تمام وسایل ارتباطی بر ما نفوذ دارند و روی ما كار میكنند. نتایج تاثیر آن ها از جهات شخصی، اقتصادی، زیباییشناسی، روانی، اخلاقی، قومی و اجتماعی آن چنان شدید است كه هیچ گوشهای از وجود فیزیكی و روحانی ما را دست نخورده به حال خود رها نمیكنند.[1]
راستی تكنولوژی رسانه را چه باید بدانیم؟ پرسش جدی و اساسی این است. آیا رسانه، مانند ظرفی است كه قابلیت هر پیامی را دارد و هر مفهومی چه زمینی و چه آسمانی، چه دینی و چه غیر دینی را میتوان در آن ریخت و به گیرنده و مخاطب عرضه داشت؟
یا این كه رسانه به تبعیت از تكنولوژی خود دارای جهتی فطری و غایتی بالفطره است كه نمیتوان بدون در نظر گرفتن این جهت و غایت از آن بهره برد؟ در این صورت اگر سادهانگارانه پیامی را كه با حقیقت و سمت و سوی رسانه هماهنگ و هم جهت نباشد بر آن تحمیل كنیم، خود و مخاطب را دچار تشتت و پراكندگی در ارائه و دریافت پیام كردهایم. در این صورت نه از رسانه بهرۀ درست و به جایی كردهایم و نه پیام را آن چنان كه هست و آن گونه كه باید، انتقال دادهایم.
دیدگاه اغلب وغالب همان نگاه اول است؛ دیدگاه ابزار انگارانه كه بر این فرض متكی است كه رسانه، ابزار است و این ابزار قابلیت انتقال و رساندن هر آن چه را شما اراده كنید، دارد. البته به شرط آن كه بر تكنیك رسانه و فنون بهره بردن از آن مسلط باشیم. این تلقی سنتی كه تكنولوژی و فنآوری را تنها یك وسیله برای دستیابی به اهدافمان بدانیم ، هر چه كه باشد، ظاهراً در تفكرات و اندیشههای فیلسوف بزرگ یونان باستان، ارسطو ریشه دارد.
او فن آوری را چنین تعریف میكند:
فن آوری، نظم و ساماندهی ای است، كه انسان به اشیاء چون وسایل، آلات و ادوات، ماشینها، مواد و علوم میدهد تا به اهداف خود نایل شود.[2]
بنابر تعریف ارسطو، فنآوری مانند یك پل، یك راه و یك نردبان است كه شما را به هر كجا بخواهید، میتواند برساند. چاقو در دست آشپز، وسیلۀ كار و ابزاری مورد نیاز برای آشپزی و آماده سازی غذاست و همین چاقو در دست انسان دیوانه یا جانی خطرناك، وسیلهای خطرآفرین است كه میتواند به ریختن خون و كشته شدن انسانی منجر شود. به هر حال چاقو، چاقوست، از آن هر استفادهای كه بخواهید میتوانید ببرید؛ بستگی دارد شما چه اراده كرده باشید. و این نگاه سنتی ابزار انگارانه همچنان در ذهن صاحب نظران و اصحاب رسانه به حیات خود ادامه میدهد. ژنرال سارنوف مؤسس آر. سی. ا و ان. بی. سی در سخنرانی خود به هنگامی كه دانشگاه نوتردام به او درجۀ دكترای افتخاری میداد گفت:
رادیو و تلویزیون به صورت محصولات جدید و دنیای صنعتی به خودی خود دارای هیچ گونه ارزش منفی و یا مثبتی نیستند؛ تنها طریقی كه مورد استفاده قرار میگیرد ارزش آن ها را تعیین میكند...[3]
ویلبر شرام و دانشمندان دیگری كه رابطۀ تلویزیون و سینما را با زندگی، خصوصیات اطفال و نوجوانان مورد بررسی قرار دادهاند، همگی چنین نكتهای را به صورت یك اصل مسلم و نتیجۀ تحقیقات خود پذیرفتهاند.
در مقابل دیدگاه ابزار انگارانه به تكنولوژی، دیدگاه دیگری است كه تكنولوژی را فراتر از یك ابزار و وسیله میداند. بنابراین دیدگاه، فنآوری در دل یك فلسفه شكل میگیرد و فلسفۀ زندگی آفرینندگان آن فنآوری است كه آن را به منصۀ ظهور میرساند. تكنولوژی، جان و حقیقت آن فلسفه را در باطن و فطرت خود دارد و خواستها وغایات انسان به عنوان سازنده و خالق تكنولوژی در آن تجلی و تجسم مییابد. فنآوری به تعبیر مارتین هایدگر انكشاف یك حقیقت است؛ حقیقتی كه ریشه در فلسفۀ تمدن و انسانهایی دارد كه آن را ایجاد كردهاند. انسان و تكنولوژی قابل تفكیك و جدایی از هم نیستند. در نهاد تكنولوژی، اقتضائات و غایاتی خفته و چون فطرت با وجود آن عجین شده است كه با خواست، اندیشه و فلسفۀ زندگی تمدنی كه بستر آن تكنولوژی است همسو و هم جهت است و شما هرگز نمیتوانید تكنولوژی را از این اقتضاء، عریان كرده و سمت و سوئی دیگر به آن بدهید.
دیدگاه سنتی، فنآوری را برابر با مصنوعات و ابزار میداند و نوآوریهای فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل میدهد. اما در دیدگاه هایدگر، فنآوری اسم نیست. بلكه فعل و فرآیندی است كه در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شكل میگیرد. فن آوری و انسان همانند معجونی خوراكی درآمیخته و با هم تركیب شدهاند.فن آوری صرفاً كاربرد علم نیست، شیوۀ هنرمندانۀ ساخت اجتماعی نیز هست.[4]
این چنین نیست كه تكنولوژی در اختیار و تسلیم ما باشد. به نظر هایدگر، بزرگ ترین اشتباه در این است كه ما تكنولوژی را از هر غایت و جهت فطری خالی دانسته و آن را ابزار دست خود بپنداریم. او اعتقاد دارد:
وقتی كه از فن آوری به عنوان امری خنثی سخن میگوییم به بدترین نحو دربارۀ آن داوری كرده و با آن مواجه شدهایم. این تصور كه امروزه از آن تجلیل میكنیم ما را از ماهیت و ذات فن آوری كاملا گمراه ساخته است.[5]
اگر تكنولوژی امروز جهان در دامان تمدن سكولار و دنیایی غرب به بار نشسته و به وجود آمده است، این تكنولوژی تجسم و عینیت نگرشهای فلسفی و اندیشههای بنیادین تمدن امروز غرب است و در این صورت به سراغ آن تكنولوژی رفتن، همان و پذیرفتن زندگی زمینی بدون آسمان همان؛
تلویزیون همان گونه كه اشاره شد جزیی از این تكنولوژی است و بنابراین دیدگاه این رسانه در ذات و نهاد خود غایتی فطری دارد كه آن، زمینی، دنیایی و سكولار است.
ابزار، غایات خاصی دارند، ولی تكنولوژی فراتر از ابزار میرود غایت در ذات تكنیك مستقر میشود... تلویزیون و سینما ابزاری تكنولوژیك نیستند كه هر كس هر گونه بخواهد از آن بهره گیرد.[6]
با این فرض همیشه معارضه و جدال بین انسان و تكنولوژی در جریان است. انسانی كه میخواهد از تكنولوژی برای رسیدن به مقصود و هدف مورد نظر خود بهره گیرد از یك سو و از سوی دیگر تكنولوژی به عنوان ابزاری غایت مند وهدفدار در تلاش است تا خواستها و غایت فطری[7] خود را به انسان تحمیل كند.
راستی اگر هنرمند مسلمان بخواهد با بهره بردن از تكنولوژی رسانه، دست به خلق اثری هنری زده و پیام خود را كه همان تعالیم دینی است به مخاطب انتقال دهد، چه باید كند؟ بر اساس این دیدگاه كه بیان شد جز تسلیم در برابر رسانه و فراموش كردن اهداف و آرمانهای خود یا پشت پا زدن به رسانه و حذف آن ـ و در واقع حذف خود ـ چارۀ دیگری ندارد.
با این هنرِ تكنولوژیكِ اكنون زده، نمی توان حقیقت دینی را ایجاباً به ظهور رسانید. زیرا هر موجودی قابلیت خود را دارد و هر صورت هنری به بیان معنایی خاص قادر است.[8]
اعتقاد داشتن به این دیدگاه و عمل كردن به آن در یك كلام یعنی یا هیچ یا همه چیز؛ كه هیچ كدامش قابل قبول و پذیرفتنی نیست. به نظر میرسد در هر كدام از این دو دیدگاه نوعی افراط و تفریط وجود دارد و صاحبان آن بخشی از یك پدیده را به گونه ای افراطی در نظر داشتهاند. دیدگاه اول ناشی از نگاهی بسیط و ساده به تكنولوژی است كه آن را تا سطح ابزاری ساده، تنزل داده و آن را خالی از هرگونه اثر و پیآمدی می بیند. گویی كه ورود تكنولوژی به یك جامعه هیچ تغییر و دگرگونی در روابط و مناسبتها ایجاد نمیكند و تنها سرعت نقل و انتقال و انجام امور زندگی را بالا برده و آسان می كند. جری ماندر از اندیشمندان معاصر غرب اعتقاد دارد:
تكنولوژی، تاثیرات عمیقش را بر محیط، جریان زندگی، شیوۀ اندیشیدنمان دربارۀ خود و دیگران، نحوۀ تعامل ما با طبیعت و نیز بر چگونگی كاربرد انرژی در سیستم زندیگ بر جای میگذارد. همۀ این ها دگرگونیهای بنیادینی هستند كه در درون محیط زندگی ما به عنوان یك ساختار و سیستم واحد رخ میدهند.[9]
اما سریان دادن این تاثیرات به ذات تكنولوژی و از آن به فطرت و سرشت تكنولوژی تعبیر كردن نیز ناشی از نوعی نگاه افراطی به تكنولوژی و رعب به همراه شیفتگی بیش از حد نسبت به آن است؛ تا بدان جا كه هیچ كس نمیتواند در اقتضائات تكنولوژی كوچكترین تغییر و دگرگونی ایجاد كند و جدال و مبارزه میان انسان و تكنولوژی همیشه برپاست و همواره با شكست انسان و قهر و غلبۀ تكنولوژی پایان میپذیرد.
این كه تكنولوژی به نوعی دارای روح و حقیقتی است كه با آن همراه است؛ اجمالاً حرفی پذیرفتنی است. اما این روح چیست و از كجا ناشی میشود؟ آیا روح تكنولوژی، تنها فلسفۀ زندگی جغرافیای است كه بستر شكل گیری و ایجاد آن فن آوری بوده است؟ اگر چنین باشد آیا این حرف قابل قبول است كه این فطرت، لحظهای تكنولوژی را وانمیگذارد و انسان همواره مغلوب و مقهور قدرت تكنولوژی است؟
بنیاد و اساس تكنولوژی نه فقط فلسفه و جهان بینی، بلكه علم به اضافۀ فلسفه است. مادۀ اولیه و خمیرمایۀ فن آوری، علم و دانش به همراه فلسفۀ زندگی است. پر بدیهی است كه علم، خنثی و بدون جهت گیری خاص در ذات خود است. علم را نه میتوان دنیایی دانست و نه اخروی، نه زمینی دانست و نه آسمان؛ برخلاف فلسفه كه همواره دارای سمت و سویی ویژۀ خود است.
بعد از رنسانس، علم و دانشی كه قرنها اندیشمندان فرزانۀ مسلمان اندوخته بودند، به دروازه های غرب راه پیدا كرد. فرمولها، قواعد و قوانینی كه زاییدۀ اندیشۀ پربار و فرهیختۀ تمدن اسلامی بود، در دست دانشمندان اروپایی و در بستر فرهنگی، نوع تفكر و نگاه سكولار به خمیر مایۀ تمدن امروز غرب تبدیل شد.
زكریای رازی، خوارزمی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و دهها و شاید صدها عالم و اندیشمند مسلمان از جمله افرادی هستند كه غرب امروز وامدار اندیشۀ آن ها است. اگر اكتشافات و تلاش های علمی اینان نبود، هرگز ما امروز با تمدنی مثل تمدن مدرن غرب مواجه نبودیم؛ همان گونه كه اگر آن جهان بینی زمینی و دنیایی در بین مردم اروپا به خصوص دانمشندان آن ها ایجاد نشده بود نیز هرگز از تمدنی كه با آن روبرو هستیم هیچ خبری نبود.
تكنولوژی و فن آوری ای كه در برههای از زمان، بشر به آن دست پیدا میكند، برخواسته از احساس نیاز مردم به آن تكنولوژی در وجود خویش است؛ نیازی كه ریشۀ آن را در نگاه آن ها به زندگی باید جست و جو كرد.
همان گونه كه میدانید اساس و پایۀ بسیاری از اختراعات و اكتشافاتی كه امروزه به نام تمدن غرب ثبت و ضبط شده است قرنها قبل از آن، در مناطق مختلف دنیا به خصوص مشرق زمین و در دل تمدنهایی چون تمدن اسلامی، اختراع شده بود؛ ولی هرگز بدان صورت كه در تمدن غرب مورد بهره برداری قرا رگرفت، از آن بهره نگرفته بودند. چرا كه این نوع بهره برداری مدرن، نتیجۀ تغییر در نگرش، جهانبینی و نیازهای انسان غربی است.
انرژی هستهای یك قانون طبیعت میباشد، كه به صورت یك قاعدۀ علمی درآمده است، كه بر اساس آن هم میتوان بمب اتم ساخت و هم به نیروگاههای پرقدرت هستهای دست یافت. اما اگر میبینیم كه بشر به دنبال ساخت بمب اتم میرود و به تكنولوژی آن دست مییابد، ناشی از نیازی است كه با توجه به دیدگاه او به زندگی در وجود خود احساس كرده است.
علم در ذات خود جهت دار نیست. آن چه سمت و سوی ویژۀ خود را دارد، تكنولوژی است كه برخواسته از دو عامل علم به اضافۀ فلسفۀ زندگی است.
اما آن چه كه من از آن به سمت و سو تعبیر می كنم، با اقتضائات و غایات فطری لایتغیر كه از ذات تكنولوژی قابل انفكاك نیست، تفاوت می كند. هر تكنولوژی با توجه به ساختار و جایگاهی كه دارد، میتواند تاثیرات مثبت یا منفی متعددی داشته باشد. جری ماندر با این كه از طرفداران حذف بعضی از بخش های تكنولوژی تمدن مدرن مانند تلویزیون از زندگی انسان است، حرفی دارد كه به دیدگاه ذكر شده نزدیك است؛ او میگوید:
این ایده و توهم كه تكنولوژی خنثی و فاقد اقتضائات اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی است، واقعا تخطرناك است. شما به انرژی هستهای و انرژی خورشید بنگرید، هر دو صورتی از انرژی هستند اما با تاثیراتی كاملا متفاوت بر نظام زندگی و میحط زیست.[10]
در این جا میخواهم برای بیان منظورم از دو اصطلاح كه با ذهن شما آشنا است، بهره بگیرم و هنوز مطمئن نیستم كه بتوانند منظورم را كاملا بیان كنند؛ آن دو اصطلاح عبارتند از جهان بینی و ایدئولوژی.
جهان بینی از هست و نیست و نگاهی كه انسان نسبت به واقعیت و هستی دارد حكایت میكند و ایدئولوژی بیانگر باید و نباید و برنامهریزی عملی زندگی است. بنابراین مبنا كه تكنولوژی دارای اقتضائات فطری است در واقع سخن از القاء و ایجاد نوعی جهانبینی توسط تكنولوژی است. ولی آن چه به ذهن میرسد، این است كه آن چه در دل تكنولوژی نهفته است یك ایدئولوژی است نه جهان بینی. البته قبول دارم كه این دو در رابطۀ مستقیم با یكدیگر و در حال تعامل هستند؛ یعنی جهان بینی اساس شكل گیری و پذیرش یك ایدئولوژی است و همین طور پذیرفتن یك رفتار خاص و ایدئولوژی میتواند بر جهان بینی انسان تاثیر بگذارد. ولی روشن است كه این دو در دو سطح متفاوت قرا رداشته و میزان عمقی كه در اندیشۀ انسان دارند، مختلف است. یكی در سطح قرار دارد، كه ایدئولوژی است و دیگری كه جهان بینی باشد، در لایههای زیرین جا گرفته است.
تكنولوژی در مرحلۀ نخست نمیخواهد و نمیتواند كه دیدگاه ما را نسبت به هستی دستخوش تغییر و تحول كند؛ بلكه با ورود یك تكنولوژی به زندگی ما خواسته یا ناخواسته نوع روابط ما، نسبت ما به یكدیگر و حتی با طبیعت و رابطهای كه با هستی داریم، دچار تحول میشود. البته باید تاكید كنم كه این تغییر در رفتار و ایدئولوژی میتواند بر جهان بینی و شناخت ما نسبت به هستی تاثیر بگذارد. اما این مطلب الزامی و همیشگی نیست. سیرت نامرئی تكنولوژی كه آن را باید در تاثیرات ناپیدا و زیرپوستی آن جست و جو كنیم، تغییر در شیوه، ضرب آهنگ و نوع زندگی ماست.
هنگامی كه ابزار انتقال و مبادلۀ تصاویر با سرعتی معادل سرعت برق وارد جامعه میشود، انقلابی فرهنگی را به جوش میآورد. انقلابی بدون سازماندهی و هماهنگی، بدون بحث و گفت و گو و مجادله، بدون جنگ و گریزهای پارتیزانی و بدون تهاجم یا مقاومتهای چریكی. آن چه ساری و جاری است، یك ایدئولوژی تمام عیار است و البته نه در شكل متعارف و شناخته شده و تاریخی آن، بلكه در قالب یك ایدئولوژی بیكلام و بیصدا كه به دلیل همین عریانی از لفظ و كلام به مراتب قویتر، نافذتر و فراگیرتر است.[11]
با پذیرش یك تكنولوژی، شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زندگی ما در ابعاد فردی و اجتماعی دگرگون شده و ناخواسته صورت زندگی جوامع دچار تغییر میشود.
اما به سراغ تلویزیون برویم. تلویزیون از آن جهت كه دارای بعدی تكنولوژیك است، طبیعتاً همۀ آن چه گفته شد دربارۀ تلویزیون نیز مصداق پیدا میكند. تلویزیون، یك تكنولوژی است كه با ایدئولوژی خاص خودش در خانههای ما جای باز كرده و در حال ایجاد تغییر و تحول در شكل زندگی و رفتار ما است. تلویزیون با خمیر مایهای ساخته شده كه بخشی از آن دانش و قوانین علمی است و بخش دیگر فلسفۀ زندگی مخترعین آن و نیازی كه در جوامع سازندۀ آن به وجود چنین رسانهای احساس شده است.
همان گونه كه وقتی ما به وسیلۀ رسانۀ تلفن با دیگران ارتباط برقرار میكنیم، بدون توجه به این كه چه میگوییم و چه میشنویم، روابط ما دچار تغییر شده و از روابط شفاهی ما كاسته میشود. همان طور نیز بدون توجه به این كه ما چه پیامی را در ظرف تلویزیون میریزیم و قصد انتقال چه مفهومی را به وسیلۀ آن به مخاطبین خود داریم، پیام ما و مفهوم مورد نظر ما آن گاه كه در دست این رسانه قرا رمیگیرد، دستخوش تحول و دگرگونی میشود.
تلویزیون به عنوان یك تكنولوژی، خود و ایدئولوژی خود را بر پیام تحمیل میكند و بر آن تاثیر میگذارد و شاید همین، منظور مك لوهان باشد آن گاه كه میگوید:
رسانه یك پیام است.
او معتقد است:
در حقیقت و در عمل پیام واقعی، عبارت از خود وسیلۀ پیام رسانی یا رسانه است یا به عبارت سادهتر، تاثیر یك رسانه بر افراد یا جامعه به میزان شدت تغییرات در مقیاسها و معیارها بستگی دارد كه هر فن آوری جدید یا هر امتدادی از وجود در زندگی روزمره پدید میآورند..پیام یك رسانه یا یك تكنولوژی، تغییر در معیارها، آهنگ حركات و مدلهای زیستی انسان است. راه آهن برای بشر نه حركت را ابداع كرد و نه حمل و نقل و چرخ و جاده را به ارمغان آورد؛ بلكه صرفاً موجب تشدید و تقویت عملكردهای موجود انسان شد و در نتیجه شكل تازهای از شهرها و سبك های جدیدی از كار و تفریح را به وجود آورد. این ویژگی در تمامی نقاطی كه راه آهن به آن جا نفوذ كرد قابل مشاهده است... بدون در نظر گرفتن محتوای رسانهای كه در این جا همان راه آهن است.[12]
البته این دیدگاه توسط اندیشمندانی كه نگاهی ابزارانگارانه به رسانه و تكنولوژی دارند، بارها مورد تمسخر و هجو قرار گرفته است. اگرچه در رد این نظر، نیز هیچ دلیل محكم و متقنی ارائه نكرده و تنها به همان حرفهای شعار مانند كه تكنولوژی تنها ابزار است و ابزار پیام ندارد، كفایت كردهاند.عبارات پر از طعن علمی ژان كازنو در این مورد قابل توجه است:
در واقع این نوعی خیال پروری است كه مك لوهان یا تكننیكی را به حساب آورده كه در حال حاضر مطلقاً شناخته شده نیست و یا تكنیكی را مشابه تكنیكی كه ما میشناسیم در نظر گفته، منتها بسیار پیشرفتهتر كه طرز استفاده و اثرات آن با آن چه كه میشناسیم قابل مقایسه نیست. در این صورت توصیف جامعهای را كه با چنین تكنیكی تحول پیدا میكند، چیزی جز جامعهشناسی تخیلی نمیتوان نامید.[13]
بگذریم...آن چه در پی می آید توشه ای اندك است كه به همت اهل نظر و اندیشه در خانۀ هنر و اندیشه گرد آورده شده است تا در آستانۀ همایش سراسری رسانۀ تلویزیون و سكولاریسم بیانگر دیدگاه اهالی و اصحاب اندیشه دربارۀ مقولۀ مهم رسانه و سكولاریسم باشد.
این شمارۀ رواق هنر و اندیشه را در قامت ویژه نامه ای دیدیم كه در آن نشست های مقدماتی همایش، برای آگاهی علاقمندان به چاپ رسد تا در وقت موعود، پذیرای اندیشه های كارگشایتان باشیم...تا چه قبول افتد.
در پناه حق
نویسنده: احمد پهلوانیان
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره نهم
Ps147
1. مك لوهان، هربرت مارشال به نقل از رشیدپور، ابراهیم؛ آینههای جیبی آقای مك لوهان، ص 25.
2. استوارت ام هوور، نات لاندبای؛ بازاندیشی دربارۀ رسانه، دین و فرهنگ؛ ص 90.
3. رشیدپور، ابراهیم؛ آینههای جیبی آقای مك لوهان، ص 15.
4. استوارت ام هوور، ]و ..[ بازاندیشی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمۀ مسعود آریانی نیا، ص 95.
5. استوارت ام هوور، ]و ..[ بازاندیشی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمۀ مسعود آریانی نیا، ص 97.
6. مدد پور، محمد؛ سیر و سلوك در سینما، ص 74.
7. به تعبیر هایدگر.
8. مددپور، محمد؛ سیر و سلوك در سینما، ص 25.
9. ماه نامۀ سیاحت غرب؛ مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما؛ سال اول، شمارۀ چهارم، مهرماه 1382، ص 17.
10. ماه نامۀ سیاحت غرب، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، سال اول، شمارۀ چهارم، مهرماه 1382،ص 18.
11. پستمن، نیل؛ زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه دكتر صادق طباطبایی، ص 328.
راستی تكنولوژی رسانه را چه باید بدانیم؟ پرسش جدی و اساسی این است. آیا رسانه، مانند ظرفی است كه قابلیت هر پیامی را دارد و هر مفهومی چه زمینی و چه آسمانی، چه دینی و چه غیر دینی را میتوان در آن ریخت و به گیرنده و مخاطب عرضه داشت؟
یا این كه رسانه به تبعیت از تكنولوژی خود دارای جهتی فطری و غایتی بالفطره است كه نمیتوان بدون در نظر گرفتن این جهت و غایت از آن بهره برد؟ در این صورت اگر سادهانگارانه پیامی را كه با حقیقت و سمت و سوی رسانه هماهنگ و هم جهت نباشد بر آن تحمیل كنیم، خود و مخاطب را دچار تشتت و پراكندگی در ارائه و دریافت پیام كردهایم. در این صورت نه از رسانه بهرۀ درست و به جایی كردهایم و نه پیام را آن چنان كه هست و آن گونه كه باید، انتقال دادهایم.
دیدگاه اغلب وغالب همان نگاه اول است؛ دیدگاه ابزار انگارانه كه بر این فرض متكی است كه رسانه، ابزار است و این ابزار قابلیت انتقال و رساندن هر آن چه را شما اراده كنید، دارد. البته به شرط آن كه بر تكنیك رسانه و فنون بهره بردن از آن مسلط باشیم. این تلقی سنتی كه تكنولوژی و فنآوری را تنها یك وسیله برای دستیابی به اهدافمان بدانیم ، هر چه كه باشد، ظاهراً در تفكرات و اندیشههای فیلسوف بزرگ یونان باستان، ارسطو ریشه دارد.
او فن آوری را چنین تعریف میكند:
فن آوری، نظم و ساماندهی ای است، كه انسان به اشیاء چون وسایل، آلات و ادوات، ماشینها، مواد و علوم میدهد تا به اهداف خود نایل شود.[2]
بنابر تعریف ارسطو، فنآوری مانند یك پل، یك راه و یك نردبان است كه شما را به هر كجا بخواهید، میتواند برساند. چاقو در دست آشپز، وسیلۀ كار و ابزاری مورد نیاز برای آشپزی و آماده سازی غذاست و همین چاقو در دست انسان دیوانه یا جانی خطرناك، وسیلهای خطرآفرین است كه میتواند به ریختن خون و كشته شدن انسانی منجر شود. به هر حال چاقو، چاقوست، از آن هر استفادهای كه بخواهید میتوانید ببرید؛ بستگی دارد شما چه اراده كرده باشید. و این نگاه سنتی ابزار انگارانه همچنان در ذهن صاحب نظران و اصحاب رسانه به حیات خود ادامه میدهد. ژنرال سارنوف مؤسس آر. سی. ا و ان. بی. سی در سخنرانی خود به هنگامی كه دانشگاه نوتردام به او درجۀ دكترای افتخاری میداد گفت:
رادیو و تلویزیون به صورت محصولات جدید و دنیای صنعتی به خودی خود دارای هیچ گونه ارزش منفی و یا مثبتی نیستند؛ تنها طریقی كه مورد استفاده قرار میگیرد ارزش آن ها را تعیین میكند...[3]
ویلبر شرام و دانشمندان دیگری كه رابطۀ تلویزیون و سینما را با زندگی، خصوصیات اطفال و نوجوانان مورد بررسی قرار دادهاند، همگی چنین نكتهای را به صورت یك اصل مسلم و نتیجۀ تحقیقات خود پذیرفتهاند.
در مقابل دیدگاه ابزار انگارانه به تكنولوژی، دیدگاه دیگری است كه تكنولوژی را فراتر از یك ابزار و وسیله میداند. بنابراین دیدگاه، فنآوری در دل یك فلسفه شكل میگیرد و فلسفۀ زندگی آفرینندگان آن فنآوری است كه آن را به منصۀ ظهور میرساند. تكنولوژی، جان و حقیقت آن فلسفه را در باطن و فطرت خود دارد و خواستها وغایات انسان به عنوان سازنده و خالق تكنولوژی در آن تجلی و تجسم مییابد. فنآوری به تعبیر مارتین هایدگر انكشاف یك حقیقت است؛ حقیقتی كه ریشه در فلسفۀ تمدن و انسانهایی دارد كه آن را ایجاد كردهاند. انسان و تكنولوژی قابل تفكیك و جدایی از هم نیستند. در نهاد تكنولوژی، اقتضائات و غایاتی خفته و چون فطرت با وجود آن عجین شده است كه با خواست، اندیشه و فلسفۀ زندگی تمدنی كه بستر آن تكنولوژی است همسو و هم جهت است و شما هرگز نمیتوانید تكنولوژی را از این اقتضاء، عریان كرده و سمت و سوئی دیگر به آن بدهید.
دیدگاه سنتی، فنآوری را برابر با مصنوعات و ابزار میداند و نوآوریهای فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل میدهد. اما در دیدگاه هایدگر، فنآوری اسم نیست. بلكه فعل و فرآیندی است كه در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شكل میگیرد. فن آوری و انسان همانند معجونی خوراكی درآمیخته و با هم تركیب شدهاند.فن آوری صرفاً كاربرد علم نیست، شیوۀ هنرمندانۀ ساخت اجتماعی نیز هست.[4]
این چنین نیست كه تكنولوژی در اختیار و تسلیم ما باشد. به نظر هایدگر، بزرگ ترین اشتباه در این است كه ما تكنولوژی را از هر غایت و جهت فطری خالی دانسته و آن را ابزار دست خود بپنداریم. او اعتقاد دارد:
وقتی كه از فن آوری به عنوان امری خنثی سخن میگوییم به بدترین نحو دربارۀ آن داوری كرده و با آن مواجه شدهایم. این تصور كه امروزه از آن تجلیل میكنیم ما را از ماهیت و ذات فن آوری كاملا گمراه ساخته است.[5]
اگر تكنولوژی امروز جهان در دامان تمدن سكولار و دنیایی غرب به بار نشسته و به وجود آمده است، این تكنولوژی تجسم و عینیت نگرشهای فلسفی و اندیشههای بنیادین تمدن امروز غرب است و در این صورت به سراغ آن تكنولوژی رفتن، همان و پذیرفتن زندگی زمینی بدون آسمان همان؛
تلویزیون همان گونه كه اشاره شد جزیی از این تكنولوژی است و بنابراین دیدگاه این رسانه در ذات و نهاد خود غایتی فطری دارد كه آن، زمینی، دنیایی و سكولار است.
ابزار، غایات خاصی دارند، ولی تكنولوژی فراتر از ابزار میرود غایت در ذات تكنیك مستقر میشود... تلویزیون و سینما ابزاری تكنولوژیك نیستند كه هر كس هر گونه بخواهد از آن بهره گیرد.[6]
با این فرض همیشه معارضه و جدال بین انسان و تكنولوژی در جریان است. انسانی كه میخواهد از تكنولوژی برای رسیدن به مقصود و هدف مورد نظر خود بهره گیرد از یك سو و از سوی دیگر تكنولوژی به عنوان ابزاری غایت مند وهدفدار در تلاش است تا خواستها و غایت فطری[7] خود را به انسان تحمیل كند.
راستی اگر هنرمند مسلمان بخواهد با بهره بردن از تكنولوژی رسانه، دست به خلق اثری هنری زده و پیام خود را كه همان تعالیم دینی است به مخاطب انتقال دهد، چه باید كند؟ بر اساس این دیدگاه كه بیان شد جز تسلیم در برابر رسانه و فراموش كردن اهداف و آرمانهای خود یا پشت پا زدن به رسانه و حذف آن ـ و در واقع حذف خود ـ چارۀ دیگری ندارد.
با این هنرِ تكنولوژیكِ اكنون زده، نمی توان حقیقت دینی را ایجاباً به ظهور رسانید. زیرا هر موجودی قابلیت خود را دارد و هر صورت هنری به بیان معنایی خاص قادر است.[8]
اعتقاد داشتن به این دیدگاه و عمل كردن به آن در یك كلام یعنی یا هیچ یا همه چیز؛ كه هیچ كدامش قابل قبول و پذیرفتنی نیست. به نظر میرسد در هر كدام از این دو دیدگاه نوعی افراط و تفریط وجود دارد و صاحبان آن بخشی از یك پدیده را به گونه ای افراطی در نظر داشتهاند. دیدگاه اول ناشی از نگاهی بسیط و ساده به تكنولوژی است كه آن را تا سطح ابزاری ساده، تنزل داده و آن را خالی از هرگونه اثر و پیآمدی می بیند. گویی كه ورود تكنولوژی به یك جامعه هیچ تغییر و دگرگونی در روابط و مناسبتها ایجاد نمیكند و تنها سرعت نقل و انتقال و انجام امور زندگی را بالا برده و آسان می كند. جری ماندر از اندیشمندان معاصر غرب اعتقاد دارد:
تكنولوژی، تاثیرات عمیقش را بر محیط، جریان زندگی، شیوۀ اندیشیدنمان دربارۀ خود و دیگران، نحوۀ تعامل ما با طبیعت و نیز بر چگونگی كاربرد انرژی در سیستم زندیگ بر جای میگذارد. همۀ این ها دگرگونیهای بنیادینی هستند كه در درون محیط زندگی ما به عنوان یك ساختار و سیستم واحد رخ میدهند.[9]
اما سریان دادن این تاثیرات به ذات تكنولوژی و از آن به فطرت و سرشت تكنولوژی تعبیر كردن نیز ناشی از نوعی نگاه افراطی به تكنولوژی و رعب به همراه شیفتگی بیش از حد نسبت به آن است؛ تا بدان جا كه هیچ كس نمیتواند در اقتضائات تكنولوژی كوچكترین تغییر و دگرگونی ایجاد كند و جدال و مبارزه میان انسان و تكنولوژی همیشه برپاست و همواره با شكست انسان و قهر و غلبۀ تكنولوژی پایان میپذیرد.
این كه تكنولوژی به نوعی دارای روح و حقیقتی است كه با آن همراه است؛ اجمالاً حرفی پذیرفتنی است. اما این روح چیست و از كجا ناشی میشود؟ آیا روح تكنولوژی، تنها فلسفۀ زندگی جغرافیای است كه بستر شكل گیری و ایجاد آن فن آوری بوده است؟ اگر چنین باشد آیا این حرف قابل قبول است كه این فطرت، لحظهای تكنولوژی را وانمیگذارد و انسان همواره مغلوب و مقهور قدرت تكنولوژی است؟
بنیاد و اساس تكنولوژی نه فقط فلسفه و جهان بینی، بلكه علم به اضافۀ فلسفه است. مادۀ اولیه و خمیرمایۀ فن آوری، علم و دانش به همراه فلسفۀ زندگی است. پر بدیهی است كه علم، خنثی و بدون جهت گیری خاص در ذات خود است. علم را نه میتوان دنیایی دانست و نه اخروی، نه زمینی دانست و نه آسمان؛ برخلاف فلسفه كه همواره دارای سمت و سویی ویژۀ خود است.
بعد از رنسانس، علم و دانشی كه قرنها اندیشمندان فرزانۀ مسلمان اندوخته بودند، به دروازه های غرب راه پیدا كرد. فرمولها، قواعد و قوانینی كه زاییدۀ اندیشۀ پربار و فرهیختۀ تمدن اسلامی بود، در دست دانشمندان اروپایی و در بستر فرهنگی، نوع تفكر و نگاه سكولار به خمیر مایۀ تمدن امروز غرب تبدیل شد.
زكریای رازی، خوارزمی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و دهها و شاید صدها عالم و اندیشمند مسلمان از جمله افرادی هستند كه غرب امروز وامدار اندیشۀ آن ها است. اگر اكتشافات و تلاش های علمی اینان نبود، هرگز ما امروز با تمدنی مثل تمدن مدرن غرب مواجه نبودیم؛ همان گونه كه اگر آن جهان بینی زمینی و دنیایی در بین مردم اروپا به خصوص دانمشندان آن ها ایجاد نشده بود نیز هرگز از تمدنی كه با آن روبرو هستیم هیچ خبری نبود.
تكنولوژی و فن آوری ای كه در برههای از زمان، بشر به آن دست پیدا میكند، برخواسته از احساس نیاز مردم به آن تكنولوژی در وجود خویش است؛ نیازی كه ریشۀ آن را در نگاه آن ها به زندگی باید جست و جو كرد.
همان گونه كه میدانید اساس و پایۀ بسیاری از اختراعات و اكتشافاتی كه امروزه به نام تمدن غرب ثبت و ضبط شده است قرنها قبل از آن، در مناطق مختلف دنیا به خصوص مشرق زمین و در دل تمدنهایی چون تمدن اسلامی، اختراع شده بود؛ ولی هرگز بدان صورت كه در تمدن غرب مورد بهره برداری قرا رگرفت، از آن بهره نگرفته بودند. چرا كه این نوع بهره برداری مدرن، نتیجۀ تغییر در نگرش، جهانبینی و نیازهای انسان غربی است.
انرژی هستهای یك قانون طبیعت میباشد، كه به صورت یك قاعدۀ علمی درآمده است، كه بر اساس آن هم میتوان بمب اتم ساخت و هم به نیروگاههای پرقدرت هستهای دست یافت. اما اگر میبینیم كه بشر به دنبال ساخت بمب اتم میرود و به تكنولوژی آن دست مییابد، ناشی از نیازی است كه با توجه به دیدگاه او به زندگی در وجود خود احساس كرده است.
علم در ذات خود جهت دار نیست. آن چه سمت و سوی ویژۀ خود را دارد، تكنولوژی است كه برخواسته از دو عامل علم به اضافۀ فلسفۀ زندگی است.
اما آن چه كه من از آن به سمت و سو تعبیر می كنم، با اقتضائات و غایات فطری لایتغیر كه از ذات تكنولوژی قابل انفكاك نیست، تفاوت می كند. هر تكنولوژی با توجه به ساختار و جایگاهی كه دارد، میتواند تاثیرات مثبت یا منفی متعددی داشته باشد. جری ماندر با این كه از طرفداران حذف بعضی از بخش های تكنولوژی تمدن مدرن مانند تلویزیون از زندگی انسان است، حرفی دارد كه به دیدگاه ذكر شده نزدیك است؛ او میگوید:
این ایده و توهم كه تكنولوژی خنثی و فاقد اقتضائات اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی است، واقعا تخطرناك است. شما به انرژی هستهای و انرژی خورشید بنگرید، هر دو صورتی از انرژی هستند اما با تاثیراتی كاملا متفاوت بر نظام زندگی و میحط زیست.[10]
در این جا میخواهم برای بیان منظورم از دو اصطلاح كه با ذهن شما آشنا است، بهره بگیرم و هنوز مطمئن نیستم كه بتوانند منظورم را كاملا بیان كنند؛ آن دو اصطلاح عبارتند از جهان بینی و ایدئولوژی.
جهان بینی از هست و نیست و نگاهی كه انسان نسبت به واقعیت و هستی دارد حكایت میكند و ایدئولوژی بیانگر باید و نباید و برنامهریزی عملی زندگی است. بنابراین مبنا كه تكنولوژی دارای اقتضائات فطری است در واقع سخن از القاء و ایجاد نوعی جهانبینی توسط تكنولوژی است. ولی آن چه به ذهن میرسد، این است كه آن چه در دل تكنولوژی نهفته است یك ایدئولوژی است نه جهان بینی. البته قبول دارم كه این دو در رابطۀ مستقیم با یكدیگر و در حال تعامل هستند؛ یعنی جهان بینی اساس شكل گیری و پذیرش یك ایدئولوژی است و همین طور پذیرفتن یك رفتار خاص و ایدئولوژی میتواند بر جهان بینی انسان تاثیر بگذارد. ولی روشن است كه این دو در دو سطح متفاوت قرا رداشته و میزان عمقی كه در اندیشۀ انسان دارند، مختلف است. یكی در سطح قرار دارد، كه ایدئولوژی است و دیگری كه جهان بینی باشد، در لایههای زیرین جا گرفته است.
تكنولوژی در مرحلۀ نخست نمیخواهد و نمیتواند كه دیدگاه ما را نسبت به هستی دستخوش تغییر و تحول كند؛ بلكه با ورود یك تكنولوژی به زندگی ما خواسته یا ناخواسته نوع روابط ما، نسبت ما به یكدیگر و حتی با طبیعت و رابطهای كه با هستی داریم، دچار تحول میشود. البته باید تاكید كنم كه این تغییر در رفتار و ایدئولوژی میتواند بر جهان بینی و شناخت ما نسبت به هستی تاثیر بگذارد. اما این مطلب الزامی و همیشگی نیست. سیرت نامرئی تكنولوژی كه آن را باید در تاثیرات ناپیدا و زیرپوستی آن جست و جو كنیم، تغییر در شیوه، ضرب آهنگ و نوع زندگی ماست.
هنگامی كه ابزار انتقال و مبادلۀ تصاویر با سرعتی معادل سرعت برق وارد جامعه میشود، انقلابی فرهنگی را به جوش میآورد. انقلابی بدون سازماندهی و هماهنگی، بدون بحث و گفت و گو و مجادله، بدون جنگ و گریزهای پارتیزانی و بدون تهاجم یا مقاومتهای چریكی. آن چه ساری و جاری است، یك ایدئولوژی تمام عیار است و البته نه در شكل متعارف و شناخته شده و تاریخی آن، بلكه در قالب یك ایدئولوژی بیكلام و بیصدا كه به دلیل همین عریانی از لفظ و كلام به مراتب قویتر، نافذتر و فراگیرتر است.[11]
با پذیرش یك تكنولوژی، شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زندگی ما در ابعاد فردی و اجتماعی دگرگون شده و ناخواسته صورت زندگی جوامع دچار تغییر میشود.
اما به سراغ تلویزیون برویم. تلویزیون از آن جهت كه دارای بعدی تكنولوژیك است، طبیعتاً همۀ آن چه گفته شد دربارۀ تلویزیون نیز مصداق پیدا میكند. تلویزیون، یك تكنولوژی است كه با ایدئولوژی خاص خودش در خانههای ما جای باز كرده و در حال ایجاد تغییر و تحول در شكل زندگی و رفتار ما است. تلویزیون با خمیر مایهای ساخته شده كه بخشی از آن دانش و قوانین علمی است و بخش دیگر فلسفۀ زندگی مخترعین آن و نیازی كه در جوامع سازندۀ آن به وجود چنین رسانهای احساس شده است.
همان گونه كه وقتی ما به وسیلۀ رسانۀ تلفن با دیگران ارتباط برقرار میكنیم، بدون توجه به این كه چه میگوییم و چه میشنویم، روابط ما دچار تغییر شده و از روابط شفاهی ما كاسته میشود. همان طور نیز بدون توجه به این كه ما چه پیامی را در ظرف تلویزیون میریزیم و قصد انتقال چه مفهومی را به وسیلۀ آن به مخاطبین خود داریم، پیام ما و مفهوم مورد نظر ما آن گاه كه در دست این رسانه قرا رمیگیرد، دستخوش تحول و دگرگونی میشود.
تلویزیون به عنوان یك تكنولوژی، خود و ایدئولوژی خود را بر پیام تحمیل میكند و بر آن تاثیر میگذارد و شاید همین، منظور مك لوهان باشد آن گاه كه میگوید:
رسانه یك پیام است.
او معتقد است:
در حقیقت و در عمل پیام واقعی، عبارت از خود وسیلۀ پیام رسانی یا رسانه است یا به عبارت سادهتر، تاثیر یك رسانه بر افراد یا جامعه به میزان شدت تغییرات در مقیاسها و معیارها بستگی دارد كه هر فن آوری جدید یا هر امتدادی از وجود در زندگی روزمره پدید میآورند..پیام یك رسانه یا یك تكنولوژی، تغییر در معیارها، آهنگ حركات و مدلهای زیستی انسان است. راه آهن برای بشر نه حركت را ابداع كرد و نه حمل و نقل و چرخ و جاده را به ارمغان آورد؛ بلكه صرفاً موجب تشدید و تقویت عملكردهای موجود انسان شد و در نتیجه شكل تازهای از شهرها و سبك های جدیدی از كار و تفریح را به وجود آورد. این ویژگی در تمامی نقاطی كه راه آهن به آن جا نفوذ كرد قابل مشاهده است... بدون در نظر گرفتن محتوای رسانهای كه در این جا همان راه آهن است.[12]
البته این دیدگاه توسط اندیشمندانی كه نگاهی ابزارانگارانه به رسانه و تكنولوژی دارند، بارها مورد تمسخر و هجو قرار گرفته است. اگرچه در رد این نظر، نیز هیچ دلیل محكم و متقنی ارائه نكرده و تنها به همان حرفهای شعار مانند كه تكنولوژی تنها ابزار است و ابزار پیام ندارد، كفایت كردهاند.عبارات پر از طعن علمی ژان كازنو در این مورد قابل توجه است:
در واقع این نوعی خیال پروری است كه مك لوهان یا تكننیكی را به حساب آورده كه در حال حاضر مطلقاً شناخته شده نیست و یا تكنیكی را مشابه تكنیكی كه ما میشناسیم در نظر گفته، منتها بسیار پیشرفتهتر كه طرز استفاده و اثرات آن با آن چه كه میشناسیم قابل مقایسه نیست. در این صورت توصیف جامعهای را كه با چنین تكنیكی تحول پیدا میكند، چیزی جز جامعهشناسی تخیلی نمیتوان نامید.[13]
بگذریم...آن چه در پی می آید توشه ای اندك است كه به همت اهل نظر و اندیشه در خانۀ هنر و اندیشه گرد آورده شده است تا در آستانۀ همایش سراسری رسانۀ تلویزیون و سكولاریسم بیانگر دیدگاه اهالی و اصحاب اندیشه دربارۀ مقولۀ مهم رسانه و سكولاریسم باشد.
این شمارۀ رواق هنر و اندیشه را در قامت ویژه نامه ای دیدیم كه در آن نشست های مقدماتی همایش، برای آگاهی علاقمندان به چاپ رسد تا در وقت موعود، پذیرای اندیشه های كارگشایتان باشیم...تا چه قبول افتد.
در پناه حق
نویسنده: احمد پهلوانیان
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره نهم
Ps147
1. مك لوهان، هربرت مارشال به نقل از رشیدپور، ابراهیم؛ آینههای جیبی آقای مك لوهان، ص 25.
2. استوارت ام هوور، نات لاندبای؛ بازاندیشی دربارۀ رسانه، دین و فرهنگ؛ ص 90.
3. رشیدپور، ابراهیم؛ آینههای جیبی آقای مك لوهان، ص 15.
4. استوارت ام هوور، ]و ..[ بازاندیشی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمۀ مسعود آریانی نیا، ص 95.
5. استوارت ام هوور، ]و ..[ بازاندیشی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمۀ مسعود آریانی نیا، ص 97.
6. مدد پور، محمد؛ سیر و سلوك در سینما، ص 74.
7. به تعبیر هایدگر.
8. مددپور، محمد؛ سیر و سلوك در سینما، ص 25.
9. ماه نامۀ سیاحت غرب؛ مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما؛ سال اول، شمارۀ چهارم، مهرماه 1382، ص 17.
10. ماه نامۀ سیاحت غرب، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، سال اول، شمارۀ چهارم، مهرماه 1382،ص 18.
11. پستمن، نیل؛ زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه دكتر صادق طباطبایی، ص 328.