینی این سلسله زیربنای وضعیتی را بنا نهاده بود که ثبات و تعالی فرهنگی داشت. در دید کنفوسیوس، از آن‌جا که آیین برای ایجاد هارمونی سیاسی ضرورت داشت و از آن‌جا که هنرها نیز عناصر مهم آیین تلقی می‌شدند، هنرها نیز در تحقق دو هدف اجتماعیِ به‌هم‌پیوسته مؤثر بودند: پرورش نفس و هارمونی اجتماعی. آیین‌ها، از آن‌جا که تصویری از نقش‌های مختلف را ترسیم کرده و رهنمودهایی هنجاری برای عرصة عمل به دست می‌دهند، نیازی مبرم برای نیل به هارمونی اجتماعی هستند. آن‌ها به نوبة خود چهارچوب‌های ضروری اجتماعیِ برای تسلط بر نفس را تأمین می‌نمایند. کنفوسیوس بر این باور بود که «انسان با لذتی که در هماهنگ نمودن خود با ضرب‌آهنگ‌های موسیقی و آداب و رسوم آیینی می‌یابد، ترقی می‌کند».[12] از این روست که پیروان اولیة مکتب کنفوسیوس، حُسن زیبایی‌شناختی و اخلاقی را ـ از آن‌جا که پرداختن به هنرها و آیین‌ها به انسان امکان می‌داد تا خودسازی کرده و در نهایت انسانی درستکار شود ـ آمیخته با فرآیندی می‌دانند که بر اساس این دیدگاه، برای تثبیت و حفظ یک حالت مطلوب ضرورت دارد. ارتباط نزدیک حُسن زیبایی‌شناختی و اخلاقی در نقد آثار هنری نیز نمایان بود. برای نمونه موسیقیِ بسیار پیچیده و غیر معمولِ زِنگ،[13] به خاطر آن‌که موسیقی سنتی دربار را تهدید می‌کرد، مورد نفرت کنفوسیوس بود.[14] زانزی[15] (298 تا 238 پیش از میلاد) ـ با این استدلال که «آوازهای زِنگ و وی[16] موجب تباهی قلب می‌شود ... [اما] رقص ساکسِشِن[17] و موسیقی مارتیال[18] قلب را مملو از وقار و متانت می‌کند» ـ بر همین نکته تأکید دارد.[19] این عبارات نشان‌دهندة یک باور کنفوسیوسی قدیمی است که می‌گوید هنرها می‌توانند تأثیر مثبت یا منفی بر مخاطبین خود داشته باشند و هنرها در نهایت منعکس‌کنندة جایگاه اخلاقی حالت‌هایی هستند که این هنرهای در فضای آن‌ها اجرا می‌شوند. از این رو، منتقدین بر این مطلب انگشت می‌گذارند که آیا آثار هنری خاص به سبک‌های سنتی وفادارند یا نه، و آیا، از حیث عملکرد، با آداب و رسوم آیینی همسازی یا تشابه دارند یا نه. زانزی با درک تأثیرات موسیقی پسندیده بر فرد و حکومت چنین می‌نویسد:

هنگامی که موسیقی [پسندیده] اجرا می‌شود، ذهن درونی پالایش می‌شود؛

و هنگامی که آیین ترویج می‌شود، رفتار نیز به حد کمال می‌رسد.

گوش‌ها حساس و چشم‌ها بصیر می‌شوند؛

شوخ‌طبعی نیز متوازن و متناسب می‌گردد،

رفتارها تغییر می‌کنند و رسوم نیز تحول پیدا می‌کنند.

کل دنیا به آرامش می‌رسد و از زیبایی و نیکی برخورداد می‌گردد.

بدین جهت است که گفته می‌شود: «موسیقی، سرور است».[20]

با بیان این نکات کلی، بحث خود را با کاوش لوازم این رویکرد در رابطه با هنرمندانِ مشغول به کار در این سنت ادامه می دهم. من خطاطی چینی را تا حدی به خاطر ارتباط عمیق تاریخچة آن ـ مانند تاریخچة موسیقی، تئاتر و نقاشی ـ با تفکر کنفوسیوسی، به عنوان موضوع کار خود انتخاب می‌کنم.

تناسب و تصاحب

تناسب دارای دو معنا، یکی به عنوان صفت و یکی به عنوان فعل است که مشترکاً متضمن ماهیت عمل صحیح آیینی هستند. معنای اول و تحت‌اللفظی‌تر، متناسب بودن از حیث اخلاقی است که مستلزم عمل کردن بر اساس هنجارهایی است که آداب و رسوم آیینی، اجمالی از آن را به دست می‌دهد. کنفوسیوس می‌گوید:

فرد با داشتن حس انجام رفتار مناسب به عنوان منش اساسی انسان، تقویت آن به واسطة رعایت آداب و رسوم آیینی، ابراز فروتنانة آن ... الگو خواهد بود.[21]

معادل چینی رفتار مناسب، با واژة دیگری هم‌آوایی دارد، که به معنای درست، مناسب یا شایسته است. در نتیجه این واژه به طور همزمان هم بر چگونگی دخیل بودن محیط فرهنگی در فرآیند انسان‌سازی و هم بر این‌که فرد چگونه در این محیط جایی برای خود می‌یابد، دلالت دارد.

هال و اِیمز معنای دوم مناسب را حاکی از «منش تبدیل عمل آیینی به عمل خود فرد و منش ابراز خود در آن رفتار» می‌دانند.[22] برداشت‌های محافظه‌کارانه از کنفوسیوس غالباً این مفهومِ سلب معنا از سیستم آداب و رسوم و به نمایش گذاشتن آن‌ها در حال و هوایی بدیع را درک نمی‌کنند. انسان نمی‌تواند کورکورانه به آداب و رسوم آیینی پایبند باشد ولی بایستی بیاموزد که چگونه آن‌ها را ماهرانه به کار گیرد؛ این امر به نوبة خود معنای ابداع را می‌رساند که رکن بنیادین فرآیند خودسازی است. به همین جهت، کنفوسیوس کسانی را که صرفاً تظاهر می‌کنند که آیین‌ها را انجام می‌دهند، مورد انتقاد قرار می‌دهد.[23] در مقابل، درک آداب و رسوم آیینی بدین معناست که فرد، آیین‌ها را از آن خود دانسته و آن‌ها را از طریق ایجاد سبکی نمادین برای اجرای‌شان، شخصی کند. اِی. سی. گراهام با بیان این‌که کنفوسیوس هرگز اصول قطعی مربوط به جزییات فعالیت آیینی را کنار نگذاشت، از این امر جانبداری می‌کند. برای نمونه صرف تقلید از سبک کنفوسیوس، خطای بزرگی خواهد بود؛ زیرا «رفتار شایستة او آشکارا هیچ ارتباطی با فرم‌های توصیه‌شده ندارد»[24] و هم‌چنین اگر تمام طرح کنفوسیوس را یک کل منسجم بدانیم، «وی با وجود وفاداری به زو، بازسازی فرهنگ معاصر را فرآیند انتخاب و ارزیابی الگوهای گذشته و حال می‌داند».[25]

پس، از نظر کنفوسیوس، مزیت ضروری برای هر عملی ـ هنری یا غیرهنری ـ عبارت است از این‌که شخص، آداب و رسوم آیینیِ‌ آن عمل را به طور صحیح، اختصاصیِ خود کند. بدون چنین تخصیصی، نیکی‌های ذاتیِ عمل نمی‌تواند محقق شوند؛ زیرا تظاهر کردن آن گونه که باید و شاید، نقشی در عمل ندارد. از دید دیگران، آداب و رسوم آیینی هم با «روابط بین مشارکت‌کنندگان (اساتید، هنرجویان، همکاران، و ...)» مرتبط است، هم با مهارت‌های ضروری‌ای که همگی آن‌ها در همراهی با دیگران کسب کرده و ارتقا می‌دهند. این میزان از همگرایی، در ارتباط زبان‌شناختی بین اعمال صحیح آیینی و اختصاصی‌کردن رفتارها توسط افراد به هنگامی که خودشان اجراکننده هستند، مورد تأکید است.

کلمة آداب و رسوم دو رکن دارد: یکی اظهار یا نمایش دادن است و دیگری عنصری آواشناختی که سمبل گلدان تشریفاتی است. این خصیصه در کل ناظر است به آیین‌هایی که شاهان باستانی برگزار می‌کردند و در ضمنِ آن، یک گلدان تشریفاتی و هدایای دیگری به عنوان قربانی، تقدیم می‌شد. گلدان تشریفاتی را در قالب حرفی نیز می‌توان مشاهده کرد که حاکی از بدن انسان است، و عنصر دیگر آن، اسکلت‌بندی یا به طور کلی، فرم ارگانیک است. این مفاهیم خوشه‌ای، هال و ایمز را به این ایده سوق می‌دهد که «عمل ظاهریِ آداب و رسوم آیینی، با بدن هم‌پوشانی دارد، بدین لحاظ که اعمال عبارتند از تجسمات یا صوری‌‌سازی‌های معنا و ارزش که روی هم رفته یک سنت فرهنگی را تشکیل می‌دهند».[26] عملِ آیینی‌شده عبارت است از یک عادت، اعم از سبک‌های عادت‌گونة رفتار که بین اعضای حاضر در یک آیین (آداب معاشرت، رسوم، و ...) وجود دارد، یا ارتقاء و حفظ ماتریس‌های مهارتیِ لازم برای اِعمال هنرِ مورد بحث، واقع می‌شود. بر این اساس، از آن‌جا که توانایی در شکل‌دادنِ هوشمندانة عادات، فرد را قادر می‌کند تا هم انسان خوب و هم هنرمند خوبی باشد، بدن انسان نقطة تلاقی اخلاق و زیبایی‌شناسی است.

از این رو شایسته‌بودن، هم فحوای اخلاقی دارد، هم فهوای زیبایی‌شناختی. شایسته‌بودن، ریشه در آیین دارد و همان گونه که دیدیم، هم رفتار زیبایی‌شناختی را در بر دارد و هم رفتار اخلاقی را. فرد معتقد به آیین کنفوسیوس بر این باور است که هنرمندان، طی اجرای تکنیک است که نسبت به شایستگی زیبایی‌شناختی، آگاهی ضمنی پیدا می‌کنند. خطاطان ماهر، استادِ کار با قلم‌مو هستند، منطق فضاییِ تک‌تک حروف را درک می‌کنند، اصول ترکیب را می‌فهمند و بر گوناگونی سبک‌ها وقوف دارند؛ همگی آن‌ها بخشی از یک اجرای مناسب هستند. این مطلب نشان می‌دهد که در این سنت، مفهوم شایسته‌بودن چگونه در سراسر روند بازتولید مداوم آثار معروف ایجاد می‌شود. متنی مشخصاً مناسبِ این فرآیند، عبارت است از «Thousand Character Essay»، یعنی اثری متشکل از یک‌هزار حرف متفاوت که هنرمندان آن‌ها را از کارِ گروهیِ استاد برجسته، وانگ زیزی (361 تا 303 پیش از میلاد) برگزیده‌اند. این متن را دانشجویان و خطاطان برجسته بر حسب تمامی دست‌خط‌های شناخته‌شده از جمله، مُهر، خط منشی‌ها، خط رایج، خط شکستة پیش‌نویس و خط شکستة امروزی بررسی و بازتولید کردند.[27]

نحوة فراگیری آداب و رسوم خطاطی عبارت است از نسخه‌برداری مکرر از آثار اساتید گذشته، تجزیة حروف دشوار به عناصر سازندة آن‌ها و ترکیب مجدد آن‌ها در ضمن حرکاتی روان و کنترل‌شده. این فرآیند، یک ارتباط بدنی بین هنرمند و سنت برقرار می‌کند. وِن سی. فانگ[28] با تأکید بر ویژگی‌های نمایش‌گرانة حروف چینی می‌نویسد:

خطاطی متضمن هویت هنرمند، و اشاره‌های آن نمایی از ارتباط غیرکلامی هنرمند است.[29]

هنرجو از طریق نسخه‌برداری، بینشی فزاینده به جسمانیت استاد (یعنی نسبت به شیوه‌ای که حرکات استاد، فرم و آهنگ هر حرف را شکل می‌دهد) پیدا می‌کند. آگاهی هنرجویان نسبت به سنتی که در فضای آن کار می‌کنند، محدود به تأمل نیست؛ آنان به واسطة تجسم و عمل آیین‌شده، این سنت را عمیقاً به خود تخصیص می دهند. اعمال آن‌ها اهمیت پیدا می‌کند؛ زیرا از سنتی ناشی می‌شود و اثر می‌پذیرد که مبتنی بر تکنیکی تجسم‌یافته است.

همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، نسخه‌برداری باید تا فراسوی تقلید از هنری که قرار است به درستی مختص خود شود، امتداد یابد. رابرت ای. هَریس کوچک[30] بر آن است که «واژة نسخه‌برداری (copying)، یک واژة خام انگلیسی برای فرآیندهایی است که در واژه‌شناسی چینی، دارای تفاوت‌های ظریفی هستند».[31] در واقع، روند تأسی به آثار بزرگ، نسخه‌برداری آزادانه از آن‌ها و تقلید از آن‌ها به شیوه‌ای آزادانه‌تر از طریق آزمایش دست‌نوشته، اندازه و ترکیب کلی، راه را برای اختصاصی‌کردن شخصی هنر هموار می‌کند. همان گونه که کنفوسیوس تأکید دارد، انجام آیین‌های یک سنت، فرآیندی بی‌خردانه نیست ولی آیین‌ها بایستی در موقعیت‌های گوناگون به دست افراد مختلف شخصی شوند. از این رو، هنرجویان باید در بازتولید Thousand Character Essay از تکرار کورکورانه اجتناب کرده و راهی برای تخصیص آن به خود بیابند. برای نمونه چائو مِنگ‌فو،[32] خطاط سلسلة بزرگ یوان[33] (1368 تا 1260 پیش از میلاد) چندین رونوشت از Thousand Character Essay استنساخ کرد. وانگهی، تکرارهای تک‌تک هنرمندان و هم‌قطاران‌شان، نحوة درک Essay را تغییر داد. هریس متذکر می‌شود:

Essay در موارد بسیار زیادی که شاید گمان رود خود متن به خطاطی تبدیل شده باشد، به عنوان تمرینی برای نوشتن رونویسی می‌شد: یعنی، متن آن قدر معروف بود که شک داریم کسی توجه فراوانی به آن‌چه که متن می‌گوید داشته است و آن را صرفاً به عنوان قالبی برای نمایش مهارت خطاطی می‌پذیرفته است.[34]

در نتیجه از دید پیروان کنفوسیوس، یکی از مهم‌ترین ابعاد پرداختن به یک هنر، مشارکت در یک سنت است و هنرمندان باید توازن متناسب بین جزء و کل را از طریق استفادة همزمان از غنای سنت و یافتن راهی برای تخصیص صحیح آن، کشف کنند. باید سنت فرهنگی خود را حفظ کرد و در آن سهیم بود و اولین رکن محقق کردن محاسن ذاتی یک عمل، مستلزم مشارکت در این مفهوم غنی است. به عبارت دقیق‌تر، اگر انسان متمایل به افراط ـ اعم از فردگرایی افراطی یا دنباله‌روی افراطی ـ باشد، در این صورت محاسن بیان هنرمندانه، انسان‌سازی و افزایش مهارت، به نحو منفی متأثر خواهد شد. از یک سو، در عین این‌که تقلید از سبک کنفوسیوس، فاقد تضمن آداب و رسوم آیینی است، هم‌چنین تقلید صرف از هنرمندی دیگر، انسان را از زندگی بر اساس سنت و تحقق بخشیدن به محاسن ناشی از آن سنت باز می‌دارد. اگر مهارتی که انسان به آن می‌پردازد به مهارت تقلید محدود باشد، در این صورت، وی لذت‌ها و ناکامی‌های ابراز زیبایی‌شناختی را کشف نکرده و هیچ حس درستی از ابداع وجود نخواهد داشت. از دیگر سو، فردگرایی افراطی، روابط ضروری برای استمرار سنت را نادیده می‌گیرد. احساس برادری، نه تنها به خاطر تضمین انتقال دانش از نسلی به نسل دیگر، بلکه به جهت فراهم نمودن زمینه برای مبادلات ثمربخش بین همسالان، برای عمل هنری ضرورت دارد. فردگرایی افراطی، همانند دنباله‌روی افراطی، دسترسی فرد به محاسن ذاتی عمل را محدود می‌سازد.

از این رو، اجتناب از این دو افراط، توانایی هنری و تزکیة شخصی را ارتقاء می‌دهد. متن کنفوسیوسی و کهن آموزة اعتدال[35] می‌گوید:

تعادل، شالودة اصلی گیتی است و هارمونی هم راهی همگانی است. هنگامی که تعادل و هارمونی محقق شوند، ... آسمان و زمین به نظم خاص خود رسیده و تمامی اشیاء شکوفا خواهند شد.[36]

مدعا این است که برقراری تعادل بین فرد و سنت برای شکوفایی هنرمند ضرورت داشته و هم‌چنین به ما یادآوری می‌کند که هنرها ـ به روایت کنفوسیوس ـ در وهلة نخست در خدمت اهداف بشردوستانه هستند. هم‌چنین تأکید بر رابطة فرد و عمل، بدون توجه کافی به این‌که عمل در کل ساختار فرهنگ به چه جایگاهی تعلق دارد، بیش از حد سهل است. هر عملی لوازم اخلاقی دارد؛ زیرا مستلزم ورود به روابط با دیگران است ولی بر حسب معنایی کلی‌تر، این امکان نیز وجود دارد که تأثیر و آگاهی فرد تا فراسوی مرزهای خود عمل نیز امتداد یابد. جهت ملاحظة نحوة وقوع این فرآیند، لازم است دربارۀ جایگاه هستی‌شناختی آثار خطاطی بیشتر سخن بگوییم.

فرم ارگانیک در خطاطی

از منظری ژرف‌تر، درک شیوه‌ای که این رسانه کیفیت حرکت را به خود می‌گیرد، این باور را تأکید می‌کند که حرف مکتوب، تصویری تجسم‌یافته و حاکی از اخلاق هنرمند است. از آن‌جا که قلم‌مو و مرکب به سهولت از تغییر فشار، سرعت و مکث تأثیر می‌پذیرند، خود ضربه‌ها نکات فراوانی دربارۀ عمل فیزیکی نوشتن بیان می‌کنند. این نکته در چهارچوب‌های مفهومی و تجربیِ مورد استفاده برای نقد خطاطی نیز مشهود است. استعارات روان‌شناختی برای جلب توجه به عناصر حرکتی حروف مورد استفاده قرار می‌گیرند: گوشت، رباط، استخوان، خون، رگ و تنفس.[37] مقالة معروف خانم وِی (349 تا 272 پیش از میلاد) با نام نمایی از جنگ‌آراییِ قلم‌مو[38] می‌گوید:

خطاطیِ کسانی که در به‌کارگیری قدرت قلم‌مو مهارت دارند، استخوان بیشتری دارد؛ و خطاطیِ کسانی که چنین مهارتی ندارند دارای گوشت بیشتری است. خطاطیِ پراستخوان ولی کم‌گوشت، استوارنویسی[39] نام دارد؛ نام خطاطی پرگوشت ولی کم استخوان جوهرمالی[40] است ... تمام نویسندگان بر حسب گوارش و تنفسی که از انرژی دارند، دست به کار می‌شوند.[41]

گوشت، رباط و ا

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد