با برگزاری همایش هایی چون همایش رسانۀ تلویزیون وسكولاریسم به نكاتی رهنمون می شویم كه بی شك می توانند بهانۀ مناسبی باشند جهت نشست ها و همایش هایی دیگر برای تبیین هر چه بهتر اهداف چنین نشست هایی؛
اما بعد
1. عنوان نشست قاعدتاً باید بررسی نسبت تلویزیون و سكولارشدن یا همان عرفیشدن باشد نه سكولاریسم كه یك ایدئولوژی است و نه حتی سكولارسازی، به معنی تلاش عامدانه و آگاهانه برای سكولار كردن مردم. شاید انتخاب این عنوان، به خاطر سهولت به كارگیری یا كوتاهتر شدن عبارت و یا رواج و آشنایی بیشتر مردم با آن و یا با سهو و خطا بوده است؛
2. مسئله ظاهراً این است كه چگونه ممكن است، تلویزیون جمهوری اسلامی كه قرار بوده دانشگاه باشد و در خدمت دین، دچار نقض غرض شود و خود به عاملی برای عرفیشدن فرد و جامعه بدل گردد؟ مانند حكومت اسلامی كه برخی آن را عاملی شتابزا در عرفیكردن ایران دانستهاند؛
3. عرفیشدن اگر چه با فروكاهی، اُفول، فرسایش و حاشیهروی دین همراه است، اما چیزی فراتر از كاهش در نرخ دینداری است. یعنی نباید هر كاهشی در دینداری را لزوماً به حساب عرفیشدن گذارد. عرفیشدن در عین مبتنی بودن بر وجه سلبی تدین، واجد یك جنبة ایجابی نیز هست كه آن را باید در سبك زندگی ـ كنش ـ تعلقات ـگرایش ـ دغدغه ـ نگرش ـ و افكار ـ بینش ـ فرد جُست؛
4. عرفیشدن یا نشدنِ ایران، پدیده یا فرآیند بسیار گستردهای است كه تنها وجوه و جنبههایی از آن ممكن است ناشی از تلویزیون باشد یا اقشار و گروههای اجتماعی خاصی ممكن است از این طریق عرفی شوند؛
5. قاعدتاً این نشست انتظار ارائة بحثهای مصداقی و كارشناسی در نقد برنامههای پیشین یا ایدههایی برای برنامهسازیهای جدید در رفع این تهدید را از سخنرانان ندارد؛ چرا كه آن، مستلزم هم صلاحیت، هم تخصص، هم فرصت و فراغت به مراتب بیشتری بوده است. به نظر میرسد، غرض، بیان تعریف و تلقیاتی است دربارة عرفیشدن و مشخصههای آن و طرح دیدگاههایی بسیار كلی از عوامل و مسیرهایی كه در صورت عدم مراقبت و عدم حساسیت جدی نسبت به آن در برنامهسازیهای تلویزیونی میتواند در عرفیكردن فرد و جامعة ایران در بلند مدت مؤثر افتد.
6. مقالة بنده هم، همین میزان از انتظار را مطمح نظر داشته و احیاناً برآورده میسازد و نه بیشتر؛
لزوم آغاز با تعریف دین
1. عرفیشدن ناظر به دین است و لذا مبتنی بر تلقی و تعریفی است كه ما از دین داریم؛
2. تعریف از دین نیز گرچه تلاشی است برای دستیابی به شمولیت و عمومیت هر چه بیشتر و بنده هم همین قصد را دارم، ولی به هر دلیل به اندازۀ زیادی، متأثر از تجربه و عقیدة دینی بنده است؛
3. دین را هم بر حسب این كه چیست؟ میتوان تعریف كرد؛ هم بر حسب این كه چه میكند؟ و هم با این ملاحظه كه به دنبال چیست؟. شاملترین تعبیر بر پایة اخیر شاید فرارَوی باشد. یعنی ادیان به طور كلی آمدهاند یا ساخته شدهاند تا انسان را در فرا رفتن از آنچه هست یا بدان دچار است، یاری رسانند. چرا كه هرگونه رخوت، راحت و ركود، خلاف شأن انسانی است و رفتن، گذشتن و دیگر شدن از خصال جداییناپذیر آن. كارِ دین اولاً تحریك دائمی این كششهای درونی و دادن انگیزه و نیروی لازم است و ثانیاً نشان دادن سمت و سوی تحول و صیرورت به انسان. اختلاف میان ادیان و حتی شبهدینها، نه در اصل این دو كار، بلكه در عنوان و عدد مقولات و عرصههایی است كه باید از آنها گذشت و آنهایی است كه باید رسید.
4. در فراگیرترین و زندهترین ادیان، با اندك تفاوتِ در تأكید میتوان فرا رفتنِ از مادیت، از مَنیت و از موقعیت را به عنوان عناصر جوهری دین شناسایی كرد. این را از آموزهها و رویههای دینی ادیان كوچك و بزرگ، جدید و تاریخی و ابتدایی، الهی و غیرالهی و حتی ایدئولوژیها و شبهدینها میتوان دریافت؛ هر چند در برخی با صراحت و تفصیل همراه شده است و در برخی دیگر با اشارات.
5. فرارفتن از جنسِ مادون كه درگیر تن است به تمام معنا، بهسوی فصلِ اعلای وجود. دین بدین معنا، یعنی پیمودنِ فاصلة میان كف وجود انسانی تا سقف وجود. این تعریف و تلقی را هم با مبنای ماهیتگرایان و هم با مبنای وجودگرایان میتوان توجیه كرد. هم با ادیان الهی، هم با ادیان غیرالهی؛ هم توحیدی و هم غیر توحیدی كه مجال طرح و بحث آن در اینجا نیست.
6. این تلقی از دین مبتنی بر پیشفرضی است دربارة انسان: انسان گمگشتهای دارد و از آنچه كه هست و به آنچه كه دارد راضی و قانع نیست. این همه شِكوِه از قفس، از بند، از زندان، از چاه، از ماندن، از بنبست، از تكرار، از عادات، از قالبها و این همه میل به كشف، به جابجایی، به كَندن، به حركت، به تجربیات جدید، به تغییر، به تازگی، به نو شدن، به تنوع؛ و این همه توصیة ادیان به هجرت و جُهد و تلاش، فراخواندنِ به دین جدید، به دین زنده، به ایمان تازه و با طراوت، به نو كردنِ دینداری، به ترك سنن آباء، به داشتن آرمان، به ساختن خود، به تحول احوال، به اصلاح جامعه، به تعالی، به اوج، به عروج، به رسیدن تا به خدا و ... همه گواه بر اصل بودن و اصالت داشتنِ فرارَوی است.
7. به علاوه این نوع دینداری، آثار بسیار بارز و نمایانی دارد؛ هم در زندگی فردی و اجتماعی، هم در سطح خُرد و هم در سطح كلان؛
عرفیشدن
1. عرفیشدن بر این اساس یعنی دست شستن از میل به فرارَوی و اكتفاء كردن به سطح نازلة وجود، به هر آنچه نزدیكتر است، دم دستتر است، سهلالوصولتر است، عمومیتر است و عادیتر است. یا تقلیل و تقلیب آن میل والا به سرگرمیهای سُكرآور، نسیانی، كودكانه، به دلخوشیهای كاذب، سوداهای واهی، دل مشغولیهای بیحاصل به اسم زندگی و سرگرمی؛
2. پس تفاوت دین و سكولار، تفاوت میان دو سبك زندگی است. همان چیزی كه ما با آن صبح را به شب میرسانیم؛ لحظه لحظة عمرمان را؛ همان چیزی كه بخش قابل توجهی از آن با برنامههای تلویزیون پُر شده است؛
رسانة ملی
1. رسانة ملی در بسیاری از كشورها، موضوعیت خود را از دست داده است؛ اما در ایران هنوز فعال است؛
2. این وضعیت خاص و تا حدی منحصر به فرد؛ یعنی وجود تمركز رسانهای كه سطح انتظارات را بالا میبرد، به علاوة رسالت فرهنگی و دینی كه برای خود مقرر كرده است، ویژگیهایی بس متفاوت به تلویزیون در ایران میدهد؛ چندان كه باید خواب را از چشم مسئولان بگیرد؛
3. تمركز رسانهای و سهم بسیار بالای یك دستگاه در فرهنگسازی، الگوپردازی و هنجارفرستی، هم میتواند مفید و هم میتواند بسیار خطرناك باشد. این البته بحثی است گسترده كه باید در جا و مجال دیگری مطرح و تعقیب شود؛
4. این شرایط باعث شده تا تلویزیون در ایران واجد تأثیراتی بسیار گسترده، بسیار سریع و به دلیل تداوم آن، بسیار ماندگار و عمیق باشد. اصطلاحاً از آن به عنوان موجآفرین و جریانساز باید یاد كرد؛
تلویزیون و عرفیشدن فرد و جامعه
1. با توجه به نوع مخاطبان كه بدنة اصلی و عادی جامعه هستند و نوع استفادهای كه از تلویزیون در الگوی زیست میشود؛ تأثیرات عرفیكنندة آن در جامعه، بسیار تعیینكننده است و میتواند تمامی اقدامات و اهتمامات دیگر مثلاً در مراكز دینی یا در فضاهای اندیشهای یا فضاهای مطبوعاتی و عرصههای سیاسی و ایدئولوژیك را به راحتی خنثی نماید؛
2. این در حالی است كه تلویزیون ذاتاً، زمینه و ظرفیت بالایی برای عرفیكردن دارد و هر گونه كمتوجهی یا تن دادن به اقتضائات عمل و عقب افتادن از جریان پُر شتاب كار و اقتضائات آنتن، باعث میشود تا بیشتر از پیش به عاملی در مسیر عرفیسازی فرد و جامعه بدل گردد؛
3. در خاتمه چند مثال قابل تأمل ـ از همین جهاتی كه اشاره شد و لازم است تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بیشتر بدان توجه كند ـ آورده می شود:
1 ـ 3. تلویزیون و سبك زندگی: شحصیتپردازی و الگوسازی در سریالها و فیلمها؛
2 ـ 3. تلویزیون و مصرفگرایی: تبلیغات بازرگانی، الگوهای مصرفی عرضهشده در فیلمها؛
3 ـ 3. تلویزیون و تنظیم اوقات خواب؛
4 ـ 3. تلویزیون و نقد: اینكه تعهد اول آن به اسلام است، به انقلاب است، به نظام است، به دولت است؛ به اقشار و اصناف و اشخاص است؟؛
5 ـ 3. تلویزیون و سرگرمی: طنز، برنامههای ورزشی؛
6 ـ 3. تلویزیون و نخبگان؛
7 ـ 3. تلویزیون و رقبای رسانهای.
نهایت آنكه
1. اگر بپرسید از چه طریق یك رسانة ملی متمركزِ انحصاری و متعهد به ترویج دین و تحكیم حكومت دینی، به عاملی برای عرفیشدن فرد و جامعه بدل میشود، میگوییم از سرِ غفلت و از طریق غافل كردنِ مخاطبان خویش از دغدغة فرارَوی؛
2. این معنا از عرفیشدن، مبتنی بر تعریفی است كه از دین داریم و آن نیز بر اساس تلقی و دركی است از اقتضائات وجودی انسان كه میل به فرارَفتن دارد؛
3. عرفیشدن بر این اساس فرآیندی است منجر به محصور كردنِ انسان در مادیت، دچار نمودنش به مَنیت و متوقف ساختنِ او در موقعیت؛
4. تلویزیون حسبِ قالب و قابلیتهایش، رسانهای است مستعد دچار ساختنِ مخاطبان به گذران به جای گذشتن، به تفنن بهجای تفتن، به غفلت و سرخوشی بهجای صرافت و هوشیاری، به تقلید و تكرار و انفعال به جای مواجهة خلاق و فعال با زندگی؛
5. عدم درك دُرُست از معنای دین و مقصد عرفیشدن و اكتفای به جنبههای ظاهری آنها از یكسو و عدم امعان نظر كافی به ماهیت و اقتضائات این رسانه و تأثرات گسترده و عمیق و ماندگار آن در زندگی در سوی دیگر، از عوامل خاص و افزودة عرفیشدن در ایران میباشند.
نویسنده: دكتر علیرضا شجاعیزند
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره چهاردهم
اما بعد
1. عنوان نشست قاعدتاً باید بررسی نسبت تلویزیون و سكولارشدن یا همان عرفیشدن باشد نه سكولاریسم كه یك ایدئولوژی است و نه حتی سكولارسازی، به معنی تلاش عامدانه و آگاهانه برای سكولار كردن مردم. شاید انتخاب این عنوان، به خاطر سهولت به كارگیری یا كوتاهتر شدن عبارت و یا رواج و آشنایی بیشتر مردم با آن و یا با سهو و خطا بوده است؛
2. مسئله ظاهراً این است كه چگونه ممكن است، تلویزیون جمهوری اسلامی كه قرار بوده دانشگاه باشد و در خدمت دین، دچار نقض غرض شود و خود به عاملی برای عرفیشدن فرد و جامعه بدل گردد؟ مانند حكومت اسلامی كه برخی آن را عاملی شتابزا در عرفیكردن ایران دانستهاند؛
3. عرفیشدن اگر چه با فروكاهی، اُفول، فرسایش و حاشیهروی دین همراه است، اما چیزی فراتر از كاهش در نرخ دینداری است. یعنی نباید هر كاهشی در دینداری را لزوماً به حساب عرفیشدن گذارد. عرفیشدن در عین مبتنی بودن بر وجه سلبی تدین، واجد یك جنبة ایجابی نیز هست كه آن را باید در سبك زندگی ـ كنش ـ تعلقات ـگرایش ـ دغدغه ـ نگرش ـ و افكار ـ بینش ـ فرد جُست؛
4. عرفیشدن یا نشدنِ ایران، پدیده یا فرآیند بسیار گستردهای است كه تنها وجوه و جنبههایی از آن ممكن است ناشی از تلویزیون باشد یا اقشار و گروههای اجتماعی خاصی ممكن است از این طریق عرفی شوند؛
5. قاعدتاً این نشست انتظار ارائة بحثهای مصداقی و كارشناسی در نقد برنامههای پیشین یا ایدههایی برای برنامهسازیهای جدید در رفع این تهدید را از سخنرانان ندارد؛ چرا كه آن، مستلزم هم صلاحیت، هم تخصص، هم فرصت و فراغت به مراتب بیشتری بوده است. به نظر میرسد، غرض، بیان تعریف و تلقیاتی است دربارة عرفیشدن و مشخصههای آن و طرح دیدگاههایی بسیار كلی از عوامل و مسیرهایی كه در صورت عدم مراقبت و عدم حساسیت جدی نسبت به آن در برنامهسازیهای تلویزیونی میتواند در عرفیكردن فرد و جامعة ایران در بلند مدت مؤثر افتد.
6. مقالة بنده هم، همین میزان از انتظار را مطمح نظر داشته و احیاناً برآورده میسازد و نه بیشتر؛
لزوم آغاز با تعریف دین
1. عرفیشدن ناظر به دین است و لذا مبتنی بر تلقی و تعریفی است كه ما از دین داریم؛
2. تعریف از دین نیز گرچه تلاشی است برای دستیابی به شمولیت و عمومیت هر چه بیشتر و بنده هم همین قصد را دارم، ولی به هر دلیل به اندازۀ زیادی، متأثر از تجربه و عقیدة دینی بنده است؛
3. دین را هم بر حسب این كه چیست؟ میتوان تعریف كرد؛ هم بر حسب این كه چه میكند؟ و هم با این ملاحظه كه به دنبال چیست؟. شاملترین تعبیر بر پایة اخیر شاید فرارَوی باشد. یعنی ادیان به طور كلی آمدهاند یا ساخته شدهاند تا انسان را در فرا رفتن از آنچه هست یا بدان دچار است، یاری رسانند. چرا كه هرگونه رخوت، راحت و ركود، خلاف شأن انسانی است و رفتن، گذشتن و دیگر شدن از خصال جداییناپذیر آن. كارِ دین اولاً تحریك دائمی این كششهای درونی و دادن انگیزه و نیروی لازم است و ثانیاً نشان دادن سمت و سوی تحول و صیرورت به انسان. اختلاف میان ادیان و حتی شبهدینها، نه در اصل این دو كار، بلكه در عنوان و عدد مقولات و عرصههایی است كه باید از آنها گذشت و آنهایی است كه باید رسید.
4. در فراگیرترین و زندهترین ادیان، با اندك تفاوتِ در تأكید میتوان فرا رفتنِ از مادیت، از مَنیت و از موقعیت را به عنوان عناصر جوهری دین شناسایی كرد. این را از آموزهها و رویههای دینی ادیان كوچك و بزرگ، جدید و تاریخی و ابتدایی، الهی و غیرالهی و حتی ایدئولوژیها و شبهدینها میتوان دریافت؛ هر چند در برخی با صراحت و تفصیل همراه شده است و در برخی دیگر با اشارات.
5. فرارفتن از جنسِ مادون كه درگیر تن است به تمام معنا، بهسوی فصلِ اعلای وجود. دین بدین معنا، یعنی پیمودنِ فاصلة میان كف وجود انسانی تا سقف وجود. این تعریف و تلقی را هم با مبنای ماهیتگرایان و هم با مبنای وجودگرایان میتوان توجیه كرد. هم با ادیان الهی، هم با ادیان غیرالهی؛ هم توحیدی و هم غیر توحیدی كه مجال طرح و بحث آن در اینجا نیست.
6. این تلقی از دین مبتنی بر پیشفرضی است دربارة انسان: انسان گمگشتهای دارد و از آنچه كه هست و به آنچه كه دارد راضی و قانع نیست. این همه شِكوِه از قفس، از بند، از زندان، از چاه، از ماندن، از بنبست، از تكرار، از عادات، از قالبها و این همه میل به كشف، به جابجایی، به كَندن، به حركت، به تجربیات جدید، به تغییر، به تازگی، به نو شدن، به تنوع؛ و این همه توصیة ادیان به هجرت و جُهد و تلاش، فراخواندنِ به دین جدید، به دین زنده، به ایمان تازه و با طراوت، به نو كردنِ دینداری، به ترك سنن آباء، به داشتن آرمان، به ساختن خود، به تحول احوال، به اصلاح جامعه، به تعالی، به اوج، به عروج، به رسیدن تا به خدا و ... همه گواه بر اصل بودن و اصالت داشتنِ فرارَوی است.
7. به علاوه این نوع دینداری، آثار بسیار بارز و نمایانی دارد؛ هم در زندگی فردی و اجتماعی، هم در سطح خُرد و هم در سطح كلان؛
عرفیشدن
1. عرفیشدن بر این اساس یعنی دست شستن از میل به فرارَوی و اكتفاء كردن به سطح نازلة وجود، به هر آنچه نزدیكتر است، دم دستتر است، سهلالوصولتر است، عمومیتر است و عادیتر است. یا تقلیل و تقلیب آن میل والا به سرگرمیهای سُكرآور، نسیانی، كودكانه، به دلخوشیهای كاذب، سوداهای واهی، دل مشغولیهای بیحاصل به اسم زندگی و سرگرمی؛
2. پس تفاوت دین و سكولار، تفاوت میان دو سبك زندگی است. همان چیزی كه ما با آن صبح را به شب میرسانیم؛ لحظه لحظة عمرمان را؛ همان چیزی كه بخش قابل توجهی از آن با برنامههای تلویزیون پُر شده است؛
رسانة ملی
1. رسانة ملی در بسیاری از كشورها، موضوعیت خود را از دست داده است؛ اما در ایران هنوز فعال است؛
2. این وضعیت خاص و تا حدی منحصر به فرد؛ یعنی وجود تمركز رسانهای كه سطح انتظارات را بالا میبرد، به علاوة رسالت فرهنگی و دینی كه برای خود مقرر كرده است، ویژگیهایی بس متفاوت به تلویزیون در ایران میدهد؛ چندان كه باید خواب را از چشم مسئولان بگیرد؛
3. تمركز رسانهای و سهم بسیار بالای یك دستگاه در فرهنگسازی، الگوپردازی و هنجارفرستی، هم میتواند مفید و هم میتواند بسیار خطرناك باشد. این البته بحثی است گسترده كه باید در جا و مجال دیگری مطرح و تعقیب شود؛
4. این شرایط باعث شده تا تلویزیون در ایران واجد تأثیراتی بسیار گسترده، بسیار سریع و به دلیل تداوم آن، بسیار ماندگار و عمیق باشد. اصطلاحاً از آن به عنوان موجآفرین و جریانساز باید یاد كرد؛
تلویزیون و عرفیشدن فرد و جامعه
1. با توجه به نوع مخاطبان كه بدنة اصلی و عادی جامعه هستند و نوع استفادهای كه از تلویزیون در الگوی زیست میشود؛ تأثیرات عرفیكنندة آن در جامعه، بسیار تعیینكننده است و میتواند تمامی اقدامات و اهتمامات دیگر مثلاً در مراكز دینی یا در فضاهای اندیشهای یا فضاهای مطبوعاتی و عرصههای سیاسی و ایدئولوژیك را به راحتی خنثی نماید؛
2. این در حالی است كه تلویزیون ذاتاً، زمینه و ظرفیت بالایی برای عرفیكردن دارد و هر گونه كمتوجهی یا تن دادن به اقتضائات عمل و عقب افتادن از جریان پُر شتاب كار و اقتضائات آنتن، باعث میشود تا بیشتر از پیش به عاملی در مسیر عرفیسازی فرد و جامعه بدل گردد؛
3. در خاتمه چند مثال قابل تأمل ـ از همین جهاتی كه اشاره شد و لازم است تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بیشتر بدان توجه كند ـ آورده می شود:
1 ـ 3. تلویزیون و سبك زندگی: شحصیتپردازی و الگوسازی در سریالها و فیلمها؛
2 ـ 3. تلویزیون و مصرفگرایی: تبلیغات بازرگانی، الگوهای مصرفی عرضهشده در فیلمها؛
3 ـ 3. تلویزیون و تنظیم اوقات خواب؛
4 ـ 3. تلویزیون و نقد: اینكه تعهد اول آن به اسلام است، به انقلاب است، به نظام است، به دولت است؛ به اقشار و اصناف و اشخاص است؟؛
5 ـ 3. تلویزیون و سرگرمی: طنز، برنامههای ورزشی؛
6 ـ 3. تلویزیون و نخبگان؛
7 ـ 3. تلویزیون و رقبای رسانهای.
نهایت آنكه
1. اگر بپرسید از چه طریق یك رسانة ملی متمركزِ انحصاری و متعهد به ترویج دین و تحكیم حكومت دینی، به عاملی برای عرفیشدن فرد و جامعه بدل میشود، میگوییم از سرِ غفلت و از طریق غافل كردنِ مخاطبان خویش از دغدغة فرارَوی؛
2. این معنا از عرفیشدن، مبتنی بر تعریفی است كه از دین داریم و آن نیز بر اساس تلقی و دركی است از اقتضائات وجودی انسان كه میل به فرارَفتن دارد؛
3. عرفیشدن بر این اساس فرآیندی است منجر به محصور كردنِ انسان در مادیت، دچار نمودنش به مَنیت و متوقف ساختنِ او در موقعیت؛
4. تلویزیون حسبِ قالب و قابلیتهایش، رسانهای است مستعد دچار ساختنِ مخاطبان به گذران به جای گذشتن، به تفنن بهجای تفتن، به غفلت و سرخوشی بهجای صرافت و هوشیاری، به تقلید و تكرار و انفعال به جای مواجهة خلاق و فعال با زندگی؛
5. عدم درك دُرُست از معنای دین و مقصد عرفیشدن و اكتفای به جنبههای ظاهری آنها از یكسو و عدم امعان نظر كافی به ماهیت و اقتضائات این رسانه و تأثرات گسترده و عمیق و ماندگار آن در زندگی در سوی دیگر، از عوامل خاص و افزودة عرفیشدن در ایران میباشند.
نویسنده: دكتر علیرضا شجاعیزند
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره چهاردهم