بسم الله الرحمن الرحیم
جادوییسم و سینما(بخش پایانی)
اشاره
این نوشتار، برگرفته از گفتوگوی پژوهشگران و هنرجویان خانۀ هنر و اندیشۀ مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما با منتقد و پژوهشگر سینما آقای سعید مستغاثی است كه در شمارههای پیاپی ماهنامۀ رواق هنر و اندیشه به چاپ خواهد رسید.
و اما بعد...
سینمای غرب تا چه اندازه و چگونه در مسیر آموزههای صهیونیسم و سران قدرت غرب قرار گرفته است؟
فیلم رمز داوینچی، دربارۀ حقیقت جام مقدس صحبت میكند و توضیح میدهد که انجمن فراماسونری، این حقیقت را سالها مخفی نگاه داشته است. یكی از قهرمانان فیلم ابراز نگرانی میكند كه ممكن است این حقیقت از یاد برود و سپس میگوید:
نه، ما سالها در هنرهای مختلف اعم از موسیقی، نمایشنامهنویسی و فیلمهایمان، این حقیقت را نگاه داشتهایم. برای اینكه در ذهن كودكان این مطالب از کودکی حک شود، آنها را در هزاران کارتون و برنامۀ کودکانه آوردهایم [كه البته مردم دنیا به دلیل اشارات غیر مستقیم زیاد متوجه نمی شوند.]
اكنون آموزههای مخفیشان به صورت انیمیشن به خانههای من و شما میآیند و بچههای ما میبینید و بعد میگوییم تنها یك كارتون است، غافل از اینکه این برنامهها همراه با مضامین نیمهپنهان صهیونیستی، کابالیستی و فراماسونری هستند. برای نمونه انیمیشنی به نام ماداگاسكار ساختهاند کهاز قضا به فارسی دوبله شده و از تلویویزیون هم پخش شده است. داستان چنین است که چهار حیوان مختلف از باغوحش نیویورك فرار میكنند و به دامن طبیعت میگریزند. در فیلمها گریز به طبیعت، بازگشت به خویشتن و هویت معنی میشود. اینها به جنگل میروند تا به طبیعت خودشان برگردند و هویت خودشان را بیابند. در ادامه این حیوانات در جنگل وحشی میشوند و همدیگر را میخوردند! این فیلم به طور غیر مستقیم میگوید كه اگر تو به طبیعت و هویت خودت برگردی، از باغوحش نیویورك بیرون روی، وحشی میشوی. سپس این چهار حیوان به این نتیجۀ محتوم میرسند که باید به باغوحش برگردند و میگویند ما باید در این باغوحش باشیم، تحت نظارت باغوحشبانان؛ یعنی سران قدرتمند هالیوود و آمریکا، جهان را اینگونه میخواهند و در آثار هنری هم اینگونه القا میكنند. بچۀ من و شما میپرسد واقعاً همینگونه باید باشد و باید برای همیشه در باغ وحش زندگی كنیم! دقیقاً اینها چیزهایی است كه در فیلمهایشان میآید.
بنابر گفتۀ شما از دهۀ هفتاد جادوگری رواج پیدا كرده است؛آیا منفی بودن جادوگری، تنفّر عمومی ایجاد نمیكرد؟
معمولاً نگاه عرفی به جادوگری نگاه منفی بوده است. در فیلمهایی كه آن موقع ساخته میشد، تلاش میشد كه همان عرف مرسوم نشان داده شود در نتیجه باعث برانگیختن تنفر عمومی نبوده، بلکه ترویج خرافاتِ عموم مسیحیان و یهودیان بوده است ولی یكسری فیلمهایی میساختند برای اینكه جادوگران را خوب معرفی كنند. برای نمونه جادوگر شهر اُز، دختر شاه پریان یا چیزهای دیگر؛ جادوگر شهر اُز را كمپانی سِلزنیك ساخت كه كمپانیای صهیونیستی بود. مشخص است كه آنها بر اساس آموزههای خودشان این كار را كردند.
سیل ساخت فیلمهایی كه دربارۀ جادوییسم باشد، جدید است و این هم مشخصاً صهیونیستی است. همین فیلم هری پاتر را شرکت برادران وارنر که از ابتدا یهودی و صهیونیستی بود، ساخته است. حتی جادوگری را پیش از این به شرق نسبت میدادند؛ مانند فیلم علیبابا و چهل دزد بغداد و...؛ یعنی خیلی زیركانه تلاش میكردند محتواهایی را كه بین مردم منفی بودند شرقی معرفی کنند یا بگویند از شرق نشات گرفته است مانند فیلم جنگیر که شرارت و شیطنت از کربلا در عراق به غرب میرود و در جسم دخترکی حلول میکند تا به نوعی بدنام كردن شرقیها، مسلمین و شیعیان ختم شود. ولی امروزه داستان فرق کرده و جادوی آخرالزمانی غربی را میسازند که در نهایت بر همۀ جهان مسلط می شود.
چرا كابالیسم و بودیسم بیشتر در سینمای غرب مورد توجه هستند و بعضاً در كنار هم هستند ولی هندوییسم کمتر مورد توجه بوده است؟
به نظرم میآید كه كابالا یا همان فرقههای فراماسونری كه اكنون در دنیا بر رسانههای مختلف حاكم هستند، از همۀ آن فرقههای گذشته و امروز که به نظرشان در راستای اهدافشان باشند، استفاده میكنند. حتی از معناگرایی و مفاهیم ماورایی هم استفاده میکنند. البته با تقریرات و تحریفاتی که به نفع خودشان باشد. طبق آموزهها و طبق پروتكلهای حکمای صهیون، باید از همه چیز به نفع دنیای خود استفاده كنند. این است كه شاهدیم بودیسم را با همۀ سابقهاش، به خدمت خودگرفتهاند، علاوه بر اینکه بودیسم، خدا، معاد و فلسفۀ سیاسی ندارد و با سکولاریسم مورد نظر آنها سازگارتر است ولی بالاخره هندوییسم احکام و شرایعی دارد و کاملاً بیمحتوا نیست. آنچه یك مقدار با آموزههایشان منافات پیدا میكند یا آن شخصیتهایی كه به اصطلاح یك مقدار در آموزههایشان مانع ایجاد میكنند را کمتر مورد توجه قرار میدهند. آنهایی كه بیشتر از لحاظ سیاسی و فکری با آنها همراه هستند، در کانون توجه رسانههای غربی قرار میگیرند. شخصیتی مانند دالاییلاما ـ رهبر بوداییان تبت ـ را همه جا عَلَم میكنند و به او جایزه میدهند. چون او و آموزههایش با غرب همراه هستند.
عناصر نمادین و نشاندهندۀ كابالیسم و صهیونیسم چیست؟
علاوه بر نمادهای عرفانی مشترک بین مکاتب مختلف عرفان و تصوف، اشتراكات دیگری هم دارند. برای نمونه مسئلۀ آرماگدون و منجی است كه خیلی برای آنها مهم است. آخرالزمانِ آنها بسیار شاخص است. اینها در فیلمهایشان به وفور مطرح است.
همچنین مسئلۀ آنتی کرایست است؛ آن شیطان، هیولا یا ضدمسیحی كه میآید و دنیا را تهدید میكند. گاهی به آن دجال هم میگویند. البته دجال از نظر مسیحیت و یهودیت با دجال در بین مسلمانان، خیلی فرق دارد.
اینكه چرا بسیاری از فیلمهای دوران کنونی، فیلمهای وحشتناك و ترسناك هستند و چرا آنقدر جهان را وحشتناك و سیاه نشان میدهند، دقیقاً همین است که میخواهند خطر ظهور ضدمسیح یا شیطان را به بشر گوشزد کنند و بگویند که تنها منجی ما نجاتبخش همۀ بشر است. در فیلمهایی كه در چند دهۀ غرب تولید كرده است، فیلمهای ترسناك و هراسآور زیادی را شاهد بودهایم. همیشه یك خطری جایی را تهدید میکند؛ برای نمونه زامبیها. آنها كه میمیرند و با یك حالتهای وحشتناكی تبدیل به زامبی میشوند، ویروسی كه همه را زامبی میكند، یا زنبورها و سوسکها یا حشرات بزرگی که به افراد بشر و آبادیها حمله میكنند یا آتش و آتشفشان یا سیل یا زلزلهای كه خواهد آمد، یا بیماریهای فراگیری که همه را تهدید میکند یا بیگانهها و فضاییها و تروریستهایی که هیچ نمیفهمند.
همیشه رسانههای غرب آدمها را از یك چیزی میترسانند؛ آدمهای جامعۀ خودشان و دنیا را سیاه نشان میدهند. برای نمونه نشان میدهند كه صبح بیدار میشوی و ناگهان خود را در یك زنجیر میبینی كه اگر خودت را از آن خلاص نكنی با بدترین شكنجهها روبهرو خواهی شد. همیشه ترس را به شما القا میکنند به گونهای كه اگر در خانه هم باشی، دچار وحشت هستی.
چند سال پیش یكی از محققان و کارگردانان آمریكایی به نام مایكل مور، در فیلمی به نام بولینگ برای كلمباین بررسی كرد كه چرا در آمریكا در سال، یازده هزار قتل با گلوله انجام میشود؛ یعنی بیشتر از همۀ كشورها! ابتدا نظریهای ارائه داد که شاید به دلیل سابقۀ خشونتبار آمریكا باشد. تحقیق كرد و به این نتیجه رسید که نه! چنین نیست. در خیلی از كشورهای دنیا این سابقه بیشتر است. نظریۀ بعدی را ارائه داد که دلیل خشونت زیاد آمریکاییها این است که اسلحۀ بیشتری در اختیار آنان است؛ دید نه! در كانادا بیشتر است. در نهایت به این نتیجه رسید كه این وضعِ فاجعهبار، حاصل ترسی است كه رسانهها در جامعۀ آمریكا میپراكنند. مرتب در رسانهها القا میکنند که به زودی سیل میآید، آفات حمله میكنند، تروریسم حاكم میشود. فیلمها به شدت آدمها را میترسانند، جهان را سیاه مینمایانند. همیشه انگار یك وحشتی در این جهان حاكم است، یك ارواحی میخواهند این جهان را بگیرند، شیطان میخواهد بیاید. در تداوم تبلیغات رسانهای و سینماییشان، میگویند ما هستیم كه میتوانیم علیه شیطان و این جهانِ سیاه بجنگیم، علیه این قاتلهای زنجیرهای. این دستگاه ماست، این چشمآبیهای آمریكایی هستند كه میتوانند این كار را بكنند. ما هم برای اینكه شروران را سركوب كنیم، باید برویم و در خانههای آنها، آنها را سركوب كنیم. بدین نحو لشگركشیهای پر خرج خود را هم توجیه میکنند. این عناصر نشاندهندۀ طرز فكر سردمداران امروز سرمایه، رسانه و سینماست كه به طور مشخص كابالیستها و صهیونیستها هستند.
در چنین شرایطی كه سینمای غرب چنین فعالیتهایی دارد، سینمای ایران چه برنامههایی داشته یا در آینده خواهد داشت؟
به واقع سینمای ایران هیچ برنامهای نداشته و فكر هم نمیكنم در آینده با این عوامل سینمای موجود، کار مهمی انجام دهد. شاید بفرمایید این بدبینانه است ولی شما را به ساختاری كه سینمای ایران دارد توجه میدهم. ببینید شما اگر به كسی یا چیزی امید داشته باشید، برمیگردد به ساختار آن. برای نمونه فرض كنید فرزندی دارید که نبوغ خاصی در او میبینید. آنگاه میگویید این بچه اگر تلاش کند، در آینده یك چیزی میشود. در این سینمای موجود، متأسفانه آنهایی كه دارند اداره میكنند و ساختارش را دارند، دستكم آنهایی كه نبض كلیدی را در اختیار دارند، یعنی تهیهكنندگان و تولیدكنندگان به طور مشخص، این ایدهها را ندارند. دربارۀ فیلمسازها صحبت نمیكنم. برخی کارگردانان، آدمهای خلاق و متعهدی هستند ولی به طور مشخص تهیهكنندگان، دربارۀ این مسئله فكر نمیكنند كه این مضمون، سمبل یا تفکر صهیونیستی است، كابالیستی است، یا آخرالزمانی است. به قول معروف اینكاره نیستند. تنها فكرشان همین است که فیلمی سرگرمكننده و گیشهپسند بسازند. در نهایت از این سینما آبی گرم نمیشود، مگر اینكه یك تحول خیلی خاصی در آن به وجود بیاید.
متاسفانه تاثیر این تفکرات در جامعه فهمیده نمیشود. این احساس نمیشود كه جهان غرب و صهیونیستها این فعالیتها را علیه ما آغاز كردهاند. همه فكر میكنیم میتوانیم گفتوگو و مصالحه كنیم. نه! مصالحهای در كار نیست، اصلاً نمیتواند گفتوگویی باشد. اصلاً آرمانها با هم متفاوت است. آنها امام زمان ما را (نعوذ بالله) ضدمسیح و رییس شیاطین میخوانند. چه طور میتوانیم با آنها مصالحه كنیم! آنها ما و اجدادمان را شیطان، نیروی شر و محور شرارت نامیدهاند و در فیلمهایشان نشان دادهاند. تنها صد و بیست كانال تلویزیونی به تبلیغ مرام اِوانجلیستها مشغول هستند. در سال، حدود هزار فیلم در آمریكا ساخته میشود، حدود ششصد یا هفتصد عدد آن تبلیغ این آرمانها و اسطورههاست.
ما چه کردهایم؟ صداوسیما و سینمای ما چه کرده است؟ آیا همین مقدار کار کمی که انجام شده، کافی بوده است؟ وقتی فیلمی مانند ماتریكس هیجده هزار سینمای دنیا را به تسخیر خود درمیآورد و فروشی بالای دو و نیم میلیارد دلار دارد، بُرد تیراژ كتابهای دو یا سه هزار نسخهای ما چه اندازه میتواند باشد؟
در طول این بیست و هشت سال چه فیلمی دربارۀ یكی از مظاهر امام زمان(عج) ساختهایم. چه اندازه دنیا سینمای دینی یا آخرالزمانی ما را دیده است؟ اصلا ما سینمای آخرالزمانی داریم؟ باور كنید خیلی از بچههای ما از ظهور امام زمان میترسند! میگویند اگر امام زمان بیاید خون راه میاندازد! آنقدر در این جامعۀ هنری ما كار نشده كه نسلهای بعدی از امام زمان(عج) میترسند، ولی از مسیح آنها نمیترسند! مسیح(ع) مظهر مهربانی، خوبی و محبت است، چون آثار بسیاری از مسیح و قدیسان مسیحی در ویدیوکلوپها، ماهوارهها و حتی تلویزیون پخش شده است ولی متأسفانه یک فیلم دربارۀ حضرت ولیعصر(عج) نساختهایم.
دلیل این كمكاری سینمای ایران دربارۀ آخرالزمان و رویدادهای آن را در چه میدانید؟
واقعاً پرسش خوبی است؛ یعنی فكر میكنم باید بنا به آن چیزی كه در احادیث وجود دارد، امام زمان(عج) اول شناسانده شود، سپس زمینههای ظهور و خصوصیات یاران ایشان بررسی شوند. امام زمان را تنها در نیمۀ شعبان می شناسند. جوانها و مردم جشنی میگیرند و بعد که میگوییم امام زمان ظهور میكنند، گفته میشود حالا هنوز وقتش نرسیده است! این نشان میدهد قضیه را جدی نگرفتهایم. به همین دلایل است که ظهور عقب میافتد. همه چیز را شوخی گرفتهایم ولی آن طرف، در غرب، صهیونیستها با مسائلی از این دست خیلی جدی برخورد میكنند. این جدیت را میتوان از فیلمها و برنامههای فرهنگیشان دریافت. به نظر حقیر این قدرت خدا و ساحت مقدس امام زمان(عج) است كه این مملكت را نگاه داشته است.
این میان میخواهم نظر شما را دربارۀ برنامهای كه مدتی در رسانۀ ملی گُل كرده بود، بپرسم؛ سینماماوراء
سینماماوراء هم در همان عرصۀ سیاستهای تلویزیون است. تلویزیون البته مدیران پرتلاشی دارد، آدمهای خوبی در آن هستند، قصدها و نیتها خوب است ان شاء الله. ولی برنامهای برای دشمنشناسی و آرمانشناسی اسلامی و ارزیابی فیلمهای غربی با این دید، متاسفانه وجود ندارد. دشمن اصلی ما همین صهیونیستها و برنامههایشان و آرماگدونیها هستند. قرآن کریم هم حدود هزار آیه دربارۀ شیوههای دشمنی با اسلام و تاریخ یهود دارد.
شما وقتی كانالهای غربی را نگاه كنید، مرتب علیه شیعه تبلیغ میکنند. متأسفانه چنین دیدگاهی در سینما و تلویزیون ما نیست. نگاه ما به فیلمهای آنها منهای نگاه دقیق دشمنشناسانه است.
برنامۀ سینماماوراء هم به یكسری فیلم كه از آن طرف بیاورند و تنها غیرمادی باشند، محدود شده است؛ یعنی همین که فیلمی به جای دیگری غیر از مادیات توجه داشته باشد، کافی است. حالا اینكه این غیرمادی بودن، جادوییسم است، بودیسم است، کابالیسم است یا شیطان پرستی، مهم نیست. نمونه آثاری که سینماماورا نشان داده است، بر این ادعا شاهدی قوی است. در چند فیلم پخش شده در همین برنامه تفكرات لاییكوار ارائه شده است و بیشتر منتقدین هم متاسفانه به دلیل بیخبری تجلیل میكنند! در نقد فیلم که تنها نباید ساختار سینمایی را بلد بود، باید به محتوای فیلمها هم مسلط بود. حرف من این است كه چنین فیلمهایی را نشان دهید، ولی منتقدی عالِم و دانشمند بیاورید که دقیقا اینها را توضیح دهد و تفکرات اصلی حاکم بر هالیوود و سینمای غرب و شرق را با توجه به حقانیت اسلام و تشیع توضیح دهد و شگردهای آنها را رو کند.
متاسفانه همین وضع را در هنرها و جامعۀ خود هم داریم. برای نمونه اخیراً كتاب فریدون آدمیت كه خود یكی از فراماسونرهای شاخص ایرانی است، چاپ شده به نام میرزا حسینخان سپهسالار كه دربارۀ بنیانگذار فرماسونری در ایران است. وی در این كتاب اندیشۀ ترقی را به فراماسونری نسبت داده است، در صورتی که هر کس با تاریخ کمی آشنایی داشته باشد، میداند که فراماسونرها وابسته به صهیونیستها، انگلیس و آمریکا بوده و حافظان منافع آنها در دنیا هستند. نمیگوییم چاپ نشود، بلکه انتشار بدهند ولی در كنار آن بنویسند میرزا حسینخان سپهسالار چه کسی بوده و چه کرده است. بنویسند او بود که اولین دولت فراماسونری را در ایران تشكیل داد. بنویسند که فریدون آدمیت فراماسونر است. دست كم اینها را توضیح دهند كه خوانندۀ جوان مشرب فكری این افراد را بشناسد. متأسفانه این كار انجام نمیشود. این تفكر در تلویزیون هم وجود دارد؛ یعنی با وجود فیلمها و كارهای خوبی كه ساخته میشوند و فیلمهای خوبی كه نشان میدهند ولی این تفكر منسجم وجود ندارد و این برنامهها به هرز میروند و همین سینماماوراء میتواند بهترین محمل برای بیان آرمانها، عقاید اسلامی و افشای فیلمها و برنامه های مخدر آنها باشد.
با توجه به مسائل موجود و ترویج شدید جادوگری و مسائل ماورایی منحرف در ایران و جهان، به طور مشخص چه پیشنهادی برای جلوگیری و مقابله به مثل دارید؟
اكنون فرقههای انحرافی بسیار زیادی در کشورمان وجود دارند. اخیراً كتابی چاپ شد از دکتر محمد تقی فعالی به اسم آفتاب و سایهها كه راجع به این فرقهها بود كه توسط دفتر مقام معظم رهبری در دانشگاهها توزیع شد. اولین بار بود كه دربارۀ این فرقهها به طور جدی صحبت میشد. این اولین قدم است. متاسفانه بنده دیدهام كه كتابهای این فرقهها را به صورت مجانی در میدانهای شهرهای ما پخش میكنند و هیچكس جلوی آنها را نمیگیرد. باید جلوی تبلیغ ضلالت را گرفت. این قدم بعدی است. باید با فرقههایی كه پسفردا هزار تفكر انحرافی، خانههای تیمی و تیمهای فساد فکری و جنسی به وجود میآورند برخورد مناسب شود.
به نظر میرسد پیش از مقابله به مثل، باید كار را ایجابی و تولیدی كنیم. کار اثباتی كنیم؛ یعنی اینكه بیاییم دستكم تفكرات، دشمنشناسی و آرمانهای خودمان را در قالب فیلمهای جذاب و قوی نشر دهیم. سپس مقابله به مثل کنیم. کار تدافعی هم یك واقعیت است و باید وجود داشته باشد. مؤثرترین سلاح میتواند رسانه باشد، رسانه و سینما كه مهمترین و مؤثرترین هستند. فیلم باید ساخت. برنامه ساخت. روشنگری كرد. كانال تلویزیونی ایجاد كرد. همین كتاب و نشریه و این قبیل کارها.
سوءتفاهم نشود، نه اینكه ممنوعیت به وجود بیاید. كتابهای آنها هم منتشر شود ولی این، محملی شود برای توضیح این پدیدهها. اخیراً دیدم كتاب دو قرن سكوت آقای زرینكوب دوباره به چاپ رسیده است. كتابی كه شهید مطهری نقدهای اساسی به آن داشتند. این کتاب دربارۀ ایران بعد از اسلام است و میگوید كه پس از اسلام دو قرن ایران ساكت بود و هیچ فرد شاخصی نداشت. شهید مطهری در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران با دلیل و برهان، توضیح دادهاند كه اتفاقاً اینگونه نبوده است و در این دو قرن، پایهایترین عرفا، فضلا و فلاسفۀ ایرانی را داشتهایم. پایهایترین علوم در همین دو قرن تولید و صادر شدهاند. كار خوبی كه در چاپ جدید این كتاب شده آن است كه صحبتهای شهید مطهری را هم همراه اصل کتاب چاپ کردهاند؛ خیلی كار خوبی است. یعنی دستكم اگر آن نظر مطرح میشود، نظر ایشان هم مطرح شود. اگر نظر فراماسونری چون فریدون آدمیت دربارۀ فراماسونر دیگری به نام سپهسالار گفته میشود، در كنار آن واقعیت برنامههای اینها هم گفته شود. حتی طبق اسناد ساواك، در زمان شاه گفتند که این كتاب ضداسلامی است و ممكن است مردم وقتی كه این حرفهای ضداسلامی را بخوانند، بر آشوبند و کتاب چاپ نشود ولی محمدرضا شاه که نوكر فراماسونرها بوده میگوید کتاب چاپ شود!
در گفتوگو با سعید مستغاثی
به كوشش محمدحسین فرجنژاد
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست وچهارم
Ps147