در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
چهارشنبه

۲۴ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42511

از روزگار قریب تا یوسف پیامبر

سریال یوسف پیامبر از چند جهت شایستة توجه است. این سریال از سویی قصه‌ای قرآنی را دست‌مایه قرار داده است كه اتفاقاً به لحاظ خوانش قرآنی نیز در روایات و سخنان پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) شرایطی برای قرائت آن توصیه شده است.

نشست نقد سریال

آتش‌زر: سریال یوسف پیامبر از چند جهت شایستة توجه است. این سریال از سویی قصه‌ای قرآنی را دست‌مایه قرار داده است كه اتفاقاً به لحاظ خوانش قرآنی نیز در روایات و سخنان پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) شرایطی برای قرائت آن توصیه شده است. ضمن این‌كه این قصه در قرآن به عنوان احسن القصص معرفی شده است و هر كس هم به اقتضای دیدگاه و موقعیت نگرشش به مقولۀ احسن القصص، تعبیری متفاوت از آن می‌كند؛

 برخی سورة یوسف را به جهت پرداخت داستانی و نحوة دراماتیزه‌كردن داستان و یا نحوة به كارگیری فنون قصه‌گویی، احسن می‌انگارند. برخی دیگر به جهت نحوة تعبیر پیام و شیوة پیام‌رسانی آن را برجسته می‌دانند و....

 حال این قصه از صورت نوشتاری به رسانة تلویزیون با ویژگی‌های خاص خود منتقل شده است، به ویژه این‌كه این قصه با نگاهی شیعی و از سیمای جمهوری اسلامی پخش می‌شود. از دیگر سو این سریال نسبت به سریال‌های دیگر تلویزیون از برنامه‌های طولانی به شمار می‌آید در حالی كه سورة یوسف در قالب قرآنی جزو سوره‌های طولانی نیست. از جهت دیگر این سریال از مخاطب نسبتاً پرشمار و فراوانی برخوردار شده است و با توجه به مضمون دینی و بنا نهادن رابطه‌ای خاص با مخاطبان تلویزیونی قابل تامل است. علاوه بر مخاطبان داخلی با توجه به شعاع گسترش رسانه‌ای، این سریال در چند كشور دیگر مسلمان نیز از تلویزیون‌های مختلف پخش می‌شود و در همان كشورها نیز از مخاطبان زیادی برخوردار است.

سریال یوسف از جهت دامنۀ تاثیر اجتماعی نیز قابل توجه است. بازتاب این سریال در پیامك‌های روزمرة مردم نشان از رویكرد قابل توجه مردم به آن دارد. پیامك‌هایی كه با موضع‌گیری‌های متفاوت و از زوایای متنوع، این سریال را در كانون توجه مردم نشان می‌دهد.

در برخی قسمت‌های سریال، حتی تطبیقات سیاسی‌ای نیز از سوی تماشاگران بر سریال وارد می‌گردد و شخصیت‌ها یا وضعیت‌های این سریال بر اوضاع و اشخاص سیاسی تاویل می‌شوند.

همۀ این رویكردها، از زاویة نگاه نمایشی، زیبایی‌شناختی، تاثیر رسانه‌ای و مخاطب‌شناسی جای توجه جدی دارند. به نظر می‌رسد سریال یوسف پیامبر، صرف نظر از نگاه ارزیابانۀ مثبت یا منفی، یك پدیدة رسانه‌ای و مذهبی است كه برای پژوهشگران رسانه و جامعه‌شناسان رسانه‌ای و حتی مدیران و برنامه‌ریزان فرهنگی قابل مطالعه است كه با تحلیل و بررسی وجوه مختلف آن، می‌توان ظرفیت‌ها، فرصت‌ها، آسیب‌ها و آفت‌ها را بازشناخت و در آینده از این تجربه‌ها و از مجموعة كامیابی‌ها و ناكامی‌ها بهره گرفت و برای ارتقای رسانه‌ای و هنری مجموعه‌های تلویزیونی به ویژه سریال‌های مذهبی و قرآنی به كار گرفت.

مجموعة این بحث‌ها گرچه به یك سریال مشخص مربوط است ولی جهت و رویكرد آن، به یك جریان و روندی ارتباط می‌یابد كه در صورت دقت نظر و توجه شایسته، فواید آن در سطح كلان رسانه‌ای و اجتماعی بروز خواهد یافت.

قادری : این سریال را به شكل‌‌های مختلف می‌توان نقد كرد، ولی با توجه به این‌كه این سریال هم در ردة برنامه‌های الف ویژه است و هم دارای قسمت‌های زیادی است باید این مسئله را مورد توجه قرار دهیم كه با ساخت این سریال دنبال چه هدفی هستیم. یعنی یك مدیر رسانۀ ملی وقتی پروندۀ یك چنین پروژه‌ای با چنین مختصات زمانی و مالی‌ای روی میزش می‌آید، باید از خود چه سوالاتی بپرسد و چه جواب‌هایی بگیرد تا رضایت دهد به آغاز چنین پروژه‌ای. آیا هدف صرفاً سرگرم كردن مخاطب است؟ خب این كار را می‌شود با ده سریال با بودجۀ كمتر و دردسر كمتر انجام داد...یا هدف این است كه در این سریال مشكلات و مسائل زمان حضرت یوسف(ع) بهانه‌ای باشد برای این‌كه هم مروری بر تاریخ نماییم و هم معضلاتی را تصویر كنیم كه پیامبری با آن مواجه بوده و در هر زمان دیگری هم ممكن است هر قوم دیگری هم دچار آن‌ها باشد. مرور سریال نشان می‌دهد كه فیلم‌ساز نیز دنبال این هدف بوده است. از میان بحث‌هایی كه می‌گویند این سریال بازتابی از اَعمال دولت نهم است و.. می‌توان به این تعمیم رسید. كاری نداریم خوداگاه رخ داده یا ناخودآگاه... به هر حال سریال در پی قراردادن تماشاگران در وضعیتی است كه بیندیشند اگر در همان زمان بودند، چه می‌كردند.

این یك سطحِ نقد سریال است. اگر این سطح را در نظر بگیریم تا اندازه‌ای، و نه البته متناسب با هزینه و وقتی كه ساخت سریال مصروف خود ساخته، موفق بوده است. همین جنبش پیامكی سریال خود نشان از ورود اثر به تك‌تك خانه‌های مردم و درگیر شدن مردم با فیلم دارد.

در یك سطح دیگر می توانیم بررسی كنیم كه سریال در كارنامۀ فنی فردی به نام فرج‌الله سلحشور چه جایگاهی دارد. آیا نسبت به كارهای پیشین وی روبه‌جلو بوده است... به نظر من سریال یوسف پیامبر(ع) نسبت به سریال حضرت ایوب(ع) و مردان آنجلس جلوه‌های فنی و روایی بهتری دارد ولی با توجه به هزینه‌ها و...كمی قابل تامل است. البته حمایت از یك فیلم‌ساز متعهد كار خوبی است و این نگاه در هر سیستم فیلم‌سازی در هر جای دنیا با هر نوع مسلك و ایدئولوژی ای وجود دارد ولی گمان می‌كنم مدیران محترم رسانۀ ملی بایستی در برخی هزینه‌فایده‌ها دقت بیشتری كنند. این‌كه ما بخواهیم برخی را مطرح كنیم یا با هزینۀ ملی فیلم‌ساز كنیم به خودی خود هیچ اشكالی ندارد. به هر حال هر حكومتی خط‌مشی‌های خود را دارد و ساده‌انگارانه است فكر كنیم در بالیوود و هالیوود همه چیز بر محور استعداد و تلاش شخصی می‌چرخد ولی نوع حمایت و میزان حمایت با توجه به توانایی افراد بایستی تغییر كند. حالا این نظر من است كه می‌شد برای ساخت این سریال گزینه‌های دیگری را در نظر داشت و در قالبی كوچكتر، از توان برادرمان آقای سلحشور بهره برد تا زمان مناسب.

سطوح دیگری هم برای نقد هست...مثل این‌كه چه اندازه سریال به واقعیات تاریخی وفادار است...یا این‌كه آیا هر واقعیتی به هر شكلی قابل تصویر است و...كه بماند برای بعد...

یوسف‌زاده: به نظرم می‌رسد كه در تولید سریال‌هایی از این دست منطقِ انتخاب موضوع و قصه دچار مشكل است. ظاهراً فرآیند تولید سریال‌هایی چنین، ابتدا از یك تصمیم مدیریتی آغاز می‌گردد. در آغاز یك تصمیمی مدیریتی گرفته می‌شود كه باید یك مقطع تاریخی یا یك شخصیت و یا یك قصۀ قرآن ساخته شود، سپس كارگردان و نویسنده شروع به تحقیق می‌كنند و در نهایت سریال تولید می‌شود. گاهی اوقات آن قصه یا قطعة تاریخی كه انتخاب می‌شود، اساساً مشكل دارد؛ برای نمونه شخصیتی انتخاب می‌گردد تا درباره‌اش فیلم یا سریال ساخته شود، وقتی نویسنده سراغ آن شخصیت می‌رود، می‌بیند كه این شخصیت داستان مناسبی برای تبدیل به فیلم‌نامه ندارد. در چنین موقعیتی، نویسنده مجبور می‌شود كه داستان را از بیرون، حول آن شخصیت تزریق كند و نتیجه آن می‌شود كه فیلم یا سریال خوبی از كار درنمی‌آید. نمونة این گونه تصمیم‌گیری‌ها، سریال جابر بن حیان ‌بود. دربارة سریال یوسف پیامبر نیز مسئله چنین است. موقعی كه تصمیم گرفته شده كه سریال یوسف پیامبر ساخته شود، باید پرسید چرا در این زمان خاص، قصة حضرت یوسف(ع) را انتخاب كردید. آیا فقط به این دلیل آن را انتخاب كردید كه قصه‌ای قرآنی است؟ چون، سینمای دینی می‌خواهیم داشته باشیم، حتماً باید برویم سراغ قصص قرآنی؟ با این وضعیت، نویسندة فیلم‌نامه، كمبودهایی را احساس می‌كند و با فقدان درام، مجبور به تزریق درام می‌شود. برای نمونه آیا از تاریخ موجود، می‌توانیم دلیل محبت حضرت یعقوب به حضرت یوسف را دربیاوریم یا این‌كه می‌توانیم جنس حسادت برادران حضرت یوسف(ع) را بفهمیم، حسادتی كه موجبات قتل را هم فراهم می‌كند. الان ما كمتر چنین حسادتی را می‌بینیم كه دست‌كم چنان حسادتی را بازسازی كند. در واقع این‌جاها كمبود وجود دارد. شاید بهتر این می‌بود كه در چنین مواقعی كه احساس می‌كنند كمبود هست، این مقطع را از كل كار حذف كنند و اجباری نیست كه حتماً 40 قسمت سریال تولید شود یا اگر احساس می‌شود كه در مقطع دوران كودكی حضرت یوسف، داستان خراب می‌شود و مناسب درنمی‌آید، باید آن را حذف كنند.

میرخندان: چون دوستان بحث را از این‌جا شورع كردند، من هم همین بحث را ادامه می‌دهم. ابتدا باید بپرسیم كه از فیلم تاریخ مقدس، یعنی فیلمی كه دربارة داستان انبیاء است، چه انتظاری باید داشت. اساساً فلسفۀ وجود داستان انبیاء در قران كریم چیست؟

همه‌ می‌دانیم كه قرآن به دنبال سرگرم‌كردن مخاطبان خود كه همة مردم هستند، نیست. برعكس قرآن در پی تذكر به انسان و بیداری اوست. قصه در قرآن مفهوم دیگری دارد و اصلاً بنای قصه‌گویی به معنای معمول در این كتاب مقدس وجود ندارد. حالا باید ببینیم چرا در زمان رسول خدا(ص) خداوند داستان آدم و نوح و... را كه متعلق به چند هزار سال پیش بوده، بیان می‌كند.

ما یك سلسله‌اصول معرفتی و ارزشی داریم كه در همة اعصار و برای همة انسان‌ها قابل طرح هستند. این‌ها سنت‌هایی هستند كه همواره بوده‌اند و خواهند بود. در قرآن تاكید شده است كه این قصه‌ها برای پیامبر(ص)، موجب تثبیت قلب بوده است:

لنثبتَ به فوادك

تعابیری مانند موعظه و تذكر نیز دربارة این قصه‌ها آمده است. با این تلقی از قصة قرآنی، باید ببینیم كه خداوند چرا داستان حضرت یوسف(ع) را احسن القصص می‌داند و این سریال، داستان یوسف(ع) را از چه زاویه‌ای دیده است و احسن القصص بودن آن را در چه دیده است. به نظر من اساساً این نوع نگاه مغفول مانده است، در حالی كه این مهم است و در قصه‌گویی از تاریخ انبیاء انتظار است كه به جای ایجاد سرگرمی و صرفاً تعریف ماجرا، باید این دیدگاه را برای مخاطب ایجاد كند. در رویكرد درست به قصه‌های قرآنی باید فیلم‌ساز این انگارۀ عمیق را به عنوان روح در درون اثر خود بدمد و جاری كند. اگر چنین باشد، آن وقت حتی برش‌های داستانی نیز فرق می‌كند و مشخص می‌شود كه فیلم‌ساز چگونه و چقدر باید شخصیت زلیخا را پرداخت كند. فیلم‌ساز باید توجه كند كه قرآن در قصۀ یوسف(ع)‌ كجا ماجرای زلیخا را رها می‌كند.

 با این نگاه مشخص می‌شود كه عشق یوسف و زلیخا و رابطة یعقوب و فرزندانش و ... در ساختار قصه، باید چگونه طراحی شود و چه چیزی در قالب این موارد قرار است تجلی كند و كدام حقایق، سنت‌ها و ارزش‌ها را پیش چشم تماشاگران بنشاند. به نظرم در پرداخت قصه‌های انبیاء باید این تحلیل و نگاه در كانون توجه قرار گیرد، البته نیت آقای سلحشور خیر است و چون خودش هم اهل معنا و اعتقاد است گاهی جرقه‌هایی در فیلم می‌زند، ولی بحث این است كه به شكل خوب و آرمانی در حد بضاعت فیلم‌ساز این اتفاق رخ بدهد.

آتش‌زر: فكر می‌كنم نقد و بررسی روند انتخاب و مدیریت فیلم‌های تاریخ انبیاء و قصص قرآن و حیات ائمه(ع) اگر چه به لحاظ مدیریت رسانه‌ای بسیار مهم است و جای بحث و بررسی دارد ولی ما دقیقاً اطلاع نداریم كه واقعاً چنان‌كه تصور می‌كنیم، موضوعی انتخاب می‌شود و فیلم‌نامه‌نویس را به تزریق درام ملتزم می‌نمایند؟ به همین دلیل شاید این‌جا نمی‌توانیم مدیریت رسانه‌ای چنین فیلم‌ها و سریال‌‌هایی را به جد بررسی كنیم.

ولی دربارة سریال حضرت یوسف(ع) روند قصه‌گویی و توزیع ماجراها تا حدودی خوب بوده است، اگر چه با توزیع منطقی نقاط عطف و تعیین گرانش‌گاه‌های داستانی و دراماتیك خیلی فاصله دارد. از جمله عواملی كه این سریال را پرمخاطب كرده است یكی توزیع تا حدودی قابل قبول ماجراهاست ولی مشكل این است كه جریان روح درونی قصۀ حضرت یوسف(ع) و فرازهای تماتیك آن هم‌سطح و متوازن با ماجراها به پیش نمی‌رود؛ برای نمونه در یك قسمت آن‌چنان موضوع دعوت به یكتاپرستی بیان می‌شود كه تا حدودی مخاطب بر اثر اشباع و تكرار ملال‌آور، آن را پس می‌زند ولی در قسمتی دیگر ماجرای عشق و دلدادگی چنان بیان می‌شود كه گویی اصلاً موضوع یك پیامبر در این سریال مطرح نیست و فقط چرخش‌های عاطفی صرف عاشقانه است و بس. در حالی كه باید این دو، یعنی نقاط تماتیك و روح درونی قصه با توالی و ترتیب ماجراها، به یك انسجام ارگانیك و كاملاً منحل در هم برسد. این عدم توازن باعث شده است كه گاهی بخش‌هایی از سریال به شعارزدگی و مستقیم‌گویی بلغزد و در برخی بخش‌هایی دیگر، سریال به سوی ماجراپردازی صرف بغلتد. البته بخش‌هایی هم هست كه این توازن را رعایت می‌كند كه این بخش‌ها، سریال را نجات می‌دهد ولی كم است و می‌توانست بیشتر باشد.

میرخندان: یک نکتۀ دیگر که به تِم برمی‌گردد به نظرم حکمت خداوند در داستان رسولان است. در حوزۀ روایت بحثی به عنوان انگیزۀ شخصیت مطرح است که اگر در داستانی شخصیت انگیزه نداشته باشد یا اگر هم انگیزه داشته باشد ولی پتانسیل لازم را نداشته باشد یا انگیزه مبهم باشد یا به لحاظ داستانی خوب اجرا نشود، داستان از دست می‌رود. حالا دربارۀ خداوند چه جور است؟ در داستان پیامبران خدا راوی است؛ خدا علت داستانی است. حداقل این است که این فعل خداوند است و به تعبیر روایات تأدیب و تربیت رسولان است. از پیامبر داریم که خداوند مرا تأدیب کرد (أدَّبنی الله) و من علی را تربیت کردم و علی مؤمنان خدا را. مشیتی که برای انبیاء در نظر گرفته، سختی‌هایی که برای انبیاء است همه برای این است که بر حسب مقام‌شان به درجه‌ای برسند. می‌گویند که در شخصیت مقدس حرکت نداریم در حالی که آن‌جا هم حرکت و ترفیع مقام و درجه هست که بعضی به عنوان ترک اولی از آن یاد می‌کنند. یوسفی که به ایناروس/امیرحسین مدرس می‌گوید من را پیش رَبَّت (آمن‌هوتپ سوم/جهان‌بخش سلطانی) یاد کن 7 تا 10 سال (بنابر اختلاف روایات) در زندان می‌ماند تا وقتی كه برای تعبیر خواب فرعون دنبال او می‌آیند. چون انگیزه دربارۀ خداوند به لحاظ کلامی درست نیست آن چیزی که دربارۀ خداوند به عنوان یک علت داستانی باید گفت، حکمت است؛ چرا خداوند یعقوب را به چنین بلایی مبتلا کرد؟ یکی از نقاط مهم مفهومی و دراماتیك سریال روی داستان حضرت یوسف و یعقوب است یا انگیزۀ برادران یوسف از توطئه علیه برادرشان است. چرا برادر 35 ساله به بچۀ 8 ساله حسادت کند؟ فکر می‌کنم فیلم می‌توانست در این زمینه بهتر از این‌ها عمل کند. برخی از این نقیصه‌ها به تحقیق برمی‌گردد و برخی به اجرای داستانی. پرداخت قصه به گونه‌ای است كه  گویی یعقوب کوتاهی کرده یا آن توجه لازم را نداشته است. ما اصلاً‌در مواجهه با برادران یوسف محبت یعقوب را نمی‌بینیم، مهر فرزند‌پدری را نمی‌بینیم. البته در روایت داریم که تفضیل بچه‌ای بر بچۀ دیگر به لحاظ محبت درست است ولی به لحاظ حقوق درست نیست. حق بچه باید ادا شود. در عین حال ممکن است یعقوب که نور نبوت را در یوسف می‌دید، به او محبت ویژه‌ای داشت. این‌ها در داستان درنیامده است.

قادری: دقیقا در همین نقطه یك بار دراماتیك چالش‌برانگیزِ به‌روزی وجود داشته كه نادیده گرفته شده است. می‌شد خیلی راحت با برجسته كردن علت محبت یعقوب به یوسف كه همان آتیۀ نبوت وی بوده حسادت كینه‌توزانۀ برادران را توجیه كرد نه با مستمسك بسیار ضعیفی چون كم‌توجهی پدر به دیگر برادران...در نهایت همۀ آن‌ها سن بالایی داشتند و می‌پذیرفتند كه پدرشان به برادر خردسال‌شان توجه داشته باشد ولی اگر جاه و مقام نبوت یعقوب در كنعان و میزان احترامی كه مردم به او می‌گذاشتند را درست درمی‌آروند و نشان می‌دادند كه از این راه احتمالا مال و منالی می‌شده به هم زد یا موقعیت خاصی پیدا كرد، آن وقت توطئه‌چینی برادران قابل فهم می‌شد و البته این مسئله به‌روز هم بود...یادمان نرود چنین حسادت‌های سیاسی‌ای الان هم وجود دارد و تا آخر كار دنیا هم خواهد بود و اثر می‌توانست با مخاطبش ارتباط زمانی برقرار كند و حرفی فراتاریخی بزند...گمانم حتی می‌توانست یادآور واقعۀ جانسوز سقیفۀ بنی‌ساعده هم باشد به هر حال آن‌جا هم حسادت سیاسی كار دست مسلمانان داد...

میرخندان: فیلم‌ساز متدین باید مراقب باشد در دام گفتن صرف ماجرا نیفتد. ما باید سعی‌مان این باشد که وقتی می‌خواهیم یک برهه از تاریخ انبیاء و امامان را نقل کنیم در این دام نیفتیم که صرفاً ماجرا تعریف کنیم. شما تنها یک جرقه‌هایی از قصص قرآنی را در فیلم می‌بینید. چرا؟ چون شما افتادید در دام تعریف‌ ماجرای کشمکش کاهنان و یوسف... میرباقری در فیلم امام علی (ع) خیلی بیشتر به این متعهد بود که آن جنبه‌های معنوی را بگوید و کمتر اسیر ماجرا شود؛

قادری: احساس می‌كنم نویسنده از ترس نیامده به سمت این‌كه واقعة تاریخی حضرت یوسف را بازسازی كند. در زبان تئورسین‌ها به این بازسازی و بازنمایی دراماتورژی می‌گویند. دراماتوری یعنی به‌روزكردن فرم و محتوای یك متن قدیمی، متناسب با خواسته‌ها، فهم و شرایط زمان حال. یعنی ببینند الان مردم با چه مشكلاتی روبه‌رو هستند، آن مشكلات را تحلیل كرده و بگذارند در دل تاریخ بدون این‌كه تاریخ تحریف شود؛ برای نمونه الان در محاصرة اقتصادی هستیم، خشكسالی گریبان مردم ایران را گرفته و... این مسئله را می‌توانستند در دل داستان حضرت یوسف مطرح كنند. بالاخره یك زمانی سریال اُشین با همین نیت خریده و پخش شد...زمان بازسازی خرابی‌های جنگ بود..یا در ژاپن وقتی می‌خواستند یك نسل فوتبال‌دوست پرورش دهند، آمدند در كنار كارهای زیرساختی، سریال‌های كارتونی فوتبالیست‌ها را ساختند كه پخش آن در ایران هم، تاثیر روانی قابل توجهی در محبوبیت افراطی فوتبال داشته است. باید این گونه به آثار بزرگ و پرهزینه نگاه كرد. تازه در آن كشورها مثل ما عنوانی چون دانشگاه صدا‌و‌سیما ندرند.

این‌كه چرا سریال نتوانسته به این سمت برود یكی همین ترس نویسنده از متهم شدن به تحریف تاریخ است. چرا كه در همۀ سریال‌ها و كارهای تاریخی پیشین، كارگردان یا نویسنده را از همین منظر در معرض نقد قرار داده بودند. چه در سریال حضرت علی كه می‌گفتند ابوذر غفاری را تحریف كردی یا خیلی به قطام زمینه دادی چه در ولایت عشق چه در امام حسن(ع). همیشه این سایة تحریف بالا سر نویسنده‌ها بوده لذا به نظر من این‌جا هم از ترس این‌كه نكند چیزی به حضرت یوسف اضافه كند، آمده فقط و فقط قرآن را گذاشته جلوی‌اش با كار تحقیقی آمیخته و نتیجه شده یك روایت تصویری تاریخی.

یكی دیگر از دلایل هم ماهیت داستان حضرت یوسف است كه بخش‌هایی از آن واجد مسایل جنسی و عشقی است در حالی كه قهرمانش آدم عادی نیست...بلكه یك پیامبر است  و نویسنده دستش از این لحاظ بسته بوده است.

به هر حال دلایل دیگری هم می‌توان برشمرد. شاید ضعف و عدم خلاقیت گروه نویسندگی هم یك دلیلش باشد...كه حالا خیلی وارد آن نمی‌شوم ولی بالاخره برخی از این پرورش‌های داستانی لازمه‌اش خلاقیت فردی است دیگر. همه چیز كه مكانیكی و آیین‌نامه‌ای و فرمولی (یا به قول ما سیدفیلدی) نمی‌شود كه.

به هر حال دربارۀ این آثار تاریخی ما نباید تنها یك روایت تصویری كار كنیم. وقایعی كه با وجود خدا ارتباط مستقیم و مشهود دارند، مثل داستان انبیاء یا امامان، همگی در یك سیر دراماتیك رخ می‌دهند و قابل انفكاك از هم نیستند. آن‌چه قرار بوده در ظرف داستان یوسف گفته شود كمی كه آمدیم جلوتر به شكلی حماسی و خشن‌تر در عاشورا گفته شده است. این‌ها همه پیام‌شان یكی است ولی ظرف بیان یا ژانرشان از سوی خدا متفاوت طراحی شده است و ما باید این ظرف و مظروف را با آن مفاهیم نازل‌شده یكی كنیم...نباید فكر كنیم آن یك داستان بوده این یك داستان دیگر.

در حادثۀ عاشورا خطیب‌ها همه‌ساله بالای منبر می‌روند تا به مردم القاء ‌كنند كه خیلی مطمئن نباشید اگر روز عاشورا آن‌جا بودید در صف سپاه امام حسین بودید. یعنی سختی تصمیم‌گیری را برای مردم عیان می‌كنند. به نظرم الان هم باید آثار تاریخی این‌گونه باشند. برای نمونه مختارنامه یا بقیه كه در راه هستند. صرف روایت تصویری تاریخ می‌تواند با یك پروژۀ كم‌خرج‌تر و كم‌بازیگرتر انجام شود و وقتی یك پروژه‌ای این قدر گسترده می‌شود و می‌شود الف ویژه این نكته باید درونش لحاظ شود.

میرخندان: آقای قادری آن چیزی که شما بیشتر دنبالش هستید، در اثر تاریخی اتفاق نمی‌افتد بلكه در اثر اقتباسی اتفاق می‌افتد؛ مثل سریال صاحبدلان. یعنی شما تاریخ را به زمان حال می‌آورید پس همان چیزی که آن‌جا اتفاق افتاد الان به عینه در زمان ما هم قابل طرح است در نهادهای اجتماعی جدید، در روابط اقتصادی جدید، در شرایط امروزی و با شخصیت‌ها و آدم‌های جدید. اگر آن فرد در ماجرای عاشورا مشکلش این بود که بروم زنم را برسانم، تکلیف اموالم را روشن کنم و برگردم، این مشکل برای ما هم هست. ما هم کارهای نکرده داریم. می‌گوییم این کارها را بکنیم بعداً‌ آن وقت وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم. مرحوم استاد صفایی می‌گفت‌ نگاه تطبیقی به تاریخ. خودشان تاریخ را نقل می‌کردند و تطبیق می‌دادند. حال این نگاه تطبیقی با آن چیزی که عرض کردم اگر تاریخ روی مسائل عمومی بشری که همیشه هست دست بگذارد مثل شهوت،‌ حسادت و درگیری حق و باطل و... منافات ندارد. اصلاً ‌یکی از دلایل بیان قصص قرآن همین است. چرا سلام از آدم شروع می‌شود تا پیامبر خاتم تا ولایت؟ این سلام‌ها نشانۀ چیست؟ این یعنی در سنت الهی مستمر بوده است. از وقتی انسان بوده همین بوده است. این جریان مستمر تاریخی است.

حیاتی: یكی از سوال‌های اصلی شیوۀ نزدیک‌شدن سریال به یك قصۀ قرآنی است و این‌كه محصولی با نام سریال یوسف پیامبر در چه موقعیتی از روایتگری تاریخی قرار دارد؟ نکته‌ای که به نظرم می‌رسد باید حتماً به آن توجه کنیم، بحث در زمانی بودن است؛ یعنی یک سریال تاریخی وقتی می‌تواند موفق باشد که نوع روایت، اندیشه‌های حاکم بر آن، شخصیت‌ها، ویژگی‌ها از میزانسن گرفته تا فضایی که ترسیم می‌شود، بتواند در زمانی باشد. منظورم این است که بتواند شرایط شایستۀ آن موقع و وضعیت مناسب آن دوره را برای‌مان ترسیم کند. اگر بخواهیم سریالی را بر اساس دیدگاه‌های خود بسازیم حتی شخصیت‌ها آن‌گونه فکر کنند که ما این دوره فکر می‌کنیم، این‌گونه عاشق شوند که ما این دوره عاشق می‌شویم، طوری رفتار کنند که ما اکنون رفتار می‌کنیم این‌ها نگاه این زمانی است که به نحوی بر داستان بار کرده‌ایم. یکی از نکاتی که در این سریال به چشم می‌خورد و مکررّ با آن مواجهیم این است که نمی‌تواند میان فکر و رفتار امروزین با افکار و اندیشه‌های شخصیت‌های آن دوران تمیز دهد. نمونه‌های‌اش را می‌توان این‌گونه نام برد: عمدتاً برده‌هایی که در این سریال هستند بیش از آدم‌های فهمیده یا حتی کاهنان معبد یا حتی درباریان فرعون می‌فهمند. اگر در این چندقسمت دقت کنید می‌بینید گاهی سینوهه پزشک مخصوص دربار از بردۀ زلیخا كمتر می‌فهمد. نظام طبقاتی آن زمان مصر را نمی‌توانیم از روی گفتار یا كردار یا پوشش افراد درك كنیم. نوع رفتار را نمی‌توانیم در زمانی تصویر کنیم. شاید به نظر خیلی ساده به نظر برسد. به گفتۀ کارگردان در این سریال 7000 مترمربع فضای میزانسن می‌بینیم، میزانسنی که کاخ و مجسمه‌های مختلفی هستند ولی همه از سنگ‌های درست و حسابی ساخته شدند و فضا این‌قدر اتوکشیده، منقوش و نظیف است که اصلاً باورمان نمی‌شود مربوط به هزاران سال پیش است. این‌ها موارد کوچکی هستند که باعث شده به جای این‌که این سریال در زمانی باشد، این زمانی محسوب شود. به نظر می‌رسد که اگر به این موارد کمی بیشتر دقت می‌شد، می‌توانست این کار را یک پله بالاتر ببرد و کار در ردیف‌ سریال‌های تاریخی خوب قرار بگیرد.

قادری: مواردی از این دست زیاد است...مثلا یوزارسیف خیلی راحت و بدون هیچ مقدمه‌ای ملت را جمع می‌كند و فرمان می‌دهد. الان هم با این همه پیشرفت تكنولوژی باید زیرنویس كنند...با بلندگو سخنرانی كنند. تازه باز هم می‌بینی برخی از مردم هنوز اندر خم یك كوچه‌اند و از خیلی مسائل خبر ندارند. آن وقت یوزارسیف راحت با یك اشارۀ دست همۀ مردم پایتخت را وادار به سكوت می‌كند و فرامینش را سریع بیان می‌كند. می‌توانستند نشان دهند هر وقت وی حرف می‌زند، كسانی در مسیرهایی معین حرف او را برای بقیه تكرار می‌كنند یا از فن پاپیروس‌نویسی برای بیان احكامش استفاده می‌كردند...خود این‌ها برای مردم جذاب بود، یك جور مصرشناسی بود و..حالا كه مردم فیلم را دیده‌اند شاید اهمیتی نداشته باشد ولی بعضی چیزها هست كه اگر ارائه شوند و رعایت گردند، تاثیر عجیبی می‌گذارد. از نظر نكته‌سنجی و ریزبینی سریال روزگار قریب نمونۀ خوبی است. از نظر بودجه یك‌دهم سریال یوزارسیف خرج برده است ولی از نظر زمانی مشابه است. نتیجه را از نظر تاثیرگذاری بر نخبگان و عوام بسنجید.

رضوانی: همة ما می‌دانیم كه مصر تمدن بسیار بزرگی بوده است و این سریال هم با درجۀ الف ویژه و با پیش‌تولید مفصل ساخته شده است. با وجود این‌ها عظمت تمدن را نمی‌بینیم. حتی یك نمای لانگ‌شات از عظمت این تمدن را نداریم. جای نماهای كامپیوتری عظیم و خیره‌كنندۀ مخصوص این گونه ژانرها خالی است. مشابه آن چیزی كه در گلادیاتور بود یا تروی...

حیاتی: به هر حال باید به شدت مراقب باشیم که تلاش برای ایجاد زاویۀ نگاه کارگردانی یا وجود آن باعث نشود که دخل و تصرف تاریخی صورت بگیرد به حدی که روایت این زمانی باشد و دیگر مسائل، پندها، عبرت‌ها، افکار و ... تحت‌الشعاع آن قرار گیرند؛ چرا که بازخوانی یک‌جانبه و حتی به تعبیری مغرضانه و دخل و تصرف در قصه و حکایات بنابر اهدافی معین و به تعبیر بهتری از پیش تعیین‌شده به نحوی که چهارچوب فکری این زمانی، قصه و روایت را در خود ببلعد، مصیبت دردناکی است که می‌تواند گریبان ما و جامعه را فرا بگیرد. باید باورکنیم که اگر اندیشه‌‌های از پیش تعیین‌شده تاریخ و حتی قصص قرآنی را شکل دهند، به نحوی خیانت به خود منبع و قصۀ قرآنی و حتی مخاطبان رقم خورده است و این آفتی است که تسرّی به دیگر سریال‌ها و فیلم‌ها نیز خواهد یافت و آن وقت شاید دیگر خیلی دیر باشد.

میرخندان: نكته‌ای دوستان دربارۀ انگیزۀ برادران یوسف از توطئه‌چینی علیه برادرشان گفتند. طبق نص قرآن تصمیم‌ برادران حضرت یوسف این بود كه یوسف را نکشند و تصمیم نهایی یعنی انداختن در چاه، برای این مطرح شد كه یوسف کشته نشود. در قرآن آمده که یکی از برادران گفت او را در چاه بیندازید تا بعضی از کاروان‌ها که عبور و مرور می‌کنند با او مواجه ‌شوند. برخلاف نص قرآن در فیلم می‌بینیم که برادران، یوسف را از بالای چاه پرت می‌کنند تا غرق شود ولی به اعجاز سنگی بالا می‌آید. در قرآن نمی‌گوید در چاه جُبّ بیندازید، می‌گوید: ‌غیابه الْجُبْ. این کلمه غیابه مفهومش چیست؟ آیا اضافه است؟ به آن‌جایی که یك مقدار مانده به آبِ چاه یک تاقچه‌مانندی درست می‌کردند که می‌شد ایستاد یا نشست حالا یا برای لای‌روبی کردن و... غیابه می‌گفتند؛ یعنی برادران یوسف بنای‌شان بر این بود که یوسف را روی این سکو مانند بگذراند که او نتواند بالا بیاید. تا این‌كه کاروانی آمد، دلوی انداخت و یوسف نجات یافت.

آتش‌زر: هم‌چنان كه در آغاز عرض كردم، سریال حضرت یوسف(ع) سریالی پر مخاطب است؛ چرا این برنامه این همه تماشاگر دارد؟ همة وظایف و كاركردها و شرایطی كه برای فیلم‌های تاریخ انبیاء ذكر شد، به یك شرط می‌تواند موجب توفیق یك سریال شود و آن هم این است كه همة این‌ها به زبان هنر و زبان رسانه ترجمه شود و با منطق و زبان رسانه‌ای و فیلمیك به مخاطبان و تماشاگران ارائه گردد. اگر سریال حضرت یوسف(ع) آن تاثیر فراوان و مورد انتظار را نداشته است به همین مطلب برمی‌گردد و اگر هم موفق به جلب تماشاگران شده است باز بخشی از آن به همین مسئله مربوط می‌شود. البته یك نكته در این‌جا هست كه چون داستان و پایگاه نقل قصۀ حضرت یوسف با اعتقادات و ارزش‌های تماشاگران همسو است، در برخی موارد توفیق فیلم و جلب این همه تماشاگر منحصر به ارزش‌های خود فیلم نمی‌ماند؛ یعنی قوت موضوع و ارزش‌ آن، ضعف‌های سریال را تا حدودی برای مخاطب می‌پوشاند و همین كه سریال متوسطی موضوع ارجمند مخاطب را به تصویر كشید، برای مخاطب فی‌ذاته مطلوب می‌نماید. به هر حال ضعف و قوت فیلم به عناصر هنری و رسانه‌ای آن مربوط می‌شود و باید این عناصر را تحلیل كنیم تا سریال به درستی تحلیل و ارزیابی گردد.

به جهت شخصیت‌پردازی، این سریال در پی نشان دادن حداقل دو تن از پیامبران بزرگوار است. در كتاب‌های فیلم‌نامه‌نویسی و كارگردانی تاكید شده است كه شخصیت‌ها باید خاكستری باشند تا تماشاگران با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری كنند ولی فكر می‌كنم در فیلم تاریخ مقدس به ویژه دربارة انبیاء و ائمه و اولیا این سخن خیلی درست نباشد؛ چون اگرچه ائمه نیز به هر حال بشر هستند و واجد وجوه بشری‌اند ولی از سوی دیگر شخصیت مقدس‌اند و ساحت و افق حضورشان در بسیاری از اوقات فراتر از انسان‌های معمولی است در نتیجه در شخصیت‌پردازیِ انبیاء باید دقت بیشتری داشت.

 در سریال حضرت یوسف، شخصیت حضرت یعقوب به عنوان پدر حضرت یوسف كه هم فرزند یك پیامبر است و هم خودش پیامبر است و هم پدر یك پیامبر دیگر است و زمان نسبتاً زیادی از سریال را هم به خود اختصاص داده، تا حدودی ناكام ترسیم شده و نه وجود بشری‌اش به درستی به نمایش در آمده و نه وجود پیامبری‌اش برای تماشاگران دلپذیر تصویر شده است. به جهت بشری، حضرت یعقوبِ این سریال بیشتر در پریشانی روابط نامناسب با فرزندن و زنان خود است و جهات پیامبر نیز اغلب با موعظۀ مستقیم و تكیه بر درختی و بیان عصا قورت‌دادة برخی مطالب به چند بچه به تصویر كشیده شده است كه چنگی به دل تماشاگران نمی‌زند.

شخصیت خود حضرت یوسف هم باز از جهت وجوه قدسی و تعالی تجربه‌های‌اش تا حدودی سطحی تصویر شده است. نگاه‌های تیز و نامطمئن و پریشانی و تردید در میمیك بازیگر این نقش موج می‌زند تا جایی که در قسمت‌های اخیر، زن حضرت یوسف به لحاظ پرداخت آرام و بازی مطمئن و کنترل رفتار، بسیار پیامبرتر از خود یوسف به چشم مخاطب می‌آمد.

رضوانی: در ادامۀ بحث شخصیت‌پردازی در سریال یوسف پیامبر (ص)، می‌خواهم یک مقایسه‌ای کنم میان این سریال و سریال روزگار قریب که به نوعی شخصیت‌پردازی شخصیت اول داستان تشابهاتی داشتند.

در سریال روزگار قریب، شما شخصیت دکتر قریب را از دوران کودکی تا دوران کهنسالی ایشان دنبال می‌کنید ولی کارگردان توانسته است این روند تكامل شخصیت را به ویژه در دوران کودکی به خوبی تصویر نماید. در سریال روزگار قریب، شخصیت كودكی دكتر قریب كم‌دیالوگ بود و بیشتر ناظر بود و این را می‌شد در نگاه بازیگر خردسال فیلم هم دید در حالی كه شخصیت‌های اطراف دكتر قریبِ كودك، بسیار پردیالوگ، پرکنش و پر رنگ بودند ولی ما به عنوان مخاطب به راحتی با شخصیت کودکی دکتر قریب ارتباط برقرار می‌کردیم و حضور قریبِ کودک را به خوبی حس می‌کردیم. ضمن این‌که دکتر شدن او در آینده نیز با تدبیر کارگردان و جاگذاری درست او در داستان و در حرکات و سكنات مناسب شخصیت کودکی قریب و با دیالوگ حداقل، مورد پذیرش من مخاطب قرار گفت ولی در سریال یوسف پیامبر به ویژه در شخصیت‌پردازی کودکی حضرت یوسف این اتفاق نیفتاده است.  به نظر می‌رسد هدایت بازیگر نقش كودكی یوسف پیامبر به درستی صورت نپذیرفته و جاگذاری درست داستانی هم کمتر اتفاق افتاده است و اگر جاهایی دیالوگ به کمک شخصیت نیاید و یا مخاطب از خودش مایه نگذارد، خیلی نمی‌شود این شخصیت را به خوبی به عنوان پیامبر آینده باور نمود. حرکات و سكنات یوسف کودک، به عنوان پیامبر آینده باورپذیر نیست. البته باید به کارگردان محترم نیز حق داد؛ چرا که شخصیت‌پردازی یك پیامبر بسیار دشوار است ولی قطعاً با دقت لازم و در خور چنین شخصیت‌پردازی‌ای امکان پذیر است.

البته شخصیت‌پردازی یوسف در بزرگسالی نیز قابل نقد است گرچه كمتر؛ چرا که بنده به عنوان مخاطب باز در بزرگسالی با شخصیت پیامبر روبه‌رو نیستم و آن طمانینه و وجنات پیامبری را در چهره و حرکات و سكنات یوسف نمی‌بینم. فقط او را در حد یک انسان قوی و مومن می‌پذیریم و اگر نبود معلومات ذهنی مخاطب که فاصله‌ها را در ذهن پر ‌کند این شخصیت‌پردازی الكن می‌ماند.

از شخصیت‌پردازی پیامبر که بگذریم، شخصیت‌پردازی شخصیت‌ها دربارۀ یعقوب پیامبر نیز دچار نقص و کمبود است. برای نمونه در قرآن کریم خداوند متعال خطاب به زنان پیامبر می‌فرماید که خطاهای شما غیر از خطاهای انسان‌های عادی است و شما اگر خطایی انجام دهید گناه شما دوچندان است؛ یعنی خداوند از اطرافیان پیامبر انتظاراتی دارد و من هم به عنوان مخاطب وقتی پای این سریال می‌نشینم، همین انتظارات را دارم که نوع گفتار، حرکات و حتی خطاهای آن‌ها با خطاهای انسان عادی متفاوت باشد. ولی نگاهی که کارگردان محترم به شخصیت اطرافیان حضرت یعقوب و خانوادۀ او دارد، بسیاری عادی و معمولی است و خطاهای آن‌ها بسیار دم‌دستی است. به صورتی که در ناخودآگاه منِ مخاطب با وجود همۀ معلوماتی که در ذهنم از زندگانی پیامبران دارم، این باور شكل می‌گیرد وقتی پیامبری در برقراری تعامل درون‌خانوادگی‌اش مستاصل مانده و یا خانواده‌ای که این قدر ابتدایی است، چگونه می‌توانند رهبری یک امت را بر عهده گیرند.

میرخندان: به نظر من شخصیت‌های پیامبران در داستانی که آقای سلحشور تعریف می‌کنند در قد و قوارۀ پیامبر نیستند. یوسف کمتر و یعقوب بیشتر؛ این هم دلیل داستانی دارد نه فقط بازی. ما اساساً یعقوب را در موقعیت داستانی، کنش‌های داستانی، کنش یا عدم کنش نمی‌بینیم که به صورت یک پیامبر جلوه کند. هر چند در دیالوگ‌های شخصیت‌ها هم می‌شد این امر جلوه کند. واقعاً از این لحاظ یعقوب دچار کاستی است.

رضوانی: به نظرم می‌رسد این سریال بیشتر به دنبال ماجرا تعریف کردن رفته است تا این‌که بتواند از خود قرآن استفاده کند و شیوۀ بیان خود را ـ البته با لحاظ این مطلب که در فیلم قرار است این قصه قرآنی تصویر شود ـ متناسب با بیان قرآنی نماید. البته این انتظار هم که آقای سلحشور باید مبدِع این شیوه باشد شاید انتظار زیادی باشد؛ چرا که این برمی‌گردد به پژوهشگران محترم و عزیزانی که اهل تحقیق و پژوهش هستند تا این‌که شیوه‌هایی را ابداع و تولید نمایند تا متناسب شود برای بیان قصص دینی ما ولی این انتظار هم از ایشان خیلی دور نیست؛ چرا که پس از ساختن چند سریال تاریخ مقدس باید به این شیوه‌ها نزدیک می‌شدند. باید آن نکتۀ مرکزی و محوری قصص قرآن به‌روز شوند و متناسب با فهم مخاطب امروز، تصویر شوند.

از نکاتی که در این سریال به نظر بنده قابل نقد است نگاه عوامانه به عوالم پیامبری است. برخی از بزرگان دین و هنر معتقدند که چهرۀ معصومین و شخصیت‌های مقدس نباید تصویر شود. شاید یکی از دلایل آن‌ها همین نگرانی باشد که با پرداخت ناقص این شخصیت‌ها، به ذهنیت مخاطب آسیب‌زده می‌شود. به‌ ویژه مخاطب نوجوان و جوان که هنوز اطلاعات کمی دربارۀ این شخصیت‌ها دارد. در سریال یوسف پیامبر نیز ما نشانه‌های کمی از پیامبری در شخصیت‌پردازی یوسف و یعقوب می‌بینیم.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد