بسم الله الرحمن الرحیم
هنر مدرن
در ادامۀ نشستهاي پژوهشي خانۀ هنر و انديشۀ مركز پژوهشهاي اسلامي صداوسيما دربارۀ هنر، نشستي با عنوان ويژگيهاي هنر مدرن در تالار انديشۀ مركز پژوهشهاي اسلامي صداوسيما در قم برگزار شد. سخنران اين جلسه دكتر مرتضي گودرزي (ديباج) بودند كه در ميان جمعي از پژوهشگران عرصۀ هنر و دين ديدگاه خويش را دربارۀ هنر مدرن بيان كردند.
دكتر گودرزي در تبيين هنر مدرن، آن را پديدهاي تدريجي ناميد و تأكيد كرد نميتوان مدعي شد كه هنر مدرن، هنري است كه به صورت دفعتي و به يكباره در دورهاي خاص پديد آمده است، بلكه هنر مدرن نتيجۀ فرايندي است كه از دوران رنسانس و حتي پيش از آن شروع شده است و بالاخره در دورهاي منجر به ظهور هنر مدرن شده است. ايشان افزودند:
در چنين شيوۀ بررسي است كه ميتوان نسبت درستتري از هنر مدرن با دين به دست آورد كه با واقعيتها همراهي بيشتري دارد.
دكتر گودرزي براي كشف اين معاني و ارتباطات ابتدا به سراغ هنر پيش از رنسانس ميرود و دربارۀ آن ميگويد:
اساساً هنر پيش از رنسانس هنر نبوده، بلكه وعظ بوده است؛ هنري تكليفگرا، وظيفهشناس و پيامبرگونه كه سعي ميكند مخاطب خود را تحت تأثير شبههنرمند يا كشيش هنرپرداز قرار دهد. در دوران رنسانس با بزرگتر شدن كليساها ديگر توان هنري كشيشان و بضاعت انرژيك آنان پاسخگوي اين گسترش نبود و هنرمندان با هويتي از كشيشان و فيلسوفان در رديف آنان و حتي گاه بالاتر از آنان قرار ميگيرند.
دكتر گودرزي با بيان مطالب بالا تجلي اين هنر را در كليسا چنين شرح ميدهد:
معماري كليساها بزرگ و بلند ميشوند، نه براي آنكه بيان ديني بزرگتري داشته باشند؛ بلكه براي اين منظور كه ابتدا مخاطب خود را مبهوت كند و يا حتي بترساند و يا حتي او را خوار و تحقير نمايد و سپس بر روي او تأثير بگذارد؛ تأثيري كه هدف آن تسليم كردن مردم در برابر كليساست.
دكتر گودرزي تحول بعدي را ظهور رفورم مذهبي در مسيحيت و پيدايي پروتستانيزم معرفي كرد و آن را زاييدۀ برخورد تمدن اسلامي با تمدن غرب دانست. وي نتيجۀ اين تحولات مذهبي را در هنر، تولد هنري فاقد خدا برشمرد كه توجه به رياضيات و هندسه در آن تجلّي يافته و جاي توجه به خدا و ماوراء را گرفت. گودرزي در بازشناسي مسير شكلگيري هنر مدرن به بررسي نقش امپرسيونيستها ميپردازد:
اولين كار ويژۀ امپرسيونيستها تخصصيكردن حوزۀ هنر و انديشه بود. حركت بعدي آنان آزاد كردن هنرمند از بند خيال بود و آنان براي اين آزادي به چشم پناه بردند. پيش از اين خيال مبناي خلق هنر بود ولي امپرسيونيسم با شعار ببين و بيافرين گامي مهم به سوي مدرن برداشت. نگاه مجدد و ديگرگونه به ديدنيها نيز گامي ديگر به سوي مدرن بود كه توسط امپرسيونيستها برداشته شد. حذف ظهور مذهبي و باورهاي ديني از هنر، حذف فرم و اهميت دادن به رنگ (كه در پي نگاه تخصصي به هنر به وجود آمد)، بيتوجهي به روابط باطني و حتي نمادين رنگها، توجه به روابط و شاخصههاي بصري رنگها و همچنين نگاه لحظهاي و آني و اهميت يافتن سرعت، فضايي را به وجود آورد كه ديگر در آن فضا جستوجوي هويت معنا نداشت و ندارد. با ظهور امپرسيونيسم پرسش از چيستي هنر ديگر معني پيدا نميكند؛ بلكه تنها تبيين هنر معنا خواهد داشت. نتيجه و ادامۀ همين انديشه موجب شده است تا امروز نقد هنر بيشتر گزارش هنر باشد و نه بررسي چرايي و چيستي آن.
دكتر گودرزي پس از بررسي نقش جريان امپرسيونيسم به نقش تفكر امانيستي در تولد جريان هنر مدرن پرداخت و شاخصههايي را كه انديشۀ اُمانيسم به هنر مدرن عاريت داد، چنين برشمرد:
1. حركت به سمت جلو حتي اگر گذشته ارزشمند باشد.
2. حذف هر آنچه به عنوان قيد و بند مطرح است.
3. اصالت نوآوري و تأكيد دوباره بر آن با شعار هر چه نوتر، اصيلتر؛
4. اصالت فرد و خواست او به عنوان پايۀ هنر
گودرزي با بيان اين نكته كه تفكر اُمانيستي بيشترين نقش را در هدايت جريانهاي هنري به سمت مدرنيسم داشته افزود:
اصالت فرد موجب تجلي محض خواست هنرمند در عرصۀ هنر شد و جمع اين پديده با پديدههاي امپرسيونيستي چون اصالت لحظه، تخصصي شدن هنر و گزارشگرشدن نقد، انرژي مخوفي را به وجود آورد كه با ورود به عرصۀ اجتماعي هنر موجب پديداري انبوهي از نحلهها و فرقههاي هنري شد. تعدد مكاتب ريز و درشت تعريفي از هنر را به وجود آورد كه هنر مدرن از ميان آنها سر برآورد.
دكتر گودرزي در پايان آموزههاي مدرن را به طور اختصار چنين برميشمارد:
حذف مخاطب، حذف موضوع، حذف مسائل متافيزيكي، نگاه ابزاري به هنر براي تصوير كردن يا خلق توهمات؛
گودرزي دربارۀ آموزۀ چهارم توضيح ميدهد كه:
در هنر مدرن ديگر نه ماوراء و نه دانش و نه خيال و نه واقعيت و نه ديدنيها مبناي خلق اثر نيستند؛ بلكه در هنر مدرن توهم پايۀ خلق هنر قرار ميگيرد. از همين روست كه قرصها و داروهاي توهمزا رواج چشمگيري پيدا ميكنند و توليد مخدرهاي رواني توهمزا بخشي از اقتصاد دنيا را اشغال ميكند.
دكتر گودرزي با اشاره به مراكزي چون مركز پژوهشهاي اسلامي صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران گفت:
كانونهايي در جهان شكل گرفته است كه عمدتاً به صورت غيررسمي تلاش ميكنند با بازگرداندن دوبارۀ هنر به دامان دين، هنر ديني را احيا كنند. ايران، ايتاليا و آلمان از كشورهاي پيشرو در اين حركت هستند و مركز پژوهشهاي اسلامي صداوسيما نمونهاي از اين كانونهاست.
نویسنده: اميرحسين پيشآهنگ
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست و نهم
Ps147