بسم الله الرحم الرحیم
هستی و نیستی
رویکردی که در ایام ماه مبارک رمضان، در تلویزیون روی داده، هم رویکرد مبارکی است و هم موجب ارتقای فضای هنری کشور است؛ زیرا سیمای جمهوری اسلامی با شجاعت تمام، وارد موضوعاتی میشود که کمتر تجربه شده و به حیطههایی میپردازد که مسائل اساسی مخاطبان امروز است. این شجاعت، به ویژه از این جهت شایستة تحسین است که سیما باید در برابر انتقادها و فشارهایی که بر اثر اشتباه رخ میدهند، پاسخگو باشد. این گونه تجربهها باید ادامه یابند و با توجه به نقدهای دلسوزانه، روز به روز ترقی کنند.
باید از مدیران دلسوز، مؤمن و متعهد سیما، به جهت به حرکت در آوردن این جریان و هدایت آن تشکر کرد. هر گونه انتقاد از سریالهای مناسبتی، نه به معنای انتقاد از اصل این جریان و نه به معنای نسبت دادن آن به نیت سازندگان است، بلکه میتواند ناشی از چند وجهی بودن هنر درام باشد. چه بسا از اثری، خلاف مقصود پدیدآورنده برداشت شود و فیلمساز از برخی معانی ضمنیِ اثر خود غافل باشد. این امر در سریالها که نوع بسطیافتهای از درام هستند نیز به چشم میخورد.
از این رو، تولید آثار دینی و نقد این آثار، دو سوی هنر هستند که میتوانند موجب ارتقای هنر دینی در کشور شوند. امید است دستاندرکاران ساخت این سریالها، در تولید هر چه بهتر این آثار، به توفیق دست یابند و مدیران و تصمیمگیرندگان سیما این راه را با قدرت روزافزون ادامه دهند.
یك نگاه
ماه مبارک رمضان امسال، سیما چهار سریال یک وجب خاک، میوة ممنوعه، اغما و شکرانه را به روی آنتن برد. یکی از این سریالها ـ شکرانه ـ به گفتة سازندگان آن، برای ماه مبارک رمضان تولید نشده بود؛ ولی پخش آن در این ماه روی داد.
برای بررسی تناسب برنامهها با این ماه، باید به بررسی مفهوم برنامههای مناسبتی و ویژگیهای ماه مبارک رمضان پرداخت. میتوان گفت برنامة مناسبتی دارای ویژگیهایی است بر اساس زمان پخش آن که مقارن با مناسبتهای مذهبی یا ملی است. بیشتر این ویژگیها با ویژگیهای آن مناسبت، مانند جهاد و دفاع، ایثار و گذشت و اتحاد و همبستگی در هفتة دفاع مقدس متناسب هستند. به عبارت دیگر، رویدادهایی که در آن ظرف زمانی اتفاق افتاده، دارای ویژگیهایی هستند که برنامههای مناسبتی با آن نسبت برقرار میکنند و متناسب با آن تولید میشوند. در این صورت، ویژگی این برنامهها، بیشتر ویژگیهای محتوایی متناسب با آن زمان است. البته بنا بر اصل ارتباط محتوا با ساختار، چه بسا برنامههای مناسبتی، ویژگیهای ساختاریای مانند ژانر کمدی ـ در نوروز ـ ژانر جنگی ـ در هفتة دفاع مقدس ـ و ژانر معمایی ـ در سریالهای ماه مبارک رمضان با موضوع شیطان ـ نیز پیدا میکنند.
ولی ویژگیهای ماه مبارک رمضان در آیات قرآن و روایات پیشوایان ما، چنین ذکر شده است: ماه بهار قرآن، ماه روزه، تمرین و تقوا، ماه نزول قرآن، ماهی که شب قدر در آن است، ماه ضیافت خدا، ماه رحمت و مغفرت، ماهی که در آن، شیطان در غل و زنجیر است، ماهی که در آن، درهای بهشت باز و درهای دوزخ بسته است و... .
بر این اساس، اگر برنامههای نمایشی سیما با ویژگیها و فضای کلی این ماه رحمت و مغفرت و ماه آرام گرفتن هواهای نفس و در زنجیر شدن شیطان و در مجموع، غلبة نیروهای خیر بر شر، تناسب داشته باشد، بهتر خواهد بود.
و اما بعد
دربارۀ سریال میوۀ ممنوعه می توان بیش از این سخن گفت ولی با توجه به مجال موجود، این نكات دارای اهمیت بوده و بیان می شوند.
الف) فیلمنامه و کارگردانی
سریال میوة ممنوعه از جهت کارگردانی، نمرة قابل قبولی دارد و باید گفت که از تجربههای پیشین سریالسازی مناسبتی، یک گام به جلو برداشته است. به ویژه اگر در نظر بگیریم که این سریال با شتاب و با کمبود وقت ساخته شده است، به تبحر و حرفهای بودن کارگردانی بیشتر پیمیبریم. این شتاب موجب نشده که سریال در فُرم ضربه ببیند و دچار مشکل شود. بازی بازیگران، به ویژه آقای علی نصیریان در نقش حاج یونس و امیر جعفری در نقش جلال، تحسینبرانگیز است. موسیقی که در جای جای سریال، هماهنگ با تم و پیام، داستان را همراهی میکند، از دیگر نکات برجستۀ کارگردانی است.
از جهت فیلمنامه نیز با وجود تغییرات محسوسی که در طول سریال، به آن افزوده شده، با فیلمنامهای منسجم و به دور از شتابزدگی روبهرو هستیم. دیالوگ های فیلم، به ویژه در لحظات بحرانی، شنیدنی و تحسینبرانگیز هستند. بیشتر دیالوگهای جلال و برخی دیالوگهای حاج یونس و قُدسی از این دست دیالوگها هستند. برخی سکانسهای فیلم، از جمله صحنة ملاقات هستی و حاج یونس در حیاط خانۀ حاج یونس، در زمانی کوتاه، پیام سریال را به زیبایی القا میکنند.
افزون بر همة اینها، با وجود موضوع مرکزی سریال که عشق است، تا حد امکان، کوشیده شده تجربهای غیراخلاقی به تماشاگر منتقل نگردد. از این رو، استقبال بینندگان از این سریال را، پیش از هر چیز، باید به حرفهای بودن تیم سازنده، چه نویسندگان و چه کارگردان نسبت داد.
ب) مصطفی و غزاله
سریال با قصة مصطفی و غزاله آغاز میگردد. مصطفی غزاله را از حاج یونس، خواستگاری میکند؛ ولی با برخورد تند و عصبی حاج یونس روبهرو میشود که او را پاپتی خطاب میکند. عشق مصطفی و غزاله به یکدیگر، سبب میشود که غزاله به دادگاه رجوع کند. به حکم قاضی، از حاج یونس اسقاط اذن میشود و آن دو با هم ازدواج میکنند.
به نظر میرسد مراحل مماشات غزاله با پدرش، دلایل حاج یونس، دلایل غزاله و نیز نحوة صدور حکم دادگاه، در پرداخت داستانی، دچار ضعف و کاستی است و به دلیل همین، اشکالات و شبهاتی دربارة نفس این عمل پدید آمده است؛ اشکالاتی چون تضعیف نقش پدر، متزلزل کردن خانواده، فرار دختران و... . حتی اگر بپذیریم حاج یونس اشتباه کرده است، آیا تشخیص کفو بودن مصطفی و غزاله و اسقاط اذن پدر در دادگاه، به این سادگی انجام میشود؟
پ) آدم و حوا
همان گونه که از نام سریال بر میآید، داستان ناظر به ماجرای بیرون رانده شدن آدم و حوا (علیهم السلام) از بهشت است که میوة ممنوعه را چشیدند و از بهشت هبوط کردند. گرچه این رجوع به داستان قرآنی، از نکات مثبت فیلم به شمار میرود؛ ولی در سریال، هستی واسطة اغوای حاج یونس است که مطابق با روایت تورات است، نه قرآن. در قرآن کریم، خداوند متعال میفرماید شیطان هر دو را فریب داد تا از درخت بخورند. در قرآن، شیطان نخست، سراغ آدم میآید و او را وسوسه میکند؛ ولی در تورات، شیطان ابتدا، به سراغ حوا میآید و او را تشویق میکند تا از میوة ممنوعه بخورد. آنگاه، زن میوه را به شوهرش میدهد تا بخورد؛ یعنی شیطان به سراغ زن میآید و زن واسطة شیطان میشود و مرد را فریب میدهد.
آنچه در سریال، به این دیدگاه قوت میبخشد، دیالوگ جلال و مصطفی و سکانس ملاقات حاج یونس و هستی در حیاط خانة حاج یونس است. جلال میگوید:
حضرت آدم فریب یک زن را خورد که پرتش کردند بیرون و پدر من فریب یک دختر بچه را.
و مصطفی در جواب میگوید:
اگر زن هم شیطان مرد باشد، مرد نباید فریب بخورد.
این دیدگاه در سکانس بسیار زیبای ملاقات حاج یونس و هستی در حیاط خانة حاج یونس، به خوبی ترسیم شده است. حیاط خانه همراه با درختان زیبا، مثالی از بهشت است و هستی مثالی از حوا که به حاج یونس، انگور و سیب میدهد و حاج یونس پس از رفتن هستی، سیب را با علاقه میبوید واز میوة ممنوعه ـ عشق آلوده به گناه ـ میچشد. این نگاه، یعنی اغواگری زن و اینکه زن عامل لغزش مرد است، بر سریال حاکم است. البته میتوان داستان را بر اساس قرائت قرآنی نیز تأویل کرد و هستی را عامل شیطان ـ شایگان ـ در نظر گرفت.
بر اساس دیدگاه اسلامی، یکی از عوامل نفوذ شیطان در انسان، زن است. در اینجا، هستی ـ بخوانید عشق گناهآلود به هستی ـ خود میوة ممنوعهای است که شیطان، حاج یونس فتوحی را به ارتکاب آن وسوسه میکند. به نظر میرسد بدین لحاظ، روایت دچار اضطراب و تشویش است. در ادامه، توبة حاج یونس و دعا و زاری او به درگاه باری تعالی، با روایت قرآنی سازگار است.
به هر روی، سبب و انگیزة رجوع حاج یونس فتوحی به خداوند متعال، همان عشق به هستی است که او را بیتاب میکند و اگر خداوند متعال دعای او را اجابت نکند، نه تنها توبه نمیکند، که پا از دایرة ایمان بیرون خواهد کشید.
ت) حاج یونس و شیخ صنعان
سریال بیش از هر چیز، ناظر به داستان شیخ صنعان است. این را هم ساختار به ما میگوید و هم اشعاری دربارة شیخ صنعان که حاج یونس و روحانی مسجد میخوانند. شیخ صنعان پیر اهل طریقت است و مریدان فراوانی دارد؛ ولی به عشق دختری ترسا گرفتار میشود و برای وصال با او، حاضر میشود عبادات 50 سالة خود را ضایع کند، خَمر بخورد، زُنّار ببندد، اظهار کفر کند و از دایرة ایمان خارج شود تا اینکه سرانجام، با امداد الهی، موفق به توبه میشود.
در سریال میوة ممنوعه، حاج یونس فتوحی عاشق هستی میشود، به شرطهای او تن میدهد و اظهار میکند که به عبادات 50 سالة خود پشت کرده و سپس در پایان، موفق به توبه میشود. در این سریال، هستی، دختری مسلمان، به جای دختر ترسا نشسته است و بقیة داستان به همان روال داستان شیخ صنعان پیش میرود. پشت کردن به عبادات 50 ساله و اظهار جنون و کفر در شیخ صنعان منطقی است؛ در حالی که در مورد حاج یونس فتوحی، بیمنطق است؛ زیرا آنچه حاج یونس فتوحی میخواهد انجام دهد، ازدواج مجدد است. انجام این امر برای او، گرچه با گناهانی همراه است؛ ولی نه تا آن حد که به معنای پشت کردن به عبادات 50 ساله باشد و دم از کفر و جنون و رسوایی بزند. به عبارت دیگر، با تبدیل دختر ترسا به دختر مسلمان در سریال، باید بقیة داستان نیز تغییر میکرد که نکرده است. در نتیجه، اعمال و اظهارات حاج یونس فتوحی فاقد منطق است. او در مسجد میگوید:
50 سال نماز میخواندم. هیچ حلال و مستحبی نبوده که به جا نیاورده باشم. حج رفتم، عمره رفتم، صوم و صلات به جا آوردم؛ ولی عشقی به جان و دلم افتاد که 50 سال عبادتم را به یک گناه و یگ نگاه، به باد داد. حالا من حاج یونس فتوحی نیستم.
این اظهارات عین اشعار عطار دربارة شیخ صنعان است که در پی عشق دختر ترسا، کافر میشود. این گفتهها در آنجا، دارای منطق است؛ زیرا کفر، عبادت 50 ساله را زایل میکند؛ ولی در اینجا، منطق ندارد. ازدواج مجدد در این سریال، به منزلة اعظم گناهان، بلکه بدیل کفر شیخ صنعان انگاشته شده است که با وجود آن، 50 سال عبادت از میان میرود. او در جای جای سریال، نه به گناهانی که در ضمن این تصمیم مرتکب شده، بلکه به رسوایی در ملأ عام و خاص ـ ازدواج پیرمردی با دختری جوان ـ اذعان میکند. به این ترتیب، این حکم شرعی و حلال با شدت هر چه تمامتر نفی شده است. البته این گونه برخورد با ازدواج مجدد، در سریال نرگس هم سابقه دارد.
ث) عابد و عاشق
سریال با تأثیرپذیری از داستان شیخ صنعان، در همۀ قسمتها، تقابل میان عابد و عاشق را دنبال میكند و به سرزنش عابدان میپردازد و رعایتكنندگان ظواهر شرع را مبتلا و دچار مشکل نشان میدهد.
اساس این تقابل، یعنی تقابل عابد و عاشق یا عقل و عشق نادرست است! در منابع دینی، یعنی آیات و روایات و نیز سیرة معصومان (ع)، از این تقابل خبری نیست. بر اساس تفکر دینی، عشق بدون اندیشه و معرفت به دست نمیآید. عشق در عقل و تفکر و معرفت ریشه دارد و با عمل تحکیم مییابد. عاشق نیز محاسبهگر است؛ ولی او در محاسبهاش خواسته و رضای الهی را بر دیگران مقدم میدارد؛ زیرا از بودن با حق متعال، ربح و سودی میبیند که در با دیگران بودن نیست. گو اینکه در مراتب بالا، مزدخواهی وجود ندارد و عشق، بیطلب پدید میآید. مفاهیم تجارت و ربح در معامله با خدا و خسارت و زیان در معامله با دیگران در ادبیات قرآنی و روایات ما، برای توجه دادن به این مطلب کافی است.
این تقابل که اساس سریال به آن برمیگردد، از آموزههای صوفیانه است و در منابع دینی دیده نمیشود.
ج) تقابل خانوادگی
شخصیتهای این سریال در دو خانوادة حاج یونس فتوحی و خانوادة شایگان جمع شدهاند. این دو خانواده را میتوان نمودی از جامعة کنونی ایران دانست که به دو قشر مذهبی و غیر مذهبی تقسیم میشوند؛ البته با تفاوتها و طبقات و پیچیدگیهایی که در هر یك، میتوان سراغ گرفت.
در این سریال، خانوادة حاج یونس رعایتكنندة ظواهر شرع نشان داده شده است. چه حاج یونس که ادعای پنجاه سال عبادت و صوم و صلات و حج را دارد و چه قدسی و سمانه و غزاله که هر سه با پوشش کامل اسلامی ترسیم شدهاند و چه جلال که در ظاهر و البته نه در باطن، ظاهری مذهبی دارد و خود را جانباز جا میزند. در برابر آنان، خانوادة شایگان چنین ترسیم نشده و این كاملاً روشن است.
با توجه به مطلب بالا، خانوادة حاج یونس از هم پاشیده ترسیم شده و تک تک اعضای آن دارای مشکلاتی هستند. حاج یونس به جهت عشقی پیرانه، کانون خانواده را به هم میریزد. غزاله با ازدواجش، موجب میشود حاج یونس از درون ضربه ببیند و به طرف هستی کشیده شود. قدسی به جهت اشتغال به کارش، به حاج یونس و خانواده نمیرسد و یکی از متهمان اصلی فروپاشی خانواده است. سمانه زندگی خوبی با شوهرش ندارد و از او کتک میخورد. جلال پشت نقاب مذهبی بودن و جانبازی، حرام میخورد و سرانجام، همسرش از راه غیرشرعی ـ به حکم دادگاه یک کشور خارجی ـ از او جدا شده است.
از آن سو، خانوادة شایگان، اگر چه خانوادهای گسترده و کامل نیست؛ ولی این نه به جهت فساد درونی، بلکه به جهت حوادث طبیعی است[1] و همچنان عشق در این خانواده جاری است.
نکتة مهم در خانوادة شایگان، آن است که این خانواده منشأ تولید در جامعه است و اگر مشکلی در روند تولید ایجاد میشود، از ناحیة عضوی از خانوادة فتوحی است؛ جلال با وارد کردن قطعات چینی، موجب ورشکستگی شایگان شده است. شایگان نماد تولیدکنندگان داخلی است که از طرف مفسدان اقتصادی، همچون جلال، به عنوان عضوی از خانوادة فتوحی و دستپرورده و آیینۀ وجودی حاج یونس ـ این را جلال چند بار تکرار میکند ـ مورد تهدید واقع شده و در آستانة ورشکستگی است. در پایان سریال، اگر چه شایگان به دست جلال کشته میشود؛ ولی همچنان چرخ تولید در خانوادة شایگان، به دست هستی، به چرخش درمیآید. این در حالی است که جلال در زندان است و حاج یونس دیگر توان مالی گذشته را ندارد.
چ) حاج یونس و مصطفی
تقابل میان این دو ـ از دیدگاه سریال ـ تقابل میان عابد و عاشق است. هر دوی اینان از اقشار مذهبی جامعه هستند. حاج یونس عابدی است که به جهت چسبیدن به ظواهر شرع، عبادات حجابش شدهاند؛ ولی مصطفی ـ به معنای برگزیده ـ دینداری اهل هنر است.[2] او با بتهوون و موتسارت مأنوس است.[3] مصطفی شخصیت آگاه و معتدل سریال است و گفتههای او درست از آب درمیآیند؛ مانند زمانی که قدسی و غزاله از او میخواهند کاری کند و او از پای پیانو برمیخیزد و میگوید:
حاجی در این بلا، یا خاکستر میشود یا الماس.
فیلمنامهنویس، بخشی از مواضع خود را از طریق او اعلام میکند؛ مثلاً آنگاه که جلال میگوید ای کاش نسل زنان از میان برداشته شود یا اینکه زنان نباید بیش از آب بابا، درس بخوانند یا اینکه زن شیطان مرد است، مصطفی است كه از حقوق زنان دفاع میکند.
در پایان، هنگامی که حاج یونس پس از تجربة عشق هستی، به قول خودش، کاخ پر از مار و مور عبادات را رها میکند، از برخورد بدش با مصطفی عذر میخواهد، در کنسرت او شرکت میكند، به او دستهگل اهدا میکند. ترسیم عابدان و حاجی بازاریهای اهل مسجد در چهرة حاج یونس و ترسیم عاشقان در قالب مصطفی و ترجیح یکی بر دیگری، هر دو نادرست است.
نهایت آنكه
با همۀ این سخنان، میتوان گفت سریال دارای پیامها و آموزههایی است که به بررسی آنها میپردازیم:
1. حاج یونس فتوحی به جهت شریعتگرایی و ظاهرگرایی، با یک عشق، دین و دنیای خود را از دست میدهد. به بیان دیگر، اگر عبادت از روی عشق نباشد، به تلنگری و نگاهی از بین میرود. اشعار پایانی سریال میتواند به این پیام اشاره داشته باشد:
بی عشق، عمر آدم بیاعتقاد میره هفتاد سال عبادت، با یک نگاه میره
2. عشق مجازی راهی است که انسان را از خودپرستی و مغرور شدن به عباداتِ ظاهری میرهاند و آمادة چشیدن عشق الهی میکند. در این دیدگاه، عشق مجازی پلی به سوی عشق الهی است.
حاج یونس در پایان سریال، در جواب عذرخواهی هستی، میگوید:
تو ایمان گمشدة من رو به من برگردوندی. من نا امید بودم از لطف خدا؛ ولی به خواب تو، اجابت شدم از سمت خدا. تو عمارت شصت سال پر از مار و مور رو خراب کردی. برگشت به راه رستگاری، به خواست خدا، بدی نبود، همه خوبی بود. تو منو از قید و قیود خلاص کردی؛ رها کردی. تو با خواستههات، حتی منو از خودم رها کردی. همه از لطف و کرامت و عنایت اوست.
سپس این شعر روی تصویر پخش میشود:
دیگر گذشت آن دور کبر تقدیر زنجیر من است
شاید نمیدانی؛ ولی از خود خلاصم کردهای
وآن روح بارانم ببین چون عشق تقدیر من است
سریال ترسیمکنندة حاج یونس فتوحی عابد است که به سبب عبادات خود، مغرور میشود، عشق زمینی به جانش میافتد، او را از هستی میاندازد، ثروت و آبرویش را بر باد میدهد و حتی عبادت را که حجاب او بوده نیز از بین میبرد.
در پیام نخست، عشق محکوم است، مانع سلوک الی الله میشود و بلاست؛ ولی در نگاه دوم، در عین بلا بودن، عاملی برای رهایی انسان از قیود است. این پیام دوم که عشق، راهی است برای رسیدن به عشق الهی، آموزهای صوفیانه است که البته عیناً از داستان شیخ صنعان، به این سریال انتقال یافته است؛ چنانکه توصیه به شکستن خود و بیآبرو کردن خویش، برای رهایی از قیود ـ کاری که حاج یونس در مسجد میکند ـ نیز آموزهای صوفیانه است که به گفتة روحانی مسجد، مورد تأیید منابع دینی و آیات و روایات رسیده از معصومان (ع) نیست.
3. سریال شرح یک سفر باطنی است؛ سفری که حاج یونس فتوحی از آدمی اهل عبادت و شریعت، به انسانی اهل دل و عشق بدل میشود. او با ابتلا به عشق هستی و تن دادن به شروط وی، از همۀ قیود آزاد میگردد و سپس ـ به ادعای سریال ـ به عشق الهی میرسد. البته این ادعای سریال که حاج یونس با تجربة عشق زمینی، از خود رها شده و با توبه، به مرتبهای بالاتر ارتقا مییابد که لابد تجربة عشق الهی است، ادعایی ثابتنشده است؛ زیرا عشق زاییدة معرفت عمیق است؛ ولی تجربه و معرفتی در حاج یونس ایجاد نشده تا عشقی جدید در او پدید آید. او به انگیزة شفای هستی، رو به سوی خدا میکند و ایمانی که به دست میآورد، مولود شفای هستی است. آیا اگر هستی شفا نمییافت، او ایمان جدیدی را تجربه میکرد یا همچنان به خدا معترض بود؟
آنچه حاج یونس کنار تخت هستی میگوید که از خود رها شده است، شعاری بیش نیست و اگر نبود امداد الهی در شفای هستی، او به ورطة کفر میافتاد. نه توبة شیخ صنعان زاییدة وضع فعلی اوست و نه توبة حاج یونس؛ یعنی نه عشقِ بالاتر از مجازیِ شیخ صنعان دارای ریشه است و نه عشق حاج یونس به خدا.
البته داستان شیخ صنعان داستانی رمزی و تمثیلی است؛ ولی داستان رمزی نیز منطق خود را دارد. اگر پیر صنعان در اثر دیدن دختر ترسا ـ به منزلة علت در داستان ـ به کفر و رسوایی میرسد و داستان برای آن منطق میسازد، به ایمان رسیدن او نیز باید دارای منطق باشد؛ یعنی پتانسیل آن را داشته باشد که شیخ به ت