در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۸ فروردین ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
42921

هنر دینى چیست؟

بسم الله الرحمن الرحيم هنر ديني چيست؟ [1] نمونه‏ هايي از آثار هنري اگر شما تنها به نگارخانه‏هايي كه به عرضۀ آثار هنرمندان غربي مي‏پردازند، گ

بسم الله الرحمن الرحیم

هنر دینى چیست؟[1]

نمونه‏ هایى از آثار هنرى

اگر شما تنها به نگارخانه‏هایى كه به عرضۀ آثار هنرمندان غربى مى‏پردازند، گشت‏ وگذارى كنید، به احتمال قریب چیزى نخواهید یافت كه بتوان آن را دینى نامید. در عصر جدید نسبت به چنین آثار هنرى، نظر منفى بسیار ملموس، و چه بسا نسبت به انگیزه‏هاى آفرینندگان این‏گونه آثار، سوءظن وجود دارد. برخى هنرمندان ممكن است از نماد و تصویرپردازى دینى[2] بهره برند، ولی عموماً استفادۀ آنان از آن به شیوه‏هاى مخرِّب[3] است تا بدین ترتیب به نهادهاى دینى و حتى ادعاى تجربۀ دینى[4] اشخاص خرده بگیرند.   

در این‌جا مى‏توان از اثر بدآوازۀ[5] آندرئاس سِرانو[6] موسوم به مسیح چامین[7] یاد كرد، كه در آن، صلیب تَنْایشى بدتركیبى، پوشیده از ادرار است. یا مى‏توان اثر فرانسیس بیكن[8] با عنوان نمادها در شالودۀ تصلیب مسیح[9] را نام برد. این نقاشى اگرچه متعلق به سال‏هاى بسیار گذشته است و درنتیجه معاصر محسوب نمى‏شود، ولی به روشنی بیانگر این عقیدۀ بیكن است كه مصلوب‏سازى، ظلم بیهودۀ[10] دیگر بشر بود، كه این‏گونه ظلم در یهودكشىِ مفتضح[11] در زمان جنگ جهانى كاملاً مشهود است. ولی این امر از نظر من، برداشتى ژرف اندیشانه و وجودشناختى از منزلت انسان و نیز توانایى ما بر مصلوب‏سازى نیكى‏ها است.

ولی هنر حتى اگر مخالف گونه‏هاى تاریخى و به‏ویژه گونه‏هاى نهادینۀ دین باشد، همه جا میل وافر به درك این نكته وحود دارد كه از چه راه‏هایى مى‏توان به امرى فراسوى امور ملموس و محسوس مجذوب شد.   

شوق به تعالى و تجربۀ معنوى در آشكارترین صورت ممكن یافت مى‏شود. تنها كافى است به حضور اشخاص در رؤیت رستگارى[12] نظرى افكنده شود، كه ده‏ها سال موفق‏ترین نمایشگاه نگارخانۀ ملى[13] لندن بوده است. رقم باورنكردنى 84000 از 350000 گردشگر، براى نخستین بار از این نمایشگاه بازدید كردند و البته این گردشگران براى دیدن آثار هنرى‏اى كه به ویژه به زندگى و شخصیت مسیح مربوط بود، آمده بودند.

نیل مك‏گریگور[14]، مدیر نگارخانۀ ملى اخیراً دربارۀ این رویداد، سخنان تازه‏اى ابراز داشت. وى گفت هنگامى كه ابتدا بدین سمت منصوب شد، متوجه این نكته گردید كه بازدیدكنندگان فراوانى، در جست‌وجوى مجالى براى نیایش یا تفكر در نزد برخى از شمایل‏هاى شگرف هنرى[15] به این نگارخانه مى‏آیند.

مسیح در نزد كشیش اعظم[16] اثر گریت فان هونتورْست] (1656-1590)، نقاش هلندى[ تماشاگران فراوانى را جلب مى‏كند. این شمایل، سمبل جهانى[17] نور وحى و عصمت[18] را نشان مى‏دهد كه در آن نور درخشانى از چهرۀ مسیح، تابان است و رویارویى میان خیر]یعنى مسیح[ و شر ـ یعنى آنان كه درصدد كشتن مسیح بودند ـ نمایانده مى‏شود.

این‏گونه هنر دینى مسیحى، زبان خاصى را به‏كار مى‏گیرد، یعنى زبان روایت واضح كه برگرفته از كتاب مقدس مسیحیان است. این شیوه، در زمان ما هم‌چنان معتبر است و نیز ـ به تعبیر واسیلى كاندینسكى[19]1944 ـ 1866، هنرمند و نظریه‏پرداز روسى در زمینۀ هنر انتزاعی[ ـ فرزند زمان خود است، زیرا هنوز هم مى‏توانیم آن را از میان چشم‏هاى تاریخ ببینیم. ما جایگاه خود رادر پایان سیرى طولانى با دیگر بینندگان به‌دست مى‏آوریم، بینندگانى كه همگى اظهار داشته‏اند كه آن را براى خود تصویرى دانستند كه انسان را به فراسوى خود سوق مى‏دهد.

با این همه، در دهه‏هاى اخیر در غرب، به نقطه‏اى رسیده‏ایم كه این‏گونه زبان دیدارى دینى و سنتى، دیگر در میان هنرمندان رواج ندارد. فرهنگ خود ما و آنان كه آن را معرفى مى‏كنند، نیازمند بینشى تازه‏اند از آن‌چه كه مى‏توان از دین براى دین خواند.

گونه‏هاى سنّتى هنر دینى كاملاً كنار گذاشته نشده است. ما هنرمندانى مانند دینا روكِندال[20] با اثرى چون نمایش در معبد[21] داریم. اثر وى صحنه‏هاى انجیل را به صورت پویا، قابل دسترس و روایت زنده، معاصر مى‏سازد. آثار مارك كازالِت[22] و راجر واگنر[23] نیز از داستان‏هاى كتاب مقدس مایه مى‏گیرند. دیگر هنرمندانى كه با میل و رغبت موضوعات مسیحى را در آثار خود مورد مداقه قرار مى‏دهند، عبارتند از: نیكلاس ماین‏هیر،[24] الیزابت گِرىْ كینگ،[25] روپرت لُویدل،[26] پُل هابز[27] و جین لام؛[28]

هنر در دیگر دین‏ها این‏گونه متأثر از فرهنگ غربى نبوده است. هندسۀ اسلامى زبانى جهانى و میان فرهنگى[29] است، كه طرح‏ها و شكل‏هایى را مى‏آفریند كه بیانگر زیبایى و نظم است بدون آن‏كه از عناصر بازنمایى[30] استفاده كند، ولی داراى نیروى احساس برانگیز بسیار زیادى است.

ولی به‏طور كلى هنرمندان غربى، روایت هنر دینى را همواره ساختارشكنى كرده‏اند و در عوض به چیزى پرداخته‏اند كه ترجیح مى‏دهند به عنوان اثر دینى توصیف كنند. پسامدرن‏گرایى، طیف وسیع و فزاینده‏اى از شیوه‏هاى هنرى،[31] از نقاشى و مجسمه‏سازى تا هنرهاى نمایشى[32] ]مانند تئاتر و اُپرا[ فیلم ویدئویى و نمایش سریالى[33] را معتبر مى‏داند.

هدف من به عنوان هنرمند: سَبْك و پیام اثر

 با وجود همۀ مشكلاتى كه در بالا بدان اشاره كرده‏ایم، قابلیت هنر[34] براى برقرارى ارتباط با دین، نكته‏اى است كه در این‌جا در صدد بررسى آن هستیم. من به عنوان هنرمندى كه قصد و تمایلش این است كه با دین ارتباط برقرار كند، مایلم این بررسى را با بیان متد خود انجام دهم.

به آثار هنرى بزرگ و همگانى، توجه فراوانى مبذول مى‏شود، ولی معتقدم كه اثر هنرى ساخته و طراحى شده براى فضاهاى كوچك‌تر، داراى تأثیرى بس چشمگیر در زندگانى مردم است، و به محیط خانوادگى[35] قداست مى‏بخشد. چرا منزل یك فرد انگلیسى نتواند پرستش‌گاه وى باشد؟ یا حتى منزل یك شخص ولزى؟

براى پنج سال گذشته، كار من بر روى تناسب درونى[36] بوده است. من به دقت به سطح پرداختم، به طریقى كه من را مستقیماً وارد عكس مى‏كند. من از گچ رنگى نرم[37] استفاده مى‏كنم، ابزارى كه به محض لمس شدن، رنگ خود را بیرون مى‏دهد به عبارت دیگر، پردردسر است! ولی به‏واسطۀ آن مى‏توانم با رنگ روى انگشتم و مستقیماً بر روىِ و در روىِ سطحى از كاغذ دست‏ساز خود، طرح‏ها را رنگ‏آمیزى كنم و تندیس‏مانند بسازم.

از نظر لغوى، سطح نقاشى صرفاً عمقى چند میلى مترى از كاغذ و رنگ‏مایه است. ولی فرآیند نهایى‏سازى[38] آن خط‌ها و تركیب‏ها بسیار فراتر از ظاهر سادۀ آن است. آن جایگاهى است كه اندیشه‏ها و استدلال‏ها با آن راسخ و استوار مى‏شود. برای نمونه در اثرى مانند جام متبرك[39] به یك ایماژ اساسى[40] بسیار ساده پرداختم، ولى مقصودم آن بود كه از طریق نور و نیرویى كه در دلدیس جام[41] نمایان است، در بارۀ سخاوت عجیب[42] خداوند سخنى بگویم.

براى نیل بدین مقصود، سبكى از طراحى موسوم به نماى زرین[43] را به‏كار بردم. بدین ترتیب، عناصر نهاده شده در درون تصویر، دربردارندۀ تناسب و توازن یكپارچه‌اى[44] هستند. ولی ابعادِ اساساً بسیار دقیق تركیب عناصر، لازم بود كه با آزادى در استفاده از رنگ، تعدیل یابد، ابعادى كه با خط‌هاى نمادین[45] ترسیم مى‏شوند و در یكدیگر ادامه مى‏یابند تا نوعى درخشش در درون تصویر بیفزایند. با این حال رنگ‏ها خود از سنّت مایه مى‏گیرند؛ رنگ طلایى، سمبل ذات سرمدى الهى است؛ رنگ قرمز، نماد عیسى مسیح و رنگ سبز، نماد روح‏القدس است.

قصد من همواره آن است كه ژرفا و حقیقتى را در اثر نهایى پدید آورم كه صرفاً خیالى باطل نباشد بلكه تجسم‏بخش وجود ناپیداى حقیقى[46] باشد. تكمیل نقاشى، فرآیندى طبیعى است كه در اثر نهایى تحقق مى‏یابد، امرى كه تنها پس از تحقق خارجى به خوبى قابل تشخیص است. در این راه، تا آن‌جا كه مى‏توانم عمیقاً و آزادانه براساس تخیل، حافظه و تجربه به نقاشى مى‏پردازم، هرچند این‏كه چگونه هر اثر هنرى، امر ضرورى و واقعى را در بر مى‏گیرد، در نهایت به صورت راز باقى خواهد ماند.

من اغلب هنگام كار به موسیقى گوش مى‏دهم. من براى بازنمودن دركى جامع از موضوعى كه بدان مى‏پردازم، آن را برمى‏گزینم. شاید سرود بهشتیان[47] اثر هربرت نورمن هاولز[48] ](1983 - 1892) آهنگ‌ساز و ارگ‏نواز انگلیسى[ نمونۀ خوبى باشد. من هنگام كاركردن بر روى تسلیت اشك‏ها[49] كه به طور فشرده به آن اشاره خواهم كرد، بدان گوش دادم. هاولز در غم طاقت‏فرساى[50] مرگ تنها پسرش، این قطعه را دعوت شده به هستى[51] نامید. با كمال تعجب، پس از آن‏كه كار خود را به اتمام رساندم و آن را تسلیت نامیدم، دریافتم كه هاولز دقیقاً همین واژه را براى بیان چگونگى احساس خود در تصنیف قطعۀ مزبور به‌كار برد.

گوش كردن به موسیقى در فرآیند جد و جهد براى از دست دادن منیت در اثر هنرى، نیز مفید است. هنگامى كه انسان سرشار از الهام است، گویا تصاویر، خود در نزد آدمى ظاهر مى‏شوند. ممكن است نویسنده‏اى مطلبى بنویسد كه شبیه به گفتۀ شخصیت رمانى باشد كه در آن مرد یا زنى زندگى خود را بیان مى‏كند و مسیرى را كه داستان باید به خود بگیرد، تعیین مى‏كند.

تابلوى نقاشى نكته‏اى دیگر را آشكار مى‏سازد. من به عنوان اولین بیننده به كار مشغول مى‏شوم. به عنوان یك مادر، امیدوارم شما این همانندانگارى را ببخشید، ولی آن مانند تماشاكردن شكل‏گیرى حیات نو است. نقش من تا حدودى آن است كه دگرگونى تدریجى و پیاپى آن را نظم و ترتیب بخشم، در حالى‏كه كوشش مى‏كنم آن‏طور كه باید و شاید وارسته باشم تا از این امر اجتناب كنم كه آن را به كنترل خود درآورم.

نیایش نیز بخشى لازم و بایسته در فرآیند مزبور است. آن، سنگ بناى آغاز یك اثر هنرى است، كه مایۀ الهام و بصیرت است. نیایش هم‌چنین كوهى است كه مى‏توان در هنگام برخورد امور با موانع، بدان روى آورد. آن، آغاز، میان و پایان راه است.

شوهر من، كشیش است و من چند سال پیش، هنگامى كه وى اظهار داشت كه مایل است نقش آیین‏هاى مقدس، برای نمونه برگزارى آیین قربانى مقدس[52] براى وى شفاف شود، بسیار شگفت‏زده شدم. این شفافیت[53] فضایى را فراهم مى‏آورد كه در آن افراد، با خدا ارتباط مى‏یابند. یك اثر هنرى موفق بر طبق معیارهاى من به همین ویژگى شفافیت دست خواهد یافت.

هنگامى كه هنرمند احساس مى‏كند كه اثر هنرى كامل است-  هم‌چون هر اثر هنرى-  آن اثر به دیگران انتقال مى‏یابد. چگونگى واكنش آنان سوى دیگر این راز است.

 من كوشش كرده‏ام گفت‏وگوى میان هنرمند و اثر هنرى وى را توضیح دهم. اینك بحث خود را در فضایى كاملاً متفاوت ادامه مى‏دهم.

چگونه مى‏توان هنر را دریافت: ماجراى مارگارت

بسیارى از افراد، زبان هنر را قلمروى دیگر[54] مى‏دانند. این، لزوماً امرى منفى یا مانع ایجاد ارتباط نیست؛ باورهاى خود ما در برخورد با نظرات دیگران در بارۀ جهان، مورد التزام و تردید قرار مى‏گیرند. اندیشه هایى كه در آثار هنرى ارائه مى‏شوند، ممكن است با اندیشه‏هایى كه امیدبخش و رایج‏اند، در تضاد باشند. خود این چالش، میان ما به عنوان ناظر و اثر هنرىِ مورد مشاهده، رابطه‏اى را پدید مى‏آورد. این امر، امكان آن را فراهم مى‏سازد كه در پرتو چیزى خارج از خود، به ارزیابى خود بپردازیم.

بسیارى از افراد نسبت به هنر معاصر بدگمان‏اند. البته، به‏طرز عجیبى همواره چنین بوده است.

]برای نمونه[ نقاشى‏هاى امپرسیونیستى یا تأثرگرایانه[55] هنگامى كه براى نخستین بار به نمایش گزارده شدند، آن‌قدر بنیادستیز و آزارنده بودند كه لازم بود آن‌ها را خارج از چتر حمایتى شدت‏یافته‏اى به نمایش گزارند كه پاریسى‏هاى به خشم‏آمده براى از بین آن نقاشى‏ها در نگارخانه‏ها ابداع كرده بودند. ولی امپرسیونیسم یا مكتب تأثرگرایى[56] ]مكتب هنرى پدیدآمده توسط نقاشان فرانسوى در اواسط قرن نوزدهم[ به مدت 150 سال احتمالاً ممتازترین و پذیرفتنى‏ترین جنبش هنرى[57] بود.

خاطر نشان مى‏شود، بنده عقیده ندارم كه اثر هنرى‏ام بدان‏گونه بنیادستیز و چالش‏انگیز است كه بتوان آن را تیغۀ برّنده[58] دانست و با این‏حال، مشاهده كرده‏ام كه چگونه برخى از آثار هنرى‏ام موفق شده‏اند با اندیشه یا احساسى مهم در دیگران پیوند برقرار كنند.

