بسم الله الرحمن الرحیم
رسانة سنتی و رسانۀ مدرن
در برخی تقسیمبندیها از دو نوع رسانه سخن گفته شده است. رسانۀ سنتی و رسانۀ مدرن؛ آیا میتوان میان رسانههای سنتی چون مجالس عزاداری و مداحی با رسانههای مدرن مانند تلویزیون همگرایی پدید آورد؟
برای همگرایی تعاریف مختلفی مطرح شده است. به یکی از این تعاریف اشاره میکنم.
در حوزة ارتباطات، رابطۀ همگرا رابطهای است که در آن، کانالهای گوناگون ارتباطی باهم مشابهت و همپوشانی داشته باشند یا یکدیگر را تکمیل کنند و در هر صورت، برآیند آنها وحدتگرا و همسو باشد.
رابطۀ واگرا رابطهای است که در آن، نوعی غلبهجویی، خشنسازی تعارضهای درونسیستمی وجود دارد. شاید پرسش مطرح شده دربارة امکان همگرایی میان رسانهها، به زمینة تاریخی ارتباطات برمیگردد. پیش از انقلاب اسلامی در ایران، هیچگاه میان رسانههای سنتی و مدرن، به ویژه در حوزة دینی، همگرایی دیده نشد. در نتیجه، این پرسش پیش میآید که آیا امکان این همگرایی وجود دارد یا نه!؟
بهترین دلیلِ امکان یک شیء وقوع آن است. پس از انقلاب، همگرایی با تعریف یادشده، دستكم در حوزة دین، میان رسانههای سنتی و مدرن روی داده است؛ ولي شاید بهتر باشد از خودمان بپرسیم که این امکان چگونه باید صورت بپذیرد که شكل مطلوب همگرایی باشد. برای پاسخ به این پرسش، به چند نکتة جزئی اشاره میکنم.
در درجۀ نخست، برای همگرایی رسانههای سنتی و مدرن نظام ارتباطی، باید نظامی پویا و متعامل برقرار باشد؛ پویا بدین معنا که ما در شرایطی ـ به لحاظ شرایط جهانی و ملی ـ با تجربههایی تازه روبهرو میشویم و در نتیجه، رسانههای سنتی و مدرن باید بتوانند هم در کارکردها و هم در تکنیکهایی که به كار میگیرند، تغییراتی پدید آورند که پاسخگوی رسالتهای تعیین شده برای آنها باشند.
به بیان دیگر، پویایی یعنی اینكه در شرایط گوناگون اجتماعی و در موقعیتهای تازه، رسانههای سنتی و مدرن باید بتوانند کارکردها و تکنیکهای خویش را متناسب با رسالتهای بنیادینی که برایشان تعریف شده، تغییر دهند و خود را با شرایط جدید تطبیق دهند و متعامل بدین معنا که با یكدیگر کار کنند و چنین نباشد كه رسانههای مدرن ـ مانند رادیو و تلویزیون ـ در شرایطی کاملاً مجزا از حوزههای ارتباطی دیگر زندگی کنند و خود را از رسانههای دیگر مجزا بدانند، بلکه باید بدانیم در نظامی زندگی میكنیم که در آن، هم رسانههای سنتی هستند و هم رسانههای مدرن. بنابراین، این دو باید بتوانند با همدیگر کار کنند. این اصل نخست است.
اصل دوم این است كه هر یک از این رسانهها دارای مزیتهای نسبی و محدودیت های نسبی هستند. باید مزیتهای نسبی هر یک از این رسانهها را بشناسیم. مزیت نسبی رادیو و تلویزیون در زمینة کارکردها، اطلاعرسانی، سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت است. در حوزة رسانههای سنتی، کارکرد ارشادی و آموزشی مزیت نسبی این رسانهها به شمار میآید. این دو گونه رسانه، البته محدودیتهایی نیز دارند. برای نمونه، در رسانههای سنتی، محدودیت مخاطبان و محدودیتهای مکانی و زمانی برای تولید و انتشار پیام، مسئلهای واقعی و جدی است؛ درحالیکه این محدودیت در رسانههای مدرن وجود ندارد. در مقابل، در رسانههایی چون رادیو و تلویزیون، تاثیرگذاری و تغییر در گرایشها و رفتارهای مخاطبان، به ویژه در حوزة دین، با محدودیتهای جدی روبهروست؛ ولی در بخش سنت و ارتباطات سنتی، این تاثیرگذاری بسیار است. لازم است در ارتباطات سنتی، از نتیجة این تعامل و ارتباط، نوعی انسانسازی و دیندار كردن مردم اتفاق بیفتد؛ ولی در بخش ارتباطات و رسانههای مدرن، این انتظار وجود ندارد؛ زیرا این بخش میتواند در نهایت، زمینهای مناسب برای این تغییرات پدید آورد و نه بیشتر.
اصل دیگر که ویژگیهای همگرایی را روشن میسازد، این است که باید رسانههای مدرن و سنتی را در مسیری مکمل یکدیگر سوق داد؛ یعنی این رسانهها کاستیهای مساجد، حسینیهها و مراسم عزاداری را در حوزة رسانههای مدرن تکمیل کنند. آنچه در رادیو و تلویزیون قابل انجام نیست، باید در سیاستگذاری رسانههای سنتی مورد توجه قرار گیرد؛ به گونهای که اینها مکمل یكدیگر باشند و برآیند آن به گونهای باشد که اهداف آموزشی، تربیتی و دینی تأمین شود.
آسیبها و آفتهای پخش مراسم رسانههای سنتی، مانند مراسم عزاداری و مداحی، از رسانههای مدرن چیست؟
در ارتباطات، مدلی به نام وابستگی وجود دارد که توجه به ارکان این مدل میتواند آسیبها را روشن سازد. این مدل دارای چندین ركن است؛ مسیری که برای تأثیرگذاری پیموده میشود و مسیری که از رسانهها، جامعه و مخاطبان میگذرد و در پایان، تأثیر خود را میگذارد؛ یعنی برای اینكه دریابیم در کارمان موفق هستیم یا خیر، باید در حوزة تأثیرگذاری، به این اركان توجه كنیم.
باید توانمندیها و محدودیتهای رسانهها را شناخت. باید دانست در جامعه، در چه شرایط فرهنگی و ارتباطی زندگی میکنیم. شرایطی که اكنون در آن زندگی میکنیم، با شرایط دهة نخست انقلاب متفاوت است. در نتیجه، باید به شرایط فرهنگی توجه کرد. همچنین باید انتظارات مخاطبان و چگونگی تعامل آنها را با رسانهها شناخت. آنگاه، میتوان آسیبهای ممكن را تشخیص داد.
پخش مراسم عزاداری از تلویزیون، دارای آسیبهایی است كه باید به آن توجه كرد. یكی از این آسیبها به دلیل نشناختن نمادهای رسانهای است. پس از انقلاب، محصولات رسانههای سنتی از سوی پیامآفرینان آنها در رسانههای مدرن به نمایش در آمد؛ ولی این مشكل پدید آمد كه سازندگان این محصولات آشنایی چندانی با نمادها و ادبیات رسانههای نوین نداشتند. این رسانهها دارای زبان خاص و نشانهشناسی ویژه هستند. این نشانهشناسی به استفادة درست از آن كمك میكند. خود موضوع تصویر، موضوعی است كه باید به آن توجه كرد. عدم توجه به این امكانِ فوقالعاده كه همان تصویرسازی و استفاده از جذابیتهای تصویری است، امكان بهرهگیری زیاد از حضور رسانههای سنتی و مراسم عزاداری در تلویزیون را سلب میكند.
آسیب دیگر این است كه در تلویزیون، برنامههای بیكیفیتی از رسانههای سنتی پخش میشود. این كیفیت پايین، در همۀ جنبهها، از جنبة زیباییشناسی تصویر گرفته تا محتوا، متغیر و گسترده است. حتی گاهی تصور میشود كه میتوان از تلویزیون به جای منبر بهره گرفت یا تلویزیون میتواند كار حسینیه را انجام دهد. این باور و تحقق بخشیدن به آن در برنامهسازی رسانهای، كیفیت كارها را بسیار تنزّل داده است.
نكتة دیگر بیتوجهی به كاركردهاست. خوشبختانه در دهة اخیر، به توانمندیهای رادیو و تلویزیون توجه جدّی شده و برنامههای سرگرمكنندة دینی، مستند دینی، سریال دینی و نیز اخبار دینی و اطلاعرسانی دینی بسیاری ساخته و پخش میشود. این اتفاق، بسیار مبارك و میمون است؛ ولی اولویت كار در تلویزیون، اطلاعرسانی، خبر، سرگرمی و پر كردن اوقات فراغت است. البته نباید از آموزش و ارشاد غافل شد؛
در حالیكه عمدة محصولات رسانههای سنتی كاركرد ارشادی و آموزشی دارند، وقتی این محصولات به تلویزیون انتقال مییابند، دو كاركرد اصلی تلویزیون فراموش میشود.
آیا پخش این مجالس از تلویزیون افزایش اقبال مردم به این آیینها را در پی ندارد؟
برای پاسخ به این پرسش، باید جمعیت مخاطبان این برنامهها بررسی شود. اگر مخاطبان، دینداران اهل مسجد و شركتكنندگان مراسم مذهبی باشند، تأثیر آن بسیار اندك است. حتی برخی میگویند اگر عمدة مخاطبان این برنامهها شركتكنندگان این گونه مراسم مذهبی باشند، این برنامهها مانعی شركت اینها در این مراسم میشود؛ زیرا نشستن پای تلویزیون و تماشای مراسم، نوعی ارضای دینی و معنوی است.
اگر بخش عمدة مخاطبان كسانی باشند كه در این گونه مراسم حضور نمییابند، میتوان گفت این گونه برنامهها میتواند در ایجاد انگیزه برای حضور در این مجالس، تأثیر داشته باشد. دربارة این مسئله باید پژوهش و تحقیق شود؛ ولی به اجمال، میتوان گفت بیشتر مخاطبان این برنامهها شركتكنندگان در این مراسم هستند. نمیتوان گفت كه تلویزیون در ایجاد انگیزه برای رفتن به این گونه مجالس تأثیری ندارد؛ ولی این تأثیر در اندازهاي نیست كه برنامهریزان انتظار داشتهاند.
در یك جمله، دربارة آسیبهای موجود باید گفت كه اكنون دینِ تلویزیونی داریم، نه تلویزیون دینی؛ یعنی همان اتفاقی كه در رسانههای سنتی دینی میافتد، عیناً به تلویزیون انتقال یافته است. ما دوربین را جلوی پیامآفرین رسانة سنتی كاشتیم و فیلمبرداری كردیم؛ در حالی كه باید تلویزیون دینی داشته باشیم. در دهة شصت، در غرب و در عالم مسیحیت، اوانجلیستها به تلویزیون روی آوردند و از رسانههای مدرن به گونهای بهره گرفتند كه این اتفاق بسیار مهم را به كلیسای الكترونیكی تعبیر كردند. این، نوعی تنزّل از جایگاه بایستة رادیو و تلویزیون بود. برخی از برنامههای مناسبتی سیمای جمهوری اسلامی، انسان را به یاد آن اتفاق دهة 1960 تا 80 كشورهای غربی میاندازد؛ در حالی كه شایسته نیست ما آن تجربه را تكرار كنیم.
گپوگفت با دكتر ناصر باهنر
به كوشش مجتبی جانباز
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست ودوم
Ps147