ابراهیمی: برای شروع بهتره از یك همایش یاد بكنم كه اخیرا به آن دعوت شده بودم. همایشی به نام دین امروز كه در ایتالیا برگزار شد و برنامههای آن تحت نظر واتیكان و یكی از مراكز دانشگاهیاش است. در چنین سفرهایی برخی مسائل مثل نوع ارتباط آدمها، حدود و ثغور رعایت احكام شرعی، نوع نوشیدنی و این جور چیزها برای افرادی چون ما دغدغه میشود. چیزی كه برای من خوشایند بود و باعث ایجاد آرامش اولیه در من شد، درك آنها از مسائل شرعی و دغدغههای شما بود كه به شدت حساس بودند و تلاش میكردند آنها را را رعایت بكنند و دائم به شما تذكر میدادند، غذایی كه میخورید اینطوره، مكانی كه در آن به سر میبرید اینطوره و... مقید هستند كه همه چیز شما رعایت بشود. در رُم قرار بود فلیمهایی دیده شود و بعد به سمت شهری در ایتالیا به نام تُرنتو ـ با تورنتوی كادانا اشتباه نشود ـ حركت كردیم. در این همایش مجموعهكارهایی از ایرانیها بود كه فكر میكنم از لحاظ كمّی با آثار دیگران فرق زیادی داشت. قرار بود شبی هم نشستی برگزار شود كه در آن من یك مدت زمان كوتاهی دربارۀ تاویل سخنرانی كنم. مطلبش را هم به انگلیسی آماده كردم و برایشان فرستادم. منتهی برخلاف آنچه كه ما دائم از اروپا میشنویم، نظم خیلی جدی نداشت. اصلاً برگزار نشد و یادشان رفت. من هم زیاد دنبال نكردم. این تصویری بود كه میتوانم خیلی گذرا از جشنواره بدهم. البته خودم دربارۀ شرایط حضور یك ایرانی در جشنواره حرفهایی دارم كه بینابین خواهم گفت. تقریباً فضای این جشنواره زیباییشناسانه و هنری نبود، تقریباً هیچ چیز، هنری نبود. اگر كریستف زانوسی دور و برشان را جمع نمیكرد، كم آورده بودند. گمانم برای فعالیت مسیحیان در این حوزهها موانعی هست.
راعی: بهتره بنده هم از همین نقطه عرایضم را شروع كنم. ببینید! درك غربیها از طرف مقابلشان خیلی زیاد است. روز اول كه داوران را جمع كردند، رییش همایش گفت كه ما هیچ دعوایی نداریم و هیچ دعوایی هم نمیخواهیم درست كنیم. ما برای صلح مذاهب اینجا آمدهایم. داوری شما بایست بر اساس اشتراكات مذاهب كه صلح ایجاد میكند، انجام شود. به هیچ وجه وارد قسمتهایی از فیلمها كه بین مذاهب دشمنی ایجاد میكند، نشوید. برخورد روز اول خیلی متین و خوب بود؛ یعنی گفتند هر رأیی بدهید همان نافذه ولی در عین حال این خطمشی ما ـ عدم درگیری ـ را فراموش نكنید. خُب در كنار ما یك داور اسراییلی خیلی متشرعی بود كه وقتی برایاش غذا میآوردند، هیچی نمیخورد. خودش خیلی تحت فشار بود. البته برگزاركنندگان همایش كمك میكردند تا شرایط مطلوب شركتكنندگان باشد. در عین حال به ما میگفتند این غذا گوشت خوك دارد ولی این ندارد. كاملاً آگاه بودند.
مسجدجامعی: دین با رسانه متفاوت است. تلویزیون یك رسانة فوقالعاده و در عین حال خطرناكی است. در این موارد رسانه را به چاقو تشبیه میكنند. من در مأموریت مراكش بودم كه صدام را اعدام كردند. هنگام اعدام یك آدم شروری با تلفن خودش تصویر اعدام را گرفته بود. صدام هم شهادتین را جاری كرده بود و بعد اعدام شد. این بخش فیلم شاید 30 ثانیه بشود ولی همین چند ثانیه ـ عامل دیگر اعدام صدام در عید قربان بود ـ آنچنان جهان سنّی و جهان عرب را تهییج كرد كه فوقالعاده تأثیر داشت. به صورت مشخص یك آقای مراكشی كه با من خیلی رفیق بود و رییس مهمترین NGO عرب بود، تماس گرفت و گفت در شرایطی هستیم كه اگر قرار باشد ایران را بزنند، بسیاری از كسانی كه حتی طرفدار ایران هستند، خوشحال میشوند. خُب من اصلاً به اصل قضیه كاری ندارم، میخواهم بگویم كه تا چه مقدار این ارهبرقی ـ گمانم رساتر از چاقوست ـ میتواند در خدمت شما باشد و میتواند بدون اینكه توجه و نیتش را داشته باشید به شما صدمه بزند.
اما دربارۀ خود رسانه خیلی خلاصه اینكه در تلویزیون یا تلویزیونهای ماهوارهای اروپایی یا در هر جای دیگر ما با دو جبهه مواجهیم. یكی مخاطب ماست كه مخاطب ما كیست، چیست، چه حساسیتهایی دارد، چه زمینههایی دارد و بر اساس آن زمینههای ذهنی حرف شما را تا چه حد و تا چه مقدار میفهمد؛ چون مخاطب تابع شما نیست، او در یك بستر طبیعی ذهنی حرف شما را میفهمد. اینكه تا چه مقدار چیزی كه شما میخواهید به او برسانید با تلقی او مساوی میشود، بستگی به این دارد كه شما چگونه عمل میكنید. جبهۀ دوم اینكه تلقی مخاطب از شما چیست؟ ما كشوری هستیم كه وقتی ناممان برده میشود، رزومهای از گذشته و اعمال ما در ذهن مخاطب میآید. بنابراین دو بحث مطرح است. یكی اینكه مخاطب شما كیست و چه خصوصیاتی دارد. نكتۀ دوم اینكه تلقی او از شما چیست؟
دربارۀ مخاطب اروپایی خیلی مفصل میشود صحبت كرد. بحث تخصصی و ضروری هم هست. این مشكل در ایران هست كه ما پیش از اینكه فكر كنیم، عمل میكنیم و دنیای امروز عكس این است. اگر میخواهیم موفق بشویم، نرمافزارش مهمتر از سختافزارش است. مسئلۀ طراحی و اندیشهاش خیلی مهمتر است. دربارۀ این اندیشه خیلی مسائل باید مطرح بشوند. یكیاش این است كه مخاطب شما كیست؟ فهم این مطلب برمیگردد به اینكه مخاطب ما در اروپای امروز چه كسانی هستند؟ این بحث مفصلی است. اصلاً نمیخواهم واردش بشوم؛ چون دستكم 10 جلسه بحث سنگین میطلبد تا مخاطبشناسی اروپایی را درآوریم. یك بخش مهم مسلمانهای مهاجری هستند كه در اروپا زندگی میكنند. اینها نسبت به ما هم گرایش مثبت دارند و هم منفی. مثبت به این معنا كه ما را بشنوند و منفی به این معنا كه از ما سوژه بگیرند. تمام سلفیهایی كه در اروپا هستند ـ متأسفانه زیاد هم هستند ـ به حرفهای شما گوش میدهند تا ببینند راه دشمنی با شما چگونه است. دنبال بهانهجویی هستند. از نظر تركیب جمعیتی این بخش از مخاطبین ما قابل توجه هستند؛ چیزی حدود ده میلیون مسلمان مهاجر. حالا چه مهاجر عرب، چه آفریقایی، ترك و پاكستانی. اینها كسانی هستند كه به خیلی از ماهوارهها گوش میدهند؛ از الجزیره گرفته تا دیگران و از جمله به آنچه كه از ما پخش میشود. خیلی كم هستند كسانی كه در این جمعیت باشند و نسبت به ما تمایل مثبت یا منفی نداشته باشند. بیتفاوت خیلی كم است. یك بخش از مخاطبین ما هم خودِ مسلمانهای اروپایی هستند؛ بوسنیاییها، آلبانیاییها و... یك بخش كوچك هم ایرانیها هستند. البته تعداد كمی از ایرانیهایی كه آنجا هستند، نسبت به رسانة ما حساسیت اندكی دارند. نه اینكه در آن جامعه هضم شده باشند بلكه نسبت به ما بیتفاوت شدهاند. این یه تقسیمبندی كلی دربارۀ مخاطب اروپایی رسانههای ماست.
مطلب بعدی دربارۀ تلقی مخاطب از شماست. ایران از نظر دیگران یك واحد سیاسی نیست. بلكه وقتی میگوییم ایران یا پرشیا یك ذهنیت متناسب با اطلاعات طرف، یك ذهنیت به مراتب فراتر از یك واحد سیاسی در ذهنش تداعی میشود. این ذهنیت در بسیاری موارد مثبت است. چون نشاندهندۀ تاریخ و تمدن قابل احترام و بسیار باشكوه ایران است. در اروپا معمولاً تصویر ایران مثبت است ولی اینگونه نیست كه این تصویر همیشه مثبت باشد. در بین مخالفین ما، مسلمانان مخالف ما، این تصویر بسیار منفی است. من مثال میزنم؛ ابومصعب زرقاوی تا وقتی كه زنده بود، چند پیام داد. در یكی از پیامهایاش ـ كه از قضا پیام مؤثری هم بود ـ گفت اهل كتاب و اهل سنت خوابند و این صفویهای جدید (ایرانیها) آمدهاند و میخواهند فلان و فلان بكنند. ایران از نظر سلفیها چه عرب و چه غیرعرب ادامة همان هخامنشی و ساسانی و به قول خودشان مجوس و...یا در تاریخ معاصرش ادامۀ صفویها است. البته شاید بپرسید مگر سلفیها چند نفر هستند؟ تعدادشان زیاد نیست ولی در هر حال حاضر در موقعیتی تأثیرگذار هستند؛ یعنی هیچ گروهی در حال حاضر در جهانِ سنی به اندازۀ سلفیها در شكل دادن تودۀ مردم در تلقیشان از ما به عنوان ایرانی و شیعه، موثر نیست. گروه كوچكی هستند ولی اهمیت آنها در تعدادشان نیست. این امكان را دارند كه افكار عمومی اهل سنت رو نسبت به شما متناسب با نیات خودشان تغییر بدهند و متأسفانه هنوز هم در این موقعیت هستند. به نظر من در سالهای آینده هم در این موقعیت خواهند بود. این گروه به عنوان كاتالیزور ـ در فعل و انفعال شیمیایی وارد نمیشوند ولی آن فعل و انفعال را برای شما تفهیم و تسریع میكنند ـ عمل میكنند. پس ما نمیتوانیم نسبت به ایشان بیتفاوت باشیم. اگر بخواهیم آنها را در محاسباتمان بگنجانیم بایست ذهنیاتشان را نسبت به خودمان بدانیم نه به عنوان ایران دهة اخیر بلكه به عنوان كلیت ایران. به آن شكلی كه كه واقعاً در ذهن ایشان هست.
براهیمی: مهمترین نكتۀ نگاه به مخاطب این است كه بپذیریم مخاطب فعال است نه منفعل؛ دربارۀ قدرت تلویزیون بحثهای زیادی طرح شده است به ویژه دربارۀ اینكه تلویزیون رسانهای است كه حتی اعتیاد میآورد ولی با همۀ قدرتی كه رسانه دارد گاه قدرتش صفر میشود مثل تلویزیون شاه؛ در حالیكه ابزار رسانهای را كامل در اختیار داشت كاملاً ناكارآمد بود. شبنامهها و حرفهای شفاهی و رسانههای كاملاً ضعیف، گوی سبقت را از تلویزیون ربوده بودند. كمتر ما به سمت تحلیلهایی از این دست تاریخی میرویم كه در دورة انقلاب و در اوج بحبوحهها، تلویزیون شاه با همة قدرتش چه كار میكرد؟ حداقل برای ما درسهای تاریخی است. بنابراین در چنین فضایی رسانههای ما و سیاستگذاری رسانة ما بایستی وضعیت خودش را تعیین كند. این طوری نیست كه من حرفم را میزنم و بعد رسانه با قدرتی كه دارد، همه چیز را به نتیجه میرساند. این یك جور بازی است و شما میتوانید در این بازی گل بخورید و كلّاً ببازید. درست برخلاف همة برنامهریزیهایی كه كردید، ناگهان همه چیز معكوس میشود.
امروزه این فكر كه تلویزیون به عنوان یكی از قویترین رسانههای موجود، فینفسه قدرتی دارد كه میتواند همه چیز را تضمین كند، مورد سؤال است. البته دربارۀ قدرت تلویزیون پذیرشهایی هم وجود دارد. قبول كردند كه قدرتی بیش از رسانههای دیگر پیدا كرده است. الان تقریباً در همۀ مطالعات رسانهای (در سطح میلیونی) وقتی میخواهند مخاطب را بررسی كنند، محورش تلویزیون است و تا حدی رادیو؛ تلقی مخاطب از شما ممكن است شكلدهندۀ یك سلسلهوقایع یا واكنشهایی باشد كه شما انتظارش را ندارید. در پی همایشی كه هیچ ربطی به سیاست نداشت و دربارۀ بررسی مكتب اصفهان (دربارۀ دورههای هنری مكتب اصفهان در فرهنگستان هنر) بود، شنیده شد در بعضی كشورهای همسایه جلساتی تشكیل شده كه ایران قرار است صفویه را احیا كند. صفویه به معنی سنیكشی است؛ یعنی حتی وقتی شما میخواهید همایشی برگزار كنید در فضایی كاملاً بیطرفانه و اصلاً بدون هیچگونه بحث سیاسی دربارۀ سنی و شیعه و فقط برای بحث دربارۀ هنر دورة صفویه (كه به زعم همۀ تاریخنویسان یكی از دورههای طلایی هنر جهان است)، یك چنین واكنشی حاصل میشود. این تلقی مخاطب است. شما اصلاً قصد ندارید قضیه را سیاسی كنید ولی مخاطب شما را ناخواسته وارد این حوزه میكند. حالا شما باید از خودتان دفاع كنید و بگویید منظور ما این نبود ولی آن معنا شكل میگیرد. شاید مهمترین محوری كه در مطالعات رسانه میشود آن را به لحاظ نظری و مصداقی پیگیری كرد، همین بحث مخاطب است.
راعی: واقعیت این است كه وقتی ما برنامهریزی نداریم و مطالعه نداریم خود به خود برنامهریزی میشویم. ما به عنوان یك كشور شیعه هیچ برنامهریزیای نداریم برای پیشبرد اهدافمان در خارج از ایران. اینكه مخاطبینمان را بشناسیم و آنها را سیراب كنیم. تازه نوع گفتنش هم خیلی مهم است. ببینید آمریكا اصولاً فضایی دینی دارد ولی اروپا به نسبت آمریكا فضای دینی ندارد بخصوص قسمت روشنفكری اصلاً از دین خوششان نمیآید. سینمای هالیوود برعكس آنچه كه همه میگویند، دینی است. یعنی دینی بودن یك فیلم چیز بدی به حساب نمیآید. در فیلمهای بیارزششان هم مثلاً آرتیستِ وقتی میخواهد همه را بزند، صلیبش را به دست میگیرد. البته، تعریفی كه آنها از دینی بودن دارند با تعریف ما تفاوت دارد ولی در فضای فكری و زندگی آنها، دینی تلقی میشود. پس ما عملاً با این قسمت از جهان كه سینمای دینی دارد، میتوانیم دیالوگ برقرار كنیم. ولی نهایت ارتباط ما خلاصه میشود در نمایش فیلمهای آنها و نه ارتباط مستقیم و دیالوگ با ایشان. ما عملاً خودمان را با كَن آمیختیم. آنها ما را تعریف میكنند كه ما چی باشیم؛ یعنی آنها به ما میگویند سینمای درست چیه. آن وقت یكی از مؤلفههایش این است كه فیلم دینی به فیلم سفارشی تبدیل میشود.
آقای میركریمی فیلمی ساخته بود به نام خیلی دور، خیلی نزدیك. در كَن نوشته بودند این همان فیلمی است كه جمهوری اسلامی میخواهد؛ یعنی آی داورا، آی ملت بدونین با كی طرفین. این فیلم، فیلم یك هنرمند مستقل فیلمساز نیست، این اونیه كه جمهوری اسلامی میخواد. در سیاست نیاز داشتیم كه محكم ضدآمریكایی باشیم، خب خیلی خوب است ولی نفهمیدم چرا در فرهنگ هم بایست با آمریكا كه مذهبی است، دشمن باشیم ولی با اروپای لاییك و فرانسه كه كاملاً ضد دینی هستند، رفیق باشیم. به لحاظ فرهنگی سینما و فضای هنری خودمان را هل دادیم به سمت اروپا و فرانسه. آن وقت آنها هستند كه ما را تعریف میكنند.
من فیلمی ساختم به نام تولد یك پروانه. از فستیوال كَن گفتند این اپیزوده چیه توش قرآن میخونن، اینو بردار. این برخورد معنیش چیست؟ یعنی من نمیتوانم به این بخش مفتخر باشم و نمیتوانم بگویم این فیلم را من ساختم. حالا من گفتم نمیآیم. مثل این میماند كه شما میخواهید بروید مهمانی و به شما بگویند كه بچۀ سومی را نیاور. نه آقاً 3 تا اپیزود مثل بچههای من هستند. این را به آنها گفتم، ولی فكر میكنم خیلیها برمیدارند! فكر میكنم خیلی از فیلمسازهای ما وقتی میخواهند در اروپا پذیرفته بشوند از این انعطافها به خرج میدهند؛ چون در سیاستهایمان اروپا را قله تعریف كردهایم.
شاید سیاستمدارها نیاز دارند ما از صبح تا شب بگوییم مرگ بر آمریكا در حالیكه در هنر وقتی این مسیر را میرویم خودمان را میاندازیم در دامن اروپاییها. فیلم آخر میركریمی، به همین سادگی، در آخرش بازیگر نقش اول فیلم پناه میبرد به استخاره از قرآن. همه به رضا میگفتند حیف شد، فیلم به این قشنگی آخرش را خراب كردی و این فیلم هم جای زیادی نخواهد رفت. به هرحال به نظرم برنامهریزی شدیم و میشویم، چون برنامهریزی نمیكنیم. در شرایطی كه وجود دارد، فكر میكنم صد سال دیگر برسیم به اینجا كه عرصة فرهنگ را تخصصی و به وسیلۀ متخصصین خودِ فرهنگ اداره كنیم. سیاستمدارها بایستی یك روز به اینجا برسند كه فكر نكنند در تمام مسائل صاحبنظر قطعی و یگانه هستند. مشكل ما خیلی بیشتر از این حرفهاست. كسی به عنوان رایزن فرهنگی میرود در كشور بیگانه، در انتخابش ملاحظات سیاسی بیشتر نقش دارد تا تخصص وی در حوزۀ فرهنگ. جوان از دهاتهای اصفهان یك فیلم میسازد. فیلم را میبرند اروپا بعد میگویند پاشو بلیط برات گرفتیم بیا ایتالیا. طرف اصفهان كم رفته، تهران هم هیچ وقت نبوده، میآید اروپا. همان اول، رایزن فرهنگی موظف است خودش را برساند به این. آقا سلام! من اینجا رایزن فرهنگیام، همة شهرو میشناسم، همه چیزو میدونم، عادتای اینارو میدونم، الان به شما میگم كه شما باید چه انتظاراتی داشته باشی از اینا و اینا باید بفهمن شما برای خودت در یه سطح درستی تعریف شدی. نمیتونن بهت بگن بدو بیا. باید طرف را توجیه كند و بگوید كه هر مشكلی پیش آمد به من زنگ بزن. اگر این كار را نكنیم آنها طرف را مدیریت میكنند. متاسفانه در كشور ما ارتباط وثیق و همراه با احترامی میان هنرمندجماعت و مدیران نیست. حالا این هنرمندِ ما كه میرود آنجا مواجه میشود با آن همه عزت و احترام حسابشدۀ اروپایی. رییس جشنواره میآید استقبالت با تو عكس میاندازد و... ماشین با راننده، مترجم و راهنما و كلاً گاهی اوقات هفت، هشت نفر در حال تر و خشك كردن شما هستند. خیلی تأثیرش عجیب است. خیلی آدم باید دارای بنیة فرهنگی محكمی باشد كه به خودش بگوید من راه خودم را میروم و این احترامها تاثیری در نگرش من ندارد.
براهیمی: به نظر میآید در اروپا تنها جشنوارهای است كه كاملاً بر این دینی بودن تمركز دارد و گویا روی سه دین مسیحیت، اسلام و یهودیت هم بیشتر تمركز دارند. مشخصاً ادیان توحیدی مدنظرشان است. گویا این جشنواره سه مركز اصلی هم دارد كه یكی در شهر داكا است، دیگری تُرنتو هست و یكی هم اورشلیم. تمایل خیلی جدی وجود دارد كه تهران به این جمع بپیوندد؛ میخواهند یه زنجیره از پایتختهای دینی درست كنند. جالب است كه در جشنواره گاهی پیش میآمد كه یك كارگردان اسراییلی میآمد و به شما پیشنهاد میداد كه سفری به اورشلیم داشته باشی...تعهد هم میداد چیزی در پاسپورتتان وارد نشود. آنجا میفهمید كه وانهادگی یعنی چی؟ برای خود من یه تجربة اولیهای بود چون وقتی میروید به همین معنی كه آقای راعی گفتند، وانهادهاید؛ اگر با كوچكترین مشكلی مواجه شوید، هیچ پناهی از قبیل سفارتخانه و رایزن فرهنگی وجود ندارد. تنها چیزی كه میتوانید به آن فكر كنید این است كه باید به اینها تكیه كنی.
یكی از معظلات ما در این جشنوارهها این است كه چون شما به دعوت غیررسمی یك جشنواره به آن كشور رفتهاید (و نه دعوت رسمی وزارت امور خارجه) در نتیجه از طرف وزارتخانه به شما سرویسی داده نمیشود. چون شما از مسیر رسمی وزارت امور خارجه وارد نشدید بنابراین اصلاً مهم نیست شما مذهبی هستید، طرفدار جمهوری اسلامی هستید یا مخالف. شما وانهادهاید. از نظر آنها شما پرتید. در آخرین روز به در رادیوواتیكان رفتم. اختتامیه برگزار میشد. فقط پنهانی به ما گفتند كنار اسراییلیها ننشینید. حالا كه چی؟ چه اتفاقی میافتاد؟ همة ایرانیها هم كنار هم بودند بعد شما میبینید كه سفیر میآید در فضایی كاملاً انتزاعی یك جایی مینشیند و حتی پشت سرش را هم نگاه نمیكند آن هم در جشنوارهای كه حجم فیلمهای ایرانی خیلی زیاد است ولی در این فضا همچنان شما غریبهاید. از آن طرف كشوی مثل اسراییل با اعتماد به نفس مینشیند و از طرف خودش و نه سفارتش، شما را دعوت میكند. آن 10 روز برای من كشنده بود. چون شما وانهادهاید. به خاطر تحقیر شخصیتی كه در ما رخ داده، باید آویزان این و آن باشیم ولی اسراییلی با افتخار لباسش را میپوشید، غذایش فرق داشت و از قبل آماده بود. آنها مثل اربابها بودند و ما مثل وانهادهها.
مسجدجامعی: با توجه به عرایض دوستان چند نكته را قابل بیان میدانم. از سال 1993 به این سَمت، این تمایل وجود داشته كه به نوعی موسساتی درست كنند كه اسراییلیها در این موسسات به همراه مسلمانها و مسیحیها حضور داشته باشند. نمیخواهم سیاسی صحبت كنم. ابتكارات زیادی هم به كار بردند. تجربیات من در مقابله با یهودیهای چه در اسراییل چه خارج اسراییل موقعی كه در واتیكان سفیر بودم این را به من ثابت كرده است. البته اگر قرار باشد دنیا را بیش از اندازهای كه هست، سیاسی بگیریم، بسیاری از فرصتها را از دست میدهیم.
نكتۀ دوم اینكه به هر حال اروپای امروز به آن معنایی كه تصور میكنیم دینی نیست و حتی به سمتی میرود كه امكان ندارد كسی به طرفداری از دین مطلبی بیان كند.
نكتة سوم اینكه در باب فیلمسازی، الحق و الانصاف ایرانیها به لحاظ خلاقیت هنری اگر در رأس نباشند از جملهچند كشور در رأس هستند. خانمی آمده بود ایران برای تئائر فجر؛ این خانم استاد خلاقیت بود و موسسهای هم با این نام در لندن داشت و استاد دانشگاه بود. ایشان میگفت حجم خلاقیتی كه در دورۀ سفر هفتروزهاش در ایران دیده، قابل مقایسه با هیچ جا نبوده است. گفتم در هند چطور؟ گفت آنجا تكرار گذشته است. درست است كه ما بر بستری از پول نفت تصمیم میگیریم ولی ظرفیتها و تواناییهای ما هم كارساز است. البته اگر شما برای به دست آوردن پولی زحمت نكشیده باشید، آن را راحت از دست میدهید. شاید اگر پول نفت نبود ما بیشتر قدر دیگر فرصتهایمان را میدانستیم ولی از یاد نبریم بقیۀ كشورهای همین حوزۀ خلیجفارس هم پول نفت دارند ولی از نظر فرهنگی و هنری عقبتر از ما هستند. پس همه چیز پول نفت نیست.
متاسفانه یك مشكل روانی در ایرانیها وجود دارد كه ربطی به سالهای انقلاب ندارد و آن این است كه اعتمادبهنفس ایرانیها در برابر غیرایرانیها خیلی ضعیف است. یك چیزهایی به نظرشان مهم میآید كه اصلا مهم نیست یا به خاطر بعضی چیزها خیلی به خودشان فشار میآورند در حالی كه یك بنگلادشی یا پاكستانی بدون اهمیت دادن به این چیزها كار خودش را میكند و جلو میرود. ما هم نباید در اولیات متوقف شویم. بله! البته نهادهایی كه وظیفه دارند عزت نفس ایرانیان در خارج از كشور را حفظ كنند، بایستی وظیفهشان را به بهترین وجه عملیاتی كنند ولی ما هم نباید متوقف شویم.
براهیمی: دربارۀ پول نفت هم كاملاً با صحبتهای آقای مسجدجامعی موافقم. البته من بیشتر بُعد منفیاش مدنظرم بود؛ یعنی جایی كه خلاقیتها را خشك میكند. ولی مثلا دربارۀ برخی فرصتها درست فكر نمیشود. درست تدبیر نمیشود كه فلان جشنوارۀ فرهنگی و هنری در حقیقت میتواند فرصتی باشد جهت بهرهبرداریهای ما در همۀ ابعاد. متاسفانه رسانههای ما پیرو هستند تا خبرساز. تولید حركت فرهنگی نمیكنند. تقریباً شرایط عمومی رسانة ما این گونه است كه باید منتظر حملات طرف مقابل بمانیم تا بعد دفاع كنیم. در این مورد به خصوص هم واتیكان برای اینكه در چالش ادیانی نبازد حاضر به چنین همكاریهایی شده كه ما باید از آن استفاده كنیم بنابراین وارد نوعی تولید فرهنگی شده است.
راعی: وقتی كه برنامهریزی نداریم و منفعلیم، صحبت از بقیه مسائل كمی عجیب میشود. حالا نتیجة این افكار و فعل و انفعالات چیست؟ اگر یك كاریكاتور چاپ كنند علیه مقدسات ما در نهایت وزارت امور خارجه واكنش نشان میدهد و چند وقتی هم جلوی سفارتشان تجمع میكنیم كه تازه آن را هم رسانههای غربی آن طور كه دوست دارند، نمایش میدهند. در حالی كه باید بررسی كنیم چرا آنها این قدر جسور شدهاند كه علیه ما كاری صورت میدهند. فكر نمیكنیم كه حالا وقتش است برویم و خودمان را درست تعریف كنیم تا آنها شرمنده بشوند. اینجا یك مدتی بیانیه میدهیم و سخنرانی میكنیم و حسابی خودمان رو خالی میكنیم و بعد همه چیز تمام میشود میرود پی كارش؛ این یعنی بدون برنامه بودن. همین جوری رو هوا بودن.
گاهی با خودم فكر میكنم، اگر یك نفر در جیبش خیلی پول داشته باشد بعد در خیابانی كه پر از رستوران است، گشنگی بكشد و كمكم از گشنگی تلف بشود، یك كمدی سیاه غریبی رخ داده است. آدم پیش خودش فكر میكند كه یعنی هیچ كس نبود به طرف بگوید مرد حسابی از جیبت پول در میآوردی خرج میكردی. میخواهم بگویم نقطة قوتمان فرهنگمان است. مسیحیها چیز جدی دینیای ندارند برای عرضه كردن. با چند تا از فرانسویها بحثی داشتم در همین تهران و بهشان گفتم فرق دین ما با دین شما این است كه ما همة دنیا را به یك شكلی قبول داریم و محروم نیستیم از چیزهایی كه حضرت موسی و عیسی گفتهاند. چیزهای قشنگی كه گفتهاند را روحانیون ما بالای منابر میگویند ولی شما خیلی بیچارهاید، محرومید. شما نمیتوانید از آنچه پیامبر و ائمة ما گفتند استفاده كنید. هیچ جوابی نداشت بدهد.
ببینید! ما در نقطة قدرتی نیستیم كه بگوییم آمریكا را از سطح كرۀ زمین پاك میكنیم. نقطة اصلی قوت ما فرهنگ شیعی ماست. در همین جشنوارۀ اخیر كه بنده و آقای براهیمی حضور داشتیم، فیلمهایی از ایران بودند كه تماشاگران آنجا را تكان میدادند. در واقع آنها به فیلم به چشم معجزه نگاه میكردند. در حالی كه ایرانیها از دیدن این فیلمها تكان نمیخوردند. فرهنگ شیعی ایران یك سلاح بزرگ است؛ چون شیعه همه چیز رو با محبت میبیند و با محبت دنیا را تعریف میكند. به واقع من كه چند دوره در این جشنوارهها شركت داشتهام، معتقدم مسیحیت چیزی برای عرضه ندارد ولی باید میدیدید كه چگونه جشنوارهشان را اداره میكردند. تعدادی آدم پیدا كرده بودند كه انگار خودشان را وقف مسیحیت كرده بودند. چند تا خانم مسن 40 تا 50 ساله؛ به نحو غریبی به شما صحبت میكردند. خیلی عجیب بود. غذا كه میآوردند هِی میپرسیدند چی بریزیم، چقدر بریزم، میخوای، نمیخوای! چند كشیش مرد هم گذاشته بودند بین جمع؛ بسیار مهربان بودند. اصلاً فضای تجمل بر جشنواره حاكم نبود. خودشان هم دائم این مسئله را تذكر میدادند. كیفی كه دادند از جنس كرباس بود و فقط روی آن چاپ كرده بودند: releigion today. غذاهایشان كاملاً ساده بود. گمانم یك كارخانة شرابسازی اسپانسر جشنواره بود. میگفتند این شركتی است كه شراب خیلی از كلیساها را تامین میكند؛ یعنی كاملاً مذهبی است! به هر حال روی اجرا، برخورد، برنامهریزی خیلی كار كرده بودند. چیزهایی كه ما به آنها توجه نداریم. ما اگر درك كنیم كه چقدر جیبمان پر پول است، گشنه نمیمانیم. میتوانیم برنامهریزی كنیم، فیلم شیعی درست كنیم تا در اروپا از دیدنش احساس معنویت و لذت كنند. فرهنگ تنها عنصری است كه در قلب آدمها رسوخ میكند و دیگر هیچ كاریاش نمیشود كرد. كوروساوا یك نفر است. این آقا فرهنگ سامورایی را برای انسان متمدن امروزی ترجمه كرده است. به این ترتیب كوروساوا شد راه معرفی فرهنگ سامورایی ژاپن به كل جهان. الان از بیسوادترین آدم ایرانی هم بپرسی سامورایی چیست، بلد است یك چندخطی دربارهاش حرف بزند. از چه منبعی؟ دیدن مكرر فیلمهای این آدم. پس یك نفر میتواند چند میلیارد نفر را آغشتة چیزی كند كه تا آخر عمر یادشان نرود. پدیدۀ یانگوم توانسته فرهنگ كرهای را به جهانیان نشان بدهد. فكر نمیكنم با قدرت نظامی و حتی اقتصادی میشد چنین كاری كرد. ما مدام فیلمهایمان در جشنوارههایی كه نهایت چند هزار نفر مخاطب دارند، جایزه میگیرد ولی به جای اینكه نقطۀ پرتابمان شود به فضای فرهنگی دیگر ملل شده سقف آرزوهایمان. این از ضعف برنامهریزی است كه نمیدانیم وقتی فلان فیلمساز فیلمش در جشنوارهای پذیرفته میشود و جایزه میبرد و مردم آنجا خوششان میآید، برای چیست تا در فیلمهای بعدی روی همانها سرمایهگذاری كنیم و بتوانیم قلب فرهنگی ملل را تسخیر كنیم. كاری كه چینیها، ژاپنیها و هنگكنگیها كردند. ما در سینما و رسانهمان هنوز فقر تكنولوژیك پیشپا افتاده داریم؛ از طرفی در جامعه همه جور هنرمندی وجود دارد. یك عده دوست دارند فیلم ناجور بسازند. یك عده دوست دارند فیلم گریهدار هندی بسازند. یك عده دوست دارند فقط فیلمی بسازند كه دعوا و زد و خورد و خشونت داشته باشد. همین جوری كه پیش برویم میشود 500 تا! این تنوع یك مدیریتی میخواهد كه به كدام یك از این دستهها اجازة بروز بیشتر و مطرح شدن بیشتر داده شود. در تمام دنیا كسانی هستند كه دوست دارند فیلم بد بسازند. در ایران هم كسانی هستند كه دوست دارند فیلم بد بسازند. اگر ما هیچ برنامهریزیای نكرده باشیم، باید هِی فحش بدهیم به فلان فیلمساز كه چرا فیلم بد یا سیاه ساختی!
به نظر من در ایران كوروساوا زیاد است ولی برنامهریزی و مدیریت میخواهد تا از فرط پر پولی گوشة خیابان نمیریم.
مسجدجامعی: ببینید! ما باید در چهارچوب خلاقیتها و ظرفیتهایی كه داریم، نقطۀ آرزوهایمان را تعریف كنیم. ساختمان مهمی در رُم وجود دارد كه تئاترهای مختلفی در آنجا اجرا میشود. سال 2000 سفیرشان آمد گفت میخواهیم نمایشنامۀ آنتیگونه را به مدت سه شب اجرا كنیم و هر شب اجرا را هم بسپاریم به یك گروه تئاتری از ایران، ایتالیا و یونان كه سه تمدن قدیمی هستند. جالب این است كه شب ایران به قدری خوب بود كه دو شب برگزار انجام شد. گویا كارگردان تئاتر ایرانی، خانمی بود به نام پری صابری. پرسیدم كه برنامهتان چی بود؟ گفت كه در اجرای آنتیگونه از عناصر تعزیه استفاده كردم. قضیه این است كه برخی چیزها در ایران برای ما عادی است ولی برای دیگران جذابت دارد. ظرفیت فرهنگی عظیمی وجود دارد كه باید عرضه بشود و البته همة مشكلات در این قسمت است؛ یك ثروت عظیمی وجود دارد ولی شما نمیدانی چگونه باید آن را خرج كنی. بدون شك اگر پرجاذبهترین كشور برای دیگران ایران نباشد، یكی از پرجاذبهترینهاست. شما هر جای دنیا بروید، مایل هستند بدانند شما كیستید؟ چگونه زندگی میكنید؟ چه میپوشید و... اینكه چگونه باید از این تقاضای زیاد برای شناخت بهرهبرداری كرد، نیازمند مطالعه و برنامهریزی است.
تلویزیون العالم برای مخاطب عرب، تلویزیون خوبی است ولی چیزهایی را باید بیشتر رعایت كند. به خاطر باورهای پیشین شكلگرفته در ذهن مخاطب عرب نسبت به ما، تا بتواند به آنها نزدیك شود. برای نمونه اصلاً احتیاج به ماهوارهای برای اروپا نداریم یا اگر میخواهیم در این زمینه هم فعال باشیم، بایست یك استاندارد حداقلی را رعایت كنیم. آن وقت شاید لازم نباشد 24 ساعته برنامه تولید كنیم، 6 ساعت هم كافی باشد. هر مقدار از رگههای سیاسی دور شویم و بحثها فرهنگی و هنری شوند، بهتر است. خیلی لازم نیست بگوییم اسلام ما این است و... تا زمانی كه خودمان را به عنوان كشوری حامل پیام، خوب معرفی كنیم، كافی است. بزرگترین گنبد ایتالیا، گنبد كلیسای جامع فلورانس است كه از بزرگان خودشان شنیدم این گنبد الگوگرفتهشده از گنبد سلطانیه است. موقعی كه شما بنای سلطانیه را با همۀ حواشی فرهنگیاش درست عرضه كنید، مستند و ملموس عرضه كنید، وظیفهتان را به درستی انجام دادهاید.
راعی: آقای نادر طالبزاده فیلمی ساخته بودند به نام بشارت منجی كه آنجا نمایش داده شد. من هم داور بودم. لوحی، چیزی هم به عنوان تقدیر دادند. تهیهكنندۀ مصائب مسیح هم داور بود. به او گفتم نظرت چیست؟ گفت اینكه ایرانیها دربارۀ مسیح فیلم بسازند خوب است حتی اگر كاریكاتور در بیاید! در ایران دیدم كه تلویزیون میگوید این فیلم دنیا را گرفت و... باید كمی واقعبینانه وارد مسایل شویم. راضی هستیم به همین كه بگویند به ما جایزه دادند.
مسجدجامعی: در اروپا و آمریكا، هیچ كس دنبال دین نیست. بحرانِ كشیش شدن وجود دارد. كسی نمیرود كشیش شود. بحران راهبه است. ایرانیها خیلی مذهبی هستند. به واقع هیچ جای دنیا مثل ایران برای دین پول خرج نمیكنند. حتی یكدهم خرج نمیكنند. از سفره، روضه، زیارت، نذری، غذا، ساختن امامزاده. ایران یك كشور خیلی خاصی است. ما همه چیزمان متفاوت است. لازم نیست دربارۀ مسیح فیلم بسازیم؛ چون خیلی نكات را نمیدانیم و وقتی دربارۀ مسیح چیزی بسازیم، مشكلساز میشود. همین كه دربارۀ خودمان و نكات مشترك دینمان فیلم بسازیم كار بزرگی صورت گرفته است.
براهیمی: البته حرفهایی كه به عنوان دردودل زده شد، میتواند محور بحثهای آینده باشد. تولید كمّی ایران بالاست و تقریباً هیج رقیبی در جشنواره نداشت. آقای كریستوف زانوسی دربارۀ سینمای ایران میگفت كه مزیت این سینما این است كه ورود فیلمهای خارجی كنترل میشود. این مزیت شماست و به هرحال نیت تولید دارید و تولید هم میكنید. این فرد به نكتۀ جالب دیگری هم اشاره كرد؛ میگفت در سینمای ایران نوعی شهود وجود دارد. حتی نگفت شما كار بزرگی كردید. میگفت دارید كارهایی میكنید و امیدوار بود. با سمپاتی نسبت به ایران خیلی محترمانه صحبت میكرد. روزی كه جوایز اعلام میشد، مكرر ایرانیها میرفتند و جایزه میگرفتند. باید بررسی شود چرا این همه جایزه میبریم. بعضی مواقع، دلایل كاملاً فرهنگی است، بدون هیچ ربطی به حوزۀ دینی. من مدیریت رو هیچ وقت متهم نكردم. فكر میكنم در ایران همیشه دنبال مقصر میگردیم. خودم فكر نمیكنم كسی مقصر باشد. باید ببینیم راهكارمان چیست؟ اگر منفعلیم چطور فعال بشویم. كارگردانی به من میگفت به چین دعوت شدم. دیدم تعدادی از كارگردانها و بازیگرهای چینی را تا 6 ماه در جایی محصور كرده بودند تا دربارۀ تئاتر چین چارهاندیشی كنند. بعد خارجیها را هم دعوت كرده بودند تا با آنها گپ بزنند. این خودش نوعی برنامهریزی است.
گفتگو با: مجتبی راعی ،مسجد جامعی ،براهیمی
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی و سوم
راعی: بهتره بنده هم از همین نقطه عرایضم را شروع كنم. ببینید! درك غربیها از طرف مقابلشان خیلی زیاد است. روز اول كه داوران را جمع كردند، رییش همایش گفت كه ما هیچ دعوایی نداریم و هیچ دعوایی هم نمیخواهیم درست كنیم. ما برای صلح مذاهب اینجا آمدهایم. داوری شما بایست بر اساس اشتراكات مذاهب كه صلح ایجاد میكند، انجام شود. به هیچ وجه وارد قسمتهایی از فیلمها كه بین مذاهب دشمنی ایجاد میكند، نشوید. برخورد روز اول خیلی متین و خوب بود؛ یعنی گفتند هر رأیی بدهید همان نافذه ولی در عین حال این خطمشی ما ـ عدم درگیری ـ را فراموش نكنید. خُب در كنار ما یك داور اسراییلی خیلی متشرعی بود كه وقتی برایاش غذا میآوردند، هیچی نمیخورد. خودش خیلی تحت فشار بود. البته برگزاركنندگان همایش كمك میكردند تا شرایط مطلوب شركتكنندگان باشد. در عین حال به ما میگفتند این غذا گوشت خوك دارد ولی این ندارد. كاملاً آگاه بودند.
مسجدجامعی: دین با رسانه متفاوت است. تلویزیون یك رسانة فوقالعاده و در عین حال خطرناكی است. در این موارد رسانه را به چاقو تشبیه میكنند. من در مأموریت مراكش بودم كه صدام را اعدام كردند. هنگام اعدام یك آدم شروری با تلفن خودش تصویر اعدام را گرفته بود. صدام هم شهادتین را جاری كرده بود و بعد اعدام شد. این بخش فیلم شاید 30 ثانیه بشود ولی همین چند ثانیه ـ عامل دیگر اعدام صدام در عید قربان بود ـ آنچنان جهان سنّی و جهان عرب را تهییج كرد كه فوقالعاده تأثیر داشت. به صورت مشخص یك آقای مراكشی كه با من خیلی رفیق بود و رییس مهمترین NGO عرب بود، تماس گرفت و گفت در شرایطی هستیم كه اگر قرار باشد ایران را بزنند، بسیاری از كسانی كه حتی طرفدار ایران هستند، خوشحال میشوند. خُب من اصلاً به اصل قضیه كاری ندارم، میخواهم بگویم كه تا چه مقدار این ارهبرقی ـ گمانم رساتر از چاقوست ـ میتواند در خدمت شما باشد و میتواند بدون اینكه توجه و نیتش را داشته باشید به شما صدمه بزند.
اما دربارۀ خود رسانه خیلی خلاصه اینكه در تلویزیون یا تلویزیونهای ماهوارهای اروپایی یا در هر جای دیگر ما با دو جبهه مواجهیم. یكی مخاطب ماست كه مخاطب ما كیست، چیست، چه حساسیتهایی دارد، چه زمینههایی دارد و بر اساس آن زمینههای ذهنی حرف شما را تا چه حد و تا چه مقدار میفهمد؛ چون مخاطب تابع شما نیست، او در یك بستر طبیعی ذهنی حرف شما را میفهمد. اینكه تا چه مقدار چیزی كه شما میخواهید به او برسانید با تلقی او مساوی میشود، بستگی به این دارد كه شما چگونه عمل میكنید. جبهۀ دوم اینكه تلقی مخاطب از شما چیست؟ ما كشوری هستیم كه وقتی ناممان برده میشود، رزومهای از گذشته و اعمال ما در ذهن مخاطب میآید. بنابراین دو بحث مطرح است. یكی اینكه مخاطب شما كیست و چه خصوصیاتی دارد. نكتۀ دوم اینكه تلقی او از شما چیست؟
دربارۀ مخاطب اروپایی خیلی مفصل میشود صحبت كرد. بحث تخصصی و ضروری هم هست. این مشكل در ایران هست كه ما پیش از اینكه فكر كنیم، عمل میكنیم و دنیای امروز عكس این است. اگر میخواهیم موفق بشویم، نرمافزارش مهمتر از سختافزارش است. مسئلۀ طراحی و اندیشهاش خیلی مهمتر است. دربارۀ این اندیشه خیلی مسائل باید مطرح بشوند. یكیاش این است كه مخاطب شما كیست؟ فهم این مطلب برمیگردد به اینكه مخاطب ما در اروپای امروز چه كسانی هستند؟ این بحث مفصلی است. اصلاً نمیخواهم واردش بشوم؛ چون دستكم 10 جلسه بحث سنگین میطلبد تا مخاطبشناسی اروپایی را درآوریم. یك بخش مهم مسلمانهای مهاجری هستند كه در اروپا زندگی میكنند. اینها نسبت به ما هم گرایش مثبت دارند و هم منفی. مثبت به این معنا كه ما را بشنوند و منفی به این معنا كه از ما سوژه بگیرند. تمام سلفیهایی كه در اروپا هستند ـ متأسفانه زیاد هم هستند ـ به حرفهای شما گوش میدهند تا ببینند راه دشمنی با شما چگونه است. دنبال بهانهجویی هستند. از نظر تركیب جمعیتی این بخش از مخاطبین ما قابل توجه هستند؛ چیزی حدود ده میلیون مسلمان مهاجر. حالا چه مهاجر عرب، چه آفریقایی، ترك و پاكستانی. اینها كسانی هستند كه به خیلی از ماهوارهها گوش میدهند؛ از الجزیره گرفته تا دیگران و از جمله به آنچه كه از ما پخش میشود. خیلی كم هستند كسانی كه در این جمعیت باشند و نسبت به ما تمایل مثبت یا منفی نداشته باشند. بیتفاوت خیلی كم است. یك بخش از مخاطبین ما هم خودِ مسلمانهای اروپایی هستند؛ بوسنیاییها، آلبانیاییها و... یك بخش كوچك هم ایرانیها هستند. البته تعداد كمی از ایرانیهایی كه آنجا هستند، نسبت به رسانة ما حساسیت اندكی دارند. نه اینكه در آن جامعه هضم شده باشند بلكه نسبت به ما بیتفاوت شدهاند. این یه تقسیمبندی كلی دربارۀ مخاطب اروپایی رسانههای ماست.
مطلب بعدی دربارۀ تلقی مخاطب از شماست. ایران از نظر دیگران یك واحد سیاسی نیست. بلكه وقتی میگوییم ایران یا پرشیا یك ذهنیت متناسب با اطلاعات طرف، یك ذهنیت به مراتب فراتر از یك واحد سیاسی در ذهنش تداعی میشود. این ذهنیت در بسیاری موارد مثبت است. چون نشاندهندۀ تاریخ و تمدن قابل احترام و بسیار باشكوه ایران است. در اروپا معمولاً تصویر ایران مثبت است ولی اینگونه نیست كه این تصویر همیشه مثبت باشد. در بین مخالفین ما، مسلمانان مخالف ما، این تصویر بسیار منفی است. من مثال میزنم؛ ابومصعب زرقاوی تا وقتی كه زنده بود، چند پیام داد. در یكی از پیامهایاش ـ كه از قضا پیام مؤثری هم بود ـ گفت اهل كتاب و اهل سنت خوابند و این صفویهای جدید (ایرانیها) آمدهاند و میخواهند فلان و فلان بكنند. ایران از نظر سلفیها چه عرب و چه غیرعرب ادامة همان هخامنشی و ساسانی و به قول خودشان مجوس و...یا در تاریخ معاصرش ادامۀ صفویها است. البته شاید بپرسید مگر سلفیها چند نفر هستند؟ تعدادشان زیاد نیست ولی در هر حال حاضر در موقعیتی تأثیرگذار هستند؛ یعنی هیچ گروهی در حال حاضر در جهانِ سنی به اندازۀ سلفیها در شكل دادن تودۀ مردم در تلقیشان از ما به عنوان ایرانی و شیعه، موثر نیست. گروه كوچكی هستند ولی اهمیت آنها در تعدادشان نیست. این امكان را دارند كه افكار عمومی اهل سنت رو نسبت به شما متناسب با نیات خودشان تغییر بدهند و متأسفانه هنوز هم در این موقعیت هستند. به نظر من در سالهای آینده هم در این موقعیت خواهند بود. این گروه به عنوان كاتالیزور ـ در فعل و انفعال شیمیایی وارد نمیشوند ولی آن فعل و انفعال را برای شما تفهیم و تسریع میكنند ـ عمل میكنند. پس ما نمیتوانیم نسبت به ایشان بیتفاوت باشیم. اگر بخواهیم آنها را در محاسباتمان بگنجانیم بایست ذهنیاتشان را نسبت به خودمان بدانیم نه به عنوان ایران دهة اخیر بلكه به عنوان كلیت ایران. به آن شكلی كه كه واقعاً در ذهن ایشان هست.
براهیمی: مهمترین نكتۀ نگاه به مخاطب این است كه بپذیریم مخاطب فعال است نه منفعل؛ دربارۀ قدرت تلویزیون بحثهای زیادی طرح شده است به ویژه دربارۀ اینكه تلویزیون رسانهای است كه حتی اعتیاد میآورد ولی با همۀ قدرتی كه رسانه دارد گاه قدرتش صفر میشود مثل تلویزیون شاه؛ در حالیكه ابزار رسانهای را كامل در اختیار داشت كاملاً ناكارآمد بود. شبنامهها و حرفهای شفاهی و رسانههای كاملاً ضعیف، گوی سبقت را از تلویزیون ربوده بودند. كمتر ما به سمت تحلیلهایی از این دست تاریخی میرویم كه در دورة انقلاب و در اوج بحبوحهها، تلویزیون شاه با همة قدرتش چه كار میكرد؟ حداقل برای ما درسهای تاریخی است. بنابراین در چنین فضایی رسانههای ما و سیاستگذاری رسانة ما بایستی وضعیت خودش را تعیین كند. این طوری نیست كه من حرفم را میزنم و بعد رسانه با قدرتی كه دارد، همه چیز را به نتیجه میرساند. این یك جور بازی است و شما میتوانید در این بازی گل بخورید و كلّاً ببازید. درست برخلاف همة برنامهریزیهایی كه كردید، ناگهان همه چیز معكوس میشود.
امروزه این فكر كه تلویزیون به عنوان یكی از قویترین رسانههای موجود، فینفسه قدرتی دارد كه میتواند همه چیز را تضمین كند، مورد سؤال است. البته دربارۀ قدرت تلویزیون پذیرشهایی هم وجود دارد. قبول كردند كه قدرتی بیش از رسانههای دیگر پیدا كرده است. الان تقریباً در همۀ مطالعات رسانهای (در سطح میلیونی) وقتی میخواهند مخاطب را بررسی كنند، محورش تلویزیون است و تا حدی رادیو؛ تلقی مخاطب از شما ممكن است شكلدهندۀ یك سلسلهوقایع یا واكنشهایی باشد كه شما انتظارش را ندارید. در پی همایشی كه هیچ ربطی به سیاست نداشت و دربارۀ بررسی مكتب اصفهان (دربارۀ دورههای هنری مكتب اصفهان در فرهنگستان هنر) بود، شنیده شد در بعضی كشورهای همسایه جلساتی تشكیل شده كه ایران قرار است صفویه را احیا كند. صفویه به معنی سنیكشی است؛ یعنی حتی وقتی شما میخواهید همایشی برگزار كنید در فضایی كاملاً بیطرفانه و اصلاً بدون هیچگونه بحث سیاسی دربارۀ سنی و شیعه و فقط برای بحث دربارۀ هنر دورة صفویه (كه به زعم همۀ تاریخنویسان یكی از دورههای طلایی هنر جهان است)، یك چنین واكنشی حاصل میشود. این تلقی مخاطب است. شما اصلاً قصد ندارید قضیه را سیاسی كنید ولی مخاطب شما را ناخواسته وارد این حوزه میكند. حالا شما باید از خودتان دفاع كنید و بگویید منظور ما این نبود ولی آن معنا شكل میگیرد. شاید مهمترین محوری كه در مطالعات رسانه میشود آن را به لحاظ نظری و مصداقی پیگیری كرد، همین بحث مخاطب است.
راعی: واقعیت این است كه وقتی ما برنامهریزی نداریم و مطالعه نداریم خود به خود برنامهریزی میشویم. ما به عنوان یك كشور شیعه هیچ برنامهریزیای نداریم برای پیشبرد اهدافمان در خارج از ایران. اینكه مخاطبینمان را بشناسیم و آنها را سیراب كنیم. تازه نوع گفتنش هم خیلی مهم است. ببینید آمریكا اصولاً فضایی دینی دارد ولی اروپا به نسبت آمریكا فضای دینی ندارد بخصوص قسمت روشنفكری اصلاً از دین خوششان نمیآید. سینمای هالیوود برعكس آنچه كه همه میگویند، دینی است. یعنی دینی بودن یك فیلم چیز بدی به حساب نمیآید. در فیلمهای بیارزششان هم مثلاً آرتیستِ وقتی میخواهد همه را بزند، صلیبش را به دست میگیرد. البته، تعریفی كه آنها از دینی بودن دارند با تعریف ما تفاوت دارد ولی در فضای فكری و زندگی آنها، دینی تلقی میشود. پس ما عملاً با این قسمت از جهان كه سینمای دینی دارد، میتوانیم دیالوگ برقرار كنیم. ولی نهایت ارتباط ما خلاصه میشود در نمایش فیلمهای آنها و نه ارتباط مستقیم و دیالوگ با ایشان. ما عملاً خودمان را با كَن آمیختیم. آنها ما را تعریف میكنند كه ما چی باشیم؛ یعنی آنها به ما میگویند سینمای درست چیه. آن وقت یكی از مؤلفههایش این است كه فیلم دینی به فیلم سفارشی تبدیل میشود.
آقای میركریمی فیلمی ساخته بود به نام خیلی دور، خیلی نزدیك. در كَن نوشته بودند این همان فیلمی است كه جمهوری اسلامی میخواهد؛ یعنی آی داورا، آی ملت بدونین با كی طرفین. این فیلم، فیلم یك هنرمند مستقل فیلمساز نیست، این اونیه كه جمهوری اسلامی میخواد. در سیاست نیاز داشتیم كه محكم ضدآمریكایی باشیم، خب خیلی خوب است ولی نفهمیدم چرا در فرهنگ هم بایست با آمریكا كه مذهبی است، دشمن باشیم ولی با اروپای لاییك و فرانسه كه كاملاً ضد دینی هستند، رفیق باشیم. به لحاظ فرهنگی سینما و فضای هنری خودمان را هل دادیم به سمت اروپا و فرانسه. آن وقت آنها هستند كه ما را تعریف میكنند.
من فیلمی ساختم به نام تولد یك پروانه. از فستیوال كَن گفتند این اپیزوده چیه توش قرآن میخونن، اینو بردار. این برخورد معنیش چیست؟ یعنی من نمیتوانم به این بخش مفتخر باشم و نمیتوانم بگویم این فیلم را من ساختم. حالا من گفتم نمیآیم. مثل این میماند كه شما میخواهید بروید مهمانی و به شما بگویند كه بچۀ سومی را نیاور. نه آقاً 3 تا اپیزود مثل بچههای من هستند. این را به آنها گفتم، ولی فكر میكنم خیلیها برمیدارند! فكر میكنم خیلی از فیلمسازهای ما وقتی میخواهند در اروپا پذیرفته بشوند از این انعطافها به خرج میدهند؛ چون در سیاستهایمان اروپا را قله تعریف كردهایم.
شاید سیاستمدارها نیاز دارند ما از صبح تا شب بگوییم مرگ بر آمریكا در حالیكه در هنر وقتی این مسیر را میرویم خودمان را میاندازیم در دامن اروپاییها. فیلم آخر میركریمی، به همین سادگی، در آخرش بازیگر نقش اول فیلم پناه میبرد به استخاره از قرآن. همه به رضا میگفتند حیف شد، فیلم به این قشنگی آخرش را خراب كردی و این فیلم هم جای زیادی نخواهد رفت. به هرحال به نظرم برنامهریزی شدیم و میشویم، چون برنامهریزی نمیكنیم. در شرایطی كه وجود دارد، فكر میكنم صد سال دیگر برسیم به اینجا كه عرصة فرهنگ را تخصصی و به وسیلۀ متخصصین خودِ فرهنگ اداره كنیم. سیاستمدارها بایستی یك روز به اینجا برسند كه فكر نكنند در تمام مسائل صاحبنظر قطعی و یگانه هستند. مشكل ما خیلی بیشتر از این حرفهاست. كسی به عنوان رایزن فرهنگی میرود در كشور بیگانه، در انتخابش ملاحظات سیاسی بیشتر نقش دارد تا تخصص وی در حوزۀ فرهنگ. جوان از دهاتهای اصفهان یك فیلم میسازد. فیلم را میبرند اروپا بعد میگویند پاشو بلیط برات گرفتیم بیا ایتالیا. طرف اصفهان كم رفته، تهران هم هیچ وقت نبوده، میآید اروپا. همان اول، رایزن فرهنگی موظف است خودش را برساند به این. آقا سلام! من اینجا رایزن فرهنگیام، همة شهرو میشناسم، همه چیزو میدونم، عادتای اینارو میدونم، الان به شما میگم كه شما باید چه انتظاراتی داشته باشی از اینا و اینا باید بفهمن شما برای خودت در یه سطح درستی تعریف شدی. نمیتونن بهت بگن بدو بیا. باید طرف را توجیه كند و بگوید كه هر مشكلی پیش آمد به من زنگ بزن. اگر این كار را نكنیم آنها طرف را مدیریت میكنند. متاسفانه در كشور ما ارتباط وثیق و همراه با احترامی میان هنرمندجماعت و مدیران نیست. حالا این هنرمندِ ما كه میرود آنجا مواجه میشود با آن همه عزت و احترام حسابشدۀ اروپایی. رییس جشنواره میآید استقبالت با تو عكس میاندازد و... ماشین با راننده، مترجم و راهنما و كلاً گاهی اوقات هفت، هشت نفر در حال تر و خشك كردن شما هستند. خیلی تأثیرش عجیب است. خیلی آدم باید دارای بنیة فرهنگی محكمی باشد كه به خودش بگوید من راه خودم را میروم و این احترامها تاثیری در نگرش من ندارد.
براهیمی: به نظر میآید در اروپا تنها جشنوارهای است كه كاملاً بر این دینی بودن تمركز دارد و گویا روی سه دین مسیحیت، اسلام و یهودیت هم بیشتر تمركز دارند. مشخصاً ادیان توحیدی مدنظرشان است. گویا این جشنواره سه مركز اصلی هم دارد كه یكی در شهر داكا است، دیگری تُرنتو هست و یكی هم اورشلیم. تمایل خیلی جدی وجود دارد كه تهران به این جمع بپیوندد؛ میخواهند یه زنجیره از پایتختهای دینی درست كنند. جالب است كه در جشنواره گاهی پیش میآمد كه یك كارگردان اسراییلی میآمد و به شما پیشنهاد میداد كه سفری به اورشلیم داشته باشی...تعهد هم میداد چیزی در پاسپورتتان وارد نشود. آنجا میفهمید كه وانهادگی یعنی چی؟ برای خود من یه تجربة اولیهای بود چون وقتی میروید به همین معنی كه آقای راعی گفتند، وانهادهاید؛ اگر با كوچكترین مشكلی مواجه شوید، هیچ پناهی از قبیل سفارتخانه و رایزن فرهنگی وجود ندارد. تنها چیزی كه میتوانید به آن فكر كنید این است كه باید به اینها تكیه كنی.
یكی از معظلات ما در این جشنوارهها این است كه چون شما به دعوت غیررسمی یك جشنواره به آن كشور رفتهاید (و نه دعوت رسمی وزارت امور خارجه) در نتیجه از طرف وزارتخانه به شما سرویسی داده نمیشود. چون شما از مسیر رسمی وزارت امور خارجه وارد نشدید بنابراین اصلاً مهم نیست شما مذهبی هستید، طرفدار جمهوری اسلامی هستید یا مخالف. شما وانهادهاید. از نظر آنها شما پرتید. در آخرین روز به در رادیوواتیكان رفتم. اختتامیه برگزار میشد. فقط پنهانی به ما گفتند كنار اسراییلیها ننشینید. حالا كه چی؟ چه اتفاقی میافتاد؟ همة ایرانیها هم كنار هم بودند بعد شما میبینید كه سفیر میآید در فضایی كاملاً انتزاعی یك جایی مینشیند و حتی پشت سرش را هم نگاه نمیكند آن هم در جشنوارهای كه حجم فیلمهای ایرانی خیلی زیاد است ولی در این فضا همچنان شما غریبهاید. از آن طرف كشوی مثل اسراییل با اعتماد به نفس مینشیند و از طرف خودش و نه سفارتش، شما را دعوت میكند. آن 10 روز برای من كشنده بود. چون شما وانهادهاید. به خاطر تحقیر شخصیتی كه در ما رخ داده، باید آویزان این و آن باشیم ولی اسراییلی با افتخار لباسش را میپوشید، غذایش فرق داشت و از قبل آماده بود. آنها مثل اربابها بودند و ما مثل وانهادهها.
مسجدجامعی: با توجه به عرایض دوستان چند نكته را قابل بیان میدانم. از سال 1993 به این سَمت، این تمایل وجود داشته كه به نوعی موسساتی درست كنند كه اسراییلیها در این موسسات به همراه مسلمانها و مسیحیها حضور داشته باشند. نمیخواهم سیاسی صحبت كنم. ابتكارات زیادی هم به كار بردند. تجربیات من در مقابله با یهودیهای چه در اسراییل چه خارج اسراییل موقعی كه در واتیكان سفیر بودم این را به من ثابت كرده است. البته اگر قرار باشد دنیا را بیش از اندازهای كه هست، سیاسی بگیریم، بسیاری از فرصتها را از دست میدهیم.
نكتۀ دوم اینكه به هر حال اروپای امروز به آن معنایی كه تصور میكنیم دینی نیست و حتی به سمتی میرود كه امكان ندارد كسی به طرفداری از دین مطلبی بیان كند.
نكتة سوم اینكه در باب فیلمسازی، الحق و الانصاف ایرانیها به لحاظ خلاقیت هنری اگر در رأس نباشند از جملهچند كشور در رأس هستند. خانمی آمده بود ایران برای تئائر فجر؛ این خانم استاد خلاقیت بود و موسسهای هم با این نام در لندن داشت و استاد دانشگاه بود. ایشان میگفت حجم خلاقیتی كه در دورۀ سفر هفتروزهاش در ایران دیده، قابل مقایسه با هیچ جا نبوده است. گفتم در هند چطور؟ گفت آنجا تكرار گذشته است. درست است كه ما بر بستری از پول نفت تصمیم میگیریم ولی ظرفیتها و تواناییهای ما هم كارساز است. البته اگر شما برای به دست آوردن پولی زحمت نكشیده باشید، آن را راحت از دست میدهید. شاید اگر پول نفت نبود ما بیشتر قدر دیگر فرصتهایمان را میدانستیم ولی از یاد نبریم بقیۀ كشورهای همین حوزۀ خلیجفارس هم پول نفت دارند ولی از نظر فرهنگی و هنری عقبتر از ما هستند. پس همه چیز پول نفت نیست.
متاسفانه یك مشكل روانی در ایرانیها وجود دارد كه ربطی به سالهای انقلاب ندارد و آن این است كه اعتمادبهنفس ایرانیها در برابر غیرایرانیها خیلی ضعیف است. یك چیزهایی به نظرشان مهم میآید كه اصلا مهم نیست یا به خاطر بعضی چیزها خیلی به خودشان فشار میآورند در حالی كه یك بنگلادشی یا پاكستانی بدون اهمیت دادن به این چیزها كار خودش را میكند و جلو میرود. ما هم نباید در اولیات متوقف شویم. بله! البته نهادهایی كه وظیفه دارند عزت نفس ایرانیان در خارج از كشور را حفظ كنند، بایستی وظیفهشان را به بهترین وجه عملیاتی كنند ولی ما هم نباید متوقف شویم.
براهیمی: دربارۀ پول نفت هم كاملاً با صحبتهای آقای مسجدجامعی موافقم. البته من بیشتر بُعد منفیاش مدنظرم بود؛ یعنی جایی كه خلاقیتها را خشك میكند. ولی مثلا دربارۀ برخی فرصتها درست فكر نمیشود. درست تدبیر نمیشود كه فلان جشنوارۀ فرهنگی و هنری در حقیقت میتواند فرصتی باشد جهت بهرهبرداریهای ما در همۀ ابعاد. متاسفانه رسانههای ما پیرو هستند تا خبرساز. تولید حركت فرهنگی نمیكنند. تقریباً شرایط عمومی رسانة ما این گونه است كه باید منتظر حملات طرف مقابل بمانیم تا بعد دفاع كنیم. در این مورد به خصوص هم واتیكان برای اینكه در چالش ادیانی نبازد حاضر به چنین همكاریهایی شده كه ما باید از آن استفاده كنیم بنابراین وارد نوعی تولید فرهنگی شده است.
راعی: وقتی كه برنامهریزی نداریم و منفعلیم، صحبت از بقیه مسائل كمی عجیب میشود. حالا نتیجة این افكار و فعل و انفعالات چیست؟ اگر یك كاریكاتور چاپ كنند علیه مقدسات ما در نهایت وزارت امور خارجه واكنش نشان میدهد و چند وقتی هم جلوی سفارتشان تجمع میكنیم كه تازه آن را هم رسانههای غربی آن طور كه دوست دارند، نمایش میدهند. در حالی كه باید بررسی كنیم چرا آنها این قدر جسور شدهاند كه علیه ما كاری صورت میدهند. فكر نمیكنیم كه حالا وقتش است برویم و خودمان را درست تعریف كنیم تا آنها شرمنده بشوند. اینجا یك مدتی بیانیه میدهیم و سخنرانی میكنیم و حسابی خودمان رو خالی میكنیم و بعد همه چیز تمام میشود میرود پی كارش؛ این یعنی بدون برنامه بودن. همین جوری رو هوا بودن.
گاهی با خودم فكر میكنم، اگر یك نفر در جیبش خیلی پول داشته باشد بعد در خیابانی كه پر از رستوران است، گشنگی بكشد و كمكم از گشنگی تلف بشود، یك كمدی سیاه غریبی رخ داده است. آدم پیش خودش فكر میكند كه یعنی هیچ كس نبود به طرف بگوید مرد حسابی از جیبت پول در میآوردی خرج میكردی. میخواهم بگویم نقطة قوتمان فرهنگمان است. مسیحیها چیز جدی دینیای ندارند برای عرضه كردن. با چند تا از فرانسویها بحثی داشتم در همین تهران و بهشان گفتم فرق دین ما با دین شما این است كه ما همة دنیا را به یك شكلی قبول داریم و محروم نیستیم از چیزهایی كه حضرت موسی و عیسی گفتهاند. چیزهای قشنگی كه گفتهاند را روحانیون ما بالای منابر میگویند ولی شما خیلی بیچارهاید، محرومید. شما نمیتوانید از آنچه پیامبر و ائمة ما گفتند استفاده كنید. هیچ جوابی نداشت بدهد.
ببینید! ما در نقطة قدرتی نیستیم كه بگوییم آمریكا را از سطح كرۀ زمین پاك میكنیم. نقطة اصلی قوت ما فرهنگ شیعی ماست. در همین جشنوارۀ اخیر كه بنده و آقای براهیمی حضور داشتیم، فیلمهایی از ایران بودند كه تماشاگران آنجا را تكان میدادند. در واقع آنها به فیلم به چشم معجزه نگاه میكردند. در حالی كه ایرانیها از دیدن این فیلمها تكان نمیخوردند. فرهنگ شیعی ایران یك سلاح بزرگ است؛ چون شیعه همه چیز رو با محبت میبیند و با محبت دنیا را تعریف میكند. به واقع من كه چند دوره در این جشنوارهها شركت داشتهام، معتقدم مسیحیت چیزی برای عرضه ندارد ولی باید میدیدید كه چگونه جشنوارهشان را اداره میكردند. تعدادی آدم پیدا كرده بودند كه انگار خودشان را وقف مسیحیت كرده بودند. چند تا خانم مسن 40 تا 50 ساله؛ به نحو غریبی به شما صحبت میكردند. خیلی عجیب بود. غذا كه میآوردند هِی میپرسیدند چی بریزیم، چقدر بریزم، میخوای، نمیخوای! چند كشیش مرد هم گذاشته بودند بین جمع؛ بسیار مهربان بودند. اصلاً فضای تجمل بر جشنواره حاكم نبود. خودشان هم دائم این مسئله را تذكر میدادند. كیفی كه دادند از جنس كرباس بود و فقط روی آن چاپ كرده بودند: releigion today. غذاهایشان كاملاً ساده بود. گمانم یك كارخانة شرابسازی اسپانسر جشنواره بود. میگفتند این شركتی است كه شراب خیلی از كلیساها را تامین میكند؛ یعنی كاملاً مذهبی است! به هر حال روی اجرا، برخورد، برنامهریزی خیلی كار كرده بودند. چیزهایی كه ما به آنها توجه نداریم. ما اگر درك كنیم كه چقدر جیبمان پر پول است، گشنه نمیمانیم. میتوانیم برنامهریزی كنیم، فیلم شیعی درست كنیم تا در اروپا از دیدنش احساس معنویت و لذت كنند. فرهنگ تنها عنصری است كه در قلب آدمها رسوخ میكند و دیگر هیچ كاریاش نمیشود كرد. كوروساوا یك نفر است. این آقا فرهنگ سامورایی را برای انسان متمدن امروزی ترجمه كرده است. به این ترتیب كوروساوا شد راه معرفی فرهنگ سامورایی ژاپن به كل جهان. الان از بیسوادترین آدم ایرانی هم بپرسی سامورایی چیست، بلد است یك چندخطی دربارهاش حرف بزند. از چه منبعی؟ دیدن مكرر فیلمهای این آدم. پس یك نفر میتواند چند میلیارد نفر را آغشتة چیزی كند كه تا آخر عمر یادشان نرود. پدیدۀ یانگوم توانسته فرهنگ كرهای را به جهانیان نشان بدهد. فكر نمیكنم با قدرت نظامی و حتی اقتصادی میشد چنین كاری كرد. ما مدام فیلمهایمان در جشنوارههایی كه نهایت چند هزار نفر مخاطب دارند، جایزه میگیرد ولی به جای اینكه نقطۀ پرتابمان شود به فضای فرهنگی دیگر ملل شده سقف آرزوهایمان. این از ضعف برنامهریزی است كه نمیدانیم وقتی فلان فیلمساز فیلمش در جشنوارهای پذیرفته میشود و جایزه میبرد و مردم آنجا خوششان میآید، برای چیست تا در فیلمهای بعدی روی همانها سرمایهگذاری كنیم و بتوانیم قلب فرهنگی ملل را تسخیر كنیم. كاری كه چینیها، ژاپنیها و هنگكنگیها كردند. ما در سینما و رسانهمان هنوز فقر تكنولوژیك پیشپا افتاده داریم؛ از طرفی در جامعه همه جور هنرمندی وجود دارد. یك عده دوست دارند فیلم ناجور بسازند. یك عده دوست دارند فیلم گریهدار هندی بسازند. یك عده دوست دارند فقط فیلمی بسازند كه دعوا و زد و خورد و خشونت داشته باشد. همین جوری كه پیش برویم میشود 500 تا! این تنوع یك مدیریتی میخواهد كه به كدام یك از این دستهها اجازة بروز بیشتر و مطرح شدن بیشتر داده شود. در تمام دنیا كسانی هستند كه دوست دارند فیلم بد بسازند. در ایران هم كسانی هستند كه دوست دارند فیلم بد بسازند. اگر ما هیچ برنامهریزیای نكرده باشیم، باید هِی فحش بدهیم به فلان فیلمساز كه چرا فیلم بد یا سیاه ساختی!
به نظر من در ایران كوروساوا زیاد است ولی برنامهریزی و مدیریت میخواهد تا از فرط پر پولی گوشة خیابان نمیریم.
مسجدجامعی: ببینید! ما باید در چهارچوب خلاقیتها و ظرفیتهایی كه داریم، نقطۀ آرزوهایمان را تعریف كنیم. ساختمان مهمی در رُم وجود دارد كه تئاترهای مختلفی در آنجا اجرا میشود. سال 2000 سفیرشان آمد گفت میخواهیم نمایشنامۀ آنتیگونه را به مدت سه شب اجرا كنیم و هر شب اجرا را هم بسپاریم به یك گروه تئاتری از ایران، ایتالیا و یونان كه سه تمدن قدیمی هستند. جالب این است كه شب ایران به قدری خوب بود كه دو شب برگزار انجام شد. گویا كارگردان تئاتر ایرانی، خانمی بود به نام پری صابری. پرسیدم كه برنامهتان چی بود؟ گفت كه در اجرای آنتیگونه از عناصر تعزیه استفاده كردم. قضیه این است كه برخی چیزها در ایران برای ما عادی است ولی برای دیگران جذابت دارد. ظرفیت فرهنگی عظیمی وجود دارد كه باید عرضه بشود و البته همة مشكلات در این قسمت است؛ یك ثروت عظیمی وجود دارد ولی شما نمیدانی چگونه باید آن را خرج كنی. بدون شك اگر پرجاذبهترین كشور برای دیگران ایران نباشد، یكی از پرجاذبهترینهاست. شما هر جای دنیا بروید، مایل هستند بدانند شما كیستید؟ چگونه زندگی میكنید؟ چه میپوشید و... اینكه چگونه باید از این تقاضای زیاد برای شناخت بهرهبرداری كرد، نیازمند مطالعه و برنامهریزی است.
تلویزیون العالم برای مخاطب عرب، تلویزیون خوبی است ولی چیزهایی را باید بیشتر رعایت كند. به خاطر باورهای پیشین شكلگرفته در ذهن مخاطب عرب نسبت به ما، تا بتواند به آنها نزدیك شود. برای نمونه اصلاً احتیاج به ماهوارهای برای اروپا نداریم یا اگر میخواهیم در این زمینه هم فعال باشیم، بایست یك استاندارد حداقلی را رعایت كنیم. آن وقت شاید لازم نباشد 24 ساعته برنامه تولید كنیم، 6 ساعت هم كافی باشد. هر مقدار از رگههای سیاسی دور شویم و بحثها فرهنگی و هنری شوند، بهتر است. خیلی لازم نیست بگوییم اسلام ما این است و... تا زمانی كه خودمان را به عنوان كشوری حامل پیام، خوب معرفی كنیم، كافی است. بزرگترین گنبد ایتالیا، گنبد كلیسای جامع فلورانس است كه از بزرگان خودشان شنیدم این گنبد الگوگرفتهشده از گنبد سلطانیه است. موقعی كه شما بنای سلطانیه را با همۀ حواشی فرهنگیاش درست عرضه كنید، مستند و ملموس عرضه كنید، وظیفهتان را به درستی انجام دادهاید.
راعی: آقای نادر طالبزاده فیلمی ساخته بودند به نام بشارت منجی كه آنجا نمایش داده شد. من هم داور بودم. لوحی، چیزی هم به عنوان تقدیر دادند. تهیهكنندۀ مصائب مسیح هم داور بود. به او گفتم نظرت چیست؟ گفت اینكه ایرانیها دربارۀ مسیح فیلم بسازند خوب است حتی اگر كاریكاتور در بیاید! در ایران دیدم كه تلویزیون میگوید این فیلم دنیا را گرفت و... باید كمی واقعبینانه وارد مسایل شویم. راضی هستیم به همین كه بگویند به ما جایزه دادند.
مسجدجامعی: در اروپا و آمریكا، هیچ كس دنبال دین نیست. بحرانِ كشیش شدن وجود دارد. كسی نمیرود كشیش شود. بحران راهبه است. ایرانیها خیلی مذهبی هستند. به واقع هیچ جای دنیا مثل ایران برای دین پول خرج نمیكنند. حتی یكدهم خرج نمیكنند. از سفره، روضه، زیارت، نذری، غذا، ساختن امامزاده. ایران یك كشور خیلی خاصی است. ما همه چیزمان متفاوت است. لازم نیست دربارۀ مسیح فیلم بسازیم؛ چون خیلی نكات را نمیدانیم و وقتی دربارۀ مسیح چیزی بسازیم، مشكلساز میشود. همین كه دربارۀ خودمان و نكات مشترك دینمان فیلم بسازیم كار بزرگی صورت گرفته است.
براهیمی: البته حرفهایی كه به عنوان دردودل زده شد، میتواند محور بحثهای آینده باشد. تولید كمّی ایران بالاست و تقریباً هیج رقیبی در جشنواره نداشت. آقای كریستوف زانوسی دربارۀ سینمای ایران میگفت كه مزیت این سینما این است كه ورود فیلمهای خارجی كنترل میشود. این مزیت شماست و به هرحال نیت تولید دارید و تولید هم میكنید. این فرد به نكتۀ جالب دیگری هم اشاره كرد؛ میگفت در سینمای ایران نوعی شهود وجود دارد. حتی نگفت شما كار بزرگی كردید. میگفت دارید كارهایی میكنید و امیدوار بود. با سمپاتی نسبت به ایران خیلی محترمانه صحبت میكرد. روزی كه جوایز اعلام میشد، مكرر ایرانیها میرفتند و جایزه میگرفتند. باید بررسی شود چرا این همه جایزه میبریم. بعضی مواقع، دلایل كاملاً فرهنگی است، بدون هیچ ربطی به حوزۀ دینی. من مدیریت رو هیچ وقت متهم نكردم. فكر میكنم در ایران همیشه دنبال مقصر میگردیم. خودم فكر نمیكنم كسی مقصر باشد. باید ببینیم راهكارمان چیست؟ اگر منفعلیم چطور فعال بشویم. كارگردانی به من میگفت به چین دعوت شدم. دیدم تعدادی از كارگردانها و بازیگرهای چینی را تا 6 ماه در جایی محصور كرده بودند تا دربارۀ تئاتر چین چارهاندیشی كنند. بعد خارجیها را هم دعوت كرده بودند تا با آنها گپ بزنند. این خودش نوعی برنامهریزی است.
گفتگو با: مجتبی راعی ،مسجد جامعی ،براهیمی
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی و سوم