اسطورۀ پیامبران قومی، پادشاهان نژادپرست، رهبران قدرتطلب، پیشگویان قبیلگی
شاید فیلم معروف ده فرمان و پویانمای شاهزادۀ مصر را دیده باشید. در این آثار، نسبتهای ناروایی به بزرگترین پیامبر بنی اسرائیل، حضرت موسی(ع) وارد شده است. در این فیلم موسی(ع)، پیش از پیامبری، زنباره، شهوتران و بیخیال نشان داده میشود. پس از پیامبری نیز، او را رسولی از جانب خدای یهود، برای نجات قوم برگزیده از چنگال فرعونیان به تصویر كشیدهاند. بهگونهای كه عالیترین هدفش، خروج یهودیان از مصر و نجات این قوم ستمدیده از شر شیطانهای مصری و رساندن آنها به سرزمین موعود یهود است.
بیشك همۀ انسانهای آزاده میدانند كه موسی(ع) پیامبری اولوالعزم بود كه برای رهایی و آزادی بشر، از قید خودپرستی و شهوترانی برگزیده شد و نجات انسانها از دست بتهای قومیتگرایی، ملیگرایی، اُمانیسم، قبیلهمحوری بود. نگاه زیبای قرآن، به ما یادآور میشود كه خدای جهانیان، این پیامبر بزرگ را فرستاد تا به فرعونیان بگوید:
طغیان در برابر خدا كافی است،[1] دست از غفلت و تكذیب آیات الهی بردارید،[2] فقط از خدا بترسید و خشوع كنید،[3] خدای واحد را بپرستید، نه خدایان قبیلگی و قومی،[4] سیحر و كِهانت را كنار بگذارید،[5] به تأمل در آیههای پروردگار بپردازید،[6] و حقیقت را كنار نگذارید.[7]
دو فیلم با یک نام و یک كارگردان:
ده فرمان سال 1923 و ده فرمان سال 1956
جهتداری صهیونیستی ده فرمان، آنگاه بیشتر مشخص میشود كه بدانیم یك كارگردان، دو فیلم با فاصلۀ 33 سال به این نام ساخته است. در سال 1923م و 1956م.[8] سیسیل ب. دمیل دو فیلم با موضوع مظلومیت یهودیانِ در بند ساخته است كه ناجی بزرگی به نام موسی آنها را به سمت سرزمین موعود میبرد. صحنۀ باشكوه فیلم ده فرمان با شكافته شدن آب و گذر بنیاسرائیل از وسط آن، جذاب و تأثیرگذار پرداخته شده است و هر بینندهای را مجاب میكند كه قوم مظلوم یهود با این عنایت بینظیر خدا واقعاً برگزیده هستند و حق دارند در سرزمین موعود فلسطین زندگی كنند.
سال 1923م. كه نسخۀ اول این پروژه ساخته شد، با سال انقراض خلافت عثمانی و تبعید سلطان عبدالحمید دوم و خلع ید تركیه نسبت به همۀ سرزمینها و مناطق جدا شده از خاكش به موجب قرارداد لزان، همزمان است كه بهترین زمینهسازی برای استقرار دوبارۀ دولت یهود در فلسطین بود. در همین سال، سیزدهمین كنفرانس صهیونیستی در كارلسباد تشكیل شد و تكاپوی صهیونیستها برای غصب هرچه زودتر سرزمین فلسطین شدت گرفته بود. در همین سال، سازمان تروریستی هاگانا قدرتمند شد و دستگاه جاسوسی اطلاعاتی اچ.ب یهودیان، زیر نظارت این گروهك خشن درآمد. ترور فعالان مبارز و مدافعان فلسطین نیز شدت بیشتری گرفت.[9]
بیشك تحلیل و فهم یك فیلم، زمانی دقیقتر و كاملتر است كه زمینۀ فیلم و حوادث و زمان ساخت آن مورد توجه قرار گیرند. در حوالی سال1956م. كه نسخۀ دوم این فیلم به نمایش درآمد نیز، حوادث قابل تأملی به وقوع پیوست كه در تحلیل بهتر نسخۀ دوم بسیار مهم است. سال 1948م. صهیونیستها كه حدود 5/2 درصد خاك فلسطین را مالك بودند، با حملۀ نظامی، 78 درصد آن را تصرف كردند و تأسیس دولت اسرائیل را جشن گرفتند. آمریكا و شوروی هم دولت صهیونیستی را به رسمیت شناختند و صهیونیستها كه با پول و تبلیغات خود، افكار عمومی جهانی را با خود همراه كرده بودند، فاجعۀ كشتار یافا و قتلعام روستای دیر یاسین را به وجود آوردند.
در سال 1949م. سازمان ملل، این رژیم را به عضویت خود درآورد و سیل مهاجران یهودی به فلسطین اشغالی سرازیر شدند. در سال 1951م. بیست و سومین كنفرانس صهیونیستی در قدس برگزار شد. در سال 1955م. بود كه مبارزۀ ملتهای مسلمان علیه غاصبان، شكل جدیدی به خود گرفت و نخستین عملیات شهادتطلبانه بر ضد رژیم صهیونیستی انجام شد و رسوایی جدیدی با حادثۀ لافون برای صهیونیستها پیش آمد. در این حادثه، یك شبكۀ خرابكاری صهیونیستی كه در قاهره درصدد انفجار مراكز مصری، آمریكایی و انگلیسی بود، كشف و متلاشی شد.[10] پس از آن مردم دنیا دانستند كه دولت صهیونیستی برای تخریب روحیه مقاومت مصریها و فلسطینیها از هیچ كوششی دریغ نمیكند. شاید به همین دلیل بود كه برنامهریزان صهیونیسم بینالملل در آمریكا، به این نتیجه رسیدند كه باید تجدید روحیهای اساسی داشته باشند و فیلم ده فرمان در سال 1956م. بازسازی شد و با تبلیغات زیاد به فروش 000/500/65 دلار دست یافت كه نسبت به فیلمهای كنونی هالیوود فروش بسیار بالایی است. در فیلم دوم ده فرمان، چارلتون هستون نقش موسی را بازی میكرد كه مؤثرتر، مقتدرتر و استادانهتر از موسای فیلم نخست، یعنی تئودور رابرتز بود. سال اكران فیلم با اشغال نوار غزه به وسیلۀ صهیونیستها همزمان بود. در همین سال، بیست و چهارمین كنفرانس صهیونیستی هم تشكیل شد.[11]
موسای این فیلم بهگونهای قدسیتزدایی شده است كه عشق به یك زن را كه اكنون همسر فرعون شده، بر فرمان خدا ترجیح میدهد. در صحنهای که قرار است نخستزادگان قبطیان ـمصریان ـ به دستور الهی با طاعون از میان بروند، ملكه نِفِرتیتی كه در دوران پیش از پیامبری، معشوقۀ موسی بود و اكنون همسر قانونی فرعون است و از او یك پسر دارد، به دیدار موسی میرود و از او خواهش میكند این عذاب را از فرزند نخستش بردارد. ملكۀ فعلی مصر، خطاب به موسی میگوید:
من مطمئنم كه عشق تو به من قویتر از هر خدایی است و تو پسر مرا نمیكشی.
سپس ملكه با ناراحتی و امید آنجا را ترك میكند. بدون درنگ موسای این فیلم، یعنی صهیونیستی كه نمیتواند خواستههای خدای جهانیان را بر تمنای نفس خویش ترجیح دهد، با ناراحتی بر میز كوچكی كه جلوی پایش هست میكوبد و خطاب به خدا میگوید:
بار الها! از این قهر و غضب درگذر!
قلم شرم دارد كه بنویسد پیش از این صحنه، همسر فرعون مصر، در آغوش مرد نامحرم موجود در صحنه یعنی موسای این فیلم صهیونیستی بود و پس از آن، خطاب به موسی گفت:
مطمئنم كه عشق تو به من قویتر از هر خدایی است.
لازم به توضیح است كه قوانین شرعیِ منع ارتباط با محارم در یهودیت، بسیار شبیه شریعت اسلامی و حتی شدیدتر از آن است تا حدی كه در فیلم بیگانهای در میان ما[12]شدت رعایت این منع را تا آنجا نشان میدهد كه در محلۀ یهودینشین نیویورك، در یك اتوبوس مخصوص یهودیان، وسط اتوبوس، بین زن و مرد پردهای قرار دادهاند! گویا هالیوود به یك كارخانۀ تقدسزدایی تبدیل شده است كه به راحتی شهوترانی و نفسانیت را به بزرگترین پیامآوران الهی نسبت میدهد.
اكنون تقدسزدایی خود یك بت جدید در هالیوود است كه در پیشگاهش به راحتی سرمایههایی چون موسی، هارون و سلیمان(ع) هم قربانی میشوند. تصویری چنین از پیامآوران وحی باعث عصمتزدایی از آنان میشود كه حجیت نداشتن وحی را به همراه دارد. با از حجیت افتادن وحی، فیلمسازان همیار صهیون، ناچارند پیامبران را هم به قهرمانانی زمینی و قومگرا تقلیل دهند و عشق زمینی را از عشق آسمانی باارزشتر جلوه دهند. البته این نگاه، در متون دینی اهل كتاب، ریشه دارد. برای نمونه، در تورات موجود، در داستانهای گوناگون، اعمال ناپسندی چون زنا حتی با محارم، بتپرستی به دلیل عشق به زنان متعدد بتپرست، ستمكاری، كمك به گوسالهپرستی، شُرب مُسكرات و مستی و فریبكاری و زورگویی حتی به خدا به ترتیب به پیامبران بزرگواری همچون داوود، لوط، سلیمان، هارون، نوح و یعقوب(ع) نسبت داده شده است.[13]
در فیلم ده فرمان، هارون(ع) را هم به داشتن روابط عاشقانه با زن جوان دیگری كه با یهودی جاسوس قبطیان ازدواج كرده است و همچنین به ساختن گوسالۀ طلایی از طلای مردمان یهود، در میقات چهل روزۀ موسی(ع) متهم میكند. جالب این است كه نقش هارون(ع) در تورات هم همچون قرآن، یاری رساندن به نبی مكرم خدا، موسی(ع) است و در عین حال هارون؛ در غیاب موسی(ع) خود عامل ترغیب به بتپرستی میشود.[14] به نظر میرسد كه فرو كاهیدن شأن پیغامآوران وحی در متنهای ریشهای یهودی و سینمای صهیونیستی غرب، به چند هدف صورت میگیرد:
1. توجیه شهوترانیهای كنونی غربیان و الگوپردازی معکوس از مقدسان.
2. به دست آوردن مجوز ترویج انواع انحرافها در میان ابنای بشر، كه یهودیان سردمدار آنند.
3. از حجیت انداختن معرفت وحیانی و برجسته كردن مكاتب فلسفی، سیاسی، علمی و تصعنی با محوریت امانیسم كلاسیك و پستمدرن، بهویژه مكاتب حسگرا، لیبرال و ماتریالیستی.
4. زمینی كردن بحث وحی و پیامبری و توجیه توسعهطلبیها و قدرتطلبیهای سران دنیاگرای صهیونیسم در زمانۀ کنونی.
شاهزادۀ مصر
در پویانمای شاهزادۀ مصر[15] هم كه دربارۀ دوران طفولیت تا خروج از مصر حضرت موسی(ع) است، بر همان مضامین ده فرمان تأكید میشود. البته در این انیمیشن سال 1998 م، مضمونها با حدت افزونتری زمینی و سكولار شدهاند. موسای این فیلم، پیش از پیامبری، جوانی غافل، خوشگذران و رفاهطلب ـ نمونۀ شهروندانِ جوانِ مطلوب در سیستم زندگی غربی است ـ كه الگویی تمامعیار، برای جوانان استعمار شدۀ جهان، به ویژه در كشورهای غربی است.
بیشك اگر شرایط روایت تاریخی فیلم، به كارگردان اجازه میداد، گوش دادن به موسیقیهای جاز، پاپ، راك، مصرف مواد مخدر و نشاطآور را هم به موسای صهیونیستی نسبت میدادند. در این انیمیشن، موسی (ع) كه بزرگترین پیامبر و منجی قوم یهود است، پیش از پیامبری، حتی با توحید و نبوت آشنایی نداشت. او عیاش و متمایل به بتهای فرعونیان بود! حضرت موسی(ع) پس از پیامبری هم، رهبری قوممحور و نه خدامحور، تلقی شده است كه آرزوی رسیدن قومش به سرزمین موعود و نجات عِبرانیان برگزیده، از دست قِبطیان، همۀ زندگیاش را فرا گرفته و معجزههایش نیز، نه برای اثباتِ حقانیتِ خداوندی خدا، كه برای نجات قوم یهود از ستم غلو شدۀ مصریان است. صحنۀ پایانی و شگفتآورِ باز شدن راهی در وسط دریا و موفقیت قوم بنیاسرائیل در گذر از آب، چنان اثری در بیننده میگذارد كه بیاختیار، عبرانیان را نژاد برتر و برگزیدۀ خدا بداند كه، زندگی در سرزمین موعود فلسطین حق مسلم آنهاست.
سال 1998 همان روزهایی است كه مبارزههای ملت فلسطین و بیداری اسلامی، روح تازهای گرفته بود و اسرائیل جنایتكار، كشتار قانا در جنوب لبنان را انجام داده بود(1996م). و نیاز به ابزارهای تبلیغاتی جدیدی برای مشروعیتبخشی دوباره و فشار تبلیغاتی در اذهان جهانیان داشت. این انیمیشن خوشساخت و تأثیرگذار را بِرِندا چپمن و استیو هیكز كارگردانی كردند و یهودیان مشهور هالیوود همچون وال كیلمر، میشل فایفر، ساندرا بولاك و جف گلد بلوم به ترتیب صداپیشگانِ نقشِ موسی، همسر او، خواهر وی و هارون بودند و بسیاری دیگر از عوامل فیلم هم از یهودیان و صهیونیستهای مطرح هالیوود بودند. شرکت دریم وُرکز تولید کنندۀ این اثر، متعلق به یکی از مشهورترین صهیونیستهای یهودی هالیوود، استیون اسپیلبرگ است. این اثر، شباهتهای ساختاری زیادی با ده فرمانِ سیسیل ب. دومیل دارد و یک شکاف عمیق بین انیمیشنهای معاصر و کلاسیک ایجاد کرد.[16]
كتاب آفرینش
فیلم كتاب آفرینش نیز اثری مطرح دربارۀ پیامبران است كه زندگی آدم(ع)، حوا، نوح، لوط، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق(ع) را با قرائت هالیوودی ـ توراتی نشان میدهد. این اثرِ ضعیف را كمپانی یهودیـصهیونیستی فوكس قرن بیستم در سال 1966م. به كارگردانی جان هیوستون ساخت.[17] این فیلم كه بیشتر به مستندی توراتی میماند، با استفاده از بازیگران برجستهای همچون جان هیوستون و جرج سی. اسكات و اوا گاردنر در نقش های نوح، ابراهیم و ساره(ع)، توانست بازیگردانی قوی و داستانی باور كردنی را ارائه دهد.
در فیلم كتاب آفرینش، نوح و آدم(ع) پیامبرانی هستند كه در حد دیگر افراد بشر معرفی میشوند. حتی، دین در زندگی آنها تأثیر چندانی ندارد و بیشتر به سادهلوحانی میمانند كه همچون دیگران، زندگی بدوی و كشاورزی خود را میگذرانند. اثری از هشیاری پیامبرانه و هوشمندی یك انسان برگزیده و شایسته، در آنها یافت نمیشود. برای نمونه به چهرهپردازی و شخصیتپردازی زیركانۀ هری پاتر[18] در یك داستان منجیگرایانۀ خاص نوجوانان یا گاندولف در ارباب حلقهها یا آرنولد در ترمیناتور توجه كنید.
قهرمان این فیلمها، جذابیت، زیركی، قدرت، زمانشناسی و واكنش مناسب و پیچیدۀ خود را در قسمتهای حساس فیلم به نمایش میگذارند. به گفتۀ یك منتقد زیرك، آدم (ع) در این فیلم مظهر علم ربوبی و پیامبری، برتر از فرشتگان نیست. او چهرۀ كشاورزی ساده و بیسواد را دارد كه در جهل و بیخبری به سر میبرد و تا حدی همچون اقوام اولیۀ بَربَر است.[19] این فیلم كاملاً بر اساس آموزههای جامعهشناسی پوزیتویست و فلسفۀ تاریخ مادی است كه ابتدای تاریخ را روزهای گمراهی و اكنون را دوران علم مدرن و تمدن و فرهنگ معرفت حسی و تجربی میشمارد. آدم (ع) صرفاً ابوالبشری است كه به راحتی و سادگی فریب شیطان ـ مار ـ را میخورد و به جای یك نبی معصوم و مهربان، مردی سادهلوح و كماندیشه مینماید. عرفان و معرفتگرایی و عمق اصلاً در شخصیت او نیست. همچنین نوح(ع) هم دارای شخصیتپردازی مشابهی است كه بیشتر به پیرمردی كشتیساز میماند كه در زمان دریافت فرمان الهی برای ساخت كشتی، با واكنش احمقانه وحی را دریافت میكند. سادگی، بیسوادی و كمعمقی شخصیت پیامبران در این آثار، راه را برای نظریههای كلام جدید باز میكند.
این نظریهها وحی را تجربهای شخصی میپندارند كه هر انسان سادهای هم میتواند آن را دریافت كند. كاستن از شأن وحی تا حد یك تجربۀ وحیانی همهگیر كه هر كس حتی گناهكاران هم مقداری از آن را دارند، درونمایۀ معرفتی و حیاتبخش وحی را تهی میكند. دیگر وحی، زندگیساز و قانونِ حاكم بر تمام ساحات حیات بشر نیست، بلكه وسیلهای است برای ارتباطی كوتاه و گهگاهی با خدا. در این نگاه كه مقدمهساز بسط ارزشهای سكولار به شمار میرود، خدا در همۀ عرصههای مادی و معنوی حضور ندارد و حتی روشنفكران دوران كنونی هم میتوانند پیامبر باشند.
فیلم ژاندارك[20] این روند را تكمیل كرده است و وحی را به یك دختر روستایی ساده نسبت میدهد كه تا انتهای فیلم هم درنمییابیم كه وحی الهی بوده است یا الهامی شیطانی. فرو كاهیدنِ وحی به تجربۀ شخصی، راهی است برای كنار نهادن دین از زندگی بشر. دربارۀ پیامبران غیر بنیاسرائیلی از شأن وحی و پیامبری، بیش از پیامبران یهود كاسته شده است.
در سینمای غرب، حتی دربارۀ پیامبران بنیاسرائیلی همچون ابراهیم، اسحاق، لوط و حتی موسی، داوود و سلیمان (ع) هم، پیامبری، ابزار انذار، تبشیر و دعوت به حقانیت و توحید نیست؛ بلكه ابزاری است برای نجاتِ یهود مظلوم و آواره و سكنی گزیدن در سرزمین شیر و عسل و به قدرت رسیدن پادشاهِ یهودی و تصرف بیشتر سرزمینهای اطراف. سیاستهایی كه اكنون برای صهیونیسم بینالملل، بتهای مقدسی هستند كه هیچ بت دیگری را در كنار خود برنمیتابند.
در فیلم كتاب آفرینش، تحقیر عمدی اسماعیل(ع) جد بزرگ پیامبر اسلام هویداست. پس از تولد اسحاق(ع) كه نیای بنیاسرائیل به شمار میرود در فیلم، جشنهای مفصلی كه نوع به تصویر كشیدن آن، متناسب با شأن ابراهیم حنیف(ع) نبود، برگزار میشود و در مقابل هاجر و اسماعیل(ع) تبعیدشدگانی نمایش داده میشوند كه به دلیل اختلافافكنی به صحرای حجاز تبعید شدهاند.
در این فیلم محرف، اسماعیل نسبت به پدرش ایمانی ضعیف دارد. در واقع صهیونیسم مكار، یك ماجرای تاریخی را با زیركی تحریف میكند. در واقع ابراهیم(ع) كه در دوراندیشی و زمانشناسی یگانه بود، میدانست كه منطقۀ پرآشوب فلسطین و قومِ لجوج یهودی تناسبی با پرورش خاتم پیامبران(ص) ندارند. او كنیز و فرزندش را كه اجداد پیامبر اسلام بودند با دستور الهی به عربستان منتقل كرد تا در محیطی آرام، بسترِ رشد آیندۀ پیامبر اسلام و دینِ خاتم، فراهم شود. نژادپرستی و انحصارگرایی صهیونیستی، هیچگاه نمیتواند اسحاق(ع) كه جد یهود است را همشأن اسماعیل(ع) کنیززاده قرار دهد، به ویژه اینكه اخیراً سیاستهای سینمایی ـ سیاسی هالیوود، همیشه مسلمانان و اجداد و هر آنچه در نسبتی با آنهاست را ضعیف یا شرور جلوه میدهد.
فیلم الرساله[21] یا محمد رسول الله (ص)
زرسالاران دنیاطلب یهودی، كه هالیوود را هم در كنترل دارند، منافع خود را در ناحق جلوه دادن آخرین وحی پیامبرانه، یعنی اسلام میدانند و در چنین آثاری میكوشند با تحریف معنای وحی و كاهش منزلت پیامبران، پیامبر اسلام(ص) را هم در همان خطِ سادگی و تجربۀ شخصی قلمداد كنند. گفتنی است گرچه اثری چون الرساله نیز در هالیوود تولید شده، ولی كارگردان زیرك و متعهد مسلمان فیلم، مصطفی عقاد تلاش زیادی كرد كه بر اساس روایتهای اسلامی اهل سنت و با تأیید الازهر مصر، فیلمی برای اعتلای نام اسلام بسازد. حتی تهیهكنندۀ اصلی فیلم هم دولت مسلمان لیبی بود. گرچه در همین فیلم هم مسلمانان را افرادی خشن نشان دادهاند. بازیگر نقش حمزه(ع)، آنتونیكویین، نماد اقتدار بیرونی و خشونت است، نه نماد اقتدار درونی و اندیشمندانه. کویین با تیپ ویژهای که دارد، در فیلمهای سرخپوستی بازی میكرده است[22] و محوریت او در فیلم، نقش منطق و معرفت پیامبر را کمرنگتر کرده است. این تصویر از اسلام، مورد پسند شرقشناسان یهودی و بر طبق سخنان آنان است. عقاد به راحتی میتوانست با بازیگردانی قویتری، چند شخصیت علمی و فرهنگی صدر اسلام را هم به نمایش بگذارد كه چهرۀ جامعتری از اسلام ارائه شود. منطق، معرفت، صبر و سپس شمشیر در برابر زورگویان.
نقد دیگر به این اثر هالیوودی، این است که در این فیلم، هیچ خبری از جنگهای مسلمانان با یهودیان نیست و آزار یهودیان مدینه نسبت به شخص پیامبر سانسور شده است تا برخلاف یهود و صهیونیسم نباشد؛ زیرا به گفتۀ خود عقاد:
در هالیوود همه چیز، حتی سوژه هم كنترل میشود.. همهكاره، تولیدكنندگان و تأمینكنندگان مالی صهیونیست هستند كه هرگز اجازۀ مطرح كردن سوژۀ چنین كاری را هم، به كارگردان نمیدهند.[23]
در تاریخ میخوانیم كه جنگهای بنینضیر، بنیالمصطلق، بنیقینقاع و خیبر مستقیماً با یهودیان بود؛ ولی این فیلم حولِ جنگهای بدر، احد و فتح مكه است. در واقع این اثر از مثلث شیطانی كه بر ضد اسلام به هماهنگی رسیده بود، یعنی مشركان، یهودیان و منافقان[24] فقط به نفی مشركان پرداخته است. مانند اینكه یهود و غاصبانِ منافق متحد با یهود، هیچ دشمنی با پیامبر اكرم نداشتهاند.
افزون بر این، فیلم ظاهراً به طور تعمدی میكوشد نقش اصحاب اندیشهورزی چون سلمان، مقداد، ابوذر و علی بن ابیطالب(ع) را كمرنگ كند. در عوض به اغراق، اطرافیان پیامبر را بلال و زید بن ثابت و چند شخصیت گمنام معرفی میكند.[25] زید نیز به شكل افراطی در فیلم دیده میشود. بسیار كم از علی(ع) بحث میشود. فقط در جنگی، یك شمشیر دولبه در كادر دوربین میبینیم كه یادآور خشونتها و جنگطلبیهای اوست نه عقل و درایت و بازوی اسلام بودنش و نه نهج البلاغۀ حكیمانهاش و تاریخ پرافتخارش. به گفتۀ منتقدی:
بهتر بود نام این اثر سینمایی زید بن ثابت یا بلال باشد تا محمد رسول الله (ص).[26]
افزون بر این، به تبشیر، انذار، گفتوگوها و مناظرههای حضرت، به مقدار اندكی در فیلم، توجه شده است. دلیل اسلام آوردن مسلمانان صدر اسلام و حقانیتِ عرفان و اندیشه اسلامی را نمیدانیم. بهگونهای كه در این فیلم، بیشتر شكوه بیرونی اسلام به كمك جنگ، نشان داده میشود نه اقتدار و حقانیت تفكر اسلام سیاسی ـ اجتماعی كه داعیهدار ادارۀ زندگی و حكومت آدمیان است. این تحلیل، همان نقدی است كه به فیلمهای ده فرمان، كتاب آفرینش، پرنس مصر، مصائب مسیح، سلیمان و ملكۀ سبا و... نیز وارد است كه به دلیل روحیۀ حسمحور و تجربهگرای دوران مدرن و رواج اساطیر اومانیستی ـ صهیونیستی، در هالیوود حكمفرماست. حتی اگر فیلمی با سرمایۀ مسلمانان و با كارگردانی مسلمان متعهدی چون عقاد، بخواهد از امكانات و بازیگران هالیوودی بهره ببرد.
البته انصاف این است كه این فیلم در نشان دادن شكوه اسلام از زاویهای، بسیار موفق بود و تا حدی توانست جلوی بعضی تبلیغات منفی را بگیرد. مصطفی عقاد انسان متعهدی بود كه بیش از این نتوانست در هالیوود، كار كند و با زیركی صحنههای مناظرۀ جعفر بن ابیطالب و نجاشی كه مسیحی بود و تلاوت آیههای سورۀ مریم را مفصلتر كار كرد تا بتواند بر مخاطبان غربی كه بیشتر مسیحی هستند تأثیر بگذارد. به جاست كه در این مرحله از آثار پدید آمده در كشورمان، همچون مریم مقدس و اصحاب كهف نام ببریم و نگاه زیبا و جامعتر آنها به اولیای الهی را بستاییم. برخی مسیحیان در کشورهای مسیحی، پس از دیدن مریم مقدس اعتراف کرده بودند که نگاه مسلمانان به اوان مسیحیت، زیباتر از مسیحیان است.
سلیمان و ملكۀ سبا
داوود و فرزندش سلیمان (ع) در فیلم سلیمان و ملكۀ سبا[27] اساساً پیامبر و نبی نیستند، بلكه پادشاهان قوم یهودی هستند كه پیامبر دربارشان ناتان نام دارد. آن دو مملكتداری و حكومت میكنند و ناتان نبوت. بیدلیل نیست كه حتی از حكومت آخرالزمانی یهود هم با عنوان پادشاهی داوودی نام میبرند و عبارت David King زینتبخش مجالسِ قدرتمندان صهیون است و اسطورۀ سلطنت داوودی یهود در آخرالزمان، امیدبخش یهودیان متعصب، برای حکومت جهانی اعقاب بنی اسرائیل در پایان دوران است؛ زیرا بر اساس این فیلم، داوود و سپس فرزندش سلیمان، نمایانگر تام رهبری دنیوی اسباط یهود هستند. این دو پادشاه مقتدر، به ویژه سلیمان، آنقدر این جهانی تصویر میشوند كه مرامی اشرافی و شاهانه دارند و از زهد و معنویت در آنها خبری نیست.
با ناباوری شاهدیم كه فیلم سلیمان و ملكۀ سبا از سلیمان چهرۀ پادشاهی ارائه میدهد كه اسیر مكر فرعون و بلقیس میشود و با نگاهی لذتجویانه به ملكۀ جوان سبا، دل و دین خود را میبازد و حتی به ملكۀ سبا اجازه میدهد كه مراسم پرستش خدای راگون را ـ كه یكی از بتهای اهالی سباست ـ در سرزمین مقدسِ خدا انجام دهند. همین امر خشم خدا را به جوش میآورد. عذاب بر بنیاسرائیل فرود میآید و با رعدی سهمگین، هیكل سلیمان، ویران میشود. سلیمان حتی تا آنجا پیش میرود كه میخواهد در مراسم جشن خدای راگون شركت كند. به همین سبب، مخالفت كاهنان، روحانیان یهود، ناتانِ نبی، امرای ارتش و مردم برافروخته میشود و همگی به سلیمان اعتراض میكنند. در سكانسی كه این مطلب در فیلم بیان میشود، ناتان نبی خطاب به سلیمان میگوید:
به تو هشدار میدهم سلیمان، كه خود را از لوث این كفری كه به اسرائیل آلودهای پاك كنی. باید كه این زن و بتپرستیهای او را ترك كنی. بتهای او را به زیر بكش و خرد كن.
یكی دیگر از ملازمان سلطان الهی یهود به نام عزرای به او میگوید:
به نظر میرسد كه شهوت تو به این زن، منطق را از تو گرفته است!
سلیمان در پاسخ میگوید:
كلمات را با دقت انتخاب كن عزرای؛ من به اون زن عشق دارم. به خاطر عشق او بود كه من به او پیشنهاد كردم در سلطنت من شریك شود و به خاطر عشق در مراسم مذهبی او شركت میكنم. گوشها و قلب من برای شنیدن اراجیف شما بسته است. فعلاً در اینجا من فرمانروا هستم نه شما!
شاید فیلم معروف ده فرمان و پویانمای شاهزادۀ مصر را دیده باشید. در این آثار، نسبتهای ناروایی به بزرگترین پیامبر بنی اسرائیل، حضرت موسی(ع) وارد شده است. در این فیلم موسی(ع)، پیش از پیامبری، زنباره، شهوتران و بیخیال نشان داده میشود. پس از پیامبری نیز، او را رسولی از جانب خدای یهود، برای نجات قوم برگزیده از چنگال فرعونیان به تصویر كشیدهاند. بهگونهای كه عالیترین هدفش، خروج یهودیان از مصر و نجات این قوم ستمدیده از شر شیطانهای مصری و رساندن آنها به سرزمین موعود یهود است.
بیشك همۀ انسانهای آزاده میدانند كه موسی(ع) پیامبری اولوالعزم بود كه برای رهایی و آزادی بشر، از قید خودپرستی و شهوترانی برگزیده شد و نجات انسانها از دست بتهای قومیتگرایی، ملیگرایی، اُمانیسم، قبیلهمحوری بود. نگاه زیبای قرآن، به ما یادآور میشود كه خدای جهانیان، این پیامبر بزرگ را فرستاد تا به فرعونیان بگوید:
طغیان در برابر خدا كافی است،[1] دست از غفلت و تكذیب آیات الهی بردارید،[2] فقط از خدا بترسید و خشوع كنید،[3] خدای واحد را بپرستید، نه خدایان قبیلگی و قومی،[4] سیحر و كِهانت را كنار بگذارید،[5] به تأمل در آیههای پروردگار بپردازید،[6] و حقیقت را كنار نگذارید.[7]
دو فیلم با یک نام و یک كارگردان:
ده فرمان سال 1923 و ده فرمان سال 1956
جهتداری صهیونیستی ده فرمان، آنگاه بیشتر مشخص میشود كه بدانیم یك كارگردان، دو فیلم با فاصلۀ 33 سال به این نام ساخته است. در سال 1923م و 1956م.[8] سیسیل ب. دمیل دو فیلم با موضوع مظلومیت یهودیانِ در بند ساخته است كه ناجی بزرگی به نام موسی آنها را به سمت سرزمین موعود میبرد. صحنۀ باشكوه فیلم ده فرمان با شكافته شدن آب و گذر بنیاسرائیل از وسط آن، جذاب و تأثیرگذار پرداخته شده است و هر بینندهای را مجاب میكند كه قوم مظلوم یهود با این عنایت بینظیر خدا واقعاً برگزیده هستند و حق دارند در سرزمین موعود فلسطین زندگی كنند.
سال 1923م. كه نسخۀ اول این پروژه ساخته شد، با سال انقراض خلافت عثمانی و تبعید سلطان عبدالحمید دوم و خلع ید تركیه نسبت به همۀ سرزمینها و مناطق جدا شده از خاكش به موجب قرارداد لزان، همزمان است كه بهترین زمینهسازی برای استقرار دوبارۀ دولت یهود در فلسطین بود. در همین سال، سیزدهمین كنفرانس صهیونیستی در كارلسباد تشكیل شد و تكاپوی صهیونیستها برای غصب هرچه زودتر سرزمین فلسطین شدت گرفته بود. در همین سال، سازمان تروریستی هاگانا قدرتمند شد و دستگاه جاسوسی اطلاعاتی اچ.ب یهودیان، زیر نظارت این گروهك خشن درآمد. ترور فعالان مبارز و مدافعان فلسطین نیز شدت بیشتری گرفت.[9]
بیشك تحلیل و فهم یك فیلم، زمانی دقیقتر و كاملتر است كه زمینۀ فیلم و حوادث و زمان ساخت آن مورد توجه قرار گیرند. در حوالی سال1956م. كه نسخۀ دوم این فیلم به نمایش درآمد نیز، حوادث قابل تأملی به وقوع پیوست كه در تحلیل بهتر نسخۀ دوم بسیار مهم است. سال 1948م. صهیونیستها كه حدود 5/2 درصد خاك فلسطین را مالك بودند، با حملۀ نظامی، 78 درصد آن را تصرف كردند و تأسیس دولت اسرائیل را جشن گرفتند. آمریكا و شوروی هم دولت صهیونیستی را به رسمیت شناختند و صهیونیستها كه با پول و تبلیغات خود، افكار عمومی جهانی را با خود همراه كرده بودند، فاجعۀ كشتار یافا و قتلعام روستای دیر یاسین را به وجود آوردند.
در سال 1949م. سازمان ملل، این رژیم را به عضویت خود درآورد و سیل مهاجران یهودی به فلسطین اشغالی سرازیر شدند. در سال 1951م. بیست و سومین كنفرانس صهیونیستی در قدس برگزار شد. در سال 1955م. بود كه مبارزۀ ملتهای مسلمان علیه غاصبان، شكل جدیدی به خود گرفت و نخستین عملیات شهادتطلبانه بر ضد رژیم صهیونیستی انجام شد و رسوایی جدیدی با حادثۀ لافون برای صهیونیستها پیش آمد. در این حادثه، یك شبكۀ خرابكاری صهیونیستی كه در قاهره درصدد انفجار مراكز مصری، آمریكایی و انگلیسی بود، كشف و متلاشی شد.[10] پس از آن مردم دنیا دانستند كه دولت صهیونیستی برای تخریب روحیه مقاومت مصریها و فلسطینیها از هیچ كوششی دریغ نمیكند. شاید به همین دلیل بود كه برنامهریزان صهیونیسم بینالملل در آمریكا، به این نتیجه رسیدند كه باید تجدید روحیهای اساسی داشته باشند و فیلم ده فرمان در سال 1956م. بازسازی شد و با تبلیغات زیاد به فروش 000/500/65 دلار دست یافت كه نسبت به فیلمهای كنونی هالیوود فروش بسیار بالایی است. در فیلم دوم ده فرمان، چارلتون هستون نقش موسی را بازی میكرد كه مؤثرتر، مقتدرتر و استادانهتر از موسای فیلم نخست، یعنی تئودور رابرتز بود. سال اكران فیلم با اشغال نوار غزه به وسیلۀ صهیونیستها همزمان بود. در همین سال، بیست و چهارمین كنفرانس صهیونیستی هم تشكیل شد.[11]
موسای این فیلم بهگونهای قدسیتزدایی شده است كه عشق به یك زن را كه اكنون همسر فرعون شده، بر فرمان خدا ترجیح میدهد. در صحنهای که قرار است نخستزادگان قبطیان ـمصریان ـ به دستور الهی با طاعون از میان بروند، ملكه نِفِرتیتی كه در دوران پیش از پیامبری، معشوقۀ موسی بود و اكنون همسر قانونی فرعون است و از او یك پسر دارد، به دیدار موسی میرود و از او خواهش میكند این عذاب را از فرزند نخستش بردارد. ملكۀ فعلی مصر، خطاب به موسی میگوید:
من مطمئنم كه عشق تو به من قویتر از هر خدایی است و تو پسر مرا نمیكشی.
سپس ملكه با ناراحتی و امید آنجا را ترك میكند. بدون درنگ موسای این فیلم، یعنی صهیونیستی كه نمیتواند خواستههای خدای جهانیان را بر تمنای نفس خویش ترجیح دهد، با ناراحتی بر میز كوچكی كه جلوی پایش هست میكوبد و خطاب به خدا میگوید:
بار الها! از این قهر و غضب درگذر!
قلم شرم دارد كه بنویسد پیش از این صحنه، همسر فرعون مصر، در آغوش مرد نامحرم موجود در صحنه یعنی موسای این فیلم صهیونیستی بود و پس از آن، خطاب به موسی گفت:
مطمئنم كه عشق تو به من قویتر از هر خدایی است.
لازم به توضیح است كه قوانین شرعیِ منع ارتباط با محارم در یهودیت، بسیار شبیه شریعت اسلامی و حتی شدیدتر از آن است تا حدی كه در فیلم بیگانهای در میان ما[12]شدت رعایت این منع را تا آنجا نشان میدهد كه در محلۀ یهودینشین نیویورك، در یك اتوبوس مخصوص یهودیان، وسط اتوبوس، بین زن و مرد پردهای قرار دادهاند! گویا هالیوود به یك كارخانۀ تقدسزدایی تبدیل شده است كه به راحتی شهوترانی و نفسانیت را به بزرگترین پیامآوران الهی نسبت میدهد.
اكنون تقدسزدایی خود یك بت جدید در هالیوود است كه در پیشگاهش به راحتی سرمایههایی چون موسی، هارون و سلیمان(ع) هم قربانی میشوند. تصویری چنین از پیامآوران وحی باعث عصمتزدایی از آنان میشود كه حجیت نداشتن وحی را به همراه دارد. با از حجیت افتادن وحی، فیلمسازان همیار صهیون، ناچارند پیامبران را هم به قهرمانانی زمینی و قومگرا تقلیل دهند و عشق زمینی را از عشق آسمانی باارزشتر جلوه دهند. البته این نگاه، در متون دینی اهل كتاب، ریشه دارد. برای نمونه، در تورات موجود، در داستانهای گوناگون، اعمال ناپسندی چون زنا حتی با محارم، بتپرستی به دلیل عشق به زنان متعدد بتپرست، ستمكاری، كمك به گوسالهپرستی، شُرب مُسكرات و مستی و فریبكاری و زورگویی حتی به خدا به ترتیب به پیامبران بزرگواری همچون داوود، لوط، سلیمان، هارون، نوح و یعقوب(ع) نسبت داده شده است.[13]
در فیلم ده فرمان، هارون(ع) را هم به داشتن روابط عاشقانه با زن جوان دیگری كه با یهودی جاسوس قبطیان ازدواج كرده است و همچنین به ساختن گوسالۀ طلایی از طلای مردمان یهود، در میقات چهل روزۀ موسی(ع) متهم میكند. جالب این است كه نقش هارون(ع) در تورات هم همچون قرآن، یاری رساندن به نبی مكرم خدا، موسی(ع) است و در عین حال هارون؛ در غیاب موسی(ع) خود عامل ترغیب به بتپرستی میشود.[14] به نظر میرسد كه فرو كاهیدن شأن پیغامآوران وحی در متنهای ریشهای یهودی و سینمای صهیونیستی غرب، به چند هدف صورت میگیرد:
1. توجیه شهوترانیهای كنونی غربیان و الگوپردازی معکوس از مقدسان.
2. به دست آوردن مجوز ترویج انواع انحرافها در میان ابنای بشر، كه یهودیان سردمدار آنند.
3. از حجیت انداختن معرفت وحیانی و برجسته كردن مكاتب فلسفی، سیاسی، علمی و تصعنی با محوریت امانیسم كلاسیك و پستمدرن، بهویژه مكاتب حسگرا، لیبرال و ماتریالیستی.
4. زمینی كردن بحث وحی و پیامبری و توجیه توسعهطلبیها و قدرتطلبیهای سران دنیاگرای صهیونیسم در زمانۀ کنونی.
شاهزادۀ مصر
در پویانمای شاهزادۀ مصر[15] هم كه دربارۀ دوران طفولیت تا خروج از مصر حضرت موسی(ع) است، بر همان مضامین ده فرمان تأكید میشود. البته در این انیمیشن سال 1998 م، مضمونها با حدت افزونتری زمینی و سكولار شدهاند. موسای این فیلم، پیش از پیامبری، جوانی غافل، خوشگذران و رفاهطلب ـ نمونۀ شهروندانِ جوانِ مطلوب در سیستم زندگی غربی است ـ كه الگویی تمامعیار، برای جوانان استعمار شدۀ جهان، به ویژه در كشورهای غربی است.
بیشك اگر شرایط روایت تاریخی فیلم، به كارگردان اجازه میداد، گوش دادن به موسیقیهای جاز، پاپ، راك، مصرف مواد مخدر و نشاطآور را هم به موسای صهیونیستی نسبت میدادند. در این انیمیشن، موسی (ع) كه بزرگترین پیامبر و منجی قوم یهود است، پیش از پیامبری، حتی با توحید و نبوت آشنایی نداشت. او عیاش و متمایل به بتهای فرعونیان بود! حضرت موسی(ع) پس از پیامبری هم، رهبری قوممحور و نه خدامحور، تلقی شده است كه آرزوی رسیدن قومش به سرزمین موعود و نجات عِبرانیان برگزیده، از دست قِبطیان، همۀ زندگیاش را فرا گرفته و معجزههایش نیز، نه برای اثباتِ حقانیتِ خداوندی خدا، كه برای نجات قوم یهود از ستم غلو شدۀ مصریان است. صحنۀ پایانی و شگفتآورِ باز شدن راهی در وسط دریا و موفقیت قوم بنیاسرائیل در گذر از آب، چنان اثری در بیننده میگذارد كه بیاختیار، عبرانیان را نژاد برتر و برگزیدۀ خدا بداند كه، زندگی در سرزمین موعود فلسطین حق مسلم آنهاست.
سال 1998 همان روزهایی است كه مبارزههای ملت فلسطین و بیداری اسلامی، روح تازهای گرفته بود و اسرائیل جنایتكار، كشتار قانا در جنوب لبنان را انجام داده بود(1996م). و نیاز به ابزارهای تبلیغاتی جدیدی برای مشروعیتبخشی دوباره و فشار تبلیغاتی در اذهان جهانیان داشت. این انیمیشن خوشساخت و تأثیرگذار را بِرِندا چپمن و استیو هیكز كارگردانی كردند و یهودیان مشهور هالیوود همچون وال كیلمر، میشل فایفر، ساندرا بولاك و جف گلد بلوم به ترتیب صداپیشگانِ نقشِ موسی، همسر او، خواهر وی و هارون بودند و بسیاری دیگر از عوامل فیلم هم از یهودیان و صهیونیستهای مطرح هالیوود بودند. شرکت دریم وُرکز تولید کنندۀ این اثر، متعلق به یکی از مشهورترین صهیونیستهای یهودی هالیوود، استیون اسپیلبرگ است. این اثر، شباهتهای ساختاری زیادی با ده فرمانِ سیسیل ب. دومیل دارد و یک شکاف عمیق بین انیمیشنهای معاصر و کلاسیک ایجاد کرد.[16]
كتاب آفرینش
فیلم كتاب آفرینش نیز اثری مطرح دربارۀ پیامبران است كه زندگی آدم(ع)، حوا، نوح، لوط، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق(ع) را با قرائت هالیوودی ـ توراتی نشان میدهد. این اثرِ ضعیف را كمپانی یهودیـصهیونیستی فوكس قرن بیستم در سال 1966م. به كارگردانی جان هیوستون ساخت.[17] این فیلم كه بیشتر به مستندی توراتی میماند، با استفاده از بازیگران برجستهای همچون جان هیوستون و جرج سی. اسكات و اوا گاردنر در نقش های نوح، ابراهیم و ساره(ع)، توانست بازیگردانی قوی و داستانی باور كردنی را ارائه دهد.
در فیلم كتاب آفرینش، نوح و آدم(ع) پیامبرانی هستند كه در حد دیگر افراد بشر معرفی میشوند. حتی، دین در زندگی آنها تأثیر چندانی ندارد و بیشتر به سادهلوحانی میمانند كه همچون دیگران، زندگی بدوی و كشاورزی خود را میگذرانند. اثری از هشیاری پیامبرانه و هوشمندی یك انسان برگزیده و شایسته، در آنها یافت نمیشود. برای نمونه به چهرهپردازی و شخصیتپردازی زیركانۀ هری پاتر[18] در یك داستان منجیگرایانۀ خاص نوجوانان یا گاندولف در ارباب حلقهها یا آرنولد در ترمیناتور توجه كنید.
قهرمان این فیلمها، جذابیت، زیركی، قدرت، زمانشناسی و واكنش مناسب و پیچیدۀ خود را در قسمتهای حساس فیلم به نمایش میگذارند. به گفتۀ یك منتقد زیرك، آدم (ع) در این فیلم مظهر علم ربوبی و پیامبری، برتر از فرشتگان نیست. او چهرۀ كشاورزی ساده و بیسواد را دارد كه در جهل و بیخبری به سر میبرد و تا حدی همچون اقوام اولیۀ بَربَر است.[19] این فیلم كاملاً بر اساس آموزههای جامعهشناسی پوزیتویست و فلسفۀ تاریخ مادی است كه ابتدای تاریخ را روزهای گمراهی و اكنون را دوران علم مدرن و تمدن و فرهنگ معرفت حسی و تجربی میشمارد. آدم (ع) صرفاً ابوالبشری است كه به راحتی و سادگی فریب شیطان ـ مار ـ را میخورد و به جای یك نبی معصوم و مهربان، مردی سادهلوح و كماندیشه مینماید. عرفان و معرفتگرایی و عمق اصلاً در شخصیت او نیست. همچنین نوح(ع) هم دارای شخصیتپردازی مشابهی است كه بیشتر به پیرمردی كشتیساز میماند كه در زمان دریافت فرمان الهی برای ساخت كشتی، با واكنش احمقانه وحی را دریافت میكند. سادگی، بیسوادی و كمعمقی شخصیت پیامبران در این آثار، راه را برای نظریههای كلام جدید باز میكند.
این نظریهها وحی را تجربهای شخصی میپندارند كه هر انسان سادهای هم میتواند آن را دریافت كند. كاستن از شأن وحی تا حد یك تجربۀ وحیانی همهگیر كه هر كس حتی گناهكاران هم مقداری از آن را دارند، درونمایۀ معرفتی و حیاتبخش وحی را تهی میكند. دیگر وحی، زندگیساز و قانونِ حاكم بر تمام ساحات حیات بشر نیست، بلكه وسیلهای است برای ارتباطی كوتاه و گهگاهی با خدا. در این نگاه كه مقدمهساز بسط ارزشهای سكولار به شمار میرود، خدا در همۀ عرصههای مادی و معنوی حضور ندارد و حتی روشنفكران دوران كنونی هم میتوانند پیامبر باشند.
فیلم ژاندارك[20] این روند را تكمیل كرده است و وحی را به یك دختر روستایی ساده نسبت میدهد كه تا انتهای فیلم هم درنمییابیم كه وحی الهی بوده است یا الهامی شیطانی. فرو كاهیدنِ وحی به تجربۀ شخصی، راهی است برای كنار نهادن دین از زندگی بشر. دربارۀ پیامبران غیر بنیاسرائیلی از شأن وحی و پیامبری، بیش از پیامبران یهود كاسته شده است.
در سینمای غرب، حتی دربارۀ پیامبران بنیاسرائیلی همچون ابراهیم، اسحاق، لوط و حتی موسی، داوود و سلیمان (ع) هم، پیامبری، ابزار انذار، تبشیر و دعوت به حقانیت و توحید نیست؛ بلكه ابزاری است برای نجاتِ یهود مظلوم و آواره و سكنی گزیدن در سرزمین شیر و عسل و به قدرت رسیدن پادشاهِ یهودی و تصرف بیشتر سرزمینهای اطراف. سیاستهایی كه اكنون برای صهیونیسم بینالملل، بتهای مقدسی هستند كه هیچ بت دیگری را در كنار خود برنمیتابند.
در فیلم كتاب آفرینش، تحقیر عمدی اسماعیل(ع) جد بزرگ پیامبر اسلام هویداست. پس از تولد اسحاق(ع) كه نیای بنیاسرائیل به شمار میرود در فیلم، جشنهای مفصلی كه نوع به تصویر كشیدن آن، متناسب با شأن ابراهیم حنیف(ع) نبود، برگزار میشود و در مقابل هاجر و اسماعیل(ع) تبعیدشدگانی نمایش داده میشوند كه به دلیل اختلافافكنی به صحرای حجاز تبعید شدهاند.
در این فیلم محرف، اسماعیل نسبت به پدرش ایمانی ضعیف دارد. در واقع صهیونیسم مكار، یك ماجرای تاریخی را با زیركی تحریف میكند. در واقع ابراهیم(ع) كه در دوراندیشی و زمانشناسی یگانه بود، میدانست كه منطقۀ پرآشوب فلسطین و قومِ لجوج یهودی تناسبی با پرورش خاتم پیامبران(ص) ندارند. او كنیز و فرزندش را كه اجداد پیامبر اسلام بودند با دستور الهی به عربستان منتقل كرد تا در محیطی آرام، بسترِ رشد آیندۀ پیامبر اسلام و دینِ خاتم، فراهم شود. نژادپرستی و انحصارگرایی صهیونیستی، هیچگاه نمیتواند اسحاق(ع) كه جد یهود است را همشأن اسماعیل(ع) کنیززاده قرار دهد، به ویژه اینكه اخیراً سیاستهای سینمایی ـ سیاسی هالیوود، همیشه مسلمانان و اجداد و هر آنچه در نسبتی با آنهاست را ضعیف یا شرور جلوه میدهد.
فیلم الرساله[21] یا محمد رسول الله (ص)
زرسالاران دنیاطلب یهودی، كه هالیوود را هم در كنترل دارند، منافع خود را در ناحق جلوه دادن آخرین وحی پیامبرانه، یعنی اسلام میدانند و در چنین آثاری میكوشند با تحریف معنای وحی و كاهش منزلت پیامبران، پیامبر اسلام(ص) را هم در همان خطِ سادگی و تجربۀ شخصی قلمداد كنند. گفتنی است گرچه اثری چون الرساله نیز در هالیوود تولید شده، ولی كارگردان زیرك و متعهد مسلمان فیلم، مصطفی عقاد تلاش زیادی كرد كه بر اساس روایتهای اسلامی اهل سنت و با تأیید الازهر مصر، فیلمی برای اعتلای نام اسلام بسازد. حتی تهیهكنندۀ اصلی فیلم هم دولت مسلمان لیبی بود. گرچه در همین فیلم هم مسلمانان را افرادی خشن نشان دادهاند. بازیگر نقش حمزه(ع)، آنتونیكویین، نماد اقتدار بیرونی و خشونت است، نه نماد اقتدار درونی و اندیشمندانه. کویین با تیپ ویژهای که دارد، در فیلمهای سرخپوستی بازی میكرده است[22] و محوریت او در فیلم، نقش منطق و معرفت پیامبر را کمرنگتر کرده است. این تصویر از اسلام، مورد پسند شرقشناسان یهودی و بر طبق سخنان آنان است. عقاد به راحتی میتوانست با بازیگردانی قویتری، چند شخصیت علمی و فرهنگی صدر اسلام را هم به نمایش بگذارد كه چهرۀ جامعتری از اسلام ارائه شود. منطق، معرفت، صبر و سپس شمشیر در برابر زورگویان.
نقد دیگر به این اثر هالیوودی، این است که در این فیلم، هیچ خبری از جنگهای مسلمانان با یهودیان نیست و آزار یهودیان مدینه نسبت به شخص پیامبر سانسور شده است تا برخلاف یهود و صهیونیسم نباشد؛ زیرا به گفتۀ خود عقاد:
در هالیوود همه چیز، حتی سوژه هم كنترل میشود.. همهكاره، تولیدكنندگان و تأمینكنندگان مالی صهیونیست هستند كه هرگز اجازۀ مطرح كردن سوژۀ چنین كاری را هم، به كارگردان نمیدهند.[23]
در تاریخ میخوانیم كه جنگهای بنینضیر، بنیالمصطلق، بنیقینقاع و خیبر مستقیماً با یهودیان بود؛ ولی این فیلم حولِ جنگهای بدر، احد و فتح مكه است. در واقع این اثر از مثلث شیطانی كه بر ضد اسلام به هماهنگی رسیده بود، یعنی مشركان، یهودیان و منافقان[24] فقط به نفی مشركان پرداخته است. مانند اینكه یهود و غاصبانِ منافق متحد با یهود، هیچ دشمنی با پیامبر اكرم نداشتهاند.
افزون بر این، فیلم ظاهراً به طور تعمدی میكوشد نقش اصحاب اندیشهورزی چون سلمان، مقداد، ابوذر و علی بن ابیطالب(ع) را كمرنگ كند. در عوض به اغراق، اطرافیان پیامبر را بلال و زید بن ثابت و چند شخصیت گمنام معرفی میكند.[25] زید نیز به شكل افراطی در فیلم دیده میشود. بسیار كم از علی(ع) بحث میشود. فقط در جنگی، یك شمشیر دولبه در كادر دوربین میبینیم كه یادآور خشونتها و جنگطلبیهای اوست نه عقل و درایت و بازوی اسلام بودنش و نه نهج البلاغۀ حكیمانهاش و تاریخ پرافتخارش. به گفتۀ منتقدی:
بهتر بود نام این اثر سینمایی زید بن ثابت یا بلال باشد تا محمد رسول الله (ص).[26]
افزون بر این، به تبشیر، انذار، گفتوگوها و مناظرههای حضرت، به مقدار اندكی در فیلم، توجه شده است. دلیل اسلام آوردن مسلمانان صدر اسلام و حقانیتِ عرفان و اندیشه اسلامی را نمیدانیم. بهگونهای كه در این فیلم، بیشتر شكوه بیرونی اسلام به كمك جنگ، نشان داده میشود نه اقتدار و حقانیت تفكر اسلام سیاسی ـ اجتماعی كه داعیهدار ادارۀ زندگی و حكومت آدمیان است. این تحلیل، همان نقدی است كه به فیلمهای ده فرمان، كتاب آفرینش، پرنس مصر، مصائب مسیح، سلیمان و ملكۀ سبا و... نیز وارد است كه به دلیل روحیۀ حسمحور و تجربهگرای دوران مدرن و رواج اساطیر اومانیستی ـ صهیونیستی، در هالیوود حكمفرماست. حتی اگر فیلمی با سرمایۀ مسلمانان و با كارگردانی مسلمان متعهدی چون عقاد، بخواهد از امكانات و بازیگران هالیوودی بهره ببرد.
البته انصاف این است كه این فیلم در نشان دادن شكوه اسلام از زاویهای، بسیار موفق بود و تا حدی توانست جلوی بعضی تبلیغات منفی را بگیرد. مصطفی عقاد انسان متعهدی بود كه بیش از این نتوانست در هالیوود، كار كند و با زیركی صحنههای مناظرۀ جعفر بن ابیطالب و نجاشی كه مسیحی بود و تلاوت آیههای سورۀ مریم را مفصلتر كار كرد تا بتواند بر مخاطبان غربی كه بیشتر مسیحی هستند تأثیر بگذارد. به جاست كه در این مرحله از آثار پدید آمده در كشورمان، همچون مریم مقدس و اصحاب كهف نام ببریم و نگاه زیبا و جامعتر آنها به اولیای الهی را بستاییم. برخی مسیحیان در کشورهای مسیحی، پس از دیدن مریم مقدس اعتراف کرده بودند که نگاه مسلمانان به اوان مسیحیت، زیباتر از مسیحیان است.
سلیمان و ملكۀ سبا
داوود و فرزندش سلیمان (ع) در فیلم سلیمان و ملكۀ سبا[27] اساساً پیامبر و نبی نیستند، بلكه پادشاهان قوم یهودی هستند كه پیامبر دربارشان ناتان نام دارد. آن دو مملكتداری و حكومت میكنند و ناتان نبوت. بیدلیل نیست كه حتی از حكومت آخرالزمانی یهود هم با عنوان پادشاهی داوودی نام میبرند و عبارت David King زینتبخش مجالسِ قدرتمندان صهیون است و اسطورۀ سلطنت داوودی یهود در آخرالزمان، امیدبخش یهودیان متعصب، برای حکومت جهانی اعقاب بنی اسرائیل در پایان دوران است؛ زیرا بر اساس این فیلم، داوود و سپس فرزندش سلیمان، نمایانگر تام رهبری دنیوی اسباط یهود هستند. این دو پادشاه مقتدر، به ویژه سلیمان، آنقدر این جهانی تصویر میشوند كه مرامی اشرافی و شاهانه دارند و از زهد و معنویت در آنها خبری نیست.
با ناباوری شاهدیم كه فیلم سلیمان و ملكۀ سبا از سلیمان چهرۀ پادشاهی ارائه میدهد كه اسیر مكر فرعون و بلقیس میشود و با نگاهی لذتجویانه به ملكۀ جوان سبا، دل و دین خود را میبازد و حتی به ملكۀ سبا اجازه میدهد كه مراسم پرستش خدای راگون را ـ كه یكی از بتهای اهالی سباست ـ در سرزمین مقدسِ خدا انجام دهند. همین امر خشم خدا را به جوش میآورد. عذاب بر بنیاسرائیل فرود میآید و با رعدی سهمگین، هیكل سلیمان، ویران میشود. سلیمان حتی تا آنجا پیش میرود كه میخواهد در مراسم جشن خدای راگون شركت كند. به همین سبب، مخالفت كاهنان، روحانیان یهود، ناتانِ نبی، امرای ارتش و مردم برافروخته میشود و همگی به سلیمان اعتراض میكنند. در سكانسی كه این مطلب در فیلم بیان میشود، ناتان نبی خطاب به سلیمان میگوید:
به تو هشدار میدهم سلیمان، كه خود را از لوث این كفری كه به اسرائیل آلودهای پاك كنی. باید كه این زن و بتپرستیهای او را ترك كنی. بتهای او را به زیر بكش و خرد كن.
یكی دیگر از ملازمان سلطان الهی یهود به نام عزرای به او میگوید:
به نظر میرسد كه شهوت تو به این زن، منطق را از تو گرفته است!
سلیمان در پاسخ میگوید:
كلمات را با دقت انتخاب كن عزرای؛ من به اون زن عشق دارم. به خاطر عشق او بود كه من به او پیشنهاد كردم در سلطنت من شریك شود و به خاطر عشق در مراسم مذهبی او شركت میكنم. گوشها و قلب من برای شنیدن اراجیف شما بسته است. فعلاً در اینجا من فرمانروا هستم نه شما!