بسم الله الرحمن الرحیم
جادوییسم و سینما
اشاره
این نوشتار، برگرفته از گفتوگوی پژوهشگران و هنرجویان خانۀ هنر و اندیشۀ مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما با منتقد و پژوهشگر سینما آقای سعید مستغاثی است كه در شمارههای پیاپی ماهنامۀ رواق هنر و اندیشه به چاپ خواهد رسید.
و اما بعد...
گفتوگو را از اینجا شروع كنیم كه امروز در فیلمهای بسیار زیادی شاهدیم که به مقولۀ جادو پرداخته میشود. سینمای آمریکا بیشتر از اروپا به این امر میپردازد و شرکتهای عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطورهای چون هری پاتر و ارباب حلقهها و فیلمهای ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان دادهاند. بهتر است مروری اجمالی به ارتباط سینما و جادو داشته باشیم؟
سینما را یك جادو خطاب میكنند؛ به قولی میگویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت مینمایاند؛ یعنی اصلاً، اساس سینما جادوست. معروف است که به پردۀ سینما، پردۀ جادویی میگویند؛ چرا که اولین فیلمهایی كه در تاریخ سینما تولید شدند به یك نوعی برای مردم حالت جادو داشتند. اینكه حالا روی یك پردهای عدهای حركت كنند، حرف بزنند یا حركاتی انجام دهند، برای مردم جادو بود. حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار كردند! چون فكر میكردند قطار میآید و به آنها برخورد میكند!
فیلمسازِ دیگری در سالهای اولیۀ شکلگیری سینما، به نام مِلیِس مشهور شد که فیلمهایش را با نوعی تروكاژ یا حقههای سینمایی همراه میکرد. برای نمونه سر كسی در فیلم جدا میشد یا كسی از فضا میآمد؛ مردم این کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اَعمال محیرالعقول میپنداشتند.
دربارۀ جادوگری در تاریخ سینما، فیلمهای متعددی ساخته شده است. در بیشتر این فیلمها، طبعا جادوگرها آدمهای خبیثی هستند؛ چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلمهایی که در ارتباط با سرخپوستها و سیاهپوستها ساخته شده است، جادوگرهایی که قابلقبول و خوب باشند، نادر بودهاند. البته در فیلمهایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی میبینیم كه میگوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم؛ البته در همان فیلم، باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام میدهد.
در سریالهای تلویزیونی هم، فیلمهای فانتزی یا فیلمهایی با مایههای طنز و كمدی بوده كه جادوگری را یك كار فانتزی و طنز نشان داده است؛ نمونۀ آن سریال افسونگر بود. سریال دختر شاه پریان بود. در فیلمهایی مانند دزد بغداد هم چنین بوده است؛ ولی آثار بسیار فراوانی وجود دارند كه جادوگران، خبیث، بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهۀ هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خودِ جادوگران آدمهایی بد و مرتبط با شیطان تصویر میشوند.
ولی میبینیم که اخیرا فیلمهایی چون هری پاتر به صحنۀ تبلیغات جهانی آمدهاند که جادوگران، انسانهای خوبی هستند.
بله! آن چیزی كه مورد بحث ما است، جادوییسم در دست كم دو دهۀ اخیر سینمای جهان است كه به نحو خیلی شگفتآوری تغییر ماهیت داده است؛ یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدمهای خوبی نشان داده میشوند. آدمهای مثبت در جبهۀ جادوگران مثبت قرار میگیرند و آنهایی كه جادوگر نیستند منفی هستند. نمونهاش همین فیلمهای هری پاتر است كه جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها كلمۀ مُنگُل و در ترجمه، مَشَنگ میگویند! حتی، در این نمونه فیلمها هركس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی به شمار نمیآید. در قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزادۀ اصیل است؛ یعنی كسی كه مادرش جادوگر نبود ولی پدرش جادوگر بود. خودِ هری پاتر هم همین است؛ یعنی اصلاً نیمهاصیل محسوب میشود. اینكه چرا ناگهان مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمده و جادوییسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را میشود از دهههای هفتاد هم پی گرفت؛ در فیلمهایی مانند جنگ ستارگان؛ حتی نقد تاریخی آن میخورد به رمانهای جی.آر.تالكین كه ارباب حلقهها از روی آن ساخته شد. ولی بهطور مشخص در فیلمهای هری پاتر این مَرام مستقر شده است. این یك بحث فلسفی دربارۀ شر و جادوی مثبت و منفی میطلبد كه بنده در آن سطح نیستم ولی اشارههایی میکنم.
شاید اطلاع داشته باشید كه موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است؛ یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. از دیرباز باور بسیاری از غربیها بهویژه اِوانجلیستها و برخی پروتستانها این بوده که این تعویض هزاره، نشانۀ نزدیكی به آخرالزمان است. این یك بُعد داستان است. بُعد دیگر برمیگردد به تجربهای كه غرب پیش از دهۀ هفتاد و هشتاد داشت. در دهۀ هفتاد و هشتاد، نوعی عصیانگری در غرب وجود داشت به این مفهوم كه همۀ باورها و سنتهای جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی میشدند. عصیانگری علیه این بافتهای قدیمی، نوعی فضیلت به حساب میآمد. در فیلمهای دهۀ هفتاد به وضوح این چیزها را میبینیم؛ یعنی فراوانند آدمهایی كه از خانه بیرون میزنند و بر علیه سنتهای اخلاقی جامعه میشورند و روابط سنتی را زیر پا میگذارند. این قبیل چهرهها، آدمهای مثبت، فعال و پویا قلمداد میشوند؛ ولی آنهایی كه در آن بافت سنتی میمانند، چهرههای منفی هستند. این به وفور در سینمای دهۀ هفتاد و هشتاد سینمای غرب آشكار است.
این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجۀ فاجعهباری در غرب انجامید. یكی از نتایج آن سستشدن بنیاد خانواده بود كه جامعۀ غرب را در دهۀ هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعهشناسان و سیاستمداران غرب را به تفكر انداخت كه چرا چنین اتفاقهایی میافتند و جامعه دارد از بین میرود. در نتیجه نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان و برنامهریزان اجتماع بهوجود آمد. خودشان میگویند رجعت دهۀ نود.
به روشنی این موضوع را از راه فیلمهای سینمایی میتوان دید. تأكید میكنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عدهای از صاحبنظران، سینما، بازتاب بدون واسطۀ جامعه است.
شما این حرف را تا چه اندازه قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟
بنده هم، چنین اعتقادی دربارۀ جوامع مختلف در دورانهای مختلف دارم. ممكن است از ظاهر یك فیلم كمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد ولی در باطن میشود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفكر افراد آن دوره را درآورد. برای نمونه فیلمهای دهۀ بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریك، نماها كج و معوج و داستانها یا بیشتر داستانها سیاه هستند یا در حسرت آیندۀ خیلی درخشانی به سر میبرند. وقتی كه تاریخ را بكاویم، خواهیم دید كه دهۀ بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی مصادف با پایان جنگ جهانی اول كه در آن المان شكستی سنگین را تحمل نمود. دورانی كه در پایان به فاشیسم كشیده شد.
دربارۀ مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلمهای آن دوره بسیار ساده و سیاهوسفید هستند، حركت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه میشوید كه آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی میتواند توضیح دهد. دوران كمبودها را، دورانی كه هیچ چیز وجود ندارد، دورانی كه یك نفر به دنبال یك دوچرخه میرود. به خوبی میشود از فیلمهای نئورئالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد از جنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی كه از جامعۀ خودش به دور باشد، فیلمی است كه فرزند زمان خویش نیست.
البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلمهایی داشتهایم.
بله! نمونه فیلمهایی که با زمانه بیگانهاند، در سینمای امروزۀ ایران خیلی زیاد هستند؛ یعنی اصلاً معلوم نیست این آدمها، فیلمها و فضاها از كجا آمدهاند؛ ولی بسیاری از فیلمها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند. فرضاً امروز در خیلی از فیلمهایی كه از آمریكا میآیند به شكلی وحشتی كه در طول تاریخشان بهوسیلۀ مسائل مختلف و از سوی حاكمانشان در جامعۀ آمریكا القا شده است، دیده میشود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلمها را ببینید متوجه میشوند در این زمان در جامعۀ آمریكا چه میگذشته است. حتی در بسیاری فیلمهای ایرانی که فرزند زمانۀ خویش نبودهاند، میتوان درآورد كه مردم این زمان چطور فكر میكنند و چطور زندگی میكنند. یك كاوشگر میتواند برداشتهای خوبی از این فیلمها بگیرد. دست كم در نوع رفتارها، نوع زندگی مردم، شكلبندی خیابانها، محیط زندگی و دغدغههای برخی مردم روزگار فیلم.
به بحث اصلی بازگردیم. داشتیم دربارۀ دوران رجعت دهۀ نود در جامعۀ غربی حرف میزدیم.
علاوه بر اخبار رسانهها، مطبوعات و کتب، از فیلمهای دهۀ هفتاد و هشتاد نیز میتوان عصیانگری جوامع غربی و سپس بازگشت دهۀ نود را فهمید. ما در دهۀ نود شاهدیم که در بسیاری از فیلمها مسائل اخلاقی مطرح میشوند، لزوم پایبندی به خانواده طرح میشود، آدمهایی كه از خانوادهها گریخته بودند دچار بحران میشوند، دچار سرگشتگی میشوند، دچار آوارگی میشوند و روابط غیراخلاقی مذموم شناخته میشود. چیزهایی كه در دو دهۀ قبل از آن فضیلت بود.
بازگشت در جامعۀ غرب، متفكرانه یا سیاستمدارانه، جامعۀ غرب را به تفكر وا میدارد. طبیعی است که عاجلترین نتیجۀ این قضیه میتواند گرایش به دین در جامعۀ غربی باشد. در نتیجه برنامهریزان غربی به فكر میافتند که چه کنند. به این نتیجه میرسند كه همان كاری كه سالها كرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند؛ یعنی مكاتب و فرقههای انحرافی را گسترش دهند. اینكه شما در دهۀ نود شاهد هستید در غرب و بهویژه آمریكا دهها و صدها فرقه، گروه و مسئلۀ انحرافی بهوجود میآید، در همین راستاست. مراكزی برای احضار روح، جنگیری، كف بینی، شیطان پرستی و جادوگری تا آنجا رشد کردند که برخی رسانههای آن زمان غرب، از اینكه ناگهان آنقدر جریانات منحرف رشد کردند، وحشتزده شدند.
آیا مقامات برنامهریز و سیاستمداران نیز در اینجا با سینمای غرب همراه بودند؟
البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامهریزان سیاسی و هنری تایید میشد و هنوز هم، چنین است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اینكه دنیا به دنبال آن دین اصلی و توحیدی نرود، باید آیینهای انحرافی ایجاد شوند و آن پتانسیل كه در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سو پیدا کند. واضح است که با ترویج باطل، حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا میکنند و از راه مستقیم که مخالفت با ظلم و فساد است، باز میمانند و سیاستمداران غربی، همچنان سلطۀ خود را حفظ میکنند.
سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیینهای انحرافی رفت؟
طبیعی است كه وقتی زمینهای فراهم شود، سینما هم دست به كار میشود. در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلمهای دینی و معنوی و متافیزیکی متولد میشوند! فیلمهایی كه تا یكی دو دهۀ پیش اصلاً سابقه نداشته است در دهۀ نود به شدت رشد میکنند. برای نمونه گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعۀ غربی میبینیم. ناگهان میبینیم هفت، هشت فیلم شاخص دربارۀ بودا توسط فیلمسازهای معتبر ساخته میشود. اینكه نگهان تعداد فیلمهایی كه به مكاتب عرفانی انحرافی میپردازند، اینقدر زیاد میشوند، شك برانگیز است. فرض كنید در یك زمان محدود، مارتین اسكورسیزی فیلم كاندون را دربارۀ دالایی لامای چهاردهم، رهبر بوداییان تبت میسازد. خانم جین كمپیون فیلم دود مقدس را دربارۀ مكاتب عرفانی میسازد. فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته میشود یا فیلم دیگری به نام بودای كوچك و همینطور پشت سر هم فیلمهای دیگری در این زمینه با تبلیغات زیادِ شرکتهای اصلی، به بازار روانه شده و اکران میشوند.
آدمهایی كه اصلاً در این حیطهها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا میشوند. ظاهرا باید دیگر عمیقترین بحثهای عرفان شرقی را در فیلمهای عرفانی آمریكایی ببینیم! حتی در فیلمهای رزمی، آثاری میبینیم که به وضوح مجسمههای خدایان متعدد بودایی و هندو را نمایش میدهند و گویی پشت هر فیلم، ده مرتاض و راهب شرقی نشستهاند و فیلمنامه را مینویسند!
میدانید که بودیسمِ تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از دیگر فرقههای بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج میشود، به شدت با خرافه و جادوگری ممزوج است و این مطلب در فیلمهایشان هم هویداست. این یك بُعد قضیه است.
از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج میشود. در اثری مانند هری پاتر آیینهای جادوییِ غالباً غربی یا همان مسیحی ـ یهودی ترویج میشوند. اولین كتاب این مجموعۀ هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته میشود و بیدرنگ اولین فیلم از روی آن ساخته میشود و در سال 2001 روی پردۀ سینما اکران میگردد. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه میشود.
اکنون دیگر با این پس زمینه كه شرح داده شد، به راحتی میتوان فهمید چرا جادوگرها و جادوییسم در سینما تغییر موضوع دادهاند. باید در سینما این ماجرا اتفاق میافتاد و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستانها و قصهها میشوند.
به نظر شما اِوانجلیستها ـ مسیحیان پروتستانِ بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست ـ و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانهای و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشتهاند؟
بُعد دیگر، بُعد استراتژیك موضوع است كه به باورهای اِوانجلیستی بر میگردد. پیش از آن هم، مسلّم است که سینمای آمریكا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است كه در تاریخ نوشته شده است. یهودیانِ مهاجری كه اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریكا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمکهای انحصاری همکیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمین موعود بودند. آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریكا جستوجو میكردند.
از مسلمات تاریخ است که كریستف كلمب با امر و سرمایۀ فراوان مالی یهودیان و مارانوهای ـیهودیان مخفی ـ وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا سرزمین موعودشان را پیدا كند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. سپس اینها در قرون هجدهم و نوزدهم، آمدند آمریكا؛
افرادی كه هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند كه به جرأت میتوانم بگویم همه جزء صهیونیستها بودند. یعنی طبق برنامه هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آنچه در پروتكلهای حكمای صهیون آمده بود.
یك مورخ آمریكایی میگوید:
حدود صد و ده سال است كه اینها با فیلمهایشان دارند برای ما الگو میسازند. ما زندگیمان طبق فیلمهای اینهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج كردن و همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.
در این شكی نیست كه هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی و الان هم به طور قاطع میتوانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانههای آمریكا كه خبرگزاریهایشان دست صهیونیستهاست.
البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیستهای مسیحی ـ كه بهطور مشخص حاكمان رسمی این كشور هستند ـ را میتوانید در دار و دستۀ جرج بوش كه جزء اوانجلیستها هستند، بیابید. اینها اعتقاداتشان با دیگر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سالهای هزارۀ جدید دارند، اعتقاد به جنگ در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا میگیرد و همه را غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین میبرد یا آنها را مسیحی میکند.
طبیعی است سینمایی كه اینها اداره میكنند، به این سمت بچرخد؛ یعنی افكار و باورهای خودشان را از راه سینما ارائه دهند. اکنون آثار بسیار زیادی از اینها عنوان پرفروشترین و شلوغترینِ گیشه را به خود اختصاص داده و شور آخرالزمانی با نگاههای خاص مسیحیتِ صهیونیستی را در غرب ایجاد کردهاند.
پس فیلمسازان مستقل در سینمای غرب، بهویژه هالیوود چه میکنند؟
در مصاحبههای بسیاری از كارگردانهای هالیوود آمده است كه بسیار میگویند نتوانستهاند طرحهای مستقل خود را در آمریكا اجرا كنند؛ چون روسای كمپانیهای بزرگ تولید و توزیع و بازاریابی این اجازه را ندادند و فقط طرحهای خاص که همجهت با نظریات صهیونیستهاست اجازۀ تولید و پخش میگیرند.
جریان اصلی سینمای آمریكا كه همۀ سینماها را در برمیگیرد، دست این گروه است. یک نمونۀ خیلی سادهاش فیلمی بود كه چندی پیش تلویزیون دربارۀ ترور جرج بوش پخش کرد. در این فیلم، فیلمسازی میآید، به اصطلاح آینده را نشان میدهد كه مثلا جرج بوش ترور میشود و به قتل میرسد. این فیلم را که در انگلیس ساخته شد، هیچكدام از سینماهای آمریكا حاضر نشدند نشان بدهند؛ چون همۀ این زنجیرۀ سینمایی در دست همان كمپانیهای صهیونیست مسیحی و یهودی است.
این سیستم از سالها پیش، برنامهریزی گستردهای كرد تا طبق آرمانها و اهدافش فیلمهای بسیاری بسازد. فیلمهایی كه بتوانند آرمانها و اهدافشان را تئوریزه كنند. گویی از دهۀ هفتاد هم این قضیه وجود داشته است. شما به خوبی اسطورههای صهیونیسم مسیحی و یهودی را در این فیلمها میتوانید ردیابی كنید.
ظاهرا هری پاتر بیشتر مدیون مکاتب عرفانیِ یهودی ـ مسیحی است. در این زمینه چه بیانی دارید؟
دربارۀ کتاب و فیلم هریپاتر باید به یکی از اسطورههایی كه در هالیوود بیشتر از همه وجود دارد و تفكری كه بیشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفكر كابالیسم یا قبالاییسم در این فیلم آشكار است.
كابالیسم داستان مفصلی دارد. بعضیها شروع آن را به آیینهای جادویی و مشرکانۀ مصر باستان مربوط میدانند. كابالیسم یكی از آیینهایی است كه جادوییسم و جادوگری از آن در میآید. برخی فرقۀ شوالیههای معبد و جنگهای صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر میدانند.
عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روشهای مرموز صوفیانه و پنهانکاری و جادوگرایی هستند. همۀ این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشارههای پیدا و پنهان دارند. اگر دوستان، فیلم رمز داوینچی را دیده باشند، به خوبی میتوانند نمادها و علائمی را در این فیلم در اینباره ببینند. بعضی مواقع خودشان این چیزها را به خوبی در فیلمهایشان رو میكنند و میگویند.
به هر صورت كابالیسم، مكتب جادوگری است و سر رشتۀ آن هم میرسد به آن كاهنان و ساحران مصر باستان كه افراد فرعون بودند. مایههای اصلی آن، مایههای مادیگری است. خیلیها حتی ماتریالیسم و مكاتب مادیگری را ناشی از این كابالهها میدانند. اینها آمدند ماتریالیست را حتی با اُمانیسم تركیب كردند. بعدها در جنگهای صلیبی، فرقۀ شوالیههای معبد، این مضامین یهودی ـ دنیوی را از خاخامهای كابالیست فراگرفتند و در اروپا پخش کردند. گفته میشود كه شوالیههایی كه خودشان مسیحی بودند، در محل ادعایی معبد حضرت سلیمان(ع) در بیتالمقدس، تنها ماندند و به آموزههای جدیدی رسیدند و كلیسای كاتولیك، آنها را مرتد اعلام كرد. سپس اینها بیرون آمدند و مدتها از كلیسای كاتولیك حقالسكوت میگرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کلیسای کاتولیک، آنها را قتل عام كردند ولی عدهای از آنها به اسكاتلند گریختند و اولین لُژهای فراماسونی را به وجود آوردند؛ در واقع فراماسونری هم از همینجا به وجود آمده است و منشا کابالیستی دارد.
فكر میكنم لازم است دربارۀ فیلم و رمان رمز داوینچی و ارتباط آن با كابالیسم بیشتر توضیح دهید.
در فیلم رمز داوینچی ماجرای مذکور به نوعی توضیح داده میشود. در فیلم میبینیم که برخلاف عقیدۀ مسیحیت کاتولیک، ادعا میشود كه حضرت عیسی مسیح(ع) نسلی از مریم مجدلیه داشتهاند. راز و رمز این نسل را انجمن یهودی ـ صهیونیستی اخوت خانقاه حفظ كرده است. آن نسل در همان روز موعود، میآید و ظهور میكند و در نبرد نهایی آرماگدون پیروز میشود. به هر صورت كابالیسم و جادو از اینجا به شوالیههای معبد و سپس به فراماسونری كشیده شد. شما در این فیلم، هم اسطورهها و نمادهای كابالیسم و جادوگری و هم فراماسونری میتوانید پیدا كنید.
در جنگ ستارگان دقیقاً ماجرای شوالیههای معبد وجود دارد. در این فیلم چند قسمتی و پرفروش، افراد شوالیه مانندی كه میخواهند دنیا را توسط یك امپراتوری نجات دهند به توسط آدمهای خبیثی كه دارت نامیده میشوند، خبیثترینها را كنار میزنند.
در سه گانۀ پر خرج و موفق ارباب حلقهها باز همین قضایا وجود دارد. یعنی دقیقاً نُه شوالیهاند که محور مبارزه با باطل هستند. نسه فرد هستند كه یاران حلقهاند كه این عدد، عین تعداد نُه نفر اولیۀ فرقۀ شوالیههای معبد هستند! قسمت آخر فیلم هم با نام و رویكرد بازگشت پادشاه تمام میشود؛ آن پادشاهی كه خودشان اعتقاد دارند برمیگردد. شیطانشناسی و قدرت شر و موعودگرایی و قهرمان پروری و لباسهایی شبیه سربازان صلیبی و تمام عناصر دیگری که لازم است تا آن فیلم را هم اثری متاثر از کابالیسم بدانیم، در فیلم ارباب حلقهها وجود دارند.
فیلم رمز داوینچی یكی از فیلمهای كابالیستی است که مایههای تأسیس انجمن اخوت خانقاه صهیون را اینگونه توضیح میدهد كه برای حمایت و حفاظت از نسل، به وجود آمده است تا در زمان خاص آن عیسای دوم بر اساس پیشگوییهای کتاب مكاشفات یوحنا از عهد جدید بیاید و پس از جنگ آرماگدون، جهان در حكومت هزار سالۀ مسیحِ ثانی آرامش خود را بیابد. در فیلم ادعا میشود افراد مختلفی در این انجمن عضو بودهاند؛ همان فراماسونها. كسانی مانند لئوناردو داوینچی، سِر آیزاك نیوتون و افراد دیگر.
در فیلم رمز داوینچی گفته میشود كه حقیقت راز عیسی مسیح(ع) حقیقت جام مقدس و مریم مجدلیه است؛ بانویی كه به نظر آنها بدكاره بود و سپس با عنایت مسیح، بانوی مقدس شد. بنا به ادعای فیلم، این حقیقت در همۀ طول تاریخ توسط اعضای خانقاه صهیون زنده نگاه داشته شده است؛ در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در دیگر هنرها.
جالب است كه این سخنان را یك فیلم هالیوودی میگوید. یعنی این به قول برخی توهم توطئه نیست. دلیل اینکه چرا در این فیلم صریحا این مطالب را میگویند و دست خودشان را رو میكنند را هم خواهم گفت.
حتی ادعا میکند ما آمدیم حقیقت این جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای كودكان در كارتونها نگه داشتیم! در كارتونهای والت دیزنی. حتی اسم میآورد؛ زیبایخفته، سیندرلا، سفید برفی و هفت كوتوله، شیر شاه. همیشه در این كارتونها آدمهایی هستند كه قلمرو آنها تسخیر شده است؛ سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده میشود و به جنگلی میرود و در آنجا زندگی میكند. سیندرلا و زیبای خفته هم همینگونهاند. اینها از قلمرو خودشان دور شدهاند و زمانی باید بهوسیلۀ نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مانند شیر شاه.
در برخی از این آثار همیشه به دنبال مادری میگردند. ای