مایلم دربارۀ مارگارت براى شما سخن بگویم؛ زنى كه نخستین بار در چشم‏انداز اختصاصى یكى از نمایشگاه‏هایم با وى ملاقات كردم. اثرى كه قبلاً از آن نام بردم، تسلیت اشك‏ها، براى نخستین بار در معرض دید همگان بود. مارگارت توسط یك دوست مشترك به چشم‏انداز غیرعمومى دعوت شد. وى بیش از سى سال در رواندا زندگى كرده بود، جایى كه وى به‏عنوان مربى كار مى‏كرد. هنگامى كه كشتار جمعى 1994 آغاز شد، وى به مدت چهار روز در خانۀ خود حبس شد، ولی امور ترسناكى را كه در اطراف وى روى مى‏داد، دیده و شنیده بود. بسیارى از دوستان نزدیك و همكاران وى كشته شده بودند، افراد بى شمارى از كشور گریختند و از خانواده و دوستانشان جدا شدند. پیشامدى خجسته، این امكان را فراهم ساخت كه ایالات متحده، مارگارت را بیرون برده، از مسیرى پرپیچ و خم به بریتانیا باز گرداند.

او در بارۀ احساس ناتوانى جسمى، سردرگمى و شوك روحى خود در آن زمان، به‏طرز شیوایى سخن گفته است. او هنوز هم نمى‏تواند دریابد كه چرا برخى از كسانى كه وى برایشان دعا كرده بود، نجات یافتند، ولی برخى دیگر كشته شدند.

در چشم‏انداز غیرعمومى، وى احساس كرد كه به سوى تسلیت اشك‏ها جلب شده است، كه این اثر امشب از روى دوستى به وى امانت داده شده است. وى بى‏درنگ به این اثر هنرى واكنش نشان داد، و به تعبیر وى، این اثر كمك كرد كه رنگ زندگى بازگردد و در تاریكى و تردید، نور امید زنده شود. وى مى‏گوید كه در این تابلوى نقاشى، تاج خاردار مسیح[59] و رنج او و نیز همدردى او با من و هزاران نفر از مردم را در غم گم‏گشتگى شخصیت[60] آنان دیدم.

قصد من واقعاً ارائۀ تاج خاردار نبود. آن، عنصرى از داستان مسیحى است كه مارگارت در ارتباط با این نقاشى به یاد آورد و به آن هم نسبت داد. از نظر من، این امر اشكالى ندارد. در واقع، من از آن استقبال مى‏كنم. ولی در سطحى ژرف‏تر، من از طریق این نقاشى، نكته‏اى را از نگاه تازۀ خود بیان كرده‏ام. من قصد داشتم به وسیلۀ رنج و محنت و در وراى آن، مظهرى از امید[61] را نقاشى كنم. بنابراین هنگامى كه مارگارت از دیدن تاج خاردار مسیح و رنج او سخن مى‏گوید، شاید در حال استفاده از استعاره‏اى باشد كه این مظهر متعالى امید را كه از زیان حقیقى به‌دور است، بیان كند.

همان‏گونه كه وى مى‏گوید، گرچه خارها وجود دارند، ولی كانونى آرامش‏بخش از امید، صفا و كمال نیز وجود دارد، كه بار دیگر تاكید مى‏كند كه من در مسیح كامل هستم.

 خلاقیت: گفت‏وگو و سفر

 امیدوارم خطوط كلى برخى از مسائلى را كه هنر معاصر در جامعۀ پسامدرن با آن‏ها روبه‌رو است، ترسیم كرده باشم، با توجه به این‌كه جامعه خواهان آن است كه به موضوعات معنویت و دین بپردازد. من دربارۀ راه‏هاى پدیدآوردن یك اثر نقاشى و این‌كه چگونه یك قطعه كاغذ كه به یك معنا فقط یك سطح نازك است، مى‏تواند با این‏حال حامل معنایى ژرف باشد، سخن گفته‏ام. من به‏طور فشرده بدین امر پرداخته‏ام كه چگونه تصویرى انتزاعى مى‏تواند بیانگر مقصودى معین باشد.

همۀ این امور از راه گفت‌وگویى میان هنرمند و اثر هنرى و آن‌گاه میان اثر هنرى و بیننده، در چهارچوب فرآیندى كه در نهایت توسط خدا كنترل مى‏شود، رخ مى‏دهد. به نظر من فرآیندى جارى در انتقال دین از راه هنر، خشك‏اندیشانه، متعین و لزوماً در شكل داستانى نیست، بلكه فراشخصى، خلاّق و گشوده بر تفسیرهاى متعدد است. در این گفتگوى غنى و مستمر، خدا با خلاقیت بشر كار مى‏كند، تا ما را به فراسوى خود، به دریافت‏هاى مشترك و مظاهر دین سوق دهد.

<

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد