بسم الله الرحمن الرحیم
راهی كه رفتیم، راهی كه میرویم
اشاره
همایش رسانۀ تلویزیون و سكولاریسم درست یكسال پس از سَلَف نخستین خود، اردیبهشتماه برگزار خواهد شد. گذر از تجربۀ پیشین و رسیدن به همایشی جدید ـ در سالی كه نوآوری و شكوفایی نام گرفته است ـ بیحرف و سخن نمیتواند باشد. به هر حال از تجربۀ نخستین میتوان نكتههایی بیرون كشید برای تجربۀ پیشرو؛ در آستانۀ برگزاری همایش دوم در گفتوگویی با دبیر علمی همایش، حجتالاسلام سیدحمید میرخندان از پژوهشگران حوزۀ سینما و رسانۀ مركز پژوهشهای اسلامی صداوسیما و عضو هیئت تحریریۀ ماهنامۀ رواق هنر و اندیشه خواستیم ساعتی، ما را شریك تجارب پیشین و دغدغههای پَسین خود كند. همچنین در دو گفتوشنود دیگر با دو استاد حوزۀ ارتباطات آقایان دكتر ناصر باهنر و دكتر علیاصغر فهیمیفر برخی از پرسشهای شایع دربارۀ كاركرد دین در رسانه را پرسیدیم. گرچه پرسشها بسیار بودند و پاسخها ناكافی؛
و اما بعد...
هر رهگذر اهل دقتی با دیدن پوسترهای همایش دوم رسانۀ تلویزیون و سکولاریسم، این موضوع به ذهنش میرسد که وقتی پدیدهای چون یك همایش اسیر تكرار میشود و برای آن، دنبالههای دوم، سوم و... برگزار میشود، گویی در تجربۀ نخستین، حرفهای نزدهای بوده یا ناكامیهایی وجود داشته كه اكنون، وقت بیان آن حرفهای ناگفته یا جبران ناكامی پیشین است. از شما، دبیر علمی همایش، به نیابت از مخاطبان این پوستر، میپرسم كه برگزاری همایش دوم رسانة تلویزیون و سکولاریسم به چه علت است؟ آیا همایش در نخستین تجربۀ خویش، ناكام بوده كه لازم شده همایش دوم برگزار شود یا نتایج همایش نخست لازم آورده است كه همایش دوم برگزار گردد؟
واقعیت این است که بررسی مناسبات و ارتباط سکولاریسم با حوزة مطالعات رسانهای ـ که حوزهای بسیار گسترده است ـ فراتر از یک همایش است؛ زیرا حیطۀ مطالعات رسانهای بسیار متنوع و گسترده است؛ از روشهای پژوهش در رسانه گرفته تا جنبههای گوناگونی که رسانه دارد. رسانه پدیدهای چندوجهی است؛ یعنی پدیدهای تكنولوژیك است كه در همانحال، یک اثر هنری نیز به شمار میآید. همچنین رسانه دارای جنبة ارتباطی است که در آنجا، مباحث زیادی قابل تحقق است و سرانجام، به دلیل اینکه یك سازمان است، مباحث سازمانی هم دارد.
هر یک از این زیرمحورها زیرعنوانهایی دارند که آن زیرعنوانها نیز بر اساس گرایشهای فكری و علمی هر پژوهشگر، میتواند گسترش یابند. بنابراین، بررسی مطالعات رسانهای یا به بیان دقیقتر، رسانه و سکولاریسم، نیازمند پژوهشی چند جانبه است. این یكی از دلایلی است كه موجب شد مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما این همایش را ادامه دهد؛ زیرا ظرفیت موضوع این همایش بالا و گسترده است.
همچنین مرور مطالب همایش نخست، ما را به این نتیجه رساند كه باید همایش دوم نیز برپا شود. در همایش نخست، بسیاری از مباحث بِکر و دستنخورده باقی ماندند. حتی بر اساس تأملاتی كه پس از پایان همایش نخست صورت پذیرفت، به این نتیجه رسیدیم كه در موضوعات كار شده نیز میتوان از منظری تازه، كار را ادامه داد. از سویی، همان گونه كه در همایش نخست یادآوری شد، همایش رسانۀ تلویزیون و سكولاریسم سلسلههمایشهایی است كه در پایان، به همایش دین و رسانه ختم خواهد شد و این همایشها مقدمهچینی برای آن همایش هستند.
پس از برآوردهایی كه از همایش نخست انجام شد، به این نتیجه رسیدیم كه موضوعاتی تازه وجود دارند كه میتوان آنها را محور پژوهش تلقی نمود و لازم است آنها را در قالب همایشی تازه مطرح كنیم. بر پایة اطلاعاتی که داریم و رایزنیهایی که کردیم، در این همایش، نسبت به همایشهای پیشین، شاهد تنوع موضوعی بیشتری خواهیم بود. میتوان گفت همایش دوم در راستای تکمیل همایش اول است.
در فراخوان همایش دومِ رسانۀ تلویزیون و سکولاریسم آمده است كه به دلیل تعدد مقالات رسیده در زمینۀ فناوری رسانه، این موضوع از اولویتهای پژوهشی همایش خارج است. از این بندِ فراخوان میتوان دو برداشت كرد؛ نخست اینکه برای گردانندگان همایش، اولویتهایی برای پژوهش تعریف شده است. دوم اینكه برخی از موضوعات در دستور كار همایش نیستند. آیا در دستور نبودن یا اشباع شدن بدین معناست که همة حرفها در این حوزه زده شده و به نتایج لازم رسیدهایم یا اینكه دیگر حرف تازهای وجود ندارد و نیازی نیست این موضوع را یکی از محورهای همایش تلقی کنیم؟
همانگونه که اشاره كردید، بحث تکنولوژی را در همایش دوم قرار ندادیم، به این دلیل که دربارة این موضوع، از جنبههای گوناگون و از دیدگاههای مختلف بحث شده است. از منظر آنان كه تكنولوژی رسانه را ابزار صرف میدانستند، این موضوع كاویده شد یا از دیدگاه آنان كه به جبر تكنولوژی معتقد بودند، به بررسی این موضوع پرداختیم و در نهایت، دیدگاه سومی كه نظریۀ بینابین نام دارد ـ كه نه ابزار بودن صرف و منفعل تكنولوژیای چون رسانه را میپذیرد و نه انسان را مقهور آن میداند ـ نیز بیان شد. افزون بر این، وجود چند پژوهش در این محورها، به معنای كفایت پژوهش نیست؛ زیرا همچنان میتوان از دیدگاهها و زوایای گوناگون به این موضوع پرداخت. نمیتوان چون در همایش پیشین، موضوع چند مقاله در این محور بوده است، دیگر این موضوع را در اولویت قرار ندهیم ولی با توجه به اینکه هنوز دربارة موضوعات دیگر بحثی نشده، گفتیم توان فكری پژوهشگران را بر موضوعات دیگر متمركز سازیم.
از سویی، دربارۀ برداشت شما دربارة اولویتبندی گردانندگان همایش میان موضوعات همایش، باید گفت موضوعات همایش، به دلیل ظرفیتهای بالای پژوهشی و بِكر بودن بسیاری از آنها، همگی دارای ارزش برابر هستند. در نتیجه، در زمینة این محورها، اولویتبندی قرار ندادهایم. البته در برخی زمینهها که امکان استقبال كمتری بود، مانند بُعد هنری رسانه، به دنبال استادان و پژوهشگرانی رفتیم تا در این زمینه، پژوهش و تحقیقی متقن و مناسب داشته باشیم؛ یعنی در برخی جاها تلاش بیشتری کردیم تا پژوهشگران را به كار در این حوزه ترغیب كنیم.
در میان گفتارها و نوشتارهای كسانی كه در همایش نخست حضور داشتند، نقطۀ مشترك این بود كه همگی در ابتدای آثار خویش، به ارائۀ تعریفی از مفهوم سكولاریسم پرداخته بودند و به همان اندازه كه در بسیاری موارد، تعاریف مشابه بود، تفاوتهایی نیز وجود داشت كه همین موجب تفاوت دیدگاهها دربارۀ سكولاریسم و رویكرد رسانه به آن شده بود. آیا پس از همایش نخست، گردانندگان همایش به یك تعریف حداقلی، ولی مشترك از مفهوم سكولاریسم رسیدهاند یا در همایش بعدی نیز باید بخشی از وقت همایش صرف شنیدن دیدگاههای افراد دربارۀ این مفهوم شود؟
البته هدف همایش نخست این نبود که دربارۀ سکولاریسم به یک توضیح و دیدگاه مشترک برسد. همایش، فرض گرفته بود که هر کس بخواهد در این حوزه پژوهش كند، باید دربارۀ مفهوم سكولاریسم مطالعاتی انجام دهد و برداشت او از سکولاریسم روشن باشد؛ زیرا برخی واژهها هستند که به لحاظ لفظی، دربارة آنها اشتراک داریم؛ درحالیکه به لحاظ معنا، به اشتراک نرسیدهایم. البته ممکن است دربارة مفهوم سکولاریسم، مؤلفهها، شاخصها و تفاوتهایی در دیدگاه باشد. در مقالات همایش، مشترکات بسیار بود و برخی تفاوتهای جزیی. اگر در هر مقاله، این مقدار باشد، کفایت میکند که بدانیم وقتی یک پژوهشگر از سکولاریسم سخن میگوید، از چه چیزی سخن میگوید.
پیش از همایش دوم، نشستهایی برگزار شدند و پژوهشگران ارشد این حوزه را که به طور ویژه، در زمینة سکولاریسم تحقیق کردهاند، فراخواندیم تا دربارة مفهوم سکولاریسم، نمودها و حوزههای آن مباحثی ارائه كنند. این جلسات به صورت نرمافزار، برای پژوهشگران همایش دوم فرستاده شد. این كار به ژرفتر شدن دیدگاهها و نزدیك كردن ذهنها در مفهومیابی سكولاریسم كمك میكند.
پس میتوانیم نتیجه بگیریم که در مطالعه و بررسی مقالات، دقت میشود تا نویسندگان و پژوهشگران، موضع خودشان را دربارة سکولاریسم مشخص کنند.
بله! روال پژوهشی ـ چه در مقالات همایش نخست و چه در همایش دوم ـ بهطور معمول اینگونه است که برای بحث دربارة سکولاریسم، باید در قالب درآمد یا بخش نخست، دیدگاه نویسنده دربارۀ مفهوم سكولاریسم روشن شود تا خواننده بداند آن نوشتار در بررسی رابطۀ سكولاریسم و رسانهای چون تلویزیون، بر اساس كدام باور و تعریف از سكولاریسم شكل گرفته است.
میرسیم به یك پرسش تكراری، ولی مهم! آیا از دستاوردهای همایش نخست ـ با توجه به ایدهآلی كه در ذهنتان داشتید ـ خوشنود هستید یا احساس میکنید در نقاطی، برخی کمبودها بوده است؟
پاسخ این پرسش برمیگردد به اینکه در برآورد اولیه، تا چه حد واقعبین و آرمانگرا بودهایم. البته واقعبینی با آرمانگرایی منافاتی ندارد و به تناسب هدف همایش با واقعیتها و شرایط موجودِ علمی و پژوهشی کشور بستگی دارد. به دلیل اینکه موضوع همایش نخست جدید بود، طبیعتاً در آغاز یك پژوهش تازه، کار دشوارتر، كندتر و ملتهبتر خواهد شد.
پیش از همایش نخست، گمان میكردم دستاورد كمتری از آنچه حاصل شد، بهدست آید؛ یعنی به لحاظ کیفی و در بُعد علمی، مقالاتی که پذیرفته شدند بسیار خوب بودند و به لحاظ کمّی نیز مقالات بسیاری از پژوهشگران به دست ما رسید. برآورد اولیۀ من از همایش نخست، خوب بوده است؛ آن هم با توجه به انتظاراتی که داشتیم؛ ولی با توجه به آن چیزی که باید باشد، خیر! به ویژه آنكه برخی از محورهای پیشبینی شده، بکر و دستنخورده باقی ماندند.
شاید بخشی از كمبود و نقصان به ضعف ارتباطی میان دبیرخانۀ همایش و مراكز علمی و پژوهشی كشور، در همایش نخست بازگردد؛ یعنی ما، گردانندگان همایش میبایست با مراكز پژوهشیِ بیشتری ارتباط برقرار میكردیم تا مقالات و پژوهشهای بیشتر و متنوعتری را در حوزههای كار نشده دریافت میكردیم.
این نكته نیز قابل توجه است كه در حوزۀ پژوهش، بر خلاف بسیاری از حوزهها، همة مسائل زمانبَر هستند. اگر هدف ما شعاری كار كردن نباشد، کار علمی و پژوهشی، برای پیش رفتن و به جایی رسیدن، زمان درازی میطلبد. در حوزۀ پژوهش، یك دهه به منزلة یك چشم بر هم زدن است. با این دیدگاه، اگر همایش نخست را در همین اندازة برگزار شده بپذیریم تا عنوان پژوهشی سكولاریسم و رسانه را جا بیندازد و آن را به دغدغۀ پژوهشگران رسانه بدل سازد، به توفیق دست یافتهایم. در همایشهای بعدی، میتوان این توقع را داشت كه در سطحی بالاتر، به این عنوان پژوهشی پرداخته شود. گویی همایش نخست، پیشدرآمدی بر همایشهای بعدی بوده است و اینك، رسیدهایم به متن كار! و متن كار چیزی نیست مگر بررسی سیر رسانه در غرب، سنجش نسبت سكولاریسم با رسانه، بررسی وضعیت این همراهی سكولاریستی در رسانههای ایران و... . بررسی علمی و دقیق همة اینها نیازمند زمان زیادی است تا برسیم به نقطهای كه بتوان در این زمینه، نظریهپردازی كرد. ادعای نظریهپردازی در حوزة سکولاریسم و رسانه نمیکنیم. این همایش بیشتر حالت تحلیلی و تبیینی دارد؛ ولی هدف غایی همایشهایی از این دست، باید رسیدن به دستاوردهای مهم علمی باشد كه بتوان نظریهای خاص دربارۀ رسانه ارائه داد.
در مقالات پذیرفته شده و مردود این دو همایش، كدام آسیب یا ابهام ـ چه آسیب در روشهای پژوهشی یا آسیب در پرداختن به موضوع ـ در آثار پژوهشگران، بیشتر مشهود بوده است؟ این پرسش بیشتر میتواند ناظر بر آثار پذیرفته شده، به منزلة نتیجۀ بررسیها و خلاصهای از توان پژوهشگران باشد؛ ولی منظور من همۀ مقالات است.
مقالاتی كه پذیرفته میشوند، از نظر ما، مقالات مقبولی هستند و شرایط مورد نظر ما را داشتهاند. البته در برخی ساحات، مشکلاتی وجود دارد و بیشتر این مشكلات به نظام آموزشی ما برمیگردد. برای نمونه، اكنون كسانی به بحث رسانه و تلویزیون میپردازند که جامعهشناسی و ارتباطات خواندهاند. به همین دلیل، بحث هنری رسانه کمرنگ میشود، به حاشیه میرود و مهجور میماند؛ درحالیکه هنر در رسانه، مقولهای بسیار تأثیرگذار است. این معضل به این همایش یا آن همایش اختصاص ندارد، بلكه این مشكل در كلیت نظام آموزشی رسانهای ما وجود دارد. شاید در وجه هنری رسانه، باید سراغ کسانی رفت که در زمینة سینما، مطالعات و تجربیاتی دارند و با تلویزیون هم بیگانه نیستند؛ زیرا این دسته از متخصصان، به دلیل ماهیت هنری و زیباییشناختی سینما كه حتی پیشینة بیشتری از رسانهای چون تلویزیون دارد، تجارب، مطالعات و یافتههایی دارند كه در ساحت رسانۀ تلویزیون، میتوان از آنها بهره برد.
یک آسیب مشترک دیگر در حوزۀ رسانه، كمبود مطالعات موردی یا همانCase Study است. در این زمینه، چند آسیب وجود دارد؛ یكی اینكه در پژوهشهای رسانهای، به شدت دچار فقر مطالعات موردی هستیم. از سویی، آن دسته از پژوهشگران ما كه اهمیت این نوع مطالعات را دریافتهاند، به ناچار، به گردآوری مطالعات موردی دیگران روی میآورند. اینان مطالعات موردی غربیان را ترجمه میكنند و در قالب پژوهشهای خودشان ارائه میدهند كه این مسئله آسیبهایی را ـ در كنار مزایای مثبت خود ـ وارد حوزۀ پژوهش رسانهای میكند.
