گفت و گو كردن با كسانی كه از نزدیك شرایط زندگی غربی را تجربه كرده و بی واسطه با فرهنگ حاكم بر مردم آن سامان رو به رو شده اند، كمك بزرگی است برای درست قضاوت كردن دربارۀ غرب؛ بسیار پیش می آید كه در گفت و گوهای روزانه، نوشته جات مطبوعاتی و سخنرانی ها مطالبی به غرب و متفكرین آن جا نسبت داده می شود بی آنكه كسی یا كسانی از خود بپرسند تا چه اندازه این آمارها و گفته ها از سندیت برخوردارند. چرا كه می توان مدعی شد در بسیاری از موارد اطلاعات از منابع ترجمه شده ای به دست آمده كه اگر از علمیت متن اصلی و ترجمۀ درستی هم برخوردار باشند، باز هم حاصل تفكرات یك شاهد غیر اینجایی است و نه نتایج دریافت های مستقیم یك محقق ایرانی؛ در حوزۀ رسانه با توجه به غربی بودن ذاتی پدیده ای چون تلویزیون این مسئله اهمیت بسزایی دارد.
مجالی دست داد تا در گفت و گویی نه چندان بلند، پای سخن كسی بنشینیم كه خود مدتها در قلب دنیای مسیحیت جهان یعنی واتیكان روزگار گذرانده بود و می توانستیم بیشتر از حال و هوای حضور دین مسیحیت و كلیسای كاتولیك در رسانه های آن دیار با خبر شویم. گرچه در پاره ای از اوقات گفت و گو به سمت و سویی دیگر رفت و از فضای رسانه ای فاصله گرفت ولی پرسشی بی پاسخ نماند. تنها ماند پاسخ پرسش ما دربارۀ میزان قدرت و تاثیر رسانه های جمهوری اسلامی در اروپا كه پاسخش به زمانی دیگر موكول شد!
نگاهی به زندگی حجت الاسلام دكتر محمد مسجد جامعی
متولد سال 1332 شهر تهران
تحصیلات: رشتۀ پزشكی از دانشگاه تهران (تا پایان علوم پایه، نیمه تمام)
كارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه تهران
دكترای علوم سیاسی از دانشگاه فلورانس ایتالیا
تالیفات: ایدئولوژی و انقلاب
تحول در خلیج فارس
آفریقا: میراث گذشته و موقعیت آینده
بنیادهای تفكر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن
گفت و گوی دینی، گفت و گوی تمدنی
مسئولیت ها: مدیركل برنامه ریزی خارجی وزارت ارشاد (1360- 1358)
سفیر ایران در واتیكان (1376-1370)
مدیركل فرهنگی وزارت امور خارجه (1383- 1376)
سفیر ایران در مراكش (1386- 1383)
لطفاً کمی دربارة رسانههای دینی مسیحیت کاتولیک و چگونگی فعالیتهایشان بگویید.
در جهان کاتولیک، دو دسته رسانه وجود دارد؛ یک گروه رسانههای مربوط به مرکزیت کلیسای کاتولیک، یعنی واتیکان است و گروه دیگر رسانههای مرتبط با کلیساهای کاتولیک، در دیگر نقاط جهان. در خود ایتالیا نیز واتیکان یک واقعیت است و کلیسای کاتولیک ایتالیا، واقعیتی دیگر. حتی کلیسای کاتولیک ایتالیا که مرکزیتش در شهر رم است، غیر از خلیفهگریهای بزرگی است که در شهرهای بزرگی چون میلان یا ناپل قرار دارد. نه تنها در ایتالیا، بلکه در هر جای دنیا که کلیسای کاتولیکی وجود دارد، برای خود، رسانة گروهی دارد؛ اعم از مطبوعات، رادیو و گاه تلویزیون.
اما دربارۀ رسانههای مربوط به واتیکان، باید گفت كه به لحاظ رسمی، واتیکان یک روزنامۀ رسمی به نام لوسر واتوره رومانو ـ به معنای ناظر رومی ـ دارد که حدود 150 سال است منتشر میشود. این روزنامه به زبان ایتالیایی است و به طور همزمان، به چند زبان دیگر مثل انگلیسی، فرانسوی و لهستانی نیز منتشر میشود. خلاصۀ مطالب این روزنامه به صورت هفتگی، در هفتهنامهای به همین نام منتشر میشود که زبانهای بیشتری را در بر میگیرد.
روزنامۀ دیگری با رویکرد اجتماعی ـ سیاسی ـ دینی نیز در ایتالیا منتشر میشود، به نام اُوِنیره که به قول خودشان، روزنامهای است با گرایش کاتولیکی و وابسته به شورای اسقفی ایتالیا؛ اما روزنامة رسمی واتیکان نیست. در این روزنامه، اخبار زیادی دربارة کلیسای کاتولیک، واتیکان و ... درج میشود. روزنامهها و نشریات متعدد دیگری نیز هستند که در ایتالیا و دیگر کشورهای جهان منتشر میشوند که البته رسمی نیستند. یکی دیگر از رسانههای رسمی واتیکان، رادیو واتیکان است که نزدیک هفتاد سال است فعالیت میکند. این رادیو که دارای برنامههای منظم و دقیقی است، به زبانهای مختلف برنامه دارد؛ اما واتیکان به طور رسمی تلویزیون ندارد و به طریق اولی، تلویزیون ماهوارهای هم ندارد. البته در اوایل دهة 90 ، یک شبکة تلویزیونی به نام تله پاچه ـ به معنای تلویزیون صلح ـ راه اندازی شد که برنامههای آن در رم تهیه میشود. این تلویزیون با گرایش کاتولیکی، عموماً اخبار و تحولات پاپ را پوشش میدهد و در کنار آن، برنامههای مذهبی و دینی دیگری نیز پخش میکند. این شبکة تلویزیونی که هنوز به عنوان تلویزیون رسمی معرفی نشده، در اواخر دهة 90 ، از یک کانال ماهوارهای پخش شد و هنوز پخش ماهوارهای دارد. تا زمانی که من در واتیکان بودم، این شبکه تنها به زبان ایتالیایی برنامه داشت و فکر میکنم هنوز همان گونه باشد. بنابراین، واتیکان تنها دو رسانة رسمی دارد؛ یکی روزنامة لوسر واتوره رومانو و دیگری رادیو واتیکان.
آیا به لحاظ اقتصادی، دولت ایتالیا از این رسانهها، مثلاً تله پاچه حمایت میکند؟ یا اینکه از طریق اعانات کلیسا، به آنها کمک میشود؟
متولی رسانههای رسمی مانند لوسر واتر رومانو یا رادیو واتیکان، خود واتیکان است؛ اما اطلاع ندارم شبکههایی مثل تله پاچه، محل درآمد یا حامی اقتصادیشان از كجاست. دلیلی هم نمیبینم که دولت ایتالیا در این مورد هزینه کند.
یعنی دولت ایتالیا، حتی برای مقاصد سیاسی یا برای گسترش جهانی کاتولیک، سرمایهگذاری نمیکند؟ برای مثال، جمهوریخواهان آمریکا برای مقاصد سیاسی، کمک زیادی به کلیساهای اوانجلیس و پروتستان میکنند. آیا دولت ایتالیا چنین بهرهبرداریهایی از کلیسای کاتولیک نمیکند؟
بهتر است این سئوال را به صورتی کلیتر پاسخ دهم. اصولاً موقعیت دین، به معنای عام کلمه و متدینان به طور کلی، در ایالات متحدة آمریکا و اروپا، به معنای واقعی کلمه، با یکدیگر متفاوت است. در آمریکا، به دلایلی مفصل که عموماً تاریخی است، دین بسیار قدرتمند و تمایلات دینی فراوان است. دین و کلیسا در آمریکا، به لحاظ اجتماعی، تأثیرگذار و به لحاظ اقتصادی، ثروتمند است. مردم نیز همچنان مایلند به کلیسا کمک کنند؛ اما در اروپا، چنین شرایطی وجود ندارد. البته به یقین، گسترش مسیحیت، حتی برای اروپاییان بیدین نیز مهم و پسندیده است؛ چرا که توسعة مسیحیت نوعی سمپاتی گرایش به غرب و تمدن غرب ایجاد میکند. به هر روی، هر دولتی موظف است در چهار چوب قوانین، ضوابط و مادههای قانونی پیش بینی شده، بودجه را مصرف کند. مسائلی که گفتید، در قانون کشورهای اروپایی لحاظ نشده است. البته در وزارت خارجة برخی کشورهای اروپایی، از جمله ایتالیا و فرانسه، بخشی به نام تعاون وجود دارد که برای تعاون و همکاری با کشورهای جهان سوم فعالیت میکند. دولتها میتوانند به نام وزارت خارجه و تعاون یا تعاونهای چند جانبه، بودجههایی را صرف پروژههایی کنند که در نهایت، به تقویت مسیحیت در کشورهایی خاص میانجامد؛ مانند ساخت بیمارستانهای مسیحی ـ کاتولیکی یا ساختن مدرسهای با گرایش کاتولیکی در یک کشور جهان سومی. این شیوه، نه تنها در وزارت تعاون و امورخارجه، بلکه در بخشهای دیگر دولت، مانند نخست وزیری، ریاست جمهوری، سازمان مهاجرت و ... وجود دارد. برای مثال، در طرحی به نام پلیکان که کشور ایتالیا با هماهنگی واتیکان اجرا کرد، قرار شده بود جامعۀ آلبانی را اروپاییزه کنند و بخشی از این طرح نیز گسترش مسیحیت کاتولیک در آلبانی بود. در این طرح، پیش بینی شده بود برخی از مسلمانانی که قصد دارند مسیحی شوند، مورد حمایت قرار گیرند. در نتیجة این طرح که در اواخر دهة نود اجرا شد، تعدادی از مسلمانان آلبانی کاتولیک شدند؛ اما واقعیت این است که حتی در ایتالیا و کشورهای متدین مسیحی چون اسپانیا، ایرلند و کرواسی، ردیف بودجهای برای کمک به فعالیتهای بیشتری، به ویژه در خارج از کشور، وجود ندارد.
آیا کلیسای کاتولیک در پخش برنامههایش از طریق ماهواره، شبکههای اوانجلیس را رقیب خود به شمار میآورد؟ به عبارت دیگر، آیا برنامههای مذهبی اوانجلیستها، مانند جلسههای شفابخشی، جلسههای دعا و کنفرانسهای گستردهای که به لحاظ ماهیت، این عبادتهای دسته جمعی با مناسک و ضوابط کلیسای کاتولیک تفاوت دارند، از سوی کلیسای کاتولیک، مورد انتقاد قرار میگیرد یا کلیسای کاتولیک این گونه برنامهها را عبادت مخلصانۀ دینی میانگارد؟
این قبیل پرسشها که مربوط به رقابت میان شاخهها و فرق دینی است، بسیار پیچیده است و پاسخ کوتاهی ندارد. برای درک چگونگی این رقابت و تبدیل رقابت به خصومت، باید ابتدا موقعیت کلیسای تبشیری را ـ که عمدتاً پروتستان با منشأ آمریکایی هستند ـ به خوبی شناخت. در ضمن، باید تمایل پروتستانها برای جذب کاتولیکها را نیز در نظر داشت و توجه کرد که این رقابت در کدام صحنهها انجام میشود. به عبارت دیگر، باید به این دو پرسش نیز پاسخ داد که آیا کاتولیکها، توسعه و پیشرفت پروتستانها را در خارج از قلمرو کاتولیکی میپذیرند و آن را به نفع خود میبینند؟ یا اینکه حتی در خارج از قلمرو کاتولیکی، در مقابل آنها میایستند؟ به عبارت دیگر، آنها را تا چه حدی تحمل و تا چه حدی تشویق میکنند؟
همة اینها پرسشهایی است که در پی پرسش شما دربارة رقابت این دو فرقه، به ذهن خطور می كند. پاسخ به تمامی این پرسشها زمان زیادی میطلبد؛ اما به اجمال میتوان گفت که تعارض و رقابت میان کلیسای کاتولیک و کلیسای جدید پروتستان با منشأ آمریکایی یا همان اوانجلیس، به طور عمده، در کشورهای آمریکای لاتین بروز کرده است و روز به روز، بر شدت آن افزوده میشود؛ زیرا کلیسای پروتستان در کشورهای آمریکای لاتین، بسیاری از کاتولیکها را جذب و آنها را پروتستان کرده است. در واقع، پروتستانها در این منطقه، پا توی کفش کاتولیکها کردهاند؛ اما در مناطق دیگر، حتی در آفریقای سیاه نیز این رقابت یا خصومت به شدت آمریکای لاتین نیست؛ چرا که در عموم قلمروهای غیر آمریکای لاتین، حتی در خود اروپا، پروتستانها قصد ندارند پا توی کفش کاتولیکها کنند. به همین دلیل، کلیسای کاتولیک در اروپا، به فعالیتهای پروتستانها حساسیتی نشان نمیدهد.
آیا نمیتوان گفت ترویج مسیحیت پروتستان در آمریكای لاتین، بخشی از هژمونی سیاسی ـ دینی آمریكاست؟ یا باید این اقبال اهالی آمریكای لاتین را به تفاوت آموزه های مسیحیت كاتولیك با پروتستان نسبت داد؟ دربارة ترویج مسیحیت در آمریكای لاتین، نقش رسانه های قدرتمند آمریكایی را چگونه ارزیابی می كنید؟
واقعیت این است که توسعة پروتستانتیسم، امروز دیگر یک جریان جهانی است. در حال حاضر، مسیحیت تبشیر کننده و بلکه عمدتاً مسیحیت پروتستانی آمریکایی در همه جای دنیا، در حال توسعه و رونق است. این کلیسا مورد حمایت نه تنها سیاست خارجی آمریکا، بلکه گروههای منجی داخل آمریکا، به ویژه گروههای راستگرای سیاسی نیز است.
برای پاسخ دقیق به این پرسش، لازم است دین و تحولات دینی در آمریکا و همچنین بی اعتنایی زمامداران دهة 60 و 70 آمریکا به دین، بررسی شود. سپس باید چرخشی که در زمان رونالد ریگان، به دین و به ویژه راست دینی پدید آمد، مورد تحلیل قرار گیرد. همچنین باید بررسی کرد که چگونه راست دینی از سقوط بلوک شرق، هیجان زده شد و چگونه خود را بسیج کرد که مجموعة شرق اروپا و بلوک شرق را تحت نفوذ و حتی سیطرة خویش درآورد و این مسئله چه کنشها و واکنشهایی در پی داشت.
گروه های راست در دهة 90 ، دستخوش تحولاتی درونی گردیدند که جای تحلیل و بررسی دارد. آنها در زمان بیل کلینتون، از قدرت دور بودند و در همان زمان، در حال پردازش تئوریک برای جهشی بودند که در سال 2000 ، با آمدن جرج بوش پسر اتفاق افتاد. برای شناخت درست و دقیق کلیسای پروتستان، منهای شناخت ریشه های تئوریک و تئولوژیک آن به لحاظ کلامی، باید تاریخ آمریکا، جامعة آمریکا و تحولات دینی آن جامعه و همچنین خود شخصیت ریگان و نوع راست گرایی او، یا به عبارتی، ریگانیسم هم مورد بررسی قرار گیرد.
به هر روی، این کلیسا در خدمت منافع سیاست خارجی آمریکا، به ویژه سیاست خارجی جناح راست و راستگرایان آمریکاست؛ چنان که از جانب آنان، حمایت و تقویت می شود. این موضوعی پیچیده است که برای شناخت دقیق آن، مسائل بسیاری باید مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد. اینكه آیا این ترویج با انگیزه های مشخصی، اعم از سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد یا مردم آن سامان رغبتی به تعالیم پروتستانی دارند یا نه، باید با دقت و تأمل بیشتری بررسی شود.
در همین آمریكای لاتین، با پدیده ای رو به رو بودیم، به نام الهیات رهایی بخش که توانست در كشورهایی كه زیر سلطۀ شدید کودتاچیان و سیاست های استعماری آمریكا قرار داشتند، کارگشا باشد. الهیات رهایی بخش چیست و چگونه توانست مبنای تحولات اجتماعی ـ سیاسی آمریكای لاتین قرار گیرد و اكنون در چه موقعیتی است؟
الهیات رهایی بخش مولفهای کاتولیکی است که در میانة دهة 60 پدید آمد. در آن زمان، کلیسای رسمی کاتولیک در آمریکای لاتین، نسبت به وضع معیشتی و اقتصادی مردم و ظلم اقتصادی و اجتماعی موجود، بیتفاوت شده بود و همین مسئله زیربنای ایدئولوژیک الهیات آزادیبخش قرار گرفت. الهیات آزادیبخش یک مسئلة سیاسی نبود و اساساً در آمریکای لاتین، مانند خاورمیانه نسبت به استقلال حساسیت وجود ندارد. الهیات آزادی بخش در بستر کلیسای کاتولیک، تعالیم اولیة مسیح و کلیسای کاتولیک شکل گرفت و ناظر به واقعیت زندگی روزمرة مردم بود و از ظلم اقتصادی ـ اجتماعیای که بر مردم می رفت، سخن می گفت. این جریان ادامه یافت تا اینکه در دهة هفتاد، موقعیت بهتری پیدا کرد و در دهة هشتاد، قدرت بیشتری به دست آورد، تا جایی که ساندنیستها در نیکاراگوئه نیز به الهیات آزادی بخش گرویدند. این جریان تا اوایل دهة نود ادامه داشت تا اینکه با سقوط بلوک شرق و فروکش کردن ارزش ها و اندیشه های سوسیالیستی در همه جای دنیا، الهیات آزادی بخش نیز موقعیت پیشین خود را از دست داد و اکنون تقریباًًًً به بخشی از تاریخ بدل شده است.
کلیسای کاتولیک چه برنامههایی را از طریق شبکههای تلویزیون پوشش میدهد؟ آیا جلسات عبادات دسته جمعی هم از این شبکهها به نمایش در میآید؟ در این صورت، کلیسا تا چه حد میکوشد جلوههای هنری این جلسات را بیشتر کند؟ آیا سعی میکند آن را از حالت آداب و مناسک رایج، خارج کند و بر وجه معنوی و تأثیرگذاری باطنی آن جلسات بیفزاید؟
کلیسای کاتولیک بسیار سنتی است. البته ممکن است از منظر ما، کلیسای مدرن و متحولی به چشم بیاید؛ اما از دیدگاه خود کاتولیکها، به ویژه کاتولیکهای غربی، این کلیسا کاملاً سنتی و ملتزم به مبانی سنتی خویش است؛ به عکس کلیسای پروتستان، به ویژه پروتستانهای آمریکایی که هرگز به این معنا، به سنت التزام ندارند. رویکرد کلیسای پروتستان در نوع جدید و آمریکاییاش، با کاتولیکهای محافظه کار و سنتی متفاوت است. محافظهکاری کاتولیکها موجب شده تا تنوع در برنامههای عبادی و در نتیجه، جذابیت برنامهها، تا حد زیادی کاهش یابد. در ایران، اغلب سعی می شود برای فعالیتهای دینی، از تمامی عناصر مورد قبول اجتماع و هماهنگ با ضوابط دینی استفاده شود. هنر دینی برای ما، فی نفسه دارای موضوعیت است و حتی هنرهایی چون تذهیب وجود دارد که به استخدام دین درآمده اند. به همین جهت، از دیگران نیز توقع همین شیوه و روش را داریم؛ اما حقیقت این است که در آنجا، جهان مسیحیت به هیچ وجه، این گونه نیست و این گستردگی استفاده از هنر در بیان مفاهیم دینی وجود ندارد؛ به ویژه در کلیسای محافظه کاری چون واتیکان که برنامههایشان در ظاهر، بسیار تکراری است. برای مثال، مشابه نمایشگاههای قرآنی که در ماه مبارک رمضان، در تهران برگزار میشود، با آن همه جذابیت و گستردگی، در هیچ جای دنیا وجود ندارد. اگر هم اسقف یا کشیشی در برنامههای خود، از روشهایی جدید و جذاب استفاده کند، مورد تأیید واتیکان قرار نمیگیرد و در رسانههایشان نمایش داده نمیشود.
آیا میتوان گفت پاپ پیشین سیاستهای تبشیری خود را با رسانهها تنظیم کرده بود و ارتباطات بیشتری با رسانهها داشت؟
پاپ ژان پل دوم یکی از مهمترین شخصیتهای جهانی بود که تا حد امکان، از رسانههای گروهی، به ویژه تلویزیون استفاده میکرد و به خوبی میدانست چگونه باید از رسانهها استفاده کند. عمدة نفوذ پاپ ژان پل دوم به دلیل تخصص او در استفادة به موقع، درست و فراوان از رسانههای گروهی بود. او اصولاً یک مرد رسانهای به شمار میآمد و از این جهت، یک استثنا بود. مشکل بتوان گفت که در سالهای اخیر، هیچ شخصیت سیاسی در سطح بین المللی، به اندازة او از رسانهها استفاده کرده باشد. پاپ کنونی بدون شک، شخصیتی رسانهای نیست. او یک دانشمند بزرگ و به لحاظ فلسفی و کلامی، یک تئولوگ است. در واقع، او یک شخصیت علمی است. وی به مدت 20 سال، در واتیکان، مسئول مجمع دکترین عقاید مسیحی بود که آن هم مسئولیتی علمی بود، نه اجرایی. ویژگیهای شخصی او نیز به گونهای نیست که تمایل به استفادة وسیع از رسانه داشته باشد و اساساً به این کار معتقد نیست. به نظر میرسد سیاست او برای مدیریت کلیسای کاتولیک و تصور او دربارة اولویتها و ضرورتهای کلیسای کاتولیک، با ژان پل دوم به كلی فرق میکند.
آیا در جهان کاتولیک، چیزی به نام تربیت مبلغانی که بتوانند در رسانه فعالیت کنند، وجود دارد؟ برای مثال، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما در قالب یكی از كارگروه هایش به نام خانۀ هنر و اندیشه، چنین رسالتی را دارد. این مرکز میکوشد مبلغان و فعالانی را به حوزة رسانه وارد کند که از دانش دینی نیز برخوردار باشند و بتوانند در رسانه، به تبلیغ ارزشهای دینی بپردازند. آیا در جهان کاتولیک، مشابه چنین فعالیتهایی وجود دارد؟
تا جایی که من اطلاع دارم، نزدیک به سه دهه است که در دورة طلبگی کشیشها، درسهای متعددی دربارة رسانهها و چگونگی کار با آن وجود دارد و اکنون نیز تأکید بر این موضوع، بیش از دهههای قبل است. پاپ پیشین چندین بار، در این باره تذکر داد و تأکید میکرد باید نسل جدیدی از طلاب و کشیشها به صحنه بیایند که به رسانهها اهتمام ویژه داشته باشند و بتوانند از رسانه ها، استفادۀ بهینه ببرند.
یکی از آخرین پدیدههای قابل مشاهده در شبکههای ماهوارهای، گرایشهای جدیدی است که از بدنۀ اصلی ادیان بزرگ جدا شده و به تبلیغ گرایش خود در شبکههای ماهوارهای میپردازند. آیا گرایش جدیدی به نام پادره پیو در جهان کاتولیک كه از شبکههای ماهوارهای سر برآورده نیز از این دست است؟ آیا واتیکان با این گرایشهای جدید مقابله میکند یا آنها را به عنوان یک گرایش کاتولیکی میپذیرد؟ چه عواملی موجب بروز چنین گرایشهایی در بدنة اصلی مذهب کاتولیک میشود؟
دربارۀ گرایش پادره پیو باید گفت آقای پادره پیو کشیشی مقدس بود که به لحاظ روحانیت نفسانی، انسانی برجسته به شمار میآمد. او که اصالتاً ناپلی بود ـ زمان درگذشت او به میانة دهة شصت برمیگردد ـ در زمان حیات، مریدان بسیاری داشت و پس از مرگ نیز مریدان و پیروان فراوانی یافت که تا همین امروز، حتی برایش نذر می كنند و از او حاجت میطلبند. طرفداران او بنیادهای خیریه و دینی تأسیس كرده اند كه اخیراً فعالیتشان بیشتر شده است.
من تا به حال، کانال تلویزیونی پادره پیو را ندیدهام؛ ولی به یقین، شبکهای است با گرایش دینی؛ اما نه گرایشی خشک و رسمی و محافظه کار، بلکه متناسب با روح پیو. به عنوان یک فرانچسکان، اصولاً کلیسای ناپل در جنوب ایتالیا ـ که پیو از آن برآمده است ـ کلیسای گرمی است. کلیسای شمال ایتالیا در مقایسه با کلیسای جنوب، کلیسایی خشک، سرد و رسمی به شمار میآید. گرمی، نشاط، سرزندگی و خودانگیختگی کلیساهای ناپل یا کالابریا یا سیسیل ـ در جنوب ایتالیا ـ به مراتب بیشتر از کلیساهای شمال ایتالیا مانند تورینو، ونیز و حتی فلورانس ـ در مرکز ایتالیا ـ است. این تفاوت هم در معماری بیرونی و داخلی کلیسا دیده میشود و هم در مناسک و مراسم عبادی کلیسا. به همین دلیل، این شبکة تلویزیونی نیز باید دارای همان ویژگیهای کلیسای جنوب باشد. نکتۀ دیگر این است که گرایش پادره پیو یک انشعاب جدا شده از کلیسای کاتولیک نیست، بلکه خود بخشی از کلیسای کاتولیک است.
آیا درست است که رسانه های اروپا، اغلب سعی در تخریب وجهة اسلام و مسلمانان دارند؟ در این صورت، آیا این جریان به سردمداری واتیکان روی می دهد یا تنها گروه های سیاسی اروپایی چنین نقشی را ایفا می کنند؟
این پرسش یکی از مطرح ترین پرسشها در روزهای اخیر است. رسانه ها برای خودشان منطق خاصی دارند. شاید مهمترین ویژگی رسانه این است که باید برای مخاطبش جذاب باشد و در رقابت با رسانه های دیگر، جذاب تر جلوه کند. بنابراین، منطق رسانه ای ایجاب می کند که در مورد همه چیز اغراق شود. از نظر عموم رسانه های اروپایی و آمریکایی، اسلام یک تهدید به شمار می آید. در افکار عمومی نیز تقریباً و بلکه تحقیقاً این مسئله پذیرفته شده است. از نظر آن ها و رسانه های ایشان، اسلام و هر آنچه مربوط به اسلام است ـ نه به عنوان یک دین، بلکه به عنوان یک مجموعه ـ برابر با تروریسم است. مسائل دیگری هم این حس تهدید را تشدید می کنند؛ حضور مشکل ساز مسلمانان به عنوان یک اقلیت، مسئلة مهاجرت که همچنان ادامه دارد، مسئلة ثبات مدیترانه و مسائلی از این دست که گاهی وارد رقابت های حزبی و انتخاباتی می شود و مورد استفادة بسیار قرار می گیرد.
برای مثال، یکی از دلایل پیروزی نیكلا ساركوزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، این بود که در طی دوران حضور در وزارت کشور، به فرانسویان می گفت مشکل مهاجرت را حل و آن را به نفع خودشان، کنترل و سیستماتیزه خواهد کرد.
آیا خود واتیکان سیاست خاصی برای مقابله با اسلام دارد یا همت خود را، بیشتر بر ترویج مسیحیت متمرکز کرده است؟
ما نباید در تحلیل، دچار اغراق شویم. واتیکان به منزلة مرکز کلیسای کاتولیک، دارای این ظرفیت نیست که به کلیساهای کاتولیک در اقصی نقاط جهان، خط مشی بدهد. تصور ما از واتیکان در بسیاری موارد، بیش از ظرفیت و توان واقعی واتیکان است. ما یک تصور تاریخی از واتیکان داریم و گمان می کنیم آن وضعیت همچنان ادامه دارد؛ اما چنین نیست. کلیساهای کاتولیک بیش از آنکه متأثر از تصمیمات متمرکز واتیکان باشند، متأثر از فضایی هستند که در آن زندگی می کنند. واقعیت این گونه نیست که در تمامی جهان مسیحیت، یک سیاست متمرکز در برخورد با اسلام و مسلمانان ـ یا هر موضوع دیگر ـ وجود داشته باشد. البته سیاستهایی وجود دارد که قابل انکار نیستند. مثلاً در زمان پاپ پیشین، گفتوگوی دینی و ارتباطات دینی، ارتباط میان کلیساها و گسترش موقعیت سیاسی کلیسای کاتولیک و بین المللی کردن آن ـ در مفهوم اروپایی آن ـ مورد تأکید قرار داشت و در اولویت برنامه ها بود. البته در زمان پاپ کنونی، این اولویت ها تغییر کرده است؛ زیرا عقاید اصولی و حتی مسائل مبنایی او با پاپ پیشین فرق می کند.
اکنون سویۀ پرسش را به سمت دیگری میبریم. امروزه در آمار تازه مسلمانان اروپا، دیده می شود که اسلامگرایی در اروپا، بیشتر به سمت تسنن است تا تشیع. این نکته به ما گوشزد می کند که شاید توان و برد رسانه های تشیع و به ویژه رسانه های جمهوری اسلامی ایران، به مثابه تنها بلندگوی عقاید شیعه، در اروپا ضعیف است یا اینكه قدرت رسانه های اهل سنت بیشتر است.
این واقعیت صرفاً دلیل رسانه ای ندارد. رسانه در این مسئله، از سهم اندکی برخوردار است. از دهة 60 که مراکز اسلامی در اروپا تأسیس شد ـ مانند مسجد، کتابخانه، نمازخانه، جمعیت های اسلامی و... ـ عمدتاً از سوی کشورهایی غیر از ایران به وجود آمدند. مراکزی که دارای موقعیت مالی بهتری بودند، اغلب توسط عربستان تأسیس و حمایت شد. با گران شدن قیمت جهانی نفت در دهة هفتاد و همچنین تحولات داخلی جامعۀ عربستان، آنها تصمیم گرفتند مسلمانان اروپا را زیر چتر حمایتی عربستان گرد آورند و این موجب شد این کشور سرمایه گذاری وسیعی در این باره انجام بدهد. مراکز بسیاری به دست عربستان تأسیس شد و تعداد بسیار بیشتری مورد حمایت مالی آنها قرار گرفت؛ زیرا تنها ساختن یک مسجد یا تأسیس یک مرکز مهم نیست، بلکه باید آن را به طور مداوم تأمین کرد و آن را مقدمه ای برای برنامه های آتی قرار داد.
مراکز دیگری نیز توسط خود مسلمانان، به ویژه ترک ها و پاکستانی ها ایجاد شد. مسلمانان ترک و پاکستانی، برعکس اعراب و حتی ایرانیان، برای دین پول زیادی خرج می کنند. حتی اقشار بسیار کم درآمد آنان نیز معتقدند باید برای دین هزینه کنند؛ اما ایران مراکز بسیار محدودی تأسیس کرد. اولین مرکز از سوی آیت الله بروجردی در هامبورگ و سپس مرکز دیگری توسط آیت الله گلپایگانی در لندن پایهگذاری گردید. تا این اواخر که چند مرکز دیگر از سوی برخی از مراجع، بنا نهاده شد، مرکز دیگری در اروپا ساخته نشد.
تعداد و کم و کیف این مراکز در نسبت با مراکزی که دیگران بر پا کرده اند، بسیار محدود است. بیشتر ایرانیانی که به اروپا مهاجرت کردند، از قشر و فرهنگی نبودند که مانند پاکستانی ها برای دین، پول خرج کنند و خودشان مراکزی تأسیس نمایند. در واقع، هیچ مرکزی با این ویژگی وجود ندارد؛ زیرا ایرانیان خارج از کشور تقید دینی سایر مسلمانان مهاجر را ندارند. این واقعیتی است که ممکن است برخی نپذیرند؛ اما اگر آماری گرفته شود، نسبت ایرانیان مقید به دین در اروپا، نسبت به مسلمانان معتقد پاکستانی، هندی، ترک یا حتی عرب، به مراتب کمتر است. در سال های اخیر، دولت جمهوری اسلامی به طور مستقیم و غیرمستقیم، مراکزی تأسیس کرده که کم و کیف آنها نسبت به مراکز دیگر، بسیار اندک و محدود است.
از این رو، اکثریت قریب به اتفاق مراکز اسلامی موجود در اروپا، مربوط به اهل تسنن است و اغلب اروپاییان تازه مسلمان از این مدخل با اسلام آشنا می شوند. پس اینکه اکثریت تازه مسلمانان اروپایی اهل سنت هستند، یک پدیدة رسانه ای تنها نیست و دلیل رسانه ای صرف هم ندارد.
با توجه به اینکه یکی از مهمترین مسئولیت های رسانه ای جمهوری اسلامی ایران در اروپا و خارج از کشور، گسترش و تبلیغ فرهنگ اسلامی- شیعی است، شما عملکرد رسانه های ایران را در این زمینه چگونه ارزیابی می کنید؟
این پرسشی است که بهتر است در یک موقعیت دیگر، به آن پاسخ دهیم!
با توجه به تفاوت عقیده و نگاه پاپ بندیکت شانزدهم با پاپ ژان پل دوم در مورد رسانه ها، آیا ممکن است شرایط و قوای رسانه ای جهان مسیحیت تغییر کند و تضعیف شود و اهتمامی که پاپ ژان پل دوم به رسانه ها و تحصیلات رسانه ای کشیش ها داشتند، در زمان پاپ جدید، مورد غفلت واقع شود؟ آیا امکان دارد برد رسانه ای کلیسای کاتولیک و واتیکان کاهش یابد و افول کند؟
نباید تصور کنیم که پاپ ژان پل دوم سرمایه گذاری عظیمی در مورد رسانه ها کرد یا اینکه گمان کنیم او رسانه ای ایجاد کرده است. در واتیکان، تنها دو رسانة رسمی وجود دارد که پیش از او نیز بودهاند و هنوز فعالیت می کنند. این ذهنیت ماست که تصور می کنیم برای استفاده از چیزی، باید حتماً خودمان آن را ایجاد کنیم و متأسفانه در پی آن نیستیم که از شرایط و ظرفیت های موجود، به نفع ایده، آرمان و اهداف خودمان استفاده کنیم. پاپ ژان پل دوم میکوشید نهایت استفاده را از ظرفیت رسانه ای دنیا، به نفع شخصیت، افکار و عقاید خویش داشته باشد. این بخشی از شخصیت او بود. ضمن اینکه به این کار، تسلط کافی داشت؛ چنان که تا پیش از او، هیچ شخصیتی تا آن اندازه، از رسانه ها بهره برداری نکرده بود. این همان کاری است که پاپ ژان پل دوم انجام داد و پاپ جدید علاقه و آشنایی کافی به این کار ندارد.
در مورد آموزه های رسانه ای طلاب مسیحی، تغییری روی نخواهد داد؛ زیرا دیگر به شکل دستورالعمل درآمده و وارد برنامه های درسی واتیکان شده است. این برنامهای است که پاپ بندیکت شانزدهم نیز ضرورت آن را قبول دارد. این مسئلهای سلیقهای نیست که با تغییر پاپ قابل تغییر باشد. یک روحانی ـ متعلق به هر دینی که باشد ـ باید توان استفاده از رسانه و گفتوگو با آن را داشته باشد. این مسئله در اینجا نیز صادق است.
مجالی دست داد تا در گفت و گویی نه چندان بلند، پای سخن كسی بنشینیم كه خود مدتها در قلب دنیای مسیحیت جهان یعنی واتیكان روزگار گذرانده بود و می توانستیم بیشتر از حال و هوای حضور دین مسیحیت و كلیسای كاتولیك در رسانه های آن دیار با خبر شویم. گرچه در پاره ای از اوقات گفت و گو به سمت و سویی دیگر رفت و از فضای رسانه ای فاصله گرفت ولی پرسشی بی پاسخ نماند. تنها ماند پاسخ پرسش ما دربارۀ میزان قدرت و تاثیر رسانه های جمهوری اسلامی در اروپا كه پاسخش به زمانی دیگر موكول شد!
نگاهی به زندگی حجت الاسلام دكتر محمد مسجد جامعی
متولد سال 1332 شهر تهران
تحصیلات: رشتۀ پزشكی از دانشگاه تهران (تا پایان علوم پایه، نیمه تمام)
كارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه تهران
دكترای علوم سیاسی از دانشگاه فلورانس ایتالیا
تالیفات: ایدئولوژی و انقلاب
تحول در خلیج فارس
آفریقا: میراث گذشته و موقعیت آینده
بنیادهای تفكر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن
گفت و گوی دینی، گفت و گوی تمدنی
مسئولیت ها: مدیركل برنامه ریزی خارجی وزارت ارشاد (1360- 1358)
سفیر ایران در واتیكان (1376-1370)
مدیركل فرهنگی وزارت امور خارجه (1383- 1376)
سفیر ایران در مراكش (1386- 1383)
لطفاً کمی دربارة رسانههای دینی مسیحیت کاتولیک و چگونگی فعالیتهایشان بگویید.
در جهان کاتولیک، دو دسته رسانه وجود دارد؛ یک گروه رسانههای مربوط به مرکزیت کلیسای کاتولیک، یعنی واتیکان است و گروه دیگر رسانههای مرتبط با کلیساهای کاتولیک، در دیگر نقاط جهان. در خود ایتالیا نیز واتیکان یک واقعیت است و کلیسای کاتولیک ایتالیا، واقعیتی دیگر. حتی کلیسای کاتولیک ایتالیا که مرکزیتش در شهر رم است، غیر از خلیفهگریهای بزرگی است که در شهرهای بزرگی چون میلان یا ناپل قرار دارد. نه تنها در ایتالیا، بلکه در هر جای دنیا که کلیسای کاتولیکی وجود دارد، برای خود، رسانة گروهی دارد؛ اعم از مطبوعات، رادیو و گاه تلویزیون.
اما دربارۀ رسانههای مربوط به واتیکان، باید گفت كه به لحاظ رسمی، واتیکان یک روزنامۀ رسمی به نام لوسر واتوره رومانو ـ به معنای ناظر رومی ـ دارد که حدود 150 سال است منتشر میشود. این روزنامه به زبان ایتالیایی است و به طور همزمان، به چند زبان دیگر مثل انگلیسی، فرانسوی و لهستانی نیز منتشر میشود. خلاصۀ مطالب این روزنامه به صورت هفتگی، در هفتهنامهای به همین نام منتشر میشود که زبانهای بیشتری را در بر میگیرد.
روزنامۀ دیگری با رویکرد اجتماعی ـ سیاسی ـ دینی نیز در ایتالیا منتشر میشود، به نام اُوِنیره که به قول خودشان، روزنامهای است با گرایش کاتولیکی و وابسته به شورای اسقفی ایتالیا؛ اما روزنامة رسمی واتیکان نیست. در این روزنامه، اخبار زیادی دربارة کلیسای کاتولیک، واتیکان و ... درج میشود. روزنامهها و نشریات متعدد دیگری نیز هستند که در ایتالیا و دیگر کشورهای جهان منتشر میشوند که البته رسمی نیستند. یکی دیگر از رسانههای رسمی واتیکان، رادیو واتیکان است که نزدیک هفتاد سال است فعالیت میکند. این رادیو که دارای برنامههای منظم و دقیقی است، به زبانهای مختلف برنامه دارد؛ اما واتیکان به طور رسمی تلویزیون ندارد و به طریق اولی، تلویزیون ماهوارهای هم ندارد. البته در اوایل دهة 90 ، یک شبکة تلویزیونی به نام تله پاچه ـ به معنای تلویزیون صلح ـ راه اندازی شد که برنامههای آن در رم تهیه میشود. این تلویزیون با گرایش کاتولیکی، عموماً اخبار و تحولات پاپ را پوشش میدهد و در کنار آن، برنامههای مذهبی و دینی دیگری نیز پخش میکند. این شبکة تلویزیونی که هنوز به عنوان تلویزیون رسمی معرفی نشده، در اواخر دهة 90 ، از یک کانال ماهوارهای پخش شد و هنوز پخش ماهوارهای دارد. تا زمانی که من در واتیکان بودم، این شبکه تنها به زبان ایتالیایی برنامه داشت و فکر میکنم هنوز همان گونه باشد. بنابراین، واتیکان تنها دو رسانة رسمی دارد؛ یکی روزنامة لوسر واتوره رومانو و دیگری رادیو واتیکان.
آیا به لحاظ اقتصادی، دولت ایتالیا از این رسانهها، مثلاً تله پاچه حمایت میکند؟ یا اینکه از طریق اعانات کلیسا، به آنها کمک میشود؟
متولی رسانههای رسمی مانند لوسر واتر رومانو یا رادیو واتیکان، خود واتیکان است؛ اما اطلاع ندارم شبکههایی مثل تله پاچه، محل درآمد یا حامی اقتصادیشان از كجاست. دلیلی هم نمیبینم که دولت ایتالیا در این مورد هزینه کند.
یعنی دولت ایتالیا، حتی برای مقاصد سیاسی یا برای گسترش جهانی کاتولیک، سرمایهگذاری نمیکند؟ برای مثال، جمهوریخواهان آمریکا برای مقاصد سیاسی، کمک زیادی به کلیساهای اوانجلیس و پروتستان میکنند. آیا دولت ایتالیا چنین بهرهبرداریهایی از کلیسای کاتولیک نمیکند؟
بهتر است این سئوال را به صورتی کلیتر پاسخ دهم. اصولاً موقعیت دین، به معنای عام کلمه و متدینان به طور کلی، در ایالات متحدة آمریکا و اروپا، به معنای واقعی کلمه، با یکدیگر متفاوت است. در آمریکا، به دلایلی مفصل که عموماً تاریخی است، دین بسیار قدرتمند و تمایلات دینی فراوان است. دین و کلیسا در آمریکا، به لحاظ اجتماعی، تأثیرگذار و به لحاظ اقتصادی، ثروتمند است. مردم نیز همچنان مایلند به کلیسا کمک کنند؛ اما در اروپا، چنین شرایطی وجود ندارد. البته به یقین، گسترش مسیحیت، حتی برای اروپاییان بیدین نیز مهم و پسندیده است؛ چرا که توسعة مسیحیت نوعی سمپاتی گرایش به غرب و تمدن غرب ایجاد میکند. به هر روی، هر دولتی موظف است در چهار چوب قوانین، ضوابط و مادههای قانونی پیش بینی شده، بودجه را مصرف کند. مسائلی که گفتید، در قانون کشورهای اروپایی لحاظ نشده است. البته در وزارت خارجة برخی کشورهای اروپایی، از جمله ایتالیا و فرانسه، بخشی به نام تعاون وجود دارد که برای تعاون و همکاری با کشورهای جهان سوم فعالیت میکند. دولتها میتوانند به نام وزارت خارجه و تعاون یا تعاونهای چند جانبه، بودجههایی را صرف پروژههایی کنند که در نهایت، به تقویت مسیحیت در کشورهایی خاص میانجامد؛ مانند ساخت بیمارستانهای مسیحی ـ کاتولیکی یا ساختن مدرسهای با گرایش کاتولیکی در یک کشور جهان سومی. این شیوه، نه تنها در وزارت تعاون و امورخارجه، بلکه در بخشهای دیگر دولت، مانند نخست وزیری، ریاست جمهوری، سازمان مهاجرت و ... وجود دارد. برای مثال، در طرحی به نام پلیکان که کشور ایتالیا با هماهنگی واتیکان اجرا کرد، قرار شده بود جامعۀ آلبانی را اروپاییزه کنند و بخشی از این طرح نیز گسترش مسیحیت کاتولیک در آلبانی بود. در این طرح، پیش بینی شده بود برخی از مسلمانانی که قصد دارند مسیحی شوند، مورد حمایت قرار گیرند. در نتیجة این طرح که در اواخر دهة نود اجرا شد، تعدادی از مسلمانان آلبانی کاتولیک شدند؛ اما واقعیت این است که حتی در ایتالیا و کشورهای متدین مسیحی چون اسپانیا، ایرلند و کرواسی، ردیف بودجهای برای کمک به فعالیتهای بیشتری، به ویژه در خارج از کشور، وجود ندارد.
آیا کلیسای کاتولیک در پخش برنامههایش از طریق ماهواره، شبکههای اوانجلیس را رقیب خود به شمار میآورد؟ به عبارت دیگر، آیا برنامههای مذهبی اوانجلیستها، مانند جلسههای شفابخشی، جلسههای دعا و کنفرانسهای گستردهای که به لحاظ ماهیت، این عبادتهای دسته جمعی با مناسک و ضوابط کلیسای کاتولیک تفاوت دارند، از سوی کلیسای کاتولیک، مورد انتقاد قرار میگیرد یا کلیسای کاتولیک این گونه برنامهها را عبادت مخلصانۀ دینی میانگارد؟
این قبیل پرسشها که مربوط به رقابت میان شاخهها و فرق دینی است، بسیار پیچیده است و پاسخ کوتاهی ندارد. برای درک چگونگی این رقابت و تبدیل رقابت به خصومت، باید ابتدا موقعیت کلیسای تبشیری را ـ که عمدتاً پروتستان با منشأ آمریکایی هستند ـ به خوبی شناخت. در ضمن، باید تمایل پروتستانها برای جذب کاتولیکها را نیز در نظر داشت و توجه کرد که این رقابت در کدام صحنهها انجام میشود. به عبارت دیگر، باید به این دو پرسش نیز پاسخ داد که آیا کاتولیکها، توسعه و پیشرفت پروتستانها را در خارج از قلمرو کاتولیکی میپذیرند و آن را به نفع خود میبینند؟ یا اینکه حتی در خارج از قلمرو کاتولیکی، در مقابل آنها میایستند؟ به عبارت دیگر، آنها را تا چه حدی تحمل و تا چه حدی تشویق میکنند؟
همة اینها پرسشهایی است که در پی پرسش شما دربارة رقابت این دو فرقه، به ذهن خطور می كند. پاسخ به تمامی این پرسشها زمان زیادی میطلبد؛ اما به اجمال میتوان گفت که تعارض و رقابت میان کلیسای کاتولیک و کلیسای جدید پروتستان با منشأ آمریکایی یا همان اوانجلیس، به طور عمده، در کشورهای آمریکای لاتین بروز کرده است و روز به روز، بر شدت آن افزوده میشود؛ زیرا کلیسای پروتستان در کشورهای آمریکای لاتین، بسیاری از کاتولیکها را جذب و آنها را پروتستان کرده است. در واقع، پروتستانها در این منطقه، پا توی کفش کاتولیکها کردهاند؛ اما در مناطق دیگر، حتی در آفریقای سیاه نیز این رقابت یا خصومت به شدت آمریکای لاتین نیست؛ چرا که در عموم قلمروهای غیر آمریکای لاتین، حتی در خود اروپا، پروتستانها قصد ندارند پا توی کفش کاتولیکها کنند. به همین دلیل، کلیسای کاتولیک در اروپا، به فعالیتهای پروتستانها حساسیتی نشان نمیدهد.
آیا نمیتوان گفت ترویج مسیحیت پروتستان در آمریكای لاتین، بخشی از هژمونی سیاسی ـ دینی آمریكاست؟ یا باید این اقبال اهالی آمریكای لاتین را به تفاوت آموزه های مسیحیت كاتولیك با پروتستان نسبت داد؟ دربارة ترویج مسیحیت در آمریكای لاتین، نقش رسانه های قدرتمند آمریكایی را چگونه ارزیابی می كنید؟
واقعیت این است که توسعة پروتستانتیسم، امروز دیگر یک جریان جهانی است. در حال حاضر، مسیحیت تبشیر کننده و بلکه عمدتاً مسیحیت پروتستانی آمریکایی در همه جای دنیا، در حال توسعه و رونق است. این کلیسا مورد حمایت نه تنها سیاست خارجی آمریکا، بلکه گروههای منجی داخل آمریکا، به ویژه گروههای راستگرای سیاسی نیز است.
برای پاسخ دقیق به این پرسش، لازم است دین و تحولات دینی در آمریکا و همچنین بی اعتنایی زمامداران دهة 60 و 70 آمریکا به دین، بررسی شود. سپس باید چرخشی که در زمان رونالد ریگان، به دین و به ویژه راست دینی پدید آمد، مورد تحلیل قرار گیرد. همچنین باید بررسی کرد که چگونه راست دینی از سقوط بلوک شرق، هیجان زده شد و چگونه خود را بسیج کرد که مجموعة شرق اروپا و بلوک شرق را تحت نفوذ و حتی سیطرة خویش درآورد و این مسئله چه کنشها و واکنشهایی در پی داشت.
گروه های راست در دهة 90 ، دستخوش تحولاتی درونی گردیدند که جای تحلیل و بررسی دارد. آنها در زمان بیل کلینتون، از قدرت دور بودند و در همان زمان، در حال پردازش تئوریک برای جهشی بودند که در سال 2000 ، با آمدن جرج بوش پسر اتفاق افتاد. برای شناخت درست و دقیق کلیسای پروتستان، منهای شناخت ریشه های تئوریک و تئولوژیک آن به لحاظ کلامی، باید تاریخ آمریکا، جامعة آمریکا و تحولات دینی آن جامعه و همچنین خود شخصیت ریگان و نوع راست گرایی او، یا به عبارتی، ریگانیسم هم مورد بررسی قرار گیرد.
به هر روی، این کلیسا در خدمت منافع سیاست خارجی آمریکا، به ویژه سیاست خارجی جناح راست و راستگرایان آمریکاست؛ چنان که از جانب آنان، حمایت و تقویت می شود. این موضوعی پیچیده است که برای شناخت دقیق آن، مسائل بسیاری باید مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد. اینكه آیا این ترویج با انگیزه های مشخصی، اعم از سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد یا مردم آن سامان رغبتی به تعالیم پروتستانی دارند یا نه، باید با دقت و تأمل بیشتری بررسی شود.
در همین آمریكای لاتین، با پدیده ای رو به رو بودیم، به نام الهیات رهایی بخش که توانست در كشورهایی كه زیر سلطۀ شدید کودتاچیان و سیاست های استعماری آمریكا قرار داشتند، کارگشا باشد. الهیات رهایی بخش چیست و چگونه توانست مبنای تحولات اجتماعی ـ سیاسی آمریكای لاتین قرار گیرد و اكنون در چه موقعیتی است؟
الهیات رهایی بخش مولفهای کاتولیکی است که در میانة دهة 60 پدید آمد. در آن زمان، کلیسای رسمی کاتولیک در آمریکای لاتین، نسبت به وضع معیشتی و اقتصادی مردم و ظلم اقتصادی و اجتماعی موجود، بیتفاوت شده بود و همین مسئله زیربنای ایدئولوژیک الهیات آزادیبخش قرار گرفت. الهیات آزادیبخش یک مسئلة سیاسی نبود و اساساً در آمریکای لاتین، مانند خاورمیانه نسبت به استقلال حساسیت وجود ندارد. الهیات آزادی بخش در بستر کلیسای کاتولیک، تعالیم اولیة مسیح و کلیسای کاتولیک شکل گرفت و ناظر به واقعیت زندگی روزمرة مردم بود و از ظلم اقتصادی ـ اجتماعیای که بر مردم می رفت، سخن می گفت. این جریان ادامه یافت تا اینکه در دهة هفتاد، موقعیت بهتری پیدا کرد و در دهة هشتاد، قدرت بیشتری به دست آورد، تا جایی که ساندنیستها در نیکاراگوئه نیز به الهیات آزادی بخش گرویدند. این جریان تا اوایل دهة نود ادامه داشت تا اینکه با سقوط بلوک شرق و فروکش کردن ارزش ها و اندیشه های سوسیالیستی در همه جای دنیا، الهیات آزادی بخش نیز موقعیت پیشین خود را از دست داد و اکنون تقریباًًًً به بخشی از تاریخ بدل شده است.
کلیسای کاتولیک چه برنامههایی را از طریق شبکههای تلویزیون پوشش میدهد؟ آیا جلسات عبادات دسته جمعی هم از این شبکهها به نمایش در میآید؟ در این صورت، کلیسا تا چه حد میکوشد جلوههای هنری این جلسات را بیشتر کند؟ آیا سعی میکند آن را از حالت آداب و مناسک رایج، خارج کند و بر وجه معنوی و تأثیرگذاری باطنی آن جلسات بیفزاید؟
کلیسای کاتولیک بسیار سنتی است. البته ممکن است از منظر ما، کلیسای مدرن و متحولی به چشم بیاید؛ اما از دیدگاه خود کاتولیکها، به ویژه کاتولیکهای غربی، این کلیسا کاملاً سنتی و ملتزم به مبانی سنتی خویش است؛ به عکس کلیسای پروتستان، به ویژه پروتستانهای آمریکایی که هرگز به این معنا، به سنت التزام ندارند. رویکرد کلیسای پروتستان در نوع جدید و آمریکاییاش، با کاتولیکهای محافظه کار و سنتی متفاوت است. محافظهکاری کاتولیکها موجب شده تا تنوع در برنامههای عبادی و در نتیجه، جذابیت برنامهها، تا حد زیادی کاهش یابد. در ایران، اغلب سعی می شود برای فعالیتهای دینی، از تمامی عناصر مورد قبول اجتماع و هماهنگ با ضوابط دینی استفاده شود. هنر دینی برای ما، فی نفسه دارای موضوعیت است و حتی هنرهایی چون تذهیب وجود دارد که به استخدام دین درآمده اند. به همین جهت، از دیگران نیز توقع همین شیوه و روش را داریم؛ اما حقیقت این است که در آنجا، جهان مسیحیت به هیچ وجه، این گونه نیست و این گستردگی استفاده از هنر در بیان مفاهیم دینی وجود ندارد؛ به ویژه در کلیسای محافظه کاری چون واتیکان که برنامههایشان در ظاهر، بسیار تکراری است. برای مثال، مشابه نمایشگاههای قرآنی که در ماه مبارک رمضان، در تهران برگزار میشود، با آن همه جذابیت و گستردگی، در هیچ جای دنیا وجود ندارد. اگر هم اسقف یا کشیشی در برنامههای خود، از روشهایی جدید و جذاب استفاده کند، مورد تأیید واتیکان قرار نمیگیرد و در رسانههایشان نمایش داده نمیشود.
آیا میتوان گفت پاپ پیشین سیاستهای تبشیری خود را با رسانهها تنظیم کرده بود و ارتباطات بیشتری با رسانهها داشت؟
پاپ ژان پل دوم یکی از مهمترین شخصیتهای جهانی بود که تا حد امکان، از رسانههای گروهی، به ویژه تلویزیون استفاده میکرد و به خوبی میدانست چگونه باید از رسانهها استفاده کند. عمدة نفوذ پاپ ژان پل دوم به دلیل تخصص او در استفادة به موقع، درست و فراوان از رسانههای گروهی بود. او اصولاً یک مرد رسانهای به شمار میآمد و از این جهت، یک استثنا بود. مشکل بتوان گفت که در سالهای اخیر، هیچ شخصیت سیاسی در سطح بین المللی، به اندازة او از رسانهها استفاده کرده باشد. پاپ کنونی بدون شک، شخصیتی رسانهای نیست. او یک دانشمند بزرگ و به لحاظ فلسفی و کلامی، یک تئولوگ است. در واقع، او یک شخصیت علمی است. وی به مدت 20 سال، در واتیکان، مسئول مجمع دکترین عقاید مسیحی بود که آن هم مسئولیتی علمی بود، نه اجرایی. ویژگیهای شخصی او نیز به گونهای نیست که تمایل به استفادة وسیع از رسانه داشته باشد و اساساً به این کار معتقد نیست. به نظر میرسد سیاست او برای مدیریت کلیسای کاتولیک و تصور او دربارة اولویتها و ضرورتهای کلیسای کاتولیک، با ژان پل دوم به كلی فرق میکند.
آیا در جهان کاتولیک، چیزی به نام تربیت مبلغانی که بتوانند در رسانه فعالیت کنند، وجود دارد؟ برای مثال، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما در قالب یكی از كارگروه هایش به نام خانۀ هنر و اندیشه، چنین رسالتی را دارد. این مرکز میکوشد مبلغان و فعالانی را به حوزة رسانه وارد کند که از دانش دینی نیز برخوردار باشند و بتوانند در رسانه، به تبلیغ ارزشهای دینی بپردازند. آیا در جهان کاتولیک، مشابه چنین فعالیتهایی وجود دارد؟
تا جایی که من اطلاع دارم، نزدیک به سه دهه است که در دورة طلبگی کشیشها، درسهای متعددی دربارة رسانهها و چگونگی کار با آن وجود دارد و اکنون نیز تأکید بر این موضوع، بیش از دهههای قبل است. پاپ پیشین چندین بار، در این باره تذکر داد و تأکید میکرد باید نسل جدیدی از طلاب و کشیشها به صحنه بیایند که به رسانهها اهتمام ویژه داشته باشند و بتوانند از رسانه ها، استفادۀ بهینه ببرند.
یکی از آخرین پدیدههای قابل مشاهده در شبکههای ماهوارهای، گرایشهای جدیدی است که از بدنۀ اصلی ادیان بزرگ جدا شده و به تبلیغ گرایش خود در شبکههای ماهوارهای میپردازند. آیا گرایش جدیدی به نام پادره پیو در جهان کاتولیک كه از شبکههای ماهوارهای سر برآورده نیز از این دست است؟ آیا واتیکان با این گرایشهای جدید مقابله میکند یا آنها را به عنوان یک گرایش کاتولیکی میپذیرد؟ چه عواملی موجب بروز چنین گرایشهایی در بدنة اصلی مذهب کاتولیک میشود؟
دربارۀ گرایش پادره پیو باید گفت آقای پادره پیو کشیشی مقدس بود که به لحاظ روحانیت نفسانی، انسانی برجسته به شمار میآمد. او که اصالتاً ناپلی بود ـ زمان درگذشت او به میانة دهة شصت برمیگردد ـ در زمان حیات، مریدان بسیاری داشت و پس از مرگ نیز مریدان و پیروان فراوانی یافت که تا همین امروز، حتی برایش نذر می كنند و از او حاجت میطلبند. طرفداران او بنیادهای خیریه و دینی تأسیس كرده اند كه اخیراً فعالیتشان بیشتر شده است.
من تا به حال، کانال تلویزیونی پادره پیو را ندیدهام؛ ولی به یقین، شبکهای است با گرایش دینی؛ اما نه گرایشی خشک و رسمی و محافظه کار، بلکه متناسب با روح پیو. به عنوان یک فرانچسکان، اصولاً کلیسای ناپل در جنوب ایتالیا ـ که پیو از آن برآمده است ـ کلیسای گرمی است. کلیسای شمال ایتالیا در مقایسه با کلیسای جنوب، کلیسایی خشک، سرد و رسمی به شمار میآید. گرمی، نشاط، سرزندگی و خودانگیختگی کلیساهای ناپل یا کالابریا یا سیسیل ـ در جنوب ایتالیا ـ به مراتب بیشتر از کلیساهای شمال ایتالیا مانند تورینو، ونیز و حتی فلورانس ـ در مرکز ایتالیا ـ است. این تفاوت هم در معماری بیرونی و داخلی کلیسا دیده میشود و هم در مناسک و مراسم عبادی کلیسا. به همین دلیل، این شبکة تلویزیونی نیز باید دارای همان ویژگیهای کلیسای جنوب باشد. نکتۀ دیگر این است که گرایش پادره پیو یک انشعاب جدا شده از کلیسای کاتولیک نیست، بلکه خود بخشی از کلیسای کاتولیک است.
آیا درست است که رسانه های اروپا، اغلب سعی در تخریب وجهة اسلام و مسلمانان دارند؟ در این صورت، آیا این جریان به سردمداری واتیکان روی می دهد یا تنها گروه های سیاسی اروپایی چنین نقشی را ایفا می کنند؟
این پرسش یکی از مطرح ترین پرسشها در روزهای اخیر است. رسانه ها برای خودشان منطق خاصی دارند. شاید مهمترین ویژگی رسانه این است که باید برای مخاطبش جذاب باشد و در رقابت با رسانه های دیگر، جذاب تر جلوه کند. بنابراین، منطق رسانه ای ایجاب می کند که در مورد همه چیز اغراق شود. از نظر عموم رسانه های اروپایی و آمریکایی، اسلام یک تهدید به شمار می آید. در افکار عمومی نیز تقریباً و بلکه تحقیقاً این مسئله پذیرفته شده است. از نظر آن ها و رسانه های ایشان، اسلام و هر آنچه مربوط به اسلام است ـ نه به عنوان یک دین، بلکه به عنوان یک مجموعه ـ برابر با تروریسم است. مسائل دیگری هم این حس تهدید را تشدید می کنند؛ حضور مشکل ساز مسلمانان به عنوان یک اقلیت، مسئلة مهاجرت که همچنان ادامه دارد، مسئلة ثبات مدیترانه و مسائلی از این دست که گاهی وارد رقابت های حزبی و انتخاباتی می شود و مورد استفادة بسیار قرار می گیرد.
برای مثال، یکی از دلایل پیروزی نیكلا ساركوزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، این بود که در طی دوران حضور در وزارت کشور، به فرانسویان می گفت مشکل مهاجرت را حل و آن را به نفع خودشان، کنترل و سیستماتیزه خواهد کرد.
آیا خود واتیکان سیاست خاصی برای مقابله با اسلام دارد یا همت خود را، بیشتر بر ترویج مسیحیت متمرکز کرده است؟
ما نباید در تحلیل، دچار اغراق شویم. واتیکان به منزلة مرکز کلیسای کاتولیک، دارای این ظرفیت نیست که به کلیساهای کاتولیک در اقصی نقاط جهان، خط مشی بدهد. تصور ما از واتیکان در بسیاری موارد، بیش از ظرفیت و توان واقعی واتیکان است. ما یک تصور تاریخی از واتیکان داریم و گمان می کنیم آن وضعیت همچنان ادامه دارد؛ اما چنین نیست. کلیساهای کاتولیک بیش از آنکه متأثر از تصمیمات متمرکز واتیکان باشند، متأثر از فضایی هستند که در آن زندگی می کنند. واقعیت این گونه نیست که در تمامی جهان مسیحیت، یک سیاست متمرکز در برخورد با اسلام و مسلمانان ـ یا هر موضوع دیگر ـ وجود داشته باشد. البته سیاستهایی وجود دارد که قابل انکار نیستند. مثلاً در زمان پاپ پیشین، گفتوگوی دینی و ارتباطات دینی، ارتباط میان کلیساها و گسترش موقعیت سیاسی کلیسای کاتولیک و بین المللی کردن آن ـ در مفهوم اروپایی آن ـ مورد تأکید قرار داشت و در اولویت برنامه ها بود. البته در زمان پاپ کنونی، این اولویت ها تغییر کرده است؛ زیرا عقاید اصولی و حتی مسائل مبنایی او با پاپ پیشین فرق می کند.
اکنون سویۀ پرسش را به سمت دیگری میبریم. امروزه در آمار تازه مسلمانان اروپا، دیده می شود که اسلامگرایی در اروپا، بیشتر به سمت تسنن است تا تشیع. این نکته به ما گوشزد می کند که شاید توان و برد رسانه های تشیع و به ویژه رسانه های جمهوری اسلامی ایران، به مثابه تنها بلندگوی عقاید شیعه، در اروپا ضعیف است یا اینكه قدرت رسانه های اهل سنت بیشتر است.
این واقعیت صرفاً دلیل رسانه ای ندارد. رسانه در این مسئله، از سهم اندکی برخوردار است. از دهة 60 که مراکز اسلامی در اروپا تأسیس شد ـ مانند مسجد، کتابخانه، نمازخانه، جمعیت های اسلامی و... ـ عمدتاً از سوی کشورهایی غیر از ایران به وجود آمدند. مراکزی که دارای موقعیت مالی بهتری بودند، اغلب توسط عربستان تأسیس و حمایت شد. با گران شدن قیمت جهانی نفت در دهة هفتاد و همچنین تحولات داخلی جامعۀ عربستان، آنها تصمیم گرفتند مسلمانان اروپا را زیر چتر حمایتی عربستان گرد آورند و این موجب شد این کشور سرمایه گذاری وسیعی در این باره انجام بدهد. مراکز بسیاری به دست عربستان تأسیس شد و تعداد بسیار بیشتری مورد حمایت مالی آنها قرار گرفت؛ زیرا تنها ساختن یک مسجد یا تأسیس یک مرکز مهم نیست، بلکه باید آن را به طور مداوم تأمین کرد و آن را مقدمه ای برای برنامه های آتی قرار داد.
مراکز دیگری نیز توسط خود مسلمانان، به ویژه ترک ها و پاکستانی ها ایجاد شد. مسلمانان ترک و پاکستانی، برعکس اعراب و حتی ایرانیان، برای دین پول زیادی خرج می کنند. حتی اقشار بسیار کم درآمد آنان نیز معتقدند باید برای دین هزینه کنند؛ اما ایران مراکز بسیار محدودی تأسیس کرد. اولین مرکز از سوی آیت الله بروجردی در هامبورگ و سپس مرکز دیگری توسط آیت الله گلپایگانی در لندن پایهگذاری گردید. تا این اواخر که چند مرکز دیگر از سوی برخی از مراجع، بنا نهاده شد، مرکز دیگری در اروپا ساخته نشد.
تعداد و کم و کیف این مراکز در نسبت با مراکزی که دیگران بر پا کرده اند، بسیار محدود است. بیشتر ایرانیانی که به اروپا مهاجرت کردند، از قشر و فرهنگی نبودند که مانند پاکستانی ها برای دین، پول خرج کنند و خودشان مراکزی تأسیس نمایند. در واقع، هیچ مرکزی با این ویژگی وجود ندارد؛ زیرا ایرانیان خارج از کشور تقید دینی سایر مسلمانان مهاجر را ندارند. این واقعیتی است که ممکن است برخی نپذیرند؛ اما اگر آماری گرفته شود، نسبت ایرانیان مقید به دین در اروپا، نسبت به مسلمانان معتقد پاکستانی، هندی، ترک یا حتی عرب، به مراتب کمتر است. در سال های اخیر، دولت جمهوری اسلامی به طور مستقیم و غیرمستقیم، مراکزی تأسیس کرده که کم و کیف آنها نسبت به مراکز دیگر، بسیار اندک و محدود است.
از این رو، اکثریت قریب به اتفاق مراکز اسلامی موجود در اروپا، مربوط به اهل تسنن است و اغلب اروپاییان تازه مسلمان از این مدخل با اسلام آشنا می شوند. پس اینکه اکثریت تازه مسلمانان اروپایی اهل سنت هستند، یک پدیدة رسانه ای تنها نیست و دلیل رسانه ای صرف هم ندارد.
با توجه به اینکه یکی از مهمترین مسئولیت های رسانه ای جمهوری اسلامی ایران در اروپا و خارج از کشور، گسترش و تبلیغ فرهنگ اسلامی- شیعی است، شما عملکرد رسانه های ایران را در این زمینه چگونه ارزیابی می کنید؟
این پرسشی است که بهتر است در یک موقعیت دیگر، به آن پاسخ دهیم!
با توجه به تفاوت عقیده و نگاه پاپ بندیکت شانزدهم با پاپ ژان پل دوم در مورد رسانه ها، آیا ممکن است شرایط و قوای رسانه ای جهان مسیحیت تغییر کند و تضعیف شود و اهتمامی که پاپ ژان پل دوم به رسانه ها و تحصیلات رسانه ای کشیش ها داشتند، در زمان پاپ جدید، مورد غفلت واقع شود؟ آیا امکان دارد برد رسانه ای کلیسای کاتولیک و واتیکان کاهش یابد و افول کند؟
نباید تصور کنیم که پاپ ژان پل دوم سرمایه گذاری عظیمی در مورد رسانه ها کرد یا اینکه گمان کنیم او رسانه ای ایجاد کرده است. در واتیکان، تنها دو رسانة رسمی وجود دارد که پیش از او نیز بودهاند و هنوز فعالیت می کنند. این ذهنیت ماست که تصور می کنیم برای استفاده از چیزی، باید حتماً خودمان آن را ایجاد کنیم و متأسفانه در پی آن نیستیم که از شرایط و ظرفیت های موجود، به نفع ایده، آرمان و اهداف خودمان استفاده کنیم. پاپ ژان پل دوم میکوشید نهایت استفاده را از ظرفیت رسانه ای دنیا، به نفع شخصیت، افکار و عقاید خویش داشته باشد. این بخشی از شخصیت او بود. ضمن اینکه به این کار، تسلط کافی داشت؛ چنان که تا پیش از او، هیچ شخصیتی تا آن اندازه، از رسانه ها بهره برداری نکرده بود. این همان کاری است که پاپ ژان پل دوم انجام داد و پاپ جدید علاقه و آشنایی کافی به این کار ندارد.
در مورد آموزه های رسانه ای طلاب مسیحی، تغییری روی نخواهد داد؛ زیرا دیگر به شکل دستورالعمل درآمده و وارد برنامه های درسی واتیکان شده است. این برنامهای است که پاپ بندیکت شانزدهم نیز ضرورت آن را قبول دارد. این مسئلهای سلیقهای نیست که با تغییر پاپ قابل تغییر باشد. یک روحانی ـ متعلق به هر دینی که باشد ـ باید توان استفاده از رسانه و گفتوگو با آن را داشته باشد. این مسئله در اینجا نیز صادق است.