در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42345

شبهای چارخونه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شبهای چارخونه                                          

درآمد

پخش مجموعۀ طنز چارخونه ما را بر آن داشت تا هر چند مختصر، این سریال را زیر ذره بین ببریم. این مجموعه كه تا چندی پیش از شبكۀ سوم سیما پخش می‏شد ـ و البته پس از وقفه ای یك ماهه پخش خود را از سر گرفته است ـ به شهادت نظر سنجی های رسانۀ ملی توانسته بینندگانی برای خود دست و پا كند. بررسی چرایی این اقبال عمومی و طرح و نقد نقاط ضعف و قوت این سریال، هدفی بوده كه تلاش كردیم در این نشست پژوهشی به آن دست پیدا كنیم. بی شك امیدواریم در پخش دوبارۀ این سریال با دقتی كه لازمۀ ساخت برنامه های رسانه ای است بخش زیادی از نقطه ضعف های سریال برطرف شده باشد تا هم بیننداگن رسانۀ ملی از برنامۀ بهتری بهره مند شوند هم معیارهای برنامه سازی رسانه ای در كشور ما رعایت گردد. لازم به یادآوری است كه این نشست پیش از پخش دوبارۀ سریال برگزار گردیده است و مطالب بیان شده در آن ناظر به دیدار بخش نخست این مجموعه است كه پیش از ماه مبارك رمضان امسال به پایان رسید.

رضوانی: پیش از آنكه به سریال بپردازم لازم است توقع خودم را از طنز فاخر بیان كنم. طنز فاخر باید بتواند در عین حالی كه سرگرم كننده است از این فرصت استفاده كند و با فرهنگ سازی، عده‏ای را به فكر وادارد. یكی از آسیبهایی كه مدیران رسانه بایست به فكر آن باشند این است كه هر چه پیش می‏رود به جای آنكه ساخته های طنز، فاخرتر و عمیق‏تر شوند به شدت كم محتوا و حتی بی‏محتوا می‏شوند. دربارۀ سریال چارخونه هم این مسئله مصداق پیدا می كند. به نظر می‏رسد این مجموعه نتوانسته آن انتظاری كه از طنز می‏رود و آن شرایطی كه یك طنز باید برخوردار باشد را برآورده كند. مسایل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در قالب طنز به طور تأثیرگذاری در این مجموعه بیان نشده است. وقتی موضوعات این مجموعه را مخاطب پیگیری می‏كند به یك نتیجۀ اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مناسب نمی‏رسد. در حقیقت چیزی وجود ندارد جز اینكه یك سری آدم‏های لوده دور هم جمع شده‏اند و همدیگر را مسخره می‏كنند و دست می‏اندازند. این نوع برنامه سازی، مخاطب هم پیدا كرده است و البته دلیلش نبود كافی برنامه های طنز رقیب در تلویزیون است تا مخاطب بتواند از بین آنها دست به انتخاب بزند.

میرخندان: دربارۀ طنز، حقیقتی وجود دارد و آن بنای طنز بر اغراق است. حتی اگر آن طنز بخواهد مضمونی سیاسی یا اجتماعی را بیان كند راه بیانش اغراق است. طنز به كاریكاتور می‏ماند. مثلا شما بینی یك چهره را بزرگ می‏كشید یا پیشانی آن را برجسته می‏كنید. این شخصیت وجود دارد ولی در كاریكاتور، اغراق‏آمیز كشیده شده است. كاریكاتور با اغراق نمایی هدفی را دنبال می‏كند. اما اغراق نمایی طنز این نكته را پیش می‏آورد كه بنای آن بر بزرگ نمایی است. برای نمونه فرض كنید منصور جمالی وقتی رییس می‏شود و پشت میز می‏نشیند هنوز بلد نیست و نمی‏تواند با تلفن كار كند. نمی‏داند كدام داخلی است و با كدام دكمه می‏تواند با بیرون صحبت كند. این همان اغراق است. مضمونی كه دنبال می‏كرد حاكمیت روابط است، به جای ضوابط. كاركرد این قسمت این است كه مخاطب را به این درجه از شناخت برساند كه كار جمالی را نفی ‏كند. اینكه این چه رییسی است كه نمی‏تواند یك دكمه را بزند. كاركرد طنز این است كه عامۀ مردم بپذیرند روابطی كه در جریان فیلم پیدا شده خوب نیست و این مسئله اگر در جامعه وجود دارد ناهنجار است یا مقولۀ عاشق شدن كه در تلویزیون خیلی به آن پرداخته شده است. در جامعه این گونه مسائل امكان دارد با این نوع پرداخت تلویزیونی وجود نداشته باشد و این نوع پرداخت منحصر به كارهای تلویزیونی است. اینكه شخصیت، با اولین نگاه عاشق می‏شود. این قضیه در این سریال خیلی زیاد اغراق شده است. در حقیقت با اغراق این موضوعات و بخشیدن نوعی تمسخر به آن ها سعی دارد مصداق بیرونی آن را نقد كند و ناهنجار بودنش را به رخ بیننده بكشد.

دخترِ این مجموعه ـ بهنوش بختیاری ـ به قدری در رفتارش غلو شده كه خودش به طرف مقابل اظهار علاقه می كند. در سریال‏هایی كه در داخل یا خارج ایران ساخته می‏شوند، شما متوجه می‏شوید كه این آقا قرار است به این خانم برسد. این آقا و خانم عاشق هم می‏شوند و ازدواج می‏كنند. برخورد و نگاه اولیه‏ای وجود دارد، طوری كه بیننده متوجه می‏شود قرار است در آینده اتفاق بیفتد. این مجموعه یك نگاه طنزآمیز به این قضیه ـ عشق با اولین نگاه ـ داشته است و برای اینكه اتفاق بیفتد، خیلی بزرگ نمایی كرده است.

آتش زر: اگر شما فكر می‏كنید كه این مجموعه رویكرد تلویزیونی به این قضیه ـ عشق با اولین نگاه ـ را مورد بحث قرار داده و غلوآمیز هم بیان كرده؛ من یك چنین تصوری ندارم. چون هجو یكی از عناصر پست مدرن است كه در آن برای هجو باید ارجاعی داده شود كه اینجا عنصر ارجاع وجود ندارد. یعنی هیچ كدام از تماشاگران نمی‏دانند كه این قضیه مرجع دارد. در واقع این قضیه در این سریال خودش بن مایه است نه ارجاع و اگر بن مایه باشد، عنصر هجو اتفاق نمی‏افتد. هجو زمانی پیش می‏آید كه ما یك اصلی را در نظر بگیریم یا یك فرع را و چون اینها دیده نمی‏شوند پس بن مایه است. فكر می‏كنم عنصر انتقادی بر این موضوع استوار است و ارجاعی نیست.

میرخندان: حالا اختیار با شماست كه این موضوع را یك مقولۀ اجتماعی در نظر بگیرید كه در این سریال شخصیت با اولین نگاه عاشق می‏شود یا اینكه به عنوان مقولۀ رسانه‏ای به آن نگاه كنید. ولی باز هم متوجه می‏شوید كه در جهان واقعی یك چنین چیزی وجود ندارد. این جهان فیلم است كه آن قدر قراردادی درست شده كه با اولین نگاه، عشق حاصل می‏شود و با این ترفند مشخص می‏شود كه این آقا قرار است به آن خانم برسد.

قادری: شاید بتوان دربارۀ عشق در اولین نگاه این گونه قضاوت كرد ولی به زعم بنده دربارۀ ابراز علاقۀ یك زن به یك مرد با توجه به تغییرات اجتماعی عصركنونی نمی توان آن را صد در صد ساختگی به شمار آورد در حالی كه می توان مدعی شد در جامعه این امر جریان دارد و در حقیقت این مسئلۀ دراماتیك، پشتوانۀ بیرونی هم دارد. حتی بالاتر اینكه پشتوانۀ تاریخی هم دارد. گرچه می پذیرم بسته به نگاه سریال های مختلف می توان حدس زد كه نگاه سازندۀ سریال به ابراز علاقۀ یك زن به یك مرد، نقادانه و اغراق آمیز است؛ مانند سریال چارخونه؛ یا محترمانه است؛ مانند سریال اولین شب آرامش؛

میرخندان: نكتۀ دیگر، تمركز مجموعه بر طنز موقعیت است. یعنی جابه جایی موقعیت و نقش دیده می‏شود و كمتر در آن طنز كلامی وجود دارد. برای نمونه شخصیت شُكوه در این سریال، شخصیتی قدرت مدار است و در برابر او شوهرش منصور قرار گرفته كه نقشی ذلیلانه دارد. رعنا در بیرون از خانه كار می‏كند و حامد در منزل بخور و بخواب دارد. رعنا آنقدر كم شعور است! كه باور دارد، حامد استعدادی دارد و هنوز كشف نشده و او روزی می‏شود كه آلبومش را بیرون می‏دهد. به جای آنكه فرزاد، عاشق پرستو شود، پرستو عاشقش شده ـ آن هم تنها با یك نگاه ـ و به جای فرزاد، پرستو است كه ابراز علاقه می‏كند. همۀ واحدهای خانه برای شكوه است و منصور با این حال كه كار می‏كند همیشه زن ذلیل و روزی خوار اوست. هر زمانی كه شكوه اراده می‏كند او را از خانه بیرون می اندازد و هر زمانی كه بخواهد به خانه راهش می‏دهد.

آتش زر: شما تا این جای كار عناصر طنز را بیان كردید كه شامل اغراق، جابه‏جایی و... است. اما پرسش اصلی ـ كه نگاهی ارتباط شناختی به این مجموعه دارد ـ  این است كه آیا مسائلی چون زن سالاری، عشق در نگاه اول، مثلث عشقی و مانند اینها می‏توانند در برنامۀ طنز مشكلی ایجاد كنند؟

معمولاً طرح اینها در فیلم بد نیست. به ویژه در برنامه‏هایی كه رویكرد انتقادی دارند. البته انتقاد لطیف؛ ولی یك مطلب دیگر كه ارتباط شناختی است، این است كه اگر اینها به فرجام برسند یك مسئله است. ولی چیزی كه واقعاً اتفاق افتاده این است كه این موضوعات به شكل­های مختلف، اغراق و به شدت هم تأكید شده است. نتیجه‏ای كه به لحاظ ارتباطی و روانشناسی رسانه به وجود می‏آید این است كه دیگر مسئله عادی می‏شود یا به عبارتی قبح آن از بین می‏رود وگرنه اگر تنها انتقاد باشد، مشكلی ندارد. ولی این نوع بیان بر عكس عمل می كند. طوری كه نه تنها اصلاحی رخ نمی‏دهد بلكه قبح آن از بین می‏رود. به عكس در برنامۀ شبكه 5/3 عادی سازی نمی‏كرد. فقط نقد می‏كرد و هر كس این برنامه را می‏دید به این نتیجه می‏رسید.

نمونۀ این كاركرد سیاسی در تلویزیون خیلی دیده شده است. برای نمونه دو نفر اسرائیلی اسیر گرفته شده اند و یا فردی صهیونیست زخمی شده است. همۀ شبكه‏ها پوشش می‏دهند. بر عكس وقتی 60 نفر فلسطینی كشته می‏شوند و یا 100 نفر زخمی می‏شوند طوری خبر آن را پخش می‏كنند كه مخاطب در نهایت می‏گوید:

خُب، چرا اینها را می‏گویند!؟

رسانه‏ها دربارۀ موضوع اسرائیلی‏ها قیامتی به پا می‏كنند اما برای 100 نفر فلسطینی جوری خبر را مخابره می‏كنند كه گویا هیچ مشكلی نیست و نوعی عادی سازی به وجود می‏آورد. یعنی وقتی منِ ایرانی هم، خبر مرگ عده ای از مردم بی گناه فلسطینی را می شنوم از بس این اخبار هر روز برایم تكرار شده است دیگر مرگ ده نفر یا بیست نفر رقت برانگیز نیست و عادی به نظر می رسد. چرا كه پرداختن زیاد به مسئله آن را برای ما عادی می كند.

یوسف زاده: كمدی ممكن است چند شاخه باشد، هجو یا انواع گوناگون آن، ولی چیزی كه مطرح است باید دید این سریال هجو كرده یا خیر. به نظر بعضی جاها هجو دارد و در جاهای دیگر چنین چیزی دیده نمی‏شود و فقط خواسته یك موقعیت خنده­دار ایجاد كند. در بعضی از قسمت‏ها دست به توصیف زده و با تكرار به تثبیت موقعیت كمك كرده است. طنزهای مهران مدیری و هجو موجود در آن بسیار برجسته‏تر و خنده دارتر است و مخاطب را مجذوب خود كرده و قدرت تأثیرگذاری آن، حتی اثر منفی بیشتر است. ولی چیزی كه اینجا به چشم می خورد تعدیل شدن هجو است گرچه از لحاظ مضامین پایین آمده است.

میرخندان: بنده تنزل چارخونه را به شكلی دیگر تحلیل می كنم. وقتی به یك مضمون اجتماعی توجه می‏شود و این مضمون اجتماعی در قالب طنز می‏آید باید جوانب مسئله را هم در نظر گرفت. هر مسئلۀ اجتماعی دارای جوانبی است كه باید به آن توجه كرد. از جمله اینكه بایست علل و عوامل آن مسئلۀ اجتماعی را بشناسیم. سپس شكل‏های نمود آن و در نهایت تأثیراتی را كه در برخواهد داشت بررسی كنیم. پس عناوین آنها می‏شود:

1. علل و عوامل

 2. شكل‏های نمودار شده

3. تأثیرات

 وقتی اینها را می‏شناسیم، قرار است آنها را در قالب طنز قرار دهیم. اینجاست كه از گونه‏های جا به جایی، غلو و یا هر كار دیگری كه لازم باشد، در داستان بهره می‏بریم و اینها باید به نوعی در آنها نمود پیدا كنند. اینكه گفته می‏شود سطح طنز چارخونه پایین آمده به این دلیل است كه داستان این مجموعه به شكلی سر هم بندی شده است. مانند این است كه یك بار از شما بخواهند یك پرتره بكشید شما آن را با جزئیات كامل ترسیم می‏كنید. اگر به این شكل باشد كه هیچ. اما یك وقتی هم از شما پرتره می‏خواهند شما چشم چشم، دو ابرو... می‏كشید. این همان حالتی است كه شما داستانی را ساخته‏اید، ولی جزئیات، دقت و عمق ندارند. در مضمون این سریال دقت نگری و جزئیات وجود ندارد. در نتیجه ساختار اثر هم مشكل پیدا می‏كند. حالت سر هم بندی به وضوح دیده می‏شود. در فیلم‏های مهران مدیری، هر قسمت، داستان مجزایی داشت ولی كل داستان جدای از هر قسمت نیست و ساختار محكم و منسجمی داشت. برای نمونه در شب‏های برره، شخصیت روزنامه نگار در كل ساختار جای داشت. وقتی در قسمت‏های مختلف از كیانوش موضع‏گیری هایی دیده می‏شد، برای این بود كه قبلاً شخصیت او تعریف شده و این كه چه زندگی و اعتقادی داشته است.

سریال با این دید سطح بندی ‏شود، معلوم می‏شود این سریال چه سطحی دارد. از لحاظ ساختاری می‏توان گفت كه طنز، اغراق دارد اما در اغراق هم باید منطقی عمل شده باشد كه وقتی از آن عدول می‏شود به یك چیز بی‏مزه و توی ذوق زن تبدیل نشود. برای نمونه در كاریكاتور اگر بینی بزرگی بكشیم با یك سر كوچك، این اغراق به حدی است كه هنر آن هنرمند را پس می‏زند و توی ذوق می‏خورد. وقتی كاریكاتور برای ترسیم شدنش معیارهایی دارد و منطقی برای كادربندی‏اش وجود دارد، چطور می‏شود طنزی كه از تلویزیون پخش می‏شود این معیار و مبنا را نداشته باشد؟ از این جهت است كه باید دقت نظر بیشتری در ساخت آنها صورت بگیرد.

 به طور مطلق فیلم و به طور خاص این سریال تا جایی باید پیش رود كه مخاطب بپذیرد. وقتی مخاطب احساس كند شخصیت شكوه بیش از اندازه داد می‏كشد، فریادهای او كه زمانی جنبۀ مطایبه و خنده داشت برای بیننده آزاردهنده می‏شود یا در جای دیگری كه بحث حاكمیت روابط به جای ضوابط است وقتی منصور رئیس می‏شود و نمی‏داند چگونه باید با دكمه‏های تلفن كار كند این خیلی اغراق است.

 وقتی این حالت‏ها در این سریال ایجاد می‏شود باعث تنزل طنز می‏شود و دیگر طنزی فاخر نخواهد بود. چون حدود و مرز طنز را از دست داده و در نتیجه افت پیدا می‏كند. از این موضوع به این نتیجه می‏رسیم كه همه چیزِ طنز، متن نیست. موضوع كارگردانی هم مهم است. همین نویسنده‏ها با مهران مدیری هم كار می‏كردند. پس بحث كارگردانی در این مجموعه مطرح است و به همین دلیل است كه می‏گویند در هر فیلمی اول و آخر هر كاری باید سراغ كارگردان رفت. خصوصاً در طنز كه بداهه‏پردازی هم، وجود داشته و دارد. هر متنی تا اجرا شود كلی چكش‏كاری می‏شود و تغییر می‏كند تا ساخته شود.

یوسف زاده: به نظر می‏رسد، این طنز نسبت به طنزهای قبلی مانند كارهای مهران مدیری از لحاظ ساختاری و ساختمانیِ داستان، خیلی نازل‏تر است. از جهت صناعت می‏گویم نه از لحاظ محتوا!! مهران مدیری خیلی استادانه‏تر و بهتر كار می‏كرد به طور مثال از لحاظ شخصیت‏ها. شخصیت‏ها جزئیات زیادی ندارند و چیزی وجود ندارد كه به آنها پرداخته شود. یك سری جزئیات پیش پا افتاده كه همیشه به آنها پرداخته می‏شد.

 شخصیت باید جزئیات متفاوتی داشته باشد. این جزئیات متفاوت است كه پرداخت می‏شود و داستان به پیش می‏رود از طرفی دیگر باید شخصیت‌ها بكر و تازه باشند و نه مستعمل و به تعبیری دستمالی شده. در چارخونه این شخصیت‏ها اكثراً مستعمل هستند. در واقع این شخصیت‏ها از داستان‏هایی دیگر گرفته شده و كنار هم گذاشته شده‏اند. در این سریال نه موقعیت‏ها، موقعیت جدیدی هستند و نه شخصیت‏ها!!

آتش زر: تصور می‏كنم ما در ایران مشكل طنزمان این است كه فیلم‏نامه نداریم. طنزها داستان محور است و دلیل آن اساساً این است كه كارگردان طنز پرداز نداریم. اگر در كارهای مهران مدیری چیزی هست، به دلیل وجود گروه خوبی در كنار ایشان است نه اینكه كارگردانی خوبی داشته باشد. او چند تا 90 قسمت كار كرده است اما صحت اولین كارش است. اگر طنزهای اجتماعی قبل چه مثبت، چه منفی حرفی برای گفتن داشت به خاطر حضور قاسم خانی بوده است. نه به خاطر مهران مدیری. او سرپرست گروه نویسندگان بود و همه چیز از او نشأت می‏گرفت. ما مشكلمان این است كه یا فیلم نامۀ درستی نداریم یا كارگردانی، قوی نیست در نتیجه طنزها، داستان محور می‏شوند نه فیلم نامه محور!! یعنی تا اندازه ای فیلم نامه ندارند یا به لحاظ فنی نمی‏توان گفت فیلم نامۀ خاصی دارند. اینكه دوستان اعتقاد دارند جزئیات ندارد و شخصیت‏ها بكر نیستند این بر می‏گردد به همین مسأله. همچنین ما كارگردانی هم نداریم بلكه بازی محوری داریم. یعنی این بازیگرها هستند كه حتی گاهی داستان را تعیین می‏كنند و بر میزانسن‏ها و حتی دكوپاژها هم تأثیرگذاری دارند. این ضعف‏ها بر می‏گردد به این مشكل اساسی و بنیادی در جریان طنز تلویزیون ما. به طور مثال شخصیت شنبه در سریال چارخونه، اول خیلی تكلیفش مشخص نبود در نتیجه شخصیت ضربه خورد و بعضاً سوء تفاهم هم ایجاد كرد. در برابر این پرسش كه او ایرانی است یا افغانی، حامد را نیز افغانی كردند! این موضوع معلوم می‏كند كه مشكل داستان داریم. 

رضوانی: در برنامه‏ای كه از شبكۀ سوم پخش شد در مصاحبه‏ای، یكی از بازیگران مجموعه گفته بود كه ابتدا قرار بود پسر منصور جمالی از خارج بیاید. بعد آن شخصیت به دلایلی پذیرفته نشد و در نتیجه به جای پسر خانواده، جواد رضویان در نقش شنبه وارد مجموعه شد!

آتش زر: این امر مؤید همین مطلب است كه برنامه سازان و برنامه ریزان در تلویزیون قبل از شروع ساخت مجموعه، فیلم نامه‏های آنها را درخواست نمی‏كنند. همان مشكلی كه در برنامه‏های مناسبتی دیده می‏شود! برای یك رسانه خیلی بد است كه ناگهان داستان سریالش در وسط پخش تغییر كند. اتفاقی كه دربارۀ سریال های مناسبتی می افتد.

میرخندان: یكی از مشكلاتی كه در بخش ساختاری این فیلم نمود پیدا می‏كند وجود سكانس‏های زاید و بیكار است. سكانس های مربوط به اداره یك نمونه است. درست بر خلاف پاورچین كه یك رابطۀ ارگانیك بین كارمندها در اداره برقرار بود. یا وجود كاراكتر بیكار و قابل حذف فرخ؛

 به قول ارسطو ـ اگر چه این نكته را در تراژدی مطرح می‏كند ولی ظاهراً در كمدی هم صدق می‏كند ـ طرحی خوب است كه شما نتوانید آن را حذف كنید. اگر بتوانیم از یك داستان بخش هایی را برداریم بی آنكه خللی در داستان ایجاد شود، پس باید حذف شوند.

اگر این ضعف‏ها را ببینیم، آن وقت متوجه می‏شویم كه آن تأثیری كه طنز باید بگذارد اینجا گذاشته نمی‏شود. یعنی همان انتقاد تأثیرگذاری كه طنز باید روی مخاطب بگذارد، به عكس می‏شود. یعنی لبۀ تیغ برنده‏ای ندارد پس نمی‏برد. در آن صورت این نحو ساختاری با تأثیرش، كاركرد متن را بر عكس می‏كند. یعنی به جای اینكه ببرد بدتر تضعیفش می‏كند.

یوسف زاده: كمدی یك ساختار محكم و منسجم ندارد، ساختار اپیزودیك دارد. این ذات كمدی است. در واقع آنچه كه ارسطو در مورد ساختار منسجم و مرتبط به هم گفته، در مورد تراژدی گفته كه ساختمان محكمی دارد! اما می‏توان گفت كه این مجموعه از لحاظ كمدی هم  سر هم بندی شده است. 

رضوانی: برخی شخصیت های سریال قابل تامل هستند. دربارۀ شخصیت فرخ می‏توان گفت كه او از آن تیپ آدم هایی گرفته شده كه چشم چران و لاابالی هستند. این شخصیت میان سال همانند نقشی است كه در شبهای برره ایفا می كرد با این تفاوت كه آن جا تكیه كلامش جیگر بود و اینجا فدات شم! وی گرچه به زن‏ها ظلم می‏كند و با هیچ زنی نمی‏تواند كنار بیاید ولی از طرفی زنها برای او موضوع جالبی هستند. با اتومبیلش مسافركشی و كار می‏كند اما همان هم وسیله‏ای برای پرداختن به موضوع مورد علاقه اش است! وقتی هم كه نظیرشنبه عاشق می‏شود به او حق می‏دهد و با او همذات‏پنداری می‏كند. به واقع بازی این تیپ آدم، گویا فقط از عهدۀ او بر می‏آید. همانند كارهای خانم بهنوش بختیاری.

علی رغم این روحیۀ فرخ، پسرش فرزاد از آن مردهای زن نمایی است كه محبوب مخاطب است. سعی می‏كند مودبانه صحبت كند. نقش وی بار منفی خاصی در مجموعه ندارد. در حالی كه شخصیت حامد نگاه منفی كارگردان به این گونه آدم‏هاست. نگاه انتقادی او نسبت به حامد كه فقط خود را می‏بیند و فكر می‏كند هیچ كس او را نمی‏بیند، هویدا است.

آتش زر: به نظر من هیچ رابطۀ ارگانیكی بین افراد اداره و طنز پاورچین وجود نداشت. باز هم توی این سریال یك تفاوتی بین اداره و خانه دیده می‏شود و رقابت‏هایی كه در اداره وجود دارد  به خانه هم آورده می‏شود!!

قادری: این ارتباط وجود داشت! هم ارتباط منطقی و ذاتی وجود داشت هم داستانی؛ نمونۀ ارتباط داستانیش زیاد بود. برای نمونه در یكی از قسمت ها رییس اداره به خیال آنكه فرهاد، زبان انگلیسی می داند او را مسئول ترجمۀ سخنان یكی از مهمترین سرمایه گذاران اداره شان كرد. چرا كه فرهاد برای خود شیرینی در برابر رییس، الكی دربارۀ توانایی های خود در سخن گفتن به زبان انگلیسی داد سخن سر داده بود! بعد از آن، همۀ زمان سریال به مصایبی كه فرهاد كشید تا زبان یاد بگیرد، اختصاص یافت كه هم بار معنایی داشت هم كمدی یا در بحث ازدواج پسر رییس ـ آقا سامان ـ  با خواهر فرهاد ـ شادی ـ  ارتباط داستانی بین اداره و خانه برقرار بود.

از طرفی دربارۀ ارتباط ذاتی اداره و خانه در سریال طنز پاورچین و یا هر سریال آپارتمانی دیگر باید بگویم كه از یاد نبریم در ایران با طبقۀ پر جمعیتی از كارمندان ادارات رو به رو هستیم كه وقتی می خواهیم شاغل بودن یك فرد در یك سریال اجتماعی یا طنز را بیان كنیم تصویر كردن كاركردن او در یك شركت، ساده ترین و منطقی ترین كار است. حال در یك سریال نود شبی كه محوریتش با یك خانواده است، سرك كشیدن به محل كار افراد لازم است. چون هم مردم می خواهند با شخصیت ها هم ذات پنداری كنند و هم وارد اداره شدن، ایجاد كنندۀ میدان بیشتری برای شخصیت پردازی آدمهای سریال و خلق موقعیت های خنده دار است. این همان ارتباط ذاتی ای است كه نام بردم. یعنی ذات سریال های نود شبی و سریال های خانوادگی چنین اقتضایی دارد. بنا بر این اقتضاها می توان گفت در پاورچین، سرك كشیدن به اداره هم دارای ارتباط ذاتی و هم داستانی بوده است.

رضوانی: در مورد بحث اداره، دو، سه بحث كلیشه‏ای در آن دیده می‏شود. یكی وجود ارباب رجوع كه خیلی توی ذوق می‏زند. اصلاً هیچ كاركردی ندارد. دیگر نمی‏تواند نماد باشد. شده لوس بازی مثل همان قضیۀ دماغ بزرگ و صورت كوچك. اغراق، تضاد و كنتراست، دیگر وجود ندارد.

بعضی ریزه‏كاری‏ها در اداره رعایت نمی‏شوند. در طنزهای پاورچین و نقطه چین ریزه كاری هایی رعایت می‏شد كه البته در طنز چارخونه به آن ریزه كاری‏ها توجه نشده است. در آنجا بحث‏ها حیثیت پیدا می‏كرد، شخصیت پیدا می‏كرد ولی در چارخونه به نظر می‏رسد فقط تغییر لوكیشن وجود دارد. فقط برای گول زدن مخاطب است. این طنز می‏توانست مانند زیر آسمان شهر فقط در خانه اتفاق بیفتد. در آنجا همۀ اتفاقات فقط در خانه بود و تغییر لوكیشن نداشتیم.

 البته معتقد نیستیم كه پاورچین و نقطه چنین بی‏نقص بودند ولی نسبت به آنها افت شدید نشان داده؛ یعنی روند طنز به جای آنكه پیشرفت كند در حالت افت است. در سطح حركت می‏كند و نه در عمق!!

میرخندان: شما در این مجموعه دو نمونه زن می‏بینید كه بلاهای شوهرشان را تحمل می‏كنند. زن حامد، كه به هر طریق شوهرش را تحمل می‏كند و دختر دوم هم كه ابراز تمایل برای ازدواج دارد آن هم به آن شدت.

رضوانی: البته سه تیپ زن در این مجموعه دیده می‏شود. شكوه مادر خانواده، مدیر، بداخلاق و سنتی است. تمام خانه متعلق به اوست، مادر خرج خانواده است. حتی شوهرش هم باید از او پول بگیرد. حتی به شدت هم شوهردوست است و همین موضوع در سریال به تمسخر گرفته می‏شود كه اگرچه او شوهرش را تحمل می‏كند اما دیوانه وار او را دوست دارد.

 بهنوش بختیاری بازیگر تیپیك كه بیشتر فیلم‌هایش را در یك نوع شخصیت ظاهر شده است در این سریال نیز همان شخصیت لمپنی را دارد كه معمولا آدم موفقی نیست و می‏خواهد خودش را موفق جلوه دهد. دختر دیگر خانواده، رعنا نیز سهمی از این لمپنیزم برده و بحث اشتغال زنان را در این مجموعه مطرح می‏كند.

 رعنا دختر خانواده در بیرون از خانه كار می‏كند و شوهرش در خانه می‏ماند. در صورتی كه نان آور خانه همسر اوست. در نگاه زن سالارانه كه با شخصیت شكوه در این سریال به چشم می‏خورد، به این نتیجه می‏رسیم كه این فیلم نگاه انتقادی ندارد؛ بلكه نوعی نگاه تثبیتی دیده می‏شود كه از این طریق هجو می‏كند. به طور مثال این نوع نگاه تثبیتی با شخصیت پرستو و تكیه كلامش كه یخ حوض شكوندم و این اعصابم هست، بیشتر نمود پیدا می‏كند. در دنیای امروز زن مانند گذشته در خانه، مشغول به كار نیست و انواع وسائل رفاهی كه در منازل وجود دارد باعث راحتی كارها شده اما با این حال، نارضایتی زن خانه‌دار این نكته را به ذهن مخاطب متبادر می‏كند كه زن همیشه همین است و دوست دارد كارهایش بیش از اندازه به چشم بیایند. اینكه رعنا در بیرون از منزل كار می‏كند، مخاطب را به این باور رسانده كه این موضوع عادی است. این مسأله، دید انتقادی كارگردان را نمی‏رساند، بلكه می‏خواهد معمول بودن این معضل را در ذهن‏ها تثبیت كند.

قادری: اگر بخواهیم یك ارزیابی همه جانبه ـ البته به زعم بنده ـ از علل ضعف مفرط این مجموعۀ نود شبی داشته باشیم باید در سه سطح با سریال رو به رو شویم. یعنی نمی توان و نباید  همۀ ضعف های سریال را به یك باره به پای نویسنده یا كارگردان نوشت. قوت و ضعف هر اثری ـ به حكم تجربه و به حكم روابط موجود كاری رسانه ای ـ در این سه سطح، تعریف می شود:

1. ضعف های تهیه كننده؛

2. ضعف های كارگردان؛

3. ضعف های نویسندگان؛

در سطح سوم، دوستان نویسنده نتوانسته اند دنیای جدیدی خلق كنند. حداقل تاكنون نتوانسته اند چنین كاری را انجام دهند. چرا كه با دست اندازی به توانایی بازیگران و شخصیت های كلیشه ای آنها، سعی در جبران مافات دارند. شخصیت پردازی پرستو، بابا فرخ، منصور جمالی و مادرجان شكوه موید این ادعاست. از طرفی سوراخ های روایی اثر هم طرف دیگر ماجرا است. در حقیقت كارگردان اگر با شخصیت های پخته ای روبه رو نباشد ـ كه حاصل دسترنج نویسندگان هستند ـ  تنها تا اندازۀ اندكی می تواند از خود خلاقیت به خرج دهد برای بالا كشیدن برنامه. نمونۀ خوب آن رضا عطاران است. رد پای او را به راحتی می توان در ساخته هایش دید چرا كه با نویسندگانش به تعاملی دست یافته كه آن ها نوع خاص طنزش را به اثر ببخشند؛ ولی این، جای پرداخت درست شخصیت ها را نمی گیرد. در نتیجه می بینیم مریم امیرجلالی در ساخته های عطاران آنقدر درست پرداخت می شود كه دیگران از روی او نمونه برداری می كنند. در حقی

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد