نكاتی در سریال میوۀ ممنوعه وجود داشت كه نمی توان به سادگی از كنار آن ها گذشت:
1. در سریال میوۀ ممنوعه یک خانوادۀ مذهبی نشان داده شد. خانوادهای كه مشكلات متعدد داشتند. دختر این خانوادۀ مذهبی عاشق مردی شده بود و برای اینكه پدرش با این ازدواج مخالف بود، به گونهای از خانه فرار كرد. البته سریال مشخص نساخت قاضی به چه شكلی برای ازدواج به دختر اذن داده بود. در هر صورت به جای اینکه فرزند به دلیل تمرد عاق والدین شود، پدر و مادر بودند كه عاق فرزند شدند! در حقیقت پدر چون با عشق دخترش مخالفت کرد، خودش به این درد و بلا یا همان میوۀ ممنوعه مبتلا شد.
شاید گفته شود كه داستان حاج یونس و هستی بیش از آن كه قصۀ دلدادگی و عشق باشد، داستان وسوسه بوده است. ولی داستان، داستان عشق بود. به این معنا که دختری تربیت شده در خانوادهای مذهبی ـ كه از قضا به پدرش هم بسیار علاقه داشت ـ از خانۀ پدری بیرون می آید. پرسش مهم این است كه چه چیزی فراتر از عشق پدر و فرزندی می تواند دختری را این گونه فراری كند؛ جز عشق به كسی دیگر!؟ دربارۀ حاج یونس هم این مسئله صدق میكند. چیزی جز عشق نمیتواند مردی با موقعیت و سن حاج یونس را وادار سازد كه تن به درخواستهای نامعقول دختركی مانند هستی بدهد.
یکی از اشکالات وارد بر رسانۀ ملی این است كه حجم بسیار زیادی از سریالهای ایرانی را داستانهای عاشقانه پركرده است. حتی در جایی که هیچ ضرورتی هم وجود ندارد باز ردپای داستانهای عاشقانه دیده می شود. یا در سریالهای خارجی بیشتر قتل و تجاوز دیده میشود.
كافی است نگاهی به سریال های ماه مبارك امسال بیندازیم تا دریابیم چه اندازه حضور عشق و عاشقی پررنگتر از موضوعات دیگر، آن هم با پرداختی سراسر اشتباه بوده است. برای نمونه در سریال اغماء، دكتر جودت عاشق دكتر بردیا می شود و در ابراز علاقه اش ـ با توجه به جایگاه علمیای كه دارد ـ آن اندازه بد عمل میكند كه در رفتار یك نفر عامی هم چنین چیزی دیده نمیشود. یا در پاسخ به عشق دكتر جودت، دكتر بردیا می گوید كه هنوز عاشق همسر مردهاش مانده است.
به جز حجم بالای موضوعات عاشقانه در مقایسه با دیگر موضوعات، باید به طرح غلط این گونه داستانها هم اشاره داشت. در سریال میوۀ ممنوعه وقتی پدر با عشق دخترش مخالفت كرد و بعد به عاق فرزند! دچار شد در پایان بر عمل ـ یا بهتر است بگوییم بر عشق ـ فرزندش، صحه گذاشت و جهت دلجویی در كنسرت موسیقی داماد جدیدش شركت كرد.
در داستان سریال میوۀ ممنوعه برای آن كه رفتار غزاله ـ دختر كوچك خانواده ـ را توجیه كنند از زندگی دیگر افراد خانواده نمونههایی را به بیننده ارائه میدهند تا این گونه نمایش دهند كه اگر جلال فتوحی با اذن پدر با دختری ازدواج كرده است، اكنون همسرش به خارج كشور رفته و خیال بازگشت ندارد یا اگر دختر دیگر خانواده با رضایت پدر و برادرش ازدواج كرده از همسرش كتك میخورد و حتی همسرش دنبال ثروت حاج یونس است. پس به این شكل عمل دختر را توجیه منطقی میكنند.[1]
نكتۀ مهم دیگر در ازدواج های رسانه ای بحث كفویت است كه اصلا رعایت نمیشود. برای نمونه آیا بین جوان آهنگساز سریال میوۀ ممنوعه كه نه در گرایشات فكری و نه در وضع اقتصادی با خانوادۀ حاج یونس شباهتی دارد با دختر آن خانواده كفویتی وجود داشت؟ یا در سریال یك وجب خاك وقتی دست مهندس قلابی برای همه رو شد، دختر خانواده به خاطر دروغگویی از او جدا شد نه به این خاطر كه او نه یك مهندس كه یك CD فروش غیرمجاز كم سواد بود و دختر، تحصیلكرده و از خانوادهای آبرومند؛ نمیخواهیم بگوییم اگر تفاوت اقتصادی بین دو خانواده بسیار زیاد باشد حتما آن ازدواج به شکست خواهد انجامید ولی طبیعی خواهد بود اگر این اتفاق رخ دهد. ولی اگر به سرانجام خوبی برسد، استثناء است.
2. گناه حاج یونس چه بود؟ گناه کبیرهای که پنجاه سال عبادت حاج یونس فتوحی را بر باد داد؟ متاسفانه در خیلی از سریالهای صدا و سیما ازدواج مجدد، گناه کبیره تلقی میشود. هرگاه میخواهند یک نفر را نشان دهند که از او بدتر وجود ندارد میگویند زن دوم اختیار كرده یا اینکه زنی را به عقد موقت خود درآورده است. از یاد نبریم در داستان شیخ صنعان، سلوكی كه شیخ پیش از روبهرو شدن با دختر ترسا دارد و سلوكی كه پس از آن پیدا می كند به راستی از گناهان كبیره است ولی آیا چنین سلوكی را در حاج یونس دیدیم؟
از طرفی نوع تنبه حاج یونس هم برای ما جای پرسش است. او بر خود واجب كرد كه سه روزی را معتكف شود. آن هم اعتكافی كه در آن، مرتب از مسجد برای سركشی به هستی خارج میشد! بعد از خوب شدن هستی هم ناگهان حاج یونسِ عاشق صفت متنبه شد و آن گونه در آن رنگرزی گوشۀ عزلت اختیار كرد، بی آنكه مشخص شود علت تنبه او چه بوده است. حتی نوع آگاهی بخشی روحانی داستان هم نامعلوم بود. او تنها به هنگام فاشگوییهای حاج یونس در مسجد، از او خواست كه علنی ابراز گناه نكند. چه گناهی!؟
در داستانها و مباحث دراماتیك، دو عنصر قهرمان و ضدقهرمان داریم. باید ببینیم در برابر حاج یونس ما چه كسی قرار می گیرد. طرف مقابل همان مصطفی ـ آقای موسیقیدان ـ است. تنها کسی که در سریال هیچ اشکالی نداشت او بود. اگر قرار است همه را در معرض خطا نشان دهیم ـ هدفی كه برای رسیدن به آن، خطاهای حاج یونس را نمایش داده شدـ باید در ترسیم مصطفی، كه به نوعی قهرمان داستان به شمار میرفت هم جانب تعادل رعایت میشد. نه این كه او سراسر خوبی و پاكی باشد و خانوادۀ مذهبی حاج یونس سراسر تباهی.[2] در هر صورت پرداختن به قشرهای مذهبی جامعه و ترسیم آنها در قالب سریالهای مناسبتی و غیرمناسبتی باید با دقت بیشتری همراه شود و این مهم نبایست به پای حفظ جذابیتهای دراماتیك اثر قربانی شود.
نویسنده : عباس معلمی
منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. گرچه نباید از این نكته غفلت كرد كه بر خلاف بسیاری از روابط عاشقانۀ رسانهای كه برای بیننده به ویژه بینندۀ جوان تحریك كننده است، عشق سریال میوۀ ممنوعه تحریك كننده نبود.
2. تا اندازهای این نگاه متعادل در سریال شكرانه ـ جدای از همه ضعفهایش ـ رعایت شده بود. چرا كه در خانوادۀ ثروتمند رحمان، حامد پسر او جوانی بود كه هم در رعایت موازین شرعی می كوشید و هم رفتارهای دینمدارانهتری داشت.
1. در سریال میوۀ ممنوعه یک خانوادۀ مذهبی نشان داده شد. خانوادهای كه مشكلات متعدد داشتند. دختر این خانوادۀ مذهبی عاشق مردی شده بود و برای اینكه پدرش با این ازدواج مخالف بود، به گونهای از خانه فرار كرد. البته سریال مشخص نساخت قاضی به چه شكلی برای ازدواج به دختر اذن داده بود. در هر صورت به جای اینکه فرزند به دلیل تمرد عاق والدین شود، پدر و مادر بودند كه عاق فرزند شدند! در حقیقت پدر چون با عشق دخترش مخالفت کرد، خودش به این درد و بلا یا همان میوۀ ممنوعه مبتلا شد.
شاید گفته شود كه داستان حاج یونس و هستی بیش از آن كه قصۀ دلدادگی و عشق باشد، داستان وسوسه بوده است. ولی داستان، داستان عشق بود. به این معنا که دختری تربیت شده در خانوادهای مذهبی ـ كه از قضا به پدرش هم بسیار علاقه داشت ـ از خانۀ پدری بیرون می آید. پرسش مهم این است كه چه چیزی فراتر از عشق پدر و فرزندی می تواند دختری را این گونه فراری كند؛ جز عشق به كسی دیگر!؟ دربارۀ حاج یونس هم این مسئله صدق میكند. چیزی جز عشق نمیتواند مردی با موقعیت و سن حاج یونس را وادار سازد كه تن به درخواستهای نامعقول دختركی مانند هستی بدهد.
یکی از اشکالات وارد بر رسانۀ ملی این است كه حجم بسیار زیادی از سریالهای ایرانی را داستانهای عاشقانه پركرده است. حتی در جایی که هیچ ضرورتی هم وجود ندارد باز ردپای داستانهای عاشقانه دیده می شود. یا در سریالهای خارجی بیشتر قتل و تجاوز دیده میشود.
كافی است نگاهی به سریال های ماه مبارك امسال بیندازیم تا دریابیم چه اندازه حضور عشق و عاشقی پررنگتر از موضوعات دیگر، آن هم با پرداختی سراسر اشتباه بوده است. برای نمونه در سریال اغماء، دكتر جودت عاشق دكتر بردیا می شود و در ابراز علاقه اش ـ با توجه به جایگاه علمیای كه دارد ـ آن اندازه بد عمل میكند كه در رفتار یك نفر عامی هم چنین چیزی دیده نمیشود. یا در پاسخ به عشق دكتر جودت، دكتر بردیا می گوید كه هنوز عاشق همسر مردهاش مانده است.
به جز حجم بالای موضوعات عاشقانه در مقایسه با دیگر موضوعات، باید به طرح غلط این گونه داستانها هم اشاره داشت. در سریال میوۀ ممنوعه وقتی پدر با عشق دخترش مخالفت كرد و بعد به عاق فرزند! دچار شد در پایان بر عمل ـ یا بهتر است بگوییم بر عشق ـ فرزندش، صحه گذاشت و جهت دلجویی در كنسرت موسیقی داماد جدیدش شركت كرد.
در داستان سریال میوۀ ممنوعه برای آن كه رفتار غزاله ـ دختر كوچك خانواده ـ را توجیه كنند از زندگی دیگر افراد خانواده نمونههایی را به بیننده ارائه میدهند تا این گونه نمایش دهند كه اگر جلال فتوحی با اذن پدر با دختری ازدواج كرده است، اكنون همسرش به خارج كشور رفته و خیال بازگشت ندارد یا اگر دختر دیگر خانواده با رضایت پدر و برادرش ازدواج كرده از همسرش كتك میخورد و حتی همسرش دنبال ثروت حاج یونس است. پس به این شكل عمل دختر را توجیه منطقی میكنند.[1]
نكتۀ مهم دیگر در ازدواج های رسانه ای بحث كفویت است كه اصلا رعایت نمیشود. برای نمونه آیا بین جوان آهنگساز سریال میوۀ ممنوعه كه نه در گرایشات فكری و نه در وضع اقتصادی با خانوادۀ حاج یونس شباهتی دارد با دختر آن خانواده كفویتی وجود داشت؟ یا در سریال یك وجب خاك وقتی دست مهندس قلابی برای همه رو شد، دختر خانواده به خاطر دروغگویی از او جدا شد نه به این خاطر كه او نه یك مهندس كه یك CD فروش غیرمجاز كم سواد بود و دختر، تحصیلكرده و از خانوادهای آبرومند؛ نمیخواهیم بگوییم اگر تفاوت اقتصادی بین دو خانواده بسیار زیاد باشد حتما آن ازدواج به شکست خواهد انجامید ولی طبیعی خواهد بود اگر این اتفاق رخ دهد. ولی اگر به سرانجام خوبی برسد، استثناء است.
2. گناه حاج یونس چه بود؟ گناه کبیرهای که پنجاه سال عبادت حاج یونس فتوحی را بر باد داد؟ متاسفانه در خیلی از سریالهای صدا و سیما ازدواج مجدد، گناه کبیره تلقی میشود. هرگاه میخواهند یک نفر را نشان دهند که از او بدتر وجود ندارد میگویند زن دوم اختیار كرده یا اینکه زنی را به عقد موقت خود درآورده است. از یاد نبریم در داستان شیخ صنعان، سلوكی كه شیخ پیش از روبهرو شدن با دختر ترسا دارد و سلوكی كه پس از آن پیدا می كند به راستی از گناهان كبیره است ولی آیا چنین سلوكی را در حاج یونس دیدیم؟
از طرفی نوع تنبه حاج یونس هم برای ما جای پرسش است. او بر خود واجب كرد كه سه روزی را معتكف شود. آن هم اعتكافی كه در آن، مرتب از مسجد برای سركشی به هستی خارج میشد! بعد از خوب شدن هستی هم ناگهان حاج یونسِ عاشق صفت متنبه شد و آن گونه در آن رنگرزی گوشۀ عزلت اختیار كرد، بی آنكه مشخص شود علت تنبه او چه بوده است. حتی نوع آگاهی بخشی روحانی داستان هم نامعلوم بود. او تنها به هنگام فاشگوییهای حاج یونس در مسجد، از او خواست كه علنی ابراز گناه نكند. چه گناهی!؟
در داستانها و مباحث دراماتیك، دو عنصر قهرمان و ضدقهرمان داریم. باید ببینیم در برابر حاج یونس ما چه كسی قرار می گیرد. طرف مقابل همان مصطفی ـ آقای موسیقیدان ـ است. تنها کسی که در سریال هیچ اشکالی نداشت او بود. اگر قرار است همه را در معرض خطا نشان دهیم ـ هدفی كه برای رسیدن به آن، خطاهای حاج یونس را نمایش داده شدـ باید در ترسیم مصطفی، كه به نوعی قهرمان داستان به شمار میرفت هم جانب تعادل رعایت میشد. نه این كه او سراسر خوبی و پاكی باشد و خانوادۀ مذهبی حاج یونس سراسر تباهی.[2] در هر صورت پرداختن به قشرهای مذهبی جامعه و ترسیم آنها در قالب سریالهای مناسبتی و غیرمناسبتی باید با دقت بیشتری همراه شود و این مهم نبایست به پای حفظ جذابیتهای دراماتیك اثر قربانی شود.
نویسنده : عباس معلمی
منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. گرچه نباید از این نكته غفلت كرد كه بر خلاف بسیاری از روابط عاشقانۀ رسانهای كه برای بیننده به ویژه بینندۀ جوان تحریك كننده است، عشق سریال میوۀ ممنوعه تحریك كننده نبود.
2. تا اندازهای این نگاه متعادل در سریال شكرانه ـ جدای از همه ضعفهایش ـ رعایت شده بود. چرا كه در خانوادۀ ثروتمند رحمان، حامد پسر او جوانی بود كه هم در رعایت موازین شرعی می كوشید و هم رفتارهای دینمدارانهتری داشت.