در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۸ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42916

اسطوره و هنر(بخش اول)

بسم الله الرحمن الرحيم   اسطوره و هنر(بخش اول)                                &n

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اسطوره و هنر(بخش اول)                                    

درآمد

مقالة حاضر به بررسی اسطوره از دو منظر متفاوت، در دو حوزة تاریخی قرن نوزدهم و بیستم میلادی می‌پردازد و سپس رابطة آن را با هنر و حضور اسطوره در عصر پست مدرن، مورد ارزیابی اجمالی قرار می‌دهد.

با محور قرار دادن نگره‌های قرن بیستم در زمینة اسطوره، به ویژه نظریات میرچا الیاده، نحوة تداوم زیست بشری با رازآلودگی اسطوره‌ها، آن هم در عصر جدید ـ از این جهت که هر دو معناگرا و رازآلود هستند و خصلتی متافیزیکال دارند و غایت آنها نیز ماوراء الطبیعی می‌باشد و تجربۀ درونی فرد، قاعدۀ اصلی هر دو می‌باشد ـ دانسته می شود که فرد با اتکا به شهود شخصی خویش، این راه را می‌پیماید؛ گرچه بعدها همین تجربیات، قواعدی هنجاری در نظام طبیعی ایجاد می‌کنند تا نحوة تکرار و بازتولید زمان بی‌زمانی تداوم یابد. این مقاله به اجمال و با بررسی نظرات گوناگون در باب اسطوره و بازشماری کارکردهای اسطوره و هنر، نگاهی تطبیقی به این دو دارد و در پایان با بررسی پاره‌ای از حوزه‌های هنری و ارتباط آنها با اسطوره، به منظور خود نزدیک می‌شود.

اسطوره در لغت

اسطوره در زبان فارسی، واژه‌ای برآمده از ریشۀ سطر است که در زبان تازی، به معنای افسانه و سخنانی بی‌اساس، شگفت‌انگیز و پریشان است که مکتوب شده باشد. در قرآن از اساطیر الأولین سخن رفته که مراد افسانه‌ها و نوشته‌های پیشینیان است.[1] در آیۀ 25 سورۀ انعام نیز از واژۀ اساطیر الأولین به معنای افسانۀ پیشینیان استفاده شده است. همچنین در آیۀ 24 سورۀ نحل نیز این لفظ آمده است.

در قرآن اساطیر، مترادف افسانه آمده است و مراد از اسطوره همان افسانۀ گذشتگان است که به صورت شفاهی، از نسلی به نسلی انتقال می‌یافت و بیشتر وجه حماسی داشت و تولید ابرقهرمان‌های قومی و قبیلگی را برای برتری یافتن در میان قبایل و گروه‌ها موجه می‌نمود.

پس چنان که گذشت، اسطوره از سطر و بیشتر به معنای نوشتن است؛ اما هیچ پیوندی با نوشتار ندارد؛ زیرا یکی از ویژگی‌های اساسی افسانه‌ها و حکایات این است که بیشتر در میان مردم کوچه و بازار، به طور شفاهی بیان شود[2].

هم‌نشین واژۀ اسطوره در زبان انگلیسی Myth است که از موتوس (Muthos) یونانی مشتق شده است و در لغت با Historia به معنای روایت تاریخ هم‌ریشه است. در یونانی میتوس به معنای شرح، خبر و قصه آمده که با واژۀ انگلیسی Mouth یعنی دهان، بیان و روایت هم‌ریشه است. موتوس به معنای قول، روایت و گفتار است که یونانیان در آغاز، به معنای بیان شفاهی به کار می‌بردند؛ اما رفته رفته، به معنای پیرنگ و طرح نمایش به کار گرفته شد و با کنش و رفتار، پیوندی گسست‌ناپذیر پیدا کرد. ارسطو نیز در کتاب فن شعر مدعی است که موتوس چیزی نیست جز طرح و پیرنگ و نمایش. در نظر یونانیان، کنش در اسطوره نقش دارد. شاید از همین جهت بتوان گفت که اسطوره در فرهنگ یونانیان باستان تجربه‌ای زیستی بود که با فراگردهای روزمرۀ آدمیان سر و کار داشت.[3]

هم‌نهادی و همنشینی واژۀ میتوس و لوگوس فراز و نشیبی تاریخی و پر اختلاف دارد. میتوس در ابتدا در مقابل لوگوس به کار نمی‌رفت، بلکه حتی آن دو را هم معنا و هم نهاد می‌دانستند. آرتور اکینر یادآور می‌شود که پروتاگوراس، از سوفسطائیان هم عصر افلاطون، میتوس و لوگوس را وجوهی خاص از حقیقت می‌دانست. البته در مكالمۀ او با افلاطون، هر دوی این مفاهیم یکسان به کار رفته‌؛ اما بعدها متدولوژی پوزیتیویستی و حاکمیت پوزیتیویسم منطقی، مهر باطل بر تمامی نگره‌های معرفتی غیر حسّی زد و حتی قبل از آن میتوس در تقابل با لوگوس قرار گرفت. یکی از اندیشمندان به نام پیندار، میتوس را به معنای پندار و خیال، در تقابل با لوگوس به معنای کلام عقلی به کار برد.[4]

تعریف این لفظ مشکل است؛ زیرا هر تعریفی به حد یا رسم مشخص می‌شود؛ اما ماهیت استعاری و تمثیلی آن مانع بزرگی است. اگوستین قدیس در پاسخ به این پرسش که اسطوره چیست؟ گفته است:

خیلی ساده است، به شرط آنکه از من نپرسند! هر گاه خواستم دربارۀ اسطوره توضیح بدهم، عاجز مانده‌ام.[5]

آنچه در این تحقیق مورد کند و کاش قرار می‌گیرد‍، این است که آنچه نگرۀ مسلط اندیشمندان قرن نوزدهم نسبت به اسطوره، تحت عنوان کذب محض و خیالوارۀ بی‌بنیان مطرح بود، با آنچه بعدها با تحقیقات میرچا الیاده در قرن بیستم آغاز شد، متفاوت بود. الیاده و پیروانش به جای آنکه همچون اسلافشان، اسطوره را به معنای کلمه، یعنی به مفهوم Fable ـ قصه‌ای که از زبان حیوانات نقل می‌شود و اعمال و احساسات انسان را به حیوانات نسبت می‌دهد و اغلب تمثیلی است ـ یا Invention ـ چیز اختراعی، ساختگی و مصنوع؛ اما بدیع ـ و Fiction ـ خیال‌بافی شاعرانه یا ادبیات داستانی ـ مورد بررسی و مطالعه قرار دهند، آن را به همان معانی که در جوامع کهن یا عتیق فهم و مراد می‌شد‍، یعنی سرگذشتی واقعی، ارزشمند، گران‌قدر، قدسی، نمونه‌وار و پرمعنا به کار می‌بردند.

آنچه قبل از قرن 20 از اسطوره افسون‌زدایی کرده بود، عملکرد یونانیان در این حوزه بود که تمام معنا یا ارزش دینی و قدسی مابعد الطبیعی را از کلمة میتوس (Mythos ) زدودند. در نتیجه، میتوس که هم در مقابل Logos قرار داشت و هم بعدها معنای مخالف Historia را افاده کرد، سرانجام مفید معنای هر چیزی که نمی‌تواند واقعاً وجود داشته باشد، گردید.[6]

شاید از همین جهت بود که در قرن نوزدهم، پاره‌ای از تحقیقات، اسطوره را محصول فرهنگ جوامع ابتدایی می‌دانستند؛ محصولی که نه تنها خصلت کارکردی داشت، بلکه حیثیت ماهوی و ذاتی یافته بود و به طور منظم، در جوامع ابتدایی بازتولید می‌شد تا هنجارهای قاعده‌مند و فاقد دلیل را بر جوامع بدوی تحمیل کند. این ایده که رگه‌هایی از آن تا زمان معاصر نیز تداوم یافته، معتقد است که کلیۀ شکل‌های اساطیری معطوف به طبیعت باید به صورت عینی مورد مطالعه قرار گرفته و در تقابل با ذهن آدمی قرار ‌گیرند. آنان اساساً پارادوکس فرهنگ طبیعت و تعارض ذهن و عین را عامل پدیداری اسطوره نمی‌پنداشتند، بلکه هم‌نهادی، هم‌سانی، یکپارچگی و تا حدی همگنی جهان ذهن و طبیعت را عامل خلق اسطوره می‌دانستند. گرچه امروزه تنها راه دسترسی به ماهیت طبیعت از طریق تجربی حاصل می‌آید؛ اما انسان ابتدایی میان جهان ذهن و عالم طبیعت تمایزی قائل نبود. از این رو، برداشت‌های آنها که در قالب اسطوره برای تداوم حیات و هم‌آغوشی ذهن و عین شکل یافته بود، با موازین علمی امروزین سازگار نبود و نمی‌توان آنها را گزاره‌هایی قابل قبول دانست. آنها تا جایی ترک‌تازی کردند که اسطوره را مرحلة پیشینی و تکامل نایافتۀ فلسفه و علم دانستند؛ چون در اسطوره، هم دلایل شهودی طرح می‌شود و هم کارکردهای معطوف به تجربه مورد نظر قرار می‌گیرد. از سویی، چون در هر دو، نظم بخشیدن طبیعت و عالم مورد نظر است، پس شبیه همند و در واقع، در طول هم قرار دارند و تنها تفاوت، حیثیت تکامل آنهاست.

اما بیش از نیم قرن است که اندیشمندان مغرب زمین تحقیق در این‌ باره را از منظری متفاوت و دیگرگون آغاز کرده‌اند. آنان از موضعی همدلانه و با برگشت زمان و از منظری در زمانی و آن زمانی به مطالعۀ این پدیده می‌پردازند و بی‌آنکه ارزش‌زدایی نمایند و با قاعدۀ حسی و پوزیتیویستی، به داوری در این باره بنشینند، اسطوره را با ارزش‌های گذشتگان و از منظری دیگر، به عنوان پاره‌ای از تاریخ یک ملت می نگرند که مشاهدات آنان، این بار به خلاف قرن نوزدهم، دستاوردهای شگفت و شگرفی داشت. از مهم ترین پیشگامان این امر میرچا الیاده بود. او با طرح مشارکت همگان در نهادهای مشترک، اسطوره را به صورت نمادی زنده و قابل تدوام و طرحی پویا حتی برای قرن جدید مطرح کرد و پیشینة دینی و فلسفی را به کالبد اسطوره بازگرداند. در این مقال، نگاهی اجمالی به طرز نگرش به اسطوره، در دو مقطع خواهیم داشت؛ نگرشی که اسطوره را همزاد افسانه می‌پندارد و نگرشی که آن را با رویکرد معنوی و قدسی مورد مطالعه قرار می‌دهد تا از رهگذر این دو، تفاوت نگاه به اسطوره و نیز هم‌نشینی اسطوره و هنر از طریق استخراج مؤلفه‌‌های بنیادین به دست آید. غرض آن است که رویکردهای کارکردگرایانه و ماهوی دربارۀ اسطوره روشن شود؛ چنان که دربارۀ هنر نیز همین نگره‌ها وجود دارد. پس از آن، تعریف مورد نظر خود را نیز بیان خواهیم کرد.

تعاریف اندیشمندان

در میان نگره‌های قرن بیستم به اسطوره، نگاهی گذرا به اندیشة دانشمندان برجسته خواهیم داشت. ای. بی. تایلور مدعی است که اساطیر را باید در سایۀ وجهی از همزادگرایی یا جان‌گرایی Animism) ) تحلیل کرد؛ به این معنا که انسان‌های اولیه برای تبیین اعمال خود و طبیعت بر این باور بودند که چیزی یا نیرویی در همة امور جریان دارد و همة تغییرات و تحولات نیز محصول همان نیروست. آنان معتقد بودند که هر پدیده‌ای دارای جان یا همزادی مستقل است و جنبش و آرامش آن از حرکت یا سکون یا حضور و غیاب جان یا همزاد آن نشات می‌گیرد. پس برای غلبه بر مظاهر طبیعت، موافقت جان یا همزاد اشیا الزامی است. آنان برای همزاد، استقلال قایل بودند و حتی معتقد بودند که در بعضی موارد، با آدمیان به داد و ستد و کنش و واکنش می‌پردازد و از این رهگذر، تقدیر آنها را رقم می‌زند. از این رو، باید از طریق نذر و نیاز و قربانی، آنها را ملایم و موافق ساخت. تایلور می‌گفت:

شناخت اساطیر بدون شناخت این جان یا همزاد، امری محال است.

پاره‌ای از اندیشمندان ضمن تعمیم‌ نظریۀ تایلور، عواملی چون جادو و توتم را بر آن افزودند.[7]

برونیسلاو مالینوسکی دربارۀ اسطوره می‌گوید:

میت در جامعه بدوی، یعنی به صورت آغازین وزندۀ خود، فقط قصۀ نقل شده نیست، بلکه واقعیتی است تجربه یافته. میت به نوع ابداعاتی که در زمان‌های امروزی می‌خوانیم، تعلق ندارد، بلکه حقیقتی است زنده که گویا در زمان‌های آغازین به وقوع پیوسته و از آن پس، جهان، سرنوشت و آدمیان را تحت تأثیر قرار داده است.[8]

او معتقد بود که اسطوره، نظامی سمبولیک و نمادین نیست، بلکه فرانمود مستقیم موضوع خود می‌باشد.[9] وی که نگاهی كاركرد گرایانه به اسطوره داشت، غایت اصلی اساطیر را طبیعت نمی‌دانست، بلکه آن را در هنجارهای اجتماعی و ایجاد قوانین و موازین اجتماعی می‌جُست. البته باید گفت مالینوسکی، فراتر از اندیشمندان سدة نوزدهم، به مطالعه در این موضوع پرداخته و مبانی نظری خود را به الیاده نزدیک‌تر کرده است؛ اما بدان جهت که بین توتم و اسطوره تفاوتی قائل نشده است، او را در ردة اندیشمندان قرن نوزدهم آورده‌ایم.

کاسیرر نیز که از فیلسوفان نوکانتی می‌باشد، از منظر زبان‌شناسی به تحلیل این پدیده پرداخته است. او با استفاده از مفهوم زبان، به تحلیل اسطوره می‌پردازد و ریشه‌یابی اسطوره از طریق کاوش در گسترۀ تجربی پدیده‌های عینی را دچار لغزش می داند. وی معتقد است عرصه‌هایی مانند علم و دین و فهم متعارف، واقعیاتی پیش‌ساخته نیستند که در پرتو آن، بتوانیم پدیده‌ها را نام‌گذاری کنیم. این عرصه محصول بدون واسطة فراگرد و تفکیک منظومه‌های قابل فهم‌اند. وی تفکر اساطیری را مولود مرحلة ابتدایی زبان آدمی دانسته که ماهیتی تمثیلی و استعاری یافته و به تدریج، به سوی تفکر نظری در حرکت است.

با رشد و تکامل زبان، دریافت اساطیری نیز متحول می‌شود و ماهیتی کلی می یابد و از مرحلۀ تعیین و عینیت به مرحله کلیت سیر می‌کند. در این مرحله، دو مفهوم مهم در زبان پدیدار می‌شود:

1. هستی (Being

2. نفس یا خود (Self)

که ظهور این دو ناشی از تکامل زبان است.

قبل از واژۀ هستی واژۀ است بود که به تدریج، به فاعل گزاره وابسته شد و از دل آن هستی استخراج گشت. ضمایر شخصی نیز به تدریج تعمیم یافتند و نفس یا خود از آنها بیرون آمد. است معنایی محسوس و عینی داشت و بر نمودِ خاصی دلالت داشت با قید زمان و مکان مشخصی که در بند این دو حصار یافته بود؛ اما آرام آرام هستی از قید زمان و مکان رهایی یافت و به مثابه مفهومی خود پاینده جلوه‌گر شد.

خود یا نفس نیز از من مشتق گشته که منجر به گشایش حوزه ای تازه‌ از اندیشه برای آدمی شد که دگرگونی و تکامل مفهوم اسطوره نیز از رهگذر پیدایش این دو شکل زبانی حاصل آمد.

نکتة قابل تأمل اینکه کاسیرر اسطوره را در ساخت ناآگاهانۀ زبان قرار نمی‌دهد، بلکه زبان را سرچشمه و منشأ پیدایش اسطوره می‌داند. لذا آن را با دیگر فعالیت‌های زیستی و فیزیولوژیک بشر مرتبط یافته، از این جهت، اسطوره را با زبان شعر، هنر و تفکر اولیۀ تاریخی مرتبط و هم‌نهاد می‌داند. البته این نگرش مبتنی بر معرفت‌شناسی کانتی است که بازنمایی زبانی را با بازنمایی اسطوره هم‌داستان می‌داند.[10]

وی همچنین دربارۀ اسطوره می‌گوید:

اسطوره، هنر، زبان یا فهم، همگی به گونۀ نماد نمایان می‌شوند؛ نماد نه به معنای صورت محضی که به کمک اشارات و ترجمان تمثیلی بر واقعیت محققی دلالت می‌کند، بلکه به مفهوم نیروهایی که هر یک از آنها جهانی را  از آن خویش می‌سازد.

پس صورت‌های خاص نمادین، نه تقلیدهای واقعیت، بلکه اندام‌های واقعیتند؛ زیرا به واسطة آنهاست که هر چیز واقعی به سبک موضوع دریافت عقلی بدل می‌گردد و بدین سان، به فهم ما در می‌آید.[11]

لوی استروس اسطوره را حکایاتی تخیلی می‌داند که سعی دارند در پرتو منطقی خاص، تقابل‌های دوتایی و دوگانه را میان فرهنگ و طبیعت حل کنند و البته دارای انسجام و استحکام منطقی خاصی هستند. وی نیز از منظری کارکردگرایانه به این موضوع می‌پردازد. او در کتاب خام و پخته ضمن بررسی ساختار موسیقی به عنوان هنری فراگیر و صامت، آن را با ساختار اسطوره قیاس نموده و مدعی شده است که هر اسطوره‌ای را باید با نُت‌های موسیقی قیاس کرد.

او خاستگاه هر دو را زبان می‌داند. از این رو، با توجه به ساخت اسطوره، به ساخت زبانی که کاسیرر آن را به گونه‌ای مشابه بررسی کرده بود، معتقد است که در اسطوره باید دو مقوله را تعقیب کرد: 1. ساختار اسطوره؛ 2. نظام نشانه‌ها.

این امر در هنر نیز کاملاً رایج است؛ یعنی هم ساختار هنری مدنظر است و هم ساختار نشانه‌ها.

برخلاف کاسیرر او اسطوره را در ساخت ناخودآگاه زبان قرار می‌دهد که برای درک کردن، باید بیان شود.

بررسی اسطوره از منظر جامعه‌شناسی، گرچه رویکردی کارکردگرایانه دارد؛ اما با توجه به نظریات جامعه‌شناسان، بهتر می‌تواند پاره‌ای از مردم‌شناسی هنر یا جامعه‌شناسی هنر را مورد واکاوی قرار دهد.

امیل دورکهیم بر این باور است که اسطوره به مثابه بیان نمادین ساختارهای عرضی و اندیشه‌های گروهی در منابع باستانی پیش از عهد نوشتاری به شمار می آید و تحلیل جامعه‌شناسانة اساطیر، بنیاد پژوهش‌های اسطوره‌‌شناسی است. در این میان، روان‌شناسی اعماق که دلیل رفتارهای انسانی را در ساخت ناخودآگاه او جست و جو می‌کند، تفسیرهایی قابل قبول و خاص از مفاهیم اساطیری ارائه می‌دهد که جالب توجه دانشمندان است.

فروید که عامل اساسی حیات آدمی را زیست‌مایه می‌داند، سه ساحت ذهنی برای آدمی برمی‌شمارد:

نهاد ( (id؛ 2. خود (ego)؛ 3. فراخود (super ego) .

نهاد به علت هنجارهای اجتماعی و ترس از فراخود که وظیفه‌اش کنترل زیست مایه است، نمی‌تواند زیست‌مایۀ خود را به معرض نمایش بگذارد. به همین دلیل، از ترس سرکوب، آن را در قالب‌های نمادین و سمبولیک قرار می‌دهد تا از دستبرد فرامین در امان باشد و صورت‌های نمادین به صورت خواب و رؤیا و... ظهور می یابند.

اسطوره تجلی رؤیاهای جمعی است که در نمایه‌های روان‌نژند، ناخودآگاه را بیان می‌کند. او مدعی است که چون هدف روان ‌درمانی، تخلیۀ عقده‌های بایکوت شده از عرصۀ ناخودآگاه آدمی است، می‌توان نتیجه گرفت که انسان سالم به اسطوره نیاز ندارد. فروید در مورد فرهنگ نیز به همین شیوه توسل جسته است. او چون دیگر پیروان داروین معتقد است که فرهنگ از مراحلی چون جادو و دین گذر نموده و در طی روند تکاملی خود، به دستاوردهای دانش امروزین نایل آمده است. اسطوره نیازهای جوامع ابتدایی غیر پیشرفته را برآورده می‌سازد و حال آنکه در جوامع پیشرفته، بلوغ فرهنگی نیاز به اسطوره را مرتفع می‌سازد.[12]

دربارۀ این دسته از تعاریف، به اجمال می توان گفت، فارغ از نحوۀ نگرش که اسطوره را از کارکردگرایی تا ماهیت‌انگاری، سیر از جامعه‌شناسی تا تحولات روان‌شناسی اعماق، مورد بررسی قرار داده‌اند، ولی همۀ اینها از یک شاخصۀ مهم و مؤلفۀ کلان پیروی می‌کنند و آن این است که این تعریف‌ها از منظری مدرن و با نگرشی برساخته از مفاهیم مدرن لحاظ شده‌اند. از این رو، با اندکی فاصله گرفتن از این موقعیت، شاید بتوان بنیان‌های این نگرش را مورد نقد و بازبینی قرار داد. اساسی‌ترین نقد به این تعاریف، نگرش تک‌ساحتی به اسطوره است.

مالینوسکی با تعمیم یک مطالعۀ میدانی در مورد جزیره‌نشینان پروبریان، به این نتیجه رسیده و با القای مفهوم بدوی، حکم مورد نظر را صادر کرده است. تایلور، فروید و کاسیرر در دام مراحل انعطاف‌ناپذیر و جزمی داروین گرفتار آمده‌اند. فروید نظریه‌ای جزمی و فوق‌العاده تقلیل‌گرایانه دارد و اساطیر را صرفاً رؤیای جمعی می‌داند؛ بی‌خبر از آنکه اسطوره زیست ‌مایۀ هنرمندانۀ اقوام و فرهنگ‌های دیرین به شمار می آید.

به طور کلی، بیشتر این اندیشمندان نظریۀ خویش در مورد اساطیر را بر پایۀ دوگانگی جهان بیرون و دنیای درون استوار نموده‌اند. از سویی، میان رویکرد اساطیری و ره‌یافت علمی‌ـ فلسفی تفکیک قائل شده‌اند و جهان‌بینی اسطوره‌ای را خردتر از جهان‌بینی فلسفی و علمی پنداشته‌اند و این همان اثرپذیری داروینی است. حال برای بازشناسی معنای دقیق و گسترۀ اصلی اسطوره در فرهنگ بشری ، باید از دوگانه باوری، تاریخ‌گریزی و موجبیت شبه علمی در شناخت و تأویل آن رها شویم و شکاف میان جهان بیرون و عرصۀ درونی ذهن را در پرتو هرمنوتیک و پدیدارشناسی از میان برداریم تا از این طریق، به ژرفای دنیای اساطیری پی بریم و مناسبت آن را با فلسفۀ علم و به طور کلی زندگی روزمره، نیک دریابیم.

از این رو، اندیشمندانی چون میرچا الیاده و دیگران تلاش کردند، ضمن نظر داشتن به ایرادهای بالا، اسطوره‌ را در کنار اندیشۀ مدرن قرار دهند. در نظر الیاده، اسطوره وجهی خاص از تفکر جمعی یا مشارکت همگانی در نمادهای مشترک است. پژوهش‌های او که بیشتر معطوف به جوامع شفاهی بود، او را به کشف بقایای اساطیر سنتی در جوامع مدرن رهنمون ساخت. بارزترین جلوة این پدیده‌ را می‌توان در دیانت مسیح در غرب جست و جو کرد. در این آیین، شیوۀ زیست انسان کهن همچنان مورد تبلیغ و تشویق قرار می‌گیرد. در جهان‌بینی مدرن، می‌توان عناصر اسطوره‌ای را در عرصۀ فرهنگ، سیاست و جامعه، به روشنی ردیابی نمود؛ ولی از آن جهت که ماهیتی متعارف یافته‌اند، کشف آنها دشوار می‌آید. برای نمونه، مهمترین اسطورۀ عصر جدید در لوای مارکسیسم جلوه‌گر می‌شود. الیاده مدعی است که مارکسیسم عناصری از اساطیر معادی خاورمیانه و مدیترانه اقتباس کرده و آن را در لباس رستگاری و رهایی طبقۀ کارگر ارائه داده است. مارکس مدعی بود که رنج و محرومیت کارگران زمینۀ تغییر ساختار جامعه را فراهم خواهد ساخت. الیاده جامعۀ بدون طبقۀ مارکس را صورت تازه‌ای از اسطورۀ عصر طلایی می‌داند. او سوسیالیسم ملی هیتلر را نیز اسطورۀ انسان آریایی می‌داند که خود را قهرمان تاریخ بشری می‌نمایاند.[13] افزون بر این، مشارکت همگان در مراسم سال نو، تولد کودک و جشن عروسی، همگی نمود و نماد بازسازی اسطوره به شمار می‌آیند. حتی مراسم و مناسک تدریس و آموزش نیز ریشه در کارکردهای اسطوره دارد. او رد پای اسطوره را در حیات مدرنی که اندیشمندانش اصرار دارند، اسطوره را هم نهاد افسانه جلوه دهند، جست و جو و معرفی می‌کند و می‌گوید:

همین که مردم امروزی در پی آنند تا ثابت کنند که دودمان آنها به گذشته‌ای دور باز می‌گردد یا غربیان برای استواری خاستگاه خویش، روم و یونان را انگاره و الگو قرار می‌دهند، خود حکایت از گرایش اساطیری آنان دارد. به طور کلی، میل به اثبات برتری قوم و نژاد در ایدئولوژی‌های گوناگون و از جمله مسلک آریایی، حکایت از همین امر دارد.[14]

الیاده پا را فراتر نهاده و حتی معتقد است که افسانه‌ای شدن شخصیت‌ها به وسیلة نشانه‌های همگانی و مبدل شدن آنها به صورت‌های مثالی، خود نشان از گرایش‌های اساطیری مردم دارد. بت‌وارگی اشیای تجملی از جمله اتومبیل و غلیان عاطفی که می‌توان آن پرستش اتومبیل مقدس نامید و افسانه‌ای شدن چهره‌های هالیوودی و تقدیس و ستایش آنان از سوی هزاران هواخواه و به جای آوردن مناسک خاص جهت ستایش آنان، ریشه در همین معنا دارد.

آدم‌های مضحک قلمی نیز روایتی جدید از قهرمانان اساطیری یا فولکوری هستند. آنها به قدری مظهر تجسم آرمان‌های افراد هستند که نقش سوپرمن و ابرمرد را بازی می‌کنند.[15]

این تلاش‌ها و تحقیقات، الیاده را به ارائة تعریفی سوق می‌دهد تا بتواند خصیصه‌های مورد نظر خود از اسطوره را در آن بگنجاند. او در واقع، به دنبال تعریفی جامع است که تمام انواع و کارکردهای مختلف اسطوره‌ در کلیۀ جوامع کهن و سنتی و تداوم نقش آنان تا زمان معاصر را نیز ردیابی نماید. تعریف مورد نظر او این است:

اسطوره نقل‌کنندۀ سرگذشتی قدسی و مینویی و راوی واقعه‌ای است که در زمان اولین، زمان شگرف بدایت همه چیز، رخ داده است. به بیان دیگر، اسطوره حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستۀ موجودات فوق طبیعی، واقعیت ها ـ چه کل واقعیت، مانند کیهان یا فقط جزئی از آن، چون یک جزیره‌، یک نوع نبات خاص، نوعی سلوک و کردار انسانی یا یک نهاد ـ پا به عرصۀ وجود نهاده است. بنابراین، اسطوره همواره متضمن روایت یک خلقت است؛ یعنی بیان می‌کند چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که واقعاً روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. آدم‌های اسطوره موجودات مافوق طبیعی‌اند و به ویژه به دلیل کارهایی که در زمان پر ارج و اعتبار سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شناخته شده‌اند و شهرت دارند.

با دسته‌بندی این تعریف، مقصود روشن‌تر می شود:

1. اسطوره‌ها کنش‌های موجودات فرا طبیعی در صحنة گیتی هستند؛

2. اساطیر حقیقی و قدسی‌اند؛ زیرا واقعیت را تبیین می‌کنند؛

3. اساطیر به آفرینش و بن دهش مربوط می‌شوند؛ انگاره‌هایی را برای تقلید در برابر ما قرار می‌دهند و آنها را می‌توان از راه تذکر و یادآوری، احیا کرد؛

4. از طریق شناخت اسطورۀ پیدایش هر چیز، می‌توان بر آن چیره شد؛

5. آن که در اسطوره می‌زید، از زمان خطی و زمینی درمی‌گذرد.

از همین جهت است که استیونسون[16] معتقد است که تاریخ چیزی جز اسطوره نیست؛ چون با تعاریف بالا سازگاری دارد.[17]

دریافت مایکل نوواک از اسطوره این است که اسطوره منظومه‌ای از تصویرها، نمادها و ارزش‌هاست که بر نمود تفکر و کنش ما تأثیر می‌گذارد. این دو تعریف، اسطوره را در حد تمثیل و نماد تقلیل داده و آن را با نمادی چون صلیب یا تصویر و ارزشی چون آزادی و الگوهای اجتماعی یکی دانسته‌اند. این نگرش در نهایت، به برداشتی کارکردگرایانه منتهی می‌شود که تمام واقعیت اسطوره را بیان نمی‌کند.

لاتگران کیلکی نیز با تأثیرپذیری از الیاده می‌گوید: اسطوره‌ها را نباید حکایاتی نادرست و باستانی به شمار آورد، بلکه باید آنها را وجه سرمدی زبانی دانست که از نمادهایی چند ساحتی تشکیل یافته است و در واقع، مرجع آنها در حوزۀ مینوی استقرار دارد. بنابراین، معنای اسطوره‌ها را باید در مسائل وجودی و زیستی انسان و نیز تقدیر تاریخی او جست و جو کرد.

همین تعریف، او را متقاعد می‌کند تا ردپای اسطوره را در پاره‌ای از افسانه‌های فرامدرن انسان‌مدار کاوش کند. این اسطوره‌های عرفانی مظهر نیروهای خلاق عقل و مستقل انسان‌ها به شمار می‌رود که برای بیان نیروهای استعلایی آدمیان، از زبانی استعاری سود می‌جویند؛ زبانی که به اسطورۀ انسان جدید علمی می انجامد.

مشکل تعاریف بالا، بعضاً تک‌ساختی بودن، تقلیل‌گرایانه بودن در حد تمثیل و... است. ویلیام دوتی در کتابی به نام اسطوره‌نگاری، پژوهشی دربارۀ اساطیر و آیین‌ها تعریف تک‌معنایی اسطوره را به باد انتقاد گرفته و مدعی است که باید رهیافتی چندساحتی را در شناخت اسطوره به کار گرفت. در تعریف او، 17 خصوصیت اسطوره مطرح شده است. او با این کار، در پی جامعیت بخشیدن به فهم و شناخت عمیق از اسطوره است. ویژگی‌های مدنظر او جنبه‌های مختلف هستی، از جمله معرفت، تاریخ، زیبایی، هنر، ارزش، جامعه، فرهنگ و فلسفه را در بر می‌گیرند. در این تعریف آمده است که منظومۀ اساطیری مشتمل است بر:

1. شبکه‌ای در هم پیچیده از اساطیر؛

 2. از لحاظ فرهنگی واجد اهمیت؛

 3. دارای صور خیالی گوناگون (Imaginal

4. دارای قصه‌ها و حکایات؛

 5. داشتن زبانی استعاری و نمادین؛ 

6. به كار بردن تصویرهای تجسمی متنوع؛

7. بریا برانگیختن .نمایش باورهای عاطفی و انبازی آدمیان؛

8. این اساطیر بیشتر بر روایات آفرینش و پیدایش عالم و آدم مشتمل هستند؛

9. آن ها جنبه‌هایی از عالم واقعیت و تجربه را مجسم می‌سازند؛

10. نقش و منزلت آدمیان را در این عالم معلوم می‌دارند.

11. اسطوره‌ها به طور کلی، ممکن است ارزش‌های سیاسی و اخلاقی یک فرهنگ را متبلور سازند؛

12و 13. در سایة نظامی از تأویل‌ها، تجارب فردی را در چهارچوبی کلی تبلور می دهند؛

14و 15. در پاره‌ای موارد، مداخلة نیروهای مینوی و فراطبیعی بعضی از نظام‌های فرهنگی و طبیعی را مجسم می‌سازد.

16. اسطوره‌ها ممکن است در مراسم، مناسک و نمایش‌هایی خاص، به اجرا در آیند.

17. به طور کلی، اسطوره‌ها در پاره‌ای موارد، مواد و مصالحی را برای بسط و تفصیل رویدادها و تجارب فراهم می‌آورند که البته همین اسطوره‌ها بیشتر در شرح و توضیح مفاهیم ادبی، تاریخی، حماسی یا رویدادهای روزمره به کار می‌روند.[18] تعریف مدنظر این مقاله هم تعریف ابعاد، در حدی گسترده‌تر از این تعریف هفده گانه می‌باشد.

 

نویسنده: مجتبی فرهنگیان

منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره چهاردهم

Ps147

 

 

 

 



1. سورۀ انفال. آيۀ 31.

2. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضيمران. انتشارات هرمس. ص 2 ـ 1.

3. همان. ص3.

4. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضيمران. نشر هرمس.

Augustine confessions xi, 2H, Futhven, myth, london 1976, P.1 .5

6. چشم‌اندازهاي اسطوره. مير چاالياده. ترجمۀ جلال ستاري. ص10 و 9.

7. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضيمران. نشر هرمس. ص6.

8. بت‌هاي ذهني و خاطرة ازلي. داريوش شايگان. ص105.

9. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضيمران. نشر هرمس. ص7.

10. ارنست کاسيرر. زبان و اسطوره. ترجمۀ محسن ثلاتي. انتشارات نقره. ص49 به بعد.

11. ارنست کاسيرر. زبان و اسطوره. محسن ثلاتي. انتشارات نقره. 1366. ص49 ـ 48.

12. Sigmand fneu d, The Major works (Chicago: university of Chicago press. 1977), pp.767-807 .

13. Mircea Eliade, Myth, Dreams and mystreies. (new york: Haper and Row 1960. p. 25)  .

14. مراجعه شود به گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضيمران. انتشارات هرمس. ص23.

15. چشم‌اندازهاي اسطوره. ميرچا الياده. ترجمۀ جلال ستاري. ص189 ـ 187.

16.Taylor Stevenson.

17. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. محمد ضیمران. نشر هرمس. ص24.

18. William Daty, My thography; the study of Myth and Rit (Alabama: the university of Alabama press., 1986) p12

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد