آنچه در پی خواهد آمد گزارشی بلند است كه توسط دو تن از منتقدین و گزارشگران ژورنال مذهب و فیلم، ویلیام بلیزك(William L. Blizek) و روبی رامجی (Ruby Ramji) به مناسبت برگزاری جشنوارۀ فیلم ساندنس تهیه شده است. این جشنواره از تاریخ 17 تا 27 ژانویۀ سال 2008 در پارك سیتی شهر یوتای آمریكا برگزار شد. نظر به اهمیت این جشنواره و فیلمهای عمدتا مهجوری كه در آن به نمایش درآمدهاند ـ كه حتی این گزارش میتواند مدیران تامین برنامههای شبكههای مختلف رسانۀ ملی را ترغیب به خرید و نمایش برخی از آنها نماید ـ و همچنین آشنایی خوانندگان ماهنامۀ رواق هنر و اندیشه با برداشتها و تعاریف منتقدین و ریویونویسهای غربی از حضور دین در سینما، این گزارش بلند بالا در چهار شمارۀ پیاپی به چاپ رسید.
و اما بعد...
شام با رئیس جمهوری: سفر یك ملت[1]
1. ژنرال ارتشی پرویز مشرف در سال 1999 كودتایی نظامی در پاكستان به راه انداخت و در سال 2001 رییسجمهور پاكستان شد. از آن زمان به بعد او را به عنوان دیكتاتوری نظامی و رهبری ترقیخواه تلقی میكنند ولی مشرف به طور دموكراتیك انتخاب نشد.
2. سابیها سومار[2] و ساچیتاناندام ساتانانتان[3] كارگردانان این مستند، شبی را در منزل پرویز مشرف به ضیافت شام و ملاقات خصوصی گذراندند. مشرف، مشتاق به بحث دربارۀ آوردن دموكراسی به پاكستان و نقش خودش به عنوان یك رهبر نظامی در كشوری دموكراتیك و مدرن است.
3. این مستند سپس شروع به سفر در سراسر پاكستان میكند تا به كاركرد دموكراسی در یك كشور اسلامی بپردازد. فیلمسازان به مناطق دوردست میروند و با ملاهای[4] مسئول قبایل در استانهای مرزی شمال غربی صحبت میكنند. ملاها خواستار دولتی دینسالار[5] هستند و پیمان مشرف با ایالات متحده را دوست ندارند. آنها سپس با مردمان محلی صحبت میكنند. محلیها میگویند ما به حزب اسلامی[6] رأی میدهیم؛ زیرا همقبلیه هستند. با این حال با تحمیلات حزب موافق نیستند. میگویند كه ملاها قصد ممنوعیت موسیقی، رادیو و تلویزیون را دارند و به زنانشان اجازه نمیدهند به خیابان یا مدرسه بروند. سپس كارگردانان، ما را به دیگر سوی پاكستان میبرند؛ منطقهای ساحلی كه ساكنانش جوانانی روشنفكر و ثروتمندند. آنها از مشرف حمایت میكنند؛ زیرا او مخالف ملاهاست.
4. فیلمسازان با افراد مختلفی مصاحبه میكنند؛ از كارگران تا روشنفكران از اعضای حزبها و روزنامهنگاران تا دستفروشهای خیابانی تا به معنای دموكراسی از منظر آنها پی ببرند. در اینجا متوجه میشویم كه كشور به دو دسته تقسیم شده است؛ باسواد مرفه و فقیرِ تحت كنترل قبیله و قوانین اسلام. مشرف ادعای دفاع از كشور در برابر افراطگرایی را دارد ولی میبینیم كه چگونه حزب دینی در سالهای گذشته قدرت را به دست گرفته است.
5. این مستند به مشكلات گوناگون مشرف برای حكمرانی بر پاكستان نیز میپردازد؛ موانعی مانند افراطیها مذهبی، نظامیگری و جنگ آمریكا علیه ترور. هدف مشرف از برقراری دموكراسی در پاكستان زمانی مورد امتحان قرار میگیرد كه بوتو بعد از تبعیدی خودخواسته به مدت هشت سال به پاكستان باز میگردد تا حزب مردم را رهبری كند. مشرف مدعی است كه قدرت دموكراسی، بوتو را در انتخابات آتی شكست خواهد داد ولی با اعلام اوضاع اضطراری در كشور، حرفهای گذشتۀ خود را زیر پا میگذارد و ادعا میكند كه قصد حمایت از دموكراسیای را دارد كه هشت سال پیش پایه گذاشته است. متأسفانه مستند با استفعای مشرف از ریاست ارتش پاكستان در نوامبر سال 2007 پایان مییابد و ما حادثۀ غمانگیز ترور بوتو را در فیلم نداریم. به هر حال به معنای واقعی دموكراسی و عواقب آن در پاكستان در حال رأی پی نمیبریم.
فوئب در سرزمین عجایب[7]
1. دَنیل بارنز،[8] کارگردان و فیلمنامهنویسِ فیلمی جذاب دربارۀ خانواده، اخلاق و بلوغ است. این فیلم، متشکل از ستارگانی چون فلیسیتی هافمن،[9] بیل پولمن[10] و پاتریشیا کلارکسون[11] دربارۀ دختر جوانی با نام فوئب است که متفاوت، مستعد، خیالپرداز و تا اندازهای مشکلساز برای والدین و معلمانش است. فوئب به دنیای خیال به ویژه دنیای آلیس در سرزمین عجایب، پناه میبرد تا با مشکلاتش کنار آید. فوئب، پزشک خود را از علاقهاش به خیال مطلع میکند؛ زیرا در سرزمین عجایب هیچ چیز سر جای خودش نیست.
2. مادر فوئب، فردی دانشگاهی است ولی احساس ناامیدی میکند؛ زیرا نمیتواند پایاننامهاش را به پایان رسانده و با دخترش ارتباط برقرار کند. مادر فوئب برای پروراندن تخیلات دخترش هر گونه مانعی را از سر راهش برمیدارد و از این طریق او را به حالت طبیعی خستهکنندهای باز میگرداند. از طرف دیگر پدر فوئب قوانین سنگینتری را وضع میکند تا دخترش از او تبعیت کند. معلّم مستعد تئاتر فوئب، دوشیزه داجر، استعداد و ظرفیت فوئب را برای یادگیری میپروراند. به هر حال فیلم آکنده از ناامیدی است و این دانشآموز مستعد روزبهروز از واقعیت دور میشود.
3. عدم توانایی فوئب برای سازگاری با محیط اطرافش پرسشهایی دربارۀ اخلاقیات و تبعیت کودکان از عُرف در ذهنش ایجاد میکند. در لحظهای شهودی، فوئب نظارهگر پرنسسی در ناتکراکر[12] است و آرزو میکند که اگر لباسی شبیه او و به اندازۀ کافی بلند داشت وقتی یک روز صبح از خواب بلند شود، پرنسس شده است. اینکه در بزرگسالی ما چه شکلی هستیم در اینجا زیر سؤال میرود. آیا سازگاری با ارزشهای سنتی ما را آنچه هستیم بار میآورد یا ما تنها مقلد ارزشها و ایدهآلهایی هستیم که از کودکی بر ما تحمیل شدهاند؟
4. فوئب با وارد شدن به دنیای تئاتر و در جریان نمایش مدرسهای آلیس در سرزمین عجایب با پسر جوان جسوری با نام جَمی آشنا میشود. جمی به او کمک میکند تا برای رسیدن به آرزوهایش مسیر درست را در این دنیای قانونمحور پیدا کند. جَمی برای فوئب توضیح میدهد که توانایی او در گرفتن نقش در نمایش به دلیل دعا کردن و یا نفرت از چیزی است و خداوند آن را به تو نیز خواهد داد. با اینکه هیچکدام از این دو نفر به خدا اعتقاد ندارند، پسر جوان دعا کردن برای نقش دلخواهش ـ ملکه در نمایش آلیس در سرزمین عجایب ـ را میپذیرد. جمی شخصیتی است که با قوانین خود بازی میکند. متأسفانه فوئب برای گرفتن نقش به اصراری وسواسگونه دچار میشود و حتی پس از پذیرفتن نقش، بدون هراس از اخراج شدن این رفتار را ادامه میدهد. این رفتارِ مادرش را بیش از پیش آزار میدهد.
5. فوئب در سرزمین عجایب با اجرای نمایش به پایان میرسد و فوئب نقش آلیس را بازی میکند. دوشیزه داجر که در طول فیلم، نقش راهنمای فوئب را داشته است در شب اوّل نمایش با آلیسِ خیالی ظاهر گشته و به یكباره ناپدید میشود تا بیننده متوجه شود كه فوئب به جایگاه خود در این دنیای آکنده از قوانین و ارزشها پی برده است. او آزاد است تا هر که میخواهد باشد. فوئب ما را با این مسیر تنها میگذارد. شما؟ شما که هستید؟ او ما را وادار به تفکر دربارۀ لباسها و رفتارمان مطابق با اخلاقیات، ایدهآلها و ارزشهایی میکند که از دوران کودکی همراهمان بودهاند.
کَلّهحولهای[13]
1. نیاز به عشق میتواند انسان را به جاهای خطرناکی بکشاند. یک دختر سیزدهساله گیر افتاده بین والدینی مغرور که بویی از عشق نبردهاند به دنبال عشق در جاهای دیگر میگردد و اینجاست که عشق خطرناک است.
2. کلهحولهای، به کارگردانی اَلِن بال[14] بر اساس اوّلین رمان آلیسیا اِریان[15] ساخته شده است. فیلم در طول جنگ خلیج اوّل و در حال و هوایی ضدّ عرب کلید خورد. جَسیرا، دختر جوان جذاب و زیبایی است که همراه با مادر ایرلندی ـ آمریکاییاش در سیرِکوز[16] زندگی میکند. مادرش گِیل، به دلیل علاقۀ دوستپسرش بَری به جَسیرا، جَسیرا را تنبیه میکند. به همین خاطر مادر، دخترش را به هیوستون میفرستد تا در آنجا با پدر مسیحیِ لبنانیاش، ریفات زندگی کند. ریفات رفتاری متزلزل دارد. از یک طرف به مسیح اعتقاد راسخ دارد و از طرف دیگر دخترش را به دلیل بیاخلاقی و تبعیت نکردن از دستورات تنبیه میکند. مفهوم اخلاقیات در این فیلم شبیه نقطهنظرات نیچه با نام تبارشناسی اخلاقیات[17] است. نیچه، اخلاق بردگان را شبیه اخلاق مسیحیت میداند؛ انتقامگیر، زننده و ناتوان در تمایز بین تفاوتها. وی معتقد است که هر چه خیر نیست، شر است. با اینکه این فیلم دربارۀ دین نیست ولی مفهوم بنیادی اخلاقیات از جامعۀ مسیحی ـ یهودیای نشات میگیرد که ما در آن زندگی میکنیم و اوضاع سیاسیاش ما را احاطه کرده است.
3. کلهحولهای پر از نقشهای جنسی، سیاسی، نژادی و قومی است. با بلوغ جنسی جسیرا پی میبریم که مردان اطراف او با این مسئله در تعارضاند. پدرش دوست ندارد دیگران بفهمند دخترش بزرگ شده و به بلوغ جنسی رسیده است. همسایهاش آقای ووسو از آسیب پذیری جسیرا سوء استفاده میکند. دوستپسرش توماس او را مجبور به داشتن رابطۀ جنسی میکند و میخواهد جسیرا دربارۀ این موضوع چیزی به کسی نگوید.
4. بیارادگی جسیرا در طول فیلم مشهود است؛ زیرا اجازه میدهد تا اطرافیانش خوب و بد و اخلاق مناسب را برایش تشخیص دهند. مادرش او را به دلیل داشتن دوستپسر، بیاخلاق میداند. پدرش اجازۀ دیدن پسری سیاهپوست را به او نمیدهد؛ چون معتقد است مردم دیگر به او احترام نمیگذارند. همسایهاش از او میخواهد که هیچوقت بزرگ نشود و همبازیاش بماند؛ زیرا مردم او را بیبند و بار فرض خواهند کرد. دوست پسرش توماس او را سیاهزنگی[18] صدا میزند ولی به او هشدار میدهد نگذارد مردم اسم رویش بگذارند. همۀ مردان بالغ اطرافش خویشتندار و مغرورند ولی همزمان میخواهند عوامل بیرونی را که قصد وارد شدن به زندگیشان دارند، سرکوب کنند. پدر از توماس و سیاه بودنش بدش میآید. آقای ووسو از همسایهاش که تفکرات جنگطلبانه علیه آمریکا دارد، متنفر است و...
5. یكی دیگر از عناصر اخلاق بردهوار نیچهای فیلم، مفهوم مرد پاک[19] است. او مردی است که خود را میشوید، بعضی غذاها را که باعث بیماریهای پوستی میشوند، نمیخورد، با زنان طبقۀ پایین همخوابگی ندارد و از خون میترسد. این ترس از ناپاکی در سراسر فیلم موج میزند. سرانجام جسیرا پی میبرد که باید صدای درونش را فریاد زند، كه دیگر نمیخواهد کتک بخورد یا استثمار بشود. میخواهد همانطور که هست، قبولش کنند و میخواهد دوستش داشته باشند.
6. کلهحولهای، فیلمی لطیف[20] نیست. شما را ناراحت میکند. همچنین در ذهن شما این پرسش را ایجاد میکند که چه کسی تعیین میکند اخلاق خوب چیست و در این محیط متناقض در حومۀ آمریکا که کودکانمان بزرگ میشوند، چه کسی میفهمد که اخلاق خوب و بد چیست؟ به ویژه هنگامی که با بقیه تفاوت دارید؟
یاسوكونی[21]
یك شمشیر به دو میلیون و چهل و شش هزار روح تجسد میبخشد.[22]
1. فیلم با شمشیرسازی نودساله با نام نائوهارو كاریا[23] شروع میشود؛ تنها شمشیرساز بازماندۀ صنف آهنگران ژاپن كه شمشیرهای فولادی جنگجویان ژاپنی را میساخت.
2. معبد یاسوكونی در سال 1896 ساخته شد و مفتخر به پذیرفتن مقبرههای دو میلیون و چهل و شش هزار جنجگویی است كه برای ژاپن كشته شدند. برخی از این كشتهشدگان اكنون به عنوان مجرم جنگی تلقی میشوند. عبادتكنندگان معبد، معتقدند كه شمشیرها زنده كنندۀ یاد آن كشتهشدگان هستند. این مستند به كارگردانی لی یینگ[24] از چین به بحثهای پیرامون مبعد و شمشیرهایی كه برای كشتن چینیها در نبرد عظیم شرق[25] در شصتسال پیش استفاده شدند، میپردازد. معبد یاسوكونی به عنوان نیرویی متحدكننده برای احقاق حق ژاپنیها و هم به عنوان نماد وحشتناك گذشتۀ زشت ژاپن شناخته میشود.
3. مستند با استفاده از علامت روی شمشیر كه بدن شینتو[26] خوانده میشود، سعی در بررسی تاریخ گذشتۀ ژاپن از جمله قتلعام نانجینگ[27] به سال 1937 و مسابقۀ دو افسر نظامی در بریدن سر 100 نفر را دارد. این دو افسر بعدها به عنوان مجرم جنگی اعدام شدند. اسامی این مجرمان اكنون در میان مقبرههای معبد است و عامل مخالفتهای بینالمللی بر علیه این مكان شده است.
4. مستند یاسوكونی، همچنین به بررسی دیدار سالانۀ بحثبرانگیز نخستوزیر سابق ژاپن جونیچیو كوییزومی[28] از معبد، همزمان با درخواست خانوادههای كرهای و تایوانی كشتهشدگان كه خواستار حذف اسامی مجرمین جنگی از معبد هستند، میپردازد. در این مخالفتها شاهد اعتقادات مذهبی نیز هستیم. آنهایی كه به شینتوییسم اعتقاد ندارند و مجبور به جنگ برای ژاپن شدهاند خواستار بازگشت ارواح اجدادشان هستند تا خانوادههایشان بتوانند مردگانشان را با آداب و رسوم مذهبی خود زیارت كنند. دیگر مخالفان، معبد را نقضكنندۀ قانون مذهب و دولت[29] میدانند؛ زیرا معبد یاسوكونی مكان مذهبی خصوصی است. صومعهای كه معبد، تحت نظارتش است اسامی مردگان را حذف نمیكند؛ زیرا آنها را شهدایی[30] تلقی میكند كه تعلق به حكومت دارند.
5. كاریای شمشیرساز در این مستند، همانند پلی است تا به نقش شمشیر در تاریخ آشفتۀ ژاپن پی ببریم. با اینكه كاریا از خطاكاری و جنایات تاریخی ژاپن آگاه است ولی خود را جدای از جفاهایی میداند كه با شمشیرهای ساخت او بر مردم رفته است. او بیشتر بر جنبۀ هنری كار خود نظر دارد. این فیلم، همچنین مردمانی را نشان میدهد كه منكر تجاوز نانجینگها و بریدن سر زندانیان برای تفریح میشوند. آنها این مخالفتها را ناشی از نوعی دستكاری تاریخ در رابطه با معبد میدانند. لی یینگ تا پایان مستندش، شمشیر و صحنههای جرم و جنایت را با خود دارد.
6. با اینكه مستند بعضی وقتها ناآرام و ناپیوسته است ولی میتوانست با توجه به وقت طولانیاش (123 دقیقه) تدوین شود. این فیلم تا اندازهای داوری نیز میكند. این مستند، فیلمی آموزشی نه تنها دربارۀ تاریخ ژاپن بلكه دربارۀ فهم نقش دین در به یادآوری ژاپن است.
· این مقاله از شمارۀ آوریل سال 2008 مجلۀ اینترنتی دین و فیلم به نشانی زیر برداشت و ترجمه شده است:
http://www.unomaha.edu/jrf
برگردان: روحالله عطایی
بهكوشش: سیدحمیدرضا قادری
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست وچهارم
Ps147
1.Dinner with the President: A Nation’s Journey
2. Sabiha Sumar
3. Sachithanandam Sathananthan
4. Mullahs
5. theocratic state
6. Islamic Party
7. Phoebe in Wonderland
8. Daniel Barnz
9. Felicity Huffman
10. Bill Pullman
11. Patricia Clarkson
12. Nutcracker
13. Towelhead
14. Alan Ball
15. Alicia Erian
16. Syracuse: city in central New York.
17. Genealogy of Morals
18. sand nigger
19. clean man
20. subtle movie
21. Yasukuni
22. "One sword embodies 2.46 million souls"
23. Naoharu Kariya
24. Li Ying
25. Great East War
26. body of Shinto
27. Nanjing Massacre
28. Junichiro Koizumi
29. church and state
30. martyrs
و اما بعد...
شام با رئیس جمهوری: سفر یك ملت[1]
1. ژنرال ارتشی پرویز مشرف در سال 1999 كودتایی نظامی در پاكستان به راه انداخت و در سال 2001 رییسجمهور پاكستان شد. از آن زمان به بعد او را به عنوان دیكتاتوری نظامی و رهبری ترقیخواه تلقی میكنند ولی مشرف به طور دموكراتیك انتخاب نشد.
2. سابیها سومار[2] و ساچیتاناندام ساتانانتان[3] كارگردانان این مستند، شبی را در منزل پرویز مشرف به ضیافت شام و ملاقات خصوصی گذراندند. مشرف، مشتاق به بحث دربارۀ آوردن دموكراسی به پاكستان و نقش خودش به عنوان یك رهبر نظامی در كشوری دموكراتیك و مدرن است.
3. این مستند سپس شروع به سفر در سراسر پاكستان میكند تا به كاركرد دموكراسی در یك كشور اسلامی بپردازد. فیلمسازان به مناطق دوردست میروند و با ملاهای[4] مسئول قبایل در استانهای مرزی شمال غربی صحبت میكنند. ملاها خواستار دولتی دینسالار[5] هستند و پیمان مشرف با ایالات متحده را دوست ندارند. آنها سپس با مردمان محلی صحبت میكنند. محلیها میگویند ما به حزب اسلامی[6] رأی میدهیم؛ زیرا همقبلیه هستند. با این حال با تحمیلات حزب موافق نیستند. میگویند كه ملاها قصد ممنوعیت موسیقی، رادیو و تلویزیون را دارند و به زنانشان اجازه نمیدهند به خیابان یا مدرسه بروند. سپس كارگردانان، ما را به دیگر سوی پاكستان میبرند؛ منطقهای ساحلی كه ساكنانش جوانانی روشنفكر و ثروتمندند. آنها از مشرف حمایت میكنند؛ زیرا او مخالف ملاهاست.
4. فیلمسازان با افراد مختلفی مصاحبه میكنند؛ از كارگران تا روشنفكران از اعضای حزبها و روزنامهنگاران تا دستفروشهای خیابانی تا به معنای دموكراسی از منظر آنها پی ببرند. در اینجا متوجه میشویم كه كشور به دو دسته تقسیم شده است؛ باسواد مرفه و فقیرِ تحت كنترل قبیله و قوانین اسلام. مشرف ادعای دفاع از كشور در برابر افراطگرایی را دارد ولی میبینیم كه چگونه حزب دینی در سالهای گذشته قدرت را به دست گرفته است.
5. این مستند به مشكلات گوناگون مشرف برای حكمرانی بر پاكستان نیز میپردازد؛ موانعی مانند افراطیها مذهبی، نظامیگری و جنگ آمریكا علیه ترور. هدف مشرف از برقراری دموكراسی در پاكستان زمانی مورد امتحان قرار میگیرد كه بوتو بعد از تبعیدی خودخواسته به مدت هشت سال به پاكستان باز میگردد تا حزب مردم را رهبری كند. مشرف مدعی است كه قدرت دموكراسی، بوتو را در انتخابات آتی شكست خواهد داد ولی با اعلام اوضاع اضطراری در كشور، حرفهای گذشتۀ خود را زیر پا میگذارد و ادعا میكند كه قصد حمایت از دموكراسیای را دارد كه هشت سال پیش پایه گذاشته است. متأسفانه مستند با استفعای مشرف از ریاست ارتش پاكستان در نوامبر سال 2007 پایان مییابد و ما حادثۀ غمانگیز ترور بوتو را در فیلم نداریم. به هر حال به معنای واقعی دموكراسی و عواقب آن در پاكستان در حال رأی پی نمیبریم.
فوئب در سرزمین عجایب[7]
1. دَنیل بارنز،[8] کارگردان و فیلمنامهنویسِ فیلمی جذاب دربارۀ خانواده، اخلاق و بلوغ است. این فیلم، متشکل از ستارگانی چون فلیسیتی هافمن،[9] بیل پولمن[10] و پاتریشیا کلارکسون[11] دربارۀ دختر جوانی با نام فوئب است که متفاوت، مستعد، خیالپرداز و تا اندازهای مشکلساز برای والدین و معلمانش است. فوئب به دنیای خیال به ویژه دنیای آلیس در سرزمین عجایب، پناه میبرد تا با مشکلاتش کنار آید. فوئب، پزشک خود را از علاقهاش به خیال مطلع میکند؛ زیرا در سرزمین عجایب هیچ چیز سر جای خودش نیست.
2. مادر فوئب، فردی دانشگاهی است ولی احساس ناامیدی میکند؛ زیرا نمیتواند پایاننامهاش را به پایان رسانده و با دخترش ارتباط برقرار کند. مادر فوئب برای پروراندن تخیلات دخترش هر گونه مانعی را از سر راهش برمیدارد و از این طریق او را به حالت طبیعی خستهکنندهای باز میگرداند. از طرف دیگر پدر فوئب قوانین سنگینتری را وضع میکند تا دخترش از او تبعیت کند. معلّم مستعد تئاتر فوئب، دوشیزه داجر، استعداد و ظرفیت فوئب را برای یادگیری میپروراند. به هر حال فیلم آکنده از ناامیدی است و این دانشآموز مستعد روزبهروز از واقعیت دور میشود.
3. عدم توانایی فوئب برای سازگاری با محیط اطرافش پرسشهایی دربارۀ اخلاقیات و تبعیت کودکان از عُرف در ذهنش ایجاد میکند. در لحظهای شهودی، فوئب نظارهگر پرنسسی در ناتکراکر[12] است و آرزو میکند که اگر لباسی شبیه او و به اندازۀ کافی بلند داشت وقتی یک روز صبح از خواب بلند شود، پرنسس شده است. اینکه در بزرگسالی ما چه شکلی هستیم در اینجا زیر سؤال میرود. آیا سازگاری با ارزشهای سنتی ما را آنچه هستیم بار میآورد یا ما تنها مقلد ارزشها و ایدهآلهایی هستیم که از کودکی بر ما تحمیل شدهاند؟
4. فوئب با وارد شدن به دنیای تئاتر و در جریان نمایش مدرسهای آلیس در سرزمین عجایب با پسر جوان جسوری با نام جَمی آشنا میشود. جمی به او کمک میکند تا برای رسیدن به آرزوهایش مسیر درست را در این دنیای قانونمحور پیدا کند. جَمی برای فوئب توضیح میدهد که توانایی او در گرفتن نقش در نمایش به دلیل دعا کردن و یا نفرت از چیزی است و خداوند آن را به تو نیز خواهد داد. با اینکه هیچکدام از این دو نفر به خدا اعتقاد ندارند، پسر جوان دعا کردن برای نقش دلخواهش ـ ملکه در نمایش آلیس در سرزمین عجایب ـ را میپذیرد. جمی شخصیتی است که با قوانین خود بازی میکند. متأسفانه فوئب برای گرفتن نقش به اصراری وسواسگونه دچار میشود و حتی پس از پذیرفتن نقش، بدون هراس از اخراج شدن این رفتار را ادامه میدهد. این رفتارِ مادرش را بیش از پیش آزار میدهد.
5. فوئب در سرزمین عجایب با اجرای نمایش به پایان میرسد و فوئب نقش آلیس را بازی میکند. دوشیزه داجر که در طول فیلم، نقش راهنمای فوئب را داشته است در شب اوّل نمایش با آلیسِ خیالی ظاهر گشته و به یكباره ناپدید میشود تا بیننده متوجه شود كه فوئب به جایگاه خود در این دنیای آکنده از قوانین و ارزشها پی برده است. او آزاد است تا هر که میخواهد باشد. فوئب ما را با این مسیر تنها میگذارد. شما؟ شما که هستید؟ او ما را وادار به تفکر دربارۀ لباسها و رفتارمان مطابق با اخلاقیات، ایدهآلها و ارزشهایی میکند که از دوران کودکی همراهمان بودهاند.
کَلّهحولهای[13]
1. نیاز به عشق میتواند انسان را به جاهای خطرناکی بکشاند. یک دختر سیزدهساله گیر افتاده بین والدینی مغرور که بویی از عشق نبردهاند به دنبال عشق در جاهای دیگر میگردد و اینجاست که عشق خطرناک است.
2. کلهحولهای، به کارگردانی اَلِن بال[14] بر اساس اوّلین رمان آلیسیا اِریان[15] ساخته شده است. فیلم در طول جنگ خلیج اوّل و در حال و هوایی ضدّ عرب کلید خورد. جَسیرا، دختر جوان جذاب و زیبایی است که همراه با مادر ایرلندی ـ آمریکاییاش در سیرِکوز[16] زندگی میکند. مادرش گِیل، به دلیل علاقۀ دوستپسرش بَری به جَسیرا، جَسیرا را تنبیه میکند. به همین خاطر مادر، دخترش را به هیوستون میفرستد تا در آنجا با پدر مسیحیِ لبنانیاش، ریفات زندگی کند. ریفات رفتاری متزلزل دارد. از یک طرف به مسیح اعتقاد راسخ دارد و از طرف دیگر دخترش را به دلیل بیاخلاقی و تبعیت نکردن از دستورات تنبیه میکند. مفهوم اخلاقیات در این فیلم شبیه نقطهنظرات نیچه با نام تبارشناسی اخلاقیات[17] است. نیچه، اخلاق بردگان را شبیه اخلاق مسیحیت میداند؛ انتقامگیر، زننده و ناتوان در تمایز بین تفاوتها. وی معتقد است که هر چه خیر نیست، شر است. با اینکه این فیلم دربارۀ دین نیست ولی مفهوم بنیادی اخلاقیات از جامعۀ مسیحی ـ یهودیای نشات میگیرد که ما در آن زندگی میکنیم و اوضاع سیاسیاش ما را احاطه کرده است.
3. کلهحولهای پر از نقشهای جنسی، سیاسی، نژادی و قومی است. با بلوغ جنسی جسیرا پی میبریم که مردان اطراف او با این مسئله در تعارضاند. پدرش دوست ندارد دیگران بفهمند دخترش بزرگ شده و به بلوغ جنسی رسیده است. همسایهاش آقای ووسو از آسیب پذیری جسیرا سوء استفاده میکند. دوستپسرش توماس او را مجبور به داشتن رابطۀ جنسی میکند و میخواهد جسیرا دربارۀ این موضوع چیزی به کسی نگوید.
4. بیارادگی جسیرا در طول فیلم مشهود است؛ زیرا اجازه میدهد تا اطرافیانش خوب و بد و اخلاق مناسب را برایش تشخیص دهند. مادرش او را به دلیل داشتن دوستپسر، بیاخلاق میداند. پدرش اجازۀ دیدن پسری سیاهپوست را به او نمیدهد؛ چون معتقد است مردم دیگر به او احترام نمیگذارند. همسایهاش از او میخواهد که هیچوقت بزرگ نشود و همبازیاش بماند؛ زیرا مردم او را بیبند و بار فرض خواهند کرد. دوست پسرش توماس او را سیاهزنگی[18] صدا میزند ولی به او هشدار میدهد نگذارد مردم اسم رویش بگذارند. همۀ مردان بالغ اطرافش خویشتندار و مغرورند ولی همزمان میخواهند عوامل بیرونی را که قصد وارد شدن به زندگیشان دارند، سرکوب کنند. پدر از توماس و سیاه بودنش بدش میآید. آقای ووسو از همسایهاش که تفکرات جنگطلبانه علیه آمریکا دارد، متنفر است و...
5. یكی دیگر از عناصر اخلاق بردهوار نیچهای فیلم، مفهوم مرد پاک[19] است. او مردی است که خود را میشوید، بعضی غذاها را که باعث بیماریهای پوستی میشوند، نمیخورد، با زنان طبقۀ پایین همخوابگی ندارد و از خون میترسد. این ترس از ناپاکی در سراسر فیلم موج میزند. سرانجام جسیرا پی میبرد که باید صدای درونش را فریاد زند، كه دیگر نمیخواهد کتک بخورد یا استثمار بشود. میخواهد همانطور که هست، قبولش کنند و میخواهد دوستش داشته باشند.
6. کلهحولهای، فیلمی لطیف[20] نیست. شما را ناراحت میکند. همچنین در ذهن شما این پرسش را ایجاد میکند که چه کسی تعیین میکند اخلاق خوب چیست و در این محیط متناقض در حومۀ آمریکا که کودکانمان بزرگ میشوند، چه کسی میفهمد که اخلاق خوب و بد چیست؟ به ویژه هنگامی که با بقیه تفاوت دارید؟
یاسوكونی[21]
یك شمشیر به دو میلیون و چهل و شش هزار روح تجسد میبخشد.[22]
1. فیلم با شمشیرسازی نودساله با نام نائوهارو كاریا[23] شروع میشود؛ تنها شمشیرساز بازماندۀ صنف آهنگران ژاپن كه شمشیرهای فولادی جنگجویان ژاپنی را میساخت.
2. معبد یاسوكونی در سال 1896 ساخته شد و مفتخر به پذیرفتن مقبرههای دو میلیون و چهل و شش هزار جنجگویی است كه برای ژاپن كشته شدند. برخی از این كشتهشدگان اكنون به عنوان مجرم جنگی تلقی میشوند. عبادتكنندگان معبد، معتقدند كه شمشیرها زنده كنندۀ یاد آن كشتهشدگان هستند. این مستند به كارگردانی لی یینگ[24] از چین به بحثهای پیرامون مبعد و شمشیرهایی كه برای كشتن چینیها در نبرد عظیم شرق[25] در شصتسال پیش استفاده شدند، میپردازد. معبد یاسوكونی به عنوان نیرویی متحدكننده برای احقاق حق ژاپنیها و هم به عنوان نماد وحشتناك گذشتۀ زشت ژاپن شناخته میشود.
3. مستند با استفاده از علامت روی شمشیر كه بدن شینتو[26] خوانده میشود، سعی در بررسی تاریخ گذشتۀ ژاپن از جمله قتلعام نانجینگ[27] به سال 1937 و مسابقۀ دو افسر نظامی در بریدن سر 100 نفر را دارد. این دو افسر بعدها به عنوان مجرم جنگی اعدام شدند. اسامی این مجرمان اكنون در میان مقبرههای معبد است و عامل مخالفتهای بینالمللی بر علیه این مكان شده است.
4. مستند یاسوكونی، همچنین به بررسی دیدار سالانۀ بحثبرانگیز نخستوزیر سابق ژاپن جونیچیو كوییزومی[28] از معبد، همزمان با درخواست خانوادههای كرهای و تایوانی كشتهشدگان كه خواستار حذف اسامی مجرمین جنگی از معبد هستند، میپردازد. در این مخالفتها شاهد اعتقادات مذهبی نیز هستیم. آنهایی كه به شینتوییسم اعتقاد ندارند و مجبور به جنگ برای ژاپن شدهاند خواستار بازگشت ارواح اجدادشان هستند تا خانوادههایشان بتوانند مردگانشان را با آداب و رسوم مذهبی خود زیارت كنند. دیگر مخالفان، معبد را نقضكنندۀ قانون مذهب و دولت[29] میدانند؛ زیرا معبد یاسوكونی مكان مذهبی خصوصی است. صومعهای كه معبد، تحت نظارتش است اسامی مردگان را حذف نمیكند؛ زیرا آنها را شهدایی[30] تلقی میكند كه تعلق به حكومت دارند.
5. كاریای شمشیرساز در این مستند، همانند پلی است تا به نقش شمشیر در تاریخ آشفتۀ ژاپن پی ببریم. با اینكه كاریا از خطاكاری و جنایات تاریخی ژاپن آگاه است ولی خود را جدای از جفاهایی میداند كه با شمشیرهای ساخت او بر مردم رفته است. او بیشتر بر جنبۀ هنری كار خود نظر دارد. این فیلم، همچنین مردمانی را نشان میدهد كه منكر تجاوز نانجینگها و بریدن سر زندانیان برای تفریح میشوند. آنها این مخالفتها را ناشی از نوعی دستكاری تاریخ در رابطه با معبد میدانند. لی یینگ تا پایان مستندش، شمشیر و صحنههای جرم و جنایت را با خود دارد.
6. با اینكه مستند بعضی وقتها ناآرام و ناپیوسته است ولی میتوانست با توجه به وقت طولانیاش (123 دقیقه) تدوین شود. این فیلم تا اندازهای داوری نیز میكند. این مستند، فیلمی آموزشی نه تنها دربارۀ تاریخ ژاپن بلكه دربارۀ فهم نقش دین در به یادآوری ژاپن است.
· این مقاله از شمارۀ آوریل سال 2008 مجلۀ اینترنتی دین و فیلم به نشانی زیر برداشت و ترجمه شده است:
http://www.unomaha.edu/jrf
برگردان: روحالله عطایی
بهكوشش: سیدحمیدرضا قادری
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست وچهارم
Ps147
1.Dinner with the President: A Nation’s Journey
2. Sabiha Sumar
3. Sachithanandam Sathananthan
4. Mullahs
5. theocratic state
6. Islamic Party
7. Phoebe in Wonderland
8. Daniel Barnz
9. Felicity Huffman
10. Bill Pullman
11. Patricia Clarkson
12. Nutcracker
13. Towelhead
14. Alan Ball
15. Alicia Erian
16. Syracuse: city in central New York.
17. Genealogy of Morals
18. sand nigger
19. clean man
20. subtle movie
21. Yasukuni
22. "One sword embodies 2.46 million souls"
23. Naoharu Kariya
24. Li Ying
25. Great East War
26. body of Shinto
27. Nanjing Massacre
28. Junichiro Koizumi
29. church and state
30. martyrs