از سویی، این گونه مطالعات موردی نیازمند آشنایی با زبان تصویر است؛ زیرا اگر بخواهید پس از بحث نظری، برای اثبات مدعای خویش، به سراغ مطالعات موردی بروید، باید در تحلیل موردها، توان فهم تصویر و تحلیل آن را داشته باشید. البته وجود این توان در پژوهشگران ما، جای بحث دارد. گمان میكنم در مطالعات رسانهای، این کاستی مسئلهساز خواهد شد؛ زیرا بحث نظریِ صرف، بدون نظر داشتن به Case Study غلط است. وقتی پای این نوع مطالعات به میان میآید، میبینیم كه بسیاری از پژوهشهای ما فاقد توان تحلیل و تفسیر مناسب هستند و این به همان ضعف ریشهایِ نبود نگاه هنری و تصویری به رسانه برمیگردد؛ زیرا در رسانه، حرف اول و آخر با زبان تصویر بیان میشود و مطالعات باید در این زمینه صورت گیرد.
در میان مقالات این دو همایش آیا ایده، موضوع یا نظر خاصی وجود داشته كه شما را سر شوق آورده باشد که با خود بگویید: ای کاش نویسنده این موضوع را بیشتر گسترش داده بود یا حتی در پارهای موارد، خودتان برای پژوهش در آن زمینه، وسوسه شده باشید؟
بله! برخی از محورهایی که در همایش دوم برگزیده شدند، از ایدههایی كه در میان نوشتارها یا گفتارهای همایش نخست بیان شده بودند، الهام گرفته بودند. برای نمونه، در همایش دوم، بُعد هنری را به طور مستقل مطرح کردیم.
حقیقت مطلب آن است که بیشتر پژوهشهای انجام شده، برای خود من جالب بودند؛ زیرا کنکاش دربارۀ اینكه آیا بنیانهای سکولاریسم و مبانی این نظریه در رسانه تأثیر گذاشته یا خیر، قابل توجه است.
پس از مطالعۀ مقالات همایش نخست، به این نتیجه رسیدم كه باید به جنبۀ هنری رسانه، بیشتر بپردازیم. البته یکی از استادان بر بُعد سازمانی رسانه تأکید داشت و نظر وی نیز در جای خودش درست است؛ زیرا اگر یک سازمانِ رسانهای خوب نداشته باشیم، نمیتوانیم مباحث نظری و تئوریک را درست بهکار بگیریم؛ بهویژه آنکه هدف اصلی چنین همایشهایی تقویت جایگاه دین در رسانه است و نمیتوان همه چیز را در قالب انتراعی و نظری صِرف پیش برد. این نكته نشانگر اهمیت بحث سازمان است؛ زیرا در نهایت، این نگاهها و فكرها باید رنگ عمل به خود بگیرند و عملیاتی شدن در قالب یك سازمان خواهد بود. از همینجا، سازماندهی مناسب رسانه و بحث دربارة آن، شكل و اهمیت مییابد. این ایده كه از سوی یكی از استادان مطرح شد، بسیار جالب بود.
یكی از موضوعات پیشنهادی كه میتوانست با توجه به محل برگزاری همایش و تخصص دستاندركاران برگزاركنندۀ همایش، بسیار مورد توجه باشد، بحث فقه رسانه بود. باید تكلیف بایدها و نبایدهای فقهی رسانه، در قالب مقالاتی مشخص شود كه مسئلهای بسیار مبتلابه در رسانه است. عملیاتی شدن یافتههای همایش دربارۀ نسبت فقه و رسانه در برنامهسازی تلویزیون، سپری در برابر گزارههای غیردینی یا همان سكولاریستی ایجاد میكند که بسیاری از آسیبهای مورد ابتلای رسانه را برطرف خواهد ساخت. آیا در این همایش یا همایشهای آینده، بحث فقه رسانه گنجانده خواهد شد؟
نخست اینکه بحث فقهِ رسانه در حوزة دین و رسانه قابل بحث است؛ آن هم دینی که فقه دارد. این بحث، در نهایت به گزارۀ اسلام و رسانه خواهد رسید. البته بحثهای حوزۀ رسانه و سكولاریسم را میتوان در مباحث دین و رسانه نیز مطرح كرد؛ ولی در همایش رسانۀ تلویزیون و سکولاریسم این موضوع مورد نظر نیست.
نکتۀ دوم اینکه ما باید چقدر نگاه شریعتمدارانة صِرف به تعامل دین و رسانه داشته باشیم. اینكه در حوزة مطالعات و پژوهشهای رسانهای، فکر کنیم باید تکلیف بایدها و نبایدها، حرمتها و وجوبها، کراهتها و اباحهها و... را مشخص کنیم و در حوزة اجرا و عمل نیز روشن شود كه در رسانه، شرع رعایت شده یا نه، تکخوانی زن صورت گرفته یا نه، حجابش چگونه است، روابط شرعی رعایت شده یا نه و... این نگاه، نگاه كاملی نیست.
این نکته را بگویم که ما به فقه، ارزش بسیار مینهیم و معتقدیم هر کسی دیندار باشد، تدین بر فعل و رفتار او تأثیر میگذارد. فقه آن ضوابط و حدود شرعی را مشخص میکند؛ اینکه من چطور بپوشم، چگونه نگاه کنم، چطور با محرم و نامحرم ارتباط برقرار کنم، در تعاملات با اجتماع چگونه رفتار کنم و بحثهایی از این دست. بنابراین، فقه اهمیت خودش را دارد؛ ولی برخی مراكز پژوهشی که در حوزة هنر کار میکنند و مراکز بزرگی هم هستند، این نگاه را دارند كه مراكز پژوهشی حوزوی، مانند مركز پژوهشهای اسلامی صداوسیما، باید به منزلة مراجع دینی در حوزۀ مطالعات رسانهای، به همان مباحث فقهی رسانه بپردازند. این نگاه بسیار سطحی است؛ زیرا تا فرد به آنجا برسد كه بخواهد یا بتواند به آداب و احکام پایبند شود، باید مراحلی را طی کند. فقه رتبۀ متأخر آن مراحل است و پیش از آن، چیزهای دیگری مطرح است تا فرد معرفت و شناختی بهدست آورد كه در پناه آن، ایمان و گرایشی در قلب او ایجاد شود كه دیگر هر كاری را انجام ندهد. در این حالت است كه او به سراغ فقه خواهد آمد تا دستورات زندگیاش را بگیرد. این تقسیمبندی در حوزۀ تفکرات دینی ما وجود دارد. فقه، میوۀ درخت دین است و باید پیش از میوهچینی به فكر كاشت نهال دین و غرس و هرس آن باشیم تا تناور شود و چنین میوهای دهد.
در حوزۀ مطالعات رسانهای، نمیتوان با فقه، مشکل دینداری را در رسانه حل كرد. من از بیان باید و نبایدهای فقهی هراسی ندارم؛ ولی نباید مانند افرادی شویم كه بالای سر كسی میایستند و میگویند این کار را بکن یا آن کار را نکن؛ بیآنكه زمینۀ قبلی آن را فراهم كرده باشند. مسائل مهمتری وجود دارند که بسیار حساس و تأثیرگذار هستند که اگر حل نشوند، نمیتوان فقه را بر رسانه حاکم کرد. اگر هم اِعمال شود، ظاهری است و باطنی ندارد.
رسانه، سازمانی است با نیروی انسانی و تولیدات متنوع. تولیدات رسانه تولید یک فرد نیست، بلكه گروهی است. اینجا با انسانها سروکار داریم و بحثهایی كه درمیگیرند، باید با توجه به این نیروی انسانی و تربیت او باشند. بنابراین، در حوزۀ مطالعات دین و رسانه، باید همۀ جنبهها در نظر گرفته شوند، نه فقط فقه در رسانه را.
در روند برگزاری همایش نخست، به روشنی، شاهد التهاباتی ناشی از در كنار هم قرارگرفتن دو نام رسانۀ تلویزیون و سكولاریسم بودیم؛ ولی با این همه، همایش برگزار شد. اینك در آستانۀ همایش دوم، این پرسش پیش میآید كه آیا انتظارات شما از مراكز پژوهشی سازمان صداوسیما ـ كه تعدادشان هم كم نیست ـ برای بهتر برگزار شدن این همایش، برآورده شده است. آیا در برگزاری همایش اول و دوم، تعامل مراكز پژوهشی درون و بیرونِ سازمان مناسب بوده است؟
ابتدا باید دربارۀ نام همایش که قدری حساسیتبرانگیز بود، توضیحی داده شود.
سکولاریسم، وجه دیگر مدرنیته است؛ یعنی وقتی اندیشة دورۀ مدرنیته را بررسی میکنید، میبینید که آنان دین را در حوزههای گوناگونی چون اخلاق، تعلیم و تربیت، سیاست و اقتصاد کنار میگذارند و دارای نگاهی سكولاریستی به دین و زندگی هستند. پس سکولاریسم و مدرنیته، به لحاظ ماهیت یکی هستند و به لحاظ اعتبار و حیث، باهم فرق میکنند؛ یعنی سکولاریسم همان مدرنیته است. در واقع، در مدرنیته نظریههایی هست که این نظریهها میكوشند مباحث خودشان را در هر حوزهای که مطالعه میکنند ـ مانند سیاست ـ بر پایۀ مبانی غیردینی قرار دهند. همانگونه که مدرنیته دارای مبانی و بنیانهایی است، سکولاریسم نیز همان بنیانها و مبانی نظری را دارد. اختلاف اینها به حیث است و به لحاظ ماهیت، هیچ تفاوتی باهم ندارند. پس همانطور كه بررسی مدرنیته در حوزۀ مباحث نظری، بدون اشكال و التهاب است، بررسی یكی از وجوه آن، یعنی سكولاریسم نیز باید این گونه باشد.
نکتۀ دیگر این است که چرا باید از طرح این موضوع بهراسیم؟
آیا دانشهایی که در حوزههای مختلف بشری شکل گرفتهاند، نسبتی با دوران مدرن دارند یا خیر؟ با مطالعة تاریخ تفکر در فلسفة غرب، روشن میشود که اینها نسبت برقرار کردهاند. دوران مدرن این گونه شکل گرفته كه در حوزههای مختلف، دانشمندان نظریه میدهند و در این نظریهها، خود را مقید نمیدانند که چقدر با گزارههای دینی توافق دارند و چقدر ندارند. این اتفاقی است که در غرب رخ داده و مطالعات رسانهای كه بیشتر غربی بوده و در آن فضای مدرن و غیردینی شكل گرفته نیز از این ویژگی برخوردار هستند. ما واضع نظریات رسانهای یا خالق رسانههایی چون تلویزیون و رادیو نبودهایم. اینها همه سوغات دوران مدرن غرب هستند كه با همان ویژگیهای مدرنیسم غربی، وارد فضای فكری و زندگی ما شدهاند. ما در این حوزه و حوزههای دیگر، باید اقتباس کنیم، نه تقلید و نه ترجمۀ صرف. برای رسیدن به این اقتباس، وظیفۀ ما این است كه دستكم یک پژوهش داشته باشیم. چرا باید از طرح این مباحث سر باز زنیم؟ اینجا بحث رسانه و دین نیز مطرح نیست. اندیشمندانی كه در ایران زندگی میکنند و آنان که به فرهنگ ایرانی معتقدند ـ با آنها که به فرهنگ جهانی باور دارند، کاری ندارم ـ آیا معتقد به اقتباس هستند یا معتقدند که باید کاملاً تقلید کرد؟ به یقین، آنان معتقد به تقلید صِرف نیستند، بلكه معتقد به اقتباس هستند. این اقتباس به معنای تغییر و دگرگونی است. ایجاد این تغییرات مبتنی بر دانش پدیده است. دانش پدیدۀ رسانه مهم است. اگر شما نسبت آن پدیده را با فرهنگ غرب بدانید و بكوشید از پس این نسبتسنجیها و شناخت پدیدهها، پدیدههایی مدرن چون تلویزیون را بر فرهنگ خودی منطبق سازید، نگاه شما ژرفتر و دقیقتر خواهد شد. آیا این مطالعۀ تطبیقی مورد نیاز نیست؟
برخی از استادان و مسئولان تأکید داشتند که به همان مسئلۀ دین و رسانه بپردازیم. استدلالشان این بود که تولیدات رسانهای که همۀ افراد آن مسلمان هستند، نمیتوانند غیردینی باشند. برخی میگفتند بحث سکولاریسم و رسانه مقبولیت ندارد؛ گویی این قابل ردیابی و پژوهش نیست. برخی از سر خیرخواهی و مصلحت&z