در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42348

جادوییسم و سینما

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوییسم و سینما

اشاره

این نوشتار، برگرفته از گفت‌وگوی پژوهشگران و هنرجویان خانۀ هنر و اندیشۀ مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما با منتقد و پژوهشگر سینما آقای سعید مستغاثی است كه در شماره‌های پیاپی ماه‌نامۀ رواق هنر و اندیشه به چاپ خواهد رسید.

و اما بعد...

گفت‌وگو را از این‌جا شروع كنیم كه امروز در فیلم‌های بسیار زیادی شاهدیم که به مقولۀ جادو پرداخته می‌شود. سینمای آمریکا بیشتر از اروپا به این امر می‌پردازد و شرکت‌های عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره‌ای چون هری پاتر و ارباب حلقه‌ها و فیلم‌های ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان داده‌اند. بهتر است مروری اجمالی به ارتباط سینما و جادو داشته باشیم؟

سینما را یك جادو خطاب می­كنند؛ به قولی می­گویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت می­نمایاند؛ یعنی اصلاً،  اساس سینما جادوست. معروف است که به پردۀ سینما، پردۀ جادویی می‌گویند؛ چرا که اولین فیلم­هایی كه در تاریخ سینما تولید شدند به یك نوعی برای مردم حالت جادو داشتند. این‌كه حالا روی یك پرده­ای عده‌ای حركت كنند، حرف بزنند یا حركاتی انجام دهند،‌ برای مردم جادو بود. ‌حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار كردند! چون فكر می‌كردند قطار می­آید و به آن‌ها برخورد می­كند!

فیلم­سازِ دیگری در سال­های اولیۀ شکل‌گیری سینما، به نام مِلیِس مشهور شد که فیلم­هایش را با نوعی تروكاژ یا حقه­های سینمایی همراه می‌کرد. برای نمونه سر كسی در فیلم جدا می‌شد یا كسی از فضا می‌آمد؛ مردم این کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اَعمال محیرالعقول می‌پنداشتند.

دربارۀ جادوگری در تاریخ سینما، فیلم­های متعددی ساخته شده است.‌ در بیشتر این فیلم‌ها، طبعا جادوگرها آدم­های خبیثی هستند؛ چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلم­هایی که در ارتباط با سرخ­پوست­ها و سیاه­پوست­ها ساخته شده است، جادوگرهایی که قابل­قبول و خوب باشند، نادر بوده‌اند. البته در فیلم‌هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی می­بینیم كه می­گوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم؛ البته در همان فیلم، باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام می­دهد.

در سریال­های تلویزیونی هم، فیلم­های فانتزی یا فیلم­هایی با مایه­های طنز و كمدی بوده كه جادوگری را یك كار فانتزی و طنز نشان داده است؛ نمونۀ آن سریال افسونگر بود. سریال دختر شاه پریان بود. در فیلم­هایی مانند دزد بغداد هم چنین بوده است؛ ولی آثار بسیار فراوانی وجود دارند كه جادوگران، خبیث، بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهۀ هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خودِ جادوگران آدم­هایی بد و مرتبط با شیطان تصویر می­شوند.‌

ولی می‌بینیم که اخیرا فیلم‌هایی چون هری پاتر به صحنۀ تبلیغات جهانی آمده‌اند که جادوگران، انسان‌های خوبی هستند.

بله! آن چیزی كه مورد بحث ما است، ‌جادوییسم در دست كم دو دهۀ اخیر سینمای جهان است كه به نحو خیلی شگفت­آوری تغییر ماهیت داده است؛ یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدم‌های خوبی نشان داده می‌شوند.‌ آدم­های مثبت در جبهۀ جادوگران مثبت قرار می­گیرند و آن‌هایی كه جادوگر نیستند منفی هستند. نمونه­اش همین فیلم­های هری پاتر است كه جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها كلمۀ مُنگُل و در ترجمه، مَشَنگ می‌گویند! حتی، در این نمونه فیلم‌ها هركس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی به شمار نمی‌آید. در قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزادۀ اصیل است؛ یعنی كسی كه مادرش جادوگر نبود ولی پدرش جادوگر بود. خودِ هری پاتر هم همین است؛ ‌یعنی اصلاً نیمه‌اصیل محسوب می­شود. این‌كه چرا ناگهان مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمده و جادوییسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را می­شود از دهه­های هفتاد هم پی گرفت؛ در فیلم­هایی مانند جنگ ستارگان؛ حتی نقد تاریخی آن می­خورد به رمان­های جی.آر.تالكین كه ارباب حلقه­ها از روی آن ساخته شد. ولی به‌طور مشخص در فیلم‌های هری پاتر این مَرام مستقر شده است. این یك بحث فلسفی دربارۀ شر و جادوی مثبت و منفی می­طلبد كه بنده در آن سطح نیستم ولی اشاره­هایی می‌کنم.

شاید اطلاع داشته باشید كه موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است؛ یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. از دیرباز باور بسیاری از غربی­ها به‌ویژه اِوانجلیست‌ها و برخی پروتستان‌ها این بوده که این تعویض هزاره، نشانۀ نزدیكی به آخرالزمان است. این یك بُعد داستان است. بُعد دیگر برمی­گردد به تجربه­ای كه غرب پیش از دهۀ هفتاد و هشتاد داشت. در دهۀ هفتاد و هشتاد، نوعی عصیان­گری در غرب وجود داشت به این مفهوم كه همۀ باورها و سنت­های جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی می­شدند. عصیان­گری علیه این بافت­های قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می‌آمد. در فیلم­های دهۀ هفتاد به وضوح این چیزها را می‌بینیم؛ یعنی فراوانند آدم­هایی كه از خانه بیرون می­زنند و بر علیه سنت­های اخلاقی جامعه می­شورند و روابط سنتی را زیر پا می­گذارند. این قبیل چهره‌ها، آدم‌های مثبت، فعال و پویا قلمداد می­شوند؛ ولی آن‌هایی كه در آن بافت سنتی می­مانند، چهره‌های منفی هستند. این به وفور در سینمای دهۀ هفتاد و هشتاد سینمای غرب آشكار است.

این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجۀ فاجعه­باری در غرب انجامید. یكی از نتایج آن سست­شدن بنیاد خانواده بود كه جامعۀ غرب را در دهۀ هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعه­شناسان و سیاست­مداران غرب را به تفكر انداخت كه چرا چنین اتفاق‌هایی می­افتند و جامعه دارد از بین می­رود. در نتیجه نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان و برنامه‌ریزان اجتماع به‌وجود ­آمد. خودشان می­گویند رجعت دهۀ نود.

به روشنی این موضوع را از راه فیلم­های سینمایی می­توان دید. تأكید می­كنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عده‌ای از صاحب‌نظران، سینما، بازتاب بدون واسطۀ جامعه است.

شما این حرف را تا چه اندازه قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟

بنده هم‌، چنین اعتقادی دربارۀ جوامع مختلف در دوران­های مختلف دارم. ممكن است از ظاهر یك فیلم كمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد ولی در باطن می­شود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفكر افراد آن دوره را درآورد. برای نمونه فیلم­های دهۀ بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریك، نماها كج و معوج و داستان­ها یا بیشتر داستان­ها سیاه هستند یا در حسرت آیندۀ خیلی درخشانی به سر می‌برند. وقتی كه تاریخ را بكاویم، خواهیم دید كه دهۀ بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی مصادف با پایان جنگ جهانی اول كه در آن المان شكستی سنگین را تحمل نمود. دورانی كه در پایان به فاشیسم كشیده شد.

دربارۀ مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلم­های آن دوره بسیار ساده و سیاه‌و‌سفید هستند، حركت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه می­شوید كه آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی می­تواند توضیح دهد. دوران كمبودها را، دورانی كه هیچ چیز وجود ندارد، دورانی كه یك نفر به دنبال یك دوچرخه می­رود. به خوبی می­شود از فیلم­های نئورئالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد از جنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی كه از جامعۀ خودش به دور باشد، فیلمی است كه فرزند زمان خویش نیست.

البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلم‌هایی داشته‌ایم.

بله! نمونه فیلم‌هایی که با زمانه بیگانه‌اند، در سینمای امروزۀ ایران خیلی زیاد هستند؛ یعنی اصلاً معلوم نیست این آدم­ها، فیلم­ها و فضاها از كجا آمده‌اند؛ ولی بسیاری از فیلم­ها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند. فرضاً امروز در خیلی از فیلم­هایی كه از آمریكا می­آیند به شكلی وحشتی كه در طول تاریخشان به‌وسیلۀ مسائل مختلف و از سوی حاكمانشان در جامعۀ آمریكا القا شده است، دیده می­شود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلم­ها را ببینید متوجه می‌شوند در این زمان در جامعۀ آمریكا چه می­گذشته است. حتی در بسیاری فیلم­های ایرانی که فرزند زمانۀ خویش نبوده‌اند، می‌توان درآورد كه مردم این زمان چطور فكر می­كنند و چطور زندگی می­كنند. یك كاوشگر می‌تواند برداشت‌های خوبی از این فیلم‌ها بگیرد. دست كم در نوع رفتارها، نوع زندگی مردم، شكل‌بندی خیابان­ها، محیط زندگی و دغدغه‌های برخی مردم روزگار فیلم.

به بحث اصلی بازگردیم. داشتیم دربارۀ دوران رجعت دهۀ نود در جامعۀ غربی حرف می‌زدیم.

 علاوه بر اخبار رسانه‌ها، مطبوعات و کتب، از فیلم­های دهۀ هفتاد و هشتاد نیز می­توان عصیان­گری جوامع غربی و سپس بازگشت دهۀ نود را فهمید. ما در دهۀ نود شاهدیم که در بسیاری از فیلم‌ها مسائل اخلاقی مطرح می­شوند، لزوم پای‌بندی به خانواده طرح می‌شود، آدم‌هایی كه از خانواده­ها گریخته بودند دچار بحران می­شوند، دچار سرگشتگی می­شوند، دچار آوارگی می­شوند و روابط غیراخلاقی مذموم شناخته می­شود. چیزهایی كه در دو دهۀ قبل از آن فضیلت بود.

بازگشت در جامعۀ غرب، متفكرانه یا سیاست­مدارانه، جامعۀ غرب را به تفكر  وا می­دارد. طبیعی است که عاجل­ترین نتیجۀ این قضیه می­تواند گرایش به دین در جامعۀ غربی باشد. در نتیجه برنامه‌ریزان غربی به فكر می‌افتند که چه کنند. به این نتیجه می‌رسند كه همان كاری كه سال­ها كرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند؛ یعنی مكاتب و فرقه‌های انحرافی را گسترش دهند. این‌كه شما در دهۀ نود شاهد هستید در غرب و به‌ویژه آمریكا ده­ها و صدها فرقه، گروه و مسئلۀ انحرافی به‌وجود می­آید، در همین راستاست. مراكزی برای احضار روح، جن­گیری، كف بینی،‌ شیطان پرستی و جادوگری تا آن‌جا رشد کردند که برخی رسانه­های آن زمان غرب، از این‌كه ناگهان آن­قدر جریانات منحرف رشد کردند، وحشت‌زده شدند.

آیا مقامات برنامه‌ریز و سیاست‌مداران نیز در این‌جا با سینمای غرب همراه بودند؟

البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامه‌ریزان سیاسی و هنری تایید می­شد و هنوز هم، چنین است. مسلما از نظر آن‌ها، به خاطر این‌كه دنیا به دنبال آن دین­ اصلی و توحیدی نرود، باید آیین‌های انحرافی ایجاد شوند و آن پتانسیل كه در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سو پیدا کند. واضح است که با ترویج باطل، حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا می‌کنند و از راه مستقیم که مخالفت با ظلم و فساد است، باز می‌مانند و سیاست‌مداران غربی، هم‌چنان سلطۀ خود را حفظ می‌کنند.

سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیین‌های انحرافی رفت؟

طبیعی است كه وقتی زمینه­ای فراهم شود، سینما هم­ دست به كار می­شود. در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلم­های دینی و معنوی و متافیزیکی متولد می­شوند! فیلم­هایی كه تا یكی دو دهۀ پیش اصلاً سابقه نداشته است در دهۀ نود به شدت رشد می‌کنند. برای نمونه گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعۀ غربی می­بینیم. ناگهان می­بینیم هفت، هشت فیلم شاخص دربارۀ بودا توسط فیلم­سازهای معتبر ساخته می­شود. این‌كه نگهان تعداد فیلم­هایی كه به مكاتب عرفانی انحرافی می‌پردازند، این‌قدر زیاد می‌شوند، شك برانگیز است. فرض كنید در یك زمان محدود، مارتین اسكورسیزی فیلم كاندون را  دربارۀ دالایی لامای چهاردهم، رهبر بوداییان تبت می­سازد. خانم جین كمپیون فیلم دود مقدس را دربارۀ مكاتب عرفانی می­سازد. فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته می‌شود یا فیلم دیگری به نام بودای كوچك و همین‌طور پشت سر هم فیلم‌های دیگری در این زمینه با تبلیغات زیادِ شرکت‌های اصلی، به بازار روانه شده و اکران می‌شوند.

 آدم­هایی كه اصلاً در این حیطه‌ها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا می‌شوند. ظاهرا باید دیگر عمیق­ترین بحث­های عرفان شرقی را در فیلم­های عرفانی آمریكایی ببینیم! حتی در فیلم­های رزمی، آثاری می‌بینیم که به وضوح مجسمه‌های خدایان متعدد بودایی و هندو را نمایش می‌دهند و گویی پشت هر فیلم، ده مرتاض و راهب شرقی نشسته‌اند و فیلم­نامه را می‌نویسند!

می‌دانید که بودیسمِ تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از دیگر فرقه‌های بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج می‌شود، به شدت با خرافه و جادوگری ممزوج است و این مطلب در فیلم‌هایشان هم هویداست. این یك بُعد قضیه است.

از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج می‌شود. در اثری مانند هری پاتر آیین‌های جادوییِ غالباً غربی یا همان مسیحی ـ یهودی ترویج می‌شوند. اولین كتاب این مجموعۀ هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته می­شود و بی‌درنگ اولین فیلم از روی آن ساخته می‌شود و در سال 2001 روی پردۀ سینما اکران می‌گردد. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه می‌شود. 

اکنون دیگر با این پس زمینه كه شرح داده شد، به راحتی می­توان فهمید چرا جادوگرها و جادوییسم در سینما تغییر موضوع داده‌اند. باید در سینما این ماجرا اتفاق می­افتاد و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستان­ها و قصه­ها می­شوند.

به نظر شما اِوانجلیست‌ها ـ مسیحیان پروتستانِ بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست ـ و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانه‌ای و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشته‌اند؟

بُعد دیگر، بُعد استراتژیك موضوع است كه به باورهای اِوانجلیستی بر می­گردد. پیش از آن هم، مسلّم است که سینمای آمریكا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است كه در تاریخ نوشته شده است. یهودیانِ مهاجری كه اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریكا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمک‌های انحصاری هم‌کیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آن‌ها به دنبال سرزمین موعود بودند. آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریكا جست­وجو می­كردند.

از مسلمات تاریخ است که كریستف كلمب با امر و سرمایۀ فراوان مالی یهودیان و مارانوهای ـ‌یهودیان مخفی ـ وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا سرزمین موعودشان را پیدا كند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. سپس این‌ها در قرون هجدهم و نوزدهم، آمدند آمریكا؛

افرادی كه هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند كه به جرأت می‌توانم بگویم همه جزء صهیونیست‌ها بودند. یعنی طبق برنامه هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آن‌چه در پروتكل­های حكمای صهیون آمده بود.

‌یك مورخ آمریكایی می­گوید:

حدود صد و ده سال است كه این‌ها با فیلم­هایشان دارند برای ما الگو می­سازند. ما زندگی­مان طبق فیلم­های این‌هاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج كردن و همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.

در این شكی نیست كه هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی ‌و الان هم به طور قاطع می­توانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانه­های آمریكا كه خبرگزاری­هایشان دست صهیونیست­هاست.

البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیست‌های مسیحی ـ كه به‌طور مشخص حاكمان رسمی این كشور هستند ـ را می‌توانید در دار و دستۀ جرج بوش كه جزء اوانجلیست‌ها هستند، بیابید. این‌ها اعتقاداتشان با دیگر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سال­های هزارۀ جدید دارند، اعتقاد به جنگ در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا می‌گیرد و همه را غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین می‌برد یا آن‌ها را مسیحی می‌کند.

طبیعی است سینمایی كه این‌ها اداره می­كنند، به این سمت بچرخد؛ یعنی افكار و باورهای خودشان را از راه سینما ارائه دهند. اکنون آثار بسیار زیادی از این‌ها عنوان پرفروش‌ترین و شلوغ‌ترینِ گیشه را به خود اختصاص داده و شور آخرالزمانی با نگاه‌های خاص مسیحیتِ صهیونیستی را در غرب ایجاد کرده‌اند.

پس فیلم‌سازان مستقل در سینمای غرب، به‌ویژه هالیوود چه می‌کنند؟  

در مصاحبه­های بسیاری از كارگردان­های هالیوود آمده است كه بسیار می‌گویند نتوانسته‌اند طرح‌های مستقل خود را در آمریكا اجرا كنند؛ چون روسای كمپانی­های بزرگ تولید و توزیع و بازاریابی این اجازه را ندادند و فقط طرح­های خاص که هم‌جهت با نظریات صهیونیست‌هاست اجازۀ تولید و پخش می‌گیرند.

جریان اصلی سینمای آمریكا كه همۀ سینماها را در برمی­گیرد، دست این گروه است. یک نمونۀ خیلی ساده‌اش فیلمی بود كه چندی پیش تلویزیون دربارۀ ترور جرج بوش پخش کرد. در این فیلم، فیلم­سازی می­آید، به اصطلاح آینده را نشان می­دهد كه مثلا جرج بوش ترور می­شود و به قتل می‌رسد. این فیلم را که در انگلیس ساخته شد، هیچ­كدام از سینماهای آمریكا حاضر نشدند نشان بدهند؛ چون همۀ این زنجیرۀ سینمایی در دست همان كمپانی­های صهیونیست­ مسیحی و یهودی است.

این سیستم از سال‌ها پیش، برنامه­ریزی گسترده‌ای كرد تا طبق آرمان­ها و اهدافش فیلم‌های بسیاری بسازد. فیلم­هایی كه بتوانند آرمان­ها و اهدافشان را تئوریزه كنند. گویی از دهۀ هفتاد هم این قضیه وجود داشته است. شما به خوبی اسطوره­های صهیونیسم مسیحی و یهودی را در این فیلم­ها می­توانید ردیابی كنید.

ظاهرا هری پاتر بیشتر مدیون مکاتب عرفانیِ یهودی ـ مسیحی است. در این زمینه چه بیانی دارید؟

دربارۀ کتاب و فیلم هری­پاتر باید به یکی از اسطوره­هایی كه در هالیوود بیشتر از همه وجود دارد و تفكری كه بیشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفكر كابالیسم یا قبالاییسم در این فیلم آشكار است.

كابالیسم داستان مفصلی دارد. بعضی­ها شروع آن را به آیین‌های جادویی و مشرکانۀ مصر باستان مربوط می‌دانند. كابالیسم یكی از آیین‌هایی است كه جادوییسم و جادوگری از آن در می‌آید. برخی فرقۀ شوالیه­های معبد و جنگ­های صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر می‌دانند.

عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روش‌های مرموز صوفیانه و پنهان‌کاری و جادوگرایی هستند. همۀ این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشاره‌های پیدا و پنهان دارند. اگر دوستان، فیلم رمز داوینچی را دیده باشند، به خوبی می­توانند نمادها و علائمی را در این فیلم در این‌باره ببینند. بعضی مواقع خودشان این چیزها را به خوبی در فیلم‌هایشان رو می­كنند و می­گویند.

به هر صورت كابالیسم، مكتب جادوگری است و سر رشتۀ آن هم می­رسد به آن كاهنان و ساحران مصر باستان كه افراد فرعون بودند. مایه­های اصلی آن، مایه­های مادی­گری است. خیلی‌ها حتی ماتریالیسم و مكاتب مادی­گری را ناشی از این كاباله­ها می­دانند. این‌ها آمدند ماتریالیست را حتی با اُمانیسم تركیب كردند. بعدها در جنگ‌های صلیبی، فرقۀ شوالیه­های معبد، این مضامین یهودی ـ دنیوی را از خاخام‌های كابالیست فراگرفتند و در اروپا پخش کردند. گفته می­شود كه شوالیه­هایی كه خودشان مسیحی بودند،‌ در محل ادعایی معبد حضرت سلیمان(ع) در بیت‌المقدس، تنها ماندند و به آموزه­های جدیدی رسیدند و كلیسای كاتولیك، آن‌ها را مرتد اعلام كرد. سپس این‌ها بیرون آمدند و مدت­ها  از كلیسای كاتولیك حق‌السكوت می­گرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کلیسای کاتولیک، آن‌ها را قتل عام كردند ولی عده­ای از آن‌ها به اسكاتلند گریختند و اولین لُژ­های فراماسونی را به وجود آوردند؛ در واقع فراماسونری هم از همین­جا به وجود آمده است و منشا کابالیستی دارد.

فكر می‌كنم لازم است دربارۀ فیلم و رمان رمز داوینچی و ارتباط آن با كابالیسم بیشتر توضیح دهید.

در فیلم رمز داوینچی ماجرای مذکور به نوعی توضیح داده می‌شود. در فیلم می‌بینیم که برخلاف عقیدۀ مسیحیت کاتولیک، ادعا می‌شود كه حضرت عیسی مسیح(ع) نسلی از مریم مجدلیه داشته‌اند. راز و رمز این نسل را انجمن یهودی ـ صهیونیستی اخوت خانقاه حفظ كرده است. آن نسل در همان روز موعود، می­­آید و ظهور می­كند و در نبرد نهایی آرماگدون پیروز می‌شود. به هر صورت كابالیسم و جادو از این‌جا به شوالیه­های معبد و سپس به فراماسونری كشیده شد. شما در این فیلم، هم اسطوره­ها و نمادهای كابالیسم و جادوگری و هم فراماسونری می­توانید پیدا كنید.

در جنگ ستارگان دقیقاً ماجرای شوالیه­های معبد وجود دارد. در این فیلم چند قسمتی و پرفروش، افراد شوالیه مانندی كه می­خواهند دنیا را توسط یك امپراتوری نجات دهند به توسط آدم­های خبیثی كه دارت نامیده می­شوند، خبیث­ترین­ها را كنار می‌زنند.

در سه گانۀ پر خرج و موفق ارباب حلقه­ها باز همین قضایا وجود دارد. یعنی دقیقاً نُه شوالیه­اند که محور مبارزه با باطل هستند. ‌نسه فرد هستند كه یاران حلقه‌اند كه این عدد، عین تعداد نُه نفر اولیۀ فرقۀ شوالیه‌های معبد هستند! قسمت آخر فیلم هم با نام و رویكرد بازگشت پادشاه تمام می‌شود؛ آن پادشاهی كه خودشان اعتقاد دارند برمی­گردد. شیطان‌شناسی و قدرت شر و موعودگرایی و قهرمان پروری و لباس‌هایی شبیه سربازان صلیبی و تمام عناصر دیگری که لازم است تا آن فیلم را هم اثری متاثر از کابالیسم بدانیم، در فیلم ارباب حلقه‌ها وجود دارند.

فیلم رمز داوینچی یكی از فیلم­های كابالیستی است که مایه­های تأسیس انجمن اخوت خانقاه صهیون را این­گونه توضیح می­دهد كه برای حمایت و حفاظت از نسل، به وجود آمده است تا در زمان خاص آن عیسای دوم بر اساس پیش‌گویی‌های کتاب مكاشفات یوحنا از عهد جدید بیاید و پس از جنگ آرماگدون، جهان در حكومت هزار سالۀ مسیحِ ثانی آرامش خود را بیابد. در فیلم ادعا می‌شود افراد مختلفی در این انجمن عضو بوده‌اند؛ همان فراماسون­ها. كسانی مانند لئوناردو داوینچی، سِر آیزاك نیوتون  و افراد دیگر.

در فیلم رمز داوینچی گفته می­شود كه حقیقت راز عیسی مسیح(ع) حقیقت جام مقدس و مریم مجدلیه است؛ بانویی كه به نظر آن‌ها بدكاره بود و سپس با عنایت مسیح، بانوی مقدس شد. بنا به ادعای فیلم، این حقیقت در همۀ طول تاریخ توسط اعضای خانقاه صهیون زنده نگاه داشته شده است؛ در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در دیگر هنرها.

جالب است كه این سخنان را یك فیلم هالیوودی می­گوید. یعنی این به قول برخی توهم توطئه نیست. دلیل این‌که چرا در این فیلم صریحا این مطالب را می­گویند و دست خودشان را رو می­كنند‌ را هم خواهم گفت.

حتی ادعا می‌کند ما آمدیم حقیقت این جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای كودكان در كارتون­ها نگه داشتیم! در كارتون­های والت دیزنی. حتی اسم می­آورد؛ زیبای­خفته، سیندرلا، سفید برفی و هفت كوتوله، شیر شاه. همیشه در این كارتون­ها آدم­هایی هستند كه قلمرو آن‌ها تسخیر شده است؛ سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده می­شود و به جنگلی می­رود و در آن‌جا زندگی می­كند. سیندرلا و زیبای خفته هم همین‌گونه‌اند. این‌ها از قلمرو خودشان دور شده‌اند و زمانی باید به‌وسیلۀ نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مانند شیر شاه.

در برخی از این آثار همیشه به دنبال مادری می­گردند. ای

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد