در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۲۲ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42373

شكرانه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شكرانه                                           

شكرانه یكی از سریال­های مناسبتی ماه رمضان بود كه با محور قرار دادن موضوع حق‌الناس، درصدد روایت داستانی رمانتیك و معمایی، با استفاده از شخصیت­های متعدد بود. در این نوشتار، به این سریال و دلایل عدم موفقیت آن می­پردازیم.

· كارگردان این سریال سعید سلطانی است. اگر كمی به حافظة خود رجوع كنید، سریال میعاد در سپیده دم را به یاد می‏آورید. سلطانی با این سریال چندان شناخته نشد؛ ولی با سریال پس از باران، بر سر زبان‏ها افتاد و پس از آن نیز با سریال جوانی، بار دیگر از نظرها محو شد. دوباره با سریال خانه‏ای در تاریكی، به صف نخست كارگردانان بازگشت و با رسم عاشقی و سال‏های برف و بنفشه، به كارش ادامه داد. سلطانی از آن دست كارگردانانی است كه باید فرصت قابل توجهی برای ساخت اثر، در اختیارشان باشد.

محمد هادی كریمی، نویسندة این سریال بیشتر فیلم‌نامه‌نویس سینماست. فیلم هایی چون دختران انتظار، چشمان سیاه و رستگاری در20 :8 از نمونه كارهای او هستند.

منصور سهراب پور، تهیه‌كنندة جوانی است كه سابقة كاری او به تهیه‌كنندگی پروژة معما و سریال وفا خلاصه می‏شود و سوابقی نیز در زمینة حضور در گروه تهیه و تولید سریال‌ها و فیلم‌‏های مختلف دارد. برای نمونه، در سریال سایة آفتاب، مدیر تولید بود و فیلم تنگنا كه مدتی پیش، به كارگردانی علی‌رضا بذرافشان، از شبكة سه سیما پخش شد، توسط وی تهیه شده بود. او در پاسخ به این پرسش كه چه شد به فكر تصویربرداری سریال در كشور تاجیكستان افتادید، می‏گوید:

دلم می‏خواست در كشوری فیلم بسازم كه به لحاظ زبان و فرهنگ، وجه مشتركی با ایران داشته باشد و چه كشوری بهتر از تاجیكستان، با مردمانی فارسی زبان؟

وی می‏افزاید:

تصمیم دارم پروژه‏های بعدی را هم در خارج از كشور بسازم تا در امر سریال‌سازی، تنوع را به كار تزریق كنم.

· سریال شكرانه، افزون بر داستان اصلی، از داستان‏هایی فرعی تشكیل شده بود كه مخاطب را با حجم گسترده‌ای از رویدادها روبه‌رو می‌كرد كه برای بررسی سیر روایی سریال، روایت‏های مختلف را از هم جدا و هر یك را جداگانه، مورد بررسی قرار می‏دهیم.

نخستین و اصلی‏ترین داستان سریال، یافتن گمشده‏ای است كه وارث تمام اموال برادر رحمان، یعنی سبحان است. این داستان با سیری آرام، ولی منطقی، پیش می‏رود. حامد خوابی دید كه خود و پدرش را مدیون زنی حس كرد و از آنجا كه پسری مذهبی بود، این مسئله سخت فكر او را مشغول كرد؛ تا جایی كه تصمیم گرفت پدر را در جریان قرار دهد، در پی یافتن گمشده‌اش برآید، راهی دیار غربت شود و سفر مكة خود را تعویق بیندازد. از پدر حامد كه مردی غیرمذهبی بود، انتظار می‏رفت كه به راحتی چنین چیزی را نپذیرد و از سرمایه‏ای به این عظمت نگذرد. برای رضایت فردی با این خلق و خو كه حاضر به دادن هر گونه رشوه و انجام اَعمال غیرقانونی است، داستان نیازمند اتفاقی شگفت برای ایجاد دگرگونی در اوست. افتادن رحمان از پله‏ها و احتمال فلج شدنش همان اتفاقی است كه او برای تحول و رساندن حق به حق‌دار، به آن نیاز داشت. البته داستان اذعان دارد كه تحول رحمان سطحی و از روی ترس است.

به لحاظ داستانی، سیر تحول رحمان و راهی شدن حامد كاملاً منطقی است و بیننده همراه با حامد، خواهان رسیدن حق به حق‌دار است؛ ولی داستان‏های فرعیِ پیرامون داستان اصلی فراوانند كه به ترتیب، به آنها اشاره می‏شود:

داستان مُنیر و رقابتی كه با شوهر سابق خود داشت و می‌كوشید زندگی مرفهی برای خویش بسازد، سرگذشت منیر، خیانت شوهرش به او و تنها گذاشتنش كه موجب تنفر منیر از مردان گردید و به همین دلیل، تصمیم به انتقام گرفت تا ثابت كند می‏تواند با نیرنگ، ثروت شخص دیگری را تصاحب كند و او را تنها بگذارد؛ ولی بر خلاف تصورش عاشق رحمان می‏شود.

داستان بعدی، ماجرای سعید و مریم و نوع رابطة آن دو است و طمع سعید برای رسیدن به ارثیة مریم كه با تلقین به مریم ـ دختر رحمان ـ می‌كوشد به هدف خود برسد و در پایان، وقتی درمی‌یابد كه سهمی در كار نیست، همسرش را رها می‌كند و به خارج از كشور می‏رود. وجود این داستان برای نشان دادن شخصیت برخی افراد كه فقط برای پول، ادعای دوستی دارند، لازم است.

ولی روایتی دیگر كه نخستین روایت شكل گرفته در تاجیكستان است، رابطة حامد و نادیاست. اینكه این رابطه تا چه حد درست و بر مبنای اعتقادات حامد بوده، در بحث شخصیت، به تفصیل خواهد آمد. نكتة قابل توجه این است كه نادیا رابط چند داستان فرعی دیگر، از جمله یاور و عشق او به نادیا، مراد و گنج نیكلای وحشی و رابطة این گروه خلافكار با نادیاست.

 داستان معین و صنم نیز در سریال وجود دارد. آن دو زن و شوهری هستند كه بیشتر به صورت دو همكار به نظر می‏آیند. این به دلیل رابطة مخدوش آن‌هاست و بر اثر تصادفی كه معین مقصر آن بوده، به وجود آمده است. آن‌ها قصد تصاحب ارثیه را دارند. معین فردی زیرك است. وی كوشیده از راه ارتباط با منیر، به ارثیه برسد؛ ولی سرانجام، با لو رفتن به موقع او و مرگ تصادفی همسرش، خودكشی می‌كند و پروندة داستان او نیز بسته می‏شود.

سیر منطقی روایت اصلی به خوبی رعایت شده است. البته برای برخی از رفتارهای شخصیت‏ها، مانند نادیا، دلیل منطقی وجود ندارد. این‌كه چرا نادیا همۀ مداركی را كه در اختیار دارد، به معین كه هیچ آشنایی و شناختی از او ندارد می‏دهد؛ این عمل ساده‌لوحانة نادیا دور از هرگونه عقل و منطقی است.

افزون بر این داستان‏ها، گره‏های بسیاری نیز در این سریال، به چشم می‏خورند؛ مانند دزیده شدن حامد توسط یاور، دستگیر شدن حامد به علت قتل یاور، دزدیده شدن دوبارة حامد توسط گروه تبه‌كار مراد و... كه ذكر آن‌ها از حوصلة این نوشتار خارج است.

 سریال شكرانه تا نیمه‏های داستان، با جاذبه‏های پركشش قصه، توجه مخاطب را به خود جلب می‏كند و از عناصر مؤثری چون تعلیق و راز، برای داستان‌پردازی برخوردار است. عنصر تعلیق موجب می‏شود كه بیننده با داستان همراه شود. در این سریال نیز تعلیق‏های خوبی برای تداوم جاذبة قصه‏پردازی صورت می‏گیرد كه توانمندی بالایی برای روایت‏پردازی دارند؛ ولی این تعلیق‏ها یا تا بخش‏های پایانی ادامه پیدا می‌یابند و خستگی بیننده را در پی دارند یا در همان ابتدا، به بدترین شكل، برای شخصیت‏ها برملا می‏شوند. برای نمونه، در قسمت‏های ابتدایی، به گونه‌ای ابهام برانگیز، از فردی به نام سبحان نام برده می‏شود كه شخصیتی مربوط به گذشته است و رحمان روحیات كنونی حامد و بسیاری از افسوس‏های زمان حال خود را به شخصیت و مسائل مربوط به او نسبت می‏دهد. مسئلة اصلی قصه نیز به عمو سبحان و آن‌چه پدر در گذشته، با او و همسرش كرده، باز می‏گردد؛ ولی آغاز خوب این سریال در جایی بدل به شكست می‏شود كه نویسنده چیزی به نام توزیع اطلاعات را به دست فراموشی می‌سپارد و در جایی كه نباید، همة اطلاعات داستان را كه تا پایان مجموعه كفایت می‏كند، در یك سكانس، آن هم در سهل‏ترین شكل ممكن، ارائه می‏دهد؛ سكانسی كه پدر بر سر مزار عمو سبحان، برای حامد عقده‌گشایی می‏كند.

عنصر دیگری كه به آن اشاره شد، راز است. راز داستان این است كه به راستی، وارث عمو سبحان كیست؟ برای اینكه این راز تا پایان داستان، هم‌چنان باقی بماند و كشف نشود، داستان‏های فرعی كه به آنها اشاره كردیم، به سیر روایت اصلی افزوده شده‏اند تا به كشف نشدن این راز و پنهان ماندن آن كمك كنند؛ ولی وجود این داستان‏های فرعی، نه تنها به سریال كمك نكرده، بلكه موجب شده كه سریال مجموعه‏ای آشفته و به هم ریخته شود و تماشاگران تمایلشان را برای دنبال كردن ادامة مجموعه، از دست بدهند؛ چرا كه در این كلاف سردرگم، اسیر می‏شوند. بینندة جدیدی نیز به داستان اضافه نمی‏شود؛ زیرا بیننده‏ای كه از ابتدا، سریال را دنبال نكرده، قادر به تشخیص داستان اصلی نمی‏شود؛ چون با تعداد زیادی داستان فرعی روبه‌رو می‏شود؛ مانند ماجرای باند نیكلای وحشی، گنج آن‌ها، ارتباطشان با حامد و... .

· در بخش پیشین، روایت اصلی داستان را روشن ساختیم. پسری موجه و مذهبی در خواب می‏بیند كه زنی از پدرش، به سبب ضایع كردن حق و حقوقش، شكایت دارد. این رؤیا پدر را از خواب غفلت بیدار می‌كند تا پس از 30 سال، پسر در تاجیكستان، به جست‌وجوی صاحب واقعی حق بپردازد. این موقعیت داستانی بستری می‏شود برای جولان دادن آدم‏های داستان.

روانی شخصیت‏پردازی و میزان باورپذیر بودن آن‌ها، نكتۀ مهمی است كه به پیشرفت درست داستان كمك می‌كند. نكتة مهم دربارۀ شخصیت حامد، تناقض رفتاری او در برابر آدم‏ها و بی‏ثباتی شخصیت اوست. حامد در ایران، انسانی مستحكم و با اراده معرفی می‏شود كه در برابر خواسته‏های خلاف عرف و شرع پدر و شریكش، كوتاه نمی‏آید و بر حرف خود، پایدار می‏ماند؛ ولی به محض این‌كه به تاجیكستان می‏رود، به جوانی ساده و بی‏اراده بدل می‏شود كه با ریسمان هر كس، به چرخش در می‏آید. نمونه‏اش رفتار و برخورد او با نادیاست كه به همۀ حرف‏های نادیا گوش می‏دهد و هر كاری نادیا از او بخواهد، انجام می‏دهد یا معین كه پس از نادیا، حامد را به دنبال خود می‏كشاند.

ضعف دیگری كه در شخصیت‏پردازی حامد به چشم می‏خورد و نباید آن را فراموش كرد، این است كه حامد فردی مذهبی معرفی شده است؛ ولی ما این مذهبی بودن را تنها در ظاهر می‏بینیم؛ مانند نماز خواندن، كمك به نیازمندان، سر را پایین انداختن و به نامحرم نگاه نكردن، محاسن داشتن و... . البته در این میان، رفتارهایی مغایر با اصول مذهبی از او سر می‏زد؛ مانند نوع رابطة‏ حامد با نادیا، گوش دادن به حرف‏های نادیا، با او به رستوران و اپرا رفتن، او را به خانه‏اش رساندن و... كه اجازه می‏دهد نادیا از همۀ ترفندهای زنانه، برای جلب نظر او استفاده كند.

ریشة این مشكلات در كجاست؟ در اینكه نویسندگان برای نشان دادن شخصیتی مذهبی، دچار مشكل هستند و به جز راه‏های كلیشه‏ای و ظاهری، راه دیگری سراغ ندارند و برداشتشان از دین‌داری و مذهبی بودن، همین پوستة ظاهری و داشتن محاسن است. یا اِشكال به بازیگری برمی‏گردد و باور این فرد در نقش فردی مذهبی، برای مخاطب دشوار است. بیننده این بازیگر را در شمایل دیگری می‏شناسد و او را با نقش‏های پیشینش مقایسه می‏كند. البته با دانستن این‌كه این بازیگر كاندیدای بهترین بازیگر نقش دوم در جشنوارة فیلم فجر شده و در سریال صاحب‌دلان، بازی قابل قبولی ارائه داده، این فرضیه قابل چشم‌پوشی است. هم‌چنین دیدن شخصیت‏پردازی قوی رحمان، پدر حامد ـ كه فردی مذهبی نیست ـ ما را به درستی فرضیة نخست نزدیك می‏كند. رحمان تنها فرد داستان است كه بافت و ساختار شخصیتی محكمی دارد. فراز و فرود او، وسوسه‏های منیر، شك و دودلی او در ارتباط با سهم برادر مرحومش، وقایعی كه از سر می‏گذراند ـ از سُر خوردن روی پله‏های منزل گرفته تا آسیب دیدن مجدد، هنگام سوار شدن آسانسور ـ نشانه‏ها و اشارات مناسبی برای یك انسان است تا بتواند درون و برون خود را بكاود.

نخستین بار، وقتی رحمان می‏فهمد كه فاطمه، همسر سبحان مرده است، بسیار شادمان می‏شود؛ ولی پس از روشدن قضیة فرزند سبحان، دوباره او را در آزمونی تازه می‏بینیم. واكنش‌هایی كه این شخصیت در مصاف با این آزمون، از خود نشان می‏دهد، دیدنی است.

 ضعف دیگری كه در شخصیت‏پردازی آدم‏های داستان به چشم می‏خورد، نوع تحول شخصیت‏ها و انگیزه و هدف اصلی آن‌هاست. برای نمونه، شخصیت مُنیر این گونه است. او فردی است كه در طول داستان، برای بیننده محرز شده كه هدفی جز تصاحب ثروت و مال رحمان ندارد و به همین دلیل، با او ازدواج كرده است. در بخش‏های پایانی، بر این باور بیننده خط بطلان كشیده می‏شود و منیر فردی معرفی می‏شود كه شكست خورده و همسرش به او خیانت كرده و با انگیزة انتقام از مردان، طرح آشنایی با رحمان ریخته است؛ ولی در ادامه، عاشق رحمان می‏شود. در اینجا، برای بیننده مشخص نمی‏شود كه اگر منیر انگیزة انتقام را كه دلیل خوبی برای رفتار او به شمار می‏رود، فراموش كرده و عاشق رحمان شده است، چرا به كارش ادامه می‏دهد تا دستش برای رحمان رو شود؟

فرد دیگری كه دچار تحول می‏شود و این تحول برای بیننده قابل پذیرش نیست، تحولی است كه در شخصیت نادیا روی می‏دهد؛ دختری كه در ابتدا، انگیزه‏اش پول و فرار از دست باند خلافكار و خواستگار سمجش بود و به همین انگیزه، با حامد ارتباط برقرار كرد و همۀ كوشش خود را برای جلب توجه حامد انجام داد. او 30 سال با این باور كه خاله‏اش، فاطمه فردی مزاحم و موجب دردسر خانواده بود و تمامی گرفتاری‏ها از جانب خاله‏اش است، زندگی كرده و از رفتار و منش خاله‏اش بیزار بوده است. چگونه چنین شخصی در بخش پایانی داستان، متحول می‏شود؛ به گونه‌ای كه به دختری محجبه و با ایمان بدل می‌شود و از حامد كه حالا عاشقش شده، چشم می‌پوشد و تنها دلیلش هم این است كه می‏فهمد فرزند سبحان و فاطمه است؟ آیا این می‏تواند دلیل كافی برای تحول باشد؛ آن هم بدون هیچ پیش‌زمینة ذهنی و آشنایی با نوع نگرش و دیدگاه‏های مادر و پدرش!؟

به یاد داشته باشیم كه او حتی نوشته‏های پدرش را هم نخوانده و حامد به او قول می‏دهد كه آنها را برایش بفرستد. در این داستان، سیر تحول كاملاً برعكس اتفاق می‏افتد؛ ابتدا تحول رخ می‌دهد و سپس، عوامل تحول پیش می‏آید!

ضعیف‏ترین شخصیت داستان معین است كه فرهاد قائمیان در جلد آن فرو رفته و با هیچ متر و قیاسی پذیرفتنی نیست. به لحاظ ارائة شخصیت به وسیلة بازیگر، چون بازیگر مجبور است لهجة تاجیكی خود را از یاد نبرد، این مسئله فرصتی برای ارائة نقش به او نمی‏دهد. از جنبة وجوه ساختاری شخصیت، عملكرد او با واقعیت منافات دارد؛ مانند نوع رابطه‏اش با صنم كه در ابتدا، هیچ نشانی از علاقه و عشق میان او و صنم دیده نمی‏شود و نوع رابطة آن‌ها، همان گونه كه در بخش روایت اشاره شد، رابطه‏ای كاری است و بیشتر روی حساب بردن صنم از معین تأكید شده است؛ ولی در انتهای سرگذشت معین، می‏بینیم كه صنم همسر اوست و او آن‌قدر به صنم علاقه دارد كه به دلیل مرگ تصادفی صنم، خودكشی می‏كند.

البته در میان دیگر شخصیت‌های سریال، سعید نیز از شخصیتی قوی و ثابت برخوردار است. او دارای انگیزه و هدفی مشخص است و این انگیزه و هدف را تا انتها دنبال می‏كند؛ ولی با این همه، به جز سعید و رحمان، شخصیت‌ها از عمق لازم برخوردار نیستند.

نكتة مثبتی كه در این سریال به چشم می‏خورد، نوع نگاه نویسنده و كارگردان به شخصیت‌هاست كه نگاهی جنسیتی نیست، بلكه به شخصیت‏ها، چه زن و چه مرد، نگاهی بی‏طرفانه شده است. در سریال، هم در زن‏ها شخصیت مثبت وجود دارد و هم در مردها؛ هم زن‏ها می‏توانند منفی باشند و هم مردها. البته ناگفته نماند كه در انتهای سریال، زن‏ها هستند كه دچار تحول مثبت می‌شوند؛ مانند نادیا، منیر و صنم؛ ولی مردها از میدان بیرون می‏روند، مقاومت نمی‏كنند و متحول نمی‏شوند. معین خودكشی می‏كند و سعید به خارج از كشور می‌رود و همسرش را تنها می‏گذارد.

درست است كه نویسنده و كارگردان نگاهی جنسیتی به سریال نداشته‏اند؛ ولی با آدم‏های داستان، با نگاهی طبقاتی روبه‌رو شده‏اند. در این تقسیم‌بندی، آدم‏های متمكن و ثروتمند بدجنس هستند و همواره در پی دور زدن یكدیگرند و آدم‏های فقیر، همگی شریف و ارجمند تصویر شده‏اند.

· در این سریال، مضامین پرشماری به كار گرفته شده‌اند. بازگرداندن حق به حق‌دار، ازدواج مجدد، طمع، از هم گسیختگی خانواده و خیانت موضوعاتی هستند كه با توجه به روند داستان، می‏توان آنها را برشمرد. همۀ این موضوعات برگرفته از كشمكش‏های اجتماعی و البته خانوادگی جامعة كنونی ما هستند. در نتیجه، می‏توان گفت كه داستان حول محور اجتماع و خانواده می‏چرخد.

در زمینة بازگرداندن حق به حق‌دار، حق همان زمینی است كه میراث پدری است و صاحب اصلی آن سبحان است كه پس از او، مهریة همسر او تعیین می‏شود. همسرش وارث سبحان و صاحب اصلی این زمین است؛ ولی رحمان به علت دوندگی‏های بسیار در باز پس گرفتن زمین از دولت، خود را وارث و صاحب اصلی می‏داند. این پس دادن حق یا پس ندادن آن و كشمكش‏های درونی و بیرونی رحمان، بر كل داستان تسلط دارد و داستان را با افت و خیزهایی همراه می‌سازد. همان گونه كه در زمینة شخصیت اشاره شد، زمانی كه رحمان از روی پله می‏افتد و آسیب می‏بیند، تصمیم قاطع می‏گیرد كه حتماً وارث سبحان را بیابد. او این موضوع را به حامد هم گوشزد می‏كند و زمانی كه حالش رو به بهبودی می‏گذارد، تصمیمش عوض می‌شود و از پس دادن حق به وارث خودداری می‏كند.

طمع موضوع دیگری است كه به جرأت می‏توان گفت در همه جای داستان وجود دارد. درگیری بیشتر شخصیت‏های داستان از مسئلة زمین آغاز می‏شود و منبع و منشأ اصلی آن طمع است؛ مانند منیر كه قصد دارد به رحمان خیانت كند و به نفع خویش، از این موضوع سود ببرد. داماد او نیز در ابتدا، هم‌دست منیر است؛ ولی سپس با او اختلاف پیدا می‏كند و در پایان، از رسیدن به قصد خود مأیوس می‌شود و شكست می‏خورد. معین شخصیت تاجیكی نیز برای رسیدن به پول و ثروت، از تمام زیركی و هوش خود بهره می‌گیرد و حتی در این راه، از همسر خود مایه می‏گذارد، حتی به قیمت كشته شدن همسرش. نادیا در ابتدا، برای رسیدن به پول، می‌كوشد به حامد كمك كند؛ بگذریم كه به تدریج، محبت حامد در دلش جای می‌گیرد.

ولی طمع در باندی كه نادیا و یاور با آن‌ها همكاری می‏كردند نیز به خوبی نمود می‌یابد. افراد باند، همگی می‏خواهند از هم سبقت بگیرند و زودتر به گنج برسند و در این میان، تمامی اعضای باند، به جز یك نفر كشته می‏شوند و آن یك نفر هم به دام پلیس می‏افتد.

از دیگر موضوعاتی كه در این سریال، به آن اشاره شده، از هم گسیختگی خانواده است. دربارۀ خانوادة رحمان، می‏بینیم كه حامد زندگی خود را به طور كامل، از پدر و خانواده جدا كرده و به طور مستقل، به زندگی ادامه می‏دهد. رابطة رحمان و منیر نیز چون آن دو صداقت اخلاقی ندارند، با ثبات نیست و در آن، پای‌بندی وجود ندارد. خانوادة مریم و سعید به دلیل باردار نشدن مریم و ثروتی كه قرار است از پول زمین به او برسد، از صداقت لازم بی‌بهره است. البته در این میان، بی‌صداقتی بیشتر از جانب سعید است كه سرانجام، به جدایی آن دو و رفتن سعید به خارج منتهی می‏شود. می‏توان گفت كه عامل نابسامانی این دو خانواده طمع است. از هم پاشیدگی خانوادة خاله و نادیا نیز به علت بیماری خاله است.

می‏توان چنین برداشت كرد كه موضوع اصلی داستان بازگرداندن حق به حق‌دار است كه موجب تحولاتی چند در شخصیت‏های داستان و البته به وجود آمدن موضوع‏های فرعی دیگر شده است. از این موضوع می‏توان به مضمون اصلی و مسلط داستان رسید كه می‏تواند چنین باشد: بازگرداندن حق به حق‌دار با مقاومت‌هایی مواجه می‌شود و موجب ایجاد تحولاتی در افراد می‌گردد.

 اكنون پرسش این است؛ آیا علت‏ها و معلول‏ها به خوبی در روایت، نشان داده شده‏اند یا نه؟ با این‌كه این مسئله موضوع اصلی داستان است؛ ولی به علت وجود موضوعات دیگر و پرداختن زیاد نویسنده و كارگردان به آن‌ها، موضوع اصلی به حاشیه می‏رود و از غنای كافی برخوردار نیست. در موضوعات فرعی نیز چنین است؛ مانند خیانت كه عامل تنفر است. از آن‌جا كه شخصیت منیر درست پرداخت نشده و منیر دایم دچار تحول شخصیتی می‌شود، رفتارهای او غیرمنطقی به نظر می‌رسند. البته خیانت، عاملی منطقی در به وجود آمدن تنفر است؛ ولی این موضوع با توجه به پیچیدگی‏های شخصیتی، به خوبی ظاهر نشده است. منیر كه از شوهرش، به دلیل خیانت متنفر است، چگونه یك‌باره او را می‌بخشد؟ آیا این‌كه او در حال مرگ است، كافی است؟ به همین دلیل، بیننده نمی‌تواند با این موضوع، هم‌ذات‌پنداری كند. اگر چه علت‏ها و انگیزه‏ها، بالقوه منطقی هستند؛ ولی پرداخت فیلم‌نامه نامناسب است و می‏توان گفت از عمق و غنای كافی برخوردار نیست. این ضعف، محتوا و مضمون را در موقعیت مناسبی قرار نمی‏دهد و آن‌ها را به خوبی آشكار نمی‏سازد.

· به لحاظ ساختاری، می‏توان به مواردی در سریال شكرانه اشاره كرد؛ نشان دادن نمایی از شهر در شب، داستان را از یك خانواده یا دو خانواده، به جمعیت بیشتری در شهر تعمیم می‏دهد و گویای این مطلب است كه چنین مشكلاتی در این شهر بسیار است و شاید همه به گونه‏ای، با این مشكلات دست و پنجه نرم می‏كنند. نشان دادن نمایی از ماه كه پنهان و آشكار می‏شود، تمهید جالبی است كه خبر از رازی پنهان می‏دهد و وجود توطئه و نیرنگ را یادآور می‏شود.

این سریال چون در دو كشور ایران و تاجیكستان فیلم‌برداری شده، نیاز به ترفندی داشت تا زمانی كه ماجرا در هر یك از این دو كشور می‏گذرد، برای بیننده روشن باشد. ترفندی كه در این زمینه استفاده شده، نمای برج میلاد در تهران و نمایی از شهر دوشنبه در تاجیكستان بود و هم‌چنین استفاده از موسیقی تاجیكی، به گونه‏ای هنرمندانه كه فضا و مكان را تعریف می‏كرد.

در پایان، هنوز پرسشی باقی مانده كه به آن پاسخی داده نشده است؛ چرا سریال در تاجیكستان می‏گذرد؟ دلیل و منطق محكمی در داستان وجود ندارد كه این ماجرا در تاجیكستان اتفاق بیفتد. این داستان می‏توانست در هر مكانی از كشور خودمان نیز روی دهد. البته فیلم‏ها و سریال‌های بسیاری در كشورهای دیگر ساخته شده‏اند؛ ولی در داستان، دلیل و منطق محكمی برای آن وجود داشته است؛ مانند فیلم سینمایی از كرخه تا راین و سریال مدار صفر درجه. دلیل تهیه‌كننده كه می‏گوید می‏خواستیم نزدیكی فرهنگ و زبان دو كشور را نشان دهیم، قانع‌كننده نیست؛ زیرا هنگامی كه داستان در تاجیكستان می‏گذرد، هیچ گونه اشتراك فرهنگی و دینی با مردم تاجیكستان حس نمی‏شود و حتی لهجة فارسی آن‌ها با زبان و لهجة فارسی ایران تفاوت دارد. این تفاوت در لهجه و زبان، موجب كند شدن ریتم داستانی می‏شود و زمانی كه داستان در تاجیكستان می‏گذرد، از داستان ایران جدا می‏شویم و مسائل مربوط به آن به حاشیه می‏رود.

اكنون با توجه به مسائل مطرح شده، مانند داستان‏های فرعی فراوان، ضعف در شخصیت‏پردازی و پرداخت نامناسب موضوع و مضمون، از نظرسنجی صداوسیما كه سریال شكرانه را در ردة آخر سریال‏های ماه مبارك رمضان قرار داده، شگفت‌زده نمی‏شویم.

 

نویسنده:كارگاه هنرجویان نقد رسانه

منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفدهم وهجدهم

Ps147

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد